فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۱ تا ۴۰ مورد از کل ۲۱۰ مورد.
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر با علائم وسواسی در جمعیت غیر بالینی انجام شده است.
روش: شرکت کنند گان پژوهش شامل 200 نفر از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم بودند که به صورت تصادفی انتخاب شدند. داده های پژوهش با استفاده از پرسشنامه باورهای فراشناختی، پرسشنامه کنترل فکر و پرسشنامه وسواسی- اجباری مادزلی گردآوری و از طریق روش همبستگی و تحلیل رگرسیون گام به گام مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که بین باورهای فراشناختی و علائم وسواسی رابطه مثبت معناداری وجود دارد. خرده مقیاس های باورهای مثبت درباره نگرانی، کنترل ناپذیری و خطر و خودآگاهی شناختی قوی ترین پیش بینی کننده های علائم وسواس در جمعیت غیر بالینی می باشند. همچنین بین نمره کلی راهبردهای کنترل فکر و علائم وسواسی نیز رابطه مثبت معناداری به دست آمد. از میان خرده مقیاس های کنترل فکر راهبرد های تنبیه و نگرانی بیشترین رابطه مثبت را با علائم وسواس نشان دادند.
نتیجه گیری: یافته های حاضر با حمایت از مدل فراشناختی وسواس نشان می دهند که باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر نقش مهمی در علائم وسواسی دارند. تغییر باورهای فراشناختی ناکارآمد و جایگزین کردن راهبردهای مقابله ای سازگارانه به جای راهبردهای ناسازگارانه می تواند به کنترل علائم وسواسی کمک کند.
مقایسه اثربخشی فنون شناختی – رفتاری، دارو درمانی و ترکیب آنها (دارو درمانی و شناختی رفتاری) در درمان اختلال وسواس فکری و عملی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
پژوهشهایی تجربی و مبتنی بر نظریه های شناختی ـ رفتاری و زیست شیمیایی درمان اختلالهای روانی و به منظور ارزیابی کار آمدی نسبی تکنیک های شناختی ـ رفتاری، دارو درمانی و ترکیب آنها در درمان اختلال وسواس فکری وعملی انجام شده است. بدین منظور ما از بین مراجعین زن و مرد (متأهل و مجرد، 15 تا 45 ساله) مراجعه کننده به کلینیکهای روانشناسی، 4 گروه 8 نفری به صورت تصادفی جایگزینی انتخاب نمودیم. نتایج پژوهش بیانگر این است که از لحاظ سن، تحصیلات و مدت ابتلاء و جنسیت تفاوت معنی داری میان گروهها وجود ندارد، اما از نظر وضعیت تأهل تفاوت معناداری میان گروهها به چشم می خورد. نتایج پژوهش در مورد فرضیه اول و دوم بیانگر این است که هر کدام از روشهای درمانی به تنهایی موجب کاهش علایم وسواسی سطح افسردگی، اضطراب، تغییر باورها، افکار ناهشیارانه یا ناسالم و نیز بهبود نسبی سازگاری اجتماعی بیماران شده است. همچنین، نتایج مربوط به فرضیه سوم حاکی از این است که ترکیب دارو درمانی و تکنیک شناختی ـ رفتاری نسبت به هر یک از درمانها به تنهایی، و گروه کنترل فهرست انتظار اثر بخشی بیشتری داشته است. نتایج مربوط به فرضیه چهارم بیانگر این است درمان شناختی ـ رفتاری نیز به جز شاخص بهبود افسردگی در سایر شاخصها نسبت به دارو درمانی برتری دارد. اثر بخشی بیشتری داشته است. نتایج مربوط به فرضیه چهارم بیانگر این است درمان شناختی ـ رفتاری نیز به جز شاخص بهبود افسردگی در سایر شاخصها نسبت به دارو درمانی برتری دارد.
مقاله به زبان انگلیسی: بررسی رابطه ی شدت فازهای مانیا و مختلط اختلال دو قطبی با شدت علایم وسواسی-جبری در هم ابتلایی این دو اختلال(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: شواهد زیادی مبنی بر هم ابتلایی اختلال وسواسی-جبری در بیماران با اختلال دوقطبی موجود می باشد. لذا این طرح با هدف تعیین رابطه ی شدت فازهای مانیا ومختلط اختلال دوقطبی باشدت علایم وسواسی-جبری در هم ابتلایی این دو اختلال انجام شد.
