آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

به دل گفتم از مصر، قند آورم     بر دوستان ارمغانى برم
نه قندى که مردم به صورت خورند     که ارباب معنا به کاغذ برند
سعدى
سرزمین مصر، کانون نشو و نما و ناحیه‏اى براى فعالیت‏هاى تبلیغى فرستادگان الهى به شمار مى‏رود. پیامبرانى چون: ابراهیم، یوسف، موسى و مسیح علیهم‏السلام به هنگام سکونت در مصر یا عبور از این کشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشته‏اند که مقدّس و متبرّک بوده و مورد احترام و توجّه اهالى این سامان است.
مصر مورد توجّه رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز بود و بنا به توصیه‏هاى مؤکّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمت‏آمیز با مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند با اهالى آن، طریق نیک و خوش را پیش گیرند؛ به آنها با دیده احترام نگریسته، خویشاوند خود بدانند. از آنجا که «هاجر»، همسر حضرت ابراهیم خلیل علیه‏السلام و مادر حضرت اسماعیل علیه‏السلام از مردم این کشور بود و یکى از همسران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ؛ یعنى «ماریه قبطیه» با این دیار پیوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پیوند پیدا کرده بودند.
در زمان حکومت حضرت على علیه‏السلام جز منطقه‏اى به نام «خربتا» تمام سرزمین مصر تحت سیطره آن امام بود.1 بعد از سقوط امویان و روى کار آمدن عباسیان، فرزندان حسن بن على علیهماالسلام مردم مصر را به بیعت با خویش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستین علوى بود که به مصر گام نهاد و خالد بن سعید، عهده‏دار فراخواندن مردم به بیعت با او گردید. این مرد از شیعیان خاصّ على علیه‏السلام بود.
پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اینکه فرمان متوکّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابى‏طالب از این سرزمین، صادر گردید. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امیر وقت (یزید بن عبداللّه) در جست وجوى آنان بر آمد و ایشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با هلاکت متوکّل و روى کار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد:
هیچ کس حق ندارد با علویان معامله کند و علویان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر میان یکى از این افراد با دیگران اختلافى روى داد، بدون دلیل و مدرک، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود.
بعد از مستنصر، مستعین روى کار آمد و این روندِ نگران کننده همچنان ادامه یافت. در سال 252 ق. قیام شیعیان در اسکندریه به رهبرى «جابر بن ولید مدلجى» رخ داد. وى موفق گردید در این حرکت سیاسى ـ اجتماعى، عباسیان را در مصر شکست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى این دیار تسلّط یابد؛ ولى این انقلاب به موفقیت کامل و پیروزى نهایى دست نیافت. سپس انقلاب دیگرى به فرماندهى «بغاء اکبر» که نسبش به امام حسین علیه‏السلام مى‏رسید، در ناحیه «صعید» صورت گرفت. در سال 255 ق. نیز «بغاء اصغر» در منطقه بین اسکندریه و برقه قیام کرد و با یارانش به سوى «صعید» در حرکت بود که سپاهیان امیر وقت (ابن طولون) آنان را از دم تیغ گذرانیدند. ابن صوفى علوى هم در «صعید» انقلاب نمود و بر منطقه «أسنا» مسلّط شد و موفق گشت در این قلمرو قواى ابن طولون را شکست دهد؛ ولى در «أخمیم» شکست خورد و به جانب مکه متوارى گردید و کارگزاران حکومت مصر بعدها او را دستگیر نمودند.
در عاشوراى سال 350ق. بین سربازان و عده‏اى از مردم، در جوار مرقد «کلثوم علوى» درگیرى رخ داد. دلیل نزاع، این بود که زائران مشغول ندبه و زارى و بیان مصائب اهل‏بیت عصمت و طهارت بودند. با وقوع این حادثه قواى دولتى، شیعیان را در تنگنایى سخت قرار دادند و در یک حیله تبلیغاتى چون به کسى مى‏رسیدند و از او مى‏پرسیدند: دایى تو کیست؟ اگر نمى‏گفت: معاویه، او را عریان نموده و به شدیدترین وضع شکنجه مى‏نمودند. در زمان اخشیدیان (گروهى از فرمانروایان مصر) به محض اینکه نشانى از شیعیان به دست مى‏آمد و یا فریادى بلند مى‏شد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مى‏شد.
