مقالات
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مورد توجه و حائز اهمیت در تاریخ نقد ادبی در یونان باستان، موضوع حملات افلاطون به شعر و در مقابل دفاعیات ارسطو از آن است. با اینکه نظریات آنها بر فرضیات مشترک استوار بود و هر دو هنر را صورتی از تقلید می دانستند، اما درباره ارزش شعر و هنر و مفهوم تقلید، هم داستان نبودند. از سوی دیگر برخورداری این دو فیلسوف از دستگاه فلسفی خاص و از نبوغ و عظمتی که قرن های متمادی بر حکمت، فلسفه و نقد ادبی سایه گستر و تاثیرگذار بوده، سبب شده است تا افکار و اندیشه های آنان همچنان جای تامل و بررسی داشته باشد. از این رو در این مقاله مبانی فکری و نظام اندیشگی آنان در این رد و قبول و حمله و دفاع، بررسی و اختلاف آراء آنها تبیین شده و سپس تفاوت دیدگاه این دو درباره شعر مورد ارزیابی و سنجش قرار گرفته است.
نقدی بر بررسی و طبقه بندی اوزان شعر سنتی در چارچوب واج شناختی وزنی
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله حاضر بررسی اوزانی است که هم در شعر عربی و هم در شعر فارسی به کار می رود. در این راستا نظریه گلستون و ریاد (1998) درباره اوزان شعر سنتی که منطبق بر نظریه خلیل بن احمد، «عالم نحو و واضع علم عروض» است، مورد بحث و نقد قرار می گیرد. نظریه گلستون و ریاد یکی از نظریه های تاثیرگذار در شرح و طبقه بندی علمی نظریه الخلیل است که در چارچوب وزن شناسی نوایی نوشته شده است. این نظریه در اصل براساس اوزان شعر عربی است، اما به روشنی می توان آن را به اوزان شعر فارسی اعمال کرد. واحدهای شعر در این نظریه عبارتند از: هجا، پایه، مترون، و مصراع که مشخصه بارز آنها دو عضوی بودن است. در این تحقیق ابتدا تمامی ابعاد این نظریه طرح می شود و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. پس از آن به بررسی الزامات نظری این چارچوب برای بررسی وزن شعر فارسی و کفایت یا عدم کفایت آن در این حوزه می پردازیم. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که درک و دریافت متفاوت فارسی زبانان و عرب زبانان از شعر فارسی و عربی مبنای واج شناختی دارد.
تحلیل ساختاری نقد
حوزه های تخصصی:
نقد امری انتزاعی است که از واکنش ذهنی خواننده نشئت گرفته و موجب تحلیل متنی می شود، هرچند برخی از متفکران، آن را تنها تعیین کننده ارزش آثار به شمار می آورند. در نقد، اساساً با دو رویکرد (ارزیاب و تحلیل گر) مواجه هستیم که ما را به دو پدیده خوانش و تاویل برمبنای قاعده در زمانی (مولف مدار و تاریخ مدار) و قاعده هم زمانی (متافیزیک متن و واکنش خواننده) درگیر می سازد و خواننده منتقد، متن را با تمامی بافت پیچیده ساختاری اش، به کمک عناصر پنهان و آشکار برون متنی و درون متنی، نقد می کند. این مقاله با قبول باور فوق، ابتدا نظریات و ضدنظریات موجود را درباره نقد بررسی کرده؛ سپس ضمن ترسیم دیاگرام نقد، به تفسیر آن به عنوان یک شبکه هوشمند ارتباطی، از منتقد به متن و جهان متنیت می پردازد.
