۱.
پرداختن به پرسش های مبنایی و تلاش در جهت ارائه پاسخ هایی ولو اجمالی به فرهنگ، گامی اساسی در جهت ورود تفصیلی به پدیده ای فراگیر و همه جا گستر به نام فرهنگ، اعم از تولیدات فرهنگی، نهادهای فرهنگی و کنش ها ی فرهنگی است. در این مقاله کوشیده شده است تا به یازده پرسش کلیدی در باب فرهنگ، پرداخته شود؛ امکان پرسش فلسفی درباره فرهنگ و تقدم و تأخر لایه ها و دلالت های آن، امکان ضرورتی علّی و واقعیتی بیرونی به نام فرهنگ، خادمیت یا مخدومیت فرهنگ، ربط دیالکتیک بین قلمرو ساخت یافتگی فرهنگی با عرصه ها و سطوح غیر فرهنگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و البته با صبغه فرهنگی، نظریه بَردار بودن فرهنگ به معنای خاص نظریه یا تبیین گری آن، دو گانه طبیعت و فرهنگ و امکان پرسش زبان حکایتگری و شناختاری در قلمرو فرهنگ، ارزیابی انتقادی ادراک حقیقی و اعتباری و بازتاب آن در قلمرو فرهنگ، نسبت فرهنگ و هویت و فرهنگ و حقیقت، متغیر و باز بودن یا ثابت و بسته بودن فرهنگ، ارزیابی دال و مدلول و قراردادی دانستن یا ندانستن رابطه آن، و در نهایت امکان نقد فرهنگی از اهم این پرسش هاست.
۲.
حوزه علمیه در نظام جمهوری اسلامی ایران از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از آنجا که نظام، مبتنی بر مبانی اسلامی است، لذا ضرورت دارد که حوزه علمیه نقشی ممتاز و حضوری جدی داشته باشد. یکی از عرصه های حضور و نقش آفرینی حوزه علمیه، فرایند سیاست گذاری فرهنگی است. این فرایند به صورت کلی به سه مرحله تدوین، اجرا و ارزیابی تقسیم بندی می شود. این مقاله به دنبال آن است با بررسی کلیه بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با طلاب و روحانیون (از سال 68 تا 94) با روش تحلیل مضمون، به نحوه حضور حوزه علمیه در دو مرحله تدوین و اجرای سیاستگذاری فرهنگی بپردازد.
۳.
انقلاب اسلامی به دنبال ایجاد الگوهای جدید، مبتنی بر منابع دینی و جهت گیری های اساسی مذهب تشیع در شیوه های اداره جامعه است. از جمله مهمترین حوزه هایی که در رویکرد حکومت اسلامی باید مورد توجه قرار گیرد، حوزه سیاستگذاری است. به یک معنا تمام فعالیت حاکمیت در چرخه سیاستگذاری خلاصه می شود. نظریه منطقه الفراغ شهید صدر ابزار مفهومی جالب توجهی برای تشریح حیطه اختیار ولی امر و حاکم جامعه اسلامی در دوره غیبت معصوم عجل الله له الفرج ارائه می دهد. در این مقاله به ضرورت بحث، عمده مطالب پیرامون نظریه منطقه الفراغ مرور شده است.در ادامه حوزه سیاستگذاری عمومی و به طور خاص سیاستگذاری فرهنگی مورد بحث قرار می گیرد تا امکان کاربرد نظریه منطقه الفراغ در سیاستگذاری فرهنگی جمهوری اسلامی ایران واکاوی شود. بیشتر تلاش های نظری جهت بسط نظریه منطقه الفراغ، متوجه اثبات مشروعیت قانون گذاری در حوزه احکام متغیر توسط ولی امر است و کمتر به شرایط و ضوابط قانون گذاری در این حوزه توجه شده است.در این مقاله ضمن تشریح این ایده، برخی استفاده های ممکن از نظریه منطقه الفراغ و برخی مشکلات تطبیق این نظریه با حوزه سیاستگذاری فرهنگی مطرح می شود. به دو صورت می توان ارتباط حوزه فقه و سیاستگذاری را بررسی کرد، اول زمانی که مبداء حرکت فقه می باشد که در این مقاله تحت عنوان مزایای کاربرد نظریه منطقه الفراغ در سیاستگذاری فرهنگی در هفت عنوان معرفی شده است. صورت دوم، حرکت از مبداء سیاستگذاری است به عبارت دیگر سوالات محتمل بر تطبیق این نظریه با سیاستگذاری فرهنگی است که ذیل پنج عنوان مطرح شده است.
۴.
