رابطه فرد و دولت در اندیشه سیاسى محقق سبزوارى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پرسش از میزان حدود، اختیارات، حقوق، وظایف و تکالیف متقابل حاکمان، دولتها و مردم، پرسشى است که عمر آن به قدمت زندگى مدنى و تفکر سیاسى انسان است . پاسخ به این پرسش، در واقع، تعیینکننده دیدگاه هر متفکر در باره نظام سیاسى مطلوب است . متفکرانى که تمامى حقوق و اختیارات را از آن دولتها و حاکمان و تمامى وظایف و تکالیف را بر عهده مردم دانستهاند، به تعبیر معلم ثانى ابونصر فارابى، طرفدار نظام سیاسى غیر فاضله هستند . نظام سیاسى غیر فاضله شقوق متعدد و متنوعى دارد . از اشکال مهم آن مىتوان به نظام سیاسى جاهله (بیراه)، فاسقه (کجراه) و ضاله (گمراه) اشاره کرد . (1) آنان که براى هر کدام از دولت، حاکمان و مردم حقوق و وظایف متقابل قائل هستند، از زمره طرفداران نظام سیاسى فاضله هستند . البته نظام سیاسى فاضله نیز داراى مراتبى است . نظام سیاسى فاضله از آنجا که به دنبال تامین خیرات مشترک، سعادت قصوى، ترویج فضایل و دفع شرور و ناامنى و اوصاف رذیله است، نظامى غایتگرا و هدفمحور است .
متفکران سیاسى شیعه پیوسته سعى کردهاند، نظامهاى سیاسى موجود در عصر خویش را به قدر مقدور، به سمت صلاح و سعادت جهت دهند . محمدباقر سبزوارى، مشهور به محقق سبزوارى (1091 - 1017ه . ق) فقیه، حکیم و متاله قرن یازدهم از زمره این متفکران است . ضمن اینکه توجه به شرایط سیاسى و اجتماعى عصر وى بایسته است، در اینجا پرسش مطرح شده در آغاز این نوشتار را از دیدگاه وى پى مىگیریم . مشورت، امر به معروف و نهى از منکر، نهاد حسبه و حقوق مردم از جمله مباحث مطرح شده در این مقاله هستند .
اول . مشورت در امور سیاسى
آیا بحث «مشورت در حکومت» از دیرزمان مورد انکار عالمان شیعه و به ویژه متکلمان آنان بوده است؟ آیا، همان گونه که برخى از پژوهشگران ادعا کردهاند، نقش «شورا در حکومت» فقط در عصر حاضر مورد توجه عالمان شیعه قرار گرفته است و پیش از این علماى شیعه به این بحث توجه نکردهاند؟ آیا پیشینه بحث «شورا و حکومت» به افرادى چون میرزا محمدحسین نائینى، آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانى، ملا عبدالله مازندرانى، علامه طباطبائى و برخى از علماى متاخر باز مىگردد و قبل از اینان، علماى شیعه به این بحث توجهى نکردهاند؟ و یا اگر توجه کردهاند در حد طرح بحث مشورت در باب قضاوت بوده است، آن گونه که محقق حلى، محمدحسن نجفى و محمدجواد عاملى «قضاوت شورایى» را مطرح کردهاند؟ (2) این پژوهش مىخواهد به پرسشهاى مذکور پاسخ منفى بدهد و مدعى این فرضیه است که بحث «مشورت در حکومت» از دیرباز مورد توجه دانشمندان و متکلمان شیعه بوده است و پیشینه آن به قبل از آیةالله نائینى مىرسد . فرضیه مذکور، با بررسى بخشهایى از اندیشه سیاسى محمدباقر سبزوارى، مورد آزمون قرار مىگیرد . (3) در این مجال، فرصت پىگیرى این بحث در اندیشه سیاسى دیگر متفکران این دوره نیست; اما یادآورى مىشود که بحث مشورت در حکومت مورد توجه برخى دیگر از متفکران عصر صفوى نیز قرار گرفته است . محقق سبزوارى تمامى فصل اول، از باب چهارم، از قسم دوم کتاب روضةالانوار عباسى - که مهمترین اثر سیاسى سبزوارى و در واقع از مهمترین آثار مربوط به تاریخ اندیشه سیاسى شیعه بوده و متاسفانه تاکنون مورد غفلت و بىتوجهى قرار گرفته است - را به بحث مشورت در حکومت اختصاص داده است . (4) عنوانى که وى براى این فصل از کتاب اختصاص داده است، عنوان گویا و بسیار مهمى است . «قانون مشاورت در امور» عنوان فصل مزبور است .
از محتواى این فصل برمىآید که اولا محور بحث وى، مشورت در امور حکومتى است نه در مسایل فردى و یا حتى مسایل اجتماعى غیر حکومتى; چون مخاطب وى در این کتاب شاه عباس دوم صفوى (1052 - 1077ه . ق) است و کتاب به تقاضاى او و در پاسخ به نیازهاى او به رشته تحریر در آمده است . از محتواى مباحث مىتوانیم چنین نتیجهگیرى کنیم که وى مشورت را واجب مىداند . به نظر مىرسد، وجوب مشورت، هم مبناى طریقى داشته باشد - چون وى معتقد است که عقل انسان بر همه چیز محیط نیست - و هم جنبه موضوعى، چنانکه این مطلب از برخى فوایدى که براى مشورت برشمرده است، روشن مىشود .
در ادامه بحث، براى تبیین این مسایل، مطالب زیر را با تاکید بر اندیشه سیاسى سبزوارى پىگیرى مىکنیم:
1 - ضرورت مشورت;
2 - فواید مشورت;
3 - شرایط مشاوران;
4 - شیوه مشورت .
1 - ضرورت مشورت
سبزوارى، بدون اینکه تعریف دقیقى از مشورت و مشاورت بدهد، وارد بحث ضرورت مشورت شده است . به نظر وى، ضرورت مشورت، از آنجا ناشى مىشود که دسترسى به تمامى جوانب یک مساله براى یک فرد کمتر امکان دارد و از طرف دیگر در شرع نیز دستور به مشورت داده شده است . سبزوارى در همین زمینه، آیات و روایاتى را متذکر شده است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
خداوند خطاب به پیامبر (ص) فرموده است:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله; (5)
با یاران خود مشاورت کن پس هر گاه [بر امرى] عزیمت کردى بر خدا توکل کن .» سبزوارى توضیح نداده است که آیا طبق آیه فوق، پیامبر (ص) باید طبق نظرات اکثریت مشورتدهندگان عمل کند یا اینکه در پایان، خود هر تصمیمى - اگرچه مخالف نظر اکثریت هم باشد - مىتواند بگیرد؟ به هر حال، مىدانیم که در این مورد، میان مفسران اختلاف نظر است .
از حضرت رسول (ص) نقل شده است که فرمود:
«من اعجب برایه ضل و من استغنى بعقله ذل;
هر کس به راى خود غره شد، گمراه شود و هر کس به عقل خود اکتفا کرد و از عقل دیگرى کمک نگرفت، ذلیل شود .» (6)
از حضرت على (ع) نقل شده که فرمود:
«لا تستبد برایک، فمن استبد برایه هلک;
به راى خود مستبد مباش که هر کس به راى خود مستبد شد، هلاک گردید .» (7)
در زمینه محدودیت عقل آدمى، سخن سبزوارى چنین است:
«باید دانست که عقل آدمى نمىتواند به همه چیز محیط باشد، هر چند شخصى صاحب فکر عمیق و تجارب بسیار بوده باشد، بسیار مىشود که از راهى غافل مىشود و اندیشه او به آن چیزى که مصلحت در آن است، نمىرسد .» (8)
با توجه به ادلهاى که سبزوارى آنها را مورد اشاره قرار داده است، وى مشورت کردن را ضرورى مىداند، اگر زبان کتاب وى فقهى بود، مىگفت: «مشورت واجب است» . در این قسمت تردیدى نیست; اما در اینکه آیا عمل به نظر مشورتدهندگان هم واجب و ضرورى استیا خیر، سخن صریحى ندارد، اما برداشت ما از سخن وى، که بخشهایى از آن نقل خواهد شد، این است که به اعتقاد وى، باید به نظرى عمل شود که مصلحت در آن است و عقل و نقل پیروى از آن را واجب مىدانند . به عبارت دیگر، وى اعتقاد دارد که با مشورت، واقع کشف مىشود و بنابراین باید طبق آن عمل کرد .
