فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۵۲۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
ابتناء مطالعات و پژوهش های انسانی و اجتماعی بر الگوهای روش شناختی یکی از ضرورت های حوزة علوم انسانی در حال حاضر شده است. مکاتب، نحله ها و متفکران مختلف و تأثیرگذاری در این حوزه با دغدغة یادشده به مطالعه و تحقیق اشتغال دارند. یکی از این الگوهای روشی، روش های کیفی، تفهمی و به طور خاص روش هرمنوتیک است. این روش که به انواع و اقسام مختلفی تقسیم می شود، طرفداران و قائلین زیادی در مطالعات اجتماعی و انسانی و حتی اعتقادی و دینی پیدا کرده است. در فضای فکری معرفتی ایران نیز برخی از نویسندگان کاربست این روش را در مطالعات دینی و کلامی مطرح نموده اند که البته با مناقشات و چالش های علمی معرفتی فراوان مواجه شده اند. در مقالة حاضر ضمن تبیین ادلة هرمنوتیک فلسفی، با نگاهی انتقادی به این روش امعان نظر خواهد شد. هرمنوتیک فلسفی از دو زاویه نقد شده است که عبارت اند از: نقدهای درون هرمنوتیکی و برون هرمنوتیکی. مقصود از نقد درون هرمنوتیکی، مجادلاتی است که برخی از نحله ها و اشخاص قائل به هرمنوتیک طرح نموده اند. نقدهای برون هرمنوتیکی، بیان ایرادات هرمنوتیک فلسفی از دیدگاه جریان ها و اشخاصی است که خارج از چهارچوب هرمنوتیک به ارزیابی این روش پرداخته اند.
عناصر فلسفیِ بازی و نظریه بازی تکاملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازی به عنوان بخش مهمی از زندگی روزمره، هزاران سال در زندگی بشر تداوم داشته است، اما کمتر از هفتاد سال است که نظریه بازی به صورت جدّی موضوع بررسی های نظری و صورت بندی های فنی قرار گرفته است. این مقاله، در نگرشی فلسفی، به عناصر بازی و نظریه بازی – که صورت بندی ریاضیاتی کنش های بازیگران در موقعیّت های راهبردی است – می پردازد.
ویتگنشتاین مدعی شد که عرضه تعریفی از بازی ممکن نیست. ما با بررسی اندیشه های ویتگنشتاین، به ارائه و ارزیابی دیدگاه های منتقدان او دربارﮤ بازی خواهیم پرداخت. سپس با اشاره به مؤلفه های شناختی بازی مانند نقش شاخص اطلاعات در بازی و حذف استراتژی های مسلط اکید، نشان می دهیم که در بررسی این دو موضوع مسئله ارائه ملاکی برای تعیین میزان معقولیّت بازیگران رخ می نماید. پس از بیان پاسخ نظریه بازی تکاملی به این معضل، نقدهای وارد بر تفسیر تکاملی نیز بررسی خواهد شد.
بررسی الگوی متعالی آموزش روش تحقیق برای توسعه پایدار با روش ترکیبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متناسب سازی تولید علم با نیازهای بخش های مختلف هر کشوری از خصوصیات جهان امروز است که می تواند به پایداری آن کشور منجر شود. این کار تنها از طریق تبیین الگوی متناسب روش تحقیق امکان پذیر است. به همین دلیل، برای بررسی الگوی متعالی آموزش روش تحقیق، به منظور تولید علم و در راستای تحقّق توسعه پایدار کشور، پژوهشی با روش ترکیبی انجام شد. جمعیت مورد مطالعه این تحقیق، دانش آموختگان مقطع دکتریِ ترویج و آموزش کشاورزی دانشگاه های شیراز و تهران هستند. نتایج تحقیق نشان داد که در هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسیِ آموزش روش تحقیق به این دانش آموختگان، به عنوان محققان آینده کشور، نارسایی هایی وجود دارد. در این تحقیق به نتیجه گیری شد که رعایت 14 ویژگی در آموزش روش تحقیق برای تحقّق توسعه پایدار امری ضرروی است؛ این ویژگی ها، که اجزای الگوی متعالی آموزش روش تحقیق را تشکلیل می دهند، در سه دسته هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی تدوین شده اند.
