فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۹۶۱ تا ۹۸۰ مورد از کل ۱٬۲۰۲ مورد.
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش ارتباط سه حوزه «هنر دستی سنّتی»، «میراث فرهنگی» و «جهانی شدن فرهنگی» از طریق واکاوی بنیان های مشترک جستجو شده و به عنوان یک پارادایم، رجوع به «میراث فرهنگی معنوی» برای جهانی شدن فرهنگی، مبتنی بر ارزش های جهان روا معرفی گردیده است. این در حالیست که اغلب اندیشمندان میراث فرهنگی معنوی را موردی در خطر از سوی تأثیرات منفی جهانی شدن بر فرهنگ دانسته اند. چرا که جهانی شدن و شرایط خاص این پدیده، احتمالِ آن را می دهد که اقوام درشناخت و احترام به فرهنگ ها و مظاهر فرهنگی یکدیگر دچارعدم بردباری شوند و فرهنگ اقوام مختلف با خطرکم اهیمت شدن و یا نابودی کامل مواجه شود.
«میراث فرهنگی» به سبب حضور جنبه های معنوی و مادی، فکری و احساسیِ گروههای اجتماعی و همچنین هنر، بطور طبیعی «ملّی- محلی» و«جهانی»اند و اساساً به عنوان یک عامل هویّت ساز و بیانگر چیستی و کیستی یک جامعه، سندی از سرنوشت انسان، فرهنگ ها و تمدن ها بشمار می آیند. لذا این پرسش مطرح است که: نقش «میراث فرهنگی» در فرایند«جهانی شدن» چیست؟ و چگونه می توانند در جریان جهانی شدن هم هویّت اصیل یک جامعه را حفظ کنند و هم آن را جهانی سازند؟
پژوهش حاضربه دنبال این پرسشِ کلی و با پذیرش فرض زیر، مصداق بارز «میراث فرهنگی معنوی» یعنی«هنر دستی سنّتی» را مد نظر قرار داده تا چگونگی نقش آن درتنوع فرهنگی و گفتگوی بین فرهنگ ها و مبادلات اصول و ارزشهای جهان روا را مورد بررسی قرار دهد.
برای این منظور رویکردهای«فرهنگ محور»، پارادایم «طرحِ موزائیکی یا پازلِ فرهنگی»ریا، و همینطور «نظریه نسبیّت گرایی فرهنگی» در کنار پارادایم «تلفیق و ترکیب فرهنگ ها» و موضوع «دیالوگ» بنیان های تئوری این پژوهش اند و حاصل آن حاکی از آن است که: « هنردستی سنّتی»که از عرفان، تصوّف و فتوّت، سنّت و دین بهره گرفته است، صناعت آمیخته با حکمت است، که از ناحیة «دانش سنّتی» که خود وجهی از میراث معنوی است، برآمده اند.
جایگاه صنایع دستی بانوان در توسعه نهاوند (میزگرد)
حوزه های تخصصی:
بررسی تحلیلی و ساختار شناسانه جووک کاری صندوق قبرهای چوبی بقعه ی شیخ صفی الدین اردبیلی
حوزه های تخصصی:
بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی یکی از مجموعه بناهای مهم مذهبی و آرامگاهی است که آثار مختلف هنری را در خود جای داده است. از آثار این مجموعه می توان به صندوق و لنگه درهای چوبی بسیار زیبایی که از دوره های مختلف تاریخی در این مکان بجا مانده، اشاره کرد. پژوهش حاضر در نظر دارد، شکل گیری جووک های بکار رفته در آثار این مجموعه را بررسی نموده تا از این طریق بتواند به اشکال و فرم جووک های بکار رفته در آن ها دست یابد. نگارندگان سعی دارند به مطالعه آثار چوبی مذکور در جهت شناخت و معرفی تکنیک ها و نقوش بپردازند مطالعه روند شکل گیری آن ها می تواند به عنوان ضرورتی برای تحقق حاضر در نظر گرفته شود. سوال مورد مطرح این است که چه نقوشی در جووک کاری های آثار چوبی بقعه شیخ صفی الدین بکار رفته و روند تغییرات این نقوش چگونه بوده است؟ روش تحقیق پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی بوده، تجزیه و تحلیل تصاویر به صورت نرم افزاری انجام گرفته است. جامعه آماری مربوط به 12 صندوق چوبی می باشد. بخش اصلی این پژوهش بر اساس مطالعات کتابخانه ای و استفاده از تصاویر عکاسی شده صورت گرفته است. یافته های بدست آمده نشان می دهد که این مجموعه هنری و آرامگاهی روند تدریجی تغییرات در هنرهای چوبی ایران، از عصر ایلخانی تا دوره ی صفوی را در بردارد. این تغییرات در تکنیک ها و فرم ها بیش از همه متوجه نقوش است، جووک های اجرا شده در دوره های ایلخانی و تیموری و اوایل صفوی به مراتب پیچیده تر و زیباتر بوده و قامه بندی آن بیشتر بحالت خود آلت ها مثل: شش، ستاره و... می باشد در صندوق قبر محیی الدین محمد که قدیمی ترین صندوق چوبی و تماما با تکنیک جووک اجرا شده، جووک های آن با اشکال لوزی، مربع، مثلث و ... بوده و عمدتا با چوب آبنوس و استخوان اجرا شده اند که در دوره های بعدی اشکال بکار رفته در این تکنیک به مراتب ساده تر شده و قامه بندی بصورت نواری اجرا شده است.
