اهل بیت(ع) در قلب مصر
آرشیو
چکیده
متن
به دل گفتم از مصر، قند آورم بر دوستان ارمغانى برم
نه قندى که مردم به صورت خورند که ارباب معنا به کاغذ برند
سعدى
سرزمین مصر، کانون نشو و نما و ناحیهاى براى فعالیتهاى تبلیغى فرستادگان الهى به شمار مىرود. پیامبرانى چون: ابراهیم، یوسف، موسى و مسیح علیهمالسلام به هنگام سکونت در مصر یا عبور از این کشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشتهاند که مقدّس و متبرّک بوده و مورد احترام و توجّه اهالى این سامان است.
مصر مورد توجّه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز بود و بنا به توصیههاى مؤکّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمتآمیز با مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند با اهالى آن، طریق نیک و خوش را پیش گیرند؛ به آنها با دیده احترام نگریسته، خویشاوند خود بدانند. از آنجا که «هاجر»، همسر حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام و مادر حضرت اسماعیل علیهالسلام از مردم این کشور بود و یکى از همسران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ؛ یعنى «ماریه قبطیه» با این دیار پیوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پیوند پیدا کرده بودند.
در زمان حکومت حضرت على علیهالسلام جز منطقهاى به نام «خربتا» تمام سرزمین مصر تحت سیطره آن امام بود.1 بعد از سقوط امویان و روى کار آمدن عباسیان، فرزندان حسن بن على علیهماالسلام مردم مصر را به بیعت با خویش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستین علوى بود که به مصر گام نهاد و خالد بن سعید، عهدهدار فراخواندن مردم به بیعت با او گردید. این مرد از شیعیان خاصّ على علیهالسلام بود.
پیروان اهلبیت علیهمالسلام در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اینکه فرمان متوکّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابىطالب از این سرزمین، صادر گردید. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امیر وقت (یزید بن عبداللّه) در جست وجوى آنان بر آمد و ایشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با هلاکت متوکّل و روى کار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد:
هیچ کس حق ندارد با علویان معامله کند و علویان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر میان یکى از این افراد با دیگران اختلافى روى داد، بدون دلیل و مدرک، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود.
بعد از مستنصر، مستعین روى کار آمد و این روندِ نگران کننده همچنان ادامه یافت. در سال 252 ق. قیام شیعیان در اسکندریه به رهبرى «جابر بن ولید مدلجى» رخ داد. وى موفق گردید در این حرکت سیاسى ـ اجتماعى، عباسیان را در مصر شکست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى این دیار تسلّط یابد؛ ولى این انقلاب به موفقیت کامل و پیروزى نهایى دست نیافت. سپس انقلاب دیگرى به فرماندهى «بغاء اکبر» که نسبش به امام حسین علیهالسلام مىرسید، در ناحیه «صعید» صورت گرفت. در سال 255 ق. نیز «بغاء اصغر» در منطقه بین اسکندریه و برقه قیام کرد و با یارانش به سوى «صعید» در حرکت بود که سپاهیان امیر وقت (ابن طولون) آنان را از دم تیغ گذرانیدند. ابن صوفى علوى هم در «صعید» انقلاب نمود و بر منطقه «أسنا» مسلّط شد و موفق گشت در این قلمرو قواى ابن طولون را شکست دهد؛ ولى در «أخمیم» شکست خورد و به جانب مکه متوارى گردید و کارگزاران حکومت مصر بعدها او را دستگیر نمودند.
در عاشوراى سال 350ق. بین سربازان و عدهاى از مردم، در جوار مرقد «کلثوم علوى» درگیرى رخ داد. دلیل نزاع، این بود که زائران مشغول ندبه و زارى و بیان مصائب اهلبیت عصمت و طهارت بودند. با وقوع این حادثه قواى دولتى، شیعیان را در تنگنایى سخت قرار دادند و در یک حیله تبلیغاتى چون به کسى مىرسیدند و از او مىپرسیدند: دایى تو کیست؟ اگر نمىگفت: معاویه، او را عریان نموده و به شدیدترین وضع شکنجه مىنمودند. در زمان اخشیدیان (گروهى از فرمانروایان مصر) به محض اینکه نشانى از شیعیان به دست مىآمد و یا فریادى بلند مىشد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مىشد.
عصرى با شکوه
با سقوط سلسله اخشیدى و روى کار آمدن «فاطمیان»، تشیّع در مصر به نقطه اوج خود رسید و آداب و رسوم و شعائر شیعه جلوهاى جالب یافت. از مأذنههاى مساجد ذکر «حىّ على خیرالعمل» به گوش مىرسید. در این دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ویژه مطرح نمایند. بر کتیبه و سردر مکانهاى عمومى نوشته مىشد: «بهترین انسان پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، على علیهالسلام است.» و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطمیان تحت فشار قرار نگرفتند و کسى آنان را مجبور به ترک مذهبشان نکرد و آن روش مذمومى که فرمانروایان قبلى در مورد شیعیان با خشونت و خونریزى و اختناق اعمال مىنمودند، به هیچ عنوان اجرا نگردید؛ بلکه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشیّع روى آوردند.2
فاطمیان براى شکوفایى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فکرى بسیار کوشیدند و از دانشمندان و مشاهیر علوم گوناگون، حمایت کردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود یافت. ناصرخسرو قبادیانى، که در زمان فاطمیان از مصر دیدن کرده، از زندگى توأم با آسایش و آرامش مصریان گزارشى ارائه نموده است.3 سرزمین مصر براى نخستین بار در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، به مرکز عزّت و عظمت مبدّل گردید و قلمرو فاطمیان از دورترین نقاط سواحل اقیانوس اطلس تا کرانه فرات امتداد یافت. مردم محروم و کم بضاعت تحت حمایت حکومت مرکزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماکن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشنها و اعیاد اسلامى به طور گسترده برگزار مىگردید و طى آنها بذل و بخشش و پذیرایىهاى مفصّلى انجام مىگرفت و هدایایى بین حاضران توزیع مىگشت. در عصر فاطمیان در روز «عاشورا» بازارها و مراکز کسب و فعالیت تعطیل مىشد و دستههاى سوگوارى با رونق و شکوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهیدان و حماسه آفرینان نینوا مىپرداختند.4
