مقالات
حوزه های تخصصی:
این مقاله، تأملی در مفهوم مقتضای حال در علم معانی، تبیین گستره آن نزد بلاغیون متقدّم و بررسی نظرهای بلاغت پژوهان جدید درباره گستردگی یا محدودیّت مفهوم حال است. هدف از این بررسی، پرداختن به پرسش هایی است که ضمن ایجاد زمینه تعامل میان اندیشه های زبان شناختی بلاغیون متقدّم و جدید در توجّه به عناصر فرامتنی، رویکرد متفاوت علم معانی را در پرداختن به این عناصر مورد توجه قرار می دهد؛ پرسش هایی مانند اینکه «حال» در علم معانی شامل چه عناصری است و آیا امکان مقایسه میان «مقتضای حال» و رویکردهای کاربردشناختی در زبان وجود دارد؟ روش این پژوهش توصیفی- تحلیلی است و پس از بیان نظرهای بلاغیون متقدّم و جدید درباره مقتضای حال به این نتیجه می رسد که رویکرد متفاوت بلاغیون در توجّه به عناصر فرامتنی سخن، به دو دلیل توجّه به حال پیش از ایراد سخن و کارکرد بلاغی و زیباشناسی آن در علم معانی است.
تحلیل بازتاب اندیشه های پیشگویانه در افسانه های ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیشگویی یا آپوکالیپس، کشف و شهود و اعلان واقعه¬ای در آینده، بدون در نظر گرفتن وقوع یا عدم وقوع آن است. اغلب اندیشه¬های آپوکالیپسی در افسانه¬های ایرانی و در باور عامه، به سبب نگرانی انسان از آینده و دفع اضطراب به وجود آمده و انگیزه اصلی پیدایش این نوع مکاشفه¬ها، فشارهای روانی واردشده بر آدمی است؛ به گونه¬ای که این اندیشه¬ها در ارتقای روحیه امید به آینده ایفای نقش می¬کنند. در افسانه¬های ایرانی، نقش¬های متفاوت آپوکالیپسی و کارکردهای متعدد آن به سبب وجود خود افسانه پدید آمده¬اند. اکثر این مفاهیم با ویژگی-های مادی و طبیعی افسانه، پیوندی ناگسستنی دارند. تناسب حالت¬های طبیعی با نقش¬های آنان در باور عامه، سبب اصلی بروز این مکاشفه¬هاست. این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی و استواری بر چارچوب نظری می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که شاخص ترین قِسم مکاشفه¬ها در افسانه¬های ایرانی چیست؟ مطابق دستاوردهای تحقیق، بیشترین نوع مکاشفه موجود در افسانه¬های ایرانی، مربوط به «الهام» و کمترین آن، استفاده از زبان خواب و رؤیا به عنوان مهم¬ترین ابزار تجلی آن در این¬باره است.
