مطالعات آموزش و یادگیری
مطالعات آموزش و یادگیری دوره دهم بهار و تابستان 1397 شماره 1 (پیاپی 74/2) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، شناخت رابطه حمایت اجتماعی ادراک شده و ارزش مدرسه با سرزندگی تحصیلی با میانجی گری درآمیزی با کار مدرسه بود. از طریق نمونه برداری خوشه ای تصادفی 358 دانش آموز دوره متوسطه دوم مدارس دولتی اسلامشهر (171 پسر، 187 دختر) انتخاب شدند. شرکت کنندگان مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده، واکس و همکاران، مقیاس ارزش مدرسه، تومینن-سوینی، سالمیلا-آرو و نیمیویرتا، مقیاس درآمیزی با کار مدرسه، سالمیلا-آرو و آپادیایا، و پرسش نامه سرزندگی تحصیلی، دهقانی زاده و حسین چاری، را تکمیل کردند. تحلیل داده ها با روش مدل سازی معادلات ساختاری (SEM) و با استفاده از نرم افزار AMOS انجام گرفت. بررسی مدل های روان سنجی نشان داد که ابزارها از روایی و پایایی مطلوبی برخوردار بودند. به طور کلی نتایج حاکی از آن بود که اول؛ حمایت اجتماعی ادراک شده قادر به پیش بینی مستقیم سرزندگی تحصیلی بود. دوم؛ حمایت اجتماعی ادراک شده و ارزش مدرسه پیش بینی کننده مستقیم درآمیزی با کار مدرسه می باشند. و سوم؛ درآمیزی با کار مدرسه توانست بین حمایت اجتماعی و ارزش مدرسه با سرزندگی تحصیلی نقش میانجی ایفا کند. یافته ها بر نقش متغیرهای بافتی و روان شناختی در ترغیب فراگیران به مشارکت در امور مدرسه جهت غلبه بر ناملایمات تحصیلی و نیل به سرزندگی تحصیلی تاکید دارد. نتایج با توجّه به پژوهش های پیشین به بحث گذاشته شده و پیشنهادهایی به منظور پژوهش بیشتر در این زمینه مطرح شده است.
فراتحلیل اثربخشی روش های تدریس فعال بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش انجام فراتحلیلی بر مطالعات انجام شده در زمینه تاثیر روش های تدریس فعال بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است. برای انجام فراتحلیل از رویکرد هانتر و اشمیت استفاده شده است. از بین 70 مطالعه شناسایی شده، 37 مطالعه وارد تحلیل شد. با توجه به این که برخی مطالعات از چندین متغیر یا مداخله استفاده کرده بودند چند بار در فرایند فراتحلیل بررسی شدند که در نهایت از کل پژوهش ها اندازه اثر برابر با 55 به دست آمد. نتایج نشان داد که روش های تدریس فعال تاثیر مثبت و معنی داری بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان با اندازه اثر بالا دارد، و طبق معیار کوهن این تاثیر در حد زیاد ارزیابی می شود. همچنین فراتحلیل نشان داد که میانگین اندازه اثر در دانش آموزان دختر و پسر معنی دار است و بر اساس مقیاس کوهن، در حد زیاد می باشد. به طور کلی، استفاده از شیوه های تدریس فعال باعث پیشرفت تحصیلی و یادگیری معنی دار می شود و در نتیجه آن انتقال یادگیری به جهان خارج افزایش می یابد.