دوران اختناق
در سال 567 ق. صلاح الدّین ایّوبى قدرت را در مصر به دست گرفت و با خونریزى، شکنجه و آزار فراوان، ضمن برانداختن دولت فاطمیان، به سرکوب نمودن شیعیان و محو آثار تشیّع در مصر پرداخت. وى به این امور اکتفا نکرد و حتى مکانى را که در آن نیازمندان را اطعام مىنمودند، تخریب کرد و با روش استبدادى خود، مردم را به لحاظ تأمین معیشت و به دست آوردن امکانات زندگى در تنگنا قرار داد.5
بر اثر سیاست وحشت آفرین و اختناق شدید ایّوبیان، شیعیان یا راه تقیّه و پنهان نمودن افکار و گرایشهاى خود را پیش گرفتند و یا آنکه به سرزمین شام و نواحى جنوبى مصر گریختند و به دور از فشارهاى این سلسله، به نشر و گسترش تشیّع روى آوردند. شیعیان به انسجام نیروهاى خود پرداختند تا با فرمانروایان مستبدّ وقت به نبرد برخیزند. آنان کوشیدند تا در ماه رمضان سال 569 ق. علیه صلاح الدّین قیام کنند، ولى این حرکت، کشف و خنثى گردید و صلاح الدّین تمام دست اندرکاران این قیام را دستگیر و اعدام نمود. یک سال بعد، سیاه پوستان، تحت رهبرى فردى انقلابى، مردم را به بازگشت حکومت فاطمیان و رهایى از یوغ ایّوبیان فراخواندند. اگرچه این برنامه با موفقیتهایى رو به رو بود؛ اما به فرمان صلاح الدّین و به فرماندهى برادرش ملک عادل سرکوب گردید. انقلابها و اعتراضهاى دیگرى نیز در برخى نواحى مصر از جمله «قفط» و «صعید» رخ داد که تمامى آنها با فشار و ایجاد رعب و کشتار خاموش شد.6
بوستان تشیّع
تشیّع با وجود همه مشکلات، حضور خود را در مصر حفظ نموده و شهرهاى جنوبى مصر مرکز استقرار شیعیان گردید، که هنوز هم بقایاى چنین گرایشى در این نقاط وجود دارد. به رغم یورش وحشیانه براى محو آثار تشیّع، اعیاد و رسوم شیعه در مصر پابرجا ماند و این آداب و سنن، جزئى از فرهنگ و هویّت بومى مصریان گشت. بزرگداشت روز عاشورا، جشن نیمه شعبان، رواج نام و لقب سیّد و نامگذارى فرزندان پسر به نامهاى: على، حسن و حسین و نیز نامیدن دختران به نامهاى: فاطمه، زینب، سکینه و نفیسه، از جمله این رسم هاست.7
در مصر مکانها و شهرهایى وجود دارد که وقف علویان است. شهر قفط از زمان حضرت على علیهالسلام چنین وضعى داشت.8 در قاهره اگرچه شیعیان بر اساس تحوّلات اجتماعى و سیاسى کم و زیاد مىشدند؛ اما محلّه «الحسنین» کانون اقامت آنان بود. اغلب آنان از سوریه، ایران، عراق و... بدانجا کوچ کرده بودند. هنوز نیز بازماندگان این خانوادهها در مصر کنونى سکونت دارند. شیعیان غیر عرب، ترجیح مىدادند در حوالى زیارتگاه مقدّس «رأس الحسین علیهالسلام » اقامت گزینند. آنان در سالروز ولادت امام سوم، خود را مىآراستند و جشنهاى باشکوهى برپا مىکردند و در روز شهادت سالار شهیدان با حزن و اندوه به سوگوارى مىپرداختند. آنان در جاى ویژهاى اجتماع مىنمودند و یکى از آنها به زبان پارسى برایشان مرثیه مىسرود و تا چند دهه قبل، این مراسم برقرار بود.9 گفته مشهورى «باورهاى مذهبى مردم مصر» را چنین ترسیم مىنماید:
اهالى این سامان از نظر گرایش درونى و قلبى، شیعهاند که با مراجعه به اماکن و مراکز منتسب به خاندان عصمت و طهارت در مصر و احترام و ارادت بىنظیر مصریان به این مراقد و مقابر و کانونهاى مقدّس و نیز مشاهده آیینها و سنّتهاى فرهنگى و اجتماعى و آداب و رسوم مذهبى آنان، درستى این سخن تأیید مىگردد.
مصر از جمله معدود سرزمینهاى اسلامى است که در طول یک سال، نزدیک به دو هزار مناسبت را با عناوین اعیاد، موالید مذهبى و بومى جشن مىگیرد. این مراسم به لحاظ تنوّع و حضور پرشکوه شرکت کنندگان، پدیدهاى منحصر به فرد تلقّى مىگردد. در چنین مراسمى به تکریم، پاسداشت و تجلیل بزرگان علوى و مشاهیر خاندان عترت پرداخته مىشود. ایجاد حلقههاى ذکر و سرودههاى مذهبى، انجام برخى از رسوم سنّتى و برپایى خیمههاى بزرگ در کنار و حاشیه مساجد، در محلّههاى جنوب شهر و کوچههاى تنگ و باریک محلاّت قدیمى به صورت عمومى و نیز دادن غذا و نذورات که به صورت خودجوش و مردمى صورت مىگیرد، در ادامه پدیده تکریم موالید مذهبى قابل توجّه است.10
مراقد منوّر
بسیارى از بزرگان شیعه در مصر، بارگاه و مراقدى باشکوه دارند که این اماکن، زیارتگاه مردم مصر است؛ یکى از آنها بارگاه نورانى «رأس الحسین» است. صلیبىها در اواخر دوران فاطمیان، یورشهاى خود را به قلمرو شام گسترش دادند. این تهاجم وحشیانه موجب گردید تا فرمانروایان سلسله فاطمى به مقابله نظامى با آنان برخیزند. در نتیجه این تجاوزات، در سال 491 ق. فاطمیان به فرماندهى افضل بن امیرالجیوش، صلیبیان را از قُدس و عَسْقَلان بیرون راندند. افضل سرمبارک امام حسین علیهالسلام را که در شام مدفون بود، از خاک خارج نموده، معطّر ساخت و بر سینهاش نهاد و با پاى پیاده آن را تا مصر آورد. سپس در مکان کنونى دفن نمود؛ زیرا فاطمیان نگران بودند صلیبىها دوباره بر شام سیطره یابند و نسبت به سر مبارک امام حسین علیهالسلام بىاحترامى کنند. رأس مقدّس امام در روز یکشنبه، هشتم جمادىالآخر به مصر رسید و همراه آن، فرماندار عسقلان، ملقّب به «امیرسیف مملکت تمیم» و معاون نقیب اشراف عسقلان قاضى مؤتمن ابن مسکین حضور داشته و به مصر وارد شدند. نقل نمودهاند: هنگامى که سر مبارک حضرت را از مدفنش خارج کردند، هنوز خونش خشک نشده بود و عطرى چون مُشک از آن به اطراف پراکنده مىگردید. سر مقدّس را در پارچهاى قرار دادند و به منطقه «الکافورى» در قاهره آوردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند تا اینکه در کنار «قبّةالدّیلم» بر در «دهلیز الخدمه» به خاک سپرده شد. هرکس داخل این مکان مىگردید، زمین مقابل مقبره را مىبوسید. در روز عاشورا و در جوار مرقد، شتر، گاو و گوسفند قربانى مىنمودند و با زارى و ندبه، بر دشمنان امام حسین علیهالسلام لعن و نفرین مىفرستادند.11
وجود زیارتگاه رأس الحسین در کشور مصر، از عوامل بسیار مهمّ پیوند مصریان با اهل بیت و تشیّع است. نیز این گونه اماکنِ با قداست، از عوامل مهمّ پایدارى مسلمانان این سامان در برابر یورشهاى ایّوبیان و دیگر مخالفان علوى بوده است.