بنگرید:
«هرگاه [پادشاه] با جمعى مشورت نماید و عقلها و فکرهاى ایشان را با عقل و فکر خود منضم سازد و در راى هر یک، تامل و تفکر بسیار به جا آورد، لامحاله طریق صواب ظاهر و معلوم خواهد گشت; چه، عقلهاى بسیار چون با یک عقل منضم شوند، نور و روشنى عقل بیشتر خواهد شد و در آنچه تدبیر کند، ندامتى نخواهد بود .» (9)
مىبینیم که وى از کلمه «لامحاله» استفاده کرده است; یعنى حتما، حقیقت و راه صواب از طریق مشورت با عاقلان روشن مىشود . اما ملاحظات سیاسى که طبق نص صریح سبزوارى بر زبان وى حاکم است، مانع از تصریح به وجوب اطاعت از نظر اکثریت مشاوران شده است . این سخن از مطالب بعدى وى نیز استنباط مىشود .
2 - فواید مشورت
1 . اطلاع بر منهج صواب و طریق مصلحت;
2 . احاطه و اطلاع بر وجوه تدبیرات و تجارب گروههاى مختلف;
3 . حصول مودت و محبت در قلوب رؤسا و زعما و اعیان سپاه و ... ; زیرا وقتى پادشاه با امرا و خواص خود مشاورت نماید، الفت و انس ایشان بیشتر مىشود;
4 . «آراى خواص و امرا، هرگاه با پادشاه در امرى موافق باشد و مصلحت کار را در وجهى معین دانند، سعى و اهتمام ایشان در آن کار بیشتر خواهد بود و در اتمام آن امر، جد زیاده خواهند کرد .» ; (10)
5 . اطلاع بر اندازه عقل و اندازه تجربه و دانش هر یک از نزدیکان ظاهر مىشود;
6 . دشمنان چون دانستند که حاکم و فرمانروا در مهمات، شرایط تفکر و تدبر و استشاره به جا مىآورد، اعتقاد و اعتماد ایشان بر عقل و خرد وى زیاد مىشود;
7 . چون خواص ببینند که فرمانروا در امور، با ایشان مشورت مىنماید، در تحقیق و تفتیش امور و اطلاع بر مخفیات و شناخت تجربههاى مختلف، سعى بیشتر خواهند کرد و بدین وسیله اطلاع بر چیزهاى مخفى و خصوصیات اوضاع و احوال دوست و دشمن بیشتر حاصل خواهد شد . (11)
3 - شرایط مشاوران
1 . در هر کار با اهل وقوف آن کار مشورت نمایند; «اهل وقوف» در اصطلاح سبزوارى، کسانى هستند که امروزه با عنوان متخصص از آنها یاد مىشود .
مثالهایى که سبزوارى آورده است، این مطالب را تایید مىکند:
«مثلا اگر مشاورت در امور حرب و صلح و سرانجام لشگر باشد، باید که مستشار کسى باشد که بر قواعد و قوانین حروب اطلاع داشته باشد و کمیت و کیفیت لشکر خود و لشکر بیگانه را بداند و ...» .
2 . باید که مستشار صاحب راى و عقل صحیح باشد .
3 . روزگاردیده و محنتکشیده و باتجربه باشد .
4 . فرد اکمل در رشته خود باشد . این ویژگى با جایگاهى که سبزوارى براى «اعلم» در هر دانشى قائل است، تطابق دارد . به نظر سبزوارى «علم، شرط تفویض امور است .»
5 . پرهیز از مشورت با افراد جاهل، دشمن، حسود، ریاکننده، ترسو و تابعان هوا و هوس . (12)
سبزوارى در هر مورد به برخى از احادیث ائمه (ع) استناد کرده است که براى پرهیز از تطویل، از ذکر آنها صرف نظر مىشود .
6 . مشاوران فرمانروا نباید منحصر در گروه یا جمع خاصى باشند; بلکه هر کس که از عقل و تجربه و تدبیر و جودت راى برخوردار باشد، باید مورد مشورت قرار گیرد، هرچند در شهرهاى دور از مرکز باشد .
4 - شیوه مشورت
1 . فرمانروا «باید که با اهل مشورت، با یکان یکان، در خلوت و تنهایى مشورت نماید و حجت هر یک را بر آنچه راى او تقاضا کند، طلب نماید و در آن با او مناظره کند .»
سبزوارى در تایید شیوه مذکور، به سیره یونانیان و فارسیان اشاره کرده است که آنان نیز چنین مىکردهاند .
2 . «بهتر آن است که پادشاه، خود را در نظر اهل مشورت مخلى بالطبع باز نماید» تا اهل مشورت واقعا نظر خود را و نه آنچه را پادشاه تمایل دارد، بگویند .
3 . در صورت مصلحت، بهتر است که پس از مشورت در خلوت و به صورت یکان یکان، پادشاه همه را یکجا جمع کند و مساله را در اجتماع آنان نیز به بحثبگذارد، تا هر یک راى خود را بگویند و استدلالهاى خود را ذکر کنند و با همدیگر در حضور پادشاه مناظره کنند .
4 . مناسبتر آن است که پس از طى همه مراحل فوق، پادشاه جمع اهل مشورت را مامور سازد تا بدون حضور او نیز جلسه تشکیل دهند و مطلب مورد نظر را به بحثبگذارند و بدون اطلاع افراد جلسه، فردى را مامور کند تا مذاکرات را بنویسد و به استحضار او برساند .
5 . لازم است پادشاه فرصت تفکر و تدبر به اهل مشورت بدهد و سپس، نظر آنان را جویا شود .
همان طور که ملاحظه مىشود، سبزوارى تا آنجا پیش رفته است که مىتوان تاسیس نهاد مشورتى را از کلام او استنباط کرد . بند سوم و چهارم از موارد مذکور، در تشکیل محفل و مجلس دائمى براى مشورت در مسایل حکومتى صراحت دارد . متاسفانه تاکنون تاثیرات اندیشه سبزوارى بر تحولات عصر قاجاریه و به ویژه نهضت مشروطهخواهى در ایران، مورد مطالعه قرار نگرفته است . با توجه به این مطلب که چاپ سنگى کتاب روضةالانوار عباسى، در سال 1285ه . ق در ایران منتشر شده است، مىتوان حدس زد که اندیشه سیاسى سبزوارى در تحولات جدید ایران; به ویژه بر اندیشه علماى شیعه مؤثر بوده است; چرا که محقق سبزوارى به عنوان فقیهى صاحب نظر، مورد توجه و تاکید شیخ انصارى، فقیه بزرگ عصر قاجار و سایر فقهاى این عصر قرار داشته است .
دوم: امر به معروف و نهى از منکر
1 . ضرورت امر به معروف و نهى از منکر
به نظر سبزوارى، نه تنها امر به معروف و نهى از منکر واجب است، بلکه از «واجبات عظیمه اسلام است و امر دین و نظام ملک و ملتبه آن مستقیم مىشود و اگر مردم دست از این بردارند فاسقان و فاجران را بر اعمال زشت و ناخوش که مرتکب آن مىشوند تعزیر نکنند و به خود گذارند، فساد سرایت کند [. . ]. و مرتبه مرتبه آفت عام گردد و طبایع بهایم و سباع در میان بنى نوع انسان شایع مىگردد [. . ]. و هرج و مرج در همه اوضاع به هم رسد» . (13)
وى به آیات و روایاتى، در این زمینه، استناد کرده است . از جمله این آیه:
«و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون .» (14)
در مجموعه روایاتى که وى به آنها استناد کرده است، روایتى است مفصل از امام باقر (ع) که در بخشى از آن چنین آمده است:
به درستى که امر به معروف و نهى از منکر، راه پیغمبران و منهاج صالحان است و فریضهاى است عظیمه که به آن قائم مىشود فرایض و امن مىشود راهها و حلال مىشود کسبها و رد مىشود مظلمهها و معمور مىگردد زمین و داد خواسته مىشود از دشمنان و مستقیم مىشود امر .
ملاحظه مىشود که وى، امر به معروف و نهى از منکر را، به عنوان مسالهاى صرفا دینى مطرح نکرده است، بلکه از موضع یک مصلح اجتماعى به آن نظر کرده است .
2 . ویژگیهاى آمران و ناهیان
کسانى که امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، لازم استشرایط زیر را دارا باشند:
1 . آمران و ناهیان، عالم و داناى به «معروف» و «منکر» باشند . «بدى» و «نیکى» فعل را، از راه سند صحیح بدانند . به نظر سبزوارى لازم استبدى و نیکى فعل از ضروریات و قطعیات باشد و هیچ گونه اختلافى در باره آن نباشد . به عبارت دیگر آمر و ناهى باید بداند «که آن فعل به اعتقاد فاعل حرام است» و نیز فعلى را که از او نهى مىکنند، لازم است که «جهت اباحه» نداشته باشد .
