تشکیک در فلسفه اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
مسئله تشکیک وجود از مسائل مشترک بین علم کلام و فلسفه است، البته عرفاى اسلامى نیز به این مسئله توجه جدى داشته و آن را در کتابهاى خود به بحث گذاردهاند.اهمیت این مبحثبه قدرى است که به جرات مىتوان گفت که پس از «اصالت وجود» هیچ مسئلهاى در حکمت متعالیه ارزش و اهمیت «تشکیک وجود» را ندارد هم چنین حل اکثر مباحث و مشکلات حکمت متعالیه متوقف بر آن است.
بحث درباره تشکیک از ابتکارات متفکران اسلامى است و در اندیشههاى فیلسوفان یونان سخنى درباره آن به ما نرسیده است.این مسئله و نیز «اصالت وجود» دو همزاد و مولود فلسفه اسلامى هستند که از طرفى، ریشه در نظریات عرفانى عرفاى اسلامى داشته و از طرف دیگر، در نتیجه برخورد فیلسوفان با افکار متکلمان پدیده آمده است . (1)
کتابهاى منطق در بحث از کلى و جزئى و تقسیمات آن به مشکک و متواطى به بحث درباره تشکیک پرداختهاند و کتابهاى فلسفى در مباحث امور عامه و وجودشناسى و کتابهاى عرفانى، ضمن بحث از «وحدت وجود» به مطالعه تشکیک نیز پرداختهاند.
علت نامگذارى این مسئله به تشکیک:
تشکیک در لغتبه معناى شک و تردید و تحیر است.در این مسئله چون یک لفظ از طرفى، حکایت از وحدت معنا دارد و در عین حال مفاهیم یکسان نبوده، بلکه تقدم و تاخر یا اولویت و عدم اولویت در آنها وجود دارد و از طرف دیگر، در عین وحدت لفظ و معنا، مصداقهاى مختلف دارد که باعث تشابه و تردید آنها مىشود، لذا این مسئله را تشکیک نام نهادهاند.
اشارهاى کوتاه به تاریخ مسئله
شاید بتوان گفت که ابو على سینا (370- 428 ه.ق) اولین کسى است که به مطالعه درباره مسئله تشکیک وجود پرداخته است.وى در پایان فصل سوم از مقاله پنجم الهیات شفا مىگوید:
«وجود، شدت و ضعف ندارد و کمتر و ناقص نمىشود و تنها تفاوت در سه حکم مىپذیرد: تقدم و تاخر، بىنیازى و نیاز، وجوب و امکان.به همین جهت وقتى تقدم و تاخر در نظر گرفته شود، ابتدا وجود به علت نسبت داده مىشود و ثانیا به معلول، و نیز علت، بىنیاز از معلول است و معلول، محتاج آن است و نیز علت، واجبالوجود است و معلول ذاتا ممکن الوجود است . (2)
پس از ابن سینا، تفتازانى، بهمنیار، فخر رازى، ابوالبرکات بغدادى و...همین نظر را پذیرفتند.خواجه نصیر در آثار خود گاهى مىگوید: «تزاید و اشتداد در وجود نیست» و گاهى مىگوید: «شدت و ضعف در وجود هست» . (3) مقصود خواجه آن است که در وجود تشکیک عامى وجود دارد، اما تشکیک خاصى وجود ندارد.صدق مفهوم وجود بر علت و معلول یکسان نیست، اما در عین حال حرکتى در وجود نیست که از ضعف به سوى شدت باشد.قوشچى که از مهمترین مفسران افکار خواجه نصیر است این تفسیر را ارائه کرده است . (4) علامه حلى نیز در آثار خود به روش خواجه نصیر عمل کرده است . (5)
اما شهاب الدین سهروردى معروف به شیخ اشراق براى اولین بار تشکیک به کمال و نقص را مطرح کرد.وى در حکمة الاشراق مىگوید:
تفاوت انوار به کمال و نقص است و تفاوت دو نور مجرد، نه به تمام ذات است و نه به بعض ذات و نه به عوارض، زیرا ماهیت نمىتواند سبب تفاوت باشد و آن انوار چون بسیط هستند، پس جزء ذات نیز نمىتواند علت تمایز آنها باشد و عوارض مادى نیز در آنجا وجود ندارد، پس باید تمایز و تفاوت آنها به کمال و نقص وجودى باشد . (6)
این عبارت سهروردى را شارحان او چنین توضیح دادهاند:
وجود واجب با وجود ممکن هیچ ماهیت مشترکى ندارد.از طرف دیگر، وجود واجب شدیدتر و قوىتر از وجود ممکن است، زیرا معلوم است که خواص و آثارى که در وجود واجب است در وجود ممکنات وجود ندارد و نیز مىبینیم که وقتى دو خط را مقایسه مىکنیم و یکى بزرگتر از دیگرى است.آنها تفاوت در ماهیت مقدارى ندارند، اما در عین حال تفاوت آنها روشن است، پس باید تفاوت، به وجود باشد، خط طویل مشتمل برخط کوتاه استبا یک اضافهاى و همچنین واجب مشتمل بر همه کمالات ممکنات استبا اضافاتى و نیز گاهى مىبینیم در رنگ حرکت وجود دارد و ماهیت نیز حرکت ندارد، پس باید حرکت مربوط به وجود باشد . (7)
به هر حال، مرحوم حاجى سبزوارى مىگوید:
المیز اما بتمام الذات
او بعضها او جاء بمنضمات
بالنقص والکمال فى المهیة
ایضا یجوز عند الاشراقیة
مقصود این است که ما در عالم دو نوع کثرت مىبینیم: 1- کثرت عرضى، مثل انسان، گیاه، حیوان و...2- وجود متقدم و متاخر و شدید و ضعیف و...به نظر فلاسفه مشاء قسم دو کثرت معلول یکى از سه چیز است:
1- تفاوت به تمام ذات باشد، مثل تفاوت اجناس عالى با یکدیگر.
2- تفاوت به بعض ذات باشد، مثل تفاوت دو نوع از یک جنس.
3- تفاوت به عوارض باشد، مثل تفاوت دو فرد از یک نوع.
ولى فلاسفه اشراقى مىگویند که یک قسم چهارمى براى تفاوت وجود دارد که کمال و نقص در وجود باشد.در مفاهیم تشکیک نیست، بلکه تشکیک مربوط به حقیقت وجود است.
پس از شیخ اشراق صدرالمتالهین این نظریه را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد، حتى اصالة الوجود را نیز با تشکیک اثبات مىکند، آن گونه که حاجى سبزوارى مىگوید:
کذا لزوم السبق فى العلیة
مع عدم التشکیک فى المهیة (8)
یعنى از طرفى مىدانیم که تشکیک در ماهیت جایز نیست و از طرف دیگر، باید همیشه علت مقدم بر معلول باشد و تقدم و تاخر، یعنى تشکیک در ماهیت جایز نیست، پس باید تقدم علت و تاخر معلول مربوط به وجود باشد.توضیح کلام ملاصدرا و ادله او بر اثبات تشکیک و آثار و نتایج این مسئله در آینده بیان خواهد شد.
پس از صدرالمتالهین و حتى نزدیک به دو قرن پس از او اندیشههایش مورد توجه نزدیکترین شاگردان او هم قرار نگرفت، چنان که آقا حسین خوانسارى مىگفت: «تشکیک خاصى وجود چیزى است که ما آن را نمىفهمیم و بلکه گویا نظریه پرداز آن نیز متوجه آن نشده است.» (9) اما در قرن چهاردهم هجرى نظریه تشکیک خاصى وجود را شارحان بزرگ فلسفه ملاصدرا به شدت تایید کردند.