ریشه های ادبی، محتوایی و زیباشناختی رنگ آسمان روز و شب در نگاره های سلطان محمد نقاش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگارگری قدیم ایران، بخصوص تا ابتدای سده یازدهم هجری، نوعی تصویرسازی نسخ معتبر شعر و ادب فارسی بود. ارتباط محکم میان نگارگری و ادب فارسی موجب شکل گیری این پیش فرض شد که نگارگری به تأسی از تمثیلات ادب فارسی، آسمان روز را به رنگ های طلایی یا زرد یاقوتی و آسمان شب را به رنگ لاجوردی ترسیم کرده است. با این پیش فرض، بررسی نمودهای رنگی آسمان در نگارگری ایرانی و ریشه های ادبی، محتوایی و زیباشناختی آن، هدف پژوهش حاضر قرار گرفت، اما به دلیل گستردگی کمّی آثار نگارگری ایرانی، پژوهش به شناخت این وجوه در آثار یکی از مهم ترین نگارگران تاریخ نگارگری ایرانی، یعنی سلطان محمد نقاش متمرکز گردید. از میان آثار منسوب به این هنرمند، تعداد هفده اثر متعلق به او تشخیص داده شده و همه این هفده اثر به عنوان نمونه های موردبررسی انتخاب گردید. با بررسی وضعیت رنگ آسمان در این نگاره ها و تطبیق رنگ ها با روایت داستان ها درباره روز یا شب بودن زمان وقوع اتفاقات، دورنگ طلایی و لاجوردی، رنگ های مورداستفاده برای آسمان های روز و شب تشخیص داده شد. همچنین در بیشتر نگاره ها، تبعیت کامل نگارگر از روایت متن یا تبعیت نگارگر از روح حاکم بر متن در تعیین روز یا شب بودن زمان وقوع داستان نگاره ها، امری ملموس تشخیص داده شد؛ اما در مواردی معدود، نگارگر کم توجه یا بی توجه به متن ادبی و متکی به تشخیص هنری یا زیباشناسی خود، مسیری متفاوت با این قواعد را پیموده است؛ مسیری که به دلیل عدم آگاهی ما از فضاهای منجر به خلق نگاره ها، در هاله ای از یک ابهام تاریخی باقی مانده است. به این ترتیب، پژوهش حاضر از طریق یک تحقیق توصیفی و تحلیلی و با یک رویکرد کمّی و کیفی به آثار سلطان محمد، ریشه های تعیین رنگ های طلایی و لاجوردی برای آسمان نگاره ها را در شعر و ادب فارسی تشخیص داد و معیارهای زیباشناسی این انتسابات را در تبعیت حداکثری از توصیفات متون ادبی و تبعیت حداقلی از ذوق شخصی نگارگر تشخیص داد.
بازتاب اسطوره "گاوماهی" در هنر ایرانی بر اساس منابع کهن، با محوریت قالیچه تصویری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
استمرار و تداوم نقوش و تصاویر اسطوره ای در هنرهای ایرانی، نشانه بازتاب و پیوند اندیشه های مردمانی است که باورها و اعتقادات خویش را به شیوه های هنرمندانه در این آثار به تصویر کشیده اند. هدف این نوشتار، تحلیل و تبیین یکی از اندیشه های باستانی و جهان شناختی مردمان ساکن فلات ایران با عنوان گاوماهی است. لزوم و اهمیت انجام این پژوهش، آشنایی با وسعت موضوعات به کار رفته در هنر مردمان دیرین و منشاء به کارگیری نقوش و اهمیت این نقوش در گذشته و خلاء آنها در عصر حاضر است. محور اصلی پژوهش حاضر، بر تأویل و رمزگشایی پیکر فرشته یا الهه ایستاده روی گاو (در فرش گاوماهی) متمرکز گردیده است. روش تحقیق این مقاله، توصیفی- تحلیلی، با رویکرد تطبیقی و با استفاده از روش بازتاب است و شیوه جمع آوری اطلاعات آن، کتابخانه ای است. نتایج به دست آمده از پژوهش، مؤید تداوم بازتاب مسایل فرهنگی و اجتماعی بر آثار هنری و ارتباط موضوعی اسطوره گاوماهی در ادبیات کهن، فرهنگ عامه و هنر ایرانی تا اواخر دوره قاجار است. شخصیت زن ایستاده (دنیا) در فرش مورد بررسی، «سپندارمذ»، فرشته موکل و نگهبان زمین از طرف اهورامزدا و حامی حیوانات است که خویشاوندی نزدیکی با «مامِ مهین»1 دارد. علاوه بر آن، تصویر گاو با حیوانات درون ترکیبی2، پیکر «گاوِ یکتا آفریده» (ایوکدات)، همان گاوِ نخستین است. گردهمایی حیوانات بر پیراهن فرشته و پیکر گاو، بازسازی مجدد پیکر اولیه و ازلیِ مام مهین و گاو یکتا آفریده، در عصر آفرینش مینوی اهورامزداست.
خوانش بینامتنی مناسبات عکاسی زیارتی در مشهد مقدس با نقاشی قهوه خانه ای
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی تجانس ها و مناسباتِ عکاسی زیارتی با نقاشی قهوه خانه ای با رهیافتی بینامتنی می پردازد. دلیل بررسی، ازیک سو، مردمی بودن عکاسی زیارتی و پیوند ناگسستنی و عمیق آن با زندگی مردم است که بر پایه سنّت های مذهبی شکل گرفته و ازسوی دیگر، گرایش و دلبستگی مردم به ثبت رویدادی معنوی است که در قالب این عکس ها تجسّم یافته، به طوری که این نوع عکاسی تا به امروز به محبوبیت و استمرار خود ادامه داده است. بنابراین، هدف تبیین و تفسیر مناسبات میان عکاسی زیارتی و نقاشی قهوه خانه ای با رهیافتی بینامتنی است تا از این رهگذر، به درک متفاوت و عمیق تری از لایه های معنایی و کارکردی عکاسی زیارتی دست یابیم. بدین منظور، پژوهش حاضر از روش توصیفی-تطبیقی در قالب خوانشی بینامتنی بهره گرفته و مبنای استناد، منابع کتابخانه ای و رجوع به اسناد تصویری و شفاهی بوده است. نتیجه این خوانش بینامتنی نشان دهنده دو مناسبت ظاهری و باطنی میان عکاسی زیارتی با نقاشی قهوه خانه ای است. از مناسبات ظاهری می توان به اشتراک در فرهنگ عامه و مردمی، ریشه های دینی و ملّی، هنرمندان مکتب ندیده، توجّه به خواست مخاطب، درنوردیدن مرز میان واقعیّت و خیال اشاره کرد که انعکاس دهنده ریشه های یکسان شکل گیری شان می باشد. در مناسبات باطنی نیز، عامل روایت گری نقش مهمّی را در همذات پنداری، بازسازی تجارب و ادراک مشترک ایفا می کند. بدین ترتیب، می توان ساختار یکسانی را در خوانش بینامتنی این دو هنر، تمییز داد که به واسطه جانشینی معنایی و تبادل نشانه ها، به کارکرد بیانی مشابهی دست یافته اند.
