فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۱ تا ۸۰ مورد از کل ۱۴۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری سیستم عصبی مرکزی است که چالش روان شناختی عمده ای در بیماران تمام دنیا ایجاد کرده است. در این خصوص، مداخلات روان شناختی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. هدف این پژوهش، بررسی اثربخشی کاهش استرس بهوشیاری محور (Mindfulness-based stress reduction) بر افسردگی خستگی و اضطراب در بیماران مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش ها: در این پژوهش، از یک طرح کارآزمایی بالینی با گروه شاهد استفاده شد. 20 بیمار از انجمن MS (Multiple sclerosis) کرمان به شیوه در دسترس انتخاب و به روش تصادفی به دو گروه (آزمایش و شاهد) تقسیم شدند. همه بیماران قبل از مداخله، بعد از آن و در مرحله پیگیری پرسش نامه های افسردگی Beck، اضطراب Beck و خستگی را تکمیل کردند. مداخله هشت جلسه کاهش استرس بهوشیاری محور MBSR بود. داده ها از طریق روش تحلیل واریانس در نمره های افزوده (Analysis of variance on the gain score) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها:. دو گروه بعد از درمان و در مرحله پیگیری به طور معنی داری از نظر افسردگی و اضطراب متفاوت بودند (01/0 > P). با وجود این، در خصوص متغیر خستگی این اثر معنی دار نبود.
نتیجه گیری: نتایج حاکی از اثربخشی این روش در کاهش افسردگی و اضطراب بیماران مولتیپل اسکلروزیس بود.
تغییرات سایکوفیزیولوژیک مرتبط با اضطراب امتحان در ارزشیابی کیفی توصیفی دانش آموزان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی نقش ادراک بیماری در رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه و سطح ناتوانی حرکتی در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: طرحواره ها الگوهای شناختی هستند که تأثیر عمده ای بر ادراک و رفتار دارند. بنابراین بررسی آن ها در تعیین و تغییر رفتارهای مرتبط با سلامت در بیماران مبتلا به MS (Multiple sclerosis) ضروری می باشد. هدف این مطالعه، بررسی نقش میانجی ادراک بیماری در ارتباط میان طرحواره های ناسازگار اولیه حوزه طرد و بریدگی و سطح ناتوانی حرکتی در بیماران مبتلا به MS بود.
مواد و روش ها: نمونه متشکل از 104 نفر از بیماران MS مراجعه کننده به کمیسیون MS اصفهان بود که به صورت تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه طرحواره Young (YSQ-SF یا Young schema questionnaire-short form) و پرسش نامه ادراک بیماری (Brief-IPQ یا Brief illness perception questionnaire) بود. ناتوانی حرکتی نیز به وسیله مقیاس وضعیت ناتوانی (EDSS یا Expanded disability status scale) ارزیابی شد. همچنین روش مورد استفاده، تحلیل رگرسیون سلسه مراتبی و آزمون Sobel بود.
یافته ها: طرحواره های ناسازگار اولیه در حوزه طرد و بریدگی به طور معنی دار، پیش بینی کننده ادراک بیماری (001/0 ≤ P)، ناتوانی حرکتی (001/0 ≤ P تا 012/0 ≤ P) و ادراک بیماری به طور معنی دار، پیش بینی کننده ناتوانی حرکتی بود (001/0 ≤ P). بنابراین، طرحواره های ناسازگار اولیه با نقش میانجی ادارک بیماری، تعیین کننده سطح ناتوانی حرکتی می باشد.
نتیجه گیری: بیماران MS که دارای طرحواره های ناسازگار اولیه در حوزه طرد و بریدگی بودند، ادراک منفی تری از بیماری خود داشتند و ناتوانی حرکتی بیشتری را نیز گزارش دادند. یافته های این پژوهش می تواند برای ارایه خدمات روان شناختی مناسب در جهت بهبود کیفیت زندگی و افزایش رفتارهای مرتبط با سلامت بیماران مبتلا به MS سودمند باشد.
