در هفتمین شماره مجله، بحث مدرنیته مطرح گردید و در ادامه سلسله مباحث مربوط به اسلام و مدرنیته، نویسنده در سیزدهمین شماره این مجله، مساله اسلام و اومانیسم را بررسى نموده است . در ادامه این بحث در شماره حاضر وارد بررسى تفصیلى در باره دیدگاه اسلام در خصوص اومانیسم شده و پس از تبیین دو رویکرد اسلامى، در پایان به مقایسه دیدگاه اسلام و مدرنیسم در باره انسان پرداخته است .
رابطه آزادی و جنسیت از پرنزاعترین مباحثی است که در طول تاریخ، به دلایل گوناگون، کانون توجه متفکران بوده است.
ادیان الهی به عنوان برترین مرجع تفسیر مفاهیمی مانند آزادی و برابری، بهترین ملجأ برای پاسخگویی به مسائل فرهنگی ـ اجتماعی میباشند که در هر زمان به صورتی نو مطرح میگردند و به اقتضای رخدادهای جدید، پاسخهای متفاوتی میطلبند. نوشتار حاضر برای فهم حدود آزادی جنسیتی در برخورداری از حقوق گوناگون در ادیان بزرگ وحیانی اسلام، یهودیت و مسیحیت، برابری در مسئله خلقت را به عنوان ریشه اختلافات مورد بررسی قرار داده است. فرعیت و فروتر بودن زن در خلقت و گناه اولیه حضرت حوّا، بر اساس باورهای دینی یهودیان و مسیحیان، نزد برخی از آنها، عامل توجیه بعضی نابرابریها تلقّی گردیده است. قرآن در این رابطه، پرده از بسیاری حقایق برمیدارد.
آزادى عقیده یکى از انواع مهم آزادى است . در این نوشتار آزادى عقیده از دیدگاه اسلام مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته است . نگارنده ضمن تعریف و بیان اقسام عقیده، تفاوتها و ممیزههاى تفکر و عقیده را بحث نموده و سپس دیدگاه قرآن و سیره پیامبر صلى الله علیه و آله را در این موضوع مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است . در پایان، به محدودیتهاى آزادى عقیده و بحث جهاد و ارتداد اشاره رفته است .
یکی از نکات برجسته قرآنی تاکیدی است که بر جنبه های قابل رویت حقیقت می نهد و در موارد فراوانی تاکید قرآن بر تفکر و تعقلی است که بر پایه برخورد حسی بنا شده است. امثال قرآن کریم مطالب معقول را به صورت محسوس در می آورند تا به کمک حس، آنها را به ذهن نزدیکتر سازند و با بیان امثال درسرشت و طبیعت دیگران اثری به جا گذارند. بى گمان، قرآن براى گروه خاصّى نازل نشده است و مخاطبش عموم مردم هستند، بنابراین باید مراد خود را در هر زمینه ای به نحوى عرضه دارد که همه انسانها تا روز قیامت آن را درک کنند و بهترین زبانى که مى تواند معارف عقلى و مفاهیم معنوى را براى توده مردم تبیین کند، زبان تمثیل است. خداوند به صورت اصلی کلّی و فراگیر در چهار آیه از قرآن کریم می فرماید: وَ لَقَدْ صَرَّفْنا (ضَرَبْنا) لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل و با نظر به متفاوت بودن ساختمان فکری افراد، امثال را به صورت های مختلف بیان کرده است و از تعابیری چون «صَرف مَثَل» و یا «ضَرب مَثَل» برای بیان امثال قرآن استفاده کرده است؛ ضمناً با تعبیر «مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» خاطر نشان می سازد که در هر زمینه ای به ذکر مثل پرداخته است. همچنین می فرماید هدف از ارائه این مثالها گذر از آن و رسیدن به عمق مطلب است و البته این راهی است که علما طی می کنند و نهایت بهره را از امثال قرآن می برند.
معرفتشناسی دینی، یک حوزهی علمی میان رشتهای است. حوزههای میان رشتهای حاصل تأملاتی هستند که از برقراری ارتباط و نسبت میان دو قلمرو ایجاد میشوند و مسائل و موضوعات تازهای را برای دانشمندان هر دو معرفت فراهم میکنند.
«معرفتشناسی اصلاح شده»، عنوان مکتبی نوظهور در عرصهی معرفتشناسی دینی معاصر و در عرصهی عقلانیت باور دینی است که علیرغم عمر نسبتاً کوتاهش، توان رقابت با سایر گرایشهای موجود در معرفتشناسی دینی را پیدا نموده است. این رویکرد در مقابل الهیات طبیعی، تفسیری دیگر از عقلانیت عرضه میکند و بر آن است که الهیات طبیعی بیجا و بیمورد است زیرا میخواهد که با بیایمانی در سرزمین خودش یعنی عقل متعارف انسانی رودررو شود. آلوین پلانتینگا، بنیانگذار و از مهمترین طرفداران معرفتشناسی اصلاح شده است که با آثار و مقالات متعدد خویش نقش مؤثری در بسط و ترویج این نظریه داشته است. البته سهم نیکولاس ولترستورف و ویلیام پیآلستون در این زمینه قابل انکار نیست.