علاوه بر این زیارتگاه، اماکن دیگرى در مصر وجود دارد؛ از جمله:
1. رأس زید (فرزند امام محمد باقر علیهالسلام ).
2. بارگاه زینب (از نوادگان امام حسن مجتبى علیهالسلام ).
3. فاطمة النّبویّه.
4. سکینه (دختر امام حسین علیهالسلام ).
5. دختر امام صادق علیهالسلام .
6. رقیّه (دختر امام کاظم علیهالسلام ).
7. سیّده نفیسه.
احمد ابوکف، نویسنده مسلمان مصرى که اهتمام خاصّى به نگارش سیره اهلبیت علیهمالسلام در مصر دارد، مىنویسد:
بوستان مبارک پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم با شاخ و برگهاى خود، سرزمین مصر را در برگرفته است. صدفهایى از گنجهاى آل بیت نبىاکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم این قلمرو را مزیّن کرده و انوار درخشانى بر آن تابانیده و عطر آگینش ساخته است. این شاخ و برگها غالباً از نسل على بن ابىطالب و فاطمه زهرا علیهماالسلام و برخى از ذرّیه حسن بن على علیهالسلام و عدهاى از نوادگان امامحسین علیهالسلام هستند.
وى در ادامه، یادآور مىشود:
مردمان مسلمان مصر که شیفته اهلبیتند، به این چند ضریح و زیارتگاه واقعى اکتفا نکردهاند؛ بلکه دهها و حتى مىتوان گفت صدها کانون زیارتى نمادین از آنها در جاى جاى مصر ساختهاند تا عامل به فرموده رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم باشند که به جامعه اسلامى توصیه نمودهاند: «مَثَل اهل بیت من مانند کشتى نوح است؛ هرکس داخل آن گردد، نجات مىیابد و هرکس سرپیچى نماید، غرق مىشود.» همچنین مردمان مصرى با ابراز علاقه و ارادت نسبت به ساحت مقدّس خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به این سخن نبىّاکرم عمل مىکنند که مىفرمایند: «هرکس به دوستى (راستین) آل محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم بمیرد، شهید و مؤمن کامل است و هرکس بر بغض این خاندان مرگش فرا رسد، کافر مرده است و بوى بهشت به وى نخواهد رسید.» به همین جهت است که مصریان در طول تاریخ، دوستى اهل بیت را در ذهن و دل خویش برقرار و استوار نگه داشتهاند.12
صالح الوردانى خطیب، نویسنده و مبارز مصرى که به مذهب شیعه روى آورده، مىگوید:
جامعه مصر به اهل بیت عشق مىورزد و مردم در مناسبتهاى دینى مربوط به این خاندان، به قاهره مىآیند تا یاد امام حسین علیهالسلام ، حضرت زینب و سیّده نفیسه را زنده نگه دارند. تبلیغات شدید و منفى فرقه وهابیت نتوانسته است از این علاقهها و ارادتها چیزى کم کند و اعتقاد به شفاعت و توسّل را از مردم مصر بگیرد؛ زیرا این گرایشها در اعماق قلب و وجدان ساکنین این سامان رسوخ نموده است.
وى اضافه مىنماید:
مراقد شریف در مصر ـ که قبور فرزندان خاندان عترت است ـ یکى از عوامل مهمّ جلوگیرى از گسترش وهابیت و اتّصال مردم مصر به اهل بیت و ارتباط با تشیّع است.
به گفته این محقّق مصرى، این اماکن مبارک یک حالت ولایى نسبت به اهالى مصر دارند. و اگر کسى در خصوص آنها بخواهد تردیدى ایجاد کند و یا مقام مقدّس و با ارزش آنها را کم بداند، مردم با او از در مخالفت و نفرت در مىآیند. یکى از جنبههاى برجسته در مصر، وجود قاریان زیاد است؛ اما اگر اینها بخواهند شهرتى به دست آورند، باید در یکى از مراقد مقدّس خاندان پیامبر به تلاوت کلام وحى بپردازند. مردم مصر بیشتر وقتها براى مراسم عزادارى از این قاریان دعوت مىکنند. در گذشته وقتى گفته مىشد عبدالباسط براى قرائت قرآن به مسجد رأس الحسین مىآید، گروههاى زیادى در آنجا حاضر مىشدند تا از تلاوت قرآن، توسّط وى بهرهمند شوند.