نتیجه بحثبه زبان سبزوارى چنین است:
«تا جمیع احتمالات برطرف نشود و راه عذر بالکلیه مسدود نباشد متعرض نباید شد . [. . ]. تا معصیت ثابت نباشد، متعرض کسى نباید شد و در مقام نهى در نباید آمد و تفحص و تجسس نباید کرد و متعرض اندرون خانه مردم نباید شد و سخنان غمازان و ساعیان را نباید شنید .»
وى جملهاى مهمتر از همه این حرفها دارد و آن اینکه حتى اگر از کسى فسقى هم ظاهر شود باید سعى بر کتمان و انکار باشد:
«بلکه اگر فسقى از کسى ظاهر شود و به ثبوت برسد، در مقام منع و انکار باید شد .» (15)
وى براى اثبات سخنان خویش به آیات و روایاتى در این زمینه استناد کرده است . از جمله این روایت که حضرت ختمى مرتبت (ص) فرموده است:
«من ستر مسلما ستره الله فى الدنیا و الاخرة;
هر که عیب و گناه مسلمانى را بپوشد، خداى عزوجل گناهان او را دنیا و آخرت پوشیده دارد .» (16)
نیز به آیه «و لا تجسسوا» تمسک کرده است . (17)
2 . از شرایط دیگر امر به معروف و نهى از منکر تاثیر است . گرچه بعضى از علما احتمال تاثیر را کافى دانستهاند .
3 . ترککننده «معروف» و انجامدهنده «منکر» بر کار خویش اصرار داشته باشند; پس اگر پشیمان شده و یا اصرار بر کار خویش نداشته باشند، نباید متعرض آنها شد .
4 . آن که امر به معروف و نهى از منکر ضررى بر جان یا مال یا آبروى آمر و ناهى و یا دیگر مسلمانان نداشته باشد .
از آنچه تاکنون گفته شد، به این نتیجه مىرسیم که شرایط مذکور با آنچه در ابتداى بحث از سبزوارى نقل کردیم سازگار نیست . به راستى اگر امر به معروف و نهى از منکر از واجبات عظیمه اسلام است، با شرایط مذکور و به ویژه شرط چهارم چه تاثیر و نقشى مىتواند داشته باشد؟
پاسخ این است که سبزوارى، یک مصلح است و نه یک انقلابى، بر همین اساس در این بحث نیز روى سخن وى با پادشاه است که از این پس به آن اشاره خواهد شد، ضمن اینکه شرایط مذکور، مربوط به حوزه عمل است . در حوزه عمل تامین امنیت از وظایف حکومت است، بنابراین سبزوارى نمىتواند به مردم اجازه اقدام عملى بدهد . گرچه در ادامه خواهیم گفت که وى براى علما این حق را قائل است; زیرا وى شخص حکیم و مجتهد را بالاتر از پادشاه قرار داده است .
به نظر سبزوارى امر به معروف و نهى از منکر به دل «مطلقا واجب است» و شرایط مذکور را ندارد . بنابراین مردم لازم استبه دل دوستدار کارهاى نیک و بیزار از کارهاى بد باشند . (18)
3 . مراتب امر به معروف و نهى از منکر
در امر به معروف و نهى از منکر لازم استبه ترتیب و بر اساس مراتب زیر عمل شود:
1 . اظهار کراهت;
2 . استفاده از زبان;
3 . نفرت و هجرت و دورى و خشونت قولى و فعلى;
4 . قهر و ضرب و تادیب .
«و تا غرض به نحو اسهل حاصل شود، تعدى به نحو اشد نباید کرد .» (19)
4 . وظایف حاکمان در باب امر به معروف و نهى از منکر (تاسیس نهاد حسبه)
به نظر سبزوارى، لزوم امر به معروف و نهى از منکر بر هیات حاکمه و دولتبه دلایل زیر، بیشتر از سایر افراد است:
1 . اقتدار حاکمان از همه کس بیشتر و گستردهتر است;
2 . سخن آنان مطاع و متبع است;
3 . اگر استفاده از ضرب و تادیب لازم شود، در اختیار ایشان است;
4 . اگر براى دیگران زحمت و مشقت و خطر دارد، براى ایشان چنین نیست;
5 . آنکه مردم همه بر دین و طریقه و مسلک فرمانروایان خویش هستند، هرگاه فرمانروا مایل به «صلاح» باشد و امر به معروف و نهى از منکر بکند، همه مردمان مایل به صلاح خواهند شد . و آنها نیز امر به معروف و نهى از منکر خواهند کرد و در نتیجه «طریقه شرع و دین در میان خلق رواج تمام خواهد یافت .»
در همین زمینه به حدیثى از امام صادق (ع) استناد کرده، که آن حضرت فرموده است:
«انما هو على القوى المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا على الضعیفة الذین لایهتدون سبیلا; (20)
امر به معروف و نهى از منکر نیست الا بر شخص صاحب قدرت مطاع داناى به معروف از منکر، نه بر ضعیفانى که راه به جایى نمىبرند .»
امر به معروف و نهى از منکر فرمانروایان داراى وجوه زیر است:
1 . به حسب قول لازم است که حاکمان، به ویژه در مورد نزدیکان خود، پیوسته امر به خوبى و نهى از بدى کنند .
2 . ارسال فرامین و احکام (به تعبیر امروزى دستورالعمل و بخشنامه) به اطراف مملکت در باب امر به معروف و نهى از منکر; به ویژه به حکام شرع (متولیان نظارت بر اجراى فرامین و احکام دینى) و عرف (متولیان نظارت بر اجراى فرامین و قوانین دولتى) دستور دهد که اهتمام به این امر داشته باشند .
3 . وجه دیگر به حسب فعل است که خود داراى چند جهت است:
3 - 1 . نصب کسانى به عنوان محتسب در تمام شهرها . محتسب، از نظر سبزوارى، فردى امین، دیندار و خداترس است که در از بین بردن منکرات تلاش مىکند و اگر جایى ناتوان از برخورد با منکرات بود از حکام شرع و عرف کمک مىخواهد .
مىدانیم که در دولتهاى مستقر در سرزمینهاى اسلامى، نهادى به عنوان «نهاد حسبه» وجود داشته است که وظایف بسیار زیادى نیز بر عهده آن بوده است، سبزوارى از «نهاد»
حسبه» سخن نگفته است، بلکه فقط به شاه مىگوید کسانى را به عنوان محتسب در شهرها تعیین نماید .
3 - 1 - 1 - شرایط محتسبان
1 . مسالهدان;
2 . بىطمع;
3 . امانتدار;
4 . راستگو;
5 . راستکردار;
6 . سازشناپذیر (عدم مداهنه) ;
7 . طرفدار افراد ضعیف;
8 . طرفدار حق و خدا .
3 - 1 - 2 . مراتب احتساب
1 . معرفت منکر; منظور این است که باید بدى فعل و وقوع آن، بدون نیاز به کنجکاوى معلوم باشد . بنابراین تجسس نباید کرد و یا «اگر کسى چیزى از آلات لهو در زیر جامه گرفته باشد، چنان که شکل آن ننماید، به دست، استکشاف آن نکند و از همسایگان استخبار و استفسار از احوال فاسقان ننماید و به قدر امکان هتک ستر و افشاى عیوب مسلمانان ننماید .»
2 . تعریف و تعلیم به وعظ و نصیحت; از آنجا که «علت اقدام اکثر عوام بر منکرات جهل است» و از طرف دیگر خاصیت طبیعى انسان چنان است که از کشف عیب خود استنکاف مىکند و مىرنجد، لازم است که محتسب با ملاطفت و مهربانى با افراد خاطى برخورد کند . این دستور خداوند است که مىفرماید:
«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن» . (21)
3 . تعنیف و تغلیظ; اگر فرد خاطى به سخنان نرم او گوش فرا نداد و یا آن را به استهزا گرفت نوبتبه این مرحله مىرسد . در این مرحله محتسب از سخنان درشت استفاده مىکند; البته باید مراقب باشد که سخنانش فحش و یا دروغ نباشد و نیز از مقدار نیاز فراتر نرود . و لازم است که این سخنان درشت از روى دلسوزى و مهربانى باشد، و نه از باب نفسانیت و امثال آن .
4 . تغییر منکرات; محتسبان لازم است منکرات را تغییر دهند، مثلا اگر کسى خانه کسى را غصب کرده است، باید غاصب را از خانه بیرون کنند و خانه را به صاحبش برگردانند . در این مورد نیز باید مراقب باشند که بیش از مقدار لازم درشتى نکنند .
5 . تهدید و تخویف; اگر موارد قبلى سود نبخشید، محتسب مىتواند فرد خاطى را بترساند . البته لازم است که این تهدید، تهدید بر امرى که اقدام بر آن حرام است نباشد، مثلا نمىتواند بگوید: «اگر این کار را ترک نکنى سرت را مىبرم .» ولى مىتواند بگوید: «این کار را کنار بگذار و گرنه بر تو اقامه حد و تعزیر مىنمایم .»
