روش مقایسهای جایگاهی مهم در اغلب رشتههای علوم اجتماعی دارد و کاربرد این روش در مطالعات سیاسی نیز نقش مؤثری در درک و تبیین صحیح تر مسائل سیاسی داشته است. با وجود این، نظریه های رایج در سیاست مقایسهای، به دلیل تقلیل گرایی یا کلگرایی، نتوانستهاند دقت و فراگیری را در کنار یکدیگر داشته باشند. نظریههای رایج در ادبیات سیاست مقایسهای، در هر دو پارادایم اثباتگرایی و تاریخگرایی، که شامل پنج محور کلی نظریه سیستمها، نظریههای فرهنگ، نظریههای توسعه، نظریههای طبقات و نظریه اقتصاد سیاسی است، نتوانستهاند چارچوب نظری دقیق و در عین حال فراگیری را ایجاد کنند که بتوان بر اساس آن به مقایسه مسائل سیاسی پرداخت. در این مقاله، با نقد و بررسی مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی پارادایمها و نظریات موجود در سیاست مقایسهای، از «نظام امنیتی» به عنوان چارچوبی بدیل برای مطالعه سیاست مقایسهای یاد شده و مبانی نظری و مؤلفه های مفهومی آن بررسی شده است.
در این مقاله، با استفاده از روش اسکینر در قرائت متون سیاسی، تلاش میشود تا مسأله امنیت و ارتباط آن با برداشت خواجه نظامالملک، بررسی شود. به زعم خواجه نظامالملک، از شاخصترین اندرزنامه / سیاستنامه نویسان، ربطی «ارگانیک» بین امنیت رعایا و قدرت سلطان وجود دارد. امنیت، باعث رونق و رفاه در کار رعایا میشود و پادشاه، با اخذ مالیات از رعیت مرفه، صاحب «خزانه و مساکر» بسامان میگردد. در عین حال، حفظ نوعی توازن و تعادل هم لازم است؛ به گونهای که رعایا نتوانند در مقابل سلطان، استقلال و قدرت مقاومت کسب کنند و همواره میان رأفت و رهبت باشند. خواجه نظام، قدرتگیری سلاطین دیگر، خروج بددینان و مفسدین در دین، ضعف پادشاه و تردید او در استفاده از زور، بیکاری و تسلط زنان و کودکان بر ملک را، از عوامل اصلی ناامنی در قلمرو پادشاهی، یعنی موضوع اصلی امنیت میداند.
نـوشـتـار حـاضر بخشى از مقاله جنگ در ((الموسوعة العسکریة )) دایرة المعارف نظامى ـ اسـت کـه به ریاست سرهنگ هیثم الایوبى و به وسیله شمار بسیارى از پژوهشگران علوم نظامى به رشته تحریر در آمده است .
سـازمـانها و مؤ سساتى که ناگزیر از رقابت و تلاش براى بقا در محیطهاى به شدت مـتـلاطـم ، بـى ثـبـات و در حـال تـغـیـیـر و تـحـول انـد، بـراى رویـارویـى بـا عوامل و رخدادهاى محیطى تاءثیرگذار بر فعالیت هاى خود، با دو رویکرد و مکتب مدیریتى عمده مواجه اند: یـکـى مـکـتـب توصیفى انطباقى که برخوردى انفعالى و اقتضایى با این تحولات دارد و دیـگـرى مـکـتـب پـیـش تـدبـیـرى کـه بـرخـوردى فـعـال بـا عوامل محیطى را تجویز مى کند. روش تحلیل راهبردى (swot) به توصیه مکتب پیش تدبیرى و براى شناسایى و تدوین راهـبـردهـاى بـهـیـنـه بـراى سـازمـانـهـا بـه کـار مـى رود. کـه حـاصل آن چهار دسته راهبرد مى باشد: راهبردهاى قوت ـ فرصت ، ضعف ـ فرصت ، قوت ـ تهدید و ضعف ـ تهدید. در ایـن مـکـاتـب ، راهـبـرد عـبـارت اسـت از فـرآیـنـد تـصـمـیـم گـیـرى کـه طـى آن عـوامـل درونـى سـازمـان (ضـعف ها و قوت ها) با عوامل بیرونى (فرصت ها و تهدیدها) به گـونـه اى بـا یـکـدیگر مرتبط مى شوند که ارزش هر یک از آنها در تحقق اهداف سازمان به خوبى مشخص مى گردد.
