۱.
«نظریه فرهنگی» میراث اندیشه مدرن است، ولیکن غلبه زیست واره مدرن ما را بر آن می دارد تا از خاستگاه حکمی خویش، راجع به امکانِ نوعی طرحِ بحث از آن، اندیشه کنیم. به نظر می رسد در فلسفه سهروردی، مؤلّفه هایی وجود دارند که امکان نوعی گفت وگوی معنادار را برای ما در این حوزه فراهم می سازد. فلسفه اشراق سهروردی از آغاز خود، در پی آن است که ضرورت هستی شناختی خویش را در نسبت با علم الهی تأمین سازد. طرح سهروردی در مسئله علم الهی، به ضرورت، طرح یک علم النفس اشراقی، تبیینی از عالم مثال به مثابه ظرف حیاتِ نفس، و بحث از نسبت میان عوالم را به میان می آورد. از سوی دیگر، عالم مثال وعاء مثُل معلقه ای است که در عین جزئیت، وحدت و ضرورت همه امور مادون خویش را تأمین می کنند. طباع تام، که در ظرف مثال دیدار می شود، بستر ضروریِ «من» برای هرگونه سلوک نفس از آغاز تا پایان است و از این رو، آغاز و انجام هر هویت بشری به شمار می آید. بنابراین، به مدد طرح سهروردی، می توان از فرهنگ در معنایی بسیار گسترده و هستی شناسانه گفت وگو کرد؛ نحوه تبیین سهروردی از عالم مثال و تبیین آن به نحوی که قلمرو نفس را تا پایین ترین سطح هستی نمودار می سازد، فرهنگ را به مثابه حقیقت همه امور و این بار اموری که حقیقت آنها علم و نور است یا در نورانیت نفس، هویّت می یابند، برای ما به تصویر می کشد. این فرهنگ، فرهنگ بشری نیست، اگرچه مجرای تحقق آن و قوام آن در مراتب گوناگون هستی بر نفس تکیه دارد، لیکن نفسِ فرزانه مجرای این فرهنگ الهی در پیوند با بالاترین مراتب تجرّد است. بنابراین، سرانجام در سهروردی به پیوند فرهنگ و فرزانه خواهیم رسید.
۲.
درباره مسئله «عاملیت- ساختار»، سه دیدگاه کلی وجود دارد: برخی جانب عاملیت را گرفته اند؛ برخی جانب ساختار را؛ و برخی دیگر سعی کرده اند نظریاتی میانی ارائه کنند. نظریه «اصالت جامعه»، که از سوی برخی متفکران مسلمان ارائه شده، راه کاری است میانی برای جمع میان عاملیت و ساختار. این نظریه دارای دو صورت بندی است. صورت بندی اولیه آن توسط علّامه طباطبائی و شهید مطهّری مطرح شده است که در تأیید مدعای خود، صرفاً به برخی شواهد قرآنی و تجربی استناد می کنند. اما صورت بندی جدید آن، که توسط دکتر پارسانیا ارائه شده و با نام «اصالت فرهنگ» شهرت یافته است، برای دفاع از آموزه «اصالت جامعه»، به دلیلی پیشینی و فلسفی متمسک می شود. استدلال دکتر پارسانیا به طور خاص، مبتنی بر دو آموزه حکمت صدرایی است: اصل «اتحاد علم، عالم و معلوم»، اصل «سِعی بودن کلی». مقاله حاضر پس از تقریر صورت بندی اولیه و صورت بندی جدید نظریه «اصالت جامعه»، صورت بندی جدید آن را نقد می کند و نشان می دهد که این نظریه از تبیین ویژگی های اصلی فرهنگ ناتوان است.
۳.
از دوره رواج تجربه گرایی، به فطرت به مثابه کیفیت خلقت انسان با ویژگی های فرامادی توجه جدّی نشده است و بیشتر پژوهش های انجام شده در باب سرشت نوعی انسان، یا رویکردی مادی دارد، به گونه ای که اساساً به انکار ذاتمندی انسان انجامیده (سرشت ستیز) یا با نوعی تقلیل گراییِ آدمی به ابعاد فیزیکی، ظرفیت های فرهنگی هویّتی انسان به داشته هایی از قبیل ابعاد فیزیولوژیکی و ژنتیکی فروکاسته شده (سرشت پذیر مادی) و به تدریج، درک انسان از هویّت نوعی خویش و دیگری فرهنگی را با چالش مواجه ساخته است. این نوشتار می کوشد بر پایه انسان شناسی قرآنی، با رویکردی فرامادی و با روش «توصیفی تحلیلی»، ظرفیت های فرهنگی هویّتی جهان فطری را به مثابه زیستْ جهان بنیادین و مشترک میان جهان های متکثّر فرهنگی بررسی کند. جهان فطری با برخورداری از ثبات ، اشتراک میان انسان ها، و قوانین عامی همچون «انکارناپذیری اصل واقعیت» (در حوزه بینش ها) و «گرایش به کمال مطلق» (در حوزه گرایش ها)، می تواند زمینه درکی از هویّت نوعی انسان و ایجاد تعامل میان جهان های فرهنگی متکثّر را فراهم سازد. برخی از یافته های آن عبارت است از: قدرت بازدارندگی فوق العاده بالا در برابر انکار بعد شناختاریِ مطلق علم در حوزه «ادراکات حقیقی»؛ ظرفیت هدایت گری اعتباریات به سمت گرایش های عالی انسانی در حوزه «ادراکات اعتباری»؛ قدرت جذب فرافرهنگی؛ توان دیپلماسی عمومی؛ جلوگیری از شکاف نسل ها؛ معنادار کردن بازگشتن به خویشتن.