6 . مباشرت ضرب; اگر همه مراحل قبلى مفید واقع نشد، نوبتبه ضرب و تادیب مىرسد . «و در این صورت لازم است که از حد تجاوز ننماید و به قدر ضرورت اقتصار کند .» (22)
2 . جهت دوم از امر به معروف و نهى از منکر فعلى فرمانروایان و هیات حاکمه این است که خود عامل به معروف بوده، و از منکرات نیز پرهیز کنند:
«چه عقل و نقل و تجربه شاهداند بر آنکه هر سیرت و طریقت که پادشاهان متوجه آن شدهاند، عامه رعایا و کافه اهالى مملکت آن پادشاه را رغبت صادق به جانب آن بوده .»
3 . لازم است فرمانروا اهل صلاح و علم را دوست داشته باشد و ایشان را تعظیم و تکریم نماید . مناصب مناسب به ایشان بدهد . شفاعت و شکایت ایشان را در هر باب مؤثر داند . متکفل معاش ایشان باشد . حکام و امراى شهرها را به تعظیم و تکریم ایشان مامور سازد و احکام لازم در مورد تعظیم شریعت و دین و تعظیم متدینان و احیاى مراسم شرع مبین به تمام شهرها بفرستد . در این صورت مردم در تحصیل علم و عمل کوشش خواهند نمود . همچنین:
«بر پادشاه لازم است که محراب و منبر را که در اصل مکان پیغمبران و امامان است، از مردم باطل بىحاصل نگاه دارد . [. . ]. و همچنین کسانى که بر منابر موعظه کنند و تلقین امور دین مىنموده باشند، باید که اهل آن باشند و عارف به احکام قرآن و احادیثباشند و اطلاع بر مذاهب و ادیان داشته باشند و بسیار کسان باشند که با قلت معرفت و عدم وقوف علم، بر منابر روند و عوام را فریب دهند و احکام ملل را فراخور خواهش خود باز نمایند و بسیار باشد که تجهیل افاضل و دانشمندان کنند، بلکه کسانى را که سخن ایشان را نفهمند، تکفیر کنند و به تفسیق تنها اکتفا ننمایند .» (23)
فقره مذکور را، با اینکه اندکى طولانى شد، نقل کردیم تا ابعاد احیاگرانه و اصلاحگرانه اندیشه سبزوارى، در باب احیاى دین و اصلاح امور مذهبى، به خوبى روشن شود . البته پیش از این گفتیم که وى در واقع به شاه اجازه مىدهد که اقدامات مذکور را انجام بدهد . و نه اینکه براى شاه، چنین اختیاراتى قائل باشد; زیرا همان گونه که خود تصریح کرده است، معروف و منکر طبق فتواى علما روشن مىشود و بنابراین اصلاح امور مذکور باید طبق فتواى مجتهد باشد و سبزوارى خود هم حکیم است و هم مجتهد .
«کار امر به معروف و نهى از منکر بىاعانت و امداد علما صورت نمىیابد و منتظم نمىشود، چه معرفت معروف و منکر به حکم و فتواى ایشان درست مىآید .» (24)
بنابراین پادشاه نیز طبق فتواى علما دستبه امر به معروف و نهى از منکر مىزند .
6 . وظایف علما در باب امر به معروف و نهى از منکر
به نظر سبزوارى علما در باب امر به معروف و نهى از منکر مىتوانند بر اساس تشخیص خود عمل کنند و نیازى به اجازه از سلطان ندارند و بلکه وظیفه سلطان است که علمایى را که امر به معروف و نهى از منکر مىکنند تقویت نمایند .
وى مىگوید:
اگر یکى از اهل علم و تقوا در مقام رفع منکرى در آید، هر چند از قبل سلطان جهت این امر منصوب نباشد، سلطان بر او انکار ننماید و تقویت طرف خصوم نکند . (25)
وى در همین زمینه به داستانى اشاره کرده است که به نظر مىرسد در ضمن آن مىخواهد شاه عباس دوم را تهدید کند . با توجه به اینکه این قصه مربوط به شکستن خمهاى شراب معتضد، خلیفه عباسى توسط یک عالم دینى است چنان که در منابع آمده است عباس دوم نیز علاقه زیادى به شرابخوارى داشته است .
خلاصه حکایت این است که شیخ ابوالحسن نورى، خمهاى شرابى را که براى خلیفه معتضد مىآوردند، شکست . نگهبانان شیخ را دستگیر و به حضور معتضد آوردند . از این پس گفتگوى آنها چنین است:
معتضد «بانگ بر شیخ زد و گفت: تو کیستى که این چنین گستاخى مىکنى؟»
شیخ گفت: من محتسبم .
گفت: به امر که احتساب مىکنى؟
گفت: به امر خدا و رسول .
گفت: تو را که محتسب گردانید؟
شیخ فرمود آن که تو را پادشاهى داد، مرا محتسبى داد .
معتضد ساعتى سر در پیش افکند، آن گاه سر بر آورد و گفت: تو را چه چیز بر آن داشت که این خمها شکستى؟
شیخ گفت: شفقت در حق تو و در حق رعیت تو .
گفت: در حق من چگونه؟
گفت: منکرى که تو در ازاله آن تقصیر روا داشتى، آن را از تو منع کردم و تو را از گرفتارى آن در روز قیامتخلاصى دادم .
گفت: در حق رعیت من چگونه؟
گفت: بنا بر آنکه به ارتکاب تو محرمات را، مردم بر معاصى دلیر شوند . چون تو از حرام باز ایستى، دیگران دلیرى نتوانند کرد . [. . ]. غرضى نداشتم مگر خشنودى حق جل و علا .
معتضد به گریه در آمد و گفت: این کار تو را زیبنده است، بعد از این هر منکرى که ببینى منع کن! حکم کردیم که هیچ کس منع تو نکند . (26)
با توجه به اینکه زبان سبزوارى، در سخن گفتن با پادشاه، به هنگام تذکر و تنبه کنایى است و با توجه به جایگاهى که وى براى مجتهدان و حکما قائل است، و با توجه به علاقه مفرط عباس دوم به شراب، روشن است که در ضمن حکایت فوق یادآورى و تاکید بر استقلال علما و تهدید نهفته است .
سوم . حقوق مردم بر دولت
1 . حقوق مردم
یکى از ویژگیهاى تفکر سیاسى «مصلحان» تاکید بر حقوق مردم و دفاع از حقوق آنان در مقابل دولت و تحریض و تشویق و توصیه دولتبه مراعات حقوق آنان است . این مطلب در باره سبزوارى نیز صادق است . وى در جاى جاى آثار خویش، بویژه در روضة الانور، بارها و بارها بر رعایتحقوق مردم و رعیت تاکید کرده است . فصل ششم از باب ششم روضة الانور با عنوان «حقوق رعایا بر سلاطین و مراعات حقوق زیردستان» مؤید این ادعا است . ضمن اینکه در فصول دیگرى نیز بر این مطلب تاکید شده است .
در اینجا سعى مىشود تا به اهم موارد مطرح شده توسط سبزوارى اشاره کنیم . از نظر سبزوارى مردم داراى حقوقى هستند که دولتها موظف به رعایت و انجام آنها هستند . اهم این موارد از این قرار است:
1 . رعایت عدالت;
2 . مهربانى نسبتبه رعیت;
3 . عدم تعجیل در عقوبت;
4 . احترام به بزرگان;
5 . رحم بر مردمان ضعیف;
6 . رفع فقر و محرومیت;
7 . «در خود بر روى ایشان نبندد .» ;
8 . «ایشان را یکدفعه به حرب نفرستد .» ;
9 . «دست ظالمان را از رعایا و زیردستان کوتاه کردن» ;
10 . تعظیم و توقیر علما;
11 . عفو و گذشت;
12 . سخاوت نسبتبه خلق . (27)
برخى از استنادات سبزوارى در مورد اثبات این حقوق براى مردم، احادیث منقول از معصومین (ع) است . از جمله، وى از امام سجاد (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمودهاند:
حق رعایا آن است که بدانى که ایشان رعیت تو شدهاند به جهت ضعف ایشان و قوت تو، پس واجب است که عدل کنى در میان ایشان، و از جهت ایشان چون والد مهربان باشى و جهالت ایشان را ببخشایى و معاجلتبه عقوبت ایشان نکنى و شکر خداى عزوجل به جاى آورى بر آنچه به تو داده از قوت و توانایى بر ایشان . (28)
حدیثى دیگر از پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) آورده استبه این نص:
چون به حضرت رسول (ص) خبر قرب ارتحال به دار قرار رسید، جمیع مهاجر و انصار را جمع کرد و بر منبر برفت و خبر ارتحال خود به ایشان رسانید و فرمود که:
تذکیر مىنمایم کسى را که والى بر امت من باشد که:
[1] ترحم کند بر جماعت مسلمانان;
[2] و اجلال کند کبیر ایشان را;
[3] و رحم کند بر ضعیف ایشان;
[4] و توقیر نماید عالم ایشان را;
[5] و ضررى به ایشان نرساند که باعثخوارى ایشان شود;
] 6] و ایشان را فقیر نگذارد که کارشان به کفر انجامد;
[7] و در خود بر روى ایشان نبندد که باعثشود که قوى ضعیف را بخورد;
[8] و ایشان را یکدفعه به حرب نفرستد که باعث قطع نسل امتشود . (29)
به اعتقاد سبزوارى:
اول کسى که خلعتسلطنتبر قامت قبول او راست آمد و به اداى حقوق این امر رفیع، قیام نمود، حضرت آدم (ع) بود .