روش کار: در این مطالعه ی توصیفی در سال 1390، 30 بیمار بیمارستان های امام حسین (ع) و طالقانی تهران که با تشخیص اختلال دوقطبی نوع یک (در فاز مانیا و مختلط) بستری شده بودند، با کمک مصاحبه ی بالینی ساختاریافته جهت بررسی اختلالات محور یک در DSM-IV (SCID-I) از نظراختلال وسواسی-جبری بررسی و در صورت تایید تشخیص وارد مطالعه شدند. پرسش نامه ی مانیای یونگ، مقیاس افسردگی هامیلتون، مقیاس یل-براون و چک لیست اطلاعات جمعیت شناختی در مورد تمام بیماران تکمیل شد. شدت فازهای مانیا ومختلط و نیز شدت علایم وسواسی-جبری در هفته ی اول بستری، زمان ترخیص از بیمارستان و یک ماه بعد از ترخیص، ارزیابی شدند. اطلاعات پس از جمع آوری با استفاده از آزمون های آماری مانند آمار توصیفی، اندازه گیری مکرر، آزمون تی، ویلکاکسون و همبستگی پیرسون در نرم افزار SPSS نسخه ی 19 مورد تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: بین شدت علایم وسواسی-جبری و نمره افسردگی هامیلتون در زمان بستری و ترخیص، تنها در فاز مختلط ارتباط معنی داری بود (به ترتیب 005/0= Pو 029/0=P).
نتیجه گیری: ارتباط معنی دار شدت علایم وسواسی-جبری با جزء افسردگی فاز مختلط اختلال دوقطبی، می تواند مبنی بر ارتباط بیشتر شدت وسواس با اپیزودها یا علایم افسردگی اختلال دوقطبی باشد که این یافته می تواند در بیماران دچار این هم ابتلایی پیشنهادکننده ی راهکارهای درمانی مناسب تر باشد.
تأثیر آموزش شناختی- رفتاری رابطه مادر و کودک بر کاهش علایم وسواسی جبری کودکان(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: پژوهش های چند دهه اخیر بر روی اثرات روابط مبتنی بر دلبستگی و نحوه تربیت مراقبان کودک و اثرات آن نشان داده اند که سبک تربیت والدین و کیفیت رابطه ای والد و کودک در شکل گیری اضطراب کودک نقش معنی داری دارد، هدف از اجرای این پژوهش، بررسی میزان اثربخشی آموزش شناختی- رفتاری رابطه مادر و کودک بر کاهش علایم وسواس جبری در کودکان است.
مواد و روش ها: در یک مطالعه کارآزمایی بالینی 30 نفر از مادران کودکان 12-6 سال که کودکان آن ها بر اساس معیارهای DSM_IV_TR (Diagnostic and statistical manual of mental disorders) تشخیص اختلال وسواس جبری داشتند، با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آموزش شناختی- رفتاری رابطه مادر و کودک و شاهد قرار گرفتند. مادران گروه مداخله، بدون حضور کودکان در 12 جلسه 2 ساعته آموزش شناختی رفتاری شرکت کردند. به منظور جمع آوری داده ها مقیاس سنجش وسواس Yale-Brown به عنوان پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری اجرا شد و داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و بهره گیری از نرم افزار آماری SPSS تجزیه و تحلیل گردید.
یافته ها: گروه مداخله و شاهد در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تفاوت معنی داری را نشان داد که بیانگر کاهش افکار و اعمال وسواسی جبری در حیطه های زمان، تداخل، ناراحتی، مقاومت و کنترل در گروه مداخله بود.
نتیجه گیری: آموزش شناختی- رفتاری رابطه مادر و کودک در تمام حیطه ها بر کاهش وسواس کودکان مؤثر بوده است.
نقش عوامل شناختی، شخصیتی، سابقه خانوادگی و فشار روانی در پیش بینی اختلال وسواسی - اجباری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش عوامل شناختی (شامل باورهای ناکارآمد، تفسیر مزاحمت های ذهنی، تمایل به فرونشانی افکار، توانایی ادراک شده کنترل فکر و راهکارهای کنترل فکر)، صفات شخصیتی، سابقه خانوادگی و فشار روانی در پیش بینی ابتلا به اختلال وسواسی - اجباری بود. 103 آزمودنی مبتلا به اختلال وسواسی - اجباری و 103 آزمودنی غیربالینی در این پژوهش شرکت داشتند. ابزارهای پژوهش عبارت بودند از: برنامه مصاحبه برای اختلالات اضطرابی در DSM-IV- نسخه تمام عمر، پرسشنامه باورهای وسواسی، سیاهه تفسیر مزاحمت های ذهنی، سیاهه فرونشانی خرس سفید، پرسشنامه کنترل فکر، پرسشنامه توانایی کنترل فکر، سیاهه پنج عاملی شخصیتی نئو، مقیاس رویدادهای زندگی و پرسشنامه اطلاعات شخصی. نتایج تحلیل ممیز همزمان نشان داد که به کمک متغیرهای فوق می توان ابتلا به اختلال وسواسی - اجباری را پیش بینی نمود. تابع حاصل 58% واریانس تفاوت ها گروه ها را تبیین می کند. این تابع 87.9% از افراد دو گروه را به درستی به گروه های خود منتسب می کند. تحلیل ممیز گام به گام نیز نشان داد که به ترتیب متغیرهای تمایل به فرونشانی افکار، سابقه خانوادگی، برونگرایی، استفاده از راهکار تنبیه برای کنترل فکر، وظیفه شناسی، باورهای ناکارآمد در حیطه کمال گرایی / قطعیت و صفت شخصیتی توافق بیش از سایر متغیرها در تمایز دو گروه سهیم هستند.