حس آمیزی: سرشت و ماهیت
حوزه های تخصصی:
این پژوهش تلاش می کند حس آمیزی را بر بنیان نگاهی شناختی به ساختار زبان، مورد بررسی و بازکاوی قرار دهد. بنیان نظری این تحقیق بر نظریات جوزف استرن، معناشناس؛ استفان اولمان، زبان شناس و آزگود دانشمند روان شناس استوار شده است. نویسنده از این رهگذر تلاش می کند تا ماهیت این عنصر زبانی را از استعاره تبیین و بر فرایندهای ادراکی و تاثیرات عاطفی و ذهنی گوینده هنگام کاربرد حس آمیزی تاکید کند. از این رو پس از طرح و تشریح فرایند شکل گیری حس آمیزی، آن را به عنوان یک مقوله ادراکی و عصب شناختی مورد بررسی قرار داده، ساخت و ساختار حس آمیزی را با ذکر نمونه هایی از ادب فارسی تشریح می کند. آنگاه پدیده حس آمیزی در هنر و پدیده های زبانی (شعر و نثر) مورد بازکاوی قرار می گیرد. دستاورد علمی، پژوهش حاکی ازاین مطلب است که حس آمیزی به لحاظ ماهیت، استعاره ای است که در آن از یک مقوله ادراکی به مقوله ادراکی دیگر نوعی انتقال معنی، بربنیان تشابه و تداخل دیده می شود. این مسئله ریشه در ساختار استعاری و نظام گزینشی تفکر انسان دارد. همین امر سبب می شود که حس آمیزی در شاخه های گوناگون هنر از جمله سینما، نقاشی و موسیقی فراوان به کار گرفته شود. مکتب های ادبی نیز به حسب ایدئولوژی و تفکر گروهی خود، از حس آمیزی نه فقط برای تصویرآفرینی، بلکه برای انتقال معنی و تاثیر ادراکی بر مخاطب به گونه های متفاوتی بهره می گیرند.
اثرپذیری پنهان حافظ از قرآن کریم در غزل پنجم دیوان او
حوزه های تخصصی:
تاثیر قرآن بر اشعار حافظ از زوایای مختلف از قبیل اقتباس الفاظ و مضامین، شبیه سازی ساختار و اسلوب های بیانی، بدیهی به نظر می رسد. بهره مندی حافظ از کلام بی همتا و آسمانی قرآن، به صورت پنهان و ناشناخته، رمزآلود و تاویل بردار و ایهام آور و چند کاربردی، سخن وی را در میان سخنان بشری، رنگی هنری بخشیده است. به نظر می رسد داستان موسی و عبد (خضر) در سوره کهف، الگو و مبنای حافظ در سرایش غزل پنجم دیوان (دل می رود...)، قرار گرفته است و حافظ آگاهانه و با هنرمندی تمام عیار خود، طرح، نقشه، مواد و مصالح اولیه این غزل را از داستان مذکور گرفته و با ساختاری شعری و هنری در پی بیان معانی مختلف بر آمده و داستان مذکور را به زبان شعرفارسی بازآفرینی کرده است. حضور واژه ها، عناصر، رمزها و نشانه های متعدد در متن غزل مذکور ـ در کنار ظرفیت پذیرش تعابیر و دریافت های متداول حافظ شناسان ـ ما را به داستان موسی و عبد در قرآن کریم رهنمون می کند. آشکارشدن راز پنهان، کشتی شکسته، دیدار آشنا، درویش بی نوا، کوشش در راه عیش، به خود نپوشیدن، به می آلودن، عذرخواهی، هات و...، بی واسطه و باواسطه، نمادها، نشانه ها و روابطی است که نویسندگان در این مقاله، در صدد تطبیق آنها بر فضا، ساختار و مضامین آیات 62 تا 82 سوره کهف می باشند.