استاد وردانى خاطر نشان مىکند:
علاقه مردم مصر به مزار اولاد رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم به حدّى است که هرجا یکى از این مراقد وجود داشته باشد، در اطراف آن محلّهاى مسکونى ساخته و درگذشتگان خود را در جوارش دفن کردهاند؛ چون عقیده دارند این اماکن متبرّکاند. در مصر محلّههایى نیز با نام امام حسین، سیّده زینب و سیّده نفیسه وجود دارد. اگرچه مقبره برخى شخصیتهاى مذاهب اسلامى در مصر وجود دارد و این قبور، زائرانى نیز دارد؛ اما نتوانستهاند از لحاظ مقام همتاى مراقد شریفى که اشاره شد، شوند. مردم براى زیارت بارگاههاى مطهّر خاندان رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نه تنها با اتوبوس؛ بلکه با پاى پیاده مسیرهاى طولانى را طى مىکنند و چون خانههاى اطراف آن مراقد شریف، براى اسکان آن جمعیت انبوه کفایت نمىکنند، زائران ناگزیر در کوچهها و خیابانها مىخوابند.13
مىتوان گفت اشتیاق مردم مصر به ساحت مقدّس اهلبیت علیهمالسلام ، که ریشه در صدر اسلام دارد، توسّط قبورى متبرّک چون چشمهاى در حال جوشش است و این بارگاههاى فروزان، شعله محبّت به خاندان پیامبر را در میان مصریان پرفروغ مىنماید. اگرچه دشمنان براى خاموش نمودن «عشق علوى» در قلوب مسلمانان، تلاش فراوانى به عمل آوردهاند؛ کتابهاى زیادى نوشته شده و تبلیغات سوء زیادى انجام شده؛ اما وجدان شیعى در مصر همچنان بیدار است.
بارگاه با برکت منسوبان به اهلبیت علیهمالسلام تبلور خاصّى یافته و گویى پیوند مردم با این مراکز زیارتى، حلقه اتّصال و اتّحاد شیعه و سنّى است و نقطه اشتراک مردم این سامان با شیعیان نقاط دیگر جهان است. در واقع این مزارهاى نورانى، حالتى «ولایتى» به این کشور داده است.14
علاّمه محمّد حسین مظفّر مىنویسد:
مصرىها داراى رفتار و آثارى هستند که حبّ و تمایل آنان در خصوص اهل بیت عصمت را براى ما بازگو مىنماید؛ همچون: تعمیر و بازسازى مشاهدى که به اهل بیت منسوب است؛ هم چنین بوسیدن، تضرّع و التماس آنان به درگاه الهى براى گره گشایى از مشکلات و رفع حوائج در کنار این مشاهد، و اینکه به صورت دستههایى بیرون مىآیند و پرچمهاى سیاه با خود حمل مىکنند و در دست آنان زنجیر آهنى است که بر پشت خویش مىنوازند و بسان شیعه در اظهار شعائر حزن و اندوه نسبت به مصائب اهلبیت علیهمالسلام عمل مىکنند. امثال این گونه رفتارها، ما را به شدّت متوجّه این حقیقت مىکند که آنان به خاندان نبىّ اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ارادت دارند.15
ازدحام جمعیت در بارگاههاى منوّر مصر در ایّام ویژهاى از سال، چنان زیاد است که امکان ورود حتّى به صحن مسجدى که در مجاور مرقد است، بسیار دشوار است. شیفتگان اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با بوسه بر ضریح، زارى و توسّل براى برآوردن حاجات خویش تلاش مىکنند. طواف عروس در «حرم سیّده نفیسه» مرسوم است. محلّ طواف زن و مرد، از هم جداست و رایحه فضاى ملکوتى زیارتگاهها، زائران را معطّر مىسازد. زیارت کنندگان زیرلب دعایى زمزمه مىکنند، دست به نیایش برمىدارند، سورهاى از قرآن تلاوت مىکنند، دست به ضریح مىکشند و حتى لباسهاى خود را با آن متبرّک مىنمایند. سپس دست خویش را به صورت مىکشند تا از امواج مقدّسى که از مرقد منوّر ساطع گردیده، سیماى خود را نورانى سازند.
پدرها، فرزندان را بر سر دست بلند مىکنند تا مرقد و شکوه زائران را بهتر مشاهده کنند. مادران، به اطفال آموزش مىدهند که چگونه اطراف ضریح را لمس نمایند و از آن برکت گیرند. زائران در یک بهم آمیختگى و محبّت شگفت آور در کنار هم استراحت مىکنند، غذا مىخورند و با یکدیگر به صحبت مىنشینند...
یکى از سیّاحان و نویسندگان اروپایى مىنویسد:
در این مکانها، تجلّیات ایمانى بروز مىکند که امکان دارد به صورت زمزمهاى زیر لب یا فریاد باشد. از کنجکاوى شدید تا خلسهاى معنوى و عرفانى، از لبخند تا گریه، هرکه به شیوه خود، شفاعت صاحب مرقد را براى رفع یک ناراحتى و یا انجام درخواستى، خواهان است. در زیر گنبد صداهایى که نام شخص آرمیده در آن بارگاه را مدام تکرار مىنمایند، طنین مىافکند. حتى صداى پاهاى جمعیت خود به تنهایى بیانگر استغاثه است. چهره، در زیر نور چراغهاى زیارتگاه از اشتیاق، محبّت و علاقه حکایت دارد. امواج مداوم زمزمه زائران، احساس شگفتى از حرارت عشق و کشش به سوى امامزادگان را که از بندگان مقرّب درگاه حق بودهاند، ایجاد مىنماید.16
پىنوشتها:
1. ر.ک: المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والآثار، (خطط مقریزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوک مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى.
2. خطط مقریزى، ج 1، ص 270 ـ 272.
3. سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکترنادروزینپور.
4. شیعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44.
5. همان، ص 63 ـ 72.
6. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 103، 123 و 124؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 24 و 110، ذیل حوادث سالهاى 571، 572 و 584 ق.
7. شیعه در مصر، فصل چهارم.
8. معجم البلدان، یاقوت حموى، مادّه «قاف».
9. شیعه در مصر، ص 87 و 88.
10. مجلّه چشم انداز، دوره جدید، ش2،ص97و98.
11. خطط مقریزى، ج 2، ص 161 و 162.
12. اهلالبیت فىالمصر، مقاله «دوحة النبى(ص) المبارکةلماذاالکثیرمناغصانهافىمصر»،احمدابوکف.
13. کیهان فرهنگى،گفتوگوباصالحالوردانى،ش205.
14. مجلّه مشکوة، ش 53، ص 34.
15. تاریخ شیعه، علاّمه محمّدحسین مظفّر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجّتى، ص 280.
16. مجلّه مشکوة، ش 60 و 61؛ گنبدها و منارههاى مصر، کاترین مایو رو ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدّم.