توانمند سازی زنان دانش آموخته صنایع دستی در مدیریت طراحی، تولید و عرضه محصولات ( با رویکرد توسعه اقتصادی)
حوزه های تخصصی:
صنایع دستی هنر-صنعتی است که زنان همواره در روند طراحی و تولید آن نقش به سزایی داشته و بخش قابل توجه ای از فعالان این عرصه را تشکیل می دهند. اگر چه یکی از نشانه های توسعه یافتگی حضور اجتماعی زنان است و چندین دهه است که رشته صنایع دستی در دانشگاه های ایران تدریس می شود و بخش عمده ای از این دانش آموختگان زنان می باشند، با این وجود می بایست بر اهمیت کیفیت حضور آنان نسبت به کمیت آن در جهت توسعه یافتگی تاکید نمود. محصولات صنایع دستی نیز علاوه بر ارزش کاربردی، هویت ملی و فرهنگی ملت ها را شکل می دهد و باوجود ویژگی های چون ارزش افزوده بالا و وابستگی اندک به منابع خارجی می تواند نقش مهمی در توسعه اقتصادی که زیربنای توسعه های فرهنگی و اجتماعی است را ایفا نماید. افزایش جمعیت و گسترش شهرنشینی از یک سو و ظهور ابزارهای ارتباطی مجازی از سوی دیگر بازارهای تولید و عرضه صنایع دستی را دچار دگرگونی ساخته است. این تغییر و تحولات سبب شده است هنرمند-صنعتگر این فرصت را کسب نماید که گستره فعالیت و ارتباط خود را از محدوده های بومی به بازارهای جهانی گسترش دهد. از این روی پژوهش حاضر در پی پاسخ به این سؤال می باشد که باوجود تغییر ماهیت بازار و سبک زندگی افراد جامعه و گسترش عرصه رقابت داخلی و خارجی، چه راهکارهایی را می توان جهت توانمندسازی دانش آموختگان در مدیریت طراحی، تولید و عرضه محصولات به منظور توسعه اقتصادی ارائه داد. این پژوهش از نوع پژوهش های کاربردی بوده و با استفاده از منابع کتابخانه ای و میدانی گردآوری شده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد با توجه به کوچک و یا متوسط بودن کسب وکارهای راه اندازی شده توسط دانش آموختگان (small business) کسب دانش و مهارت های نوین مدیریتی در کنار آموزش های تخصصی هنر تأثیر معناداری برافزایش توانایی دانش آموختگان در رقابت و حضور موفق در سه حوزه طراحی، تولید و عرضه آثار و محصولات صنایع دستی دارد؛ و فرضیه پژوهش را مبنی برتاثیرگذار بودن علم مدیریت به عنوان ابزار کمکی بر میزان موفقیت صنایع دستی به عنوان رشته محوری و مبنایی وتوانمندسازی دانش آموختگان دانشگاهی آن در سه حوزه طراحی، تولید و عرضه را تایید می نماید.
مقایسه ای میان خرمهره در ایران و آثار مشابه آن در مصر باستان
حوزه های تخصصی:
اهمیت رنگ فیروزه ای در ایدئولوژی های باستانی، صنعتگران را به ساخت اشیائی با این رنگ ترغیب می کرد. سنگ فیروزه از دوران باستان توجه ایرانیان و مصریان را به خود جلب کرد و رنگ فیروزه ای مفهومی نمادین یافت. بررسی تعدادی از آثار بدل چینی فیروزه ای رنگ متعلق به مصر باستان، شباهت چشمگیر میان شیوۀ تولید آنها و خرمهره های ایرانی را نشان می دهد. در طول دهه های اخیر و در پی اکتشافات باستان شناسان، خرمهرۀ ایران و آثار مشابه آن در مصر باستان بیشتر از گذشته مورد توجه محققان قرار گرفته اند، اما تاکنون مقایسه ای میان این تولیدات صورت نگرفته است. در پژوهش حاضر که به شیوۀ تاریخی تطبیقی و با بهره گیری از روش کتابخانه ای و میدانی انجام گرفته است، زمینه هایی چون زمان پیدایش، شیوه های تولید و جایگاه آثار مذکور در فرهنگ های ایرانی و مصری بررسی شده اند. مقایسۀ تطبیقی این تولیدات نشان می دهد که پیدایش آنها در هر دو تمدن سابقه ای طولانی دارد، اما شواهدی قاطع از تأثیر ایران بر مصر یا برعکس، در ساخت این آثار به دست نیامده است. در تولیدات هر دو کشور، مهره های زینتی، تعویذها، طلسم ها، ظروف، پیکره ها، نظرقربانی ها و کاشی های دیواری مشاهده می شود، اما مهر های استوانه ای تنها از ایران و زیورآلات کوچک مثل انگشترها تنها از مصر به دست آمده اند. این تولیدات که به تقلید از سنگ فیروزه ساخته می شدند، در ایران با تیشتر و در مصر باستان با الهۀ هاثور مرتبط بودند. عنصر اصلی سیلیس و استفاده از ترکیبات قلیایی برای ساخت لعاب، نقطۀ اشتراک این آثار است و در ترکیبات لعاب و شیوۀ لعابکاری آنها تشابهاتی دیده می شود.