تحلیل تحولات خانواده ایرانی در منتخبی از رمان های فارسی بر اساس نظریه تضاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تغییر و تحولات جامعه و به¬ویژه خانواده، بر اساس نظریه¬های مختلف از جمله نظریه تضاد بررسی و تبیین می¬شود. بر مبنای این نظریه، در جامعه و بین گروه های مختلف، نگرش¬ها و علائق متفاوت وجود دارد که از طریق قدرت، بینشان نظم ایجاد می¬شود و ثبات اجتماعی تأمین می¬گردد؛ اما توزیع نابرابر منابع، سرانجام سبب ایجاد کشمکش و تضاد بین آنان می¬شود. هدف این پژوهش نیز تفسیر و تحلیل تحولات خانواده ایرانی در رمان¬های «تالار آیینه» از امیرحسن چهل تن، «سمفونی مردگان» از عباس معروفی و «نیمه غایب» از حسین سناپور بر اساس این نظریه و با روش توصیفی- تحلیلی است و به این پرسش¬ها پاسخ داده می شود: در دوره¬های مختلف چه عواملی موجب تضاد در خانواده¬های ایرانی شده است؟ تضاد بر اساس چه منافعی بوده است؟ گروه¬های زیر سلطه، برای رهایی خود از چه منابعی استفاده کرده¬اند؟ و این تضاد موجب چه تغییراتی در خانواده شده است؟ نتایج پژوهش نشان می¬دهد که ابتدا تضاد و تنش در خانواده¬های فرادست جامعه و سپس متوسط و بعد فرودست ایجاد شده است؛ این تضاد¬ها در اثر آشنایی با مدرنیته بوده و در آغاز، شخصیت پدر، نقش عاملیت را در این زمینه برعهده داشته است. اما در ادامه، دیگر اعضای خانواده، به¬ویژه شخصیت پسر و سپس دختر و همسر، به نظم موجود اعتراض کرده¬اند. پدر از نظم موجود سود می¬برد و دیگر اعضای خانواده، زیر سلطه¬اش قرار دارند. او برای ادامه تسلط خود، منابعی مانند قدرت و ثروت را در اختیار دارد و گروه زیر سلطه برای رهایی، از سرمایه¬ها و منابعی مانند سرمایه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی استفاده کرده¬اند. شخصیت پدر به دنبال حفظ قدرت و اقتدار خود در خانواده است و دیگر اعضای خانواده به دنبال دستیابی به فردیت و استقلال هستند که تضاد ناشی از این امر، موجب تغییر و تحولاتی در ارزش¬ها و هنجارهای خانواده به¬ویژه در زمینه ازدواج، تحصیل و شغل شده و با فروپاشی سامان گذشته خانواده¬ها، نظم جدیدی شکل گرفته است.
نقش های زنانه در رمان های «پیرزاد» و «وولف» با تکیه بر نقش های کهن الگویی یونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد کهن¬الگویی که بر پایه نظریّه¬های «کارل گوستاو یونگ» پایه گذاری شده است، کهن الگوها را در متن های ادبی می کاود و نقش ها، کارکردها و دگردیسی آنها را تبیین می کند. از جمله کهن الگوهایی که یونگ در آثارش برمی شمرد، می توان به چهار کهن الگوی زنانه اشاره کرد که به صورت نقش هایی زنانه در زندگی آنان نمود می یابد. این چهار نقش عبارتند از: نقش مادر، همسر، مدونا و نقش آمازون. این نقش ها در ارتباط با سایرین، محیط و فرهنگ حاکم بر محیط زندگی در رفتارهای زنان ظهور می یابد. با بررسی آثار ادبی زنان می توان چگونگی و میزان حضور این نقش ها را مشاهده کرد. رما ن نویسان زن غربی و ایرانی به فراخور محیط، فرهنگ و هنجارهای اجتماعی به این نقش ها پرداخته اند. در پژوهش حاضر به بررسی میزان نمود این نقش های زنانه و بررسی مقایسه ای آنها در رمان¬های «چراغ¬ها را من خاموش می¬کنم» و «عادت می¬کنیم» از زویا پیرزاد و «خانم دالوی» و «به سوی فانوس دریایی» از ویرجینیا وولف پرداخته شده است. نتیجه اجمالی پژوهش نشان می دهد که نقش های زنانه ای که بر اساس کهن الگوهای یونگ تبیین شده اند، در پیرزاد و وولف یکسان به کار گرفته نشده است. وولف به عنوان رمان نویس غربی به نقش های مادر و همسر به صورتی متعادل تر پرداخته است. در «به سوی فانوس دریایی» نقش مدونا حضور پررنگی دارد و در عوض در «خانم دالوی» آمازون توانسته است با قدرت کافی به نمایش خود بپردازد. در نوع پرداختن به این نقش ها، نگرش فمینیستی وولف بی تأثیر نبوده است. از این¬رو خصلت جنگندگی، کنشگری و استقلال زنان وولف بارزتر است. در آثار پیرزاد، نقش مادر را با رویکردی فداکارانه و نقش همسر را محافظه کارانه مشاهده می کنیم. وی برای نقش مدونا، جایگاه ویژه ای در نظر گرفته است و نقش آمازون را در چارچوب فرهنگ سنتی شرقی و به صورتی گام به گام و کم رنگ وارد آثارش کرده است.