«وجود شریف حضرت آدم (ع) جامع دو منصب بود:
یکى منصب نبوت;
دویم منصب سلطنت و حکومت .» (30)
حضرت موسى (ع) نیز، پس از هلاک فرعون، جامع همین دو منصب بود . حضرت یوسف، حضرت سلیمان و حضرت محمد (ص) نیز جامع دو منصب بودند و در مراعات حقوق مردم نهایت تلاش را مىکردند . پس از پیامبر اسلام، حضرت على (ع) منصوب به امامت و امارت شد .
سبزوارى از غزالى نقل کرده است که:
حضرت [على (ع)] از مال بیتالمال چیزى نمىگرفت تا آنکه محتاج مىشد که شمشیر خود بفروشد، و به غیر از یک پیراهن نداشت که در وقتشستن غیر آن نداشت . (31)
سبزوارى به تفصیل به سادهزیستى و عدالتطلبى امام على (ع) پرداخته و موارد متعددى از کمک آن حضرت به بینوایان را یادآور شده است تا شاید پادشاه صفوى اندکى تشویق به این امور گردد . وى در همین زمینه سادهزیستى حاکمان را به عنوان یک وظیفه، نتیجه گرفته و به آن تصریح کرده است:
بر امامان لازم است که هر گاه متصدى امر خلافت و سلطنتخلق بوده باشند و به امر امارت و حکومت قیام نمایند، ماکول و ملبوس ایشان به اندازه کمترین فقیرى از رعایا باشد . و ذکر این معنى در احادیثشریفه هست . (32)
البته سبزوارى به عنوان یک متفکر جامعنگر، فراموش نمىکند که این نکته را نیز یادآور شود که در شرایط وفور مادیات، احق به آنها بندگان خوب خدایند و بنابراین از عمران و آبادانى و تحصیل نعمت نباید دست کشید:
«اما هر گاه دنیا رو کند، احق خلق به آن، ابراراند نه فجار، و مؤمناناند نه منافقان، و مسلماناناند نه کافران .» (33)
و البته این مطلب را از احادیث معصومین (ع) اخذ کرده است .
شایسته است در این بحثحدیثبسیار مهمى را که سبزوارى در ادامه مطالب فوق آورده است، بیاوریم . این حدیث از ابعاد زیادى داراى اهمیت است . هم براى فهم تفکر ائمه (ع) در باب حکومت و هم براى فهم ابعاد تفکر سیاسى محقق سبزوارى و هم وظایف مهمى که حکومت در قبال مردم دارد . بنگرید:
«معلى بنخنیس گوید: به حضرت صادق (ع) گفتم: فداى تو شوم، و ذکر کردم آل فلان را و نعیم و فراغتى که ایشان را هست و به خاطرم گذشت که اگر دولتشما قائم شود با شما زندگانى با عیش و ترفه خواهم نمود .
حضرت فرمود: هیهات! هیهات! یا معلى! و الله که اگر آن امر تحقق پذیرد، نخواهد بود الا سیاستشب و سیاحت روز و پوشیدن زبر و خوردن غلیظ بىنان خورش، پس دور شده از ما آن; یعنى خلافت و سلطنت . آیا هیچ دیدهاى که هیچ ظلمى نعمتشده باشد الا این؟ یعنى به سبب ظلم، خلافت و پادشاهى را از ما گرفتند و آن باعث نعمت فراغت و نعیم استراحت ما شد . بنا بر آنکه بر امام و سلطان جفاى بسیار لازم است که بر دیگران لازم نیست .» (34)
سبزوارى تلاش وافرى کرده است تا با ذکر احادیثى، از قبیل حدیث مذکور، شاه و هیات حاکمه را به سادهزیستى تشویق کند .
2 . فواید سادهزیستى کارگزاران حکومتى
وى پس از ذکر روایات و آیات دیگرى در باب لزوم سادهزیستى حاکمان، وارد بحث مضرات تجملگرایى شده است . چنان که در منابع متعدد آمده است، یکى از خصایص عباس دوم، مثل بسیارى از سلاطین دیگر قبل و بعد از وى، تجملگرایى و اسراف و تبذیر و ... بود . سبزوارى در فصول متعدد کتاب روضه، بنا دارد تا شاه را متنبه کند و او را از خطرات تجملگرایى آگاه سازد .
در نتیجهگیرى بحث چنین آورده است:
آنچه سابقا ذکر نمودیم که بر امام لازم است که هر گاه متصدى امر سلطنتباشد، ماکول و ملبوس او چون فقیران و درویشان باشد، فایده و حکمت در آن، آن است که پادشاه هر گاه قناعت کند و مؤونتخود را به قلیلى بگذراند، چون درویشان و محتاجان به او نظر کنند، دل شکسته نخواهند بود و سایر رعایا و لشکریان به حکم «الناس على دین ملوکهم» اقتدا به این طریقه خواهند نمود [. . ]. و باعث معمورى ملک و رعیت و لشکر مىگردد . (35)
وى اعتقاد دارد که سادهزیستى حاکمان به مردم و سایر کارکنان دولت نیز سرایت کرده، سبب وفور نعمت و ارزانى خواهد شد «و هر گاه ارزانى و فراغتحاصل باشد مردم بلاد دیگر را رغبت توطن در آن ملک به هم رسد و جمعیت زیاد شود و باعث زیادتى معمورى گردد .» و بر عکس تجملگرایى سبب سرایت این آفتبه مردم و سایر کارکنان دولتخواهد شد و در نتیجه گرانى را پدید خواهد آورد «و چون گرانى بسیار شود، بعضى مردم متفرق شوند و جلاى وطن کنند و رعایا شکسته شوند و مرتبه مرتبه به تخریب ملک منتهى شود .»
سبزوارى براى اثبات سخنان مذکور به سیره دو تن از شاهان صفوى نیز استناد کرده است; این دو تن، یکى شاه طهماسب است و دیگرى شاه عباس اول .
سبزوارى مىگوید:
«بنا بر ملاحظه وجوه مذکوره، نواب علیین آشیان فردوس مکان، شاه طهماسب الحسینى - انار الله تعالى برهانه - در زمان ولتخود طریقه قناعت و خفت معاش معمول ساخته بود [. . ]. . لاجرم در آن زمان خزانه در کمال معمورى بوده و لشکرها در کمال سرانجام بودهاند و فقرا و مساکین و یتیمان از دولت پادشاه مرفه بودهاند، چنانچه در اکثر بلاد شیعه مقررات و مرسومات جهتیتیمان و درویشان مقرر بوده . (36) »
«و همچنین نواب رضوان مکان فردوس آشیان، شاه عباس الحسینى - افاض الله تعالى على تربته المراحم و الفیوض الربانیة - در ایام دولتخود در اجراى مسلک قناعت اهتمام تمام مىنمود و با اسراف و تبذیر بسیار بد بود و خود اکثر اوقات لباسهاى بىتکلفانه مىپوشید و در تخفیف خرجهاى خود مىکوشید تا مردم آن طریقه را قدوه سازند . [. . ]. و بدین سبب مردم را کمال رفاهیت و آسایش بود و ملک معمور بود و رعیت آسوده و خزانه معمور و لشکر با سرانجام .» (37)
بنابراین رفاه خلق و آسودگى آنها در گرو سادهزیستى دولتمردان و بویژه شخص پادشاه است، که به نظر سبزوارى، لازم استشاه چنین سیرهاى را در پیش گیرد .
سبزوارى، به نقل از ارسطو خطاب به اسکندر، پادشاهان را، در ارتباط با رعایتحقوق مردم، در چهار گروه طبقهبندى کرده است:
1 . پادشاهى که با خود و رعیتخود هر دو سخى باشد;
2 . آنکه با خود سخى و با رعیت لئیم باشد;
3 . آنکه با رعیتسخى و با خود لئیم باشد;
4 . آنکه با خود و رعیت هر دو لئیم باشد .
