۱.
حکمت متعالیه این ظرفیت را دارد که علوم انسانی هر یک به نوعی از آن بهره گیرند. ارتباطات نیز به عنوان یکی از رشته های علوم انسانی، می تواند برخی گزاره های خود را با استفاده از حکمت متعالیه غنا بخشد. پرسش اصلی تحقیق حاضر آن است که از منظر حکمت متعالیه، در ارتباطات میان انسان ها چه رخ می دهد؟ برای نیل به پاسخ از روش دلالت پژوهی نظام مند استفاده شده است؛ بدین نحو که ابتدا ارتباطات در قالب سه بخش «ادراک معنا»، «انتقال پیام» و «دریافت معنا» صورت بندی شده است و سپس دلالت های حکمت متعالیه در هر بخش مورد مطالعه قرار گرفته است. بنا بر یافته های تحقیق، غالب ارتباط گران برای ادراک یک معنای حقیقی جزئی یا کلی، نیازمند عقل فعال هستند و غالب مخاطبان نیز برای دریافت معنای حقیقی مقصود ارتباط گر، به عقل فعال وابسته هستند. عقل فعال به موجود مجردی اطلاق می شود که در طول اراده الهی، خلق و تدبیر جهان مادی (نقش هستی شناختی) و نیز افاضه علوم (نقش معرفت شناختی) را بر عهده دارد. هر چقدر طرفین ارتباط، ظرفیت دریافت فیض بیشتری از عقل فعال را داشته باشند، ارتباط کامل تری بین دو انسان شکل می گیرد. بنابراین، در صورت رخ دادن شکست در ارتباطات، در کنار بررسی عوامل مادی، باید احتمال عدم ارتباط مخاطب با عقل فعال را نیز در نظر داشت ...
۲.
سیاست ها به طور کلّی از مجموعه متنوعی از مبانی فلسفی، فقهی، حقوقی، ارزشی و ایدئولوژیک تغذیه می شوند که این مقاله از میان انواع گوناگون مبانی، بر مبانی ارزشی تمرکز دارد. مبانی ارزشی پذیرفته شده از سوی سیاست پژوهان و سیاست گذاران به گونه ای اجتناب ناپذیر در جریان سیاست پردازی و سیاست گذاری دخالت می کنند، گرچه به آنها تصریح یا حتی التفات نشود. این مقاله با رویکردی عقلانی – اجتهادی به بازخوانی مهم ترین مبانی ارزشی مؤثر بر سیاست پردازی عفاف و حجاب پرداخته است. بر اساس نتائج تحقیق، نظام اسلامی باید سیاست های خود در زمینه عفاف و حجاب را بر مجموعه ای از مبانی ارزشی استوار سازد که در چهار محور خلاصه می شوند: مبانی فقهی (شامل تکالیف فردی در زمینه های پوشش، نگاه به جنس مخالف و سایر روابط زن و مرد و تکالیف اجتماعی در سه حوزه تعلیم و تربیت، حمایت و نظارت)، مبانی حقوقی (شامل حق آزادی، حق کرامت انسانی، حق حریم خصوصی و تلفیق حق گرایی و وظیفه گرایی)، چارچوب مرجع ارزش گذاری و نظریه جنسی.
۳.
مجازی شدن همه ساحات زندگی بشری را درنوردیده، بسان بخشی از امر واقع و نه سطحی دومی یا مجازی که بعضا تصور می شود؛ بدین اعتبار مجاز در برابر حقیقت نیست، بلکه مرحله ای از آن است که در آن واقعیت، تنزل می یابد و به نحوی تازه بازتابانده می شود که می تواند مشتمل بر قبض، بسط، تنزیل و توسعه باشد. با چنین فرضی می توان از دو سو به مسائل برآمده از آسیب های اجتماعی نگریست: اولی آسیب های اجتماعی مجازی شدن و دوم مجازی شدن آسیب های اجتماعی. در صورت اول، مساله هایی پیش از مجازی شدن یا به طور کلی وجود نداشته یا مبدع آن سایبر است و در صورت دوم می توان باید به دنبال نمایش کاربست های سو/استفاده از سایبر در بسط و توسعه آسیب های اجتماعی بود. این مطالعه با استفاده از دو روش فراتحلیل و پدیدارشناسی، داده ها موجود و مشاهدات را گرد آوری کرده و تلاش داشته در چهار لایه سایبر (کاربر، محتوا، خدمات و زیرساخت)، مسائل عمیق و سطحی ناشی از مجازی شدن آسیب های اجتماعی در دو سطح نمادها و ارزش ها، مورد مطالعه قرار دهد. و نهایتا راه حل های سیاستی ای را به دو شکل خرد-مساله محور و راه برد کلان ارائه دهد.
۴.