بازسازی ساختار میان رشته ای ها در آموزش عالی (با تأکید بر شاخص ها)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میان رشته ای های دانشگاهی استانداردهای تعالی خاص خود را می طلبند. هدف پژوهش حاضر طراحی مدل مفهومی و تدوین شاخص های ساختاری آن در دانشگاه بوده و در آن از روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است . به این منظور ابتدا ابعاد مفهومی ساختار میان رشته ای شناسایی شده و بر مبانی آن عوامل، ملاک ها و شاخص های مناسبی طراحی و تدوین شده است. جامعه آماری تحقیق شامل اسناد و مدارک موجود در پایگاه های اطلاعاتی قابل دسترس محقق در خصوص موضوع پژوهش بوده و نمونه آماری با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند مشخص شده است. نتایج تحقیق بیانگر آن است که برای ایجاد ساختار میان رشته ای دانشگاهی باید به پنج بعد مفهومی شامل: فلسفه ی میان رشته ای، شرایط و موقعیت ها، گزینش، توازن و مشارکت جمعی و همچنین پنج عامل اصلی راهبردهای ایجاد ساختار میان رشته ای شامل: خط مشی ها، مدیریت و ساختار سازمانی، حمایت زیر ساختی، رهبری، حمایت و سرپرستی، تأمین بودجه، رسمیت توجه کرد. بر این اساس در این تحقیق برای ایجاد ساختار میان رشته ای عامل ها، ملاک ها و شاخص های ویژه ای شناسایی و طراحی شده است.
شکل گیری و توسعه میان رشته ای ها در آموزش عالی: عوامل و الزامات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محوریت دانش در حیات اجتماعی، پیچیدگی مسائل و نیازهای جامعه، انتظار خدمات اجتماعی و نوآوری و کارآفرینی علمی از دانشگاهها، مساله گشایی و غنی سازی وظایف آموزشی و پژوهشی، توسعه و گسترش فعالیتها و رشته های میان رشته ای را به یک ضرورت راهبردی در آموزش عالی و نظام دانشگاهی تبدیل کرده است. در نیم قرن اخیر، گسترش و توسعه فعالیتهای آموزشی و پژوهشی میان رشته ای دستاوردها و نتایج مناسبی برای نظام آموزش عالی، دانشگاهها، صنعت و جامعه در کشورهای توسعه یافته داشته است. علاقه مندی و تمایل دانشگاه ها، صنایع، دولت، استادان، محققان و دانشجویان به طراحی و اجرای فعالیتها و رشته های میان رشته ای یکی از مهمترین دستاوردهای فعالیت های میان رشته ای در نظام دانشگاهی و آموزش عالی است. در آموزش عالی و نظام دانشگاهی ایران، شکل گیری و توسعه فعالیت ها و رشته های دانشگاهی میان رشته ای نسبت به اهداف و برنامه، توفیق چندانی نداشته است. در راستای جبران عقب ماندگی های گذشته و فراهم کردن شرایط مطلوب برای شکل گیری و توسعه میان رشته ای ها، هدف اصلی این مقاله شناسایی عوامل و الزامات کلیدی برای شکل گیری و توسعه فعالیتهای دانشگاهی میان رشته ای، است. برای انجام این پژوهش، از روش تحقیق کیفی ترکیبی شامل مرور اسناد، فراتحلیل یافته های پژوهشهای دیگر و پیمایش محدود، استفاده شده است. در نهایت، با جمع بندی تحقیقات انجام شده، شش عامل عمده و دوازده الزام کلیدی برای شکل گیری و توسعه فعالیت ها و رشته های دانشگاهی میان رشته ای، استخراج و ارائه شده است.