بازسازی افق انتظار آثار هنری کاربردی ایران در عصر اسلامی (به استناد متون ادب فارسی)
حوزه های تخصصی:
افق انتظار در تفکر هانس روبرت یاوس به معیاری گفته می شود که مخاطبین برای قضاوت، ارزش گذاری و تفسیر آثار ادبی یک عصر به کار می برند؛ و معتقد است که می توان آن را با دستورالعملی سه مرحله ای بازسازی نمود. این روش برای آثار تجسمی نیز به کاررفته است، ولی بدون داشتن مدارک مستند از دریافت مخاطبین، فقط می توان به حدس هایی از انتظارات مردمان هر عصر نسبت به آثار هنری بسنده نمود. حال فرض این مقاله چنین است که می توان به استناد متون ادبی (که آینه دار دریافت مخاطبین از آثار هنری است) افق انتظار مردمان هر عصر را نسبت به آثار هنری بازسازی نمود. در این پژوهش افق انتظار طاس به عنوان نمونه یکی از متعددترین آثار هنری کاربردی دوران اسلامی ایران و همچنین یکی از پردریافت ترین آثار در متون ادب فارسی بازسازی گردید. البته ازآنجاکه بر بدنه برخی از طاس های عصر صفوی اشعاری نگاشته شده که به نوعی حاصل دریافت های متمادی این ظرف است از بحث زنجیره دریافت (سیر بسط و تکامل آثار در سلسله دریافت های متوالی) و کارکرد اجتماعی ادبیات (ورود آثار ادبی به ساحت افق فهم افراد جامعه) در آراء یاوس نیز در مرحله سوم بازسازی افق انتظار نیز بهره گرفته شده است. نتیجه این پژوهش نشان می دهد با استناد به متون ادبی می توان اطلاعات گسترده، متنوع و مستندی از افق انتظار مخاطبین آثار هنری کاربردی دوران اسلامی ایران کسب نمود. همچنین ازآنجاکه جزئی ترین انتظارات مخاطبین هر عصر از آثار هنری کاربردی مبنای بسیاری از استعارات و تشبیهات در متون ادب فارسی شده اند، با این رهیافت می توان به دریافتی کامل تر از متون ادبی گذشته دست یافت.
تبیین حکمی و عرفانی "مراحل و نحوه صدور فعل از نفس" در فلسفه صدرالمتألهین شیرازی با تأکید بر "مراتب خلق اثر در هنر و معماری اسلامی"
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به بررسی مراتب و چگونگی صدور فعل از نفس انسان در اندیشه عرفانی صدرالمتألهین، با تأکید بر مراتب خلق آثار هنری اسلامی توسط هنرمند عارف می پردازد. در نگرش عرفانی فاعلیّت حق تعالی به طریق تجلّی است و صدرا به تأسی از آن و در تبیین نسبت حق با خلق، از تمثیل کیفیت ارتباط نفس و قوای آن بهره می برد. وی با بیان مماثلت نفس و ربّ در اوصاف ذات و افعال، مراتب و چگونگی صدور فعل از نفس را متأثر از مراتب و مراحل فاعلیت حق تعالی تبیین می کند. در این دیدگاه، نسبت نفس انسان با صور و ادراکات کلی عالم عقل و صور جزئی عالم مثال مانند نسبت فاعل به فعل و خالق به مخلوق است و خداوند نفس انسان را مثالا، لِذّاته، صفاته و افعاله خلق نموده است چنانچه رابطه ای که بین حق تعالی و مخلوقات برقرار است، بین نفس با معلومات نفس نیز وجود دارد. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی، تطبیقی، به این نتیجه دست یافته که در نگرش عرفانی صدرا، نفس با ارتقاء و تعالی خود طی حرکت جوهری و با علم حضوری، قادر به ابداع و ایجاد صور عوالم بالاتر در نزد خود بوده، که پس از حصول ادراک صور عقلی و خیالی در نفس، صدور فعل از نفس، طی مراحل "عنایت"، "قضا"، "لوح" و "قدر"، مطابق با فاعلیّت ربّ، انجام می گیرد و به دلیل ارتباط هنرمند با حلقه های صوفیانه صنفی "فتیان"، مراتب خلق و صور آثار هنر و معماری اسلامی، نتیجه محاکات و تقلید اصول و سلسله مراتب صدور فعل از نفس در قاعده صدرالمتألهین است.
تحلیل تطبیقی نقش اسطوره ای لیلی در آثار نظامی و جامی و بازنمود آن در نقاشی ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شهرت داستان لیلی و مجنون و مثل شدن آن ها در عشق و عاشقی، درواقع از دولت سر شاعران ایرانی حاصل آمده است. نقاشی ایرانی با شعر و ادب فارسی الفت دیرینه دارد و به مرورزمان با حکمت کهن ایرانی و عرفان اسلامی درآمیخته است. در هر اثر تجسمی، هنرمند نحوه نگرش خود را به موضوعی خاص به تصویر می کشد و مجموعه پیام های تصویری باعث ایجاد ارتباط بصری می شود. نقش لیلی همواره در طول تاریخ هنر و ادب ایران به عنوان یکی از اسطوره های زنانه مطرح بوده است. ازجمله در آثار کمال الدین بهزاد، میر خلیل نقاش، مظفر علی تربتی و قاسم علی، به عنوان مفهومی مهم، سیما و سرشت خاصی دارد. هدف این پژوهش تحلیل بصری نقش لیلی و همخوانی متن و تصویر این شخصیت در نگاره های کتب خمسه نظامی و هفت اورنگ جامی در دوره های تیموری و صفوی است. با تحلیل و بررسی نگاره های موجود در دوران مذکور به جایگاه لیلی در این کتب پرداخته شده و سپس با نگاهی تطبیقی به نقش لیلی و استخراج نقاط افتراق و اشتراک آن و همخوانی متن و تصویرسازی پرداخته شده و تلاش شده است تا به این سؤالات پاسخ داده شود که نخست ویژگی های تجسمی لیلی در خمسه نظامی و هفت اورنگ جامی در عصر تیموری و صفوی چیست؟ و همچنین انطباق متن و تصویر تا چه اندازه بوده است؟ در نگاره های عصر تیموری و صفوی لیلی زنی نجیب و افسونگر بارنگ پوستی روشن و دست های باریک و کشیده به تصویر کشیده شده که عمدتاً در مرکز توجه بوده ولی خودش به بیرون از تصویر نگاه می کرده است. در دوران مذکور با توجه به تعدد فرقه های عرفانی اغلب نقاشان برداشت شخصی خود را از متن به تصویر درآورده اند که درنتیجه در برخی موارد هنرمند تعهد کمی به متن توصیفی داشته است.