دلیل نامگذاری این مکتب به معرفتشناسی اصلاح شده، تشابه دیدگاه طرفداران این مکتب به آراء مهم در شاخهی اصلاح شده (یا کالوینیستی) پروتستانیسم میباشد؛ چرا که مبتنی بر آثار جان کالوین، عالم الهیات اصلاح شده، است که به اعتقاد این عالم الهیاتی، به برکت حسن خدایی، به هر جا بنگریم خداوند را میبینیم. پلانتینگا از این رهگذر، مسألهی توجیه را در حوزهای وسیعتر یعنی مابعدالطبیعه مطرح کرد. او در پرتو این دیدگاه که خداوند ناظم و طراح کارکرد اعتقادات است، تصویری جامع و پیچیده دربارهی نحوهی توجیه اعتقادات ارائه کرده است و از این رهگذر، به صورت ترکیبی، دلیل مابعدالطبیعی و معرفت شناسانهای را به نفع عقلانیت اعتقادات دینی اقامه کرده است.
در چهار قرن اخیر شاهد تغییرات و دگرگونیهای پرشتاب، اثر گذار و بنیادین در حوزهی زیست انسانی بوده و هستیم. مدرنیته، که برآمده و برساختهی تحولات نامبرده میباشد، تقریبا تمامی شؤون زندگی بشر را پوشش و تحت تأثیر قرار داده است، مدرنیته هویت سیال و مرکب داشته و به همین جهت تغییرها و تاویلهای مختلف را برتابیده است. اما با وجود تنوع تصویری و تفسیری، آن را این گونه میتوان معنا کرد:
مدرنیته روش اندیشیدن و زیستن است که مؤلفههای اصلی آن را خردورزی، تغییر و پیشرفت میسازد.
از مدرنیته، به معنای یاد شده، معمولاً دو قرائت ارائه شده است:
1 ) مدرنیته پروژهای غربی است.
2 ) مدرنیته پدیدهای انسانی است که در غرب زایش و رویش داشته و از مختصات فکری و ساختاری نیز برخوردار میباشد.
در این نوشتار که پیرامون سازگاری اسلام و مدرنیته در دیدگاه استاد مطهری نگاشته شده است، استاد با خوانش اول مخالفت میورزد. اما خوانش دوم از مدرنیته در تفکرات استاد قابل بازیابی و بازخوانی میباشد.
مدرنیته با تغییر میآغازد؛ اما تغییر سامانمند و مشخص در حوزهی اندیشه، انگیزه، رفتار و ساختار. تغییر در اندیشه به خردورزی و خرد باوری بشری و در انگیزه به استیلای معرفتی و متقن و در رفتار به نهادمندی و مدیریت سازمانی نمود بیرون یافت. استاد مطهری منطق اسلام را در مورد تغییرات یاد شده یکسان نمیداند. تغییر رفتاری را مادامی که در خدمت انسان باشد از نظر اسلام ممدوح و مقبول میخواند. استاد مطهری برای خرد انسانی جایگاه رفیع ترسیم میکند و ریشهی آن را به اسلام مستند میسازد و اندیشهی خرد ورزانه را نتیجه بخش و کم ریسک مییابد، تا جایی که عقل را یکی از منابع و مبادی استنباط احکام دانسته و اجتهاد را موتور محرکهی اسلام میخواند و با جریانهای عقل ستیز در اسلام به شدت برخورد فکری میکند و به علم و تکنیک، که گونههایی از خردورزی انتقادی (نه به معنای پوپری آن) است، روی میآورد. استاد تغییر در انگیزهها را، که عمدتا با زبان مقاصد و اهداف بیان میشوند، از نظر اسلام میپذیرد، ولی همهی آنها را اولاً مقاصد میانی میداند، نه نهایی و ثانیا با رویکرد انتقادی به مبادی و مبانی اندیشه، یعنی خرد ورزی که مادر پیشرفت میباشد، بر این باور است که ریشهی توسعهی بیرونی، توسعهی درونی و انسانی است و دقیقا در همین جا نقش دین و ایمان در کنار عقلانیت بشری پررنگ شده و جهت پیشرفت و تغییرات را سالم میسازد.
در نهایت ایشان میان اسلام و مدرنیته سازگاری میبیند، نه تعارض و تخاصم.