دیلتای و بنیادگذاری فلسفه علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
۱۹۱۱ )، فیلسوف آلمانی و از بنیانگذاران فلسفه قارهایِ علوم انسانی در غرب، طرح - ویلهلم دیلتای ( ۱۸۳۳
دانسته است. این طرح دارای دو بخش سلبی و ایجابی « نقد عقل تاریخی » ، فکری خود را به پیروی از کانت
است. در بخش سلبی، دیلتای ضمن اذعان به کانتی بودن پروژه فکری خود و تصدیق تلقّی کانتی از ماهیّت
و کارکرد فلسفه به نقّادی معرفت شناسیِ غیرتاریخی، نظریه سوبژکتیویته و مقولات و عدم کارآمدی آن در
فلسفه علوم انسانی میپردازد. بخش ایجابی اما در دو گام به طرح روانشناسی و طرح هرمنوتیکِ حیات
تاریخی اجتماعی به عنوان بنیاد فلسفی علوم انسانی میپردازد. وی ضمن نقادی پوزیتیویسم و هیستوریسم
را از هیستوریسم به عنوان « تاریخمندی » را از پوزیتیویسم و « عینیّت » ، (تاریخیگری) در فلسفه علوم انسانی
هگل و قرار دادن آن در بستری « روح عین ی » نقاط قوت این دو بر میگیرد. دیلتای با بهرهگیری از ایده
تاریخی تجربی فرهنگی، در کنار تبیینی که از رابطه سهگانه تجربهزیسته، عینیّتیافتگیهای حیات و تعابیر
حیات ارائه داده، به دفاع فلسفی از عینیّت علوم انسانی میپردازد.
شعر به مثابه حوزه ای معرفتی با کارکردهای میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گرچه میان رشتگی به مثابه یک مفهوم علمی، تاریخ طولانی چندانی ندارد، اما به مثابه یک رویه پژوهشی، از دیرینه ای به قدمت پژوهش برخوردار است. پرسش این نوشتار آن است که آیا میان رشتگی، خاص حوزه تمدنی غرب است و یا در تاریخ مشرق زمین و به ویژه ایران زمین نیز سابقه دارد؟ این نوشتار کوشید نشان دهد که علاوه بر میان رشته ای بودن برخی تالیفات و آثار علمی دانش پژوهان ایرانی، می توان به شعر و نظم به مثابه حوزه ای معرفتی با کارکرد میان رشتگی نگریست. کارکردهای میان رشتگی شعر را در سه سطح می توان تحلیل کرد: سطح اول، سطح موضوعات است. سطح دوم، سطح مسئله هاست. و سطح سوم، سطح راه حل است. گرچه شعر پارسی را نمی توان یک حوزه ی میان رشتگی به معنای دقیق کلمه دانست اما نگاه به شعر به مثابه یک فعالیت احساسی از سر بطالت یا ذوق نگاهی تقلیل گرایانه است و اگر با رویکردی پدیدارشناسانه فارغ از پیش فرضهای برساخته بنگریم شعر یکی از دیرپاترین، عمیق ترین و آسمانی ترین انواع کنش فرهنگی و معرفتی بشر در گذر روزگاران بوده و کارکردهای میان رشتگی مهمی را به سامان رسانده است؛ هرچند که دقیقاً یک حوزه میان رشته ای با دیسیپلین های علمی نیست.
چهار روایت در فهم معنای مطالعات میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آیا مطالعات میان رشته ای در دوران معاصر از برداشت یکسانی برخوردار بوده و معنای واحدی برای آنها متصور است؟ امروزه در باب ضرورت مطالعات میان رشته ای تقریباً اجماع قابل قبولی در میان متفکران و صاحب نظران وجود دارد. برخلاف چند دهه قبل دیگر نمی توان از استقلال حوزه های علوم انسانی سخن گفت. این حوزه ها به شدت به هم پیچیده اند و لذا بحث میان رشته ای بحث عام و متعارفی شده است. در این راستا روایت های متعددی در باب معنای مطالعات میان رشته ای وجود دارد. یک روایت در جست وجوی فاکت می کوشد. شیوه علمی فرانسیس بیکن، اصول و پایه های انقلاب رفتاری و الگوی رفتاری در علوم انسانی را می توان در این روایت قرار داد. روایت دیگر در جست وجوی نقد است. متفکرانی چون هربرت مارکوزه، یورگن هابرماس را در این رویکرد می توان جای داد. روایت سوم در جست وجوی معناست. ساختارگرایی فرانسه، هرمنیوتیک و پدیدارشناسی درون این رهیافت قابل بررسی هستند. و بالاخره روایت چهارم در جستجوی روایت است. پساساختارگرایی، ژاک دریدا، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار در اینجا قابل بحث هستند. با توجه به اهمیت این رویکردهای کلان و بنیادین در شناخت مطالعات میان رشته ای این مقاله می کوشد پرتوی بر برخی زوایای این رویکردها بیفکند تا امکان بهره گیری از آنها برای شناخت جایگاه مطالعات میان رشته ای در ایران بیابد.