رویکردی انتقادی به رای باختین در باب حماسه با محوریت شاهنامه فردوسی
حوزه های تخصصی:
نظریه پردازان ادبی معاصر، از چشم اندازهایی مختلف ژانرهای ادبی را مورد نقد و بررسی قرار داده اند. دراین میان، میخائیل باختین نظریه پرداز بزرگ روس، جایگاه ویژه ای دارد. وی با تاکید بر اصطلاح کلیدی «منطق مکالمه» درمیان انواع ادبی، تنها نوع ادبی رمان و آن هم رمان های داستایفسکی را واجد ماهیت گفتگویی و چند آوایی می شمرد. بر همین اساس، باختین آثار حماسی و تراژدیک را فاقد خصلت مکالمه ای می داند. در نظر وی، تک آوایی و تک صدایی برچنین آثاری حاکم است و صدای راوی بر فراز صداهای شخصیت های داستان شنیده می شود. ما در این مقاله برآنیم تا با استناد به آراء و اندیشه های باختین، و با محوریت شاهنامه فردوسی این مدعا را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و با ذکر پاره ای از داستان ها و مولفه های بنیادین شاهنامه، بر منطق گفت و شنودیِ آن، تصریح و تاکید نماییم.
تحلیل ساختاری و نشانه شناختی هفت پیکر نظامی از منظر جنبه های نمایشی
حوزه های تخصصی:
نظامی گنجه ای همواره به عنوان یکی از بزرگ ترین خالقان آثار داستانی گنجینه ادب فارسی به شمار آمده است، با این همه، آثار پژوهشی در زمینه شناخت ساز و کار قصه گویی و داستان پردازی او بسیار اندک و انگشت شمارند. از سوی دیگر، معدود پژوهش های صورت گرفته نیز هم خود را مصروف توصیف زندگی نظامی و تشریح نکته های ادبی و دقایق معانی اشعار وی کرده اند، اما در عرصه های دیگری همچون کند و کاو در زمینه شیوه یا شیوه های قصه گویی نظامی و باز نمودن مایه های اندیشه او، هنوز هم جای خالی بسیار احساس می شود، که همین مسئله انگیزه بررسی الگوهای قصه گویی و روایت در آثار نظامی را در نگارندگان این مقاله به وجود آورده است.
به منظور انجام این پژوهش، از میان «گنج»های پنج گنج نظامی، منظومه هفت پیکر برگزیده شد، زیرا به لحاظ شیوه قصه گویی و برخورداری از جنبه های نمایشی از دیگر «گنج»ها بویژه لیلی و مجنون و خسرو و شیرین متمایز است. بر همین اساس، در این مقاله کوشش بر آن بوده است تا با بهره گیری ازاصول و روش های پیش اندیشیده مستتر در دو رهیافت بنیادی نقد امروز، ساختگرایی و نشانه شناسی، جنبه های نمایشی و داستانی هفت پیکر مورد تحلیل و موشکافی قرار گیرد. هدف از این کار در مرتبه نخست، ارائه شگردها و فنون داستان سرایی و شناخت عناصر نمایشی هفت پیکر و در مرتبه بعد فراهم آوردن امکان استفاده از آثار نظامی، در اقتباس ها و آثار داستانی و نمایشی جدید است. برای دستیابی به این هدف، جنبه های نمایشی موجود در این اثر در چهارچوب مطالعات مربوط به شخصیت شناسی، موقعیت نمایشی، کشش، کنش و واکنش، تعلیق و شخصیت های کنش گر بررسی شده اند، تا هرگونه اقتباس و برداشت تازه و علمی از این اثر برای اهدف نمایشی چهارچوبی علمی داشته باشد.
نقش های سکوت ارتباطی در خوانش متون ادبیات داستانی
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، نقش های مختلف سکوت بلیغ در چارچوب نظری میشل افرات (2008) را به مثابه بخشی از ارتباط کلامی و به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی مورد بررسی قرارمی دهیم که با توجه به تقسیم بندی رومن یاکوبسن (1956) از اجزاء کلام و نقش هایی که برای هر کدام از انواع کلام قائل است، صورت می گیرد. برای ملموس شدن مبحث سکوت ارتباطی و چگونگی کارکرد آن، که مبحثی نو در زبانشناسی ادبی به شمار می آید، به مطالعه متون مختلف ادبیات داستانی و همچنین تاثیر کاربرد هر نقش سکوت در روایت داستان می پردازیم که به عنوان شگردی به منظور چگونه گفتن مطلبی به واسطه نگفتن آن برای ایجاد ارتباط موفق مطرح می شود. پرسش این پژوهش، چگونگی عملکرد نقش های ششگانه سکوت در برابر گفتار است و هدف آن دست یافتن به شگردهای روایی است که به واسطه نگفتن ایجاد می شود. نتیجه حاصله نشان می دهد که سکوت نقش مهمی در فعال سازی نقش خواننده در خوانش متن برعهده دارد.
