۱.
اسطوره شناسان، رویکردهای گوناگونی به اسطوره داشته اند. رویکرد باستان شناختی به اسطوره بی سابقه است. اگر در گذشته کسانی مانند اوهمریست ها تلاش می کرده اند تا از راه قداست زدایی، خدایان اسطوره ای را تا حد شخصیت هایی زمینی فرو بکاهند، این کار آنها هیچ میانه ای با دانش باستان شناسی که دانش جدیدی است نداشته و با آنچه در این پژوهش دنبال شده نیز اختلاف ژرف دارد. این تحقیق در پی آن بوده تا اسطوره کیومرث را بر مبنای مباحث دانش باستان شناسی گزارش کند. نتیجه شگفت انگیزی که به دست آمده، این است: دوره کیومرث مطابق است با دوره پارینه سنگی میانی و انسان کیومرثی مطابق است با انسان نئاندرتال (هوموساپین نخستین)؛ فرهنگ او، فرهنگ موسترین و مختصات آب و هوایی زمان او، مختصات آب و هوایی آخرین عصر یخبندان است. روش هایی که در این تحقیق به کار گرفته شده مأخوذ از باستان شناسی است (لایه نگاری و گونه شناسی). این تحقیق می تواند سرآغازی بر شناخت اسطوره ها از دریچه دانش باستان شناسی باشد.
۲.
آیرونی یکی از صناعات ادبی است که در چارچوب سخنی متناقض نمود و ظهور پیدا می کند. آیرونی برای بیان معنایی برجسته و دلالت بر مدلولی خاص به کار می رود و در نتیجه موجب برجستگی بخشی از کلام می شود. این صنعت به طور نهانی در قالب طنز، کنایه، مدح و ذم، در راه بیان مضمون در گستره بلاغت سخن گام برمی دارد. این پژوهش درصدد است با روشی تحلیلی-توصیفی، جایگاه آیرونی را در شطحیات بجامانده از بایزید بسطامی تبیین کند. بایزید بسطامی، شطحیات بحث برانگیزی بنا بر عرفان و زهد آمیخته به عشق بیان کرده است. در این مقاله ابتدا مفهوم آیرونی، طنز و وجوه سوررئالیستی آن، مشخص شده، پس از آن شطحیات بنا بر چارچوب ساختاری خود بازنموده می شود. با تأمل در زبان شطحیات و قرینه های آن می توان دریافت که مقام معرفت با سوررئالیسم نیز در پیوند است. در پایان این جُستار، شطحیات متناقض نما و فراواقع، بر اساس صنعت آیرونی و در چارچوب مبانی تصوف و مقامات عرفانی مشخص و تبیین می شود.
۳.
زهدورزی همچون دیگر پدیده های فرهنگی، به دلیل تراز ویژه ای که در تصوف اسلامی یافته، استعداد زیادی برای انحراف از خاستگاه اولیه خود و غلتیدن در ورطه آسیب های گوناگون دارد. زاهدان مسلمان، خود نخستین منتقدان جدّی در حوزه آسیب شناسی زهد بوده اند و از زوایای گوناگون به شناسایی و رفع آسیب پرداخته اند. در ارزیابیِ عمومیِ موضوع، درمی یابیم که آسیب هایی مانند افتادن در دام کبر، غرور و عُجب، داشتن نگاه کاسب کارانه و غیر مخلصانه به تلاش های زاهدانه و استفاده از ابزار ریا و تزویر برای بهره مندی از مقبولیت نزد عموم مردم، از قرون نخستین رواج زهد و تصوف اسلامی از نظر برجستگان این حوزه پنهان نمانده و با گسترش آسیب ها از قرن چهارم هجری، شتاب بیشتری گرفته است. این نگاهِ انتقادیِ درون گفتمانی، که بخش برجسته ای از ادبیات تصوف را نیز شامل می شود، بسیار بیشتر و پیشتر از نقدهای بیرونی در پالایش زهد اسلامی موفق بوده است. این مقاله کوشیده است تا با پیمایشِ نگاه آسیب شناسانه درون گفتمانی، نقش ویژه و بی مانند آن را در ماندگاری این میراث عظیم فرهنگی بنمایاند.
۴.
زبان و گفتمان، دو عنصر مهم زندگی هستند که گاه موجب زایش عناصر دیگری می شوند. از جمله این عناصر، مقولة «قدرت» است که به نوبة خود موجد برخی فرآیندهای دیگر مانند «تهدید»، «مقاومت»، «ملامت» و «وحشت» می شود. مولانا جلاالدین محمد بلخی، شاعر بنام قرن هفتم هجری، توانسته است در خلال اشعار عارفانه، گفتمان های فرهنگی، سیاسی و عقیدتی عصر خود را هنرمندانه و نامحسوس از زبان اشخاص داستان های مثنوی بیان کند. هدف و قلمرو اصلی این تحقیق، بررسی یک نمونه از داستان های مثنوی مولانا از دیدگاه تاریخ گرایی نوین و روشن کردن ویژگی و کارکردهای آن در محدودة تعریف جدیدی است که میشل فوکو - فیلسوف فرانسوی - از آن ارائه می دهد. گفتمان های بحث شده در این جُستار، نشان دهندة تکثر قدرت در متن داستان مورد مطالعه و به تبع آن در زمان مولوی است. زبان نیز مانند ابزار قدرت در روابط شخصیت های داستان و جامعه، عامل اقتدار به شمار می آید. در این میان خرافه پرستی و خرافه بافی، پررنگ ترین گفتمان بوده، رمز اصلی داستان «مسجد مهمان کش» به شمار می آید. بر مبنای گفتمان مورد مطالعه، مولوی در دیاری به سر می برد که غبار تیرگی ها، فضای جامعه را در برگرفته بود. این حکایت رازآمیز، حساسیت مولوی را نسبت به چنین فضایی آشکار کرده است.