مقایسه سبکها و مکانیزمهای دفاعی بیماران مبتلا به اختلال وسواس بیاختیاری و افراد سالم(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: مکانیزمهای دفاعی مسئولیت محافظت از «من» را در مواجهه با شکلهای مختلف اضطراب برعهده دارند و از آن جهت که در نظام روان تحلیلگری هر اختلال روانی با مکانیزمهای دفاعی غیرانطباقی مشخصی همراه است، این مطالعه با هدف تعیین سبکها و مکانیزمهای دفاعی افراد مبتلا به اختلال وسواس بیاختیاری و مقایسه آنها با افراد بهنجار انجام پذیرفته است. روش: این مطالعه از نوع توصیفی پس رویدادی است که در آن از جامعه مبتلایان به اختلال وسواس – بی اختیاری ساکن در شهر تهران نمونهای 30 نفره، با روش نمونه گیری در دسترس، انتخاب شد و با 30 نفر از افراد بهنجار مقایسه شدند. ابزار مورد استفاده جهت سنجش مکانیزمهای دفاعی پرسشنامة سبکهای دفاعی (DSQ-40) میباشد. دادههای به دست آمده با روش آماری مقایسه میانگینهای آزمون t مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت. یافته ها: تحلیل دادهها مشخص کرد که تفاوت معنا داری میان بیماران مبتلا به وسواس- بی اختیاری و گروه بهنجار از نظر سبکهای دفاعی مورد استفاده وجود دارد. افراد مبتلا به اختلال مذکور، بیشتر از سبکهای دفاعی رشد نایافته و روان آزرده استفاده میکنند. به علاوه مشخص گردید که دفاعهای گذار به عمل، تشکل واکنشی و ابطال در اختلال وسواس- بیاختیاری بیشترین سهم را دارند و افراد مبتلا نسبت به گروه بهنجار از دفاعهای نام برده بیشتر استفاده میکنند. نتیجه گیری:یافتههای این پژوهش بهطورکلی با یافتههای سایر مطالعات قابل مقایسه هستند، با این حال انجام پژوهش در زمینة مکانیزمهای دفاعی در ایران نیازمند توجه بیشتری است.
پیش بینی تغییرات شاخص های پردازش هیجانی مبتنی بر شناخت واره های مزاحم نگرانی، کمال گرایی و نوع اختلال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر، به منظوربررسی تغییرات شاخص های پردازش هیجانی مبتنی برشناخت واره های مزاحم نگرانی، کمال گرایی ونوع اختلال انجام شده است.
روش: آزمودنی های پژوهش 45 نفر از بیماران مرد و زن مبتلا به اختلال وسواس وارسی، شستشو و اضطراب فراگیر بودند، که در یک پژوهش شبه آزمایشی با روش نمونه گیری در دسترس، انتخاب شده بودند. پس از مصاحبه بالینی و تهیه سلسله مراتب اضطراب، رویارویی انجام گرفت و در دو مرحله میزان اضطراب و تپش قلب بیماران سنجیده شد. برای بررسی شناخت واره های مزاحم از پرسشنامه افکار ناکارآمد و نگرانی استفاده شد. داده های به دست آمده با استفاده از آزمون آماری رگرسیون تحلیل گردید.
یافته ها: نتایج نشان داد که نگرانی،کمال گرایی و نوع اختلال سهم قابل توجهی درپیش بینی تغییرات شاخص های پردازش هیجانی (ضربان قلب و تشویش) دارند.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که در موقعیتهای رویارویی، نگرانی وکمال گرایی در گروههای مورد مطالعه مانع پردازش هیجانی می شود و ممکن است به دلیل عدم وقوع پردازش هیجانی، رویارویی در بیمارانی که نگرانی و کمال گرایی دارند مٌوثر واقع نشود.
اثربخشی روش های درمان شناختی و انزجاری بر علایم اختلال وسواس فکری- عملی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: پژوهش حاضر بررسی اثربخشی روش های درمان شناختی و انزجاری بر علایم اختلال وسواس فکری- عملی است.
مواد و روش ها: این تحقیق آزمایشی گسترش یافته و از نوع پیش آزمون وپس آزمون چند گروهی است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به وسواس فکری- عملی مراجعه کننده به مراکز بالینی و مشاوره شهرستان های سقز و بوکان با دامنه سنی 40-20 سال است. نمونه آماری این تحقیق شامل 45 بیمار مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی هستند که به طور تصادفی ساده انتخاب شدند. برای گروه اول درمان شناختی و برای گروه دوم انزجار درمانی در مدت زمان 6 ماه اعمال شد و گروه کنترل هیچ نوع درمانی دریافت نکردند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس مادسلی (Madsly) برای انواع وسواس های فکری- عملی استفاده شد.