اثربخشی آموزش گروهی مصون سازی در برابر استرس بر فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و کیفیت زندگی زنان مبتلا به فشار خون بالا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: این مطالعه به منظور بررسی اثربخشی درمان گروهی مصون سازی در مقابل استرس (SIT) بر فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و کیفیت زندگی زنان مبتلا به فشار خون بالا انجام شد.
روش: نخست 30 نفر از زنانی که کیفیت زندگی پایین و فشار خون سیستولیک بالای 130 و دیاستولیک بالای 90 داشتند، بهطور تصادفی ساده انتخاب شدند و سپس به طور داوطلبانه در دو گروه آزمایشی و کنترل جایگزین گردیدند (هر گروه 15 نفر). گروه آزمایشی 10 جلسه فنون SIT را آموزش دیدند و گروه کنترل آموزشی دریافت نکردند. پس از آموزش، مجدداً کیفیت زندگی و فشار خون هر دو گروه مورد اندازه گیری قرار گرفت.
یافته ها: F بهدست آمده در فشار خون سیستولیک (09/3) و در فشار خون دیاستولیک (17/3) و t بدست آمده در کیفیت زندگی (30/3) در سطح 05/0 P ≤ معنادار می باشد.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان می دهد که با آموزش SIT می توان موجبات کاهش فشار خون بالا و افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به فشار خون را فراهم ساخت.
رابطه علی خشم، سرسختی روانشناختی وکیفیت زندگی در بیماران عروق کرونری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: عوامل خطر متفاوتی برای بیماری عروق کرونر مطرح است که از آن میان عوامل فشارزای روان شناختی نقش مهمی در ایجاد و یا تشدید و استمرار آن دارند. هدف از مطالعه حاضر، تعیین رابطه علی خشم و سرسختی روانشناختی و کیفیت زندگی در بیماران عروق کرونر بود.
روش: در این مطالعه علّی- همبستگی، جامعه آماری را کلیه بیماران مبتلا به نارسایی عروق کرونری اهواز تشکیل می دادند که 100 نفر از بیمارانی که به مرکز تخصصی قلب و عروق بیمارستان گلستان اهواز مراجعه کرده بودند، به عنوان نمونه با روش نمونه گیری دردسترس، از میان آن ها انتخاب شدند. ابزارهای استفاده شده در این پژوهش آزمون سیاهه بروز خشم - صفت اسپیلبرگر، پرسشنامه کیفیت زندگی وابسته به سلامت و مقیاس سرسختی روانشناختی اهواز انجام شد.
یافته ها: نتایج حاکی از ارزیابی الگوی رابطه پیشنهادی با استفاده از الگویابی معادلات ساختاری است و تحلیل ها نشان دادند که داده ها به خوبی با مدل از لحاظ شاخص های برازندگی، برازش دارند (91/0=IFI و 91/0= CFI). تحلیل نشان داد که سرسختی روانشناختی (95/0=r) و بیان خشم (86/0=r) با کیفیت زندگی در بیماران عروق کرونری رابطه مستقیم دارد ولی بین سرسختی روانشناختی و خشم رابطه مستقیمی وجود ندارد.
نتیجه گیری: سلامتی دارای ابعاد متعددی است که بر کیفیت زندگی موثر می باشد و از طرفی عوامل روانشناختی و کیفیت زندگی با هم رابطه دارند. بطوری که عوامل روانشناختی روی کیفیت زندگی اثر می گذارند که می توانند موجب مشکلات بهداشتی و بیماری گردد.