تشکیک عامى
آن چه در فلسفه ملاصدرا داراى اهمیت است تشکیک خاصى است، ولى ابتدا توضیح کوتاهى درباره تشکیک عامى ذکر کرده و سپس به تشکیک خاصى مىپردازیم.
تا قبل از شیخ اشراق همه فلاسفه مشاء در جهان اسلام و عموم متکلمان معتقد به تشکیک عامى بودهاند.تشکیک عامى آن است که صدق یک مفهوم کلى بر مصادیق خود یکسان نبوده، بلکه به طور مختلف بر افراد خود تطبیق کند.آن مصادیق همه در معناى آن اسم مشترک باشند و در عین حال یکسان نباشند; مثلا کلمه حرارت بر گرماهاى متفاوت صدق مىکند و یا اشیا در حرارت یکسان نیستند یا سفیدى بر اشیاى سفید صدق مىکند، اما برخى سفیدترند و برخى کمتر سفیدند; مثلا کلمه سفید بر برف، پنبه و عاج فیل صدق مىکند، اما یکى اقدم یا اشد از دیگرى است.در این تشکیک ما به الاختلاف غیر از ما به الاشتراک است; یعنى پنبه، برف و عاج فیل در اصل سفیدى مشترکند، اما در امور دیگر با یکدیگر متفاوتند و همین تفاوتها باعثشده که یکى سفیدتر از دیگرى باشد.در واقع، این جا اختلاف به امور زاید بر ذات این اشیا است، لذا این نوع تشکیک به تواطؤ بر مىگردد، ولى افراد ساده اندیش (عموم مردم) این را تشکیک مىپندارند و لذا آن را تشکیک عامى گویند . (10)
این نوع تشکیک در واقع، تنها یک بحث منطقى است و کمتر در مباحث فلسفى مطرح مىشود، زیرا بیشتر به بحث لفظى شباهت دارد تا بوجودشناسى.
تشکیک خاصى
هر کس که سوفسطایى نباشد واقعیاتى را پذیرفته است و طبق اصالت وجود چیزى غیر از وجود واقعیت ندارد موجوداتى هم که وجود واقعى دارند با یکدیگر تفاوت واقعى دارند و چون تنها وجود است که واقعیت دارد، پس این اختلافات به خود وجود بر مىگردند، این موجودات همگى به یک معنا وجود دارند و حمل وجود بر آنها یکسان و به یک معنا است، در عین آن که با یکدیگر اختلاف نیز دارند; مثلا برخى از این موجودات مقدم و قوىتر و کاملتر از برخى دیگرند; مثلا وجود علت قوىتر و مقدم بر وجود معلول است، هم چنین وجود در هر یک از عقول طولى مقدم بر وجود عقل دیگر است، صدق وجود نیز بر جوهر اقدم و اولى است از صدق آن بر عرض . (11)
در این قسم تشکیک ما به الاختلاف موجودات عین ما به الاتفاق آنهاست; یعنى تفاوت آنها به خود مرتبه آنها است نه به امور زاید بر ذات.به بیان دیگر، مىتوان گفت: بنابر مبناى اصالة الوجود چیزى غیر از وجود نداریم، لذا مابهالامتیاز این واقعیات خارجى باید از سنخ ما به الاشتراک آنها باشد.وجود داراى درجات و مراتب متفاوتى است که همگى در وجود بودن مشترکاند و تفاوت آنها به شدت و ضعف و آثار وجود است.در راس سلسله و مراتب وجود خداى متعال قرار دارد که نور وجودش قائم به ذات خود اوست و هیچ شرط و قیدى ندارد، حمل وجود بر او یک قضیه ضروریه ازلیه است و هیچ حیثیت تعلیلى و تقییدى ندارد، اما سایر مراتب وجود وابسته و متعلق به خداى متعال هستند، پس وجود خداوند اصل حقیقت وجود است و سایر مراتب وجود، پرتوى از اویند.
این گونه تشکیک را تشکیک خاصى یا «تشکیک اتفاقى» گویند، زیرا ما به الاتفاق عین ما به الاختلاف است . (12)
مثالهاى مختلفى براى تشکیک خاصى ذکر شده است، قبل از ذکر این مثالها توجه به این نکته لازم است که یک مثال گاهى از یک جهت نزدیک کننده مطلب است، ولى لازم نیست که از تمام جهات صحیح و مطابق با مدعاى محل بحثباشد.در این چند مثال نیز اگر دقت زیاد بشود مطابق با مدعاى محل بحث نیستند، ولى مىتوانند مسئله را به ذهن نزدیک کنند.
الف) نور حقیقت واحدى است که داراى درجات متفاوت و متعددى است.تعریف نور هر چه باشد بر تمام نورهاى ضعیف، قوى و متوسط صدق مىکند و تمام نورهاى ضعیف و قوى در اصل نور بودن مشترکند، در عین حال تفاوتهایى نیز بین درجات مختلف نور وجود دارد، ضمنا روشن است که نور ضعیف از نور و غیر نور آمیخته نیست، بلکه فقط نور است و نور قوى نیز مرکب از نور و غیر نور نیست، بلکه فقط نور است، پس ما به الاشتراک تمام انوار به نور است، چنان که ما به الامتیاز آنها نیز به نور است.
ب) اجزاى زمان وقتى با یکدیگر مقایسه شوند برخى مقدم و برخى مؤخرند و اشتراک این اجزا و قطعهها به زمان و تفاوت آنها به تقدم و تاخر است که تقدم و تاخر نیز زمان مىباشد.پس اشتراک آنها در چیزى است که اختلافشان نیز در همان چیز است.
ج) وقتى دو حرکتسریع و کند را مقایسه مىکنیم این دو در اصل حرکت مشترکند و تفاوت آنها تنها در سرعت و کندى است. سرعت و کندى نیز خود از اقسام حرکتاند و چیزى غیر از آن نیستند.حرکتسریع مرکب از حرکت و غیر حرکت نیست، بلکه تنها حرکت مىباشد، چنان که حرکت کند نیز مرکب از حرکت و غیر حرکت نیست، بلکه تنها حرکت است، پس هر دو در حرکتبودن مشترکند و در عین حال، تفاوتشان نیز به حرکتشان است.
د) اگر دو خط طولانى و کوتاه را مقایسه کنیم خواهیم دید که این دو در اصل امتداد و طول مشترکند، هر دو کم متصل هستند، در عین حال، تفاوت آنها به طولانى و کوتاه بودن است که طولانى و کوتاه بودن نیز همان خط، امتداد و طول است، پس اشتراک و تفاوت این دو خط در امتداد است.
ه) هر گاه دو وجود را در نظر بگیریم، در اصل وجود با یکدیگر مشترکند، هر چند تفاوتهایى نیز دارند و چون ما چیزى غیر از وجود نداریم، پس تفاوت آنها نیز باید به وجود باشد.بنابراین، اشتراک آنها در اصل وجود است و تفاوتشان آنها به مرتبه و درجه وجودى آنها است.