عصرى با شکوه
با سقوط سلسله اخشیدى و روى کار آمدن «فاطمیان»، تشیّع در مصر به نقطه اوج خود رسید و آداب و رسوم و شعائر شیعه جلوه‏اى جالب یافت. از مأذنه‏هاى مساجد ذکر «حىّ على خیرالعمل» به گوش مى‏رسید. در این دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ویژه مطرح نمایند. بر کتیبه و سردر مکان‏هاى عمومى نوشته مى‏شد: «بهترین انسان پس از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، على علیه‏السلام است.» و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطمیان تحت فشار قرار نگرفتند و کسى آنان را مجبور به ترک مذهبشان نکرد و آن روش مذمومى که فرمانروایان قبلى در مورد شیعیان با خشونت و خونریزى و اختناق اعمال مى‏نمودند، به هیچ عنوان اجرا نگردید؛ بلکه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشیّع روى آوردند.2
فاطمیان براى شکوفایى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فکرى بسیار کوشیدند و از دانشمندان و مشاهیر علوم گوناگون، حمایت کردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود یافت. ناصرخسرو قبادیانى، که در زمان فاطمیان از مصر دیدن کرده، از زندگى توأم با آسایش و آرامش مصریان گزارشى ارائه نموده است.3 سرزمین مصر براى نخستین بار در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، به مرکز عزّت و عظمت مبدّل گردید و قلمرو فاطمیان از دورترین نقاط سواحل اقیانوس اطلس تا کرانه فرات امتداد یافت. مردم محروم و کم بضاعت تحت حمایت حکومت مرکزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماکن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشن‏ها و اعیاد اسلامى به طور گسترده برگزار مى‏گردید و طى آنها بذل و بخشش و پذیرایى‏هاى مفصّلى انجام مى‏گرفت و هدایایى بین حاضران توزیع مى‏گشت. در عصر فاطمیان در روز «عاشورا» بازارها و مراکز کسب و فعالیت تعطیل مى‏شد و دسته‏هاى سوگوارى با رونق و شکوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهیدان و حماسه آفرینان نینوا مى‏پرداختند.4
دوران اختناق
در سال 567 ق. صلاح الدّین ایّوبى قدرت را در مصر به دست گرفت و با خونریزى، شکنجه و آزار فراوان، ضمن برانداختن دولت فاطمیان، به سرکوب نمودن شیعیان و محو آثار تشیّع در مصر پرداخت. وى به این امور اکتفا نکرد و حتى مکانى را که در آن نیازمندان را اطعام مى‏نمودند، تخریب کرد و با روش استبدادى خود، مردم را به لحاظ تأمین معیشت و به دست آوردن امکانات زندگى در تنگنا قرار داد.5
بر اثر سیاست وحشت آفرین و اختناق شدید ایّوبیان، شیعیان یا راه تقیّه و پنهان نمودن افکار و گرایش‏هاى خود را پیش گرفتند و یا آنکه به سرزمین شام و نواحى جنوبى مصر گریختند و به دور از فشارهاى این سلسله، به نشر و گسترش تشیّع روى آوردند. شیعیان به انسجام نیروهاى خود پرداختند تا با فرمانروایان مستبدّ وقت به نبرد برخیزند. آنان کوشیدند تا در ماه رمضان سال 569 ق. علیه صلاح الدّین قیام کنند، ولى این حرکت، کشف و خنثى گردید و صلاح الدّین تمام دست اندرکاران این قیام را دستگیر و اعدام نمود. یک سال بعد، سیاه پوستان، تحت رهبرى فردى انقلابى، مردم را به بازگشت حکومت فاطمیان و رهایى از یوغ ایّوبیان فراخواندند. اگرچه این برنامه با موفقیت‏هایى رو به رو بود؛ اما به فرمان صلاح الدّین و به فرماندهى برادرش ملک عادل سرکوب گردید. انقلاب‏ها و اعتراض‏هاى دیگرى نیز در برخى نواحى مصر از جمله «قفط» و «صعید» رخ داد که تمامى آنها با فشار و ایجاد رعب و کشتار خاموش شد.6
بوستان تشیّع
