زیبایی شناسی در سده هجدهم و در نقطه عزیمت خود، مسئله هنرها را از منظر تمتع یا لذت بی غرض مطرح ساخت، اما در سده نوزدهم بدیل های فلسفی و جامعه شناختی در هنر که به ویژه بازتاب خود را در واقع گرایی به نمایش می گذاشت، وجهی از زیبایی شناسی اجتماعی را پدید آورد که به شدت وام دار شرایط اجتماعی و تاریخی بود. در مقاله پیش رو، این فرضیه به سنجش گذاشته می شود که زیبایی شناسی می تواند بازتاب دهنده شرایط سیاسی و اجتماعی باشد؛ به عبارت دیگر زیبایی شناسی با رویکرد انتقادی، خصلت های سیاسی هنر را به خوبی به نمایش می گذارد. به این منظور پس از طرح مسئله در مورد چیستی زیبایی شناسی، برای اثبات فرضیه و نشان دادن ارتباط وثیق هنر با سیاست، زمینه ها و چگونگی پدیداری زیبایی شناسی اجتماعی در چهارچوب زیبایی شناسی مارکسیستی به بحث گذاشته خواهد شد. در عین حال به منظور آوردن شواهدی از این مدل به آثار متفکران رئالیست سده نوزدهم، اشاره های مختصری خواهد شد. این نوشتار از حیث روش شناسی، رویکرد توصیفی ـ تحلیلی را با رویکرد انتقادی مورد استفاده قرار داده است .
لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف پر آوازه¬ی قرن بیستم، معتقد است که «اثر هنری شیء است در حالیکه از وجه ابدی به آن نگریسته شود» و ویکتور شکلوفسکی، منتقد و نظریه¬پرداز ادبی، نیز هنر را راهی برای «آشنایی¬زدایی» از اشیاء و «نا آشنا» نمودن امور آشنا می¬دانست. معتقدم که میان این دو دیدگاه در خصوص هنر و اثر هنری، نسبت و تشابهی قابل توجه وجود دارد. تأکید ویتگنشتاین و شکلوفسکی بر هنر به قدرت آن در هموار نمودن راهی برای «خوانندگان» (به معنای وسیع کلمه) برمی¬گردد تا اشیاء را فی¬نفسه و خارج از زمینه¬ی معمول¬شان ادراک نمایند. همانطور که شکلوفسکی میگوید «هنر از طرق مختلف، اشیاء را از خودکاری ادراک رها می¬سازد»؛ در مقابل، اشیاء از منظر شیوه¬ی عادی نگریستن تقریباً اصلاً دیده نمی¬شوند یا «هیچ به حساب می¬آیند». در اثر هنری اما وجود اشیاء برجسته میشود. در این نوشتار می¬کوشم نشان دهم که دیدگاه¬های اولیه¬ی ویتگنشتاین در باب زیبایی¬شناسی در هماهنگی با نظریه¬ی فرمالیستی شکلوفسکی در خصوص هنر است.
ناکارآمدی دریافت زیبایی شناسی غرب برای تحلیل یا ارزش گذاری آثار صناعی هنروران ایرانی روشن تر از آن است که به یک بحث تفصیلی نیاز داشته باشد. این زیبایی شناسی (aesthetics) برآمده از پای بندی به نمود، یعنی عالم کثیر یا خلق، و نمایش عینی آن است. حال آنکه، هنرور اسلامی ایرانی پای بند به نمایشِ بود، یعنی جلوات حق، است و از این رو، به تناسبات دقیق ریاضی پای بند نیست. هرچند این دو قطب واگرا، در تلاش تاریخی خود، به همگرایی می رسند و به هم نزدیک می-شوند. بررسی تاریخی و سیر تحّول معنایی صناعت و هنر یکی از اهداف این تعالیم است.