پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق)
پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت سابق) سال اول بهار و تابستان 1382 شماره 1
مقالات
حوزه های تخصصی:
دفاع از عقلانیت باور دینی در طول تاریخ، بسته به نوع رویکردهای فلسفی و معرفتی حاکم بر اندیشه ی بشر، رنگ های مختلفی به خود گرفته و انواع گوناگونی پیدا کرده است. بسط و توسعه ی برون گرایی در معرفت شناسی معاصر، سبب شده است تا عده ای از اندیشمندان دینی، که در باب معرفت، دیدگاهی برون گرایانه اتخاذ کرده اند، نگاهی جدید به باورهای دینی بیندازند و عقلانیت آن را از نگاهی برون گرایانه به اثبات رسانند. در این نگاه برون گرایانه، نقش استدلال در توجیه باور دینی تضعیف میشود و استدلال مداری حاکم در الهیات طبیعی و قرینه گرایی کسانی مانند لاک و دکارت انکار میشود. باور دینی در این نگاه میتواند بدون ابتنا بر هر گونه استدلالی، عقلانی و موجه باشد. به بیان دیگر، باور دینی در زمره ی باورهای پایه قرار میگیرد. تجربه گرایی آلستون و ادعای واقعاً پایه بودن باور دینی از سوی پلنتینگا هر دو ناشی از برون گرایی آن ها در مساله ی معرفت است. به طور کلی میتوان گفت ظهور مکتب معرفت شناسی اصلاح شده در اندیشه ی دینی، هم زمان با ظهور یا احیاء برون گرایی در معرفت شناسی معاصر بوده است و از آن بسیار مایه میگیرد.
فلسفه تطبیقی ؛ مفهوم و قلمرو آن
حوزه های تخصصی:
مطالعات تطبیقی و مقایسه ای در تفکر فلسفی، از اهمیت مضاعفی برخوردار است. یکی به جهت آن که برای شناخت عمیق و دقیق هر چیزی، باید آن را با امور دیگر مقایسه کرد. برون نگری درباره ی خود فلسفه، به واسطه ی این نوع مطالعات میسر می شود؛ و دوم به جهت آن که به رغم زمینه های مساعد در فلسفه و قلمرو وسیع در آن برای مطالعات تطبیقی، چنین مطالعاتی، به ویژه در کشور ما، چنان که شایسته و بایسته است، صورت نگرفته است.
در این مقاله، نگارنده، کوشیده است برای نشان دادن امکان و ضرورت مقایسه در مطالعات فلسفی، تمهید مقدمه نماید. برای نیل به این هدف، نخست مفاهیم «تطبیق» و «فلسفه» را ایضاح نموده است. مخالفان مطالعات تطبیقی، خواه در حوزه ی فلسفه و خواه در حوزه های دیگر، معنای خاصی از «تطبیق» را در نظر داشته اند که آن معنا مورد نظر این مقاله نیست.
نویسنده، در بخش دیگر مقاله، با اشاره به این که مقایسه، در جایی امکان پذیر است که پای تعدد در میان باشد، به تفصیل، قلمروهای گسترده ی فلسفه را که مقایسه در آن ها امکان پذیر است، با تاکید بر ملاک های تعدد در آن، مورد بحث قرار داده است. بررسی روش های تطبیق و مقایسه، قلمرو و گستره ی آن و نیز، غایت و فایده ی تطبیق در فلسفه، بخش دوم این نوشتار خواهد بود که ضمن یک مقاله ی مستقل، در شماره ی بعدی مجله، تقدیم خواهد شد.
تاملی در اخلاق جهانی ؛ با تاکید بر بیانیه های سویدلر و هانس کونگ
حوزه های تخصصی:
تهدید یا فرصت بودن پدیده ی جهانی شدن، مرهون برنامه های جهانی است و تلاش برای دست یابی به اخلاق جهانی، نمونه ای از آن برنامه ها است. هانس کونگ و سویدلر، در ارائه ی اخلاق جهانی، از موضع دینی، بیانیه های جهانی ارائه کرده اند. این بیانیه ها در هرم اخلاقی، از قاعده ی مبنایی، و نه ملاک نهایی، آغاز و آن گاه به اصول پایه و میانی می انجامند. کارآیی و اثربخشی، سازگاری درونی، تطبیق بر ادیان و انطباق پذیری با فرهنگ ها و قومیت ها مباحث اصلی است که در بررسی این بیانیه ها به میان می آیند. اخلاق جهانی در گرو نظریه های طبیعت گرایانه، اخلاق و حُسن و قُبح ذاتی نیست، اما محتاج نظریه ای است تا اجماع را تامین کند و آن مطلق انگاریِ حداقلی است که بر اساس ملاک نهایی اخلاق ـ امر نامشروط ـ قابل حصول است.