امکان سنجی حضور رشتۀ دوخت های سنتی در دانشگاه های نسل چهارمِ ایران با رویکرد آینده پژوهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رشته دوخت های سنتی به عنوان زیرمجموعه ای از هنرهای صناعی، از گسترده ترین بخش های هنرهای کاربردی و سنت های فرهنگی در تمامی تمدن های طول تاریخ است. این در حالی است که استفاده بی رویه از ماشین طی سده های اخیر در بخش منسوجات و تزیینات وابسته به پوشاک موجب به حاشیه رفتن این هنر شد. با توجه به این که امروزه هنرهای صناعی با بازگو کردن ویژگی های فرهنگی، اجتماعی به عنوان بخشی از صنایع خلاقِ فرهنگی، مکملی برای رشد صنعت گردشگری هستند، احیاء دوخت های سنتی و تولید محصولات در این حوزه، موجب توسعه اقتصادی و ایجاد فرصت های شغلی خواهد شد. لذا پژوهش پیشِ رو با هدف بررسی تأثیر رشته دانشگاهی دوخت های سنتی بر کارآفرینی، اشتغال زایی و گردشگری و با نگاهی بر تداوم این هنر در آینده ؛ به شناخت شرایط و امکانات لازم در فضای آموزشِ رسمی پرداخته و به این سوالات پاسخ می دهد: 1. تأثیر حضور رشته دوخت های سنتی در دانشگاه ها بر اشتغال ، کارآفرینی و گردشگری چیست؟ 2. چه شرایط و امکاناتی برای حضور این رشته در نظام های دانشگاهی نسل چهارم لازم است؟ این پژوهش به لحاظ چیستی، کیفی؛ به لحاظ هدف، کاربردی و از نظر ماهیت توصیفی_تحلیلی است. گردآوری اطلاعات به روش مطالعات اسنادی، منابع کتابخانه ای، روش میدانی و بر اساس رویکرد آینده پژوهی بوده است. یافته ها نشان می دهد که حضور رشته دوخت های سنتی در دانشگا ه ها، زمینه ایجاد اشتغال و رونق صنعت گردشگری را فراهم کرده به احیاء بسیاری از مشاغل مرتبط با این هنر منجر خواهد شد. از مهم ترین سناریوهای قابل طرح برای تحقق این نتیجه انتشار دانش نامه مدون دوخت های سنتی به عنوان مرجع علمی و منبع درسی این رشته و همسان سازی شیوه آموزش آن در مراکز علمی کشور است. این امر با حمایت مدیران و مسئولان از هنرمندانی که سال ها در حفظ و معرفی این رشته تلاش کرده و تجربیات ارزشمندی را برای انتقال به نسل آینده در اختیار دارند امکان پذیر است.
فرایند آفرینش هنری بر مبنای حکمت وتعالیم قرآنی
حوزه های تخصصی:
آفرینش هنری موضوعی حکمی و فلسفی است که با اساسی ترین مسائل پیرامون انسان و هستی در ارتباط است. تعمق در فرآیند آفرینش و خلق آثار در هنر اسلامی نشان می دهد که محصولی برآمده از قوای باطنی هنرمند چون عقل و خیال است. مسئله تحقیق این است که هدایتگر هنرمند در فرآیندِ خلقِ آثار هنری چیست؟ و چگونه این آثار تعالی هنرمند و مخاطب را به مراتب بالاتر معنایی فراهم می سازد؟ بر مبنای حرکت نفس و مراتب کمال در حکمت و فلسفه اسلامی فرض تحقیق تحول هنرمند به واسطه آفرینش اثر هنری با انطباق بر مبانی آفرینش است. تحقیق با رویکردی تفسیری-تحلیلی با مطالعه کتابخانه ای و جستجو در منابع قرآنی و حکمت متعالیه با استدلالی منطقی در پی پاسخ آن است. نفس انسان جوهری مجرد است که به بدن حیات بخشیده و از آن در آفرینش بهره می گیرد. این نفس جوهری ایستا و بی حرکت نیست بلکه در ذات خود حرکت داشته و مراتبی دارد که تحولات پیشینی و پسینی را شامل می شود. مدارج پیشینی مقدمات نفس برای تحولات بعدی عقلانی و مجرد و طی مراتب کمال را محیا می سازد. جوهر نفس پیوسته از مرتبه ای وجودی به مرتبه ای دیگر می رود و هویت شخصی که دربرگیرنده فردیت هنرمند است مرتبه ای ثابت ندارد. به این نسبت فرآیند آفرینش ظهور حقیقتی از مرتبه متعالی، در مراتب پایین تر وجود و فرآیند آفرینش های انسانی نیز فعلیت و ظهور حقایق مراتب متعالی نفس در مراتب پایین تر است که درنهایت در بدن جسمانی و عالم ماده نمود یافته و از خلال آن اثری محسوس و عینی به وجود می آید. فرآیند آفرینش های هنرمند نیز تفصیل حقیقت نفس در قوای مختلف است که جوهر و حقیقت نفس در مراتب خیالی و عقلی مبدأ آفرینش های هنری است. هنرمند با تجلی صورت از عوالم معنا و مخاطب با تاویل صورت و سیر در معنا امکانات بالقوه نفسشان را بالفعل ساخته و متحوّل می شوند و آفرینشی تازه را پدید خواهند آورد که این خلق نو ادراک و کمالی نو برای نفس محسوب می گردد.