قسم اول به اتفاق، محمود و پسندیده است . قسم دوم و چهارم به اتفاق، ناپسند و مذموم است و در قسم سوم اختلاف است . (38)
از آنچه آمد این نکته روشن شد که سبزوارى به عنوان یک صاحبنظر شیعه و حکیم و فقیه و مجتهد، تامل در تبیین روابط و وظایف متقابل دولت و شهروندان را به طور جدى در دستور کار فکرى خویش قرار داده است . در بحث وى در کنار هر حقى تکلیفى قرار داده شده است . در عصرى که تمام حقوق از آن پادشاهان و تمام تکالیف از آن شهروندان بود، یک فقیه مجتهد متقابلا از حقوق مردم در قبال سلاطین و فرمانروایان سخن گفته است . بدیهى است، وقتى مردم از هیچ حقى برخوردار نباشند، هیچ تکلیفى را نیز نخواهند پذیرفت . این همان بنبستى است که تمامى اندیشههاى استبدادى در دام آن گرفتار شدهاند، در حالى که در اندیشه سیاسى شیعه، هیچ حقى براى کسى در نظر گرفته نمىشود مگر آنکه تکلیفى نیز در کنار آن وضع مىشود .
پىنوشت:
1) ابونصر فارابى، السیاسة المدنیه، تحقیق دکتر فوزى مترى نجار، المطبعة الکاتولیکیة، بیروت، 1964م .
2) کاظم قاضىزاده، اعتبار راى اکثریت، مجله حکومت اسلامى، سال دوم، شماره چهارم .
3) براى مطالعه بیشتر در باره زندگى و اندیشه سیاسى سبزوارى، ر . ک: نجف لکزایى، درآمدى بر اندیشه سیاسى محقق سبزوارى، مجله حکومت اسلامى، سال دوم; شماره سوم . نیز به همین قلم در فصلنامه علوم سیاسى، سال اول، شماره اول، با عنوان «روضةالانوار عباسى و رابطه سلطان و مجتهد» و نیز به قلم نگارنده، اندیشه سیاسى محقق سبزوارى، مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع)، 1377 (دو جلد) .
4) از این کتاب دو تصحیح صورت گرفته است . یکى توسط نگارنده که تاکنون منتشر نشده است و دیگرى توسط آقاى اسماعیل چنگیزى اردهایى که اخیرا توسط دفتر نشر میراث مکتوب منتشر شده است . صفحات 781 تا 801 از چاپ اخیر اختصاص به بحث مشورت دارد .
5) آلعمران، 159 .
6) کنز الفوائد، ج1، ص200 .
7) شرح غررالحکم، ج6، ص10311 .
8) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول .
9) همان .
10) همان .
11) آیةالله رضا استادى ده وجه براى انجام مشورت معصومین ذکر کرده است که با مباحثسبزوارى قابل مقایسه است . این ده وجه عبارتند از: مشاوره براى شخصیت دادن به امت; براى آزمایش; براى رشد فکرى مردم; براى استفاده از تایید مردم; براى آگاه شدن مشورتشوندگان; براى اینکه بدانند حکومت او استبدادى نیست; براى اینکه درصورت شکست، انتقاد بىجا نکنند; براى احترام خدا به مخلوقات خود; براى اینکه مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست و براى اینکه امتبه معصوم تاسى کنند . براى مطالعه بیشتر ر . ک: رضا استادى، شورا در قرآن و حدیث، مؤسسه در راه حق .
12) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول .
13) همان، قسم اول، باب هفتم، فصل اول .
14) آلعمران، 104 .
15) همان .
16) عوالى اللئالى، ج1، ح95 .
17) حجرات، 12 .
18) روضهالانوار عباسى، همان .
19) همان .
20) الکافى، ج5، ص59، ح16 و التهذیب، ج6، ح360 .
21) نحل، 125 .
22) روضه الانوار عباسى، همان .
23) همان .
24) همان .
25) همان .
26) همان .
27) روضه الانوار عباسى قسم؟ ، باب ششم، فصل ششم .
28) همان، و نیز من لا یحضره الفقیه، ج2، ح1626 .
29) روضه الانوار عباسى، همان; الکافى، ج1، ص406، ح6 و قرب الاسناد، 337 .
30) روضه الانوار عباسى، همان .
31) همان، و المناقب، ج2، ص112 .
32) روضه الانوار عباسى، همان .
33) همان; الکافى، ج5، کتاب المعیشه، ح1 .
34) روضه الانوار عباسى، همان; الکافى، ج1، باب سیرة الامام ... ، ح2 .
35) روضه الانوار عباسى، همان .
36) همان .
37) همان .
38) روضه الانوار عباسى، قسم دوم، باب اول، فصل دوم .
متفکران سیاسى شیعه پیوسته سعى کردهاند، نظامهاى سیاسى موجود در عصر خویش را به قدر مقدور، به سمت صلاح و سعادت جهت دهند . محمدباقر سبزوارى، مشهور به محقق سبزوارى (1091 - 1017ه . ق) فقیه، حکیم و متاله قرن یازدهم از زمره این متفکران است . ضمن اینکه توجه به شرایط سیاسى و اجتماعى عصر وى بایسته است، در اینجا پرسش مطرح شده در آغاز این نوشتار را از دیدگاه وى پى مىگیریم . مشورت، امر به معروف و نهى از منکر، نهاد حسبه و حقوق مردم از جمله مباحث مطرح شده در این مقاله هستند .
اول . مشورت در امور سیاسى
آیا بحث «مشورت در حکومت» از دیرزمان مورد انکار عالمان شیعه و به ویژه متکلمان آنان بوده است؟ آیا، همان گونه که برخى از پژوهشگران ادعا کردهاند، نقش «شورا در حکومت» فقط در عصر حاضر مورد توجه عالمان شیعه قرار گرفته است و پیش از این علماى شیعه به این بحث توجه نکردهاند؟ آیا پیشینه بحث «شورا و حکومت» به افرادى چون میرزا محمدحسین نائینى، آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانى، ملا عبدالله مازندرانى، علامه طباطبائى و برخى از علماى متاخر باز مىگردد و قبل از اینان، علماى شیعه به این بحث توجهى نکردهاند؟ و یا اگر توجه کردهاند در حد طرح بحث مشورت در باب قضاوت بوده است، آن گونه که محقق حلى، محمدحسن نجفى و محمدجواد عاملى «قضاوت شورایى» را مطرح کردهاند؟ (2) این پژوهش مىخواهد به پرسشهاى مذکور پاسخ منفى بدهد و مدعى این فرضیه است که بحث «مشورت در حکومت» از دیرباز مورد توجه دانشمندان و متکلمان شیعه بوده است و پیشینه آن به قبل از آیةالله نائینى مىرسد . فرضیه مذکور، با بررسى بخشهایى از اندیشه سیاسى محمدباقر سبزوارى، مورد آزمون قرار مىگیرد . (3) در این مجال، فرصت پىگیرى این بحث در اندیشه سیاسى دیگر متفکران این دوره نیست; اما یادآورى مىشود که بحث مشورت در حکومت مورد توجه برخى دیگر از متفکران عصر صفوى نیز قرار گرفته است . محقق سبزوارى تمامى فصل اول، از باب چهارم، از قسم دوم کتاب روضةالانوار عباسى - که مهمترین اثر سیاسى سبزوارى و در واقع از مهمترین آثار مربوط به تاریخ اندیشه سیاسى شیعه بوده و متاسفانه تاکنون مورد غفلت و بىتوجهى قرار گرفته است - را به بحث مشورت در حکومت اختصاص داده است . (4) عنوانى که وى براى این فصل از کتاب اختصاص داده است، عنوان گویا و بسیار مهمى است . «قانون مشاورت در امور» عنوان فصل مزبور است .
از محتواى این فصل برمىآید که اولا محور بحث وى، مشورت در امور حکومتى است نه در مسایل فردى و یا حتى مسایل اجتماعى غیر حکومتى; چون مخاطب وى در این کتاب شاه عباس دوم صفوى (1052 - 1077ه . ق) است و کتاب به تقاضاى او و در پاسخ به نیازهاى او به رشته تحریر در آمده است . از محتواى مباحث مىتوانیم چنین نتیجهگیرى کنیم که وى مشورت را واجب مىداند . به نظر مىرسد، وجوب مشورت، هم مبناى طریقى داشته باشد - چون وى معتقد است که عقل انسان بر همه چیز محیط نیست - و هم جنبه موضوعى، چنانکه این مطلب از برخى فوایدى که براى مشورت برشمرده است، روشن مىشود .