معنا و مبنای دیالوگ در جنبش فلسفه برای کودکان: کوششی در تدوین نظریه یادگیری و آموزش دیالوجیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جنبش فلسفه برای کودکان از آغاز، مبانی دیالوجیک خود را بر پایه روش سقراطی و برخی از مفهوم های نظریه رشد ویگوتسکی همچون درونی سازی و منطقه تقریبی رشد استوار ساخته است. اما روش گفت و گوهای سقراطی و دیدگاه ویگوتسکی در نگاه های جدیدتر فلسفی و روان شناسی، به پرسش کشیده شده و این انتقادها به جنبش فلسفه برای کودکان نیز راه یافته است. از همین رو برخی از اندیشمندان قلمرو فلسفه برای کودکان مبنای دیالوجیک باختینی را همچون واپسین جایگزین گفت و گوهای سقراطی پیشنهاد کرده اند. در این مقاله پس از نقد رویکردهای سقراط، ویگوتسکی و باختین به دیالوگ و برای چیرگی بر کاستی های این رویکردها، می کوشیم با خوانشی دوباره از نظریه تمرکززدایی پیشنهادی تازه برای مبنای دیالوجیک حلقه کندوکاو ارائه دهیم؛ مبنایی که می تواند به نقطه آغازی برای تدوین نظریه یادگیری و آموزش دیالوجیک بدل شود. در پرتو این نظریه، دیالوگ دارای دو ویژگی است: نخست آن که مونولوگ و دیالوگ بر روی پیوستاری قرار دارند که در هر نقطه آن رویدادی آمیخته از «مونولوگ-دیالوگ» در گذر است. دوم این که دیالکتیک و دیالوگ نیز پیوستاری اند و همچون مونولوگ و دیالوگ در هر نقطه ای به نسبت آمیخته اند. در این پیوند آنچه در حلقه کندوکاو یادگیری رخ می دهد، نوسان میان دیدگاه های گوناگون است که در واقع همان مسیر نوسان میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی را می پیماید. همچنین در پرتو این نظریه برای چیرگی بر کاستی های دو مفهوم درونی سازی و منطقه تقریبی رشد ویگوتسکی به مثابه مبانی دیالوجیک برنامه فلسفه برای کودکان، دو جایگزین «از آن خود کردن» و «منطقه تقریبی دیالوگ» را پیشنهاد می دهیم. مهم ترین اِشکال مفهوم درونی سازی ویگوتسکی لغو سویه تمرکززدایی در فرایند نوسان ذهن میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی است، و انتقاد به مفهوم منطقه تقریبی رشد از این رو است که به چیرگی صدای اول یعنی صدای مابان، آموزگار و مربی بر صدای دوم، یعنی صدای کودک، دانش آموز و کارآموز می انجامد.
نقش علّی الگوهای ارتباطی خانواده در خودکارآمدی و تاب آوری تحصیلی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش علی الگوهای ارتباطی خانواده در خودکارآمدی تحصیلی و تاب آوری تحصیلی دانش آموزان پسر سال اول مقطع متوسطه دوم انجام گرفت. برای این منظور، تعداد 291 نفر با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه الگوهای ارتباطی خانواده کوئرنر و فیتزپاتریک، پرسشنامه خودکارآمدی تحصیلی گرین و همکاران و پرسشنامه تاب آوری تحصیلی مارتین، استفاده شد. برای تحلیل داده ها از روش رگرسیون چندگانه به شیوه همزمان و برای بررسی نقش واسطه ای خودکارآمدی تحصیلی از از روش بارون و کنی استفاده گردید. بررسی فرضیه های مستقیم حاکی از این بود که: (1) جهت گیری گفت و شنود به طور مثبت تاب آوری تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی را پیش بینی می کند؛ (2) جهت گیری همنوایی به طور منفی خودکارآمدی تحصیلی را پیش بینی می کند؛ (3) خودکارآمدی تحصیلی، پیش بینی کننده مثبت تاب آوری تحصیلی است. بررسی فرضیه های غیر مستقیم حاکی از این بود که جهت گیری گفت و شنود، به صورت مستقیم و غیر مستقیم منجر به افزایش تاب آوری تحصیلی می شود. اما، جهت گیری همنوایی، فقط به صورت غیر مستقیم، تاب آوری تحصیلی را تحت تأثیر قرار داده و موجب کاهش آن می گردد. نتایج به دست آمده از تحلیل داده های پژوهش، بر نقش جهت گیری های خانواده در رشد و بهبود ویژگی های مورد مطالعه تأکید داشت که در پرتو این نتایج، پیشنهاداتی برای دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت، مشاورین خانواده، دانش آموزان و نیز اولیا آنها ارائه شده است.