طبیعت گرایی
حوزه های تخصصی:
مقاله ی کواین، با نام «معرفت شناسی طبیعی شده»، منتشرشده در سال 1969، تاثیر فراوانی بر خط سیر مباحث معرفت شناسی داشته است. معرفت شناسی سنتی، بر دو مساله ی شکاکیت و توجیه، تاکید فراوانی دارد و برای حصول معرفت، رعایت برخی وظیفه های معرفتی را خواستار است. به عنوان نمونه، مطالبه ی وظیفه های معرفتی در اندیشه های دکارت و کارنپ ملاحظه می شود. کواین، این نگاه دستوری به معرفت شناسی را ناکارآمد می داند و به جای آن، جایگزین شدن نگاه توصیفی به معرفت شناسی را پیشنهاد می کند. در نگاه او، معرفت شناسی، مقدم بر علوم نیست، بلکه این علوم هستند که بر معرفت شناسی، تقدم دارند. کیم، با انتقاد از دیدگاه کواین، معتقد است که امکان سلب جنبه ی دستوری از معرفت شناسی وجود ندارد و برای ادعای خود، دلیلی را اقامه می کند. سخن کیم، با پاسخ افرادی هم چون کمپل مواجه شده است. در این مقاله، دیدگاه کواین، مورد بررسی و نقد قرار گرفته است و نشان داده شده است که ادعای کواین، هر چند از جهاتی قابل پذیر است، اما نمی تواند به عنوان یک کل، نظریه ی صحیحی قلمداد شود.
نظریه ی تصویری زبان ؛ با تاکید بر لوازم معرفت شناختی آن
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین، در طول فعالیت فلسفی خود، دو نظریه ی کاملاً متفاوت درباره ی زبان و ماهیت و ساختار آن ابراز داشت. یکی از نقاط اصلی اختلاف در فلسفه ی او، همان اختلافی است که در دو نوشته ی مهم او رساله ی منطقی ـ فلسفی، مشهور به تراکتاتوس و پژوهش های فلسفی، در مورد تحلیل زبان، به چشم می خورد که می توان آن را تقابل میان «نظریه ی تصویری زبان» و «نظریه ی کاربردی زبان» دانست.
ویتگنشتاین، در دوره ی اول فلسفی خود، با پذیرش اتمیسم منطقی و رویکرد زبان صوری (متاثر از نظریات راسل) و تقسیم گزاره ها به تحلیلی و ترکیبی (متاثر از هیوم) و بی معنا تلقی کردن قضایای تحلیلی و نیز پذیرش گزاره های بسیط و گزاره های مرکب در عالَم زبان و واقعیات بسیط و واقعیات مرکب در عالَم خارج، نظریه ی تصویری زبان را در تراکتاتوس، بیان کرد. مساله ی اصلی ویتگنشتاین در تراکتاتوس، ماهیت زبان، ماهیت اندیشه و واقعیت است. اندیشه ی اصلی ویتگنشتاین در تراکتاتوس، این است که زبان، تصویری منطقی از جهان ارائه می کند. زبان، یک ماهیت مشترک دارد و وظیفه ی آن، تنها تصویر واقع است و نمی تواند به فراسویِ واقعیت برسد. متافیزیک، مساله ی حیات، اخلاق، زیبایی شناسی و دین، همگی فراتر از زبان هستند؛ این امور، رازورزانه هستند و برای گام نهادن در این امور، باید با آن ها ارتباط وجودی برقرار کرد.
علیت تاریخی ( دیدگاه کالینگوود و اوکشات )
حوزه های تخصصی:
در این جستار کوتاه، ضمن تفکیک مساله ی مفهومی علیت تاریخی از مساله ی معرفت شناختی، جایگاه این دو مساله در فلسفه ی تحلیلیِ تاریخ، مورد بررسی قرار گرفته و در ارتباط با مساله ی تبیین تاریخی، دیدگاه دو فیلسوف برجسته ی تاریخ که هر دو به نحله ی ایده آلیستی تعلق دارند، به اختصار آورده شده است. کالینگوود، با تمایز بین سه معنای علت در علوم تجربی، زندگی عملی و تاریخ، علت را در تاریخ، به معنای دلیل می گیرد و تبیین رویدادهای تاریخی را در گرو فهم اندیشه ی فاعلان آن رویدادها و از طریق بازاندیشی و بازسازی ذهنی آن ها توسط مورخ می داند. اوکشات، با تاکید بر جنبه ی منحصر به فرد بودن رویدادهای تاریخی، تبیین آن ها را نه به وسیله ی تعمیم، بلکه با ذکر جزئیات هر چه بیش تر به طوری که در سلسله رویدادهای مرتبط با هم، هیچ خلا و فروافتادگی باقی نماند، می داند و از این رو «علت» را مفهومی زائد و غیرضروری دانسته و از حوزه ی پژوهش تاریخی، طرد می کند.