کیفیت زندگی در بیماران دچار خستگی مزمن: نقش پیش بین عوامل روان شناختی و جمعیت شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده مقدمه: عوامل روانی- اجتماعی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن نقش دارند و پیامدهای درمانی این بیماران را تحت تأثیر قرار می دهند. هدف پژوهش حاضر بررسی نقش پیش بین عوامل روان شناختی و جمعیت شناختی در کیفیت زندگی بیماران دچار خستگی مزمن بود. روش: در یک زمینه یابی مقطعی، تعداد 393 بیمار (150 مرد و 243 زن) مبتلا به سندروم خستگی مزمن از میان بیماران سرپائی مراجعه کننده به درمانگاه بیمارستان های دانشگاه علوم پزشکی تهران به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، مقیاس خستگی چالدر و برنامه مصاحبه ی بالینی، مقیاس کیفیت زندگی و مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی جمع آوری و به کمک همبستگی و رگرسیون چندگانه به روش گام به گام تحلیل شد. یافته ها: بین افسردگی، اضطراب، و سن با کیفیت زندگی رابطه ی منفی و معنادار به دست آمد. افسردگی، اضطراب و سن به طور معنادار تغییرات مربوط به کیفیت زندگی مبتلایان به سندروم خستگی مزمن را پیش بینی کردند و در مجموع 61% از کیفیت زندگی را تبیین می نمایند. سهم افسردگی در تبیین کیفیت زندگی بالاترین میزان بود. نتیجه گیری: افسردگی، اضطراب و سن بیمار در کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سندروم خستگی مزمن مهم هستند. تدارک برنامه هایی برای بهبود افسردگی و اضطراب در افراد مسن تر مبتلا به سندروم خستگی مزمن به عنوان مبنایی برای ارتقای کیفیت زندگی این بیماران ضروری است.
ارتباط تیپ شخصیتی D، خود - دلسوزی و حمایت اجتماعی با رفتارهای بهداشتی در بیماران کرونر قلبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: نظر به اهمیت و تأثیر روزافزون عوامل روانی – اجتماعی در سلامت جسمی و تأثیر سبک زندگی نادرست در بروز بیماریهای قلبی- عروقی، هدف پژوهش حاضر ارتباط تیپ شخصیتی D، خود- دلسوزی و حمایت اجتماعی با رفتارهای بهداشتی بیماران کرونرقلبی میباشد.
روش: در این مطالعه همبستگی، نمونه شامل پژوهش 84 بیمار کرونر قلبی مراجعه کننده به بیمارستان تخصصی شهید مدرس تهران در سال 1389 بودند که به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از مقیاس تیپ شخصیتی D، مقیاس خود- دلسوزی، مقیاس حمایت اجتماعی و پرسشنامه وضعیت بهداشتی استفاده شد. دادههای پژوهش با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چند متغیری و تحلیل واریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: نتایج نشان داد که تیپ شخصیتیD (52/0-=r)، خود- دلسوزی (22/0=r) و حمایت اجتماعی (19/0=r) با رفتارهای بهداشتی همبستگی معنیداری دارند (05/0 >P). نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیری نشان داد که 30 درصد از واریانس رفتارهای بهداشتی این بیماران توسط متغیرهای تیپ شخصیتی D، حمایت اجتماعی و خود دلسوزی تبیین میشود.
نتیجهگیری: این یافتهها نشان میدهند که تیپ شخصیتی D، خود- دلسوزی و حمایت اجتماعی از متغیرهای تقریباً تأثیرگذار بر رفتارهای بهداشتی بیماران کرونر قلبی هستند. این نتایج، تلویحات مهمی در زمینه آموزش خود- دلسوزی و مداخلات درمانی برای ارتقای کیفیت زندگی بیماران کرونر قلبی دارد که در مقاله مورد توجه قرار گرفتهاند.