یافته ها: برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیری (MANCOVA) در گروه های آزمایشی و گواه استفاده شد که از نرم افزار spss نسخه 21 استفاده شد. یافته ها نشان داد که درمان شناختی و انزجاری نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری بر بهبود انواع وارسی کردن، شستشو، کندی و شک وسواسی اثربخش بوده اند (01/0>p).
نتیجه گیری: درمان شناختی ویتال در مقایسه با درمان انزجاری در درمان انواع وسواس ها تأثیرات بیشتری دارد.
اثربخشی درمان شناختی رفتاری وسواس مادران بر افسردگی کودکان آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر درمان شناختی ـ رفتاری وسواس مادران بر کاهش افسردگی کودکان آن ها انجام شده است. به این منظور ابتدا به روش نمونـه گیری تصادفی یکی از نواحی پنج گانـه استان اصفهان انتخاب و سپس به همین روش دو دبستان از این ناحیه برگزیده شدند به مادران 260 دانش آموز کلاس اول و دوم، پرسشنامه وسواس مادزلی و مقیاس سلامت روانی کودک انتاریو (جهت سنجش افسردگی کودک) داده شد.
تحلیل نتایج در مرحله اول، همبستگی 49/0 و معناداری را در سطح 01/0 بین وسواس مادر و اختلالات رفتاری کودک نشان داد. در مرحله دوم از میان کل آزمودنی ها 40 نفر از افرادی که بالاترین نمره را در سیاهه وسواس مادزلی کسب کرده بودند، انتخاب و مورد مصاحبه تشخیصی قرار گرفتند. از این افراد، 32 نفر که بر اساس ملاک های تشخیصی چهارمین ویرایش راهنمای تشخیصی و آمـاری اختلالات روانی (DSMIV) واجد علائم وسواس، تشخیص داده شدند به طور تصادفی در دو گروه 16 نفری آزمایش و کنترل جایگزین گردیدند. نمرات اولیه آزمودنی ها در دو مقیاس نام برده، به عنوان نمره پیش آزمون در نظر گرفته شد. گروه آزمایش، در مدت یک ماه، 8 جلسه 90 دقیقه ای درمان شناختی ـ رفتاری گروهی شامل آرام سازی عضلانی، شناخت خطاهای منطقی، چالش با افکار، مواجهه و جلوگیری از پاسخ را دریافت نمود. بعد از پایان جلسات درمانی، پس آزمون بر روی دو گروه اجرا شد. یک ماه بعد از اجرای پس آزمون نیز آزمون پیگیری انجام گرفت. تحلیل کوواریانس نتایج نشان داد که علائم وسواس مادران گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری به طور معناداری کاهش یافته است (0001/0P<). افسردگی کودکان گروه آزمایش در مرحله پس آزمون تفـاوت معنـاداری نسبـت بـه گـروه کنتـرل نـداشـت (118/0=P)؛ اما در مرحله پیگیری، نمرات گروه آزمایش کاهش معناداری نسبت به گروه کنترل نشان داد (012/0=P).
تاثیر همایندی صفات شخصیت اسکیزوتایپی مثبت و منفی بر پیامد درمانی انواع فرعی اختلال وسواس فکری - عملی(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)
حوزه های تخصصی:
زمینه و هدف: شخصیت اسکیزوتایپی با پاسخ درمانی ضعیف در اختلال وسواس فکری - عملی همراه است. تحقیقات به طور مکرر عوامل مثبت و منفی اسکیزوتایپی را نشان داده اند. هدف پژوهش، بررسی تاثیر همایندی ابعاد مختلف صفات شخصیت اسکیزوتایپی در پیامد درمانی انواع فرعی وسواس فکری - عملی بود. روش: این مطالعه به روش شبه آزمایشی طراحی شد. نمونه ای به حجم 30 نفر از بین مبتلایان به اختلال وسواس فکری - عملی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و در سه گروه خالص، با علایم مثبت شخصیت اسکیزوتایپی و با علایم منفی شخصیت اسکیزوتایپی به طور داوطلبانه تحت درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند. نمونه ها با مقیاس شخصیت اسکیزوتایپی STA و پرسشنامه شخصیت اسکیزوتایپی فرم کوتاه SPQ - B مورد آزمون قرار گرفت و داده ها با روش های آماری تحلیل کواریانس چند متغیره تحلیل شد. یافته ها: میزان کاهش علایم در گروه ها متفاوت بود (6.64، 5.71، 8.05 و F=6.01، P<0.01) و افزایش نمرات در نشانه شناسی مثبت شخصیت اسکیزوتایپی شاخص پیش بینی پیامد درمانی ضعیف در اختلال وسواس فکری – عملی می باشد. همچنین، بین گروه اختلال وسواس فکری – عملی خالص و گروه اختلال وسواس فکری – عملی با نشانه شناسی منفی شخصیت اسکیزوتایپی تفاوتی در کاهش نشانه های وسواس فکری – عملی بر اساس عامل های فرعی اختلال مشاهده نشد. بحث و نتیجه گیری: ابعاد مثبت و منفی شخصیت اسکیزوتایپی تاثیرات متفاوتی در پیش آگهی وسواس فکری – عملی بر اساس عامل های فرعی این اختلال دارند. بر اساس یافته های این پژوهش، همایندی صفات مثبت (و نه منفی) شخصیت اسکیزوتایپی با پاسخ درمانی ضعیف در اختلال فکری – عملی همراه است.