اقوال در مسئله
فکر فلسفى در طول تاریخ به دنبال یافتن جهت وحدت بین کثرات بوده است، چیزى که عرفا نیز ادعاى مشاهده آن را دارند.در شهود عرفانى کثرت انحراف و وحدت اصل است و شخص احول کثرت را مىبیند، ولى کثرت در واقع، وهم و سرابى بیش نیست، و اگر مبالغه نباشد باید گفت که نخستین فیلسوف، یعنى طالس که مىگوید همه چیز از آب استبه دنبال بر گرداندن کثرت به وحدت بوده است.این عقیده امروز در نظریه تشکیک به نحو کاملترى نشان داده شده است.به هر حال، فیلسوفان و عارفان نظریات مختلفى در این موضوع ارائه کردهاند که در ذیل به آنها اشاره مىکنیم:
1- کثرت وجود و کثرت موجود: این نظر فلاسفه مشاء است و اکثر مردم نیز همین عقیده را پذیرفته و در باب توحید نیز توحید نوع مردم (عوام) همین است.پیروان این نظریه به تشکیک عامى معتقدند.
2- وحدت وجود و وحدت موجود: این عقیده صوفیه است و خود بر دو قسم است:
الف) عقیده کسانى که مىگویند تنها یک وجود واقعیت داشته که داراى شئون و اطوار مختلف است.او در آسمان خود را به شکل آسمان نشان مىدهد و در زمین زمین است.این کثرتها اعتبارى بوده و ضررى به وحدت او نمىزنند.این مذهب جاهلان از صوفیه است.
ب) عقیده کسانى که مىگویند وجود حقیقتى مجرد از تمام این مراتب داشته که آن وجود واجب متعال و لابشرط است و تمام مراتب وجود اطوار و شئون او بوده و محتاج به او هستند.این فقر و احتیاج منافى با وجوب نیست، زیرا احتیاج و فقر به قیقتخود منافاتى با وجوب ندارد.بله، فقر و نیاز به غیر است که منافات با وجوب وجود دارد.پس طبق این عقیده تنها یک مرتبه از وجود داریم و بقیه اطوار و شئون او هستند.این عقیده بزرگان عرفا و ملاصدرا است.حقیقت تشکیک خاص الخاصى وجود به این نظریه برگشت مىکند.این نظریه طرفدار تشکیک خاص الخاصى است.
ج) وجود یک مرتبه واجب است که چون لابشرط است هیچ تجلى، اطوار و شئونى ندارد.مراتب دیگر وجود نیز تحقق دارند که فقیر و وابسته به او هستند، اما وجودشان نیز بیگانه، مباین وجداى از وجود واجب نیست.این مذهب فهلویونى است که طرفدار تشکیک خاصى اند.
3- وحدت وجود و کثرت موجود: طبق این عقیده تنها یک وجود واجب تحقق دارد و موجودات اشیایى هستند که تنها نسبتى به وجود دارند و خود هیچ موجودیتى ندارند.این عقیده محقق دوانى است.
4- وحدت موجود و کثرت وجود: ظاهرا هیچ کس این عقیده را نپذیرفته است.
5- وحدت وجود و موجود در عین کثرت وجود و موجود مثلا کسى که جلوى چند آینه ایستاده است در عین وحدت او کثرت نیز دارد.این عقیده را نیز ملاصدرا پذیرفته و به عدهاى از عرفا نیز نسبت داده است.عقیده به تشکیک خاصى وجود مىتواند توجیهى بر این عقیده نیز باشد.این نظریه طرفدار تشکیک اخص الخواصى است.
دلیل اثبات تشکیک خاصى وجود
ملاصدرا چون وجود را طرفى یک حقیقت واحده مىداند و از طرفى معتقد است که این حقیقت واحده داراى مراتب و درجات گوناگون استباید براى این مدعا که پایه و اساس تمام فلسفه اوست دلیل محکمى اقامه نماید، اما متاسفانه او چون این مساله را بدیهى و مسلم مىپنداشته کمتر استدلالى بر آن اقامه نموده است.اما ما در اینجا استدلالهاى مختلفى که مىتوان براى تشکیک اقامه نمود را ذکر مىکنیم.ولى ابتدا اشارهاى به دلیل فلاسفه مشاء براى انکار و نفى تشکیک خاصى مىنماییم:
دلیل اول: فلاسفه مشاء مىگویند: آیا این موجودات با یکدیگر اختلاف دارند یا خیر، اگر اختلاف دارند، پس اتحاد در ماهیت نداشته و جهت وحدت و اتفاق نخواهند داشت و اگر اختلاف ندارند، پس تشکیک محقق نخواهد شد، زیرا جهت اختلاف وجود ندارد.
ولى ملاصدرا معتقد است که این استدلال ناتمام است، زیرا به نظر او اولا، این موجودات یک جهت اشتراک و وحدت با یکدیگر دارند، زیرا مفهوم «وجود» از اینها انتزاع شده و بر تمام آنها صدق مىکند، پس معلوم مىشود که نوعى وحدت بین آنها وجود دارد. بنابراین، از جهتى اختلاف و از جهت دیگر اشتراک وجود دارد و چون ما معتقد به اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت هستیم، هم آن اشتراک مربوط به وجود است و هم این اختلاف.از این رو، مابهالاشتراک، عین مابهالاختلاف است، لذا تشکیک وجود ثابت مىشود.
دلیل دوم: آقا على مدرس مىگوید:
«وقتى اصالت وجود اثبات شد تمام اختلافات وجودات به وجود برگشت مىکنند، مثل اختلاف اشخاص در عوارض، یا انواع در فصول، یا اجناس در عوارض خاصه، همه به اختلاف در وجود بر مىگردد و چون نمىشود یک مفهوم را بر دو چیز حمل کرد، مگر آن که جهت وحدتى وجود داشته باشد، پس باید این وجودات یک جهت وحدت داشته باشند و گرنه لازم مىآید یک معناى واحد موجود باشد به وجودات متباین و کثرت در عین وحدت باشد.پس باید یک جهت وحدتى وجود داشته باشد.وقتى ما انسانى را با فرس مقایسه مىکنیم یک جهت اتحاد وجودى و یک جهت افتراق وجودى دارند.این افتراق وجودات آنها را از اتحادشان خارج نمىکند، پس هر وجودى اتحادش با وجود دیگر عین افتراقش با آن مىباشد.پس ما به الاشتراک عین ما به الاختلاف است و تشکیک خاصى وجود ثابت مىشود.» (13)
دلیل سوم: مراد از شدت و ضعف در مسئله تشکیک، کثرت و قلت آثار است و دلیل تشکیک آن است که ما وجود را به حسب افرادش به شدید و ضعیف و متقدم و متاخر، تقسیم مىکنیم و بدون شک، وجود واجب اولى، اقدم و اقواى از وجود ممکنات است، هم چنین وجود مجردات قوىتر از وجود مادیات است و این شدت و ضعفها مربوط به وجودند.
بنابراین، اولا، اختلاف فقر و غناى وجودى و شدت و ضعف قابل انکار نیست.ثانیا، باید بین این موجودات جهت اشتراک وجود داشته باشد و گرنه دو چیزى را که هیچ اشتراک ندارند، نمىتوان گفتیکى کاملتر از دیگرى است و آن دیگرى نسبتبه آن ناقص است.ثالثا، اعتقاد به حقایق متباینه صحیح نیست و بطلان آن در جاى خود روشن شده است.رابعا، تشکیک در ماهیت صحیح نیست.با توجه به این چهار مقدمه معلوم مىشود که تشکیک مربوط و منحصر به وجود است.