اثربخشی آموزش مدیریت استرس در کاهش علایم روانشناختی و کنترل قند خون بیماران دیابتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اثربخشی آموزش کنترل خود بر ابعاد کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (MS یا Multiple sclerosis)(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش کنترل خود بر ابعاد کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش ها: برای وصول به هدف مورد نظر، از بین جامعه آماری که شامل کلیه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس ثبت شده در شهر اردبیل در سال 1391 بودند (برآورد تقریبی: 350 = n)، 40 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. پرسش نامه اطلاعات فردی مبنی بر دو قسمت خصوصیات جمعیت شناختی و اطلاعات مربوط به بیماری و پرسش نامه کیفیت زندگی SF-36 (Short-form health assessment with 36 questions) به عنوان ابزار جمع آوری داده ها در مراکز بالینی روی آزمودنی ها اجرا شد. روش تحقیق مطالعه حاضر، یک مطالعه آزمایشی با کارآزمایی بالینی است که با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه شاهد انجام شد، برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA یا Multivariate analysis of variance) استفاده شد.
یافته ها: میانگین بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در ابعاد کیفیت زندگی با آزمودنی های گروه شاهد تفاوت آماری معنی داری داشت. همچنین میانگین بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در ابعاد سلامت جسمانی و سلامت روانی کیفیت زندگی به طور معنی داری افزایش یافته است.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج می توان گفت که از آموزش کنترل خود می توان برای افزایش کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس استفاده نمود. این نتایج، تلویحات مهمی در زمینه آموزش خودکنترلی و مداخلات درمانی برای ارتقای کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس دارد؛ به طوری که متخصصان مراکز بالینی می توانند از این روش در کنار سایر مداخلات درمانی استفاده نمایند.
تأثیر برنامه مراقبت معنوی بر اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه قلب: یک کارآزمایی بالینی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: بیماران ایسکمیک قلبی در مرحله حاد، اضطراب زیادی را تجربه می کنند و به نسبت بیمارانی که اضطراب کمتر دارند ، 5 مرتبه بیشتر به ایسکمی، سکته مجدد، تاکیکاردی یا تندتپشی (Tachycardia)، آریتمی یا اختلال ریتم قلبی (Arrhythmia) و فیبریلاسیون بطنی مبتلا می شوند. اضطراب بیش از اندازه، روند بهبود بیماری را به تأخیر می اندازد و احتمال مرگ بیمار را در ماه های اول افزایش می دهد. بیماری های تهدید کننده حیات مانند بیماری های قلبی منجر به دیسترس معنوی در افراد می گردند که این دیسترس معنوی می تواند تشدید کننده مشکلات فرد باشد و حتی به صورت درد غیر قابل کنترل یا اضطراب نمایان شود. مطالعات پیشنهاد کرده اند که مداخلات معنویت محور ممکن است اضطراب را کاهش دهد. از این رو پژوهشگران بر آن شدند تا با استفاده از نتایج یافته های تحقیقاتی، جستجوی وسیع کتابخانه ای و نظر کارشناسان مربوط، به تدوین یک برنامه مراقبتی معنویت محور اقدام نمایند و تأثیر اجرای آن را بر اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه مورد بررسی قرار دهند.
مواد و روش ها: این مطالعه، یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده بود که در سال 1389 در بخش مراقبت های ویژه قلب بیمارستان الزهرا (س) اصفهان انجام شد. 64 بیمار ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه به صورت تصادفی در دو گروه آزمون و شاهد قرار گرفتند. برنامه مراقبت معنوی شامل حضور حمایت گرایانه، حمایت از تشریفات مذهبی بیمار و استفاده از سیستم های حمایتی بود که به مدت 3 روز انجام پذیرفت و پرسش نامه اضطراب Spielberger قبل و بعد از انجام مداخله در هر دو گروه تکمیل گردید. از نرم افزار آماری SPSS نسخه 18 و آزمون های 2c، Independent t و Paired t جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شد.
یافته ها: میانگین نمره اضطراب قبل از انجام مداخله در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت (910/0 = P). این در حالی است که آزمون Paired t نشان داد میانگین نمره اضطراب (001/0 = P)، در گروه آزمون قبل و بعد از انجام مداخله معنوی محور تفاوت معنی داری دارد. همچنین مقایسه میانگین تغییرات نمره اضطراب بین دو گروه آزمون و شاهد بعد از انجام مداخله تفاوت معنی داری داشت (030/0 = P).