پژوهشی در مفهوم بداهت
حوزه های تخصصی:
کی از نظریات مهم در توجیه معرفت گزاره ای، نظریه ی مبناگروی است. مبناگرایان، گزاره ها را به دو قِسم بدیهی یا پایه و غیربدیهی یا مستنتَج، تقسیم کرده و عمارت معرفت را بر اساس قِسم اول، یعنی بدیهیات، بنا می کنند. ویژگی این گزاره ها آن است که نیازمند استدلال نبوده و خود، ذاتاً موجه و بدیهی هستند.
نظر شایع و مقبول نزد فلاسفه ی مسلمان، در باب توجیه، مبناگروی کلاسیک است. ایشان، تلاش کردند تا سر بداهت برخی مفاهیم و گزاره ها را توضیح دهند. در این نوشتار، معلوم می شود که بساطت مفهومی، به عنوان ملاک بداهت مفاهیم، در آثار متقدمین، مورد تصریح قرار گرفته است. سپس، با بیان ملاک بداهت گزاره ها، به اختصار با نقل دو دیدگاه مبناگروی کلاسیک و معرفت شناسی اصلاح شده، همراه با برخی نکات انتقادی، بحث ادامه می یابد.
کتاب العقل داوود بن محبر ؛ کوششی در جهت تحلیل کتاب و بازسازی یک نظریه
حوزه های تخصصی:
داوودبن مُحَبِر، از علمای سده ی دوم هجری است که تنها تالیف روایی او با عنوان کتاب العقل، در طی سده های متمادی، همواره محل نقد و گفتگو میان محدثان بوده است. این که داوود، حمایت روایی از کدام «عقل» را وجهه ی همت خود ساخته، و چه اندیشه و انگیزه ای در پسِ تدوین کتاب او نهفته است، پرسش هایی است که نوشتار حاضر، در پی یافتن پاسخی برای آن هاست. مولف، با ارائه ی تحلیلی بر مضامین کتاب العقل، مباحثی هم چون عقل به عنوان عطای الهی، عقل به عنوان ابزار شناخت، عقل و ایمان، رابطه ی تعاضُدی عقل و عمل، و فضیلت عقل و ارزش دهی به عمل را در کتاب العقل، پی گیری می نماید.
نقدی بر انسجام گرایی
حوزه های تخصصی:
آقای ریچارد فیومِرتُن، پروفسور فلسفه در دانشگاه آیووا است. او در این مقاله، استدلال می کند که هر تلاشی برای تعریف باور موجه بر حسب انسجام میان باورها، با مشکلاتی اساسی روبرو است. یک نظریه ی انسجام، برای آن که قابل قبول باشد، باید درونی گرایی را بپذیرد، اما طرفدار نظریه ی انسجام، نمی تواند تفسیر معقولی از دسترسی ما به باورهای خودمان، ارایه کند. علاوه بر این، حتی انسجام نسبتاً قوی نیز، به ظاهر برای توجیه باورهای ما، نه کافی است و نه لازم.
معرفت پیشین
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، دو موضع گیری تجربه گرایان، در برابر چالش مهم معرفت پیشین و مستقل از تجربه (مانند حقایق ریاضی، منطقی و...)، مورد بررسی قرار گرفته است. موضع و پاسخ اول، این است که معرفت پیشین، مربوط به حقایق و گزاره های تحلیلی، یعنی گزاره هایی که بر حسب معانی الفاظ موجود در آن ها، صادق هستند، می باشد. مؤلف، در مقام نقد، به مثال های متعددی اشاره می کند که حقیقتی، ترکیبی و نه تحلیلی هستند، و معرفت ما به آن ها، به نحو پیشین می باشد.
موضع و پاسخ دیگر، از آن کواین است که اساساً تمایز میان حقایق تجربی و پیشین را نفی می کند و تمام حقایق را به درجاتی، تجربی و لذا اصلاح پذیر می داند. برای بررسی موضع کواین و برای تامل بیش تر در چیستی معرفت پیشین، ابتدا درباره ی این پیش فرض های کانت، بحث شده که آیا حقایق پیشین، باید کلی و ضروری باشند. مؤلف، به ویژه با بهره گیری از نظریات کریپکی، در صدد است نشان دهد که بر خلاف نظر کانت، حقایق جزئی هم می توانند به نحو پیشین، دانسته شوند. هم چنین نظر کواین درباره ی اصلاح پذیری برخی حقایق، هم چون اصل عدم تناقض، قابل دفاع نیست.
آن چه بیان شد، دو نگاه مبناگرایانه به مساله ی توجیه و از جمله ی به مساله ی معرفت پیشین بود. در پایان مقاله، تقریر متفاوت قائلان به نظریه ی سازگاری از معرفت پیشین و حقیقت ضروری، مورد بررسی قرار گرفته است.