مقایسه ذهن آگاهی و حساسیت اضطرابی در دانشجویان دارای احتکار وسواسی و علائم اختلال بدشکلی بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف پژوهش حاضر مقایسه ذهن آگاهی و حساسیت اضطرابی در میان دانشجویان دچار احتکار وسواسی و بدشکلی بدن بود.
روش: این پژوهش، توصیفی و از نوع علی- مقایسه ای است. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه ی دانشجویان پیام نور دانشگاه های استان تهران که در سال تحصیلی 92- 91 مشغول به تحصیل بودند، تشکیل می دهد. نمونه پژوهش شامل 30 نفر از دانشجویانی بود که در پرسشنامه احتکار وسواسی نمره بالا گرفته بودند و همچنین 30 نفر از دانشجویانی بود که در مقیاس اختلال بد شکلی بدنی نمره بالا گرفته بودند برای جمع آوری داده ها از مقیاس ذهن آگاهی، مقیاس حساسیت اضطرابی، مقیاس رفتارهای ذخیره ای، پرسشنامه چند بعدی خود بدنی و مصاحبه بالینی ساختار یافته استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چندمتغیری نشان داد که بین دانشجویان دو گروه در ذهن آگاهی و حساسیت اضطرابی تفاوت معناداری وجود دارد.
نتیجه گیری: در مجموع دانشجویان گروه دارای علائم اختلال بدشکلی بدنی از ذهن آگاهی پایین تر و حساسیت اضطرابی بالاتری نسبت به دانشجویان گروه احتکار وسواسی برخوردارند. این نتایج نشان می دهد که مشکل در سازماندهی اطلاعات، ترس از ارزیابی منفی و انزوا ازجمله عوامل خطر پذیر برای ابتلای این افراد به اختلالات روانی و بدشکلی بدنی است.
مقایسه تاثیر روشهای درمان رفتاری ـ شناختی و رفتاری ـ فراشناختی در درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواس ـ اجبار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه: هدف این پژوهش بررسی میزان اثربخشی درمان شناختی و فراشناختی در درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواس- اجبار بوده است.
روش: روش این پژوهش شبه آزمایشی بود و در آن از طرح پیش آزمون- پس آزمون استفاده شده است. گروه های آزمایشی شامل دو گروه رفتاری- شناختی (18n=) و رفتاری- فراشناختی (11n=) بودند. مداخله های رفتاری- شناختی و رفتاری- فراشناختی روی دو گروه آزمایشی انجام و سپس بیماران توسط پرسشنامه وسواس فکری- عملی مادزلی (MOCI) مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافته ها: اندازه اثر درمان رفتاری- شناختی برابر 6/1 و اندازه اثر درمان رفتاری- فراشناختی برابر 4/1 به دست آمد که نشان دهنده میزان تاثیر زیاد درمانی هر دو گروه است. اما در مقایسه نتایج دو گروه با روش تحلیل کواریانس تفاوت معنی داری به دست نیامد.
نتیجه گیری: مطابق یافته های این پژوهش تمرکز درمان روی تحریفات شناختی و باورهای فراشناخت هر دو منجر به کاهش علائم وسواس- اجبار در بیماران OCD می شود و میزان تاثیر دو روش رفتاری- شناختی و رفتاری- فراشناختی تفاوت معنی داری با یکدیگر ندارد.
مقایسه باورهای وسواسی در بیماران مبتلا به وسواس و سایر اختلالات اضطرابی با گروه شاهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: در سال های اخیر، تحقیقات بسیاری در ادبیات وسواس به شناسایی عوامل شناختی موثر در شکل گیری اختلال وسواس فکری - عملی پرداخته اند، تا تعیین کنند که کدام یک از شناختارها (اهمیت و کنترل افکار (ICT)، احساس مسوولیت و ارزیابی احساس خطر و تهدید (RT)، کمال طلبی و عدم قطعیت (PC))، در ایجاد و بقای علایم و نشانه های وسواس نقش دارند. هدف مطالعه اخیر مقایسه باورهای وسواسی در بیماران وسواسی، اضطرابی و سالم بود.
