چون ادبیات آینة تمامنمای روح یک ملت و منعکسکنندة تحولات اجتماعی هر عصر است؛ ادبیات جنگ به ویژه شعر آن نشاندهندة هشت سال دفاع و مقاومت ملت مبارز ایران است. در این مقاله سعی شده است انعکاس تحولات ناشی از جنگ بر موضوعات، مضامین و قالبهای شعر این دوره ارزیابی شود. برای تبیین این مسأله با مروری بر اشعار جنگ، ابتدا به بحث دربارة ویژگیهای شعر جنگ و موضوعات و مضامین آن پرداخته، تحولات خاص هر قالب را بررسی کردیم. ضمن این بررسی آشکار شد تجلی و تأثیر جنگ بر ادبیات، موضوعات و مضامین تازهای را که پیش از این در شعر جایگاهی نداشتند به عرصه شعر و شاعری وارد کرد؛ چنانکه این اشعار بیانگر عاطفه، تخیـّل و احساسات شاعرانة شاعران جنگ هستند. قالبهای شعر جنگ نیز بسیار متنوع است و شاعران از تمامی قالبهای کلاسیک و نو با زبانی ساده و عاری از تکلف برای بیان موضوعات و مضامین مورد نظر خود استفاده کردهاند اما فراوانی غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و قالبهای نو چشمگیرتر از سایر قالبهاست، همچنین قالبهای غزل و رباعی در شعر جنگ صبغهای خاص دارند.
ادبیات داستانی نوین ایران از بدو شکلگیری فراز و نشیبهای فراوانی را از سر گذرانده است. این نوع ادبی (Genre) بهویژه در ایران، از لحاظ ساختار و محتوا تحت تأثیر جریانهای سیاسی و اجتماعی بوده است. چنانکه میدانیم کودتای 28 مرداد سال 32 نقطه پایانی بود برای سالها مبارزه استقلالطلبی ملت ایران که با دسیسه قدرتهای خارجی و خیانت عوامل داخلی و نیز بیتجربگی سیاستمداران آن دوره به وقوع پیوست. این رویداد بزرگ سیاسی، علاوه بر عرصههای سیاست و اقتصاد، حوزه فرهنگ و هنر را نیز تحت تأثیر قرار داد؛ تا جایی که جریانهای ادبی پس از این دوران یعنی؛ دهه سی، چهل و حتی دهه پنجاه را تحتالشعاع خویش قرار داد. ادبیات داستانی این دوره از زیر خاکسترهای به جا مانده از کودتا و از زیر آوار یأس و ناامیدی، تیرهاندیشی و مرگباوری سربرآورده و اگرچه در سالهای نخست پس از کودتا علیرغم چاپ و نشر آثار فراوان، کاری جدی ارائه نگردید، اما داستاننویسی پیشرو دهه چهل و پنجاه از همین خرابهها سربرآورد و بوستان ادبیات ایران را به آثاری ارزنده مزین کرد. در این مقاله گرایشها و جریانهای عمده داستاننویسی که پس از کودتا شکل گرفته و تا سال 1342 فعال بودهاند، طبقهبندی و تحلیل خواهند شد.
مثنوی معنوی مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به رومی یکی از گشادهترین دفترهای معرفت انسانی و اسلامی است که از بدو ظهور، جان مشتاقان را از زلال جاری خود سیراب کرده و دست محتاجان وادی نیاز را گرفته و پا به پا برده است تا پله پله مقامات عرفانی را دریابند و طی کنند و از تبتلهای ساده تا حال فنا را در خویش بیابند. در این تردیدی نیست. از دیگر سو، مثنوی معنوی هم جزئی از معرفت کلی بشری است که نمیتواند و نباید فاقد خواص و اوصاف معارف بشری باشد. از جمله این که احوال روحی، اوضاع اجتماعی، شرایط تاریخی و تنگناهای زمانی و زبانی نمیتواند در هر اثر ادبی ـ هر چند بس بزرگ و سترگ ـ هیچگونه مدخلیـّتی و موضوعیـّتی و یا حداقل طریقیـّتی نداشته باشد. کوشش این جستار و گفتار بر آن است که تا حدودی مسأله تعیـّنهای تاریخی و وجودی را در یک قصه از مثنوی شریف بازگشاید و آن مسأله این است که وقتی جهت فرهنگِ اجتماعی و اندیشه سیاسی و نیروهای تأثیرگذار تاریخی در یک برهه، جامعه را به سمت و سوی خاصی سوق دهد؛ کمتر متفکر و صاحبدلی است که خود را به تمامی از چند و چونِ چنگالِ آن رهایی بخشد. تأویل اجتماعی قصه فیلسوف و اعرابی در مثنوی در واقع بازکردِ تأثیر تاریخ جامعه و شرایط خاص فرهنگی جهان اسلامی در فاصله قرنهای پنجم تا هفتم بر نگاه و اندیشه مولاناست، هرچند بسیار گذرا و کوتاه.