۵.
بی گمان، ملل گوناگون تعلیم و تربیت خود را مرهون خردمندانشان هستند. برای شناخت آرای تربیتی در ایران و کشورهایی که از نظر این افکار، نزدیکی و مشابهتی با آن دارند، مطالعه اندیشه های سعدی و تاگور مناسب و مهم به نظر رسید. توجه به این پرسش بنیادین که «میان مضمون های شعری سعدی و تاگور چه تفاوت ها یا شباهت هایی وجود دارد؟» موجب شکل گیری این تحقیق گشته است. بی شک تأثیر دلایل فرهنگی، اقلیمی، دانشی، سیاسی، اجتماعی و... در شکل گیری این افکار نقش پررنگی داشته است و عامل به وجود آمدن شباهت ها و تفاوت هایی در موضوعات مبنایی است، مانند: توجه به ماهیت تربیت، ارزشمندی زندگی، مرگ، پیری، سخن و... . اما شاعران مورد نظر گاهی در هر موضوع، افکار خاص خود را دارند که کاملاً با دیگری متضاد یا مستقل است. مقالة حاضر به بررسی فراز و نشیب های آرای تربیتی این شاعران و هم سویی یا استقلال هر یک می پردازد.
۶.
ادبیات فارسی به ویژه ادبیات عرفانی، با اندیشه های اشراقی سهروردی آمیختگی فراوان دارد. این آمیزش و تأثرِ حاصل از آن عمدتاً به واسطه آثار رمزی اوست که آرای فلسفی خود را در این متون به زبان ادبی بیان کرده است. وی در آثار خود از تجارب عرفانی، گاه به صورت مستقیم و گاه در قالب داستان هایی رمزی سخن گفته است و گاه در قالب ناظری بیرونی به طبقه بندی و نظام مند کردن انواع این تجربیات پرداخته است. حافظ نیز در مقام شاعری که با میراث ادبی پیش از خود همواره در ارتباط بوده است، گاه تجارب منحصر به فردی را در قالب غزل ارائه می دهد که در مقام مقایسه، شباهت های چشمگیری با تجربیات سهروردی دارد. در مواجهه با امر قدسی که در بنیان بی صورت و تعین است، این ذهن صاحب تجربه است که در فرآیند تجربه به آن شکل می بخشد. می توان مدعی شد که آثار سهروردی در شکل دهی به ساختار ذهن حافظ برای تعین بخشیدن به این تجارب مؤثر بوده است. گاه شباهت های این تجارب مربوط به مکان این رویدادهاست که همان عالم مثال و هورقلیای مورد نظر سهروردی است و گاه در کیفیت تجربه است که به صورت تجربه های دیداری و شنیداری و بویایی پدیدار گشته اند. توصیف تجربه ها به صورت برق زودگذر یا خورشید نیمه شب، ملاقات با شاهد قدسی و پیر نورانی از مواردی هستند که در ساختار نهایی میان حافظ و سهروردی، شباهت های چشمگیری دارند.
۷.
پژوهش های تطبیقی در حوزة ادبیّات عامیانه و ادبیّات کودک می تواند با تبیین مشابهت های فکری و فرهنگی مردم جهان، زمینه ساز رشد اندیشه های بلند انسانی گردد. در پژوهش حاضر، نویسنده با بهره گیری از نظریّة ریخت شناسی «پراپ» به تبیین و تحلیل ساختاری قصّه های «ماه پیشانی» از ایران، «یه شین» از چین و «سیندرلا» در غرب می پردازد. از آنجا که قصّه های بررسی شده در این پژوهش از خانوادة قصّه های پریان هستند، با الگوی ریخت شناسی پراپ که برآمده از تحلیل قصّه های پریان روسی است، همخوانی زیادی داشته اند. نویسنده پس از تطبیق مشابهت های ساختاری این سه قصّه، به یک ساختار مادر دست پیدا می کند که برآمده از خویشکاری های همسان هر سه قصّه است و طرح داستانی هر سه قصّه بر پایة آن است. برای تعیین نسبت دیرینگی این داستان ها در مقایسه با یکدیگر، نویسنده ناگزیر دست به یک تحلیل فراساختاری زده و یک کهن الگوی بسیار شناخته شده در قصّة ماه پیشانی را، پس از بررسی به عصر پارینه سنگی (عصر شکار) رسانیده است. نویسنده سرانجام نتیجه می گیرد که روند دگرگونی های ساختاری این سه قصّه، نزولی بوده است؛ یعنی قصّة ماه پیشانی، روایت کهن تر این قصّه ها بوده و در گذار زمان، از تنوّع شخصیت ها و شمارگان خویشکاری های آن کاسته شده، تا جایی که نمودگار ریخت شناسی قصّة سیندرلا، همان نمود گار مادر برآمده از قصّه های تطبیق داده شده در این پژوهش است.