روش: سه گروه آزمودنی شامل بیماران وسواسی، بیماران اضطرابی و افراد سالم پرسشنامه دموگرافیک و پرسشنامه های MOCI، BDI-II، STAI، BAI، OBQ-44 و Y-BOCS (درمورد بیماران وسواسی) را تکمیل نمودند.
یافته ها: نمرات OBQ-44 کل و خرده مقیاس های PC و RT در دو گروه وسواسی و اضطرابی بیشتر از گروه سالم بود، ولی تفاوت بین دو گروه وسواسی و اضطرابی معنی دار نبود. در خرده مقیاس ICT نمرات گروه وسواسی از دو گروه سالم و اضطرابی بیشتر بود، اما تفاوت بین گروه های اضطرابی و سالم معنی دار نبود. به عبارتی OBQ-44 کل، مقیاس مناسبی برای سنجش افکار مختص وسواس است، به طوری که مقیاس های فرعی RT و PC برای وسواس و اضطراب و مقیاس فرعی ICT صرفا برای وسواس اختصاصی است. میانگین، انحراف معیار و آزمون معنی داری نمرات سه گروه در مواد آزمون OBQ-44 محاسبه گردید و 27 ماده به عنوان مواد سنجش باورهای شناختی مختص وسواس تشخیص داده شد.
نتیجه گیری: خرده مقیاس های PC و RT (OBQ-44) در اختلال وسواس و اختلال اضطرابی مشترک ولی خرده مقیاس ICT مختص اختلال وسواس می باشد. بنابراین یافته های اخیر پیشنهاد می کند که OBQ-44 نقطه شروع معتبری برای بررسی ساختار و محتوای شناختی وسواس می باشد.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری، مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ و فلئوکزتین در بهبود مبتلایان به اختلال وسواسی-اجباری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش، مقایسه میزان اثربخشی رفتار درمانی شناختی، مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ و فلئوکزتین در بیماران وسواسی- اجباری است. این بررسی از نوع آزمایشی بود. آزمودنی های پژوهش را 59 نفر بیمار وسواسی- اجباری که به صورت جایگزینی تصادفی در چهار گروه رفتار درمانی شناختی، مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ، فلئوکزتین و لیست انتظار جای داده شده بودند، تشکیل می دادند. آزمودنی های چهار گروه از نظر متغیرهایی چون سن، جنس، سطح تحصیلات و وضیعت تاهل همتاسازی شده بودند. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه های وسواسی- اجباری مادزلی، افسردگی بک و اضطراب بک استفاده شد. نمره های به دست آمده از ارزیابی ها در سه مرحله (پیش آزمون، پس آزمون ودو ماه بعد از پس آزمون ) به کمک آزمون های آماری تحلیل واریانس چند متغیره یک راهه و آزمون تعقیبی«تی» توکی مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که در کاهش علائم وسواسی، رفتار درمانی شناختی مؤثرتر از فلئوکزتین در هر دو دوره کوتاه مدت (05/0=P) و بلند مدت (01/0=P) است. همچنین بین رفتار درمانی شناختی و گروه کنترل، این تفاوت در کوتاه مدت و بلند مدت معنادار است (01/0)P. مواجههسازی و جلوگیری از پاسخ فقط در بلند مدت مؤثرتر از فلئوگزتین است (05/0=P) و بین مواجهه سازی وجلوگیری ازپاسخ و گروه کنترل، این تفاوت در کوتاه مدت وبلند مدت معنادار است (01/0=P)، اما این تفاوت بین فلئوکزتین و گروه کنترل فقط در کوتاه مدت معنادار است (05/0=P). در کاهش علائم افسردگی بیماران وسواسی هم فلئوکزتین اثر درمانی بیش تری نسبت به رفتار درمانی شناختی در کوتاه مدت وبلند مدت (05/0)P و همچنین نسبت به مواجهه سازی و جلوگیری ازپاسخ درکوتاه مدت (01/0=P) و بلند مدت (05/0=P) دارد. همچنین بین فلئوکزتین و گروه کنترل، این تفاوت درکوتاهمدت (01/0=P) و بلند مدت (05/0=P) معنادار است. بر پایه یافته های این پژوهش نتیجه گرفته می شود که رفتار درمانی شناختی و مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ در کاهش علائم وسواسی بیماران وسواسی- اجباری و فلئوکزتین هم در کاهش سطح افسردگی این بیماران اثر درمانی عمده دارند. همچنین رفتار درمانی شناختی و مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ در طولانیمدت بیش تر از فلئوکزتین اثرهای درمانی خود را حفظ می کند.
کارکردهای شناختی، نوروپسیکولوژیک، و نورولوژیک بیماران وسواسی باو بدون علایم افسردگی در مقایسه با هم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف مطالعه حاضر، بررسی کارکردهای شناختی و نوروپسیکولوژیک و نرم نشانه های عصبی در بیماران مبتلا به وسواس بود.