بررسی سیر تحول پوشش بانوان(سبک، تزئینات ،نقوش) در خراسان بزرگ عصر تیموری بر اساس نگاره های مکتب هرات
منبع:
رج شمار دوره اول بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
105 - 121
حوزه های تخصصی:
عصر تیموری یکی از باشکوه ترین دوره های تاریخی در هنر نگارگری ایران اسلامی بوده است. نگاره ها از با ارزش ترین اسناد برای شناخت و درک فرهنگ پوشش طبقات مختلف جامعه در هر می باشند. هنرمندان با ذوق ایرانی در شاهکارهای این عصر بانوان را در پوشش های فاخر و رنگارنگ به تصویر کشیده اند که با بررسی آن با میراثی غنی از فرهنگ پوشش اسلامی که در لابه لای تاریخ پنهان شده میتوان آشنا شد. این پژوهش با گردآوری مطالب کتابخانه ای به روش توصیفی و تحلیلی سعی بر آن دارد تا به پاسخ این پرسش دست یابد که پوشش بانوان خراسان عصر تیموری چه سیر تحولی را در هر دوره پشت سر گذاشته است و عناصر اصلی و تزئینی پوشاک در این دوره چگونه بوده است. برای پاسخ به این سؤالات با بررسی دقیق وهمه جانبه مینیاتورهای این دوره و توصیف آن ها و تحلیل اطلاعات مستخرج شده به این نتیجه رسیده ایم که در دوره تیموری پوشش بانوان در هر سه دوره ( شاهرخ ، میرزا بایسنقر میرزا ، سلطان حسین بایقرا ) جنبه پوشیدگی خود را حفظ کرده است، اما به لحاظ فرم و طرح پوشش همچنین تزئینات کاربردی تغییرات بسیاری را هر دوره پشت سر گذاشته است که شامل تغییر در لایه های تن پوش، فرم سرپوش ها، کاربرد بیشترعناصر تزئینی در تن پوش ها می باشد.
مطالعه تطبیقی ساختار بصری نگاره "آوردن سر ایرج نزد فریدون" در مکاتب دوره صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگاره هایی با موضوع ادبیات فارسی و به ویژه داستان های شاهنامه فردوسی از مهم ترین آثار تصویری با مضمون حماسی در تاریخ نگارگری ایران می باشند. نگارگری ایرانی همانند شعر و ادبیات فارسی سنت ها و قوانین خاص خود را داراست، به طوری که نگارگر در تصویرسازی آثار ادبی بیش از آنکه به متن وفادار باشد، قوانین، ویژگی ها و سنت های خاص نگارگری دوره خود را در نظر می گیرد. پژوهش حاضر با عنوان" مطالعه تطبیقی ساختار بصری نگاره " آوردن سر ایرج نزد فریدون" در مکاتب دوره صفوی" نگاهی دارد به بررسی مضامین تصویری و عناصر بصری و ترکیب بندی نگاره هایی با موضوع مشترک" آوردن سر ایرج نزد فریدون" که در دوره صفوی در کارگاه های تبریز، شیراز، قزوین و اصفهان تصویر شده اند. بر این اساس پس از جستجوی 34 نگاره با موضوع یادشده، با در نظر گرفتن تاریخ و مشخصات نگاره ها تعداد11 عدد از آن ها مربوط به دوران صفوی تشخیص داده شده. نظر به موجود نبودن همه نگاره ها، جامعه آماری به 7 نگاره از مکاتب مختلف دوره صفوی محدود شد. نگاره ها به ترتیب دوره زمانی و به لحاظ عناصر تصویری(مضمون و موضوع) در سه وجه واقعی، بیانی و نمادین توصیف و از منظر تمهیدات تجسمی شامل عناصر بصری(خط، رنگ، بافت) و ترکیب بندی(مارپیچ طلایی، مربع شاخص، مستطیل طلایی و خطوط رهنمون گر) مورد تحلیل قرار گرفت. این پژوهش بر اساس روش توصیفی- تحلیلی و با رویکرد تطبیقی با استفاده از مطالعات کتابخانه ای و مشاهده آثار به شناسایی وجوه تفاوت و شباهت بین نگاره ها پرداخته است. در نگاره های ذکرشده به دلیل داشتن موضوع مشترک، مضامین تصویری واحدی بکار گرفته شده است؛ اما به لحاظ تمهیدات تجسمی از ویژگی های ساختاری کارگاه هنری زمان خود پیروی نموده اند. یافته ها نشان می دهد گرچه نگاره های مکاتب گوناگون دوره صفوی ویژگی های متفاوتی دارند، اما در ساختار بصری متأثر از یکدیگر بوده و هر کارگاه متناسب با میزان دسترسی به نسخه های قبل، از آن ها تأثیر پذیرفته است. این تأثیر منجر به کم شدن ارتباط نگاره با متن اصلی شاهنامه شده است.