در کنار انواع سه گانهای که برای "حماسه" برشمرده اند (حماسه اسطوره ای و ملی, حماسه تاریخی, حماسه دینی) می توان نوع چهارمی نیز برای آن در نظر گرفت و آن, "حماسه عرفانی" است. این نوع از حماسه را باید در سروده های صوفیانه و عارفانه فارسی که پس از قرن پنجم هجری سروده شده است, سراغ گرفت. در این گونه از حماسه, صوفی یا عارف چونان قهرمان یا پهلوانی با نفس اماره و ددان و دیوان درون خویش به نبرد می پردازد و در جنگ و جدالی سخت و خونین آنها را فرو میشکند. تجلی بارز این گونه از حماسه را در غزلیات و مثنویهای عارفانه و قلندرانه سنایی و عطار و بهویژه در دیوان غزلیات مولانا شاهد هستیم. مقاله حاضر پس از بحث و بررسی درباره مفهوم و ماهیت حماسه عرفانی, به بازتاب این گونه از حماسه در دیوان غزلیات مولانا ـ شمس نامه ـ می پردازد و مسأله حماسی بودن عرفان مولانا را در سه حوزة "روحیه و شخصیت حماسی", "تخیل و ذهنیت حماسی" و "زبان و بیان حماسی" مولانا با ارائة شواهد و نمونه های متناسب مورد مطالعه قرار می دهد.
به رغم ناسازگاریهایی که ظاهراً و در نگاهی کلی میان موضوع "حماسه" و "عرفان" به چشم میخورد، متون "حماسی" و "عرفانی" در زمینههای مختلف با هم سازگار و همسانند. نگارنده بر این باور است چون متون حماسی و عرفانی هر دو زاییده تخیل، قدرت هنری، خلاقیت و ذوق ادیبان هستند، پیش و بیش از آنکه مربوط به حوزههای اندیشه و تفکر گوناگون باشند، فن ادبی و زاییدهای زیبا از توان هنری خالقان ذوقمند به شمار میآیند. این همسانیها ـ لااقل در عرصه ادبیات فارسی ـ به ویژه در آبشخورهای اسطورهای، نماد سازیها و تصویر آفرینیها از آرمانهای بلند انسانی، پیامها و بنمایههای متنوّع خود را نشان دادهاند. افزون بر آن، در مسیر تحول تفکر فلسفی ایرانی، "حماسه عرفانی" یکی از پرمایهترین شاخههای اندیشه در این سرزمین بوده است و آثار سهروردی مـَثـَل اعلی و نمونه کامل آن به شمار میآید. ورود بنمایهها، حتی روایتها و تصویرها و اسطورههای متون حماسی در متون ادبی فارسی ـ از جمله منطقالطیر عطار ـ شواهد دیگری برای اثبات این مدعاست. در این مقاله این تلاقیها و همسانیها به اجمال بازشناسانده شده است.
گفتگو مقولة پربرکت و میمونی است که در عرصةفرهنگ و تمدن کارکرد و نمود خاصی یافته است، لذا آشنایی با زیرساخت آن در عصر کنونی ضروری است. گفتـگو نـوعی ارتباط کـلامـی است با این شرط که دوسویه و تعاملی باشد. به زبان دیگر، گفتگو تبدیل اطلاعات ندانسته و مجهول به اطلاعات دانسته و معلوم و خروج از قوه به فعل است؛ این حرکت و ارتباط دوسویه در صورتی تعاملی و سالم خواهد بود که براساس شش عامل ارتباطی یاکوبسون، آمیزهای از نقشها را در برداشته باشد با این ویژگی از گفتگو،این مقاله بر آن است تا به این سؤال اساسی و مهم پاسخ دهد که آیا سفره گفتگو در عرصه و بستر فرهنگ، هنر و زیبایی پهن میشود یا در عرصه سیاست و علم گشاده میگردد و آنگاه براساس حکایتی از مثنوی به این گزاره میپردازد که نظریه گفتگو نباید ما را به گذشته بدون رویکرد به جهان کنونی سوق دهد و ضمن نقد دیدگاه فلاسفه چون افلاطون، بوبر، باختین در عرصه گفتگو "دیالوگ" به پیشینه حیات گفتگو میپردازد و در پایان به برخی از مؤلفههای گفتگوی فرهنگها و تمدنها نظیر آزادی، عدالت،اخلاق، تسامح و تساهل در ادبیات فارسی با تأکید بر مثنوی مولانا اشاره خواهد کرد.