نتیجه گیری: برنامه مراقبتی معنویت محور، اضطراب بیماران ایسکمیک قلبی بستری در بخش مراقبت های ویژه را کاهش داد و پرستاران می توانند جهت کاهش اضطراب بیماران از برنامه مراقبت معنوی استفاده نمایند.
مقایسه کارکرد برنامه ریزی لُب پیشانی نوجوانان پرخاشگر بزهکار و غیربزهکار و نوجوانان عادی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف مقایسه کارکرد برنامه ریزی لب پیشانی در نوجوانان بزهکار پرخاشگر، نوجوانان پرخاشگر غیربزهکار و نوجوانان عادی صورت گرفت.
روش: پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه ای است. نمونه مورد مقایسه متشکل از سه گروه 35 نفری از نوجوانان بزهکار پرخاشگر، پرخاشگر غیربزهکار و عادی با همتاسازی در متغیرهای سن، جنس، میزان تحصیلات و شرایط اجتماعی و اقتصادی بود. داده های پژوهش پس از جمع-آوری از طریق پرسشنامه پرخاشگری آیزنگ و مقیاس برنامه ریزی در نظام ارزیابی شناختی (CAS)، با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس یکراهه و ضریب همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از آن بودند که بین کارکرد برنامه ریزی لب پیشانی نوجوانان بزهکار پرخاشگر، نوجوانان پرخاشگر غیربزهکار و نوجوانان عادی تفاوت معنا دار وجود دارد. در نتیجه نوجوانان بزهکار پرخاشگر و پرخاشگر غیربزهکار در مقایسه با نوجوانان عادی، از کارکرد برنامه ریزی ضعیف تری برخوردارند.
نتیجه گیری: با توجه به نتیجه بدست آمده احتمال دارد در افراد پرخاشگر، وجود نقایص عصب روان شناختی، نظیر ضعف در کارکرد برنا مه-ریزی، منجر به عملکرد ضعیف تر این افراد در مقایسه با افراد عادی شده باشد
اثر تزریق L-آرژینین و L-NAME در ناحیه CA1 هیپوکامپ موش بزرگ نر بر بی دردی ناشی از مرفین در آزمون فرمالین
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر به بررسی اثر تزریق L-آرژینین و L-NAME که به ترتیب پیش ساز نیتریک اکساید و بازدارنده آنزیم نیتریک اکساید سینتاز هستند در ناحیه CA1 هیپوکامپ بر بی دردی ناشی از مرفین در موش بزرگ نر در آزمون فرمالین پرداخته است.
روش: درد التهابی در موش های نر نژاد ویستار توسط تزریق کف پای فرمالین (5/2 درصد به مقدار 50 میکرولیتر) به صورت زیرپوستی قبل از آزمون ایجاد شد. مرفین (mg/Kg 9-3) به صورت داخل صفاقی 10 دقیقه قبل از فرمالین تزریق شد.
یافته ها: مطالعه اخیر نشان داد که مرفین mg/kg)9-3) بر درد التهابی فرمالین اثر کاهشی داشت. تزریق L-آرژینین (µg/rat 3،1،3/0،15/0)، 5 دقیقه قبل از تزریق فرمالین، پاسخ ناشی از مرفین را برگرداند و L-NAME (µg/rat 1،3/0،15/0) این اثر را در فاز مزمن نشان داد. اما در فاز مزمن هر دو عامل تزریق شده اثر معنی دار ایجاد کردند. پیش تزریق L-NAME از پاسخ L-آرژینین جلوگیری کرد. از طرف دیگر، L-آرژینین یا L-NAME به تنهایی پاسخ معنی داری را در فاز مزمن ایجاد نکردند. بر طبق داده ها تداخل بین مرفین و نیتریک اکساید از لحاظ آماری معنی دار بود.