بی صداقتی تحصیلی و باورهای شناخت شناسی: وارسی نقش تعدیل گری جنسیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در حوزه روان شناسی اخلاق بررسی نقش متغیّرهای تسهیل کننده کنش اخلاقی دارای اهمیت است. بی صداقتی تحصیلی یکی از مسائل پر بسامد در محیط های تحصیلی و آکادمیک است. در این راستا تعیین نقش متغیرهای شناخت شناسی شخصی یا باورهای معرفت شناسی شخصی، دربرگیرنده تلاشی جدید است برای شناخت متغیرهای مؤثر در رفتار اخلاقی در یک بافت تحصیلی است. در مطالعه حاضر نقش باورهای معرفت شناسی برای پیش بینی بی صداقتی تحصیلی، به عنوان شاخصی از کنش اخلاقی، با در نظرگرفتن نقش جنسیت به عنوان متغیر تعدیل گر مورد آزمون قرار گرفت. مشارکت کنندگان 370 دانشجوی کارشناسی دانشگاه شیراز بودند (276 دختر و94 پسر) که مقیاس باورهای شناخت شناسی شراو، بندیکسن و دانکل و مقیاس بی صداقتی تحصیلی خامسان و امیری را تکمیل نمودند. نتایج مدل باورهای شناخت شناسی برای پیش بینی ابعاد بی صداقتی تحصیلی بیانگر روابط معناداری میان باورهای شناخت شناسی و ابعاد بی صداقتی تحصیلی بود. همچنین نقش تعدیلی جنسیت در مدل مورد تایید قرار گرفت. در مجموع یافته های پژوهش حاضر نقش باورهای شناخت شناسی در بی صداقتی تحصیلی را با در نظر گرفتن نقش تعدیلی متغیر جنسیت تایید نمود و از این نظر نقش طرحواره جنسیتی در بی صداقتی تحصیلی مورد تاکید قرار گرفت. محدودیت ها و دلالت های پژوهش مورد بحث قرار گرفت و کاربردهای پژوهش برای خانواده، معلمان، اساتید و فعالیت های مشاوره ای توضیح داده شد.
آسیب شناسی فرهنگ یادگیری دانشجویان رشته های علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر آسیب شناسی فرهنگ یادگیری دانشجویان رشته های علوم انسانی به روش کیفی بود. در این پژوهش به مصاحبه نیمه ساختمند با 14 نفر از اعضای هیئت علمی و مدیران آموزشی و 18 نفر از دانشجویان رشته های علوم انسانی پرداخته شد. جهت تحلیل نتایج مصاحبه به تحلیل محتوا با استفاده از شیوه مقوله بندی پرداخته و چون روند انجام مصاحبه بر اساس چارچوب مفهومی به دست آمده از بررسی پیشینه بود، لذا از روش قیاسی (کل به جزء) در تحلیل محتوا و مقوله بندی داده های کیفی استفاده شد. مقولات به دست آمده مطابق با چارچوب بررسی فرهنگ یادگیری سطوح سه گانه فردی، نهادی و تعاملی طبقه بندی گردید. براین اساس، سطح فردی شامل، انگیزه یادگیری، نقش یادگیرنده، انتظارات دانشجویان از یادگیری، وظایف یادگیرنده می شود. سطح نهادی با ابعاد تقدیر و تشویق نوآوری آموزشی، قوانین رسمی و غیر رسمی، بهبود کیفیت زمینه یادگیری، توسعه هیئت علمی، توانمندسازی ظرفیت آموزش ارائه گردید و سطح تعاملی نیز دارای ابعاد فضای یادگیری، ساختار محتوا، اهداف، رسانه، ارزشیابی، روابط اساتید با دانشجویان، استاد، چارچوب زمان است. بهبود فرهنگ یادگیری دانشجویان نمایانگر اعتبار و ارزشمندی فعالیت ها و اقدامات آموزشی گروه های تحصیلی علوم انسانی بوده و می تواند در کیفیت عملکرد آنها اثرگذار باشد، لذا یافته های پژوهش در توسعه فرهنگ یادگیری دانشجویان رشته های علوم انسانی موثر است.
