۱.
مفهوم «حکمرانی فرهنگ پایه» با فاصله گذاری مفهومی از «حکمرانی فرهنگی» و همچنین با حفظ وجه تمایز خود از منظر غایت با مفهوم «چرخش فرهنگی»، به معنای سیاستگذاری و برنامه ریزی برای تحقق اصول مبتنی بر اصالت بخشی به «فرهنگ مطلوب معیار» است که این فرهنگ معیار در نظام جمهوری اسلامی ایران، «فرهنگ انقلاب اسلامی» با مبانی و خاستگاه های معرفتی (هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی) بر اساس آموزه های اسلام شیعی است. فرهنگ مطلوب معیار، اصل و سازنده زیست اجتماعی است و سایر حوزه های اجتماعی، فرع بر آن و به عنوان پیوستی کارکردی برای تحقق آن هستند. عدم توجه به این رویکرد در عرصه حکمرانی مهمترین عامل شکل گیری سیاست ها و خط مشی های متضاد در عرصه های مختلف حکمرانی و اقدامات پراکنده، مقطعی، غیرفرهنگی و بعضا ضدفرهنگی است. مقاله پیش رو تلاش کرده با تعریف مفهوم فرهنگ و تشریح چالش های پیش روی حکمرانی به عنوان تعین ایده حکومت اسلامی در عصر جهانیت، تبیین کند که ضعف حاکمیت در حل این شبکه از مسائل، به خلاء الگوی حکمرانی کارآمد و مبتنی بر ویژگی های ذاتی انقلاب اسلامی بازمی گردد. بنابراین پیشنهاد بازطراحی ساختار حکمرانی بر دو مبنای «مرجعیت عرفی دین» و «تحقق رفاه به قید سعادت» به عنوان اصول پایه در حکمرانی فرهنگ پایه ارائه شده است. این الگوی حکمرانی با تأکید بر بازطراحی الگوی سیاستگذاری و جایگزینی الگوی طراحی فرهنگی به جای رویکرد پیوست نگارانه به عرصه فرهنگ، عملاً الگوی مطلوب برای برون رفت از وضعیت موجود است. این مطالعه از مسیر مطالعه کتابخانه ای، مصاحبه با صاحبنظران عرصه فرهنگ و تأملات نظری و تجربه زیسته در عرصه حکمرانی حوزه فرهنگ انجام شده است.
۲.
این مقاله وضعیت و سیر فعالیت های جمعی قرآنی را از دیدگاه فعالان این عرصه مورد مطالعه قرار داده است. هدف اصلی این اقدام بررسی تغییرات اجتماعی- فرهنگی و چگونگی تاثیر آن ها بر فعالیت های جمعی قرآنی است. برای پاسخ به این مهم از مفاهیم مرتبط با نظریات اوقات فراغت، جهانی شدن و دینداری بهره برده ایم. رویکرد پژوهشی در مقاله حاضر، از نوع کیفی می باشد و از روش نظریه داده بنیاد (گراندد تئوری) برای تجزیه و تحلیل داده ها بهره گرفته شده است. همچنین برای جمع آوری داده ها، تکنیک مصاحبه و مشاهده مشارکتی به کار برده شده است. مصاحبه شوندگان در این پژوهش 20 نفر، شامل فعالان کنونی و سابق قرآنی بودند که به صورت هدفمند انتخاب شده اند. از دیدگاه فعالان این عرصه، فعالیت های جمعی قرآنی خودجوش در ایران از دهه 1370 تاکنون رو به کاهش بوده است. بر اساس یافته های پژوهش، زمینه های کاهش فعالیت های جمعی قرآنی متأثر از: اولویت یابی مسائل اقتصادی برای خانواده ها و جامعه، رجحان یابی آموختن مهارت هایی نظیر زبان انگلیسی و ورزش حرفه ای که به نوعی زمینه کسب موفقیت های اقتصادی قلمداد می شوند، و سرانجام بروز بستر های فراغتی نوین فردگرایانه میان فرزندان بوده است. همچنین در مورد شرایط مداخله گر در این پدیده می توان به چالش سیاست گذاری، عدم توجه به تبلیغ و ترویج، ناکافی بودن حمایت ها، نبود نگرش راهبردی در رسانه های قرآنی و فرافکنی چالش های سیاسی و حکومتی به این فعالیت ها اشاره کرد. در نهایت، مجموعه عوامل مذکور پیامدهایی را به دنبال داشته که کاهش منزلت فعالان قرآنی، تنزل گرایش مردم به برپایی این فعالیت ها و افزایش ساختارهای اداری مرتبط مهمترین آنهاست.
۳.
رویش های سال های اخیر در بین جوانان مؤمن فعال در عرصه فرهنگ و شکل گیری جبهه فرهنگی انقلاب، برگ برنده نظام اسلامی در مواجهه با تهاجم فرهنگی دشمن بوده و بخشی از فرآیند تحقق دولت اسلامی در گام دوم انقلاب قلمداد می شود. پیشبرد چنین تشکیلات عظیمی، نیازمند بنیان های نظری عمیق، محکم و کارآمدی است که ضمن پشتیبانی نرم افزاری از سیاستگزاری راهبردی، مانع انحرافات و رکود احتمالی جبهه گردد. هدف این پژوهش آن است تا با تکیه بر نظام اندیشه استاد سید محمد مهدی میرباقری، پشتوانه های فکری جبهه فرهنگی را واکاوای نماید. در تحقیق حاضر با روش تحلیل مضمون، گفتارها و آثار مکتوب استاد در مسائل مرتبط بررسی گشته و نُه مضمون پایه شناسایی شد. با خوشه سازی گروه های مشابه، نتایج حاصله در قالب سه مضمون سازمان د هنده شامل چیستی جبهه فرهنگی، ضرورت جبهه سازی و اصول آن دسته بندی شد و همگی ذیل مضمون فراگیر «بنیان های عمیق نظری جبهه فرهنگی انقلاب» به عنوان کانون و هسته شبکه مضامین، تعریف می-شوند.
۴.
به دلیل نقش و اهمیت دانشگاه در نظام آموزشی و تأثیر آن در فرهنگ جامعه، شناسایی مدل های مربوط به فرهنگ در دانشگاه اهمیت زیادی پیدا می کند. دانشگاه با سایر سازمان ها متفاوت می باشد، ازین رو نمی توان فرهنگ دانشگاهی را با فرهنگ سازمانی یکسان در نظر گرفت و نیاز به بازتعریف و ارائه مدل های مربوط به آن به طور خاص وجود دارد. مقاله حاضر با مرور نظام مند مطالعات گذشته و به روش فراترکیب، با هدف شناسایی ابعاد، مولفه ها و ارائه مدل جامعی از فرهنگ دانشگاهی انجام گرفته است. نمونه اولیه پژوهش شامل 419 مطالعه مرتبط بوده است، که از پایگاه های اطلاعاتی در بازه زمانی 1375تا 1399 شمسی و1930 تا 2020 میلادی استخراج و پس از غربالگری تحقیقات 357 منبع حذف و 62 مطالعه باقی ماند که نتایج آنها با یکدیگر تلفیق گردید. یافته های تحقیق بیانگر آن است که مدل دارای 30 مؤلفه در 5 بعد: فرهنگ یادگیری، فرهنگ دانشجویی، فرهنگ حرفه ای دانشگاه، مصنوعات ونمادهای فرهنگ دانشگاهی و بعد اجتماعی است. آشنایی با این مدل امکان ارزیابی فرهنگی در دانشگاه و امکان شناسایی شکاف بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب را فراهم می کند که این امر می تواند به متخصصان حوزه آموزش عالی جهت سیاستگذاری و برنامه ریزی کمک نماید.
۵.
نگاه دینی به جامعه دایرمدار مشیت الهی و اراده انسانیت به صورتی که خداوند تغییر و تحول در جامعه را بر تغییر در نفوس آدمیان گره زده است همان طور که در قرآن می فرماید سرنوشت قومی را تغییر نمی دهیم مگر خودشان تغییری در نفسشان به وجود آورند. انسان از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد و هویت و شخصیت او نسبت به اجتماع وضعیتی الزاماً منفعل ندارد. تبلیغ و رساندن صدای دین به گوش مردم ازجمله وظایف مهم روحانیون مبلغ است. دراین بین در برخی نقاط کشور شاهدیم که برخی مبلغان توانسته اند الگویی موفق در فعالیت های اجتماعی خود به وجود بیاورند. سرمایه دانشی ای که در این الگو های تبلیغی موجود است قابلیت تبدیل از دانش ضمنی به صریح را داراست بنابراین هدف این پژوهش بررسی و تحلیل الگو های موفق تبلیغی برای بهسازی سیاست های تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی است. پژوهش حاضر بعد از بررسی و تحلیل شش مدل تبلیغی موفق به مقوله اصلی ای به نام رهبری اجتماعی طلاب دست یافته که شش بعد اصلی اش در تحقیق حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. براساس تحلیل های انجام شده سیاست هایی برای بهسازی سیاست های تبلیغی پیشنهاد شده است. روش این پژوهش برای تبیین موضوع و ارائه نتیجه پدیدارشناسی می باشد.
۶.
مقاله مزبور به بررسی الزامات امدادگری فرهنگی دین پایه از منظر سازمان با تأکید بر وجوه تمایز گروه های امدادگر فرهنگی می پردازد. میدان مطالعه پژوهش، شامل گروه های موفق امدادگری فرهنگی دین پایه است. استخراج رویکرد پژوهش، از سه کانال مفهومی در ابعاد مددکاری اجتماعی، سازمان و مدیریت و درنهایت مضامین مربوط به دین پایگی صورت گرفته است. درواقع با بهره گیری مفهومی از رویکردها، مدل ها و نظریه های مددکاری اجتماعی، مفاهیم سازمانی و مدیریتی مرتبط با گروه و مضامین مرتبط با تبلیغ دین، اخلاق و اعتقادات اسلامی، رویکرد مربوط استخراج شده است. داده های پژوهش با روش تجربه نگاری و مصاحبه استخراج و نیز با روش تحلیل مضمون و تجربه نگاری، تحلیل شده است. استراتژی یا روش پژوهش، مطالعه چندموردی [1] بوده است. روش نمونه گیری، هدفمند بوده و تا مرز کفایت داده پیش رفته است. پس از نهایی سازی مصاحبه ها، 406 گزاره مرتبط استخراج و پس از تحلیل و کدگذاری، 225 مضمون پایه، 48 مضمون سازمان دهنده و 10 مضمون فراگیر استخراج شد. درنهایت مضامین فراگیر، ذیل چهار بُعد «هویت»، «اخلاق و اعتقادات»، «همزیستی» و «ساختار و قوانین» دسته بندی شد.
۷.
دریم کچر، اسماج، کاسه تبتی، تسبیح رودراکشا، بت های هندو، مجسمه بودا، سنگ های چاکرادرمانی، وسایل مدیتیشن و... کالاهایی «جنبش عصر جدید» است که فروش آنها در بازار محصولات فرهنگی ایران به خصوص در فضای مجازی رواج چشمگیری دارد. پرسش این پژوهش آن است که اولاً چه کالاهای «جنبش عصر جدید» در بازارهای مجازی ایران عرضه می شود؟ ثانیاً چه مضمون معنوی در پس فروش آنها وجود دارد و با چه توجیهی به خریدار فروخته می شود؟ روش این پژوهش تحلیل مضمون کیفی است، البته برای مقوله بندی، از تکنیک کدگذاری سه مرحله ای روش تئوری زمینه ای (به روایت اشتراوس کوربین) استفاده شده است. پس از شناسایی کالاهای «جنبش عصر جدید» در دامنه تعریف شده، تحلیل مضمون آنها بر اساس یک مدل پارادایمی، که در مقاله از آن با عنوان «معیارهای چهارگانه» یاد می شود، مضامین اصلی در پس این محصولات و شبکه مضمونی آنها شناسایی و ارائه می شود. بر اساس یافته این پژوهش، مضمون محوری در پس فروش این کالاها «جذب انرژی» است و مضامین پیرامونی آن، «جذب آرامش» «جذب آسایش» و «جذب درمان» است.
۸.
مرگ آگاهی به مثابه تجربه اختصاصی انسان ها، همواره در ساحت اندیشه جایگاه داشته است. عقلانیت متمایز سنت و تجدد در موضوع مرگ، طیف هنجاری متضادی را ایجاد کرده که در ادراک ایرانیان از مرگ قابل شناسایی است. بر مبنای این تمایز، در این پژوهش به مطالعه پدیدارشناختی مواجهه با مرگ در تجربه زیسته کنشگران پرداخته ایم. با نمونه گیری نظری، یافته ها از طریق انجام مصاحبه های عمیق، با 23 نفر از افرادی که در قبال موضوع مرگ از تجربه زیسته ضخیمی برخوردار بوده اند، گردآوری شد و پس از تحلیل تماتیک داده ها، 7 سنخ از مرگ آگاهی؛ تخدیری، شهادت طلبانه، امپریسیستی، نهیلیستی، نمایشی، غفلت طلبانه و واقع گرایانه دینی از یکدیگر متمایز گردید. همچنین در راستای رسیدن به ذات تجربه مرگ آگاهی، مفهوم «گسست در روزمرگی» به مثابه هسته مرکزی این تجربه پدیدارشناسانه استحصال گردید.