بازتاب آموزه های عرفان اسلامی در هنرهای سنتی
حوزه های تخصصی:
از مباحث کلیدی و مهم در حوزه هنرهای سنتی، درک نسبت هنر با عرفان و آموزه های دینی است. برخی فلاسفه در ارتباط با دین و عرفان اساس رسیدن به عرفان را از رهگذار دین برمی شمارند؛ این در حالی است که برخی از هنرمندان چنان غرق در خلق اثر هنری خویش اند؛ که گویی چندان توجهی به ارتباط علمی و عملی بین حوزه عرفان و خلق اثر هنری ندارند، اما گروهی از هنرمندان به ویژه در حوزه هنرهای سنتی با آموزه های دینی پیوندی عمیق دارند؛ ایشان از ناخودآگاه خویش قدم در خودآگاهی و خدا آگاهی می گذارند. برخی فلاسفه و اهل دانش، عرفان را عین دین برمی شمارند و دسته ای آن را جزئی از اجزای دین بشمار می آورند. شناخت عرفان و دین و ارتباط این دو با هنرهای سنتی جز با کشف ماهیت هر یک و تأثیر و تأثر آن ها بر دیگری و محیط پیرامون امکان پذیر نیست. ازاین رو پژوهش حاضر با تبیین و مکاشفه ارتباط فطری انسان با دین، عرفان و هنر می کوشد به این نکته دست یابد که عرفان به عنوان باطن دین و باطن آثار هنری خصوصاً هنرهای سنتی چگونه انسان را به حقیقت خویش رهنمون می سازد؟ پژوهش حاضر به شیوه توصیفی- تحلیلی با رویکردی تطبیقی صورت گفته است. تا بتواند با معیاری روشن به دریافت نسبت دین، عرفان و هنرهای سنتی و درک چیستی آن ها، بپردازد. تا درک بهتر و روشن تری از معیار تشخیص هنر دینی و اصیل، بر مبنای عرفان و هنرهای اسلامی به دست دهد؛ که عرفان و مذهب در پی رسیدن به حقیقت عالم اند، اما در دنیا هیچ نمی یابند و اساساً یافته های این دو اخروی است؛ اما هنر در پی آشکار ساخت این حقیقت برای نسل بشر در دنیا است.
گونه شناسی شباک معرق در معماری گنبدخانه مساجد (مقایسه تطبیقی شباک در گنبدخانه مساجد تیموری یزد و صفوی اصفهان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سیر تحول شباک ها و شیوه نوررسانی به گنبدخانه ها، همواره یکی از دغدغه های مهم معماران بوده و واکاوی آن از حیث سیر تحول و تکنیک، در زمره پژوهش هایی است که به رغم اهمیت، مغفول مانده است. این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که با توجه به ارتقاء فناوری ساخت گنبد در دوره های تیموری و صفوی، از منظر فرم، تکنیک و روش اجرا، نوررسانی به فضای گنبدخانه از طریق شباک ها چگونه انجام می شده است؟ شیوه گردآوری اطلاعات این تحقیق کیفی، بر پایه مطالعات کتابخانه ای و میدانی است. در بخش مطالعات میدانی، سیر تحول شباک معرق در گنبدخانه مساجد از منظر نقوش، فرم، تعداد و ابعاد در دو دوره مهم تاریخ معماری ایران (تیموری و صفوی)، در شهرهای یزد و اصفهان مطالعه شده است. یافته ها مبین آن است که موقعیت نورگیرها در دو دوره مطالعاتی، به یک چهارم پایین گنبد (محدوده پاکار) منتقل شده است. در این بخش، به دلیل ازدیاد ضخامت گنبد، امکان ایجاد نورگیر، بیش تر وجود دارد. علاوه بر این، اندازه قاب معرق مشبک ها نیز افزایش یافته و فرم ساده و مستطیل شکل تیموری به قوس جناغی تبدیل شده است؛ اما از ظرافت نقوش نسبت به معرق مشبک های تیموری کاسته شده و به دلیل استحکام بیش تر معرق مشبک ها، از معرق های دوبندی و درشت تر استفاده شده است؛ هم چنین اضافه شدن حمیل به حاشیه نقوش نورگیرها، باعث بهتر دیده شدن آن ها از فاصله دور و تشخیص بهتر متن و حاشیه شده است. ترکیب رنگ از مباحث مهم در تنظیم میزان نور بوده و این ترکیب از دوره تیموری به رنگ های درخشان تبدیل شده و به دلیل پیشرفت های فنی در پخت لعاب در دوره صفوی، رنگ آبی متمایل به سبز به ترکیبات رنگی شباک ها اضافه شده است. در معرق مشبک های مساجد یزد، نقوش هندسی غالب است و نورگیرها مستقل از تزیینات گنبد و بسیار ساده طراحی شده اند. در معرق مشبک های مساجد اصفهان، نقوش اسلیمی و ختایی به شکل یک دوم متن به صورت آیینه ای در کل متن تکرار شده اند و به صورت قرینه در یک قاب قرار گرفته اند.
