یکی از ویژگیهای فلسفه به معنای خاص کلمه آن است که مبادی تصوری و تصدیقی سایر علوم در آن مورد بحث قرار میگیرد و این نکته ای است که بویژه از عهد شیخ الرئیس بر آن تأکید فراوان شده و به همین جهت فلسفه را مادر و مرجع سایر علوم دانسته اند. در این مقاله سعی شده است در حد اختصار، دیدگاههای ابن سینا و صدرالمتألهین در این باب توضیح داده شود و مواردی از قبیل طبیعت، موضوع علوم طبیعی، کیفیت ترکب جسم طبیعی، بحث مزاج و ارتباط آن با بحث ماده و صورت مطرح گردد.
چکیده
مقاله حاضر در صدد تبیین دیدگاه دو فیلسوف نامدار، شیخالرئیس، ابنسینا و حکیم، صدرالمتألهین و بیان اختلاف نظر آن دو درباره علم الهی است. علم در حکمت صدرایی، امری وجودی و دارای مراتب و در نظام مشایی، کیف نفسانی است. در حکمت متعالیه علم خداوند بهذات و علم به موجودات قبل از ایجاد و بعد از ایجاد، علمی حضوری، ولی در حکمت مشاء علم ذات بهذات و علم به صور متقرره در ذات، حضوری و علم به موجودات خارجی، قبل و بعد از ایجاد، حصولی است. در این مقاله به پرسشهایی نظیر: آیا خداوند علم دارد؟ اگر علم دارد، علم او چه نوع علمی است، حضوری یا حصولی، تفصیلی یا اجمالی؟ آیا علم او به موجودات قبل از ایجاد است یا بعد از ایجاد؟ آیا حق تعالی به موجودات مادی و متغیر علم دارد یا نه؟ اگر علم دارد علمش جزئی است یا بر وجه کلی؟ آیا علم خداوند تابع است یا متبوع؟ پاسخ داده شده است.