چکیده

پژوهش حاضر به بررسی تجانس ها و مناسباتِ عکاسی زیارتی با نقاشی قهوه خانه ای با رهیافتی بینامتنی می پردازد. دلیل بررسی، ازیک سو، مردمی بودن عکاسی زیارتی و پیوند ناگسستنی و عمیق آن با زندگی مردم است که بر پایه سنّت های مذهبی شکل گرفته و ازسوی دیگر، گرایش و دلبستگی مردم به ثبت رویدادی معنوی است که در قالب این عکس ها تجسّم یافته، به طوری که این نوع عکاسی تا به امروز به محبوبیت و استمرار خود ادامه داده است. بنابراین، هدف تبیین و تفسیر مناسبات میان عکاسی زیارتی و نقاشی قهوه خانه ای با رهیافتی بینامتنی است تا از این رهگذر، به درک متفاوت و عمیق تری از لایه های معنایی و کارکردی عکاسی زیارتی دست یابیم. بدین منظور، پژوهش حاضر از روش توصیفی-تطبیقی در قالب خوانشی بینامتنی بهره گرفته و مبنای استناد، منابع کتابخانه ای و رجوع به اسناد تصویری و شفاهی بوده است. نتیجه این خوانش بینامتنی نشان دهنده دو مناسبت ظاهری و باطنی میان عکاسی زیارتی با نقاشی قهوه خانه ای است. از مناسبات ظاهری می توان به اشتراک در فرهنگ عامه و مردمی، ریشه های دینی و ملّی، هنرمندان مکتب ندیده، توجّه به خواست مخاطب، درنوردیدن مرز میان واقعیّت و خیال اشاره کرد که انعکاس دهنده ریشه های یکسان شکل گیری شان می باشد. در مناسبات باطنی نیز، عامل روایت گری نقش مهمّی را در همذات پنداری، بازسازی تجارب و ادراک مشترک ایفا می کند. بدین ترتیب، می توان ساختار یکسانی را در خوانش بینامتنی این دو هنر، تمییز داد که به واسطه جانشینی معنایی و تبادل نشانه ها، به کارکرد بیانی مشابهی دست یافته اند.

تبلیغات