بررسی زمان روایت در نمایشنامه زنان مهتابی، مرد آفتابی
حوزه های تخصصی:
در چند دهه ای که روایت شناسی به عنوان علم مطرح شده است، روایت شناسان کوشیده اند تا با دست یافتن به الگوهای روایتی مشخص درباره مقوله های مختلف روایت، به کشف ساختار جهانی آن نائل شوند. از جمله مهم ترین این مقوله ها، مبحث زمان در روایت است که نظریه پرداز فرانسوی، ژرارد ژنت، نظریه مستقلی درباره «عامل زمان و نقش و جایگاه آن در روایت» مطرح کرده است. از نظر ژنت، زمانمندی روایت با در نظر داشتن سه محور: نظم، تداوم و بسامد شکل می گیرد که پژوهشگر با بررسی ترتیب، طول و تناوب زمان روایی در مقایسه با زمان واقعی، به جایگاه عنصر زمان در روند گسترش طرح داستانی دست می یابد.
بررسی زمان روایت در نمایشنامه «زنان مهتابی، مرد آفتابی»، نشان می دهد که یثربی با بر هم زدن نظم منطقی عنصر زمان و در حرکت از زمان تقویمی به زمان متن به گزینش های مختلفی دست یازیده و به نقل روایت های گذشته نگر و آینده نگر پرداخته است. کارکرد این گزینش ها و نوع خاص زمانمندی آنها در طراحی اجزای پیرنگ و بویژه ارائه عنصر تعلیق، نقش بسزایی دارد. علاوه بر این، بررسی تداوم و بسامد نقل وقایع در این نمایشنامه، روشـن می سازد که کنش های آن از ضرباهنگ و شتابی متناسب با مقصود نویسنده برخوردار است. از نظر اصول داستان-پردازی، شتاب روایت رخدادها و تکرار و بسامد آنها ارتباط مستقیم و معناداری با محتوای نمایشنامه برقرار کرده است.
تحلیل سیر بازتاب مضامین و روایت های اسطوره ای ایرانی در رمان های فارسی (از 28 مرداد 1332 تا 1387)
حوزه های تخصصی:
بروز و ظهور اساطیر در رمان های فارسی کوششی است جریان ساز که رمان نویسان برای دستیابی به دو انگیزه اساسی: یکی ارائه تفسیری موافق با دریافت خویش از اوضاع دنیای پیرامون خویش و دیگری بازتاب ارزش های زیباشناسانه و پرجذبه، از خود نشان داده اند.
پژوهش حاضر، با روش توصیفی ـ تحلیلی و مرور بر اسناد ادبی معاصر، در پی تحلیل چگونگی و سیر انعکاس، دلایل بازسازی و بازپردازی مضامین و روایت های اسطوره ای ملی و مذهبی در حوزه رمان های فارسی است. بنابر نتایج این پژوهش، بیشترین رویکرد رمان نویسان به بازسازی و بازآفرینی اسطوره ها به دهه های چهل و پنجاه برمی گردد؛ یکی از دلایل اصلی ظهور این رویکرد، شکست نهضت مردمی ملی شدن صنعت نفت در اثر کودتای 28 مرداد است. اما پس از انقلاب اسلامی، بیشترین بازآفرینی اسطوره ها در رمان، دهه های هفتاد و هشتاد دیده می شود که به دلایلی عمدتاً متفاوت از دلایل پیش از انقلاب چون پیروی گسترده نویسندگان از جریان های مدرنیستی و پسامدرنیسم، تمایل زیباشناختی، تقویت و احیای جنبه های ملی، بازگشت به سرچشمه های بومی به جای تقلید از غرب است.