دلیل چهارم: وجود نقیض عدم است و عدم واحد است نه متعدد، پس باید وجود نیز که نقیض آن است واحد باشد و گرنه ارتفاع نقیضین لازم مىآید.پس از آن مىگوییم اختلاف وجودات نیز واضح است; مثلا حیوان همه افعال و آثار جمادات و نباتات را دارد، به علاوه احساس و ادراک، انسان نیز همه آثار و افعال جماد، نبات و حیوان را به اضافه درک کلیات، هم چنین معتقدیم که وجود بسیط است نه مرکب، پس باید این وجودات یک مابه الاشتراک و یک مابهالاختلاف داشته باشند و هر دو نیز به نفس وجود باشد.
به هر حال، این استدلالها و غیر آنها مىتوانند اصل تشکیک مراتب وجود را اثبات کنند، البته روشن است که این استدلالها در مقابل مشاء که وجودات را حقایق متباینه مىدانند کامل و بىنقص هستند، اما در برابر سخن عرفا که وجود را یک حقیقت واحد داراى مظاهر و تجلیات گوناگون - نه مراتب و درجات مختلف - مىدانند، مقاومتى ندارند، لذا خود ملاصدرا نیز گاهى سخن فلاسفه اشراق و فهلویون را مىپذیرد و گاهى سخن عرفا را.
از نظر حکمت متعالیه وجود حقیقتى است داراى مراتب مختلف و کثرت نیز مربوط به خود وجود است.بالاترین مرتبه وجود و کاملترین درجه آن را واجب الوجود مىنامند و مراتب دیگر در ضعف متفاوتند و هر چه از خدا دورتر باشند ضعفشان بیشتر است، پس از نظر فیلسوف، خداوند همان هستى محض است که در بالاترین مرتبه قرار دارد، اما مراتب دیگر نیز وجود دارند و قابل انکار نیستند.ولى از نظر عرفان وجود حقیقت واحدى است که قابل تعدد نیست و تمام کثرتها ناشى از ظهورات مختلف آن است.وجود حقیقت واحدى است که هر لحظه به ظهورى و به شانى متجلى مىشود و کثرت مربوط به وجود نیست، بلکه آیات و نشانههاى آن است که داراى کثرتى اعتبارى و نه حقیقى هستند، پس وجود حقیقت واحدى است که هیچ وجودى در طول یا عرض او نیست.
تشکیک طولى و عرضى
پس از بیان تشکیک عامى و خاصى اشارهاى گذرا به تشکیک طولى و عرضى نیز مىکنیم:
تشکیک طولى آن است که وجود حقیقتیگانهاى است که از واجب الوجود - که شدیدترین مرتبه وجود است و هیچ محدودیتى ندارد - شروع شده تا به هیولاى اولى که ناقصترین و پایینترین مرتبه وجود است مىرسد.یک طرف آن شدیدترین مرتبه وجود و طرف دیگر آن ضعیفترین مرتبه وجود است و بینهما متوسطات.پس در تشکیک طولى بین دو مرتبه وجود مقایسه مىشود که یکى کاملتر از دیگرى است و رابطه علت و معلولى بین آنها برقرار است.
تشکیک عرضى این است که چند فرد از موجودات در یک مرتبه با همدیگر مقایسه شوند; مثلا یک مرتبه از نور را در نظر بگیریم که بر اجسام مختلفى بتابد، وقتى نور خورشید بر سنگ و خاک و درخت مىتابد این کثرت نور وجوداتى است که تشکیک عرضى داشته و بین این چند معلول رابطه علت و معلولى برقرار نیست، گرچه همگى و در عرض یکدیگر معلول یک علت هستند.این چند معلول على رغم کثرتى که دارند داراى نوعى وحدت حقیقى نیز هستند.
نتایج مسئله تشکیک وجود
ملاصدرا چون نظریه تشکیک خاصى مراتب وجود را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد با تحلیل تشکیک به آثار و نتایج فراوانى دستیافت که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- بازگشت دادن تمام کثرات به نوعى وحدت،
2- مساله معاد جسمانى،
3- حدوث جسمانى نفس،
4- حرکت جوهرى و حل شبهه بقاى موضوع،
5- علم خداوند که علم اجمالى در عین کشف تفصیلى است،
6- اتحاد عاقل به معقول،
7- تقریر جدید و دقیقى از برهان صدیقین،
8- تبیین دقیقى از رابطه علت و معلول،
9- پذیرفتن سنخیتبین واجب الوجود و ممکنات و نفى تباین کلى بین آنها،
10- پذیرفتن نوعى وحدت وجود عرفانى،
11- انکار حقایق متباینه که مشاء معتقد به آن هستند،
12- پذیرفتن وحدت حقیقى وجود در عین کثرت حقیقى.
اما لوازم انکار تشکیک خاصى وجود عبارتند از:
1- تعطیل شدن عقل از اثبات صفات کمال بر خداوند،
2- علم ما به خداوند باید حصولى باشد نه حضورى،
3- توجیهپذیر نشدن وحدت امر خدا، و ما امرنا الا واحدة،
4- انکار حرکت تکاملى انسان،
5- پذیرفتن امکان ترجیح بلا مرجح،
6- انکار قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد،
7- پذیرفتن ترکیب در صادر نخستین.
توضیح چگونگى اثبات و ترتب این لوازم بر مسئله تشکیک از حوصله این مقال خارج است و هر کدام نیاز به بحثى مستقل و مستوفا دارد.ضمنا برخى آیات شریفه قرآن و نیز روایات مشتمل بر مطالبى هستند که تنها از طریق پذیرفتن تشکیک قابل تحلیل و توضیحاند، که توضیح آن به مقالهاى دیگر موکول مىشود.
و آخر دعوینا ان الحمد لله رب العالمین
منابع و پىنوشتها:
1) مرتضى مطهرى، پاورقیهاى اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1365 ش، ج3، ص 79.
2) حسینبن سینا (ابو على سینا)، الهیات شفاء، چاپ رحلى، انتشارات بیدار، قم، بىتا، ص444.
3) محمدبن محمدبن حسن طوسى (خواجه نصیر)، تجرید العقائد، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1370 ش، ص35; همو، نقدالمحصل، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1995 م.ص518; عبدالرزاق لاهیجى، شوارق الالهام، انتشارات مهدوى، اصفهان، بىتا، ص52.
4) علاء الدین قوشچى، شرح تجرید العقائد، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، بىتا، ص14 و24.
5) حسن بن یوسف (علامه حلى) انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، انتشارات وضى، قم، بىتا، ص47; همو، الجوهرالنفید، بىنا - بىتا - ص20.
6) شهاب الدین سهروردى، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به تصحیح هزى تربن، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1372 ش، ج2، ص119.
7) قطب الدین شیرازى، شرح حکمة الاشراق، بیدار، قم، بىتا، ص210.
8) ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ناصرى، تهران، بىتا، ص11.
9) آقا حسین خوانسارى، الحاشیه على شروح الاشارات، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1378 ش، ج1، ص258.
10) ر.ک: عبدالله جوادى آملى، رفیق مختوم شرح حکمت متعالیه، مرکز نشر اسراء، قم، 1376 ش، بخش1، ج1، ص258.
11) ر.ک: صدرالدین شیرازى، اسفار (الحکمة المتعالیه)، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1981 م.ج1، ص65; سید محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1365 ش، ج3، ص385.
12) ر.ک: صدرالدین شیرازى، گذشته، ص64; غلامحسین ابراهیمى دینانى، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردى، حکمت، تهران، 1375 ش، ص289.
13) آقا على مدرس، رساله حملیه، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1372 ش، ص39.