رشته، میان رشته و تقسیم بندی علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به نظر می رسد تمرکز و تاکید بر رشته و میان رشته در حوزه علوم و معارف، با تقسیم بندی علوم و روابط اجتماعی و فرهنگی دانش پیوند داشته باشد. تاریخ طبقه بندی علوم حکایت از آن دارد که معیار تقسیم بندی یا هستی شناختی و اخلاقی بوده است یا روش شناختی و معرفت شناختی. مبنای وجودشناختی بر پایه این امر شکل گرفته است که وجود دارای سلسله مراتب است؛ مبنای اخلاقی نیز به میزان اثربخشی و فایده علوم در رفع احتیاجات زندگی عملی فردی یا اجتماعی مربوط است. در مقابل، مبنای روش شناختی بر این واقعیت مبتنی است که روش های کشف حقیقت و اثبات دیدگاه درست، بسیار متنوعند. بنابراین، روش کسب معرفت در برخی از علوم از بقیه متفاوت و کامل تر تلقی شده است. بر همین قیاس، هر شاخه و رشته از علم بر مبنای معرفت شناختی، بر نظام حقیقت تاکید داشته است. این که کدام معیار، معیار اصلی طبقه بندی علوم باشد، گرایش دارندگان علوم به سمت رشته یا میان رشته را نیز تعیین می کند. حسب این تمایز، «میان رشته ای»، در وهله اول، با عطف توجه به معیار هستی شناختی و اخلاقی، مطرح شده است و در مقابل، «رشته» با عطف توجه به معیار روش شناختی و معرفت شناختی به دست آمده است. در دوران مدرن، به دلیل غلبه تقسیم بندی ناشی از معیارهای روش و صدق، «رشته» مبنای آموزش و پژوهش قرار گرفت، اما به دلیل خدشه در این معیار، بار دیگر به معیارهای هستی شناختی و اخلاقی توجه شده و میان رشته ای در کانون توجه قرار گرفت. سیالیت معیار «روش» در مقام مقسّم علوم، مرزبندی های موجود را دچار چالش کرده است و توجه به فایده مندی علوم از جنبه حل المسائلی، افق همکاری های میان رشته ای را نوید داده است. از این نظر، این مطالعه به بررسی این نسبت سنجی می پردازد.
مبانی فلسفی مردم شناسی علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در حوزه مطالعات علم، تبیین فلسفی اولین رویکرد به علم بود که از اواخر قرن نوزدهم شروع شد و سبب پیدایش مکاتبی همچون پوزیتیویسم، ابطالگرایی و برنامه های پژوهشی لاکاتوش در قرن بیستم شد. از نیمه دوم قرن به بعد مکاتب هایی همچون مکتب اجتماعی ادینبورا سعی کردند تا تبیین های اجتماعی از علم ارائه دهند. مطالعاتی از این دست، علم را نه صرفا مجموعه ای از گزاره ها بلکه حاصل فعالیت جامعه ای با عنوان جامعه فیزیکدانان، شیمی دانان و... می دیدند که ویژگی های اجتماعی آنها در ظهور و پیدایش نظریه های علمی تاثیری مهم دارند. از دهه هفتاد به بعد رویکرد نوینی به علم به وجود آمد که همچون رویکرد اجتماعی به علم دو ساحت جداگانه برای علم و جامعه قایل نبود که به تاثیر آنها بر یگدیگر بپردازند، بلکه علم را یک «شکل زندگی» می دید که برای فهم آن باید از روش های مردم شناسی استفاده کرد. این روش بدنبال ارائه تبیین فلسفی یا اجتماعی از علم نبود بلکه می کوشید تا توصیفی از فعالیت علمی در جامعه مورد نظر ارائه کند. چنین رویکردی به علم مبتنی بر نگرشی فلسفی خاصی است. این مقاله سعی دارد تا با بیان روش مردم شناسی علم، مقومات فلسفی آن را بر اساس نگرش های فلسفی ویتگنشتاین دوم نشان دهد.