تشیّع با وجود همه مشکلات، حضور خود را در مصر حفظ نموده و شهرهاى جنوبى مصر مرکز استقرار شیعیان گردید، که هنوز هم بقایاى چنین گرایشى در این نقاط وجود دارد. به رغم یورش وحشیانه براى محو آثار تشیّع، اعیاد و رسوم شیعه در مصر پابرجا ماند و این آداب و سنن، جزئى از فرهنگ و هویّت بومى مصریان گشت. بزرگداشت روز عاشورا، جشن نیمه شعبان، رواج نام و لقب سیّد و نامگذارى فرزندان پسر به نام‏هاى: على، حسن و حسین و نیز نامیدن دختران به نام‏هاى: فاطمه، زینب، سکینه و نفیسه، از جمله این رسم هاست.7
در مصر مکان‏ها و شهرهایى وجود دارد که وقف علویان است. شهر قفط از زمان حضرت على علیه‏السلام چنین وضعى داشت.8 در قاهره اگرچه شیعیان بر اساس تحوّلات اجتماعى و سیاسى کم و زیاد مى‏شدند؛ اما محلّه «الحسنین» کانون اقامت آنان بود. اغلب آنان از سوریه، ایران، عراق و... بدانجا کوچ کرده بودند. هنوز نیز بازماندگان این خانواده‏ها در مصر کنونى سکونت دارند. شیعیان غیر عرب، ترجیح مى‏دادند در حوالى زیارتگاه مقدّس «رأس الحسین علیه‏السلام » اقامت گزینند. آنان در سالروز ولادت امام سوم، خود را مى‏آراستند و جشن‏هاى باشکوهى برپا مى‏کردند و در روز شهادت سالار شهیدان با حزن و اندوه به سوگوارى مى‏پرداختند. آنان در جاى ویژه‏اى اجتماع مى‏نمودند و یکى از آنها به زبان پارسى برایشان مرثیه مى‏سرود و تا چند دهه قبل، این مراسم برقرار بود.9 گفته مشهورى «باورهاى مذهبى مردم مصر» را چنین ترسیم مى‏نماید:
اهالى این سامان از نظر گرایش درونى و قلبى، شیعه‏اند که با مراجعه به اماکن و مراکز منتسب به خاندان عصمت و طهارت در مصر و احترام و ارادت بى‏نظیر مصریان به این مراقد و مقابر و کانون‏هاى مقدّس و نیز مشاهده آیین‏ها و سنّت‏هاى فرهنگى و اجتماعى و آداب و رسوم مذهبى آنان، درستى این سخن تأیید مى‏گردد.
مصر از جمله معدود سرزمین‏هاى اسلامى است که در طول یک سال، نزدیک به دو هزار مناسبت را با عناوین اعیاد، موالید مذهبى و بومى جشن مى‏گیرد. این مراسم به لحاظ تنوّع و حضور پرشکوه شرکت کنندگان، پدیده‏اى منحصر به فرد تلقّى مى‏گردد. در چنین مراسمى به تکریم، پاسداشت و تجلیل بزرگان علوى و مشاهیر خاندان عترت پرداخته مى‏شود. ایجاد حلقه‏هاى ذکر و سروده‏هاى مذهبى، انجام برخى از رسوم سنّتى و برپایى خیمه‏هاى بزرگ در کنار و حاشیه مساجد، در محلّه‏هاى جنوب شهر و کوچه‏هاى تنگ و باریک محلاّت قدیمى به صورت عمومى و نیز دادن غذا و نذورات که به صورت خودجوش و مردمى صورت مى‏گیرد، در ادامه پدیده تکریم موالید مذهبى قابل توجّه است.10
مراقد منوّر
بسیارى از بزرگان شیعه در مصر، بارگاه و مراقدى باشکوه دارند که این اماکن، زیارتگاه مردم مصر است؛ یکى از آنها بارگاه نورانى «رأس الحسین» است. صلیبى‏ها در اواخر دوران فاطمیان، یورش‏هاى خود را به قلمرو شام گسترش دادند. این تهاجم وحشیانه موجب گردید تا فرمانروایان سلسله فاطمى به مقابله نظامى با آنان برخیزند. در نتیجه این تجاوزات، در سال 491 ق. فاطمیان به فرماندهى افضل بن امیرالجیوش، صلیبیان را از قُدس و عَسْقَلان بیرون راندند. افضل سرمبارک امام حسین علیه‏السلام را که در شام مدفون بود، از خاک خارج نموده، معطّر ساخت و بر سینه‏اش نهاد و با پاى پیاده آن را تا مصر آورد. سپس در مکان کنونى دفن نمود؛ زیرا فاطمیان نگران بودند صلیبى‏ها دوباره بر شام سیطره یابند و نسبت به سر مبارک امام حسین علیه‏السلام بى‏احترامى کنند. رأس مقدّس امام در روز یکشنبه، هشتم جمادى‏الآخر به مصر رسید و همراه آن، فرماندار عسقلان، ملقّب به «امیرسیف مملکت تمیم» و معاون نقیب اشراف عسقلان