مسئله تشکیک وجود از مسائل مشترک بین علم کلام و فلسفه است، البته عرفاى اسلامى نیز به این مسئله توجه جدى داشته و آن را در کتابهاى خود به بحث گذاردهاند.اهمیت این مبحثبه قدرى است که به جرات مىتوان گفت که پس از «اصالت وجود» هیچ مسئلهاى در حکمت متعالیه ارزش و اهمیت «تشکیک وجود» را ندارد هم چنین حل اکثر مباحث و مشکلات حکمت متعالیه متوقف بر آن است.
بحث درباره تشکیک از ابتکارات متفکران اسلامى است و در اندیشههاى فیلسوفان یونان سخنى درباره آن به ما نرسیده است.این مسئله و نیز «اصالت وجود» دو همزاد و مولود فلسفه اسلامى هستند که از طرفى، ریشه در نظریات عرفانى عرفاى اسلامى داشته و از طرف دیگر، در نتیجه برخورد فیلسوفان با افکار متکلمان پدیده آمده است . (1)
کتابهاى منطق در بحث از کلى و جزئى و تقسیمات آن به مشکک و متواطى به بحث درباره تشکیک پرداختهاند و کتابهاى فلسفى در مباحث امور عامه و وجودشناسى و کتابهاى عرفانى، ضمن بحث از «وحدت وجود» به مطالعه تشکیک نیز پرداختهاند.
علت نامگذارى این مسئله به تشکیک:
تشکیک در لغتبه معناى شک و تردید و تحیر است.در این مسئله چون یک لفظ از طرفى، حکایت از وحدت معنا دارد و در عین حال مفاهیم یکسان نبوده، بلکه تقدم و تاخر یا اولویت و عدم اولویت در آنها وجود دارد و از طرف دیگر، در عین وحدت لفظ و معنا، مصداقهاى مختلف دارد که باعث تشابه و تردید آنها مىشود، لذا این مسئله را تشکیک نام نهادهاند.
اشارهاى کوتاه به تاریخ مسئله
شاید بتوان گفت که ابو على سینا (370- 428 ه.ق) اولین کسى است که به مطالعه درباره مسئله تشکیک وجود پرداخته است.وى در پایان فصل سوم از مقاله پنجم الهیات شفا مىگوید:
«وجود، شدت و ضعف ندارد و کمتر و ناقص نمىشود و تنها تفاوت در سه حکم مىپذیرد: تقدم و تاخر، بىنیازى و نیاز، وجوب و امکان.به همین جهت وقتى تقدم و تاخر در نظر گرفته شود، ابتدا وجود به علت نسبت داده مىشود و ثانیا به معلول، و نیز علت، بىنیاز از معلول است و معلول، محتاج آن است و نیز علت، واجبالوجود است و معلول ذاتا ممکن الوجود است . (2)
پس از ابن سینا، تفتازانى، بهمنیار، فخر رازى، ابوالبرکات بغدادى و...همین نظر را پذیرفتند.خواجه نصیر در آثار خود گاهى مىگوید: «تزاید و اشتداد در وجود نیست» و گاهى مىگوید: «شدت و ضعف در وجود هست» . (3) مقصود خواجه آن است که در وجود تشکیک عامى وجود دارد، اما تشکیک خاصى وجود ندارد.صدق مفهوم وجود بر علت و معلول یکسان نیست، اما در عین حال حرکتى در وجود نیست که از ضعف به سوى شدت باشد.قوشچى که از مهمترین مفسران افکار خواجه نصیر است این تفسیر را ارائه کرده است . (4) علامه حلى نیز در آثار خود به روش خواجه نصیر عمل کرده است . (5)
اما شهاب الدین سهروردى معروف به شیخ اشراق براى اولین بار تشکیک به کمال و نقص را مطرح کرد.وى در حکمة الاشراق مىگوید:
تفاوت انوار به کمال و نقص است و تفاوت دو نور مجرد، نه به تمام ذات است و نه به بعض ذات و نه به عوارض، زیرا ماهیت نمىتواند سبب تفاوت باشد و آن انوار چون بسیط هستند، پس جزء ذات نیز نمىتواند علت تمایز آنها باشد و عوارض مادى نیز در آنجا وجود ندارد، پس باید تمایز و تفاوت آنها به کمال و نقص وجودى باشد . (6)
این عبارت سهروردى را شارحان او چنین توضیح دادهاند:
وجود واجب با وجود ممکن هیچ ماهیت مشترکى ندارد.از طرف دیگر، وجود واجب شدیدتر و قوىتر از وجود ممکن است، زیرا معلوم است که خواص و آثارى که در وجود واجب است در وجود ممکنات وجود ندارد و نیز مىبینیم که وقتى دو خط را مقایسه مىکنیم و یکى بزرگتر از دیگرى است.آنها تفاوت در ماهیت مقدارى ندارند، اما در عین حال تفاوت آنها روشن است، پس باید تفاوت، به وجود باشد، خط طویل مشتمل برخط کوتاه استبا یک اضافهاى و همچنین واجب مشتمل بر همه کمالات ممکنات استبا اضافاتى و نیز گاهى مىبینیم در رنگ حرکت وجود دارد و ماهیت نیز حرکت ندارد، پس باید حرکت مربوط به وجود باشد . (7)
به هر حال، مرحوم حاجى سبزوارى مىگوید:
المیز اما بتمام الذات
او بعضها او جاء بمنضمات
بالنقص والکمال فى المهیة
ایضا یجوز عند الاشراقیة
مقصود این است که ما در عالم دو نوع کثرت مىبینیم: 1- کثرت عرضى، مثل انسان، گیاه، حیوان و...2- وجود متقدم و متاخر و شدید و ضعیف و...به نظر فلاسفه مشاء قسم دو کثرت معلول یکى از سه چیز است:
1- تفاوت به تمام ذات باشد، مثل تفاوت اجناس عالى با یکدیگر.
2- تفاوت به بعض ذات باشد، مثل تفاوت دو نوع از یک جنس.
3- تفاوت به عوارض باشد، مثل تفاوت دو فرد از یک نوع.
ولى فلاسفه اشراقى مىگویند که یک قسم چهارمى براى تفاوت وجود دارد که کمال و نقص در وجود باشد.در مفاهیم تشکیک نیست، بلکه تشکیک مربوط به حقیقت وجود است.
پس از شیخ اشراق صدرالمتالهین این نظریه را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد، حتى اصالة الوجود را نیز با تشکیک اثبات مىکند، آن گونه که حاجى سبزوارى مىگوید:
کذا لزوم السبق فى العلیة
مع عدم التشکیک فى المهیة (8)
یعنى از طرفى مىدانیم که تشکیک در ماهیت جایز نیست و از طرف دیگر، باید همیشه علت مقدم بر معلول باشد و تقدم و تاخر، یعنى تشکیک در ماهیت جایز نیست، پس باید تقدم علت و تاخر معلول مربوط به وجود باشد.توضیح کلام ملاصدرا و ادله او بر اثبات تشکیک و آثار و نتایج این مسئله در آینده بیان خواهد شد.
پس از صدرالمتالهین و حتى نزدیک به دو قرن پس از او اندیشههایش مورد توجه نزدیکترین شاگردان او هم قرار نگرفت، چنان که آقا حسین خوانسارى مىگفت: «تشکیک خاصى وجود چیزى است که ما آن را نمىفهمیم و بلکه گویا نظریه پرداز آن نیز متوجه آن نشده است.» (9) اما در قرن چهاردهم هجرى نظریه تشکیک خاصى وجود را شارحان بزرگ فلسفه ملاصدرا به شدت تایید کردند.