ترکیب مفهومی در علوم انسانی: نمونه کاوی توسعه نسخه آلبورگی مفهوم نظام ملی نوآوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نحوه نضج گیری و توسعه مفاهیم جدید علمی در ذهن دانشمندان یکی از نقاط تمرکز اصلی و مشترک
فلاسفه علم، تار یخ نگاران علم و متخصصان علوم شناختی بوده است. مدلهای نظری بوجود آمده در این
زمینه تلاش کرده اند تا به طور دقیق به توصیف ساز و کارهایی بپردازند که از خلال آنها مفاهیم و ساختارهای
مفهومی در دنیای علم ظهور میکنند. این ذخائر نظ ری در عین حال عمدتاً با نگاه به تحولات علوم طبیعی
شکل گرفتهاند. در مقاله حاضر تلاش کردهایم تا آن ذخائر نظری را برای مطالعه یک نمونه مهم از توسعه
مفهومی در علوم انسانی به کار بگیر یم و محک بزنیم. فرایند تار یخی نضج گیری و توسعه مفهوم نظام ملی
نوآوری در ذهنیت جمعی نظریه پردازان حلقه آلبورگ را با اتکا بر یک مدل ترکیب مفهومی بازسا زی و تحلیل
کرده ایم. نتایج تحلیلهای ما حاکی از آن است که امتزاج مفهومی در علوم انسانی و علوم طبیعی از خطوط
عام یک الگ وی مشابه پیر وی میکنند. این تحلیلها در عین حال نشان میدهند فرایند ترکیب مفهومی در
علوم انسانی از پیچیدگی بیشت ری برخوردار است و به آسانی تن به یک الگور یتم دقیق نمیدهد
تفکر دکتر علی شریعتی؛ از چندرشته ای تا میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میان رشته ای زمانی می تواند یک مزیت نسبی محسوب گردد که نسبت تعین یافته ای با امکانات معرفتی و علمی در یک جامعه برقرار کند. بخشی از این امکانات در ایران معاصر میراث روشن فکری دینی ماست که با نظر به پدیده میان رشته ای می تواند مورد بهره برداری علمی، روش شناسی و تا حدودی سیاست گذاری دانشگاهی قرار بگیرد. میراث روشن فکری علی شریعتی به مثابه موردی که از حیث زبان، قدرت نظری و اقبال دانشجویان در فضای فکری ما غیرقابل انکار است، واجد زمینه های تفکر چندرشته ای و میان رشته ای است. از این نظر، شریعتی با احاطه علمی چندرشته ای موضوعاتی چون انسان، تاریخ، سرزمین و هویت را که صرفا با یک رشته ، تبیین بسنده ای از آن ها به دست نمی آید، به بحث و تفکر میان رشته ای می گذارد. کانون تفکر میان رشته ای شریعتی را می توان در مفهوم «ثابت متغیر» به بحث گذاشت. در این مقاله بر محور چالش ثابت – متغیر به تحلیل هرمنوتیکی امکانات میان رشته ای در روشنفکری شریعتی می پردازیم. نتیجه به دست آمده از این بررسی نشان می دهد که میان رشته ای می تواند زمینه بومی گرایی در علوم انسانی در ایران را فراهم نماید. اگر با روش میان رشته ای مبتنی بر واقعیت های تاریخی و اجتماعی نگاه کنیم، چالشهای واقعی معرفتی و فکری بر ما آشکار شده، امکان بسط میان رشته ای بر ما گشوده خواهد شد.
رویکرد فارابی و ابن سینا به علوم و تقسیم آن؛ رویکردی پیشارشته ای، رشته ای و یا میان رشته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در اندیشه فارابی و ابن سینا علم در معنای عام مترادف با فلسفه است. از این مقسم واحد دو شاخه نظری و عملی و از هر یک از این دو، اقسام متعددی از علوم تخصصی به دست می آید. در این نمودار خوشه ای دو تصویر وحدت انگارانه و تکثرگرایانه (تخصصی) از علوم در کنار هم گرد آمده است. به این معنا، در علم شناسی ابن سینا هم از وحدت علوم و ارتباط آن ها با یکدیگر سخن گفته شده است و هم از تمایز و تفرد هر یک از دیگری. با این حال این موضع نه معادل رویکرد رشته ای در عصر مدرن و نه معادل رویکرد میان رشته ای است. این موضع حتی معادل وحدت این دو با یکدیگر هم نیست. بلکه اساساً این علم شناسی در یک فضای فکریِ متفاوت از علم شناسی قرون اخیر طرح گردیده است. این نوشتار درصدد است پس از تشریح علم شناسی فارابی و ابن سینا و سپس تشریح رویکرد رشته ای و میان رشته ای این تفاوت را نشان دهد. در پایان با لحاظ احتیاط در استعمال واژه «پیشارشته ای» این رویکرد به علم شناسی فارابی و ابن سینا نسبت داده می شود.