نه قندى که مردم به صورت خورند که ارباب معنا به کاغذ برند
سعدى
سرزمین مصر، کانون نشو و نما و ناحیهاى براى فعالیتهاى تبلیغى فرستادگان الهى به شمار مىرود. پیامبرانى چون: ابراهیم، یوسف، موسى و مسیح علیهمالسلام به هنگام سکونت در مصر یا عبور از این کشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشتهاند که مقدّس و متبرّک بوده و مورد احترام و توجّه اهالى این سامان است.
مصر مورد توجّه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز بود و بنا به توصیههاى مؤکّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمتآمیز با مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند با اهالى آن، طریق نیک و خوش را پیش گیرند؛ به آنها با دیده احترام نگریسته، خویشاوند خود بدانند. از آنجا که «هاجر»، همسر حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام و مادر حضرت اسماعیل علیهالسلام از مردم این کشور بود و یکى از همسران رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ؛ یعنى «ماریه قبطیه» با این دیار پیوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پیوند پیدا کرده بودند.
در زمان حکومت حضرت على علیهالسلام جز منطقهاى به نام «خربتا» تمام سرزمین مصر تحت سیطره آن امام بود.1 بعد از سقوط امویان و روى کار آمدن عباسیان، فرزندان حسن بن على علیهماالسلام مردم مصر را به بیعت با خویش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستین علوى بود که به مصر گام نهاد و خالد بن سعید، عهدهدار فراخواندن مردم به بیعت با او گردید. این مرد از شیعیان خاصّ على علیهالسلام بود.
پیروان اهلبیت علیهمالسلام در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اینکه فرمان متوکّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابىطالب از این سرزمین، صادر گردید. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امیر وقت (یزید بن عبداللّه) در جست وجوى آنان بر آمد و ایشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با هلاکت متوکّل و روى کار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد:
هیچ کس حق ندارد با علویان معامله کند و علویان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر میان یکى از این افراد با دیگران اختلافى روى داد، بدون دلیل و مدرک، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود.
بعد از مستنصر، مستعین روى کار آمد و این روندِ نگران کننده همچنان ادامه یافت. در سال 252 ق. قیام شیعیان در اسکندریه به رهبرى «جابر بن ولید مدلجى» رخ داد. وى موفق گردید در این حرکت سیاسى ـ اجتماعى، عباسیان را در مصر شکست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى این دیار تسلّط یابد؛ ولى این انقلاب به موفقیت کامل و پیروزى نهایى دست نیافت. سپس انقلاب دیگرى به فرماندهى «بغاء اکبر» که نسبش به امام حسین علیهالسلام مىرسید، در ناحیه «صعید» صورت گرفت. در سال 255 ق. نیز «بغاء اصغر» در منطقه بین اسکندریه و برقه قیام کرد و با یارانش به سوى «صعید» در حرکت بود که سپاهیان امیر وقت (ابن طولون) آنان را از دم تیغ گذرانیدند. ابن صوفى علوى هم در «صعید» انقلاب نمود و بر منطقه «أسنا» مسلّط شد و موفق گشت در این قلمرو قواى ابن طولون را شکست دهد؛ ولى در «أخمیم» شکست خورد و به جانب مکه متوارى گردید و کارگزاران حکومت مصر بعدها او را دستگیر نمودند.
در عاشوراى سال 350ق. بین سربازان و عدهاى از مردم، در جوار مرقد «کلثوم علوى» درگیرى رخ داد. دلیل نزاع، این بود که زائران مشغول ندبه و زارى و بیان مصائب اهلبیت عصمت و طهارت بودند. با وقوع این حادثه قواى دولتى، شیعیان را در تنگنایى سخت قرار دادند و در یک حیله تبلیغاتى چون به کسى مىرسیدند و از او مىپرسیدند: دایى تو کیست؟ اگر نمىگفت: معاویه، او را عریان نموده و به شدیدترین وضع شکنجه مىنمودند. در زمان اخشیدیان (گروهى از فرمانروایان مصر) به محض اینکه نشانى از شیعیان به دست مىآمد و یا فریادى بلند مىشد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مىشد.
عصرى با شکوه
با سقوط سلسله اخشیدى و روى کار آمدن «فاطمیان»، تشیّع در مصر به نقطه اوج خود رسید و آداب و رسوم و شعائر شیعه جلوهاى جالب یافت. از مأذنههاى مساجد ذکر «حىّ على خیرالعمل» به گوش مىرسید. در این دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ویژه مطرح نمایند. بر کتیبه و سردر مکانهاى عمومى نوشته مىشد: «بهترین انسان پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، على علیهالسلام است.» و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطمیان تحت فشار قرار نگرفتند و کسى آنان را مجبور به ترک مذهبشان نکرد و آن روش مذمومى که فرمانروایان قبلى در مورد شیعیان با خشونت و خونریزى و اختناق اعمال مىنمودند، به هیچ عنوان اجرا نگردید؛ بلکه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشیّع روى آوردند.2
فاطمیان براى شکوفایى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فکرى بسیار کوشیدند و از دانشمندان و مشاهیر علوم گوناگون، حمایت کردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود یافت. ناصرخسرو قبادیانى، که در زمان فاطمیان از مصر دیدن کرده، از زندگى توأم با آسایش و آرامش مصریان گزارشى ارائه نموده است.3 سرزمین مصر براى نخستین بار در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، به مرکز عزّت و عظمت مبدّل گردید و قلمرو فاطمیان از دورترین نقاط سواحل اقیانوس اطلس تا کرانه فرات امتداد یافت. مردم محروم و کم بضاعت تحت حمایت حکومت مرکزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماکن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشنها و اعیاد اسلامى به طور گسترده برگزار مىگردید و طى آنها بذل و بخشش و پذیرایىهاى مفصّلى انجام مىگرفت و هدایایى بین حاضران توزیع مىگشت. در عصر فاطمیان در روز «عاشورا» بازارها و مراکز کسب و فعالیت تعطیل مىشد و دستههاى سوگوارى با رونق و شکوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهیدان و حماسه آفرینان نینوا مىپرداختند.4