قاضى مؤتمن ابن مسکین حضور داشته و به مصر وارد شدند. نقل نموده‏اند: هنگامى که سر مبارک حضرت را از مدفنش خارج کردند، هنوز خونش خشک نشده بود و عطرى چون مُشک از آن به اطراف پراکنده مى‏گردید. سر مقدّس را در پارچه‏اى قرار دادند و به منطقه «الکافورى» در قاهره آوردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند تا اینکه در کنار «قبّة‏الدّیلم» بر در «دهلیز الخدمه» به خاک سپرده شد. هرکس داخل این مکان مى‏گردید، زمین مقابل مقبره را مى‏بوسید. در روز عاشورا و در جوار مرقد، شتر، گاو و گوسفند قربانى مى‏نمودند و با زارى و ندبه، بر دشمنان امام حسین علیه‏السلام لعن و نفرین مى‏فرستادند.11
وجود زیارتگاه رأس الحسین در کشور مصر، از عوامل بسیار مهمّ پیوند مصریان با اهل بیت و تشیّع است. نیز این گونه اماکنِ با قداست، از عوامل مهمّ پایدارى مسلمانان این سامان در برابر یورش‏هاى ایّوبیان و دیگر مخالفان علوى بوده است.
علاوه بر این زیارتگاه، اماکن دیگرى در مصر وجود دارد؛ از جمله:
1. رأس زید (فرزند امام محمد باقر علیه‏السلام ).
2. بارگاه زینب (از نوادگان امام حسن مجتبى علیه‏السلام ).
3. فاطمة النّبویّه.
4. سکینه (دختر امام حسین علیه‏السلام ).
5. دختر امام صادق علیه‏السلام .
6. رقیّه (دختر امام کاظم علیه‏السلام ).
7. سیّده نفیسه.
احمد ابوکف، نویسنده مسلمان مصرى که اهتمام خاصّى به نگارش سیره اهل‏بیت علیهم‏السلام در مصر دارد، مى‏نویسد:
بوستان مبارک پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با شاخ و برگ‏هاى خود، سرزمین مصر را در برگرفته است. صدف‏هایى از گنج‏هاى آل بیت نبى‏اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم این قلمرو را مزیّن کرده و انوار درخشانى بر آن تابانیده و عطر آگینش ساخته است. این شاخ و برگ‏ها غالباً از نسل على بن ابى‏طالب و فاطمه زهرا علیهماالسلام و برخى از ذرّیه حسن بن على علیه‏السلام و عده‏اى از نوادگان امام‏حسین علیه‏السلام هستند.
وى در ادامه، یادآور مى‏شود:
مردمان مسلمان مصر که شیفته اهل‏بیتند، به این چند ضریح و زیارتگاه واقعى اکتفا نکرده‏اند؛ بلکه دهها و حتى مى‏توان گفت صدها کانون زیارتى نمادین از آنها در جاى جاى مصر ساخته‏اند تا عامل به فرموده رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم باشند که به جامعه اسلامى توصیه نموده‏اند: «مَثَل اهل بیت من مانند کشتى نوح است؛ هرکس داخل آن گردد، نجات مى‏یابد و هرکس سرپیچى نماید، غرق مى‏شود.» همچنین مردمان مصرى با ابراز علاقه و ارادت نسبت به ساحت مقدّس خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به این سخن نبىّ‏اکرم عمل مى‏کنند که مى‏فرمایند: «هرکس به دوستى (راستین) آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بمیرد، شهید و مؤمن کامل است و هرکس بر بغض این خاندان مرگش فرا رسد، کافر مرده است و بوى بهشت به وى نخواهد رسید.» به همین جهت است که مصریان در طول تاریخ، دوستى اهل بیت را در ذهن و دل خویش برقرار و استوار نگه داشته‏اند.12
صالح الوردانى خطیب، نویسنده و مبارز مصرى که به مذهب شیعه روى آورده، مى‏گوید:
جامعه مصر به اهل بیت عشق مى‏ورزد و مردم در مناسبت‏هاى دینى مربوط به این خاندان، به قاهره مى‏آیند تا یاد امام حسین علیه‏السلام ، حضرت زینب و سیّده نفیسه را زنده نگه دارند. تبلیغات شدید و منفى فرقه وهابیت نتوانسته است از این علاقه‏ها و ارادت‏ها چیزى کم کند و اعتقاد به شفاعت و توسّل را از مردم مصر بگیرد؛ زیرا این گرایش‏ها در اعماق قلب و وجدان ساکنین این سامان رسوخ نموده است.