ماهیت رویکرد میان رشته ای در حوزه علوم انسانی با تأکید بر اندیشه های هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مطالعات میان رشته ای نوعی از علوم است که پس از نمایان شدن ناتوانی و کاستی های تخصصی شدن علم ضرورت یافته است. از این جهت می توان گفت وجود تخصص گرایی، از جمله دلایل تمایل به میان رشته ای در عصر حاضر است؛ عصری که انسان ها با مسائل پیچیده و چند بعدی روبرو هستند و برای حل آنها نیاز به برخورداری از مفاهیم و روش های چند رویکردی و میان رشته ای دارند. هدف از مقاله حاضر، بررسی ماهیت دانش و به تبع آن، تحلیل ضرورت مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی از دیدگاه یورگن هابرماس نماینده مشهور مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی می باشد. این پژوهش با بهره گیری از متون معتبر و روش تحلیلی به دنبال پاسخ دادن به سوال اساسی پژوهش، یعنی ماهیت رویکرد میان رشته ای در علوم انسانی در عصر حاضر است. هابرماس بر آن است که در عصر مدرنیته قسمتی از توانایی های ذهن بشری تحت علوم طبیعی بر تمامی آن غالب گشته و مانع از شناخت واقعی جهان و تقابل میان روش های کمی گرا و کیفی گرا در علوم انسانی شده است. وی با انتقاد از روش پوزیتویستی در علوم انسانی و در مرحله بعد با ارائه نظریه عقلانیت ارتباطی و کنش ارتباطی بر چند بعدی بودن مسائل بشری و دانش بشری تاکید نموده و از طریق همگرایی و اجماع حاصل از وضعیت ایده آل به دنبال حل مسائل پیچیده بشری می باشد.
رویکرد فرارشته ای ادگار مورن و مبانی فلسفی اندیشه وی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم انسانی روش شناسی علوم انسانی و طبیعی روش شناسی های حوزه علوم انسانی در مقایسه با دیگر منابع تولید داده
- حوزههای تخصصی علوم انسانی علوم انسانی و مفاهیم مرتبط تعامل علوم با نهادهای مرتبط(دانشگاه ها، موسسات تحقیقاتی-پژوهشی، بنیاد ها و...) تاثیر و تاثر نظری و عملی میان نهاد دانشگاه و علم و فن آوری
ادگار مورن بر این باور است که نظام های آموزشی کنونی دچار بحران شده اند، بحرانی که ناشی از رویکرد ساده شده و تفکیکی نسبت به دانش و تفکیک آن به رشته های مجزا و تاکید بیش از حد بر تخصصی و فوق تخصصی شدن است. وی برای به چالش کشیدن این بحران، رویکرد فرارشته ای را ارائه می دهد. هدف از این مقاله بیان مبانی فلسفی این دیدگاه مورن است. بنابراین، این مقاله درصدد است با استفاده از روش تحلیلی، تاکید صریح مورن بر ضرورت اصلاح اندیشه را مورد بحث قرار دهد و تدبیر وی تحت عنوان رویکرد فرارشته ای را بیان کند. از دیدگاه مورن، رویکرد فرارشته ای نه تنها تفکیک و تشخیص رشته های مختلف دانش را محترم می شمارد، بلکه مرزهای میان رشته ها را کنار گذاشته و دانشی یگانه، واحد و یکپارچه را ارائه می دهد. در نتیجه، رویکرد فرارشته ای نوعی آموزش و پژوهش مسئله محور است که با در نظر گرفتن طیف وسیع دانش، می تواند از آموزشِ تک بعدی و بیگانگی رشته ها با یکدیگر اجتناب ورزد. به نظر می رسد این رویکرد از عدم آگاهی و غفلت از مسائل جامعه جلوگیری می کند و این قابلیت را دارد که در نظام های آموزشی تحول ایجاد نماید.