روش: در این پژوهش که از نوع مقطعی - تحلیلی بود، 46 بیمار مبتلا به اختلال وسواسی - اجباری (OCD) (21 بیمار وسواسی توام با علایم افسردگی و 25 بیمار وسواسی بدون علایم افسردگی) و 25 فرد سالم که از نظر سن، جنسیت، تحصیلات، وضعیت تاهل و دامنه هوشی همتا گردیده بودند، انتخاب شدند. با استفاده از آزمون های بالینی وسواس و افسردگی (BDI-II، MOCI، CAC)، آزمون های نوروپسیکولوژیک (BD، WMS، TOH، WCST) و آزمون های نورولوژیک (EHI، NES) سه نوع ارزیابی به کار گرفته شد.
یافته ها: تفاوت گروه OCD و گروه کنترل سالم در آزمون های بالینی وسواس و نوروپسیکولوژیک معنی دار بود، اما در مورد نرم نشانه های عصبی تفاوت معنی دار آماری میان این دو گروه به دست نیامد. هم چنین در تفکیک بیماران وسواسی به دو گروه افسرده و غیر افسرده، در مورد آزمون های نوروپسیکولوژیک (به جز WMS) و آزمون های نورولوژیک (به جز خرده مقیاس ادغام حسی) تفاوت معنی دار آماری به دست نیامد.
نتیجه گیری: چنین می توان نتیجه گرفت که گروه OCD و گروه کنترل سالم از لحاظ مشخصات نوروپسیکولوژیک با هم تفاوت دارند و احتمالا مدارهای اوربیتوفرونتال در بروز، تداوم و / یا تشدید این علایم در OCD دخالت دارند. اما در تعامل وسواس و افسردگی تعیین ویژگی های فوق بر اساس آزمون های به کار رفته، دشوار و نیازمند روش های جامع تر و دقیق تری است.
تاثیر آموزش روش ذهن آگاهی بر میزان علایم اختلال وسواس - اجبار در زنان شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی تاثیر آموزش روش ذهن آگاهی بر میزان علایم اختلال وسواس - اجبار در بیماران سرپایی مراجعه کننده به مراکز خدمات روانشناختی و روانپزشکی شهر اصفهان اجرا گردید. بدین منظور تعداد 18 بیمار مبتلا به اختلال وسواس - اجبار که بر اساس مصاحبه بالینی توسط روانشناس بالینی و روانپزشک معرفی شده بودند و دارو مصرف می کردند، به روش تصادفی ساده از میان جامعه پژوهش انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه 9 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پرسشنامه وسواس - اجبار مادزلی به عنوان پیش آزمون در مورد هر دو گروه اجرا شد. آزمودنی های گروه آزمایش به صورت فردی و به مدت شش جلسه در معرض برنامه درمانی آموزش روش ذهن آگاهی قرار گرفتند. این برنامه شامل توضیح ماهیت اختلال وسواس - اجبار و انواع آن، مراحل چهارگانه ذهن آگاهی و ارایه تکالیف خانگی با استفاده از روش ذهن آگاهی بود که از طریق کتابچه راهنمای محقق ساخته و با هدایت پژوهشگر به هر بیمار آموزش داده شد. در طول درمان علاوه بر جلسات حضوری هفتگی، بیماران از طریق تماس تلفنی با پژوهشگر در ارتباط بوده و به منظور برطرف نمودن مشکلات احتمالی در انجام تکالیف، راهنمایی های لازم را دریافت نمودند. آزمودنی های گروه کنترل فقط دارو دریافت کردند و هیچ نوع درمان روانشناختی بر آنها اعمال نشد. نتایج تحلیل کواریانس دال بر تاثیر آموزش روش ذهن آگاهی در بهبودی معنادار علایم کلی وسواس در مرحله پس آزمون و آزمون پیگیری بود (P<0.001). همچنین نتایج، حاکی از تاثیر این روش در بهبودی معنادار علایم شستشو، وارسی، کندی وسواسی، تردید وسواسی و نشخوار ذهنی در مرحله پس آزمون و آزمون پیگیری بود (P<0.05).