تحلیل گفتمان انتقادی داستان «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«صمد بهرنگی»، منتقد نظام تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان پیش از خود است و با بهره¬گیری از قابلیت¬های ادبیات کودکان سعی دارد تا از آن برای نیل به اهداف ایدئولوژیک خود استفاده کند. این پژوهش تلاش می¬کند تا نشان دهد که چگونه ادبیات داستانی کودکان متأثر از گفتمان¬های موجود و ساختار اجتماعی مولد این گفتمان¬ها، برداشتی متفاوت از تعلیم و تربیت ارائه می¬کند و چگونه گفتمان¬ها در بازتاب مفاهیم تعلیم و تربیت نقش دارند. در این پژوهش سعی بر این است تا با رویکرد «نورمن فرکلاف»، داستان «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی بررسی، تحلیل و تبیین گردد. هدف ما این است که با تحلیل دقیق داستان «ماهی سیاه کوچولو» بهرنگی نشان دهیم که متن، معرف چه گفتمان یا گفتمان¬هایی است و این متن، چه رابطه¬¬ای میان تعلیم و تربیت و ابعاد اجتماعی و سیاسی برقرار می سازد. بافت موقعیتی، فرض وجود دیدگاه ایدئولوژیک بهرنگی را تقویت می¬کند. از دیدگاه تحلیل گفتمان انتقادی، نتیجه این پژوهش این است که بهرنگی در این داستان، چهار گفتمان رایج معاصر خود یعنی استبداد، ملی، مذهبی و چپ مارکسیست را توصیف و نقد کرده است. گفتمان چهارم، گفتمان غالب و تعلق گفتمانی بهرنگی است. بهرنگی در این اثر سعی دارد تا با انتخاب واژگان خاص، شخصیت¬ها، مکان¬ها و هم¬آیی و جنبه¬های استعاری، گفتمان خود را بر سایر گفتمان¬ها برتری بخشد. مضامین تعلیم و تربیت در این داستان اغلب متأثر از گفتمان چپ و دیگر گفتمان¬های تقابل گر رایج و در رویارویی با گفتمان نظام سلطه (گفتمان استبداد) شکل گرفته است.
بازنمایی مؤلفه های مذهبی گفتمان انقلاب اسلامی در رمان های شاخص جنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، بررسی شاخصه¬ها و مؤلفه¬های مذهبی بازتولیده شده در رمان جنگ بر مبنای نظریه تحلیل گفتمان است. به این منظور هویت مذهبی رزمندگان در رفتار با اسرا و پیش¬فرض¬های گفتمانی و نگرش آنها نسبت به مقوله¬هایی همچون ایثار و شهادت، بر مبنای آرای بازتاب¬یافته در رمان¬های شاخص جنگ، احصا و بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می¬دهد که بیناگفتمانیتِ رمان جنگ از ترکیب آموزه¬های مذهبی و شیوه¬های راهبردی دفاع حاصل شده است. در این رمان¬ها، گفتمان انقلاب اسلامی با دال¬های ایدئولوژیک مبتنی بر مذهب نظیر جهاد، ایثار، شهادت و...، نظام معنایی مذهبی را مفصل بندی نموده است و به پشتوانه الگوسازی واقعه عاشورا، استناد به قرآن، کاربست تعابیر مثبت در باب شهادت و تبریک آن، معنای نشانه¬ها و دال¬های گفتمانی را تثبیت نموده و به هژمونیک شدن گفتمان یاری رسانده است.