وى اضافه مى‏نماید:
مراقد شریف در مصر ـ که قبور فرزندان خاندان عترت است ـ یکى از عوامل مهمّ جلوگیرى از گسترش وهابیت و اتّصال مردم مصر به اهل بیت و ارتباط با تشیّع است.
به گفته این محقّق مصرى، این اماکن مبارک یک حالت ولایى نسبت به اهالى مصر دارند. و اگر کسى در خصوص آنها بخواهد تردیدى ایجاد کند و یا مقام مقدّس و با ارزش آنها را کم بداند، مردم با او از در مخالفت و نفرت در مى‏آیند. یکى از جنبه‏هاى برجسته در مصر، وجود قاریان زیاد است؛ اما اگر اینها بخواهند شهرتى به دست آورند، باید در یکى از مراقد مقدّس خاندان پیامبر به تلاوت کلام وحى بپردازند. مردم مصر بیشتر وقت‏ها براى مراسم عزادارى از این قاریان دعوت مى‏کنند. در گذشته وقتى گفته مى‏شد عبدالباسط براى قرائت قرآن به مسجد رأس الحسین مى‏آید، گروه‏هاى زیادى در آنجا حاضر مى‏شدند تا از تلاوت قرآن، توسّط وى بهره‏مند شوند.
استاد وردانى خاطر نشان مى‏کند:
علاقه مردم مصر به مزار اولاد رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به حدّى است که هرجا یکى از این مراقد وجود داشته باشد، در اطراف آن محلّه‏اى مسکونى ساخته و درگذشتگان خود را در جوارش دفن کرده‏اند؛ چون عقیده دارند این اماکن متبرّک‏اند. در مصر محلّه‏هایى نیز با نام امام حسین، سیّده زینب و سیّده نفیسه وجود دارد. اگرچه مقبره برخى شخصیت‏هاى مذاهب اسلامى در مصر وجود دارد و این قبور، زائرانى نیز دارد؛ اما نتوانسته‏اند از لحاظ مقام همتاى مراقد شریفى که اشاره شد، شوند. مردم براى زیارت بارگاه‏هاى مطهّر خاندان رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نه تنها با اتوبوس؛ بلکه با پاى پیاده مسیرهاى طولانى را طى مى‏کنند و چون خانه‏هاى اطراف آن مراقد شریف، براى اسکان آن جمعیت انبوه کفایت نمى‏کنند، زائران ناگزیر در کوچه‏ها و خیابان‏ها مى‏خوابند.13
مى‏توان گفت اشتیاق مردم مصر به ساحت مقدّس اهل‏بیت علیهم‏السلام ، که ریشه در صدر اسلام دارد، توسّط قبورى متبرّک چون چشمه‏اى در حال جوشش است و این بارگاه‏هاى فروزان، شعله محبّت به خاندان پیامبر را در میان مصریان پرفروغ مى‏نماید. اگرچه دشمنان براى خاموش نمودن «عشق علوى» در قلوب مسلمانان، تلاش فراوانى به عمل آورده‏اند؛ کتاب‏هاى زیادى نوشته شده و تبلیغات سوء زیادى انجام شده؛ اما وجدان شیعى در مصر همچنان بیدار است.