نتیجه گیری: بر طبق یافته ها نیتریک اکساید در ناحیه CA1 هیپوکامپ موش بر بی دردی ناشی از مرفین تاثیر داشت.
اثر نیتریک اکساید هسته مرکزی آمیگدال در بروز رفتارهای جستجوی دارو
حوزه های تخصصی:
مقدمه: در این پژوهش اثرات تزریق دو طرفه عوامل نیتریک اکساید به هسته مرکزی آمیگدال در بروز رفتارهای جستجوی دارو مانند ایستادن، بو کشیدن و تردد بین دو بخش دستگاه ترجیح مکان شزطی شده بررسی شد.
روش: آزمایش ها روی موش بزرگ آزمایشگاهی نر ویستار با میانگین وزنی 250-200 گرم انجام گردید. همه حیوان ها پس از جراحی با استروتکس و کانول گذاری در مختصات هسته مرکزی آمیگدال یک هفته دوره بهبود را گذراندند. ترجیح مکان شرطی شده به روش غیر طرفدار و به صورت یک برنامه پنج روزه اجرا شد.
یافته ها: حیوان هایی که طی شرطی سازی، مورفین mg/kg) 10-5/2) را به صورت زیر جلدی دریافت کرده بودند به شکل معنی داری رفتارهای جستجوی دارو را نشان دادند. تزریق داخل صفاقی نالوکسون (mg/kg 4/0-1/0) در روز آزمون (پس از شرطی سازی با مورفین mg/kg)5/7)، بروز این علائم رفتاری را کاهش داد. تزریق مستقیم L- آرژینین به داخل هسته مرکزی آمیگدال در روز آزمون مقدم بر تزریق دوز موثر نالوکسون (mg/kg 4/0)، بر بیان علائم رفتاری مذکور اثر افزایشی معنی دار داشت ولی تزریق مستقیم L-NAME به داخل هسته پیش از تزریق L- آرژینین، پاسخ L- آرژینین را به طور معنی داری کاهش داد.
نتیجه-گیری: احتمالاً سیستم نیتریک اکساید ناحیه آمیگدال مرکزی در بروز برخی از علائم رفتاری جستجوی دارو در حیوانات شرطی شده با مورفین، نقش مهمی را ایفا می کند.
بررسی اثرات مخرب مصرف WIN 55212-2، آگونیست گیرنده کانابینویید، در دوران حاملگی بر عملکرد سیستم اعصاب مرکزی نوزادان موش های صحرایی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مصرف کانابینویید ها از جمله حشیش و(WIN) WIN 55212-2 در طول دوره جنینی می تواند با آسیب در روند رشد جنین و نقص در عملکرد سیستم اعصاب مرکزی همراه باشد.
روش: موش های گروه درمان روزانه 5/0 یا 1 میلی گرم بر کیلوگرم WIN از روز 5 تا 20 حاملگی دریافت کردند. اثر WIN در مرحله جنینی بر میزان مرگ و میر، وزن، تغییرات بافتی، رفتار حرکتی و حافظه نوزادان در انتهای هفته های سوم، پنجم و هفتم پس از تولد مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: مصرف WIN در طول حاملگی باعث تخریب لایه های پورکنژ وگرانولار مخچه نوزادان شد. در بررسی فعالیت حرکتی در انتهای هفته سوم، پنجم و هفتم پس از تولد کاهش معنی داری در تعداد برخاستن بر روی دو پا و افزایش معنی داری در تعداد لیسیدن و خاراندن سر و صورت در گروه تحت درمان با WIN نسبت به گروه های گواه و حلال مشاهده شد. افزایش و کاهش معنی داری در تعداد دفعات و زمان ورود به اتاق تاریک در روز اول و هفتم پس از اکتساب در نوزادان موش هایی که دوره جنینی تحت درمان WIN بودند، نسبت به گروه گواه و حلال مشاهده شد. تعداد نوزادان و طول دوره حاملگی کاهش معنی داری در گروه mg/kg 1WIN نسبت به گروه گواه، حلال و mg/kg 5/0WIN نشان داد درحالیکه درصد مرگ و میر افزایش معنی داری یافت.
