این نوشتار پس از بیان جایگاه بحث «اتحاد عقل و عاقل و معقول» در فلسفه اسلامى، در صدد پاسخگویى به این پرسشها مىباشد: مقصود از اتحاد عاقل و معقول چیست؟ چرا ابن سینا اتحاد آن دو را محال مىانگاشت؟ به چه دلیل یا دلایلى صدر المتالهین در این مساله با ابن سینا مخالفت ورزید؟ آیا دلایل صدرالمتالهین بر اتحاد عقل و عاقل و معقول پذیرفتنى است؟ فیلسوفان پس از ملاصدرا در این باره چه گفتهاند؟
محصول کار مسلمین در قرنهای گذشته درباره احکام وجود چه بوده است؟ آیا فقط به بازگو کردن گفته های پیشینیان یونانی اکتفا کرده اند و نقش واسطه و رابطه را ایفا نموده اند یا اینکه به نقد و بررسی اصول پیشین پرداخته و حتی اصول و براهین جدیدتری آورده اند؟ و از این مهمتر ، بابها و عناوین و مباحث جدیدی را گشوده اند و در تکامل فلسفه نقش در خوری ایفا نموده اند؟ این سؤال به عنوان سؤال اصلی این نوشتار مطرح است. اهمیت این سؤال از آن رو است . که روشن شدن پیشینه تاریخی مباحث ، نقش ارزنده شخصیتها در ابراز نظریات و سهم دانشمندان و فلاسفه اسلامی را در تبیین و گسترش بحث وجود آشکار می سازد و سهو و نسیان های بیان تاریخی را بر ملا می نماید و دستیابی به علل اختلاف نظر فلاسفه اسلامی در مسائل گوناگون را سهل می سازد.
فرخ مشهدی در مقاله ی حاضر، راجع به اندیشه ی سیاسی یکی از متفکران بزرگ اسلامی در قرن هفتم یعنی-خواجه نصرالدین طوسی-بحث شده و در این بحث، به طور عام و تخصصی از واژه های تخصصی منطق و کلام و فلسفه ی اسلامی در ارتباط با موضوعات و مباحث سیاسی استفاده شده است چرا که خواجه نصیرالدین طوسی نیز در تبیین اندیشه ی سیاسی خود همان ها را به کار می گرفته است.این واژه ها مفاهیم و اصطلاحات تخصصی زیر را شامل می شود:
صلاح حال، شرایع عام غیر مکتوب و مکتوب، مشورت و حکمت عملی، شریعت عام، خاص، اخص و...
بحث های دیکر مقاله در باره ی اصناف، مردم، حکومتگران و اقسام و انواع و ماهیت و اهداف و اغراض هر یک است.