تشکیک عامى
آن چه در فلسفه ملاصدرا داراى اهمیت است تشکیک خاصى است، ولى ابتدا توضیح کوتاهى درباره تشکیک عامى ذکر کرده و سپس به تشکیک خاصى مىپردازیم.
تا قبل از شیخ اشراق همه فلاسفه مشاء در جهان اسلام و عموم متکلمان معتقد به تشکیک عامى بودهاند.تشکیک عامى آن است که صدق یک مفهوم کلى بر مصادیق خود یکسان نبوده، بلکه به طور مختلف بر افراد خود تطبیق کند.آن مصادیق همه در معناى آن اسم مشترک باشند و در عین حال یکسان نباشند; مثلا کلمه حرارت بر گرماهاى متفاوت صدق مىکند و یا اشیا در حرارت یکسان نیستند یا سفیدى بر اشیاى سفید صدق مىکند، اما برخى سفیدترند و برخى کمتر سفیدند; مثلا کلمه سفید بر برف، پنبه و عاج فیل صدق مىکند، اما یکى اقدم یا اشد از دیگرى است.در این تشکیک ما به الاختلاف غیر از ما به الاشتراک است; یعنى پنبه، برف و عاج فیل در اصل سفیدى مشترکند، اما در امور دیگر با یکدیگر متفاوتند و همین تفاوتها باعثشده که یکى سفیدتر از دیگرى باشد.در واقع، این جا اختلاف به امور زاید بر ذات این اشیا است، لذا این نوع تشکیک به تواطؤ بر مىگردد، ولى افراد ساده اندیش (عموم مردم) این را تشکیک مىپندارند و لذا آن را تشکیک عامى گویند . (10)
این نوع تشکیک در واقع، تنها یک بحث منطقى است و کمتر در مباحث فلسفى مطرح مىشود، زیرا بیشتر به بحث لفظى شباهت دارد تا بوجودشناسى.
تشکیک خاصى
هر کس که سوفسطایى نباشد واقعیاتى را پذیرفته است و طبق اصالت وجود چیزى غیر از وجود واقعیت ندارد موجوداتى هم که وجود واقعى دارند با یکدیگر تفاوت واقعى دارند و چون تنها وجود است که واقعیت دارد، پس این اختلافات به خود وجود بر مىگردند، این موجودات همگى به یک معنا وجود دارند و حمل وجود بر آنها یکسان و به یک معنا است، در عین آن که با یکدیگر اختلاف نیز دارند; مثلا برخى از این موجودات مقدم و قوىتر و کاملتر از برخى دیگرند; مثلا وجود علت قوىتر و مقدم بر وجود معلول است، هم چنین وجود در هر یک از عقول طولى مقدم بر وجود عقل دیگر است، صدق وجود نیز بر جوهر اقدم و اولى است از صدق آن بر عرض . (11)
در این قسم تشکیک ما به الاختلاف موجودات عین ما به الاتفاق آنهاست; یعنى تفاوت آنها به خود مرتبه آنها است نه به امور زاید بر ذات.به بیان دیگر، مىتوان گفت: بنابر مبناى اصالة الوجود چیزى غیر از وجود نداریم، لذا مابهالامتیاز این واقعیات خارجى باید از سنخ ما به الاشتراک آنها باشد.وجود داراى درجات و مراتب متفاوتى است که همگى در وجود بودن مشترکاند و تفاوت آنها به شدت و ضعف و آثار وجود است.در راس سلسله و مراتب وجود خداى متعال قرار دارد که نور وجودش قائم به ذات خود اوست و هیچ شرط و قیدى ندارد، حمل وجود بر او یک قضیه ضروریه ازلیه است و هیچ حیثیت تعلیلى و تقییدى ندارد، اما سایر مراتب وجود وابسته و متعلق به خداى متعال هستند، پس وجود خداوند اصل حقیقت وجود است و سایر مراتب وجود، پرتوى از اویند.
این گونه تشکیک را تشکیک خاصى یا «تشکیک اتفاقى» گویند، زیرا ما به الاتفاق عین ما به الاختلاف است . (12)
مثالهاى مختلفى براى تشکیک خاصى ذکر شده است، قبل از ذکر این مثالها توجه به این نکته لازم است که یک مثال گاهى از یک جهت نزدیک کننده مطلب است، ولى لازم نیست که از تمام جهات صحیح و مطابق با مدعاى محل بحثباشد.در این چند مثال نیز اگر دقت زیاد بشود مطابق با مدعاى محل بحث نیستند، ولى مىتوانند مسئله را به ذهن نزدیک کنند.
الف) نور حقیقت واحدى است که داراى درجات متفاوت و متعددى است.تعریف نور هر چه باشد بر تمام نورهاى ضعیف، قوى و متوسط صدق مىکند و تمام نورهاى ضعیف و قوى در اصل نور بودن مشترکند، در عین حال تفاوتهایى نیز بین درجات مختلف نور وجود دارد، ضمنا روشن است که نور ضعیف از نور و غیر نور آمیخته نیست، بلکه فقط نور است و نور قوى نیز مرکب از نور و غیر نور نیست، بلکه فقط نور است، پس ما به الاشتراک تمام انوار به نور است، چنان که ما به الامتیاز آنها نیز به نور است.
ب) اجزاى زمان وقتى با یکدیگر مقایسه شوند برخى مقدم و برخى مؤخرند و اشتراک این اجزا و قطعهها به زمان و تفاوت آنها به تقدم و تاخر است که تقدم و تاخر نیز زمان مىباشد.پس اشتراک آنها در چیزى است که اختلافشان نیز در همان چیز است.
ج) وقتى دو حرکتسریع و کند را مقایسه مىکنیم این دو در اصل حرکت مشترکند و تفاوت آنها تنها در سرعت و کندى است. سرعت و کندى نیز خود از اقسام حرکتاند و چیزى غیر از آن نیستند.حرکتسریع مرکب از حرکت و غیر حرکت نیست، بلکه تنها حرکت مىباشد، چنان که حرکت کند نیز مرکب از حرکت و غیر حرکت نیست، بلکه تنها حرکت است، پس هر دو در حرکتبودن مشترکند و در عین حال، تفاوتشان نیز به حرکتشان است.
د) اگر دو خط طولانى و کوتاه را مقایسه کنیم خواهیم دید که این دو در اصل امتداد و طول مشترکند، هر دو کم متصل هستند، در عین حال، تفاوت آنها به طولانى و کوتاه بودن است که طولانى و کوتاه بودن نیز همان خط، امتداد و طول است، پس اشتراک و تفاوت این دو خط در امتداد است.
ه) هر گاه دو وجود را در نظر بگیریم، در اصل وجود با یکدیگر مشترکند، هر چند تفاوتهایى نیز دارند و چون ما چیزى غیر از وجود نداریم، پس تفاوت آنها نیز باید به وجود باشد.بنابراین، اشتراک آنها در اصل وجود است و تفاوتشان آنها به مرتبه و درجه وجودى آنها است.
