مقالات
حوزه های تخصصی:
بومی گرایی، اصطلاحی مدرن است که در روند استقلال و رهایی کشورهای استعمارزده شرقی از سلطه کشورهای استعمارگر غربی پدید آمد و همزمان به حوزه های مختلفی از جمله ادبیات داستانی راه یافت. در این زمینه، تحلیل آثار داستانی در جایگاه یکی از مهم ترین منابع بومی گرایی، اهمیتی خاص دارد؛ زیرا از یکسو با مفاهیم گوناگون اجتماعی پیوند خورده است و از سوی دیگر به شناخت ما از مؤلفه های بومی گرایی و چگونگی کاربست آنها در متن منجر می گردد. این مقاله به روش توصیفی و تحلیلی به واکاوی مؤلفه های بومی گرایی در کتاب «پرنده در باد» اثر محسن حسام پرداخته است؛ بدین شیوه که ابتدا داده های اولیه از راه مطالعه اسنادی جمع آوری و سپس در چارچوب تعریف بومی گرایی و مؤلفه های آن تجزیه و تحلیل شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که نویسنده در این کتاب به برجسته سازی مؤلفه های هویت ایرانی یعنی زبان، فرهنگ، دین، تاریخ و جغرافیای سرزمین و همچنین جنبه های بیگانه محور پرداخته است.
حس آمیزی استعاری یا مطابقت های میان وجهی؟ بررسی عبارات چند وجهی در «بوستان» سعدی در چارچوب معناشناسی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حسامیزی یا آمیختگی حسی در زبان به صورت عبارت های میان وجهی تجلی می یابد و در آن، بینِ واژه های مربوط به وجوه حسی مختلف، انتقال معنا صورت می گیرد. تحقیق حاضر با هدف بررسی سازوکارهای دخیل در تفسیر عبارات میان وجهی در بوستان سعدی و با بهره گیری از رویکرد معناشناسی شناختی انجام می شود. در این پژوهش، نقشِ بدنمندی معنا، مؤلفه های فرهنگی و محتوای ارزشی واژه های حسی و همچنین جایگاه معماری ذهن انسان در انتقال گزاره از یک وجه حسی به وجه حسی دیگر و همچنین برداشت معانی تحت اللفظی و غیر تحت اللفظی از عبارات میان وجهی بررسی می شود. داده های این تحقیق از طریق مطالعه بوستان سعدی و استخراج عبارات حسی جمع آوری می شود و به شیوه ای توصیفی تجزیه و تحلیل می شود. نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان می دهد که درک ما از انتقال معنا بین حوزه های حسی نه از طریق استعاره صرف، بلکه به شیوه ای تلفیقی صورت می گیرد. بر این اساس، انتقال معنا در ساختارهای میان وجهی در بوستان سعدی ممکن است بر پایه همبستگی تجربی میان مفاهیم متفاوت، رابطه مجاز مفهومی بین دو پدیده یا بر پایه محتوای ارزشی واژه های حسّی صورت گیرد. بعلاوه گویشوران زبان فارسی به کمک مفاهیم روان شناختی اولیه ای که همه حوزه های تجربه حسی را در برگرفته و در حضور محرک های مشخص فعال می شود، معانی تحت اللفظی متعددی از واژه های حسی در بوستان سعدی برداشت می کنند. ضمن اینکه مؤلفه های فرهنگی زبان فارسی در پالایش مفاهیم و جلوگیری از بروز و ظهور عناصر ناسازگار در زبان نقش دارند
چندپارگی و تزلزل هویت و روایت در رمان های «محمدرضا کاتب»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هویت در رمان های پست مدرن، انسجام و ثبات رمان های پیشامدرن را ندارد و از این رو سیال، چندپاره، از هم گسیخته و متزلزل است. روایت پردازی در داستان پسامدرن به تأثیر از هویت های چندپاره و سیال شخصیت ها، غیر قابل اعتماد، مشکوک و متناقض است. «محمدرضا کاتب»، یکی از نویسندگان پرکار دوره معاصر است که برخی رمان هایش به مؤلفه های پست مدرنیستی تشبه می جوید. به همین منظور، پژوهش پیش رو درصدد بررسی مسئله هویت و روایت پردازی رمان های این نویسنده برآمده است. در این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی، شش رمان کاتب به نام های «آفتاب پرست نازنین»، «بالزن ها»، «بی ترسی»، «پستی»، «رام کننده» و «هیس» از منظر مؤلفه های پست مدرنیستیِ هویت، شخصیت و روایت پردازی بررسی شده است. نتایج اجمالی پژوهش بیانگر آن است که در رمان های بررسی شده، بیشتر شخصیت ها، هویت های نامتعین، سیال و چندپاره دارند. سرگردانی، جابه جایی و هم پوشانی شخصیت ها با یکدیگر، ناتوانی در شناختِ خود، گواه هویت های ازهم گسیخته آنهاست. روایت های چندپاره و متناقض از شخصیت ها و ماجراها، شاخصه دیگری است که رمان های کاتب را با عدم قطعیت نشان دار می کند. مؤلفه های پست مدرنیستیِ تردید هستی شناسانه، عدم قطعیت و چندپارگی و تناقض در هویت و روایت پردازی در رمان های «آفتاب پرست نازنین»، «پستی»، «رام کننده» و «هیس» بسیار چشمگیر است ولی در «بالزن ها» و «بی ترسی» به میزان ملایم تری به کار رفته است.