تازه های حوزه شناخت در اختلال وسواس فکری- عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله حاضر، بررسی مروری یافته های تحقیقاتی جدید در حیطه وسواس بود، تا بتوان با تصویر روشن تری به مطالعه، تحقیق و درمان این اختلال پرداخت. طی سه دهه اخیر، شاهد پیشرفت های عظیمی در زمینه نقش شناختواره ها در شکل گیری، تداوم، و درمان بسیاری از اختلال های روان پزشکی از جمله اختلال وسواس فکری – عملی (OCD) بوده ایم. متغیرهای شناختی OCD بر نحوه تفسیر افراد از محتوا و وقوع افکار مزاحم تأکید می کنند. در حال حاضر بسیاری از سؤالات در زمینه نحوه شکل گیری، کارکرد و عواقب و همین طور درمان تکانش ها، تصاویر و افکار مزاحم و ناخواسته در جامعه بالینی و غیربالینی بی پاسخ مانده است. موضوع «فرآیند سیر تبدیل» یک فکر مزاحم به فکر وسواسی، یکی از موضوعات پراهمیت در ادبیات وسواس است. فرد در چه مسیر فکری قرار می گیرد تا یک فکر مزاحم و ناخواسته به یک فکر وسواسی تبدیل می شود. مدل شناختی معتقد است افراد مبتلا به OCD، افکار، تصاویر و تکانه های خود را بسیار مهم و معنی دار تفسیر می کنند و باورهای ناکارآمد زمینه ساز شکل گیری این افکار، تصاویر و تکانه ها است. به نظر می رسد باورهای ناکارآمد معینی مانند کنترل و اهمیت افکار، احساس مسؤولیت و ارزیابی احساس خطر و تهدید، و کمال طلبی و عدم قطعیت، در شکل گیری این اختلال نقش دارند. بسیاری از تحقیقات انجام شده بیانگر ارتباط این حوزه از شناخت باOCD است. هنوز یافته های تحقیقاتی موجود به یک نتیجه گیری قطعی در زمینه شناسایی حوزه های مختص به شناخت دست نیافته است. تنوع در یافته ها یکی از معضلات در زمینه مذکور است.
بررسی حافظه سرگذشتی و شواهد عصب روان شناختی در اختلالات وسواسی – اجباری و اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: نقایص عصب روان شناختی در سبب شناسی اختلال وسواسی-اجباری با شواهد فراینده ای روبه روست. هدف پژوهش حاضر سنجش و مقایسه حافظه سرگذشتی در اختلالات وسواسی ـ اجباری و اضطراب فراگیراست.
روش: آزمودنی های این بررسی مقطعی-تحلیلی سه گروه 22 نفری از مبتلایان به اختلال وسواسی-اجباری، اختلال اضطراب فراگیر و افراد بهنجار بودند که پس از همتاسازی در متغیرهای سن، جنسیت، میزان تحصیلات و وضعیت تاهل وارد مطالعه شدند. ابزار: داده های این مطالعه با استفاده از آزمون های تشخیصی اضطراب بک، افسردگی بک II، مقیاس وسواسی- اجباری ییل- براون و مصاحبه ساختاریافته حافظه سرگذشتی به دست آمدند و به وسیله روش های آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج حاکی از تفاوت معنادار میانگین های مورد مقایسه گروه ها در سنجش حافظه سرگذشتی بود. به این ترتیب که گروه وسواسی نسبت به دو گروه دیگر عملکرد ضعیف تری نشان داد (05/0< p).
نتیجه گیری: به نظر می رسد که وجود نقایص عصب روان شناختی در اختلال وسواسی- اجباری، به عملکرد ضعیف تر حافظه سرگذشتی این بیماران در مقایسه با مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر و افراد بهنجار بینجامد.
مقایسه اثربخشی درمان شناختی – رفتاری و فراشناختی بر وسواس فکری-عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی-رفتاری و فراشناختی بر وسواس فکری-عملی انجام شد. مطالعه حاضر از طرح های نیمه آزمایشی با مدل پیش آزمون-پس آزمون و دارای دو گروه آزمایشی است. جامعه آماری کلیه دانشجویان دختر مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد (20-30 سال) دانشگاه علم و صنعت ایران در سال تحصیلی 94-93 بود. نمونه گیری اولیه به صورت داوطلبانه توسط فراخوان اجرای پژوهش انجام شد و افراد پرسشنامه پادوا (Padua) ساناویو را تکمیل نمودند؛ سپس از میان آن ها 12 نفر مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی که به تأیید روانشناس بالینی (براساس ملاک های تشخیصی DSM5) نیز رسیده بودند به صورت نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند و در دو گروه آزمایشی شناختی رفتاری (6=n) و فراشناختی (6=n) به طور تصادفی قرار گرفتند. سپس مداخلات شناختی-رفتاری و فراشناختی هر یک به مدت ده جلسه دو ساعته اجرا شدند. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر (ANOVA) و آزمون تحلیل واریانس آمیخته (Mixed-ANOVA) استفاده شد. هر دو روش درمانی فراشناختی و شناختی-رفتاری در کاهش نشانه های وسواس فکری-عملی در پایان درمان و بعد از پیگیری یک ماهه مؤثر واقع شدند. همچنین اثربخشی هر دو گروه شناختی-رفتاری و فراشناختی در وسواس فکری-عملی در پایان درمان و بعد از پیگیری یک ماهه تفاوت معنی داری ندارند. بنابراین درمان فراشناختی به عنوان درمان جدیدتر در حوزه روانشناختی به اندازه درمان شناختی-رفتاری در کاهش نشانه های وسواس فکری-عملی و زیرشاخه های آن مؤثر است و می توان به عنوان درمان جایگزین از آن استفاده کرد.