اقوال در مسئله
فکر فلسفى در طول تاریخ به دنبال یافتن جهت وحدت بین کثرات بوده است، چیزى که عرفا نیز ادعاى مشاهده آن را دارند.در شهود عرفانى کثرت انحراف و وحدت اصل است و شخص احول کثرت را مىبیند، ولى کثرت در واقع، وهم و سرابى بیش نیست، و اگر مبالغه نباشد باید گفت که نخستین فیلسوف، یعنى طالس که مىگوید همه چیز از آب استبه دنبال بر گرداندن کثرت به وحدت بوده است.این عقیده امروز در نظریه تشکیک به نحو کاملترى نشان داده شده است.به هر حال، فیلسوفان و عارفان نظریات مختلفى در این موضوع ارائه کردهاند که در ذیل به آنها اشاره مىکنیم:
1- کثرت وجود و کثرت موجود: این نظر فلاسفه مشاء است و اکثر مردم نیز همین عقیده را پذیرفته و در باب توحید نیز توحید نوع مردم (عوام) همین است.پیروان این نظریه به تشکیک عامى معتقدند.
2- وحدت وجود و وحدت موجود: این عقیده صوفیه است و خود بر دو قسم است:
الف) عقیده کسانى که مىگویند تنها یک وجود واقعیت داشته که داراى شئون و اطوار مختلف است.او در آسمان خود را به شکل آسمان نشان مىدهد و در زمین زمین است.این کثرتها اعتبارى بوده و ضررى به وحدت او نمىزنند.این مذهب جاهلان از صوفیه است.
ب) عقیده کسانى که مىگویند وجود حقیقتى مجرد از تمام این مراتب داشته که آن وجود واجب متعال و لابشرط است و تمام مراتب وجود اطوار و شئون او بوده و محتاج به او هستند.این فقر و احتیاج منافى با وجوب نیست، زیرا احتیاج و فقر به قیقتخود منافاتى با وجوب ندارد.بله، فقر و نیاز به غیر است که منافات با وجوب وجود دارد.پس طبق این عقیده تنها یک مرتبه از وجود داریم و بقیه اطوار و شئون او هستند.این عقیده بزرگان عرفا و ملاصدرا است.حقیقت تشکیک خاص الخاصى وجود به این نظریه برگشت مىکند.این نظریه طرفدار تشکیک خاص الخاصى است.
ج) وجود یک مرتبه واجب است که چون لابشرط است هیچ تجلى، اطوار و شئونى ندارد.مراتب دیگر وجود نیز تحقق دارند که فقیر و وابسته به او هستند، اما وجودشان نیز بیگانه، مباین وجداى از وجود واجب نیست.این مذهب فهلویونى است که طرفدار تشکیک خاصى اند.
3- وحدت وجود و کثرت موجود: طبق این عقیده تنها یک وجود واجب تحقق دارد و موجودات اشیایى هستند که تنها نسبتى به وجود دارند و خود هیچ موجودیتى ندارند.این عقیده محقق دوانى است.
4- وحدت موجود و کثرت وجود: ظاهرا هیچ کس این عقیده را نپذیرفته است.
5- وحدت وجود و موجود در عین کثرت وجود و موجود مثلا کسى که جلوى چند آینه ایستاده است در عین وحدت او کثرت نیز دارد.این عقیده را نیز ملاصدرا پذیرفته و به عدهاى از عرفا نیز نسبت داده است.عقیده به تشکیک خاصى وجود مىتواند توجیهى بر این عقیده نیز باشد.این نظریه طرفدار تشکیک اخص الخواصى است.
دلیل اثبات تشکیک خاصى وجود
ملاصدرا چون وجود را طرفى یک حقیقت واحده مىداند و از طرفى معتقد است که این حقیقت واحده داراى مراتب و درجات گوناگون استباید براى این مدعا که پایه و اساس تمام فلسفه اوست دلیل محکمى اقامه نماید، اما متاسفانه او چون این مساله را بدیهى و مسلم مىپنداشته کمتر استدلالى بر آن اقامه نموده است.اما ما در اینجا استدلالهاى مختلفى که مىتوان براى تشکیک اقامه نمود را ذکر مىکنیم.ولى ابتدا اشارهاى به دلیل فلاسفه مشاء براى انکار و نفى تشکیک خاصى مىنماییم:
دلیل اول: فلاسفه مشاء مىگویند: آیا این موجودات با یکدیگر اختلاف دارند یا خیر، اگر اختلاف دارند، پس اتحاد در ماهیت نداشته و جهت وحدت و اتفاق نخواهند داشت و اگر اختلاف ندارند، پس تشکیک محقق نخواهد شد، زیرا جهت اختلاف وجود ندارد.
ولى ملاصدرا معتقد است که این استدلال ناتمام است، زیرا به نظر او اولا، این موجودات یک جهت اشتراک و وحدت با یکدیگر دارند، زیرا مفهوم «وجود» از اینها انتزاع شده و بر تمام آنها صدق مىکند، پس معلوم مىشود که نوعى وحدت بین آنها وجود دارد. بنابراین، از جهتى اختلاف و از جهت دیگر اشتراک وجود دارد و چون ما معتقد به اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت هستیم، هم آن اشتراک مربوط به وجود است و هم این اختلاف.از این رو، مابهالاشتراک، عین مابهالاختلاف است، لذا تشکیک وجود ثابت مىشود.
دلیل دوم: آقا على مدرس مىگوید:
«وقتى اصالت وجود اثبات شد تمام اختلافات وجودات به وجود برگشت مىکنند، مثل اختلاف اشخاص در عوارض، یا انواع در فصول، یا اجناس در عوارض خاصه، همه به اختلاف در وجود بر مىگردد و چون نمىشود یک مفهوم را بر دو چیز حمل کرد، مگر آن که جهت وحدتى وجود داشته باشد، پس باید این وجودات یک جهت وحدت داشته باشند و گرنه لازم مىآید یک معناى واحد موجود باشد به وجودات متباین و کثرت در عین وحدت باشد.پس باید یک جهت وحدتى وجود داشته باشد.وقتى ما انسانى را با فرس مقایسه مىکنیم یک جهت اتحاد وجودى و یک جهت افتراق وجودى دارند.این افتراق وجودات آنها را از اتحادشان خارج نمىکند، پس هر وجودى اتحادش با وجود دیگر عین افتراقش با آن مىباشد.پس ما به الاشتراک عین ما به الاختلاف است و تشکیک خاصى وجود ثابت مىشود.» (13)
دلیل سوم: مراد از شدت و ضعف در مسئله تشکیک، کثرت و قلت آثار است و دلیل تشکیک آن است که ما وجود را به حسب افرادش به شدید و ضعیف و متقدم و متاخر، تقسیم مىکنیم و بدون شک، وجود واجب اولى، اقدم و اقواى از وجود ممکنات است، هم چنین وجود مجردات قوىتر از وجود مادیات است و این شدت و ضعفها مربوط به وجودند.
بنابراین، اولا، اختلاف فقر و غناى وجودى و شدت و ضعف قابل انکار نیست.ثانیا، باید بین این موجودات جهت اشتراک وجود داشته باشد و گرنه دو چیزى را که هیچ اشتراک ندارند، نمىتوان گفتیکى کاملتر از دیگرى است و آن دیگرى نسبتبه آن ناقص است.ثالثا، اعتقاد به حقایق متباینه صحیح نیست و بطلان آن در جاى خود روشن شده است.رابعا، تشکیک در ماهیت صحیح نیست.با توجه به این چهار مقدمه معلوم مىشود که تشکیک مربوط و منحصر به وجود است.