در ادامه بحث، براى تبیین این مسایل، مطالب زیر را با تاکید بر اندیشه سیاسى سبزوارى پىگیرى مىکنیم:
1 - ضرورت مشورت;
2 - فواید مشورت;
3 - شرایط مشاوران;
4 - شیوه مشورت .
1 - ضرورت مشورت
سبزوارى، بدون اینکه تعریف دقیقى از مشورت و مشاورت بدهد، وارد بحث ضرورت مشورت شده است . به نظر وى، ضرورت مشورت، از آنجا ناشى مىشود که دسترسى به تمامى جوانب یک مساله براى یک فرد کمتر امکان دارد و از طرف دیگر در شرع نیز دستور به مشورت داده شده است . سبزوارى در همین زمینه، آیات و روایاتى را متذکر شده است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
خداوند خطاب به پیامبر (ص) فرموده است:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله; (5)
با یاران خود مشاورت کن پس هر گاه [بر امرى] عزیمت کردى بر خدا توکل کن .» سبزوارى توضیح نداده است که آیا طبق آیه فوق، پیامبر (ص) باید طبق نظرات اکثریت مشورتدهندگان عمل کند یا اینکه در پایان، خود هر تصمیمى - اگرچه مخالف نظر اکثریت هم باشد - مىتواند بگیرد؟ به هر حال، مىدانیم که در این مورد، میان مفسران اختلاف نظر است .
از حضرت رسول (ص) نقل شده است که فرمود:
«من اعجب برایه ضل و من استغنى بعقله ذل;
هر کس به راى خود غره شد، گمراه شود و هر کس به عقل خود اکتفا کرد و از عقل دیگرى کمک نگرفت، ذلیل شود .» (6)
از حضرت على (ع) نقل شده که فرمود:
«لا تستبد برایک، فمن استبد برایه هلک;
به راى خود مستبد مباش که هر کس به راى خود مستبد شد، هلاک گردید .» (7)
در زمینه محدودیت عقل آدمى، سخن سبزوارى چنین است:
«باید دانست که عقل آدمى نمىتواند به همه چیز محیط باشد، هر چند شخصى صاحب فکر عمیق و تجارب بسیار بوده باشد، بسیار مىشود که از راهى غافل مىشود و اندیشه او به آن چیزى که مصلحت در آن است، نمىرسد .» (8)
با توجه به ادلهاى که سبزوارى آنها را مورد اشاره قرار داده است، وى مشورت کردن را ضرورى مىداند، اگر زبان کتاب وى فقهى بود، مىگفت: «مشورت واجب است» . در این قسمت تردیدى نیست; اما در اینکه آیا عمل به نظر مشورتدهندگان هم واجب و ضرورى استیا خیر، سخن صریحى ندارد، اما برداشت ما از سخن وى، که بخشهایى از آن نقل خواهد شد، این است که به اعتقاد وى، باید به نظرى عمل شود که مصلحت در آن است و عقل و نقل پیروى از آن را واجب مىدانند . به عبارت دیگر، وى اعتقاد دارد که با مشورت، واقع کشف مىشود و بنابراین باید طبق آن عمل کرد .
بنگرید:
«هرگاه [پادشاه] با جمعى مشورت نماید و عقلها و فکرهاى ایشان را با عقل و فکر خود منضم سازد و در راى هر یک، تامل و تفکر بسیار به جا آورد، لامحاله طریق صواب ظاهر و معلوم خواهد گشت; چه، عقلهاى بسیار چون با یک عقل منضم شوند، نور و روشنى عقل بیشتر خواهد شد و در آنچه تدبیر کند، ندامتى نخواهد بود .» (9)
مىبینیم که وى از کلمه «لامحاله» استفاده کرده است; یعنى حتما، حقیقت و راه صواب از طریق مشورت با عاقلان روشن مىشود . اما ملاحظات سیاسى که طبق نص صریح سبزوارى بر زبان وى حاکم است، مانع از تصریح به وجوب اطاعت از نظر اکثریت مشاوران شده است . این سخن از مطالب بعدى وى نیز استنباط مىشود .
2 - فواید مشورت
1 . اطلاع بر منهج صواب و طریق مصلحت;
2 . احاطه و اطلاع بر وجوه تدبیرات و تجارب گروههاى مختلف;
3 . حصول مودت و محبت در قلوب رؤسا و زعما و اعیان سپاه و ... ; زیرا وقتى پادشاه با امرا و خواص خود مشاورت نماید، الفت و انس ایشان بیشتر مىشود;
4 . «آراى خواص و امرا، هرگاه با پادشاه در امرى موافق باشد و مصلحت کار را در وجهى معین دانند، سعى و اهتمام ایشان در آن کار بیشتر خواهد بود و در اتمام آن امر، جد زیاده خواهند کرد .» ; (10)
5 . اطلاع بر اندازه عقل و اندازه تجربه و دانش هر یک از نزدیکان ظاهر مىشود;
6 . دشمنان چون دانستند که حاکم و فرمانروا در مهمات، شرایط تفکر و تدبر و استشاره به جا مىآورد، اعتقاد و اعتماد ایشان بر عقل و خرد وى زیاد مىشود;
7 . چون خواص ببینند که فرمانروا در امور، با ایشان مشورت مىنماید، در تحقیق و تفتیش امور و اطلاع بر مخفیات و شناخت تجربههاى مختلف، سعى بیشتر خواهند کرد و بدین وسیله اطلاع بر چیزهاى مخفى و خصوصیات اوضاع و احوال دوست و دشمن بیشتر حاصل خواهد شد . (11)
3 - شرایط مشاوران
1 . در هر کار با اهل وقوف آن کار مشورت نمایند; «اهل وقوف» در اصطلاح سبزوارى، کسانى هستند که امروزه با عنوان متخصص از آنها یاد مىشود .
مثالهایى که سبزوارى آورده است، این مطالب را تایید مىکند:
«مثلا اگر مشاورت در امور حرب و صلح و سرانجام لشگر باشد، باید که مستشار کسى باشد که بر قواعد و قوانین حروب اطلاع داشته باشد و کمیت و کیفیت لشکر خود و لشکر بیگانه را بداند و ...» .
2 . باید که مستشار صاحب راى و عقل صحیح باشد .
3 . روزگاردیده و محنتکشیده و باتجربه باشد .
4 . فرد اکمل در رشته خود باشد . این ویژگى با جایگاهى که سبزوارى براى «اعلم» در هر دانشى قائل است، تطابق دارد . به نظر سبزوارى «علم، شرط تفویض امور است .»
5 . پرهیز از مشورت با افراد جاهل، دشمن، حسود، ریاکننده، ترسو و تابعان هوا و هوس . (12)
سبزوارى در هر مورد به برخى از احادیث ائمه (ع) استناد کرده است که براى پرهیز از تطویل، از ذکر آنها صرف نظر مىشود .
6 . مشاوران فرمانروا نباید منحصر در گروه یا جمع خاصى باشند; بلکه هر کس که از عقل و تجربه و تدبیر و جودت راى برخوردار باشد، باید مورد مشورت قرار گیرد، هرچند در شهرهاى دور از مرکز باشد .
4 - شیوه مشورت
1 . فرمانروا «باید که با اهل مشورت، با یکان یکان، در خلوت و تنهایى مشورت نماید و حجت هر یک را بر آنچه راى او تقاضا کند، طلب نماید و در آن با او مناظره کند .»
سبزوارى در تایید شیوه مذکور، به سیره یونانیان و فارسیان اشاره کرده است که آنان نیز چنین مىکردهاند .
2 . «بهتر آن است که پادشاه، خود را در نظر اهل مشورت مخلى بالطبع باز نماید» تا اهل مشورت واقعا نظر خود را و نه آنچه را پادشاه تمایل دارد، بگویند .
3 . در صورت مصلحت، بهتر است که پس از مشورت در خلوت و به صورت یکان یکان، پادشاه همه را یکجا جمع کند و مساله را در اجتماع آنان نیز به بحثبگذارد، تا هر یک راى خود را بگویند و استدلالهاى خود را ذکر کنند و با همدیگر در حضور پادشاه مناظره کنند .
4 . مناسبتر آن است که پس از طى همه مراحل فوق، پادشاه جمع اهل مشورت را مامور سازد تا بدون حضور او نیز جلسه تشکیل دهند و مطلب مورد نظر را به بحثبگذارند و بدون اطلاع افراد جلسه، فردى را مامور کند تا مذاکرات را بنویسد و به استحضار او برساند .
5 . لازم است پادشاه فرصت تفکر و تدبر به اهل مشورت بدهد و سپس، نظر آنان را جویا شود .
