زمینه و هدف: خودکارآمدی همان قضاوت فرد نسبت به توانایی های خود و اطمینان از دارا بودن قابلیت های فردی است. افرادی که دارای خودکارآمدی بالاتری هستند، از بهوشیاری و خودشناسی بهتری برخوردار بوده و اهداف بالاتری را در نظر گرفته و با تنظیم هیجانی رفتار مطلوب تری را در پیش می گیرند و به موفقیت های بیشتری در زمینه های مختلف از جمله تحصیل دست می یابند. روش پژوهش: این پژوهش توصیفی- تحلیلی و با هدف کلی تعیین و مقایسه میزان بهوشیاری و خودشناسی با خودنظم دهی هیجانی و خودکارآمدی در دانشجویان ترم اول و ترم آخر مقطع کارشناسی که در سال تحصیل 94-95 در دانشگاه شهید بهشتی حال تحصیل بودند و با این فرض که بین نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی آنان تفاوت وجود دارد، طراحی شده است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانشجویان مقطع کارشناسی ورودی جدید سال 94 (1420 نفر) و دانشجویان سال آخر مقطع کارشناسی (1660 نفر) را در بر می گیرد. به همین منظور نمونه ی آماری پژوهش شامل 302 نفر دانشجویان ورودی جدید و 312 نفر دانشجویان ترم آخر با میانگین سنی 45/20 (انحراف معیار 92/1) و بر اساس فرمول کوکران محاسبه و به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل مقیاس بهوشیاری، خودشناسی انسجامی، نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی شرر بوده و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیره بوده است. یافته ها: نتایج نشان داد که بین خودشناسی، نظم دهی هیجانی و خودکارآمدی در دانشجویان ترم اول و آخر تفاوت معناداری دیده می شود (01/0=P)؛ اما در متغیر بهوشیاری بین دانشجویان تفاوتی دیده نشد (0/05P). نتیجه گیری: نتایج نشان می دهد که با افزایش نظم دهی هیجانی و همچنین خودشناسی بهتر، فرد از خودکارآمدی بالاتری برخوردار است.
زمینه و هدف: ذهن آگاهی فرایندی درمانی است که بر توجه هدفمند، غیر قضاوتی، همراه با پذیرش تجارب و اعتراف به آن و زیستن در لحظه اشاره دارد؛ پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش علائم و نشانه های فوبی اجتماعی در دختران نوجوان اجرا شد. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان دختر منطقه یک تهران که در سال تحصیلی 95-94 در مقطع متوسطه در حال تحصیل می باشند را در بر می گرفت که پس از بررسی جامعه مورد پژوهش، ابتدا با تهیه فهرستی از مدارس مقطع متوسطه دختران منطقه یک تهران به صورت تصادفی خوشه ای 3 مدرسه انتخاب و پس از آن پرسشنامه فوبی اجتماعی بین دانش آموزان آن اجرا و دانش آموزانی که نمره بالاتری (طبق معیار نقطه برش بالینی) را در این آزمون کسب کردند به عنوان نمونه پژوهشی به حجم 30 نفر و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل که تعداد هر گروه 15 نفر بود جایگزین شدند. پس از اجرای پرسشنامه فوبی اجتماعیروی هر دو گروه کنترل و آزمایش، اعضای گروه آزمایش به مدت 8 جلسه و هر جلسه به مدت 90 دقیقه در جلسات آموزش ذهن آگاهی شرکت کردند، هیچ یک از اعضای گروه کنترل در جلسات آموزش ذهن آگاهی شرکت نداشتند. پس از اتمام دوره آموزش، پرسشنامه فوبی اجتماعی مجدداً در مورد هر دو گروه اجرا شد. داده های حاصل از پیش آزمون – پس آزمون از طریق تحلیل واریانس چند متغیره و با استفاده از نرم افزار Spss تحلیل شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که آموزش ذهن آگاهی، منجر به کاهش مولفه ترس (80/25=F، 001/0=P)، و اجتناب (27/18=F، 001/0=P) و مولفه ناراحتی فیزیولوژیکی (96/21=F، 001/0=P)، شد. نتیجه گیری: از آنجا که آموزش ذهن آگاهی بر کاهش علائم و نشانه های فوبی شده موثر است؛ می توان از این نوع آموزش برای کاهش علائم و نشانه های فوبی اجتماعی در نوجوانان استفاده کرد.
زمینه و هدف: پژوهش حاضر به بررسی رابطه طرحواره های ناسازگار، کمال گرایی و خودابرازی با گرایش به سوءمصرف مواد در دانشجویان پرداخته است. روش پژوهش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه ی آماری را کلیه ی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه در سال 1394 که تعداد آن ها 8754 نفر بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای و بر اساس جدول مورگان تعداد 360 نفر انتخاب و سپس از طریق پرسشنامه های طرحواره های ناسازگار یانگ (1990)، کمال گرایی فراست (1990)، خود ابرازی گی (1975) و پرسشنامه تمایل به اعتیاد فرجاد و همکاران (1385) مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد بین طرحواره های ناسازگار اولیه با گرایش به سوءمصرف مواد و بین کمال گرایی با گرایش به سوءمصرف مواد رابطه مثبت و بین خود ابرازی با گرایش به سوءمصرف مواد در دانشجویان رابطه منفی معنی داری وجود دارد. همچنین ضرایب رگرسیون نشان داد که متغیر کمال گرایی با ضریب بتای 34/0، متغیر طرح واره های ناسازگار اولیه در زمینه محدودیت مختل با ضریب بتای 29/0 و متغیر طرح واره های ناسازگار اولیه در زمینه قطع ارتباط و طرد با ضریب بتای 24/0 می توانند به طور مثبت و متغیر خود ابرازی با ضریب بتای 19/0، به طور منفی و معنی داری گرایش به سوءمصرف مواد دانشجویان را پیش بینی کنند. نتیجه گیری: نتایج به دست آمده مبین این است که متغیرهای کمال گرایی، طرح واره های ناسازگار اولیه در زمینه محدودیت مختل، طرح واره های ناسازگار اولیه در زمینه قطع ارتباط و طرد قادر هستند که گرایش به سوءمصرف مواد مخدر را پیش بینی نموده است.
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مشاوره گروهی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش مصرف سیگار و افزایش شادکامی در دانشجویان بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود که از جامعه آماری دانشجویان دانشکده هنر دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز نمونه ای به حجم 24 نفر به روش تصادفی انتخاب و به دو گروه 12 نفری و با گمارش تصادفی در گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش ذهن آگاهی قرار گرفته و گروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. افراد دو گروه پرسشنامه های شادکامی آکسفورد (1989) و مصرف سیگار فاگرشتروم (1989) را در مراحل قبل و بعد از مداخله اجرا و داده های جمع آوری شده با آزمون تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: این پژوهش نشان داد که بین دو گروه آزمایش و کنترل از نظر کاهش مصرف سیگار (02/0=P) و افزایش شادکامی (03/0=P) تفاوت معناداری به دست آمده است؛ اما نتایج در مورد تفاوت در دانشجویان دختر و پسر در کاهش مصرف سیگار و افزایش شادکامی تفاوت معناداری نشان نداد. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد آموزش مشاوره گروهی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش مصرف سیگار و افزایش شادکامی دانشجویان موثر بوده است.
زمینه و هدف: هدف پژوهش بررسی نقش اضطراب پیشرفت تحصیلی و اهمال کاری تحصیلی در پیش بینی فرسودگی تحصیلی دانش آموزان بود. روش پژوهش: جامعه آماری این پژوهش شامل 2990 دانش آموز دختر و پسر پایه ششم و هفتم شهرستان ورامین در سال تحصیلی 96-95 بود که به صورت تصادفی خوشه ای 8 مدرسه انتخاب به صورت نمونه گیری تصادفی طبقه ای از بین پایه های ششم و هفتم با توجه به تعداد دانش آموزان پایه ی ششم (1510 دانش آموز) و پایه هفتم (1480 دانش آموز) نمونه ای به تعداد 306 نفر برای هر پایه تحصیلی و در مجموع 612 دانش آموز از هر دو پایه به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند. سپس از آن ها خواسته شد به پرسشنامه های اضطراب پیشرفت تحصیلی آلپورت و هابر (1960)، اهمالکاری تحصیلی سواری (1390) و فرسودگی تحصیلی برسو و همکاران (1997) پاسخ دهند. داده های جمع آوری شده با استفاده از ضرایب همبستگی، رگرسیون و جهت تفاوت میانگین های دو گروه دختر و پسر و پایه های ششم و هفتم از تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد. یافته ها: در تحلیل رگرسیون اضطراب پیشرفت تحصیلی با ضریب استاندارد بتا 16/0 و اهمالکاری تحصیلی با ضریب بتا 11/0 توان پیش بینی معناداری برای فرسودگی تحصیلی داشته اند (01/0> P). در ادامه یافته ها تحلیل واریانش چند متغیره نشان داد که اضطراب پیشرفت تحصیلی، اهمالکاری تحصیلی و فرسودگی تحصیلی (01/0<P) در بین دو گروه دانش آموزان پایه ششم و دانش آموزان پایه هفتم تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین مولفه های اضطراب پیشرفت تحصیلی و اهمالکاری تحصیلی (01/0<P) در بین دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود دارد؛ اما بین فرسودگی تحصیلی (01/0<p) در بین دانش آموزان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش نشان داد بین فرسودگی تحصیلی با اضطراب پیشرفت تحصیلی و اهمالکاری رابطه مثبت و بین اهمالکاری و اضطراب پیشرفت تحصیلی رابطه ی منفی معناداری در بین دانش آموزان وجود دارد.
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش سبک های فرزند پروری در پیش بینی مشکلات رفتاری نوجوانان شهر اصفهان بود. روش پژوهش: این مطالعه که از نوع مطالعات توصیفی – تحلیلی است؛ از بین مادران دارای فرزند نوجوان مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر اصفهان در بازه زمانی آبان تا بهمن 1398، 120 مادر به شیوه هدفمند انتخاب و به پرسشنامه های شیوه های فرزندپروری بامریند (1973) و مشکلات رفتاری آخنباخ (فرم والدین) پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده با استفاده از ضرایب همبستگی و رگرسیون چندگانه تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که گوشه گیری/افسردگی و رفتار پرخاشگرانه با شیوه فرزندپروری سهل گیرانه و بین مشکلات اجتماعی، رفتار قانون شکنی با شیوه فرزندپروری مستبدانه رابطه منفی معناداری دارد؛ همچنین شیوه فرزندپروری سهل گیرانه توانست گوشه گیری/افسردگی (05/0=P) و رفتار پرخاشگرانه (01/0=P) را پیش بینی کند؛ شیوه فرزند پروری مستبدانه نیز مشکلات اجتماعی (01/0=P) و رفتار قانون شکنی (01/0=P) و شیوه فرزند پروری مقتدرانه رفتار پرخاشگرانه (05/0=P) را پیش بینی کردند. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که شیوه های فرزندپروری سهیل گیرانه و مستبدانه بر روی بازخورد فردی روان شناختی نوجوانان با مشکلات گوشه گیری/افسردگی، مشکلات اجتماعی، رفتار قانون شکنی و رفتار پرخاشگرانه بیشتری همراه است.
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه بین هوش معنوی و خلاقیت با کمرویی نوجوانان دختر مقطع متوسطه بود. روش پژوهش: این پژوهش توصیفی – همبستگی و طرح پژوهش از نوع همبستگی بوده که از بین دختران نوجوان مقطع متوسطه شهرستان ساوه که در سال تحصیلی 95-1394 مشغول به تحصیل بودند نمونه آماری 150 دانش آموز و با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش پرسشنامه هوش معنوی کینگ، پرسشنامه خلاقیت عابدی و پرسشنامه کمرویی سموعی بودند. داده ها با روش همبستگی پیرسون و مدل رگرسیون خطی ساده تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین هوش معنوی با خلاقیت با ضریب همبستگی به دست آمده (207/0 =r و 05/0= P) رابطه مثبت و بین هوش معنوی با کمرویی با ضریب همبستگی (181/0- =r و 05/0= P) و بین کمرویی و خلاقیت با ضریب همبستگی به دست آمده (164/0- =r و 05/0= P) رابطه منفی معناداری وجود دارد. همچنین تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش معنوی و خلاقیت، کمرویی را در دانش آموزان پیش بینی می کنند. نتیجه گیری: نتایج نشان دادند که مؤلفه ی آگاهی متعالی بر پیش بینی کمرویی در دانش آموزان مؤثر بودند.
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی اصلاح سوگیری توجه بر تنظیم هیجانیِ دانشجویان انجام شد. روش پژوهش: روش این پژوهش نیمه آزمایشی در قالب یک طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه اجرا شد. جامعه آماری، شامل کلیه دانشجویان دانشکده علوم توان بخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال تحصیلی 96-97 بود که 75 نفر از آنان به صورت هدفمند (براساس ملاک های ورود و خروج) انتخاب و به صورت تصادفی در چهار گروه آزمایشی، هر کدام شامل 15 آزمودنی و یک گروه کنترل جاگماری شدند. گروه های آزمایشی، شامل 1- گروه بازی انتخاب چهره مثبت میان سایر هیجانات چهره. 2- گروه بازی انتخاب تصاویر مثبت از میان سایر تصاویر در زمینه طبیعت بی جان و جاندار 3- گروه بازی انتخاب کلمه با بار معنایی مثبت از میان کلماتِ بدون معنا بود و 4-گروه چهارم بازی ترکیبی از تمام سه گروه بالا را انجام داد. با استفاده از پرسشنامه تنظیم هیجان گراس و جان (2003) داده ها جمع آوری و سپس با روش تحلیل واریانس آمیخته و با استفاده از نرم افزار آماری SPSS تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که نرم افزار طراحی شده از اعتبار محتوایی و افتراقی کافی برخوردار است و همچنین نتایج حاکی از این است که استفاده از تصاویر جلوه های هیجانی صورت، کلمات، ترکیب تصاویر و تصاویر طبیعت بر تنظیم هیجانی، بیشتر از گروه گواه بوده است (001/0=p)؛ این تفاوت در مرحله ی پیگیری هم معنادار بود؛ نتیجه گیری: نتایج نشان داد بیشترین افزایش در تنظیم هیجان مربوط به گروه استفاده از تصاویر جلوه های هیجانی صورت بود.
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر آموزش شیوه های فرزندپروری به مادران در بهبود مسئولیت پذیری فرزندان دختر نوجوان بود. روش پژوهش: این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود که از بین مادران دانش آموزان دختر مقطع اول متوسطه مراجعه کننده به مرکز مشاوره آموزش وپرورش منطقه 4 تهران نمونه ای به حجم 40 نفر از مادران این دانش آموزان به شیوه در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 20 نفره آزمایش و گواه جایگزین و گروه آزمایش در معرض متغیر مستقل آموزش شیوه های فرزندپروری قرار گرفت. پیش از انجام مداخلات درمانی روی مادران، دختران هر دو گروه این مادران به پرسشنامه مسئولیت پذیری کرمی و نعمتی (1386) را اجرا و پس از گذشت هفت جلسه 90 دقیقه ای مجدداً از دختران هر دو گروه به صورت هم زمان به پرسشنامه مسئولیت پذیری پاسخ دادند که داده ها با استفاده از Spss-19 و با آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش شیوه های فرزندپروری به مادران در خرده مقیاس های خود مدیریتی، نظم دهی، قانون مندی، امانت داری و وظیفه شناسی در گروه آزمایش افزایش یافته است (001/0p<) و در خرده مقیاس های سازمان یافتگی و پیشرفت گرایی تأثیر چندانی نداشت (05/0 p>). نتیجه گیری: نتایج نشان داد که آموزش شیوه های فرزندپروری به مادران در گروه آزمایش باعث بهبود مسئولیت پذیری در نمونه مورد پژوهش شده است.
زمینه و هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی مشاوره گروهی به شیوه عقلانی-عاطفی- رفتاری بر خودپنداره و سازگاری اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی انجام شده است. روش پژوهش: مطالعه حاضر از نوع شبه آزمایشی، با گروه آزمایش و کنترل و پیش آزمون و پس آزمون بود و جامعه آماری 201 دانش آموز دبیرستان پسرانه شهدا هسته ای در سال تحصیلی 94-93 بود. دانش آموزانی که در خودپنداره ساراسوت (1981) و آزمون سازگاری بل (191) نمره پایین تر از نقطه برش کسب کرد بودند شناسایی شده؛ سپس به روش تصادفی ساده 30 دانش آموز انتخاب و در دو گروه آزمایش (15 دانش آموز) و گواه (15 دانش آموز) به طور تصادفی تقسیم بندی شدند. گروه آزمایشی به مدت 10 جلسه، 90 دقیقه ای و یک بار در هفته برنامه مشاوره گروهی به شیوه عقلانی- عاطفی- رفتاری را دریافت کردند و گروه کنترل آموزشی دریافت نکرد. پس از اتمام جلسات مشاوره گروهی هر دو گروه، مورد آزمایش مجدداً قرار گرفتند؛ داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که مشاوره گروهی به شیوه عقلانی- عاطفی- رفتاری، موجب بهبود خودپنداره (02/22=F، 001/0=P) و سازگاری اجتماعی (02/92=F، 001/0=P) دانش آموزان شد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج حاصل از مطالعه حاضر، پیشنهاد می شود جهت بهبود خودپنداره و سازگاری اجتماعی دانش آموزان نوجوان، توسط مشاوران و روانشناسان در مدارس و دانشگاه ها، مورد توجه بیشتری قرار گیرد.
زمینه و هدف: آزمون سراسری به عنوان بزرگترین و فراگیرترین آزمون در نظام آموزشی کشور و فضای رقابتی که بین دانش آموزان ایجاد می کند می تواند زمینه ساز یکی از بزرگترین اضطراب هایی باشد که در دانش آموز در دوران تحصیل خود تجربه می کند در این میان متغیرهایی چون سبک های شناختی تفکر و کمال گرایی در رابطه با اضطراب کنکور در دانش آموزان قابل بررسی است؛ لذا هدف پژوهش حاضر پیش بینی اضطراب بر مبنای کمال گرایی و سبک های شناختی تفکر در داوطلبان کنکور در شهرستان کاشان بود. روش پژوهش: پژوهش از نوع توصیفی – همبستگی است. جامعه ی آماری در این پژوهش شامل کلیه داوطلبان کنکور در سال تحصیلی 97-98 در شهرستان آران و بیدگل می باشد. حجم نمونه پژوهش حاضر شامل120 نفر از داوطلبان کنکور شهرستان آران و بیدگل می باشد که بین مدارس متوسطه و با روش در دسترس انتخاب شده اند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه کمال گرایی فراست، مقیاس سبک های یادگیری گراشا ریچمن و پرسشنامه اضطراب امتحان ساراسون است. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد همبستگی بین کمال گرایی کل و اضطراب آزمون به میزان 46/0r=، همبستگی بین نگرانی درباره اشتباهات و اضطراب آزمون به میزان 54/0r=، همبستگی بین شک و تردید در مورد اعمال و اضطراب آزمون به میزان 44/0r=، همبستگی بین انتظارات والدین و اضطراب آزمون به میزان20/0r=، منفی و معنادار است. همبستگی بین نمره کل سبک های یادگیری و اضطراب آزمون 74/0r= ، همبستگی بین یادگیری مستقل و اضطراب آزمون 59/0r= و همبستگی بین یادگیری رقابت طلب و اضطراب آزمون 52/0 r= معنادار نمی باشد. نتیجه گیری: طبق نتایج به دست آمده کمال گرایی در خرده مقیاس های نگرانی درباره اشتباهات، شک و تردید درمورد اعمال و انتظارات والدین، اضطراب آزمون را پیش بینی می کند. افراد با کمال گرایی بالاتر اضطراب آزمون بیشتری را تجربه می کنند. همچنین سبک های یادگیری در خرده مقیاس های یادگیری رقابت طلب و یادگیری مستقل، اضطراب آزمون را پیش بینی نمی کند. یدین معنا که سبک های یادگیری تاثیری بر میزان اضطراب آزمون در جامعه آماری پژوهش حاضر را ندارد.
زمینه و هدف: اختلال نقص توجه/بیش فعالی یکی از شایع ترین مشکلات کودکان و نوجوانان و علت مراجعه به روان پزشک و روانشناس است و یک الگوی رفتاری است که علاوه بر دوره کودکی، در بزرگ سالی هم ظاهر می شود و از نظر تکاملی با میزان نامتناسبی از عدم توجه، تکانشگری و پرتحرکی بروز می کند؛ لذا هدف این پژوهش مقایسه سبک های تربیتی والدین با و بدون کاستی توجه / بیش فعالی در کودکان 6 تا 12 سال شهرستان اسلامشهر بود. روش پژوهش: روش تحقیق علی- مقایسه ای بوده و جامعه آماری کلیه والدین مادر اسلامشهر بودند که حجم نمونه 200 نفر و از هر گروه 100 نفر در نظر گرفته شدند که تعداد 91 نفر از مادران کودکان عادی از دو مدرسه به روش نمونه گیری خوشه ای و تعداد 88 نفر کودکان با نقص توجه از دو مرکز مشاوره وابسته به آموزش وپرورش به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و توسط پرسشنامه های سبک های فرزندپروری بامریند (1973) و فهرست نشانگان مرضی اسپیرافکین و گادو (1994) مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل داده ها به روش تحلیل واریانس نشان داد که تفاوت معنی داری بین سبک تربیتی «سهل انگارانه» و «سخت گیرانه» والدین دارای کودکان با و بدون نقص توجه/بیش فعالی وجود دارد (05/0=P)؛ همچنین نتایج نشان داد تفاوت معنی داری بین سبک تربیتی «مقتدرانه» والدین دارای کودکان با و بدون نقص توجه/بیش فعالی وجود نداشت (05/0=P). نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که شیوه های فرزندپروری از مهم ترین مؤلفه های تحول فرزند است و نقشی مؤثر در سلامت رفتار فرزندان دارد.
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر ارزشیابی اثربخشی دوره های برخط در وبینارهای تخصصی گروه های آموزشی در آموزش و پرورش خراسان شمالی است. روش پژوهش: راین پژوهش به روش پیمایشی ان جام ش ده است و جامعه آماری این تحقیق، 180 معلم فراگیر دوره برخط است. نمونه آماری بر اساس جدول کرجسی و م ورگان 118 نفر انتخاب گردید. ابزار گردآوری داده ها پرسش نامه محقق ساخته است. تجزیه و تحلیل داده ها در دو سطح (آمار توصیفی و آمار استنباطی) آزمون t تک نمونه ای صورت گرفت. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که عناصر محتوا، طراحی صفحات، سازماندهی مواد آموزشی، انعطاف پذیری، حجم کاری و روش های ارزشیابی، بر اثربخشی آموزش برخط در وبینارهای تخصصی گروه های آموزشی در آموزش و پرورش خراسان شمالی تأثیر معنادار دارد؛ همچنین در عناصر فعالیت های یاددهی-یادگیری، بازخورد ارائه شده، ک مک رسانی ب ه شرکت کنندگان و توانایی ایجاد انگیزه در شرکت کنندگان معنادار نیست می توان چنین استنباط کرد که این عناصر در حد متوسطی از اثربخشی قرار دارند. نتیجه گیری: اولویت بندی با TOPSIS نشان داد که به ترتیب محتوای آموزشی، سازماندهی مواد آموزشی، کمک رسانی، انعطاف پذیری، انگیزه، حجم مناسب، روش های ارزشیابی، فعالیت های یاددهی-یادگیری، طراحی مناسب صفحات و بازخورد عوامل مؤثر بر اثربخشی آموزش برخط می باشند.
زمینه و هدف: نظر به اهمیت تصمیم گیری و حساسیت این مسئله در معامله گری بورس، این پژوهش با هدف پیش بینی سبک های تصمیم گیری بر اساس سیستم های مغزی رفتاری؛ نقش واسطه ای تمایزیافتگی خود در معامله گران بورس اوراق بهادار تهران انجام شد. روش پژوهش: در این پژوهش توصیفی- همبستگی، جامعه آماری شامل تمامی معامله گران اوراق بهادار بورس شهر تهران در بازه زمانی سه ماهه آخر سال 98 بود. شرکت کنندگان با روش دردسترس انتخاب شدند که بعد از حذف پرسشنامه های مخدوش، نمونه نهایی به 165 نفر تقلیل یافت. شرکت کنندگان پرسشنامه های سبک های تصمیم گیری (اسکات و بروس، 1995)، سیستم های مغزی رفتاری (کارور و وایت، 1994) و تمایزیافتگی خود (اسکورن و فریلندر، 2003) را تکمیل کردند. یافته ها: تحلیل داده ها در این پژوهش با روش تحلیل رگرسیون چندمتغیره و تحلیل مسیر انجام شد. نتایج نشان داد اثر بازداری رفتاری و فعال سازی رفتاری بر تمایزیافتگی خود معنادار بوده است و فعال سازی رفتاری اثر مثبت و قوی تری داشته است (92/0). همچنین تمایزیافتگی خود بر سبک های تصمیم گیری شهوی، منطقی و وابسته به ترتیب40/0، 70/0 و 92/0- اثر معنادار داشته است. نتیجه گیری: قوی ترین اثر در سبک تصمیم گیری وابسته دیده شد که به صورت منفی معنادار بود؛ بنابراین نقش واسطه ای تمایزیافتگی خود بین سبک های تصمیم گیری و سیستم های مغزی رفتاری تأیید شد.
زمینه و هدف: این مطالعه با هدف اثربخشی روش آموزشی درمانی پکس بر کاهش نشانه های نقص توجه و کاهش مشکلات رفتاری نوجوانان مبتلا به اوتیسم بود. روش پژوهش: این پژوهش به روش نیمه آزمایشی صورت گرفت وجامعه آماری این پژوهش شامل نوجوانان مبتلا به اوتیسم مراکز اوتیسم مناطق 2 و 5 تهران تشکیل دادند. به صورت نمونه گیری خوشه ای تصادفی، ابتدا لیستی از مراکز اوتیسم تهیه و به صورت تصادفی ساده 2 مرکز انتخاب و مقیاس درجه بندی اُتیسم گیلیام (گارز) بر روی آن ها اجرا و از بین آن ها که نمره بین 121 تا 130 کسب کنند و همچنین نمرات بالاتری در پرسشنامه های نقص توجه و مشکلات رفتاری کسب کنند تعداد 40 نفر انتخاب و در 2 گروه 20 نفر در گروه آزمایش و 20 نفر در گروه کنترل به صورت تصادفی جایگزین شدند. پرسشنامه تشخیصی کوتاه اختلال بیش فعالی – نقص توجه کانرز و سیاهه رفتاری آخنباخ برای اندازه گیری متغیرها و برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیره استفاده شده است. یافته ها: یافته ها حاکی از آن بوده است که به طور کلی روش آموزشی درمانی پکس به ترتیب بر نشانه های نقص توجه و مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اوتیسم با ضرایب 45/0 و 54/0 اثربخش بوده است، همچنین، این مداخله از میان مولفه های مشکلات رفتاری به ترتیب بر انزوا/ افسردگی، مشکلات اجتماعی، مشکلات توجه، رفتار پرخاشگرانه با ضرایب اتای 40/0، 22/0، 32/0 و 22/0 تاثیر گذار بوده اند، همچنین، این مداخله درمانی از میان مولفه های نشانه های نقص توجه به ترتیب بر کم توجهی/ مشکل حافظه و بی قراری/ بیش فعالی با ضرایب اتای 60/0 و 59/0 اثربخش بوده است . نتیجه گیری: بنابراین نتیجه گرفته می شود که روش آموزشی درمانی پکس بر کاهش نشانه های نقص توجه و مشکلات رفتاری نوجوانان مبتلا به اوتیسم موثر است.
زمینه و هدف: کنکور به عنوان یک پدیده اجتماعی بر شرایط روانی و اقتصادی خانواده ها تأثیر می گذارد. هدف از پژوهش حاضر اثربخشی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر افکار خودآیند منفی و راهبردهای مقابله ای اجتنابی و استرس ادراک شده داوطلبان کنکور دارای علائم جسمانی بود. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را تمامی داوطلبان کنکور دختر تحت نظارت و پیگیری مشاوران تحصیلی مراکز مشاوره شهرستان تالش تشکیل داد که از این بین با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 30 نفر انتخاب شدند. این تعداد در بین گروه مداخله درمان مبتنی بر ذهن آگاهی (15 نفر) براساس پروتکل درمانی کالاپیران و همکاران (2015) و گروه گواه (15 نفر) تقسیم شد. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه های افکار خودآیند منفی هولون و کندال (1980)، راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن (1984) و استرس ادراک شده کوهن، کمارک و مرملستین (1983) جمع آوری گردید. همچنین مداخله درمان مبتنی بر ذهن آگاهی در 8 جلسه 90 دقیقه ای هفته ای یک بار براساس پروتکل درمانی ولف و سرپا (2019) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چند راهه مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتیجه حاصل از تحلیل داده ها نشان داد مداخله درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر افکار خودآیند منفی (70/34= F ، 001/0> P )، ادراک منفی از تنیدگی (10/20= F ، 001/0> P )، ادراک مثبت از تنیدگی (30/13= F ، 001/0> P )، راهبرد مقابله ای هیجان مدار (72/6= F ، 016/0= P ) و راهبرد مقابله ای مسئله مدار (86/4= F ، 038/0= P ) موثر است. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که مداخله های درمان مبتنی بر ذهن آگاهی در افکار خودآیند منفی، راهبردهای مقابله ای و استرس ادراک شده در داوطلبان کنکور دارای علائم جسمانی موثر است.
مقدمه: هدف این مقاله بررسی اثربخشی آموزش مدیریت خشم بر هوش هیجانی و هویت یابی در نوجوانان بود. روش : طرح پژوهش ازنظر هدف کاربردی و ازنظر شیوه اجرا نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون با گروه کنترل بود. به این منظور 30 نفر از جامعه آماری دانش آموزان در مقطع متوسطه اول به روش نمونه گیری در دسترس با جایگزینی تصادفی انتخاب شدند و 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه کنترل جایگزین شدند ابزار گردآوری شامل پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن( EQi ) و پرسشنامه هویت یابی بنیون و آدامز بود. گروه آزمایش به مدت 12 جلسه هر هفته دو جلسه تحت آموزش مدیریت خشم قرار گرفتند و بر روی گروه کنترل هیچ مداخله ای صورت نگرفت. تحلیل داده های به وسیله ی آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره انجام شده است. یافته ها : نتایج پژوهش نشان داد که بین دو گروه آزمایش و کنترل در مرحله ی پس آزمون در مؤلفه ی هوش هیجانی تفاوت معناداری وجود ندارد (06/0= F و 80/0< P ) ولی بین دو گروه آزمایش و کنترل در متغیر هویت یابی تفاوت معناداری دیده شد. (88/4= F و 03/0< P ). نتیجه گیری : نتیجه تحقیق نشان داد آموزش مدیریت خشم بر هوش هیجانی تأثیر معناداری نداشت و همچنین آموزش مدیریت خشم بر هویت یابی تأثیر معناداری داشته است. ازاین رو پیشنهاد می شود برنامه های آموزش مدیریت خشم در مدارس برگزار شود تا دانش آموزان بتوانند به هویت مطلوب دست پیدا کنند.
زمینه و هدف: دوره نوجوانی و جوانی که با تغییرات سریع جسمی، عاطفی، شناختی و رفتاری همراه است، در گستره زندگی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. هدف پژوهش حاضر طراحی مدل وضعیت هویت، مبتنی بر رابطه والد-فرزند (مادر-فرزند)، مکان کنترل و کمال گرایی بود. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر از نوع همبستگی و مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری را دانشجویان 18 تا 35 ساله در حال تحصیل در مقاطع مختلف رشته های پزشکی، فنی مهندسی، و علوم پایه در دانشگاه های وابسته به وزارت علوم، تحقیقات، و فناوری واقع در شهر تهران تشکیل می دادند. از این جامعه، با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای، یک نمونه متشکل از 365 دانشجوی دختر و پسر انتخاب گردید . داده های تحقیق با استفاده از پرسشنامه گسترش یافته ی سنجش عینی پایگاه هویت من بنیون و آدامز (1998)، پرسشنامه الگوی رابطه والد-فرزند، مقیاس کنترل درونی-بیرونی راتر (۱۹۶۶)، و پرسشنامه کمال گرایی هیل و دیگران (2004) جمع آوری گردید. داده های بدست آمده از پرسشنامه ها با استفاده از تکنیک مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزار لیزرل تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بعد کنترل مداری تنها کمال گرایی غیر انطباقی را توضیح می دهد (15/0= β ، 001/0 > P ) و تاثیر آن بر سایر متغیرهای درون زای مدل معنادار نمی باشد. در مقابل، بعد آزاد مداری بر مکان کنترل (32/0= β ، 001/0 > P )، هویت ناموفق (21/0= β ، 001/0 > P )، و کمال گرایی غیرانطباقی(34/0= β ، 001/0 > P ) مستقیم و معنادار و روی سایر متغیرهای درون زا معکوس بود. نتایج همچنین نشان داد که مکان کنترل روی کمال گرایی انطباقی تاثیر معکوس و معنادار (71/0-= β ، 001/0 > P )، و روی کمال گرایی غیرانطباقی تاثیر مستقیم و معنا داشت (28/0= β ، 001/0 > P ). به علاوه، طبق نتایج، تاثیر کمال گرایی غیرانطباقی روی هویت ناموفق مستقیم و معنادار (26/0= β ، 001/0 > P )، و تاثیر کمال گرایی انطباقی روی هویت موفق غیرمستقیم و معنادار بود (52/0-= β ، 001/0 > P ). نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت مدل وضعیت هویت، مبتنی بر رابطه والد-فرزند (مادر-فرزند)، مکان کنترل و کمال گرایی از برازش برخوردار بود.
زمینه و هدف : اشتیاق تحصیلی، عاملی مهم در تعیین رشد شخصی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان در دانشگاه هاست ، بنابراین هدف از این پژوهش پیش بینی اشتیاق تحصیلی بر اساس سازگاری تحصیلی و فرسودگی تحصیلی در دانشجویان دانشگاه اسلامی آزاد همدان است . روش پژوهش : این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش گردآوری داده ها توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری، شامل کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد همدان در سال تحصیلی 01-1400 که برابر با 14750 نفر می باشند؛ روش نمونه گیری به صورت خوشه ای چند مرحله ای و حجم نمونه با استفاده از فرمول تاباچنیک و فیدل (2007) برابر با 106 نفر که به خاطر افت آزمودنی ها و احتیاط برابر با 110 نفر انتخاب شد. ابزار پژوهش حاضر شامل پرسشنامه اشتیاق تحصیلی فردریکز و همکاران (2004)، پرسشنامه سازگاری تحصیلی بیکر و سریاک (1984) وپرسشنامه فرسودگی تحصیلی برسو و همکاران(1997) بود. یافته ها : نتایج یافته ها نشان داد بین سازگاری تحصیلی و اشتیاق تحصیلی با ضریب همبستگی ( 0.362= r ) رابطه معنی دار و مستقیم در سطح معناداری 99 درصد وجود دارد؛ بین فرسودگی تحصیلی و اشتیاق تحصیلی با ضریب همبستگی (0.284-= r ) رابطه معنی دار و معکوس در سطح معناداری 99 درصد وجود دارد و همچنین سازگاری تحصیلی و فرسودگی تحصیلی قادر به پیش بینی اشتیاق تحصیلی دانشجویان می باشد به طوری که 17.9 درصد واریانس متغیر اشتیاق تحصیلی دانشجویان توسط دو متغیر سازگاری تحصیلی و فرسودگی تحصیلی تبیین می شود. نتیجه گیری: بنابراین با توجه به یافته ها میتوان گفت که سازگاری تحصیلی و فرسودگی تحصیلی پیش بینی کننده اشتیاق تحصیلی دانشجویان دانشگاه اسلامی آزاد همدان هستند..
زمینه و هدف: یکی از روش های درمانی برگرفته از موج سوم روان درمانی که درباره آن پژوهش های اندکی انجام شده شفقت درمانی است؛ از این رو، هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت درمانی بر سلامت روان و انسجام درونی اعضای جوان تیم های سفیران حمایت روانی سازمان جوانان جمعیت هلال احمر شهر تهران در سال 1398 بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه اعضای جوان تیم های سفیران حمایت روانی سازمان جوانان جمعیت هلال احمر شهر تهران بودند که با روش نمونه گیری در دسترس و هدفمند انتخاب و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار داده شدند. گروه آزمایش 8 جلسه تحت آموزش مبتنی بر شفقت قرار گرفتند و گروه کنترل در طول این مدت در انتظار درمان ماندند. روش جمع آوری داده ها بر اساس پرسشنامه استاندارد سلامت روان (گلدبرگ، 1972) و پرسشنامه استاندارد حس انسجام (آنتونسکی، 1987) انجام گرفت. پایایی پرسشنامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ محاسبه شد که مقدار آن برای پرسشنامه سلامت روانی 81/0 و پرسش نامه حس انسجام بالای 72/0 به دست آمد. همین طور از روایی محتوا به منظور آزمون روایی پرسشنامه استفاده شد، که برای این منظور پرسشنامه ها به تأیید متخصصین مربوطه رسید. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه ها از طریق نرم افزار SPSS19 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل کوواریانس) انجام پذیرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که شفقت درمانی بر "اضطراب و بی خوابی"، "نارساکنش وری اجتماعی" و "افسردگی" جوانان موثر است، در حالی که از نظر "نشانه های جسمی" تفاوتی بین گروه ها وجود نداشت. همچنین نتایج نشان داد درمان مبتنی بر شفقت انسجام درونی جوانان را افزایش داده است. نتیجه گیری: درمان مبتنی بر شفقت به عنوان شیوه درمانی جدید، احتمالا گزینه مداخله ای مناسبی در جهت افزایش انسجام درونی و سلامت روان محسوب می شود.
زمینه و هدف: شیوع کووید-19 آثار روان شناختی گوناگونی بر روی مردم جهان داشته است. با وجود رونق فضای مجازی در این دوره، بررسی پست های روان شناختی مردم در این فضا اهمیت خاصی دارد. این تحقیق با هدف تبیین و طبقه بندی پست های روان شناختی در دوران شیوع کووید-19 انجام شد. روش پژوهش: روش این مطالعه کیفی از نوع تحلیل محتوای متن قراردادی و جهت دار بود که به روش آنتروپی شانون در بازه زمانی خرداد 1399 تا اسفند 1399 انجام شد. جامعه این مطالعه شامل کلیه پست های روان شناختی در شبکه های اجتماعی درباره کووید-19 در دوران شیوع این ویروس بود. به دلیل ماهیت کیفی این مطالعه بر اساس قاعده اشباع نظری و با توجه به نظر متخصصان این حوزه، 223 پست با مضمون روان شناختی به صورت هدفمند انتخاب و مورد بررسی قرار گرفت. سپس به صورت دستی طبقات و زیرطبقات تحلیل شدند. یافته ها: پست های روان شناختی در دوران شیوع کووید-19، در دو طبقه اصلی بهزیستی روان شناختی و آسیب شناسی روانی قابل تقسیم هستند. بهزیستی روان شناختی دارای زیرطبقه های مهارت های زندگی، مثبت نگری، معنا و هدف مندی، حمایت اجتماعی و شکرگزاری و قدردانی است. آسیب شناسی روانی نیز دارای سه زیرطبقه برون سازی و درون سازی مشکلات روانی- رفتاری و مکانیسم های دفاعی است. همچنین هرکدام از زیرطبقه ها دارای زیرطبقه های ردیف دوم می باشند که زیرطبقه ها به واسطه آنها مشخص و متمایز می شوند. نتیجه گیری: پست های گوناگون روان شناختی و غیر روان شناختی ارائه شده در دوران شیوع کووید-19 نیاز به مطالعه بیشتری دارند. بر این اساس پیشنهاد می شود در مطالعات آتی پست های روان شناختی با توجه به بیماری های روانی بررسی شوند.
زمینه و هدف: یکی از فنون روان درمانی نسبتاً نو ظهور حساسیت زدایی با حرکات چشم و پردازش مجدد است که طی آن، بیمار در حین این که تصویری از تجربه آسیب زا را در ذهن خود نگاه داشته است، بر روی حرکات جانبی انگشت بالینگر تمرکز می کند؛ لذا این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی حساسیت زدایی از طریق حرکت چشم و پردازش مجدد بر اختلال اضطراب فراگیر در دانش آموزان انجام شد. روش پژوهش: پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان مشغول به تحصیل در سال 1398 شهر تهران در مقطع متوسطه دوم بود. با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای نمونه ای به حجم 24 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارش شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه متغیرهای جمعیت شناختی و اختلال اضطراب فراگیر-فرم کوتاه استفاده شد. اطلاعات به دست آمده با 22- SPSS و روش های آمار توصیفی و تحلیل کوواریانس چندمتغیری ( MANCOVA ) تحلیل شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایش و کنترل در کاهش اختلال اضطراب فراگیر و مؤلفه های آن وجود دارد (05/0> P ). نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان داد که درمان حساسیت زدایی از طریق حرکات چشم و پردازش مجدد در بهبود اختلال اضطراب فراگیر در دانش آموزان مؤثر است؛ بنابراین نتیجه می گیریم درمان حساسیت زدایی از طریق حرکات چشم و پردازش مجدد برای بهبود این دسته از اختلالات مؤثر است.
زمینه و هدف: اضطراب اجتماعی با متغیرهای مختلفی مانند ذهن آگاهی ارتباط دارد. با توجه به اثر بخشی کاهش استرس مبتنی بر برنامه ذهن آگاهی در گستره مشکلات بالینی و بهبود علائم روانشناختی و کیفیت زندگی افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی، و اهمیت پرداختن به متغیر یاد شده در زندگی این افراد، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود ذهن آگاهی و ابراز وجود در دانشجویان مبتلا به اضطراب اجتماعی انجام گردید. روش پژوهش: این پژوهش یک طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل می باشد. جامعه آماری این تحقیق شامل کلیه دانشجویان دختر دانشگاه آزاد کاشان بودند و تعداد 30 نفر از آن هایی که با توجه به اجرای پرسشنامه هراس اجتماعی کانور (2000) مبتلا به اضطراب اجتماعی بودند به روش نمونه گیری دردسترس هدفمند انتخاب و با گزینش تصادفی 15 نفر به عنوان گروه آزمایش و 15 نفر به عنوان گروه کنترل گمارده شدند. گروه آزمایش تحت اجرای 8 جلسه آموزش برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه ی ذهن آگاهی فرایبورگ (2006)،پرسشنامه ابراز وجود گمبریل و ریجی (1975) بود که در دو مرحله قبل از اجرای پژوهش و بعد از اتمام جلسات اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس و نرم افزار spss 22 استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل های آماری نشان داد که میزان ذهن آگاهی (0/05 P< . و 7/40 F= ) و ابراز وجود (0/05 P< . و 12/ 558 F= ) دانشجویان افزایش قابل قبولی از نظر آماری داشته است. نتیجه گیری: با توجه به نتایج می توان گفت آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی منجر به افزایش و بهبود ذهن آگاهی و ابراز وجود دانشجویان مبتلا به اضطراب اجتماعی می شود.
زمینه و هدف: امروزه ازدواج جوانان به یکی از چالش های اصلی جامعه ایرانی مبدّل شده است؛ جوانان به دلایل مختلفی از مبادرت به ازدواج دوری می کنند و پدیده تأخیر در سن ازدواج به عنوان یک مسئله نمود پیدا کرده است؛ لذا هدف این پژوهش تعیین اثربخشی طرحواره درمانی بر ترس از ازدواج در پسران مجرد بود . روش پژوهش: مطالعه حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود؛ انتخاب نمونه به صورت هدفمند از بین پسران مجرد بالای 35 سال شهر تهران بود که با فراخوان عمومی جهت شرکت در پژوهش، 28 پسر مجرد به پرسشنامه ترس از ازدواج سمیعی، یوسفی و نشاط دوست (1392) پاسخ دادند که از بین آن ها 24 پسر انتخاب و در دو گروه آزمایشی طرحواره درمانی (12 پسر) و گروه گواه (12 پسر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله طرحواره درمانی یانگ، کلوسکو و ویشار (2003) قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس بررسی شد. یافته ها: نتایج حاکی از تأثیر مداخله طرحواره درمانی بر ترس از ازدواج (10/11 = F ، 003/0 = P ) بود . نتیجه گیری: نتایج پژوهش شواهدی را پیشنهاد می کند که آموزش طرحواره درمانی برای کاهش ترس از ازدواج نگرش روش مناسبی است.
زمینه و هدف: مسئله مشارکت ورزشی مدت هاست که یکی از دغدغه های اساسی برنامه ریزان حوزه تربیت بدنی محسوب می شود. با گسترش مشاغل پشت میزنشین و رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی مجازی که افراد را به کم تحرکی ترغیب می کند، این نیاز بیش از هر زمانی احساس می شود ؛ لذا هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر تسهیل سازی کار-اوقات فراغت ورزشی بر رضایت شغلی و رضایت از اوقات فراغت ورزشی است. روش پژوهش : پژوهش حاضر پژوهشی توصیفی از نوع همبستگی و مبتنی بر مدلسازی معادلات ساختاری است و از لحاظ هدف نیز جزء تحقیقات کاربردی محسوب می شود. داده های این تحقیق به صورت میدانی و با استفاده از پرسش نامه گردآوری شد. جامعه آماری این تحقیق را تمام کارکنان شرکت مخابرات استان تهران تشکیل دادند که تعداد آن ها برابر با 2610 هست که نمونه آماری بر اساس فرمول کوکران تعداد 335 نفر و به صورت در دسترس انتخاب شد. در این تحقیق از پرسشنامه های تسهیل سازی کار – اوقات فراغت لیانگ و همکاران (2018)، رضایت شغلی کامان و همکاران (1990) و رضایت از اوقات فراغت بیرد و راغب (1983) استفاده شد. علاوه بر شاخص های آمار توصیفی، آزمون کلموگروف اسمیرنف و مدلسازی معادلات ساختاری با رویکرد حداقل مربعات جزئی استفاده شد. ابزار تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزارهای SPSS و SmartPLS است. یافته ها: نتایج نشان داد که تسهیل سازی کار-اوقات فراغت بر رضایت شغلی و رضایت از اوقات فراغت در سطح 05/0 تأثیر مثبت معنادار دارد. تسهیل سازی اوقات فراغت- کار بر رضایت شغلی تأثیر معنادار ندارد. نتیجه گیری: با توجه به تأثیر مثبت معنادار تسهیل سازی کار-اوقات فراغت بر رضایت شغلی پیشنهاد می شود مدیران مخابرات استان تهران پیشنهاد می شود برنامه های اوقات فراغت در ساعات کاری به صورت یک دستورالعمل برای تمامی ادارات استان ابلاغ شود .
زمینه و هدف: تحقیقات اخیر، عوامل گوناگونی را برای درک رفتار طرفداران ورزش که شامل انگیزش، رضایت مندی و وفاداری هستند را برمی شمارند. لذا هدف تحقیق بررسی نوستالژی توریسم ورزشی با رویکرد مدلسازی در سطح فردی نوستالژی از طریق نگرش ها و نیات رفتاری تماشاگران لیگ برتر فوتبال بود. روش پژوهش: این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش توصیفی -تحلیلی است و جامعه آماری آن کلیه تماشاگران حاضر در بازی های خانگی تیم های فوتبال لیگ برتر ایران بود (500000 N= ). نمونه آماری برای مدل سطح فردی به صورت تصادفی طبقه ای از بین تمام تماشاگران حاضر در بازی های خانگی تیم های فوتبال لیگ برتر فوتبال ایران انتخاب گردیدند که 518 پرسشنامه کامل عودت گردید. ابزار جمع آوری داده ها پرسشنامه تجدید نظر شده چو (2014) بود. روایی پرسشنامه ها به تائید 5 تن از متخصصین در حوزه مدیریت ورزشی رسی د . پایایی پرسشنامه ها با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه نوستالژی 93/0 = α ، نگرش 91/0 = α ، نیات رفتاری 89/0 = α به دست آمد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، از بسته نرم افزاری 20 SPSS برای انجام آمار توصیفی و لیزرل نسخه 9/0 برای انجام آمار استنباطی ( CFA ، SEM ) استفاده شد. نتایج CFA نشان داد که تمامی مؤلفه ها در مدل تائید شدند. یافته ها: نتایج SEM نشان داد که نوستالژی و مؤلفه های آن تأثیر معناداری بر نگرش و نیات رفتاری تماشاگران در مدل سطح فردی دارد (05/0 Sig< ). نوستالژی و مؤلفه های آن ارتباط معناداری با نگرش و نیات رفتاری تماشاگران در مدل سطح فردی دارد (05/0 Sig< ). نگرش نقش میانجی معناداری در ارتباط بین نوستالژی و نیات رفتاری تماشاگران در سطح مدل فردی نداشت. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش می توان به بازاریابان ورزشی پیشنهاد کرد که با دعوت بازیکنان قدیمی و اسطوره به مسابقات و استفاده از آن ها در تبلیغات باعث تداعی حس نوستالژی و تقویت نگرش افراد شوند. با این رویکرد می توان پیش بینی نمود که نگرش و نیات رفتاری تماشاگران افزایش یابد .
زمینه و هدف: در وضیعت پرمخاطره فعلی، شناسایی کودکان و نوجوانان مستعد اختلالات روان شناختی در سطوح مختلف جامعه که سلامت روان آن ها به خاطر سوگ والدین به خطر افتاده امری ضروری بوده تا با راهکارها و تکنیک های مناسب روان شناختی بتوان سلامت روان آنان را حفظ نمود؛ لذا هدف این پژوهش تأثیر سوگ والدین متأثر از کووید 19 بر سلامت روان کودکان و نوجوانان شهر تهران (مطالعه موردی) بود . روش پژوهش: نوع این تحقیق از لحاظ هدف، کاربردی و از نظر نحوه جمع آوری داده ها، توصیفی– پیمایشی و جامعه آماری پژوهش حاضر والدین و کودکان و نوجوانان شهر تهران در شش ماهه اول سال 1399 بودند. حجم نمونه پژوهش 50 نفر که به روش داوطلبانه انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر پرسشنامه های سوگ هوگان (2001) و سلامت روانی هیل و گلدبرگ (1972) بود . داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل رگرسیون و با استفاده از نرم افزار 23 SPSS مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که سوگ والدین متأثر از کووید 19 و هر یک از مؤلفه های آن یعنی ناامیدی، رفتار وحشت زدگی، سرزنش و خشم، کناره گیری، درهم ریختگی و رشد شخصی کودکان و نوجوانان تأثیر معنی داری دارد بنابراین، می توان گفت که هر یک از ابعاد سوگ والدین یعنی درهم ریختگی، رشد شخصی، سرزنش و خشم، رفتار وحشت زدگی، کناره گیری و ناامیدی به ترتیب بهترین پیش بینی کننده متغیر وابسته (ملاک) یعنی سلامت روان کودکان و نوجوانان محسوب می شوند. نتیجه گیری: در وضیعت پرمخاطره فعلی، شناسایی کودکان و نوجوانان مستعد اختلالات روان شناختی در سطوح مختلف جامعه که سلامت روان آن ها به خاطر سوگ والدین به خطر افتاده امری ضروری بوده تا با راهکارها و تکنیک های مناسب روان شناختی بتوان سلامت روان آنان را حفظ نمود
زمینه و هدف: مطالعات نشان می دهند بین ویژگی های خانوادگی و روانی افراد با نوع استفاده از اینترنت رابطه وجود دارد. به همین منظور هدف از این پژوهش بررسی نقش ویژگی های خانوادگی، سلامت روان و راهبردهای تنظیم هیجان در پیش بینی اعتیاد به اینترنت است. روش پژوهش: پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است و جامعه آماری دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی بود که 375 دانشجو (195 زن و 180 مرد) به روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی انتخاب شدند. متغیرهای مذکور به ترتیب توسط ابزارهای زیر مورد بررسی قرار گرفتند: مقیاس ساختار خانواده ( FACES-III )، آزمون سلامت عمومی (12- GHQ )، پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی ( CERQ ) و مقیاس کاربرد مشکل زا از اینترنت( GPIUS ). کاربرد مشکل زا از اینترنت شامل زیر مقیاس های تنظیم خلق، بهره وری اجتماعی، کاربرد اجباری، وقت مضاعف، نشانگان انزوا، آسودگی بین فردی است. یافته ها: در این تحقیق بررسی نتایج ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند گانه نشان داد که: همبستگی خانواده، خرده مقیاس های تنظیم خلق، بهره وری اجتماعی، کاربرد اجباری، وقت مضاعف و نشانگان انزوا را پیش بینی نمود. اضطراب/ افسردگی، خرده مقیاس های تنظیم خلق، بهره وری اجتماعی، وقت مضاعف، کاربرد اجباری، نشانگان انزوا را پیش بینی نمود. بعلاوه ناکنش وری اجتماعی خرده مقیاس کارکرد اجتماعی را پیش بینی نمود. راهبرد فاجعه اندیشی خرده مقیاس های تنظیم خلق، بهره وری اجتماعی، کاربرد اجباری و نشانگان انزوا را پیش بینی نمود. راهبرد سرزنش خود، خرده مقیاس وقت مضاعف را پیش بینی نمودند. نتیجه گیری: در مجموع می توان نتیجه گرفت که کاربرد مشکل زا از اینترنت به نحو معناداری تحت تاثیر ویژگی های خانوادگی و روان شناختی قرار دارند.
زمینه و هدف: مفهوم بندی های اولیه از اضطراب بیان می کنند که شناخت های ناسازگار موجب ایجاد و حفظ اختلالات اضطرابی می شوند. به طوری که افراد مضطرب در پردازش اطلاعات سوگیری نشان می دهند آن ها ترجیحا به محرک های تهدید آمیز توجه کرده و ابهام هیجانی را در جهت تهدیدآمیز تفسیر می کنند؛ لذا پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش ذهن آگاهی_ تعدیل سوگیری توجه برکاهش علائم اضطراب انجام شد ه است . روش پژوهش: روش تحقیق فعلی از نوع نیمه آزمایشی- طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل دو گروه آزمایش و کنترل از دانشجویان دانشگاه کردستان بود؛ بدین جهت تعداد 31 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس از طریق فراخوان انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تخصیص یافتند. قبل و بعد از اجرای مداخله از آزمودنی ها آزمون اضطراب بک و آزمون اضطراب حالت - صفت اسپیلبرگر گرفته همچنین آزمایه ی پروب دات اجرا گردید. یافته ها: تجزیه و تحلیل یافته ها با استفاده از تحلیل واریانس تک متغیری اندازه گیری مکرر حاکی از تأثیر معنادار مداخله بوده و نشان داد که درمان ترکیبی اصلاح سوگیری شناختی با آموزش ذهن آگاهی منجر به کاهش نمرات اضطراب (بک،حالت،صفت) و همچنین کاهش سوگیری توجه به سمت تهدید می شود. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که ذهن آگاهی_ تعدیل سوگیری توجه به کار گرفته شده در این مطالعه از کارایی لازم برای کاهش اضطراب اجتماعی برخوردارند؛ بنا براین می توان گفت این درمان موثر است.
زمینه و هدف: اضطراب اجتماعی یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی است که در آن مؤلفه هایی همچون سبک های فرزندپروری تأثیرگذارند. سبک های فرزندپروری والدین مهم ترین نقش را در تربیت فرزندان به عهده دارند. با توجه به اهمیت این موضوع، مطالعه حاضر با هدف پیش بینی اضطراب اجتماعی بر اساس سبک های فرزندپروری والدین انجام شد. روش پژوهش : این پژوهش از نوع کاربردی بوده و روش آن پیمایشی و به لحاظ اجرا کمی می باشد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان پسر مقطع اول متوسطه در شهر تهران بودند که در نیمسال دوم سال تحصیلی 1399-1400 مشغول به تحصیل بودند. با توجه به حجم جامعه (26600 نفر) و با استناد به جدول مورگان و کرجسی، تعداد 258 دانش آموز پسر به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار مورد مطالعه پرسشنامه های سبک فرزندپروری بامریند (1973) و پرسشنامه اضطراب اجتماعی لایبویتز (2003) بود. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار Spss نسخه 23 صورت گرفت. یافته ها : تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین فرزندپروری سهل گیرانه و اضطراب عملکرد رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت، همینطور بین فرزندپروری مستبدانه و اضطراب عملکرد و فرزندپروری مستبدانه و اضطراب موقعیت های اجتماعی رابطه مثبت و معنی داری وجود داشت. در حالی که بین فرزندپروری سهل گیرانه و اضطراب موقعیت های اجتماعی، فرزندپروری مقتدرانه و اضطراب عملکرد و بین فرزندپروری مقتدرانه و اضطراب موقعیت های اجتماعی رابطه معنی داری وجود نداشت. همچنین تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از رگرسیون چندگانه نشان داد که سبک تربیتی مقتدرانه پیش بینی کننده منفی و معنی دار اضطراب اجتماعی است ( 01/0> P ) و سبک های تربیتی سهل گیرانه و مستبدانه پیش بینی کننده مثبت و معنی دار اضطراب اجتماعی است ( 01/0> P ). نتیجه گیری : با توجه به یافته های به دست آمده، طراحی و برگزاری برنامه ها و کارگاه های آموزش خانواده در زمینه آگاه سازی والدین از سبک های فرزندپروری و تأثیر هر یک از آنها بر فرزندان بسیار ضروری است تا از این طریق بتوان با تغییر نگرش والدین و بهبود روابط خانواده ها، اضطراب اجتماعی فرزندان را کاهش داد.
زمینه و هدف: از جمله برنامه های درسی مورد استفاده برای تدریس و آموزش در مناطق روستایی و محروم، بهره گیری از کلاس های چندپایه است. شرایط موجود در این مناطق، سیستم آموزشی را مجاب به تشکیل کلاس های چندپایه می کند. هدف اصلی این پژوهش طراحی و اعتبارسنجی راهبردهای آموزشی کلاس های چندپایه بر اساس تجارب و مفروضه های جهانی است. روش پژوهش: پژوهش حاضر تحلیلی/ توصیفی، از نوع آمیخته اکتشافی است که به صورت کمی و کیفی انجام یافته است. جامعه آماری در دو بخش شامل اسناد و متون معتبر، متخصصان حوزه آموزش و پرورش ابتدایی و اساتید دانشگاهی حوزه آموزشی و مدیریت آموزشی تمامی متخصصان مرتبط با کلاس های چندپایه بودند که از جامعه متخصصان 20 نفر به عنوان نمونه به صورت هدفمند (ملاک محور) به عنوان نمونه آماری انتخاب گردید. برای تجزیه و تحلیل سؤالات تحقیق پیش روی، از شیوه های کمی و کیفی استفاده شد. جهت طراحی معروف رویکردهای آموزشی کلاس های چندپایه بر اساس تجارب و مفروضه های جهانی با استفاده از اسناد، مطالعه متون معتبر و با استفاده از روش مصاحبه با اساتید دانشگاهی چندپایه استفاده شد. یافته ها: یافته های حاصل نشان داد که مضامین استخراج شده از مصاحبه با اساتید و متخصصان برنامه ریزی درسی مشتمل بر 5 مضمون اصلی و 41 مضمون فرعی بود که این پنج الگوی اصلی به دست آمده عبارت بودند از اهداف برنامه درسی، روش تدریس مؤثر، بهره گیری از استانداردهای آموزشی، چالش های بنیادی و ارزشیابی کیفی. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد اعتبار الگوی طراحی شده بر اساس ویژگی های استخراج شده، از نظر متخصصان مناسب ارزیابی شد.
زمینه و هدف: هدف از پژوهش حاضر پیش بینی اعتیاد به اینترنت بر اساس سبک فرزندپروری ادراک شده، ارزش های اخلاقی و احساس تنهایی بود. روش پژوهش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر دانش آموزان دوره ی دوم متوسطه در شهر تهران در سال 1399بود. به منظور توزیع یکنواخت نمونه، از مناطق آموزش و پرورش شهر تهران ، 2 منطقه ی 2 و 6 به تصادف انتخاب شد. در هر یک از مناطق یک مدرسه برای جمع آوری اطلاعات انتخاب شد و در هر مدرسه 60 نفر دانش آموز بطور تصادفی انتخاب شدند و مورد بررسی قرار گرفتند. لذا، نهایتا تعداد 120 نوجوان به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش، آزمون اعتیاد به اینترنت یانگ (1996)، پرسشنامه سبک فرزند پروری بامریند (1972)، پرسشنامه ی ارزش های اخلاقی هایت و گراهام (2007) و پرسشنامه ی احساس تنهایی اسمیت و سرمت (1982) بودند. یافته ها: نتایج تحلیل آماری نشان داد عوامل سبک استبدادی، سبک آزاد گذار و احساس تنهایی با اعتیاد به اینترنت رابطه ی مثبت معنادار دارند (P<0.05). همچنین ارزش های اخلاقی با اعتیاد به اینترنت رابطه منفی معنادار دارد (P<0.05). نتیجه گیری: بنابراین می توان این گونه نه بیان کرد که اعتیاد به اینترنت تحت تاثیر عوامل گوناگونی است که از جمله آنها می توان به نقش احساس تنهایی و ارزش های اخلاقی اشاره داشت.
زمینه و هدف: این پژوهش، با هدف تعیین اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، بر دلبستگی به والدین و همسالان در نوجوانان دختر انجام شد. روش پژوهش: در این پژوهش از طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری دو ماهه استفاده شد. جامعه آماری، کل دانش آموزان مقطع دوم متوسطه شهرستان ساوه (استان مرکزی) که در سال تحصیلی ۱۳۹۶- ۱۳۹۵ مشغول به تحصیل بودند، بود. از بین این دانش آموزان، تعداد ۳۰ نفر (۱۵ نفر گروه آزمایش و ۱۵ نفر گروه کنترل) به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و و کنترل جایگزین شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسشنامه دلبستگی به والدین و همسالان (آرمسدن و گرینبرگ، ۱۹۸۷) بود. دانش آموزان گروه آزمایش هشت جلسه آموزش ذهن آگاهی دریافت کردند و گروه کنترل آزمایشی دریافت نکرد. یافته ها: نتایج آزمون تحلیل کوواریانس و اندازه گیری مکرر نشان داد که آموزش ذهن آگاهی به شیوه گروهی بردلبستگی به والدین و همسالان در نوجوانان دختر موثر است و این تاثیر در آزمون پیگیری پایدار بوده است. نتایج پژوهش نشان داد؛ آموزش ذهن آگاهی باعث افزایش مولفه های ارتباط، اعتماد به والدین و همسالان و کاهش بیگانگی از والدین و همسالان در نوجوانان دختر شد. نتیجه گیری: به نظر می رسد این شیوه مداخله را می توان به عنوان شیوه مستقل یا در کنار سایر مداخلات برای دلسبتگی به والدین و همسالان به کار برد.
زمینه و هدف: در سال های اخیر اضافه وزن و چاقی در میان بسیاری از جوامع و کشورها شیوع پیدا کرده است. بنابراین، این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر خودتنظیمی هیجانی و شفقت به خود در دختران چاق انجام شد. روش پژوهش: پژوهش حاضر، شبه آزمایشی با طرح های پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی دختران دارای چاقی مراجعه کننده به کلینیک مشاوره مهر شهر تهران در سال 1399 بود. تعداد 4٠ نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) قرار گرفتند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تنظیم هیجان (گروس و جان، 2003) و پرسشنامه شفقت به خود (نف، 2006) بود. گروه آزمایش 10 جلسه یک ساعته آموزش ذهن آگاهی را 2 بار در هفته دریافت کرد اما گروه کنترل مداخله ای ا دریافت نکرد. تحلیل داده ها با روش های آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و تحلیل کواریانس با SPSS نسخه 26 انجام شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که آموزش ذهن آگاهی بر افزایش نمره شفقت ورزی نسبت به خود آزمودنی های گروه آزمایش تأثیر مثبت و معناداری داشته است (05/0>P). بین میانگین نمرات تنظیم هیجان افراد دو گروه نیز در مرحله پس آزمون تفاوت معنادار بود (05/0>P). نتیجه گیری: در مجموع یافته های تحقیق نشان داد که آموزش ذهن آگاهی بر بهبود شفقت به خود و تنظیم هیجان دختران مبتلا به چاقی مؤثر است. محقق پیشنهاد می کند برای رسیدن به نتایج قابل اعتمادتر مرحله پیگیری به مدت 3 ماه اجرا گردد.