موانع و راهکارهای کاربست یافته های تحقیقاتی علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم انسانی روش شناسی علوم انسانی و طبیعی روش شناسی های حوزه علوم انسانی در مقایسه با دیگر منابع تولید داده
- حوزههای تخصصی علوم انسانی علوم انسانی و مفاهیم مرتبط علوم انسانی و دستگاه های اجرایی
- حوزههای تخصصی علوم انسانی چشم انداز آینده وضعیت فعلی علوم در ایران و جهان با تأکید بر علوم انسانی
در اغلب راهبردها و برنامه های کلان توسعه، تاکید ویژه ای بر تولید علم و تبدیل آن به کالاها و خدمات مورد مصرف جامعه شده است، هر چند که در برخی حوزه های دانش، مانند علوم پایه، شاهد رشد کمّی وکیفی خوبی بوده ایم؛ اما رابطه میان علم و عمل در علوم انسانی یکی از عمده ترین موضوعاتی است که درچند دهه اخیر مباحث و مناقشه های بسیاری را به دنبال داشته است. در این راستا مقاله پیش روی نتیجه مطالعه ای است که با هدف بررسی عوامل بازدارنده کاربست یافته های پژوهش حوزه علوم انسانی واجتماعی در سازمان ها و ارائه راهکارهای مناسب انجام گرفته است. روش تحقیق مورد استفاده در اینتحقیق، پیمایش بوده که در آن تاثیر چهار شاخص ویژگی های پذیرنده بالقوه، ویژگی های سازمان،ویژگی های پژوهش و ویژگی های ارتباطی، به عنوان «متغیرهای پیش بین» بر عدم کاربست نتایج پژوهش ها،به عنوان «متغیرملاک» را مورد بررسی قرار داده است. به صورت خلاصه نتایج نشان داد که هر چهارشاخص مورد نظر، اثرات تعیین کننده و معنی داری بر عدم کاربست یافته های پژوهش داشته اند. هرچند کهاز بین این عوامل، ویژگی های پذیرنده بالقوه با 83.6 درصد نمره، تاثیر بیشتری را داشته است.
ژاک دریدا و سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله پیش رو در تلاش است تا با بررسی سه دوره گفتمانی مدرنیته در مغرب زمین روند رو به انحطاط نظریه پردازی را روشن نماید. در این ارتباط، به موج گفتمانی عقلانیت خواهی غرب اشاره خواهد شد، عقلانیتی که ادعا داشت که چراغی از روشنایی فروزان خواهد ساخت که دایره هستی برای همیشه از تاریکی و تاریک اندیشی رهایی یابد. سر برکشیدن گفتمان ارزش گرای مارکسیستی در موج دوم مدرنیته از یک سو ظرفیتی فکری در برابر یکه تازی های عقلانیت شناختی بود و از سوی دیگر با گستره گفتمانی خود حاشیه سازی موج اول را در سر می پروراند. حقیقتاً گفتمان موج دوم ارزش گرا به حساب می آمد، گفتمانی که موجب شد تا با ارائه دستگاه های فکری و متنوع خود سطح نظریه پردازی های لیبرال نیز نسبت به گذشته کلاسیک خود ارتقاء یابد. تقابل های دو موج مدرنیته بخصوص آبشخور واحد آن دو از روش شناسی اثباتی مورد توجه جدی است.
تا آنجا که بحث به روش شناسی واحد دو موج لیبرال و ارزش گرایی مارکسیستی مربوط می شود،روش شناسی پسا تجدد بر نقد بنیادین روش اثباتی برکشیده شده است. ورود به موج سوم مدرنیته آن هم از گذر فلسفه دریدایی روشنگر این حقیقت است که علی رغم اینکه دریدا کلان روایت متافیزیک حضور غرب را شالوده شکنی کرده است لیکن پیامدهای نظری فلسفة او راه را برای روایت های متنوع می گشاید که به شکل خاصی امکان فعل اخلاقی را در روزگار پسامدرن منتفی می نماید. او با گره زدن فلسفه، زبان شناسی و تا حدودی روان شناسی فضای فکری جهان را برای مطالعات بین رشته ای همانند تجزیه و تحلیل گفتمان و تجزیه و تحلیل روانی گشوده است. فهم این دستاوردهای بشری از دو جهت اهمیت دارند: اول اینکه این مطالعات یک دوره کامل اندیشه و فلسفه سیاسی غرب است و دوم اینکه افول اندیشة سیاسی غرب به وضوح خود را در پردازش های نظری متفکران موج سوم نشان می دهد. در جمع، پرداختن به سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب باید بتواند بسترها را برای پیگیری روندهای بومی فلسفه اسلامی باز نماید. از یک نقطه نظر عمده این مهم می تواند از دریچة فهم بحران در ساحت اخلاقی تمدن غرب انجام شود.