جلوه های آشنایی زدایی در «عبهر العاشقین» با رویکرد قاعده افزایی و قاعده کاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بخشی از عرفان قرن ششم، حاصل اندیشه های «روزبهان بقلی» است. در کتاب «عبهر العاشقین»، روزبهان بقلی با بیان شاعرانه در قالب نثر، اندیشه پویا را با خلاقیت درآمیخته و مرزهای بین شعر منثور و نثر منظوم را درهم تنیده است. در بررسی زبان «عبهر العاشقین» در این پژوهش، مؤلفه های آشنایی زدایی در نثر او با تأکید بر آرای «لیچ» شناسایی شد. روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و از ابزار منابع کتابخانه ای استفاده شده است. زبان روزبهان در این کتاب، نظامی ویژه دارد و شگردهای آشنایی زدایی، قاعده کاهی و قاعده افزایی زبانی، متأثر از تجربه های عرفانی روزبهان به خوبی نمود یافته است. قاعده افزایی از طریق فرایند تکرار کلامی به شکل توازن حاصل از تکرار واژگانی است و از این میان تکرار آوایی ناقص بیشتر از تکرار آوایی کامل در قالب کلمات مسجع (متوازی و مطرف) و متجانس وجود دارد. قاعده کاهی (هنجارگریزی) نیز به عنوان عاملی در ایجاد آشنایی زدایی در قالب تشخیص و تشبیه و استعاره، پربسامدترین صور خیال در «عبهر العاشقین» است و ترکیبات واژگان که به شکل هنری و بدیع درآمیخته اند از زبان آشنایی زدایی می نمایند. تتابع اضافات و به کارگیری آیه و حدیث و متناقض نمایی نیز از شگردهای او در این اثر به شمار می آید.
شالوده شکنی در مقالات شمس تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله با تحلیل عناصر شالوده شکنی از دیدگاه «دریدا» به تشریح این عناصر در مقالات شمس پرداخته و می کوشد تا تکثر معنایی را در خدشه دار کردن انگاره های متافیزیکی مطرح شده در فلسفه غرب بازسازی کند و به معناهایی تازه از متن دست یابد. مقالات شمس تبریزی این ظرفیت را دارد که با تعلیق-های پیاپی معنایی، دال ها و نشانه های بی شماری را برای معناهای متکثر حاصل کند. نویسندگان با روش توصیفی- تحلیلی بر اساس رویکرد شالوده شکنی دریدا، برخی از این انگاره ها مانند نفی تعریف واحد حقیقت، مرگ مؤلف، نشانه-شناسی پساساختارگرایی، ایدئولوژی غالب متن از طریق نفی تقابل ها و ارزش ها و... را تدقیق کرده اند. در مقالات شمس، در حوزه نفی تعریف حقیقت واحد، حقیقت، امری مطلق و واحد تلقی نمی شود، بلکه در حوزه بحث های تأویلی قرار می گیرد و هر کس دریافت خاص خود را از آن دارد. شمس برعکس دیدگاه های لوگوس محور افلاطونی، خرد و عقل گرایی را در راه حقیقت، کاملاً ناقص معرفی می کند و آن را حجاب راه سالک می بیند. او نوشتار و گفتار یا حضور و غیبت را در تقابل با یکدیگر قرار نمی دهد، بلکه فراتر از این دو، به طور کلی سخن و حضور را حجاب می داند.
حکایات کرامات؛ از کرامت سازی تا کرامت ستیزی (منابع کرامات مشایخ تا قرن نهم قمری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
درون مایه بیشتر حکایات صوفیه، کرامات مشایخ است. این یعنی حجم عظیمی از تذکره ها و مناقب نامه های عرفانی و برخی دیگر از متون صوفیانه که همگی را می توان با عنوان «حکایات کرامات» گنجاند. حکایات کرامات همواره عرصه رد و قبولِ گروه های گوناگون از مخاطبانِ خود بوده است. برخی از کرامت باوران نه-تنها این حکایات را پذیرفته اند، بلکه کوشیده اند کراماتی چند در همین قالب برای مشایخ صوفیه جعل کنند. در مقابل، برخی از منکران و کرامت ناباوران نیز به نپذیرفتن و انکار قلبی بسنده نکرده، کار را به کرامت ستیزی کشانده اند. برخی از پژوهشگران معاصر نیز به دلایلی همچون کرامت سازی، یا رسماً و علناً به ستیزه با کرامات برخاسته اند، یا به گونه ای واقع گراییِ اینگونه حکایات را زیر سؤال برده اند، و یا برای آن، محدودیت هایی قائل شده اند. چگونه می توان در میانه این کرامت سازی ها و کرامت ستیزی ها، کرامات اولیا را به عنوان یک پدیده عرفانی به طور علمی بازشناسی نمود؟ در این نوشتار پس از بررسی انگیزه کرامت سازان و انکار کرامت ستیزان، به شیوه توصیفی و تحلیلی مشخص می شود که کرامت سازی ها و کرامت ستیزی ها مانع از آن نیست که نوع کرامات اولیا را به عنوان واقعیت هایی عرفانی به رسمیت نشناسیم. اهمیت موضوع در باورپذیری و واقع نمایی حکایات کرامات است که حجم بسیاری از تراث ادبی و عرفانی را شامل می شود.