دوران اختناق
در سال 567 ق. صلاح الدّین ایّوبى قدرت را در مصر به دست گرفت و با خونریزى، شکنجه و آزار فراوان، ضمن برانداختن دولت فاطمیان، به سرکوب نمودن شیعیان و محو آثار تشیّع در مصر پرداخت. وى به این امور اکتفا نکرد و حتى مکانى را که در آن نیازمندان را اطعام مىنمودند، تخریب کرد و با روش استبدادى خود، مردم را به لحاظ تأمین معیشت و به دست آوردن امکانات زندگى در تنگنا قرار داد.5
بر اثر سیاست وحشت آفرین و اختناق شدید ایّوبیان، شیعیان یا راه تقیّه و پنهان نمودن افکار و گرایشهاى خود را پیش گرفتند و یا آنکه به سرزمین شام و نواحى جنوبى مصر گریختند و به دور از فشارهاى این سلسله، به نشر و گسترش تشیّع روى آوردند. شیعیان به انسجام نیروهاى خود پرداختند تا با فرمانروایان مستبدّ وقت به نبرد برخیزند. آنان کوشیدند تا در ماه رمضان سال 569 ق. علیه صلاح الدّین قیام کنند، ولى این حرکت، کشف و خنثى گردید و صلاح الدّین تمام دست اندرکاران این قیام را دستگیر و اعدام نمود. یک سال بعد، سیاه پوستان، تحت رهبرى فردى انقلابى، مردم را به بازگشت حکومت فاطمیان و رهایى از یوغ ایّوبیان فراخواندند. اگرچه این برنامه با موفقیتهایى رو به رو بود؛ اما به فرمان صلاح الدّین و به فرماندهى برادرش ملک عادل سرکوب گردید. انقلابها و اعتراضهاى دیگرى نیز در برخى نواحى مصر از جمله «قفط» و «صعید» رخ داد که تمامى آنها با فشار و ایجاد رعب و کشتار خاموش شد.6
بوستان تشیّع
تشیّع با وجود همه مشکلات، حضور خود را در مصر حفظ نموده و شهرهاى جنوبى مصر مرکز استقرار شیعیان گردید، که هنوز هم بقایاى چنین گرایشى در این نقاط وجود دارد. به رغم یورش وحشیانه براى محو آثار تشیّع، اعیاد و رسوم شیعه در مصر پابرجا ماند و این آداب و سنن، جزئى از فرهنگ و هویّت بومى مصریان گشت. بزرگداشت روز عاشورا، جشن نیمه شعبان، رواج نام و لقب سیّد و نامگذارى فرزندان پسر به نامهاى: على، حسن و حسین و نیز نامیدن دختران به نامهاى: فاطمه، زینب، سکینه و نفیسه، از جمله این رسم هاست.7
در مصر مکانها و شهرهایى وجود دارد که وقف علویان است. شهر قفط از زمان حضرت على علیهالسلام چنین وضعى داشت.8 در قاهره اگرچه شیعیان بر اساس تحوّلات اجتماعى و سیاسى کم و زیاد مىشدند؛ اما محلّه «الحسنین» کانون اقامت آنان بود. اغلب آنان از سوریه، ایران، عراق و... بدانجا کوچ کرده بودند. هنوز نیز بازماندگان این خانوادهها در مصر کنونى سکونت دارند. شیعیان غیر عرب، ترجیح مىدادند در حوالى زیارتگاه مقدّس «رأس الحسین علیهالسلام » اقامت گزینند. آنان در سالروز ولادت امام سوم، خود را مىآراستند و جشنهاى باشکوهى برپا مىکردند و در روز شهادت سالار شهیدان با حزن و اندوه به سوگوارى مىپرداختند. آنان در جاى ویژهاى اجتماع مىنمودند و یکى از آنها به زبان پارسى برایشان مرثیه مىسرود و تا چند دهه قبل، این مراسم برقرار بود.9 گفته مشهورى «باورهاى مذهبى مردم مصر» را چنین ترسیم مىنماید:
اهالى این سامان از نظر گرایش درونى و قلبى، شیعهاند که با مراجعه به اماکن و مراکز منتسب به خاندان عصمت و طهارت در مصر و احترام و ارادت بىنظیر مصریان به این مراقد و مقابر و کانونهاى مقدّس و نیز مشاهده آیینها و سنّتهاى فرهنگى و اجتماعى و آداب و رسوم مذهبى آنان، درستى این سخن تأیید مىگردد.
مصر از جمله معدود سرزمینهاى اسلامى است که در طول یک سال، نزدیک به دو هزار مناسبت را با عناوین اعیاد، موالید مذهبى و بومى جشن مىگیرد. این مراسم به لحاظ تنوّع و حضور پرشکوه شرکت کنندگان، پدیدهاى منحصر به فرد تلقّى مىگردد. در چنین مراسمى به تکریم، پاسداشت و تجلیل بزرگان علوى و مشاهیر خاندان عترت پرداخته مىشود. ایجاد حلقههاى ذکر و سرودههاى مذهبى، انجام برخى از رسوم سنّتى و برپایى خیمههاى بزرگ در کنار و حاشیه مساجد، در محلّههاى جنوب شهر و کوچههاى تنگ و باریک محلاّت قدیمى به صورت عمومى و نیز دادن غذا و نذورات که به صورت خودجوش و مردمى صورت مىگیرد، در ادامه پدیده تکریم موالید مذهبى قابل توجّه است.10
مراقد منوّر
بسیارى از بزرگان شیعه در مصر، بارگاه و مراقدى باشکوه دارند که این اماکن، زیارتگاه مردم مصر است؛ یکى از آنها بارگاه نورانى «رأس الحسین» است. صلیبىها در اواخر دوران فاطمیان، یورشهاى خود را به قلمرو شام گسترش دادند. این تهاجم وحشیانه موجب گردید تا فرمانروایان سلسله فاطمى به مقابله نظامى با آنان برخیزند. در نتیجه این تجاوزات، در سال 491 ق. فاطمیان به فرماندهى افضل بن امیرالجیوش، صلیبیان را از قُدس و عَسْقَلان بیرون راندند. افضل سرمبارک امام حسین علیهالسلام را که در شام مدفون بود، از خاک خارج نموده، معطّر ساخت و بر سینهاش نهاد و با پاى پیاده آن را تا مصر آورد. سپس در مکان کنونى دفن نمود؛ زیرا فاطمیان نگران بودند صلیبىها دوباره بر شام سیطره یابند و نسبت به سر مبارک امام حسین علیهالسلام بىاحترامى کنند. رأس مقدّس امام در روز یکشنبه، هشتم جمادىالآخر به مصر رسید و همراه آن، فرماندار عسقلان، ملقّب به «امیرسیف مملکت تمیم» و معاون نقیب اشراف عسقلان قاضى مؤتمن ابن مسکین حضور داشته و به مصر وارد شدند. نقل نمودهاند: هنگامى که سر مبارک حضرت را از مدفنش خارج کردند، هنوز خونش خشک نشده بود و عطرى چون مُشک از آن به اطراف پراکنده مىگردید. سر مقدّس را در پارچهاى قرار دادند و به منطقه «الکافورى» در قاهره آوردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند تا اینکه در کنار «قبّةالدّیلم» بر در «دهلیز الخدمه» به خاک سپرده شد. هرکس داخل این مکان مىگردید، زمین مقابل مقبره را مىبوسید. در روز عاشورا و در جوار مرقد، شتر، گاو و گوسفند قربانى مىنمودند و با زارى و ندبه، بر دشمنان امام حسین علیهالسلام لعن و نفرین مىفرستادند.11
وجود زیارتگاه رأس الحسین در کشور مصر، از عوامل بسیار مهمّ پیوند مصریان با اهل بیت و تشیّع است. نیز این گونه اماکنِ با قداست، از عوامل مهمّ پایدارى مسلمانان این سامان در برابر یورشهاى ایّوبیان و دیگر مخالفان علوى بوده است.