دلیل چهارم: وجود نقیض عدم است و عدم واحد است نه متعدد، پس باید وجود نیز که نقیض آن است واحد باشد و گرنه ارتفاع نقیضین لازم مىآید.پس از آن مىگوییم اختلاف وجودات نیز واضح است; مثلا حیوان همه افعال و آثار جمادات و نباتات را دارد، به علاوه احساس و ادراک، انسان نیز همه آثار و افعال جماد، نبات و حیوان را به اضافه درک کلیات، هم چنین معتقدیم که وجود بسیط است نه مرکب، پس باید این وجودات یک مابه الاشتراک و یک مابهالاختلاف داشته باشند و هر دو نیز به نفس وجود باشد.
به هر حال، این استدلالها و غیر آنها مىتوانند اصل تشکیک مراتب وجود را اثبات کنند، البته روشن است که این استدلالها در مقابل مشاء که وجودات را حقایق متباینه مىدانند کامل و بىنقص هستند، اما در برابر سخن عرفا که وجود را یک حقیقت واحد داراى مظاهر و تجلیات گوناگون - نه مراتب و درجات مختلف - مىدانند، مقاومتى ندارند، لذا خود ملاصدرا نیز گاهى سخن فلاسفه اشراق و فهلویون را مىپذیرد و گاهى سخن عرفا را.
از نظر حکمت متعالیه وجود حقیقتى است داراى مراتب مختلف و کثرت نیز مربوط به خود وجود است.بالاترین مرتبه وجود و کاملترین درجه آن را واجب الوجود مىنامند و مراتب دیگر در ضعف متفاوتند و هر چه از خدا دورتر باشند ضعفشان بیشتر است، پس از نظر فیلسوف، خداوند همان هستى محض است که در بالاترین مرتبه قرار دارد، اما مراتب دیگر نیز وجود دارند و قابل انکار نیستند.ولى از نظر عرفان وجود حقیقت واحدى است که قابل تعدد نیست و تمام کثرتها ناشى از ظهورات مختلف آن است.وجود حقیقت واحدى است که هر لحظه به ظهورى و به شانى متجلى مىشود و کثرت مربوط به وجود نیست، بلکه آیات و نشانههاى آن است که داراى کثرتى اعتبارى و نه حقیقى هستند، پس وجود حقیقت واحدى است که هیچ وجودى در طول یا عرض او نیست.
تشکیک طولى و عرضى
پس از بیان تشکیک عامى و خاصى اشارهاى گذرا به تشکیک طولى و عرضى نیز مىکنیم:
تشکیک طولى آن است که وجود حقیقتیگانهاى است که از واجب الوجود - که شدیدترین مرتبه وجود است و هیچ محدودیتى ندارد - شروع شده تا به هیولاى اولى که ناقصترین و پایینترین مرتبه وجود است مىرسد.یک طرف آن شدیدترین مرتبه وجود و طرف دیگر آن ضعیفترین مرتبه وجود است و بینهما متوسطات.پس در تشکیک طولى بین دو مرتبه وجود مقایسه مىشود که یکى کاملتر از دیگرى است و رابطه علت و معلولى بین آنها برقرار است.
تشکیک عرضى این است که چند فرد از موجودات در یک مرتبه با همدیگر مقایسه شوند; مثلا یک مرتبه از نور را در نظر بگیریم که بر اجسام مختلفى بتابد، وقتى نور خورشید بر سنگ و خاک و درخت مىتابد این کثرت نور وجوداتى است که تشکیک عرضى داشته و بین این چند معلول رابطه علت و معلولى برقرار نیست، گرچه همگى و در عرض یکدیگر معلول یک علت هستند.این چند معلول على رغم کثرتى که دارند داراى نوعى وحدت حقیقى نیز هستند.
نتایج مسئله تشکیک وجود
ملاصدرا چون نظریه تشکیک خاصى مراتب وجود را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد با تحلیل تشکیک به آثار و نتایج فراوانى دستیافت که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1- بازگشت دادن تمام کثرات به نوعى وحدت،
2- مساله معاد جسمانى،
3- حدوث جسمانى نفس،
4- حرکت جوهرى و حل شبهه بقاى موضوع،
5- علم خداوند که علم اجمالى در عین کشف تفصیلى است،
6- اتحاد عاقل به معقول،
7- تقریر جدید و دقیقى از برهان صدیقین،
8- تبیین دقیقى از رابطه علت و معلول،
9- پذیرفتن سنخیتبین واجب الوجود و ممکنات و نفى تباین کلى بین آنها،
10- پذیرفتن نوعى وحدت وجود عرفانى،
11- انکار حقایق متباینه که مشاء معتقد به آن هستند،
12- پذیرفتن وحدت حقیقى وجود در عین کثرت حقیقى.
اما لوازم انکار تشکیک خاصى وجود عبارتند از:
1- تعطیل شدن عقل از اثبات صفات کمال بر خداوند،
2- علم ما به خداوند باید حصولى باشد نه حضورى،
3- توجیهپذیر نشدن وحدت امر خدا، و ما امرنا الا واحدة،
4- انکار حرکت تکاملى انسان،
5- پذیرفتن امکان ترجیح بلا مرجح،
6- انکار قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد،
7- پذیرفتن ترکیب در صادر نخستین.
توضیح چگونگى اثبات و ترتب این لوازم بر مسئله تشکیک از حوصله این مقال خارج است و هر کدام نیاز به بحثى مستقل و مستوفا دارد.ضمنا برخى آیات شریفه قرآن و نیز روایات مشتمل بر مطالبى هستند که تنها از طریق پذیرفتن تشکیک قابل تحلیل و توضیحاند، که توضیح آن به مقالهاى دیگر موکول مىشود.
و آخر دعوینا ان الحمد لله رب العالمین
منابع و پىنوشتها:
1) مرتضى مطهرى، پاورقیهاى اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1365 ش، ج3، ص 79.
2) حسینبن سینا (ابو على سینا)، الهیات شفاء، چاپ رحلى، انتشارات بیدار، قم، بىتا، ص444.
3) محمدبن محمدبن حسن طوسى (خواجه نصیر)، تجرید العقائد، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1370 ش، ص35; همو، نقدالمحصل، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1995 م.ص518; عبدالرزاق لاهیجى، شوارق الالهام، انتشارات مهدوى، اصفهان، بىتا، ص52.
4) علاء الدین قوشچى، شرح تجرید العقائد، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، بىتا، ص14 و24.
5) حسن بن یوسف (علامه حلى) انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، انتشارات وضى، قم، بىتا، ص47; همو، الجوهرالنفید، بىنا - بىتا - ص20.
6) شهاب الدین سهروردى، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به تصحیح هزى تربن، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1372 ش، ج2، ص119.
7) قطب الدین شیرازى، شرح حکمة الاشراق، بیدار، قم، بىتا، ص210.
8) ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ناصرى، تهران، بىتا، ص11.
9) آقا حسین خوانسارى، الحاشیه على شروح الاشارات، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1378 ش، ج1، ص258.
10) ر.ک: عبدالله جوادى آملى، رفیق مختوم شرح حکمت متعالیه، مرکز نشر اسراء، قم، 1376 ش، بخش1، ج1، ص258.
11) ر.ک: صدرالدین شیرازى، اسفار (الحکمة المتعالیه)، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1981 م.ج1، ص65; سید محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1365 ش، ج3، ص385.
12) ر.ک: صدرالدین شیرازى، گذشته، ص64; غلامحسین ابراهیمى دینانى، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردى، حکمت، تهران، 1375 ش، ص289.
13) آقا على مدرس، رساله حملیه، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1372 ش، ص39.