بررسی ویژگی های روانسنجی فرم کوتاه اندازه گیری بازتاب اخلاق اجتماعی در دانش آموزان کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی ویژگی های روان سنجی ( پایایی، روایی و تحلیل عوامل) مقیاس «فرم کوتاه اندازه گیری بازتاب اخلاق اجتماعی» ( گیبز، باسینگر و فولر) در دانش آموزان کم توان ذهنی خفیف شهر شیراز انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل همه دانش آموزان با کم توانی ذهنی خفیف بالای 16 سال دوره متوسطه شهر شیراز بود. نمونه پژوهش شامل 80 دانش آموز با کم توانی ذهنی خفیف بودند که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی از بین چهار مرکز دخترانه و پسرانه دانش آموزان با ناتوانی ذهنی انتخاب شدند. همچنین 80 دانش آموز بدون ناتوان ذهنی نیز به شیوه همتاسازی ( متغیر جنسیت و سن) جهت بررسی روایی افتراقی انتخاب شدند. به منظور بررسی متغیر پژوهش، مقیاس «فرم کوتاه اندازه گیری بازتاب اخلاق اجتماعی» (گیبز و همکاران) بر روی هر یک از شرکت کنندگان اجرا شد. روایی مقیاس به شیوه تحلیل عامل، همسانی درونی، روایی صوری و روایی افتراقی و پایایی مقیاس به روش بازآزمایی، آلفای کرونباخ و ضریب توافق بین نمره گذاران مورد ارزیابی قرار گرفت. محتوای مقیاس به شیوه مؤلفه های اصلی مورد تحلیل عاملی قرار گرفت و نتایج تحلیل، سه عامل (اعتماد، زندگی و قانون) را نشان داد. ضرایب همبستگی عوامل با یکدیگر و نمره کل در تمامی موارد معنی دار و بین 47/0تا 87/0 متغیر بود. همچنین ضریب پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرنباخ برای کل مقیاس 82/0و برای بعد اول، دوم و سوم به ترتیب 77/0، 57/0و59/0 بدست آمد. ضریب پایایی نمره گذاران و بازآزمایی نیز به ترتیب 95/0و 91/0 برای نمره کل مقیاس محاسبه شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری و آزمون تی مستقل نیز نشان داد که بین دانش آموزان با و بدون کم توانی ذهنی خفیف در نمره کل مقیاس قضاوت اخلاقی و ابعاد آن، در سطح (001/0p<) تفاوت معناداری وجود دارد. یافته های حاصل نشانگر کفایت و کارایی این مقیاس برای استفاده در فرهنگ جامعه ایرانی بود.
تاثیر آموزش هوش معنوی بر میزان گرایش به تفکر انتقادی و خلاقیت هیجانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکر انتقادی، فکر خودهدایت شده و خود نظم داده شده ای است که در آن تلاش بر استدلال در بالاترین سطح کیفیت به روش فکری عادلانه یا تفکر بدون پیش داوری و عاری از تعصب هوش مندانه است. پرورش این نوع تفکر را یکی از اهداف غایی نظام تعلیم و تربیت رسمی دانسته اند. این پژوهش با هدف تعیین تاثیر آموزش هوش معنوی بر گرایش به تفکر انتقادی و خلاقیت هیجانی دانش آموزان دختر انجام گرفته است. پژوهش از نوع مداخله با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری همه دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهر کرمان و مشارکت کنندگان در پژوهش شامل 34 نفر از دانش آموزان بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. این افراد بر اساس تقسیم تصادفی در دو گروه مداخله و گروه کنترل به تعداد برابر قرار گرفتند. برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز از سیاهه های گرایش به تفکر انتقادی ریکتس و خلاقیت هیجانی آوریل استفاده شد. این ابزارها ابتدا برای هر دو گروه، به منزله پیش-آزمون اجرا شدند. سپس، آموزش معنوی به عنوان متغیر مستقل پژوهش در 10 جلسه 90 دقیقه ای، برای گروه آزمایش اجرا شد. گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. پس از پایان آموزش، بار دیگر دو ابزار پژوهش برای هر دو گروه مداخله و کنترل به عنوان پس آزمون اجرا شد. داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش هوش معنوی در افزایش میزان گرایش به تفکر انتقادی در گروه مداخله تاثیر مثبت و معناداری دارد. همچنین آموزش هوش معنوی تأثیر معناداری بر خلاقیت هیجانی مشارکت کنندگان در این پژوهش ندارد. یافته های پژوهش حاضر با توجه به پیشینه پژوهشی مورد بحث قرار گرفته اند. در پایان، پیشنهادهایی برای انجام پژوهش بیشتر درباره هوش معنوی و متغیرهای مربوط به تفکر انتقادی و خلاقیت هیجانی ارائه شده است.