نتیجه گیری: مصرف کانابینوییدها در طی حاملگی باعث تخریب سلول های مغز شده و موجب آسیب به عملکرد سیستم اعصاب مرکزی از جمله کنترل حرکت، توان به خاطرآوری و یادگیری نوزادان می شود.
تحلیل و بررسی نقش قسمت های مختلف مغز در نارساخوانی
حوزه های تخصصی:
مقدمه: آیا کالبدشناسی مغز افراد نارساخوان که در مراحل مختلف خواندن مانند رمزگشایی، صحت، روانی خواندن و درک معانی مطلب خوانده شده مشکل دارند با افراد معمولی که در خواندن مشکلی ندارند تفاوتی دارد؟ به بیان دیگر، فرضیه نقص مغز مطرح شده در مورد افراد نارساخوان با توجه به مطالعات و تحقیقات انجام شده در این زمینه تا چه حد قابل قبول است و آیا شواهدی برای پذیرفتن آن به دست آمده است؟ هدف از مطالعه حاضر تحلیل و بررسی نحوه کارکرد مغز کودکان و بزرگسالان نارساخوان بود.
نتیجه گیری: پس از مطالعه و بررسی حجم قابل توجهی از مقالات ارایه شده در زمینه علل زیستی نارساخوانی و مخصوصاً وضعیت کارکردی مغز این افراد طی فرایند خواندن، وجود تفاوت های کارکردی بین مغز افراد نارساخوان و عادی مشاهده شده است و احتمالاً آسیب و بدعملکردی مغزی در افراد نارساخوان وجود دارد. تشخیص به موقع نارساخوانی و ارایه راه های درمانی مناسب در سنین هر چه پایین تر، می تواند کمک قابل توجهی به مغز برای انجام فعالیت های جبرانی به منظور کاهش ضعف کارکردی، در بخش های دارای اختلال کند.
قضاوت اخلاقی در بیماران دچار آسیب قشر پیش پیشانی راست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مطالعات مربوط به حوزه اخلاق، نواحی مغزی مرتبط با قضاوت اخلاقی، و در حیطه عصب روان شناسی نیز رابطه علی میان آسیب مغزی و قضاوت اخلاقی بررسی شده اند، اما به نقش قشر پیش پیشانی در اخلاق اشاره ای نشده است. هدف این پژوهش بررسی آسیب قشر پیش پیشانی راست و تاثیر آن بر قضاوت های اخلاقی است.
روش: در این پژوهش، شش بیمار دچار آسیب قشر پیش پیشانی راست و شش فرد سالم همتاشده با گروه بیمار (از نظر سن و جنس) شرکت داشتند. بیماران دچار تخریب بافتی در اثر ضربه یا برداشتن تومور بودند. محل دقیق ضایعه بر اساس تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی (MRI) و نقشه برادمن تعیین شده است. آزمودنی ها به داستان های اخلاقی (شخصی و غیرشخصی) که برای اولین بار در ایران ترجمه شده است پاسخ دادند. داستان ها پس از بررسی های ابتدایی به صورت رایانه ای اجرا می شد.
یافته ها: از نظر زمان پاسخ به داستان ها، دو گروه بیمار و سالم تفاوتی نداشتند و از لحاظ محتوای پاسخ ها نیز هر چند گروه بیمار نسبت به گروه سالم، پاسخ های موافق کمتری داده است، اما از نظر آماری این تفاوت معنادار نیست.
نتیجه گیری: به نظر می رسد که آسیب قشر پیش-پیشانی راست، خصوصاً قشر فرونتوپولار، در قضاوت اخلاقی شخصی و غیرشخصی تغییری ایجاد نمی کند.