پرسش از هستی و کشف معنا و هدف زندگی، به یکی از پر دغدغهترین مسائل عصرِ حاضر تبدیل شده است. داستایفسکی، به عنوان یک مؤمن، در جستوجوی معنای واقعیِ زندگی است. او، دو اصلِ ایمان به خدا و اخلاق را معنابخشِ زندگی و جهان میداند. از نظر او، همة آدمیان تعالیطلباند؛ معتقد است که بدون تردید، پستترین انسانها نیز در جستوجوی خدا هستند و با تمام وجود میدانند که هرگونه اشتباه در این راه، به بیراهه میانجامد. بدون وجود خدا، هستی بشریّت پوچ و بیمعنا است؛ زیرا انسان همواره دو مسیر را در جلوی روی خود میبیند که باید یکی را انتخاب کند، اما میداند که به تنهایی نیز قادر به یافتن راه هدایت و سعادت نیست. لذا نیاز به هدایت الهی را در وجود خود احساس میکند. بنابراین فقط خداست که میتواند او را نجات دهد. اما اخلاق نیز به عنوان امری معنابخش به زندگی، مورد توصیه و سفارش داستایفسکی است. با عمل کردن به وجدان اخلاقی، انسان از عمل خود احساس رضایت میکند و این احساسِ آرامش را به زندگی و جهان و آدمیانی که در این عالم زندگی میکنند، انتقال میدهد؛ و لذا زندگی را بامعنا میبیند.