۴.
مصرف گرایی و نبود یک الگوی صحیح در مصرف، امروزه بسیاری از کشورها را با چالش فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مواجه ساخته است. اهمیت اصلاح الگوی مصرف در کشور، با توجه به اهتمامی که در سال های اخیر، مقام معظّم رهبری به این مهم داشته اند، بر کسی پوشیده نیست. این مقاله تجارب زنان خانواده در اجرایی کردن الگوی مطلوب مصرف، اعم از صرفه جویی، پرهیز از اسراف و مصرف کالای داخلی را از زبان آنان، بررسی کرده است. انجام این مطالعه از طریق «بررسی اسناد» و روش «فوکوس گروپ» صورت گرفته است. یافته های تحقیق نشان می دهد با توجه به جزئی نگر بودن روحیه زنانه، خلّاقیت، لطافت، و تأثیرگذاری بسیار بر همسر و فرزندان، زنان نقش زیادی در اجرای مصرف مطلوب در خانواده دارند. این تجارب هرچند جزئی می تواند تغییراتی اساسی در الگوی مصرف خانواده و جامعه ایجاد کند. مطرح شدن این تجارب در سطح جامعه، می تواند دو پیامد مثبت داشته باشد: از یک سو، موجب می شود دیگر زنان نیز آن را به کار گیرند، و از سوی دیگر، موجب خواهد شد سیاست گذاران هم از توانمندی زنان آگاه شده، علاوه بر اتخاذ سیاست هایی مبتنی بر آموزش خانواده و نیز حمایت از تجارب موفق به عنوان الگویی فرهنگی، از توانایی و تجارب زنان، در زمینه ظرفیت های سیاست گذاری مصرف در خانواده و اجرای آن، برای تحقق الگوی مصرف مطلوب در جامعه، بهره گیرند.
۵.
برخی نظریات به نقش برجسته ارتباطات و نقش آفرینی آن در پیدایش، حفظ یا تحوّل و انتقال فرهنگ اشاره می کنند. در ابعاد گوناگون سیاست گذاری فرهنگی نیز لازم است به این مقوله توجه جدّی تری بشود. این مقاله درصدد است با تبیین اهمیت و جایگاه ارتباطات در تحقق فرهنگ دینی، به ارائه ابعاد کلی الگوی ارتباطات انسانی اسلامی بپردازد. بدین منظور، با روش کیفی- تحلیلی، ضمن بازخوانی نقش ارتباطات در فرهنگ دینی، محوریت توحید و ولایت در ارتباطات انسانی مطلوب دینی تبیین می گردد. بر اساس تحلیل این نوشتار، توحید محور اصلی نظام معنایی فرهنگ دینی است و بدین روی، ابعاد گوناگون ارتباطات نیز باید در جهت تحقق آن ترسیم شود. از سوی دیگر، چون ولایت ظرف تحقق توحید است، ارتباطات مطلوب دینی باید با توجه به درجه دین داری افراد و تولّا و تبرّا شکل گرفته، بر اساس آن اجرا شود و سایر حیثیات مخاطب و ساحاتی که ارتباط در آن محقق می شود به عنوان قیودی بر آن ملاحظه شود. با توجه به جایگاه برجسته ارتباطات در تحقق فرهنگ دینی، لازم است این مسئله در مراحل گوناگون سیاست گذاری و آموزش عمومی جامعه مدّ نظر سیاست گذاران قرار گیرد.
۶.
نظریه فرهنگ که متکفل پاسخ به مسائلی همچون چیستی فرهنگ (ماهیت فرهنگ)، چگونگی ایجاد، تثبیت، بسط و تغییر فرهنگ، تبیین مؤلفه های بنیادین و سطحی فرهنگ و آثار و پیامدهای اجتماعی فرهنگ است، یکی از بنیادی ترین اصول موضوعه دانش خط مشی گذاری فرهنگ را شکل می دهد. براین اساس پذیرفتن هریک از نظریات فرهنگ موجود، ظرفیت های خاصی را در حوزه خط مشی گذاری فرهنگ فعال ساخته، طرح برخی مسائل و نظریات را ممکن و برخی دیگر را ناممکن می گرداند. نظریه فرهنگ دورکیم، یکی از مهم ترین نظریات کلاسیک در زمینه فرهنگ است که تأثیراتی جدی بر نظریات پس از خود گذاشته است. این مقاله در پی آن است تا با بهره گیری از علم روش شناسی بنیادین، اقتضائات و دلالت هایی را که پذیرفتن (مبنا قرار دادن) نظریه فرهنگ دورکیم، در علم خط مشی گذاری فرهنگ به دنبال خواهد داشت، بیان کند. برای نمونه، بر پایه نظریه فرهنگ دورکیم، حاکمیت امکان استقرار فرهنگ دلخواه خود در جامعه را ندارد، بلکه تنها می تواند از طریق خط مشی گذاری فرهنگ بر سرعت استقرار فرهنگِ متناسب با شرایط اجتماعیِ جامعه بیفزاید و یا عیوب و امراض آن را درمان کند. در این دیدگاه، مسئله فرهنگی از مقایسه وضعیت جامعه با متوسط وضعیت جوامعی که از حیث رشدیافتگی همسطح آن هستند، ادراک می شود.