با توجه به دیدگاه های اسلام درباره موسیقی و به دلیل ظهور و گسترش رسانه های جمعی در عصر حاضر و نقش آنها در موسیقی، اکنون موسیقی در کشور ما به عنوان یک مساله فرهنگی به گونه ای متفاوت با گذشته مطرح است. مسأله موسیقی را می توان در پنج سطح پژوهش، آموزش، تولید، عرضه و مصرف بررسی نمود و بر اساس مدل نهادی، جایگاه و نقش نهادهای دخیل در موسیقی را بررسی کرد، کاستی ها را شناسایی نمود و راهکارهایی را برای جبران نقاط ضعف پیشنهاد کرد. این بررسی نشان می دهد که ضعف در سطح پژوهش و تئوری موجب کاستی هایی در سیاست گذاری در دیگر سطوح شده است. ضمن آن که برخی سطوح مانند سطح مصرف موسیقی به طور عمده مورد بی توجهی قرار گرفته است.
۵.
اندیشمندان مسلمان در عرصه حکمت عملی، نظریه هایی برای تبیین و تفسیر پدیده های فرهنگی، مطرح نموده اند که قابلیت و ظرفیت فراوانی برای به کار گیری در عرصه علوم اجتماعی دارد. مسکویه اندیشمند ایرانی قرن چهارم و پنجم قمری، از جمله فیلسوفانی است که با رویکردی اخلاقی به بررسی معنا، رذایل، فضایل و ارزش های اخلاقی، سنن و تاثیر آن بر کنش متقابل پرداخته است. در این مقاله با روش تحلیلی به دنبال استخراج و تدوین نظریه فرهنگی وی و دلالت های آن در عرصه سیاست گذاری هستیم. وی چهار هدف لذت، نفع، خیر و ترکیبی از این موارد را برای تعاملات اجتماعی معرفی می کند که منجر به شکل گیری چهار نوع محبت می شود. انواع محبت مورد نظر وی نیز منجر به شکل گیری هفت نوع تعامل تعقلی، تعلیمی، تادیبی، طبیعی، عادتی، اکراهی و ناشی از ملکات می باشد که غلبه هر یک از این انواع تعاملات در سطح اجتماع موجب شکل گیری جامعه مبتنی بر محبت، جامعه عادله یا ظالمه از یک حیث یا جامعه ضروریه، عاقله، فاضله و عماره از حیثی دیگر خواهد شد. هماهنگی میان سه عامل تکامل اجتماعی فرهنگی، اصلاح فرهنگی در راستای شیوع و غلبه تعاملات تعقلی، تعلیمی و تادیبی؛ نسبت به تعاملات ناشی از طبیعت، عادت و ملکات و تعاملات اکراهی، را به منظور عقلانی سازی فرهنگ و دست یابی به ثبات، آرامش و رضایت، نشاط و شادی، از جمله دلالت های نظریه فرهنگی مسکویه در عرصه سیاست گذاری است.
۶.
در حیطه چیستی فرهنگ، تاکنون فراوان سخن گفته شده، اما کمتر از مبانی رفیع فلسفه و عرفان اسلامی در هستی شناسی این مقوله اجتماعی استفاده شده است. شاید یکی از علل آن اعتباری بودن حیات اجتماعی و فاصله مبانی فرااعتباری فلسفه و عرفان اسلامی از چنین امور اعتباری است. اما به نظر می رسد ساحاتی از اجتماع، به ویژه ابعاد فرهنگی آن، ساحاتی کاملاً فرااعتباری هستند و در نتیجه، می توانند مدخل خوبی برای ورود عمیق مبانی فلسفه و عرفان اسلامی در حیطه مباحث علوم اجتماعی باشند. در این زمینه و برای تبیین ابعاد فرااعتباری فرهنگ، می توان بر مبنای اصالت وجود از «کلّیت سِعی» و وجودی سخن گفت و پس از تبیین فلسفی چنین کلیتی وجودی، نشان داد که فرهنگ، مصداق بارزی از کلّیت سِعی است و به صورتی کاملاً حقیقی، منشأ اتحاد وجودی افراد اجتماع در ساحت های فرامادی جامعه می شود. از ثمرات مهم این نوع هستی شناسی فرهنگ، فهم عمیق تر دلالت های فرهنگی برخی روایات است که دلالت های آنها کمتر در ادبیات علمی علوم اجتماعی وارد شده است. این مقاله به دو نمونه از مهم ترین این دلالت های فرهنگی در تبیین رابطه امام و امّت و همچنین رابطه اهالی امّت با یکدیگر در قالب «اخوّت اسلامی» اشاره می گردد و نشان داده می شود که در حقیقت، محور فرهنگ اصیل جامعه ایده آل اسلامی بر پایه همین درک فرااعتباری از نسبت امام و امّت و نسبت اهالی امّت با یکدیگر استوار است.