تاثیر آموزش خلاقیت بر عوامل شناختی مرتبط با خلاقیت: گزارشی از طرح مدارس فصلی خلاقیت و ایده پردازی در فارس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خلاقیت و نوآوری لازمه استمرار زندگی انسان در مواجهه با چالش ها است. خلاقیت که به عنوان استفاده از توانایی ذهنی برای ایجاد ایده های جدید تعریف می شود، قابل آموزش و ترویج است. پژوهش حاضر در پی آن بود تا تاثیر آموزش خلاقیت بر عوامل شناختی مرتبط با آن که شامل توانایی مشاهده، توانایی تفکر، توانایی تحلیل داده، انسجام فکری، استفاده از دانش قبلی و توانایی استفاده از اطلاعات درون متنی عوامل شش گانه است را در دانش آموزان پایه نهم، دهم و یازدهم مورد بررسی قرار دهد. در این پژوهش تعداد 73 دانش آموز (33 دختر و 40 پسر) در یک دوره مدرسه فصلی خلاقیت و ایده پردازی شرکت کردند. طرح این پژوهش به صورت <em>یک گروه پیش آزمون-پس آزمون</em> بود. برای ارزیابی پیشرفت دانش آموزان از دو فعالیت پروژه محور استفاده شد. در طراحی این دو پروژه از تمامی عوامل شش گانه استفاده شد و دانش آموزان به این فعالیت ها قبل و بعد از شرکت در کارگاه های خلاقیت به صورت انفرادی و گروهی پاسخ دادند. پاسخ های دانش آموزان توسط دو ارزیاب و به وسیله یک مقیاس شش گانه بررسی شد. به منظور اطمینان از پایایی نمره گذاران، پایایی بین دو نمره گذار که بیانگر دقت پایایی نمره گذاری بود، محاسبه شد. یافته های به دست آمده در بخش انفرادی نشان داد که آموزش های ارائه شده در بحث خلاقیت تاثیر معناداری بر عوامل شش گانه در دانش آموزان داشته است. همچنین این تاثیر معنادار در فعالیت های گروهی نیز دیده شد. بعلاوه، یافته های این پژوهش نشان دهنده وجود تفاوت معنادار در عملکرد انفرادی دانش آموزان دختر و پسر در انجام فعالیت های پروژه -محور بود. با این وجود، هیچ تفاوت معناداری بین دانش آموزان گروه دختر و گروه پسر وقتی فعالیت های پروژه-محور را به صورت گروهی به انجام می رساندند دیده نشد. از نتایج به دست آمده از این پژوهش می توان به موثر بودن آموزش خلاقیت در بهبود توانایی خلاقیت دانش آموزان رسید.
رابطه سبک های یادگیری و روحیه پژوهشگری دانش آموزان دوره دوم متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله مولفه های مهم فرایند آموزش، سبک یادگیری فراگیران است که باید توسط معلمان شناسایی شود. تشخیص این مولفه و تلاش در جهت اصلاح یا متناسب نمودن آموزش با آنها مزایای متعددی برای دانش آموزان و کل فرایند تدریس به همراه دارد. از جمله پیامدهای مهم سبک های یادگیری که توجه به آن ضرورت دارد، میزان اثرگذاری آن در پرورش روحیه جست وجوگری و توانمندی پژوهشی است. از این رو، در پژوهش حاضر، رابطه بین سبک های یادگیری و روحیه پژوهش گری دانش آموزان دوره دوم متوسطه مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه دانش آموزان دوره دوم متوسطه نواحی چهارگانه شهر شیراز بود که در سال تحصیلی 95-1394 مشغول به تحصیل بودند و با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی، تعداد 345 نفر به عنوان شرکت کنندگان پژوهش انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش عبارت بودند از پرسشنامه سبک های یادگیری کلب و پرسشنامه روحیه پژوهش گری محمد شریفی. نتایج حاصل از ضرایب همبستگی نشان داد که از میان سبک های یادگیری، دو سبک یادگیری همگرا و واگرا با روحیه پژوهش گری ارتباط معنی دار داشتند و نتایج رگرسیون چندگانه نیز موید آن بود که این دو سبک از میان سبک های یادگیری پیش بینی کننده روحیه پژوهش گری بودند. یافته های پژوهش حاضر در مجموع موید نقش سبک های یادگیری در پرورش روحیه پژوهش گری و تائیدکننده این فرضیه بود که در یادگیری هر دو سبک واگرا و همگرا باید مدنظر قرار گیرند.