علاوه بر این زیارتگاه، اماکن دیگرى در مصر وجود دارد؛ از جمله:
1. رأس زید (فرزند امام محمد باقر علیهالسلام ).
2. بارگاه زینب (از نوادگان امام حسن مجتبى علیهالسلام ).
3. فاطمة النّبویّه.
4. سکینه (دختر امام حسین علیهالسلام ).
5. دختر امام صادق علیهالسلام .
6. رقیّه (دختر امام کاظم علیهالسلام ).
7. سیّده نفیسه.
احمد ابوکف، نویسنده مسلمان مصرى که اهتمام خاصّى به نگارش سیره اهلبیت علیهمالسلام در مصر دارد، مىنویسد:
بوستان مبارک پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم با شاخ و برگهاى خود، سرزمین مصر را در برگرفته است. صدفهایى از گنجهاى آل بیت نبىاکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم این قلمرو را مزیّن کرده و انوار درخشانى بر آن تابانیده و عطر آگینش ساخته است. این شاخ و برگها غالباً از نسل على بن ابىطالب و فاطمه زهرا علیهماالسلام و برخى از ذرّیه حسن بن على علیهالسلام و عدهاى از نوادگان امامحسین علیهالسلام هستند.
وى در ادامه، یادآور مىشود:
مردمان مسلمان مصر که شیفته اهلبیتند، به این چند ضریح و زیارتگاه واقعى اکتفا نکردهاند؛ بلکه دهها و حتى مىتوان گفت صدها کانون زیارتى نمادین از آنها در جاى جاى مصر ساختهاند تا عامل به فرموده رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم باشند که به جامعه اسلامى توصیه نمودهاند: «مَثَل اهل بیت من مانند کشتى نوح است؛ هرکس داخل آن گردد، نجات مىیابد و هرکس سرپیچى نماید، غرق مىشود.» همچنین مردمان مصرى با ابراز علاقه و ارادت نسبت به ساحت مقدّس خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم به این سخن نبىّاکرم عمل مىکنند که مىفرمایند: «هرکس به دوستى (راستین) آل محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم بمیرد، شهید و مؤمن کامل است و هرکس بر بغض این خاندان مرگش فرا رسد، کافر مرده است و بوى بهشت به وى نخواهد رسید.» به همین جهت است که مصریان در طول تاریخ، دوستى اهل بیت را در ذهن و دل خویش برقرار و استوار نگه داشتهاند.12
صالح الوردانى خطیب، نویسنده و مبارز مصرى که به مذهب شیعه روى آورده، مىگوید:
جامعه مصر به اهل بیت عشق مىورزد و مردم در مناسبتهاى دینى مربوط به این خاندان، به قاهره مىآیند تا یاد امام حسین علیهالسلام ، حضرت زینب و سیّده نفیسه را زنده نگه دارند. تبلیغات شدید و منفى فرقه وهابیت نتوانسته است از این علاقهها و ارادتها چیزى کم کند و اعتقاد به شفاعت و توسّل را از مردم مصر بگیرد؛ زیرا این گرایشها در اعماق قلب و وجدان ساکنین این سامان رسوخ نموده است.
وى اضافه مىنماید:
مراقد شریف در مصر ـ که قبور فرزندان خاندان عترت است ـ یکى از عوامل مهمّ جلوگیرى از گسترش وهابیت و اتّصال مردم مصر به اهل بیت و ارتباط با تشیّع است.
به گفته این محقّق مصرى، این اماکن مبارک یک حالت ولایى نسبت به اهالى مصر دارند. و اگر کسى در خصوص آنها بخواهد تردیدى ایجاد کند و یا مقام مقدّس و با ارزش آنها را کم بداند، مردم با او از در مخالفت و نفرت در مىآیند. یکى از جنبههاى برجسته در مصر، وجود قاریان زیاد است؛ اما اگر اینها بخواهند شهرتى به دست آورند، باید در یکى از مراقد مقدّس خاندان پیامبر به تلاوت کلام وحى بپردازند. مردم مصر بیشتر وقتها براى مراسم عزادارى از این قاریان دعوت مىکنند. در گذشته وقتى گفته مىشد عبدالباسط براى قرائت قرآن به مسجد رأس الحسین مىآید، گروههاى زیادى در آنجا حاضر مىشدند تا از تلاوت قرآن، توسّط وى بهرهمند شوند.