محیط پرتلاطم فرهنگی، سازمان های وظیفه محور این عرصه را به تغییر آهنگ به سمت رویکرد "مساله محوری" واداشته است. بررسی اینکه در جامعه امروز چه فهرستی از مسائل اساسی فرهنگی وجود دارد و تشخیص اینکه مزیت نسبی هر سازمان فرهنگی در کجاست و چه بخشی از این مسائل را باید عهده دار شود، مساله محوری نامیده می شود. آنچه که در این رویکرد اهمیت ویژه ای مییابد شناسایی و بکارگیری استعدادها بعنوان سرمایه های انسانی ویژه در ﻣﺸﺎﻏﻞ ﮐﻠﯿﺪی سازمان است که دقیقا محل تمرکز مدیریت استعداد است. براین اساس باید مشاغل کلیدی سازمان شناسایی شده و تحت پوشش برنامه های مدیریت استعداد قرار گیرند. در این تحقیق، راهبرد مدیریت استعداد، به منزله اقدامها و فرایندهایی است که دربرگیرنده تعریف متناوب مشاغل کلیدی و راهبردی، تدوین نوعی مخزن استعداد جامع از شاغلان با قابلیت ها، توانمندی ها و عملکرد بالا برای پرکردن مشاغل مذکور و تدوین نوعی «معماری متمایز منابع انسانی» برای تسهیل روند پرکردن پستها و مشاغل کلیدی با شاغلان کلیدی است. هدف این پژوهش، تعیین و رتبه بندی مولفه های موثر بر جایگاه یابی استعدادها در ساختار یک سازمان فرهنگی می باشد. تحقیق حاضر به روش کیفی اقدام پژوهی، طی بازه دو سال صورت گرفته است. رتبه بندی و وزن دهی مولفه ها با تکنیک تحلیل سلسله مراتبی انجام شده است. براین اساس ده مولفه (ارشدیت، نقش آفرینی موثر در تحقق اهداف، توان راهبری، توان اخلال گری، صلاحیت تخصصی منحصربفرد، افق گشایی، ارزش آفرینی علمی، برنامه ای بودن، مجاورت با مرکز قدرت، تعامل محوری) به ترتیب اولویت، موثر بر جایگاهیابی استعدادها در سازمان فرهنگی مورد مطالعه شناخته شدهاند.
۵.
اینترنت، فضای مجازی و زندگی در عصر ارتباطات و اطلاعات عرصه هایی هستند که آمیخته با تحولات سریع، گسترده، عمیق و انفجاری هستند. در این فضا بدون نگاه به آینده و تحولات آن، اتخاذ راهبرد صحیح امکان پذیر نیست. فضای مجازی با توجه به روند تحولاتی مانند رشد قابلیت هوش مصنوعی، شخصی شدن هرچه بیشتر محتوا، رشد کلان داده ها، ظهور چت بات ها (نرم افزارهای تحت پیام-رسان ها)، اهمیت روزافزون تجربه کاربری، دغدغه اثرگذار حفظ حریم خصوصی و حفظ امنیت ملی کشورها، آینده ای متفاوت را در پیش دارد. اینترنت اشیاء در آینده ماهیتی متفاوت از اینترنت را به نمایش می گذارد و به همراه فناوری های واقعیت افزوده، زندگی واقعی را به زندگی مجازی پیوند زده و آن ها را در هم می آمیزد. همه این تحولات نشانه هایی برای تحولی عظیم در «عصر همگرایی ها» است. در این فضا برای تبلیغ دین در فضای مجازی، راهبرد پیام رسانی دینی کفایت نمی کند و اتخاذ راهبرد «ساخت فضای زیست دینی در دنیای دیجیتالی» لازم است.
۶.
فرهنگ وقف همانند سایر موضوعات فرهنگی ،دینی،اجتماعی واقتصادی برای ورود به قلمرو هنجاری جامعه و تبدیل شدن به فرهنگی فراگیر ،نیازمند تشریح ،تبلیغ ،بستر سازی، و شرایط اجرایی مناسب است .لذا هدف این پژوهش شناسایی عوامل موثر رسانه ای بر ترویج فرهنگ وقف بود. بدین منظور مؤلفه های رسانه ایی شامل ابعاد خبری، همبستگی ، آموزشی، سرگرمی و تفریح و جمعیت شناختی مورد مطالعه قرار گرفت. این تحقیق به روش توصیفی پیمایشی بوده و نمونه آماری پژوهش 50 نفر از مدیران اوقاف شهر اصفهان بود. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه محقق ساخته بود. به منظور سنجش روایی محتوایی و صوری پرسش نامه از روش قضاوت متخصصین استفاده شد و به منظور برآورد پایایی از فرمول آلفای کرونباخ استفاده و ضریب پایایی 85/0 محاسبه گردید. تجزیه و تحلیل حاصل از این پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری spss در دو سطح توصیفی و استنباطی انجام شد. در بخش آمار توصیفی مشخصه های آماری مانند: فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار و در بخش آمار استنباطی آزمون tتک متغیره، آزمون آنوا و آزمون کروسکال والیس، استفاده شد. نتایج نشان داد که بعد آموزشی با میانگین 3.34 و بعد خبری با میانگین3.17 بیشترین تأثیر و بعد همبستگی با میانگین 2.33 وبعد سرگرمی و تفریح با میانگین 1.16 کمترین تأثیر را داشتند. بر حسب عوامل دموگرافیک نتایج پژوهش حاکی از آن است که بین نمرات مؤلفه های رسانه بر حسب سن تحصیلات وجنس تفاوت معناداری وجود ندارد.