بررسی رابطة انسان شناسی و روش شناسی در پارادایم های اثبات گرایی و رئالیسم انتقادی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درپی بررسی مبانی انسان شناختی و روش شناختی دو پارادایم اثبات گرایی و رئالیسم انتقادی بوده، مبانی انسان شناسی و روش شناسی هریک از پارادایم های اثبات گرایی و رئالیسم انتقادی را بررسی و نقد می کند؛ سپس به تأثیر و تأثر این دو مؤلفه بر همدیگر در هریک از پارادایم ها خواهد پرداخت.
روش استفاده شده در این نوشتار استدلالی ـ برهانی است و هدف از ارائة آن بیان این مطلب است که مؤلفه های هر پارادایم در یک منظومة معرفتی با هم ربط منطقی دارند و پذیرش هر مؤلفه به طور ضمنی، پذیرش دیگر مؤلفه ها را نیز در بر خواهد داشت. پارادایم اثبات گرایی ازآنجاکه نگرشی مکانیکی به انسان دارد، در مبانی روشی خود از علوم طبیعی الگوبرداری می کند؛ به همین دلیل، به نوعی روش توصیفی فارغ از ارزش به مثابة روشی معتبر روی می آورد و روش کمّی را به منزلة راهی برای کسب اطلاعات کافی می داند. پارادایم رئالیسم انتقادی ازآنجاکه انسان را دارای ماهیت اجتماعی می داند، در روش خود پیش فرض های مورد توافق افراد در کنش ارتباطی را یکی از ارکان قضاوت روشی می داند و چون دغدغة رئالیستی نیز دارد، کفایت عملی را نیز از دیگر ارکان قضاوت روشی خود می شمرد. برای جمع آوری اطلاعات قایل به ترکیب روش کیفی و کمّی است و هیچ یک را به تنهایی کافی نمی داند.
میان رشته پژوهی، پارادایم و دستاوردهای تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رشته های تخصصی مدیون روش استقرایی و مشاهدات تجربی است. نقد تجزیه گرایی در حوزه پژوهش زمینه را برای شکل دهی میان رشته پژوهی فراهم نمود. میان رشته پزوهی در واکنش به رشته پژوهی و شکاف میان پژوهش و تصمیم گیری در زندگی اجتماعی شکل گرفت. سوالی که اینک در این پژوهش مطرح است این است که منظور از «میان رشته پژوهی» چیست؟ پارادایم حاکم بر میان رشته پژوهی چیست و این حوزه از پژوهش دارای چه دستاوردهای تربیتی است؟روش پژوهش کیفی است و برای پاسخ به سوالات فوق الذکر از روش «توصیفی –تحلیلی» و همینطور روش اسنادی استفاده شد. یافته های حاصله حاکی از این است که: میان رشته پژوهی آشتی دو یا چند حوزه دانش برای حل مساله انسانی است. این حوزه از پژوهش بر کثرت گرایی روشی پایه گذاری شده است. خاستگاه این حوزه از پژوهش دو نیاز بنیادی است که عبارتنداز:1- نیاز به حل مساله هایی که رشته های علمی در محیط های دانشگاهی نتوانستند راه حل هایی مناسب برای آن ها پیدا کنند. 2- نیاز به وحدت بخشی به دانش. پارادایم حاکم برمیان رشته پژوهی پارادایم «پیوند دهی» است. دستاوردهای تربیتی این نوع از پژوهش، عبارتند از: رشد تفکر انتقادی، مسئولیت زایی اجتماعی و رشد مهارت های تحلیلی