کارکرد نیروهای ژرف و اثر آنها بر نظام بین الملل، واقعیتهای تازه ای را در پهنه روابط بین الملل پدیدار ساخته و بسیاری از مفاهیم و برداشتهای موجود در حوزه علم و روابط بین الملل را با ناکارآمدی روبرو کرده است. مفهوم امنیت و تبیین نظری آن در سیاست بین الملل یکی از گستره های موجود است که با چنین پدیده ای روبرو است و در نتیجه نیاز به بازاندیشی نظری دارد...
این مقاله، به تشریح مفهوم فرهنگ استراتژیک و برداشت سه نسل از متفکران در قالب سه گفتمان، در خصوص این مفهوم، میپردازد. فرهنگ استراتژیک، اولین بار به عنوان متغیر مستقل در تبیین رفتارهای استراتژیک مطرح گشت. طرح این مفهوم، به معنای پذیرش عواملی غیر از عوامل ساختاری ـ مادی در تحلیل رفتارهای استراتژیک بوده است. در این خصوص، سه گفتمان در سه دهه پدید آمد که هر سه نیز تمرکز خود را بر رابطه میان فرهنگ استراتژیک و رفتار استراتژیک قرار دادند. هرچند نتیجه گیری های آنان از نوع رابطه، متفاوت بوده است.گفتمان اول، تحلیل رفتار بدون فرهنگ استراتژیک را ناممکن میداند؛ گفتمان دوم فرهنگ استراتژیک را نوعی ابزار و امکان به منظور پیشبرد استراتژی معرفی کرده و گفتمان سوم نیز رابطه میان فرهنگ و رفتار استراتژیک را بیشتر در چارچوب نقش فرهنگ استراتژیک در عناصر و زمینه های رفتار استراتژیک مورد بررسی قرار داده است.
بیش از پیش به آن توجه داشت. در این مقاله، با عنایت به همین اهمیت و ضرورت و ضمن تأکید بر تفاوت میان مفهوم امنیت یا احساس نیاز به آن و مطالعات امنیتی از یک سو و تفاوت مطالعات امنیتی در ایران با مطالعات امنیتی ایرانی از سوی دیگر، ابتدا پیشینه و نحوه شکلگیری مطالعات امنیتی در ایران مورد بررسی قرار میگیرد تا مشخص شود این حوزه مطالعاتی، با چه مسائل و مشکلاتی دست به گریبان است و سپس، به تحلیل مسائل و مشکلات مذکور پرداخته میشود. به باور نگارنده، مطالعات امنیتی در ایران گرفتار در سه حلقه وابستگی یعنی وابستگی مفهومی، وابستگی علمی و وابستگی فکری است و تا مادامی که از این حلقهها، رهایی نیابد، نمیتوان از مطالعات امنیتی و ایرانی به عنوان حوزهای مستقل و قابل مطالعه سخن به میان آورد.
در محافل سیاسی و عمومی و حتی در اغلب موارد در محافل علمی، مفاهیم دکترین، سیاست و استراتژی را گاه چنان متداخل و با معانی مشابه به کار میگیرند که تشخیص مرزهای نظری و مفهومی آنها مشکل میشود. در این مقاله، ضمن بررسی ارتباط مفاهیم دکترین، سیاست و استراتژی با مفهوم امنیت، به بررسی زمینههای تداخل و ابهام میان این مفاهیم پرداخته میشود و تلاش برای تعیین مرزهای نظری و مفهومی میان آنها در دستور کار قرار میگیرد. بدین منظور، ابتدا به تلاشهای صورتگرفته برای ابهامزدایی از مفهوم امنیت به عنوان بستر نظری بحث اشاره میشود، سپس مرزهای نظری میان دکترین، سیاست و استراتژی بر اساس دیدگاههای مختلف بررسی شده و در پایان نیز مرزهای مفهومی آنها مورد بازبینی قرار می گیرد.