بررسی فرم ظروف مفرغی و سفالین هزاره اول ق.م محفوظ در مجموعه سماوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در پی تلاش های جواد سماوی (1333-1394 ش.) مجموعه ای از ظروف و آثار پیش از تاریخ و دوره اسلامی گردآوری شده است که دارای تنوع شیشه، نقره، برنز، سنگ، سفال و مفرغ می باشند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی و طبقه بندی ظروف کاربردی سفالین و مفرغی هزاره اول ق.م موجود در این مجموعه و پاسخ به این سوال است که ظروف مفرغی و سفالی موجود در مجموعه سماوی، از لحاظ فرم و کاربرد چه ویژگی هایی دارند؟ روش تحقیق در این پژوهش از حیث هدف کاربردی و از حیث ماهیت، توصیفی- تطبیقی است. به منظور پاسخ به سوال تحقیق، پس از بازدید از مجموعه خصوصی سماوی، ظروف کاربردی مفرغی و سفالی موجود در این مجموعه، به طور وضعی انتخاب و مورد بررسی قرار گرفته اند. روش گرد آوری داده ها، کتابخانه ای و میدانی است. تجزیه و تحلیل اطلاعات، با ترکیبی از روش های کیفی و کمّی انجام شده است. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد ظروف کاربردی و مفرغین هزاره اول ق.م این مجموعه به تعداد 144 ظرف و دارای 77 فرم متفاوت هستند. ظروف سفالین هزاره اول ق.م این مجموعه نیز به تعداد 324 ظرف و دارای 130 فرم متفاوت می باشند. 11 فرم ظروف مفرغین مورد بررسی، شامل بشقاب بزرگ صفحه ای ستاره شکل، پارچ کوچک دسته دار، کاسه منقوش سوزنی شکل، جام پایه دار، دیزی کوچک، سرقلیان، دیگ با لوله شیاردار و دسته و پایه، قوری لوله دار، فنجان منقاری شکل، هاونگ و دسته هاونگ هستند. هم چنین، 15 فرم ظروف سفالی مورد بررسی، مشتمل بر کوزه آبخوری دسته دار، ظرف سفالی لوله دار، ظرف پایه دار، لیوان، کاسه پایه دار، ظرف سوراخ دار، سبو، تنگ کوچک دسته دار، تنگ دسته دار، عطردان گردن بلند، ظرف سفالی، ظرف سفالی لوله دار و کاسه با طرح بادامی شکل است.
بررسی سیر تحول معراج نگاری عثمانی در قرن های 9-11ه.ق
حوزه های تخصصی:
معراج به عنوان یکی از مهم ترین روایات مذهبی، در تاریخ هنر اسلامی بر اساس رویکردهای تاریخی و فرهنگی متفاوت، تصویرسازی شده است. ازجمله موضوعاتی که در تصویرگری نسخه های ادبی و مذهبی در هنر عثمانی بدان توجه شده است، زندگی پیامبر و حادثه ی معراج ایشان است. نسخه ی اسکندرنامه ی آماسیا مربوط به سال 798ه.ق ازجمله نسخه های اولیه ای است که دارای صحنه ی معراج است. از نسخه های دیگری که بعد از اسکندر نامه ی آماسیا، در فاصله ی قرن های 11-9 ه.ق تصویرسازی شده و دارای صحنه ی معراج پیامبر می باشند، می توان به نسخه های اسکندرنامه ی احمدی به تاریخ 843-854 ه.ق، زبده التواریخ به سال991ه.ق و سیرالنبی به تاریخ 1003ه.ق اشاره کرد. این مقاله با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای، در راستای بررسی سیر تحول تصویرسازی پیامبر و معراج نگاری در هنر عثمانی، به معرفی معراج نگاری این سه نسخه متأخر پرداخته و سیر تحول نگاره های معراج و نشانه های بصری آن، در این نسخه ها را موردبررسی و تحلیل قرار می دهد. بررسی نتایج حاصله نشان می دهد که نگارگری عثمانی واجد عناصر مشترک تصویری در تمام معراجیه ها است. بااین حال در برخی نگاره ها، عناصر بصری و نشانه های خاصی نیز تصویر شده که این عناصر گاه از احادیث و قرآن نشات گرفته و گاه برخاسته از سنت تصویرسازی دینی در کشورهای اسلامی همسایه، ازجمله ایران، است.
سیر تحول در طراحی و ساخت صندوق قبرهای چوبی قرن 9 هجری قمری مرعشیان مازندران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکومت محلی مرعشیان (مرعشیه) که شیعه مذهب بودند از سال 760 الی 906 هجری قمری در خطه تبرستان (مازندران کنونی) حکمرانی کردند. در این دوره ساخت بقاع آرامگاهی سادات، امامزادگان و بزرگان مرعشی رونق می گیرد که اغلب آن ها دارای مصنوعات چوبی نظیر صندوق قبر چوبی به جای ضریح های فلزی امروزی بوده اند. در حال حاضر تعداد کثیری از این آثار به دلایل مختلفی از بین رفته و یا مورد سرقت قرارگرفته است، که ضرورت پرداختن به آن ها را دوچندان می نمایاند. این صندوق ها اغلب دارای تزئینات به همراه کتیبه هستند. به نظر نحوه تزیین و نقوش به کار گرفته شده بر روی آن ها به تناوب متفاوت از یکدیگر هستند. بر این مبنا پرسش اصلی تحقیق بدین گونه قابل طرح است که، چه سیر تحولی درزمینه تزئینات، ساخت و کتیبه نگاری بر روی صندوق قبور چوبی قرن 9 هجری قمری در مازندران مشاهده می شود؟ در این راستا هدف اصلی، بررسی روند تغییر و تحولات در ساخت صندوق قبور چوبی قرن 9 هجری قمری مازندران با تکیه بر مؤلفه هایی نظیر: تکنیک های تزیین، نوع قاب بندی، ترکیب بندی ها، نقوش و کتیبه ها است. بر مبنای دسترسی و تاریخ دار بودن صندوق قبر، تعداد 15 نمونه از شهرهای مختلف استان به عنوان جامعه آماری تحقیق، مدنظر است. نتیجتاً، به نظر می رسد رواج مذهب تشیع توسط مرعشیان و پاسداشت آن ها از چهره های مذهبی و سیاسی در قالب ساخت برج مقبره را می توان از اصلی ترین دلایل تعدد صندوق قبرهای چوبی باشد. مجموعاً در تمامی موارد بررسی شده از قبیل: ابعاد و فرم کلی، قاب بندی ها، ترکیب و نوع ترسیم نقوش گیاهی و هندسی، ساختار کتیبه ها همچنین مواردی تکنیکالی همچون روسازی، بافت زمینه و نقاشی روی چوب، شاهد یک سیر رو به رشد و صعودی هستیم به نوعی که در نمونه های متأخر آثار در تمامی موارد نجاران به بلوغ و کمال قابل توجهی در ساخت و تزئین صندوق قبور چوبی دست یافتند.