بارگاه با برکت منسوبان به اهل‏بیت علیهم‏السلام تبلور خاصّى یافته و گویى پیوند مردم با این مراکز زیارتى، حلقه اتّصال و اتّحاد شیعه و سنّى است و نقطه اشتراک مردم این سامان با شیعیان نقاط دیگر جهان است. در واقع این مزارهاى نورانى، حالتى «ولایتى» به این کشور داده است.14
علاّمه محمّد حسین مظفّر مى‏نویسد:
مصرى‏ها داراى رفتار و آثارى هستند که حبّ و تمایل آنان در خصوص اهل بیت عصمت را براى ما بازگو مى‏نماید؛ همچون: تعمیر و بازسازى مشاهدى که به اهل بیت منسوب است؛ هم چنین بوسیدن، تضرّع و التماس آنان به درگاه الهى براى گره گشایى از مشکلات و رفع حوائج در کنار این مشاهد، و اینکه به صورت دسته‏هایى بیرون مى‏آیند و پرچم‏هاى سیاه با خود حمل مى‏کنند و در دست آنان زنجیر آهنى است که بر پشت خویش مى‏نوازند و بسان شیعه در اظهار شعائر حزن و اندوه نسبت به مصائب اهل‏بیت علیهم‏السلام عمل مى‏کنند. امثال این گونه رفتارها، ما را به شدّت متوجّه این حقیقت مى‏کند که آنان به خاندان نبىّ اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ارادت دارند.15
ازدحام جمعیت در بارگاه‏هاى منوّر مصر در ایّام ویژه‏اى از سال، چنان زیاد است که امکان ورود حتّى به صحن مسجدى که در مجاور مرقد است، بسیار دشوار است. شیفتگان اهل‏بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم با بوسه بر ضریح، زارى و توسّل براى برآوردن حاجات خویش تلاش مى‏کنند. طواف عروس در «حرم سیّده نفیسه» مرسوم است. محلّ طواف زن و مرد، از هم جداست و رایحه فضاى ملکوتى زیارتگاه‏ها، زائران را معطّر مى‏سازد. زیارت کنندگان زیرلب دعایى زمزمه مى‏کنند، دست به نیایش برمى‏دارند، سوره‏اى از قرآن تلاوت مى‏کنند، دست به ضریح مى‏کشند و حتى لباس‏هاى خود را با آن متبرّک مى‏نمایند. سپس دست خویش را به صورت مى‏کشند تا از امواج مقدّسى که از مرقد منوّر ساطع گردیده، سیماى خود را نورانى سازند.
پدرها، فرزندان را بر سر دست بلند مى‏کنند تا مرقد و شکوه زائران را بهتر مشاهده کنند. مادران، به اطفال آموزش مى‏دهند که چگونه اطراف ضریح را لمس نمایند و از آن برکت گیرند. زائران در یک بهم آمیختگى و محبّت شگفت آور در کنار هم استراحت مى‏کنند، غذا مى‏خورند و با یکدیگر به صحبت مى‏نشینند...
یکى از سیّاحان و نویسندگان اروپایى مى‏نویسد:
در این مکان‏ها، تجلّیات ایمانى بروز مى‏کند که امکان دارد به صورت زمزمه‏اى زیر لب یا فریاد باشد. از کنجکاوى شدید تا خلسه‏اى معنوى و عرفانى، از لبخند تا گریه، هرکه به شیوه خود، شفاعت صاحب مرقد را براى رفع یک ناراحتى و یا انجام درخواستى، خواهان است. در زیر گنبد صداهایى که نام شخص آرمیده در آن بارگاه را مدام تکرار مى‏نمایند، طنین مى‏افکند. حتى صداى پاهاى جمعیت خود به تنهایى بیانگر استغاثه است. چهره، در زیر نور چراغ‏هاى زیارتگاه از اشتیاق، محبّت و علاقه حکایت دارد. امواج مداوم زمزمه زائران، احساس شگفتى از حرارت عشق و کشش به سوى امامزادگان را که از بندگان مقرّب درگاه حق بوده‏اند، ایجاد مى‏نماید.16
پى‏نوشت‏ها:
1. ر.ک: المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والآثار، (خطط مقریزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوک مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى.
2. خطط مقریزى، ج 1، ص 270 ـ 272.
3. سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکترنادروزین‏پور.
4. شیعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44.
5. همان، ص 63 ـ 72.
6. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 103، 123 و 124؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 24 و 110، ذیل حوادث سال‏هاى 571، 572 و 584 ق.
7. شیعه در مصر، فصل چهارم.
8. معجم البلدان، یاقوت حموى، مادّه «قاف».
9. شیعه در مصر، ص 87 و 88.
10. مجلّه چشم انداز، دوره جدید، ش2،ص97و98.
11. خطط مقریزى، ج 2، ص 161 و 162.
12. اهل‏البیت فى‏المصر، مقاله «دوحة النبى(ص) المبارکة‏لماذاالکثیرمن‏اغصانهافى‏مصر»،احمدابوکف.
13. کیهان فرهنگى،گفت‏وگوباصالح‏الوردانى،ش205.
14. مجلّه مشکوة، ش 53، ص 34.
15. تاریخ شیعه، علاّمه محمّدحسین مظفّر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجّتى، ص 280.
16. مجلّه مشکوة، ش 60 و 61؛ گنبدها و مناره‏هاى مصر، کاترین مایو رو ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدّم.

تبلیغات