استاد وردانى خاطر نشان مىکند:
علاقه مردم مصر به مزار اولاد رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم به حدّى است که هرجا یکى از این مراقد وجود داشته باشد، در اطراف آن محلّهاى مسکونى ساخته و درگذشتگان خود را در جوارش دفن کردهاند؛ چون عقیده دارند این اماکن متبرّکاند. در مصر محلّههایى نیز با نام امام حسین، سیّده زینب و سیّده نفیسه وجود دارد. اگرچه مقبره برخى شخصیتهاى مذاهب اسلامى در مصر وجود دارد و این قبور، زائرانى نیز دارد؛ اما نتوانستهاند از لحاظ مقام همتاى مراقد شریفى که اشاره شد، شوند. مردم براى زیارت بارگاههاى مطهّر خاندان رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نه تنها با اتوبوس؛ بلکه با پاى پیاده مسیرهاى طولانى را طى مىکنند و چون خانههاى اطراف آن مراقد شریف، براى اسکان آن جمعیت انبوه کفایت نمىکنند، زائران ناگزیر در کوچهها و خیابانها مىخوابند.13
مىتوان گفت اشتیاق مردم مصر به ساحت مقدّس اهلبیت علیهمالسلام ، که ریشه در صدر اسلام دارد، توسّط قبورى متبرّک چون چشمهاى در حال جوشش است و این بارگاههاى فروزان، شعله محبّت به خاندان پیامبر را در میان مصریان پرفروغ مىنماید. اگرچه دشمنان براى خاموش نمودن «عشق علوى» در قلوب مسلمانان، تلاش فراوانى به عمل آوردهاند؛ کتابهاى زیادى نوشته شده و تبلیغات سوء زیادى انجام شده؛ اما وجدان شیعى در مصر همچنان بیدار است.
بارگاه با برکت منسوبان به اهلبیت علیهمالسلام تبلور خاصّى یافته و گویى پیوند مردم با این مراکز زیارتى، حلقه اتّصال و اتّحاد شیعه و سنّى است و نقطه اشتراک مردم این سامان با شیعیان نقاط دیگر جهان است. در واقع این مزارهاى نورانى، حالتى «ولایتى» به این کشور داده است.14
علاّمه محمّد حسین مظفّر مىنویسد:
مصرىها داراى رفتار و آثارى هستند که حبّ و تمایل آنان در خصوص اهل بیت عصمت را براى ما بازگو مىنماید؛ همچون: تعمیر و بازسازى مشاهدى که به اهل بیت منسوب است؛ هم چنین بوسیدن، تضرّع و التماس آنان به درگاه الهى براى گره گشایى از مشکلات و رفع حوائج در کنار این مشاهد، و اینکه به صورت دستههایى بیرون مىآیند و پرچمهاى سیاه با خود حمل مىکنند و در دست آنان زنجیر آهنى است که بر پشت خویش مىنوازند و بسان شیعه در اظهار شعائر حزن و اندوه نسبت به مصائب اهلبیت علیهمالسلام عمل مىکنند. امثال این گونه رفتارها، ما را به شدّت متوجّه این حقیقت مىکند که آنان به خاندان نبىّ اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ارادت دارند.15
ازدحام جمعیت در بارگاههاى منوّر مصر در ایّام ویژهاى از سال، چنان زیاد است که امکان ورود حتّى به صحن مسجدى که در مجاور مرقد است، بسیار دشوار است. شیفتگان اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم با بوسه بر ضریح، زارى و توسّل براى برآوردن حاجات خویش تلاش مىکنند. طواف عروس در «حرم سیّده نفیسه» مرسوم است. محلّ طواف زن و مرد، از هم جداست و رایحه فضاى ملکوتى زیارتگاهها، زائران را معطّر مىسازد. زیارت کنندگان زیرلب دعایى زمزمه مىکنند، دست به نیایش برمىدارند، سورهاى از قرآن تلاوت مىکنند، دست به ضریح مىکشند و حتى لباسهاى خود را با آن متبرّک مىنمایند. سپس دست خویش را به صورت مىکشند تا از امواج مقدّسى که از مرقد منوّر ساطع گردیده، سیماى خود را نورانى سازند.
پدرها، فرزندان را بر سر دست بلند مىکنند تا مرقد و شکوه زائران را بهتر مشاهده کنند. مادران، به اطفال آموزش مىدهند که چگونه اطراف ضریح را لمس نمایند و از آن برکت گیرند. زائران در یک بهم آمیختگى و محبّت شگفت آور در کنار هم استراحت مىکنند، غذا مىخورند و با یکدیگر به صحبت مىنشینند...
یکى از سیّاحان و نویسندگان اروپایى مىنویسد:
در این مکانها، تجلّیات ایمانى بروز مىکند که امکان دارد به صورت زمزمهاى زیر لب یا فریاد باشد. از کنجکاوى شدید تا خلسهاى معنوى و عرفانى، از لبخند تا گریه، هرکه به شیوه خود، شفاعت صاحب مرقد را براى رفع یک ناراحتى و یا انجام درخواستى، خواهان است. در زیر گنبد صداهایى که نام شخص آرمیده در آن بارگاه را مدام تکرار مىنمایند، طنین مىافکند. حتى صداى پاهاى جمعیت خود به تنهایى بیانگر استغاثه است. چهره، در زیر نور چراغهاى زیارتگاه از اشتیاق، محبّت و علاقه حکایت دارد. امواج مداوم زمزمه زائران، احساس شگفتى از حرارت عشق و کشش به سوى امامزادگان را که از بندگان مقرّب درگاه حق بودهاند، ایجاد مىنماید.16
پىنوشتها:
1. ر.ک: المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والآثار، (خطط مقریزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوک مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى.
2. خطط مقریزى، ج 1، ص 270 ـ 272.
3. سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکترنادروزینپور.
4. شیعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44.
5. همان، ص 63 ـ 72.
6. ر.ک: الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 9، ص 103، 123 و 124؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 24 و 110، ذیل حوادث سالهاى 571، 572 و 584 ق.
7. شیعه در مصر، فصل چهارم.
8. معجم البلدان، یاقوت حموى، مادّه «قاف».
9. شیعه در مصر، ص 87 و 88.
10. مجلّه چشم انداز، دوره جدید، ش2،ص97و98.
11. خطط مقریزى، ج 2، ص 161 و 162.
12. اهلالبیت فىالمصر، مقاله «دوحة النبى(ص) المبارکةلماذاالکثیرمناغصانهافىمصر»،احمدابوکف.
13. کیهان فرهنگى،گفتوگوباصالحالوردانى،ش205.
14. مجلّه مشکوة، ش 53، ص 34.
15. تاریخ شیعه، علاّمه محمّدحسین مظفّر، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجّتى، ص 280.
16. مجلّه مشکوة، ش 60 و 61؛ گنبدها و منارههاى مصر، کاترین مایو رو ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدّم.