در 18 ذیحجه 35 هجری (17 ژوئن 656 م)، سومین خلیفه راشدین به دست مسلمانان بدوی کشته شد و مسلمانان حضری از او حمایت نکردند. در این رویداد، چند نکته از تاریخ آن روزگار در خور بررسی است که تاکنون چنانکه باید مورد مداقه قرار نگرفته اند و می توان آنها را در سه حوزه بخش بندی نمود: بدویان مسلمان و پیشینه آنان، برتری امویان در دوره خلافت عثمان، و سیاست های اقتصادی آن خلیفه- که این نوشتار به بررسی آنها می پردازد.
بحثها و برداشتهای گوناگون و گاهی متناقض نسبت به قیام اباعبداللّه الحسین شده است که معمولاً بر دو محور میچرخند: ماهیتشناسی و غایتشناسی نهضت. لیکن در این مقاله مورد نخست به بررسی و نقد گذاشته شده است.
آیا ممکن است قیام امام حسین علیهالسلام نهضتی چند ماهیتی باشد تا همه یا بیشتر برداشتها را بپذیرد؟ نخستین بحث ما بررسی و یافتن پاسخ این سؤال است.
نویسنده در ادامه به طرح عمدهی دیدگاههای مأثور پرداخته است که در ذیل به اهم آنها اشاره میشود:
1) قیام انفجاری، نگاهی است برون دینی و احیانا تحت تأثیر القائات مارکسیستی، که میگوید امام از رشد تضادها خواست بهرهگیری نماید.
2) برخورد عادی دو نوع عصبیت عربی، که از نظر تحلیل تاریخی اجتماعی، برخورد خصمانهی دو جریان قومی را قهری میداند. در این دیدگاه از زاویهی حکومتی به واقعه نگریسته میشود. طرفداران آن معتقدند امام برای به دست آوردن قدرت قیام نموده است. این دیدگاه شامل دو نوع برداشت میشود: دموکراسی و اقتدار گرایی، که هر کدام مستقلاً مورد بررسی قرار میگیرد.
3) قضای الهی و فدا شدن برای امت، نیز دیدگاههایی هستند که در این مقاله از آنها بحث میشود.
نکتهی قابل تذکر آن است که نویسنده به جز نقد دیدگاهها مبادرت به القای دیدگاهی ننموده و ارزیابی را به عهدهی خواننده گذاشته است.