همان طور که ملاحظه مىشود، سبزوارى تا آنجا پیش رفته است که مىتوان تاسیس نهاد مشورتى را از کلام او استنباط کرد . بند سوم و چهارم از موارد مذکور، در تشکیل محفل و مجلس دائمى براى مشورت در مسایل حکومتى صراحت دارد . متاسفانه تاکنون تاثیرات اندیشه سبزوارى بر تحولات عصر قاجاریه و به ویژه نهضت مشروطهخواهى در ایران، مورد مطالعه قرار نگرفته است . با توجه به این مطلب که چاپ سنگى کتاب روضةالانوار عباسى، در سال 1285ه . ق در ایران منتشر شده است، مىتوان حدس زد که اندیشه سیاسى سبزوارى در تحولات جدید ایران; به ویژه بر اندیشه علماى شیعه مؤثر بوده است; چرا که محقق سبزوارى به عنوان فقیهى صاحب نظر، مورد توجه و تاکید شیخ انصارى، فقیه بزرگ عصر قاجار و سایر فقهاى این عصر قرار داشته است .
دوم: امر به معروف و نهى از منکر
1 . ضرورت امر به معروف و نهى از منکر
به نظر سبزوارى، نه تنها امر به معروف و نهى از منکر واجب است، بلکه از «واجبات عظیمه اسلام است و امر دین و نظام ملک و ملتبه آن مستقیم مىشود و اگر مردم دست از این بردارند فاسقان و فاجران را بر اعمال زشت و ناخوش که مرتکب آن مىشوند تعزیر نکنند و به خود گذارند، فساد سرایت کند [. . ]. و مرتبه مرتبه آفت عام گردد و طبایع بهایم و سباع در میان بنى نوع انسان شایع مىگردد [. . ]. و هرج و مرج در همه اوضاع به هم رسد» . (13)
وى به آیات و روایاتى، در این زمینه، استناد کرده است . از جمله این آیه:
«و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون .» (14)
در مجموعه روایاتى که وى به آنها استناد کرده است، روایتى است مفصل از امام باقر (ع) که در بخشى از آن چنین آمده است:
به درستى که امر به معروف و نهى از منکر، راه پیغمبران و منهاج صالحان است و فریضهاى است عظیمه که به آن قائم مىشود فرایض و امن مىشود راهها و حلال مىشود کسبها و رد مىشود مظلمهها و معمور مىگردد زمین و داد خواسته مىشود از دشمنان و مستقیم مىشود امر .
ملاحظه مىشود که وى، امر به معروف و نهى از منکر را، به عنوان مسالهاى صرفا دینى مطرح نکرده است، بلکه از موضع یک مصلح اجتماعى به آن نظر کرده است .
2 . ویژگیهاى آمران و ناهیان
کسانى که امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، لازم استشرایط زیر را دارا باشند:
1 . آمران و ناهیان، عالم و داناى به «معروف» و «منکر» باشند . «بدى» و «نیکى» فعل را، از راه سند صحیح بدانند . به نظر سبزوارى لازم استبدى و نیکى فعل از ضروریات و قطعیات باشد و هیچ گونه اختلافى در باره آن نباشد . به عبارت دیگر آمر و ناهى باید بداند «که آن فعل به اعتقاد فاعل حرام است» و نیز فعلى را که از او نهى مىکنند، لازم است که «جهت اباحه» نداشته باشد .
نتیجه بحثبه زبان سبزوارى چنین است:
«تا جمیع احتمالات برطرف نشود و راه عذر بالکلیه مسدود نباشد متعرض نباید شد . [. . ]. تا معصیت ثابت نباشد، متعرض کسى نباید شد و در مقام نهى در نباید آمد و تفحص و تجسس نباید کرد و متعرض اندرون خانه مردم نباید شد و سخنان غمازان و ساعیان را نباید شنید .»
وى جملهاى مهمتر از همه این حرفها دارد و آن اینکه حتى اگر از کسى فسقى هم ظاهر شود باید سعى بر کتمان و انکار باشد:
«بلکه اگر فسقى از کسى ظاهر شود و به ثبوت برسد، در مقام منع و انکار باید شد .» (15)
وى براى اثبات سخنان خویش به آیات و روایاتى در این زمینه استناد کرده است . از جمله این روایت که حضرت ختمى مرتبت (ص) فرموده است:
«من ستر مسلما ستره الله فى الدنیا و الاخرة;
هر که عیب و گناه مسلمانى را بپوشد، خداى عزوجل گناهان او را دنیا و آخرت پوشیده دارد .» (16)
نیز به آیه «و لا تجسسوا» تمسک کرده است . (17)
2 . از شرایط دیگر امر به معروف و نهى از منکر تاثیر است . گرچه بعضى از علما احتمال تاثیر را کافى دانستهاند .
3 . ترککننده «معروف» و انجامدهنده «منکر» بر کار خویش اصرار داشته باشند; پس اگر پشیمان شده و یا اصرار بر کار خویش نداشته باشند، نباید متعرض آنها شد .
4 . آن که امر به معروف و نهى از منکر ضررى بر جان یا مال یا آبروى آمر و ناهى و یا دیگر مسلمانان نداشته باشد .
از آنچه تاکنون گفته شد، به این نتیجه مىرسیم که شرایط مذکور با آنچه در ابتداى بحث از سبزوارى نقل کردیم سازگار نیست . به راستى اگر امر به معروف و نهى از منکر از واجبات عظیمه اسلام است، با شرایط مذکور و به ویژه شرط چهارم چه تاثیر و نقشى مىتواند داشته باشد؟
پاسخ این است که سبزوارى، یک مصلح است و نه یک انقلابى، بر همین اساس در این بحث نیز روى سخن وى با پادشاه است که از این پس به آن اشاره خواهد شد، ضمن اینکه شرایط مذکور، مربوط به حوزه عمل است . در حوزه عمل تامین امنیت از وظایف حکومت است، بنابراین سبزوارى نمىتواند به مردم اجازه اقدام عملى بدهد . گرچه در ادامه خواهیم گفت که وى براى علما این حق را قائل است; زیرا وى شخص حکیم و مجتهد را بالاتر از پادشاه قرار داده است .
به نظر سبزوارى امر به معروف و نهى از منکر به دل «مطلقا واجب است» و شرایط مذکور را ندارد . بنابراین مردم لازم استبه دل دوستدار کارهاى نیک و بیزار از کارهاى بد باشند . (18)
3 . مراتب امر به معروف و نهى از منکر
در امر به معروف و نهى از منکر لازم استبه ترتیب و بر اساس مراتب زیر عمل شود:
1 . اظهار کراهت;
2 . استفاده از زبان;
3 . نفرت و هجرت و دورى و خشونت قولى و فعلى;
4 . قهر و ضرب و تادیب .
«و تا غرض به نحو اسهل حاصل شود، تعدى به نحو اشد نباید کرد .» (19)
4 . وظایف حاکمان در باب امر به معروف و نهى از منکر (تاسیس نهاد حسبه)
به نظر سبزوارى، لزوم امر به معروف و نهى از منکر بر هیات حاکمه و دولتبه دلایل زیر، بیشتر از سایر افراد است:
1 . اقتدار حاکمان از همه کس بیشتر و گستردهتر است;
2 . سخن آنان مطاع و متبع است;
3 . اگر استفاده از ضرب و تادیب لازم شود، در اختیار ایشان است;
4 . اگر براى دیگران زحمت و مشقت و خطر دارد، براى ایشان چنین نیست;
5 . آنکه مردم همه بر دین و طریقه و مسلک فرمانروایان خویش هستند، هرگاه فرمانروا مایل به «صلاح» باشد و امر به معروف و نهى از منکر بکند، همه مردمان مایل به صلاح خواهند شد . و آنها نیز امر به معروف و نهى از منکر خواهند کرد و در نتیجه «طریقه شرع و دین در میان خلق رواج تمام خواهد یافت .»
در همین زمینه به حدیثى از امام صادق (ع) استناد کرده، که آن حضرت فرموده است:
«انما هو على القوى المطاع العالم بالمعروف من المنکر لا على الضعیفة الذین لایهتدون سبیلا; (20)
امر به معروف و نهى از منکر نیست الا بر شخص صاحب قدرت مطاع داناى به معروف از منکر، نه بر ضعیفانى که راه به جایى نمىبرند .»
امر به معروف و نهى از منکر فرمانروایان داراى وجوه زیر است:
1 . به حسب قول لازم است که حاکمان، به ویژه در مورد نزدیکان خود، پیوسته امر به خوبى و نهى از بدى کنند .
2 . ارسال فرامین و احکام (به تعبیر امروزى دستورالعمل و بخشنامه) به اطراف مملکت در باب امر به معروف و نهى از منکر; به ویژه به حکام شرع (متولیان نظارت بر اجراى فرامین و احکام دینى) و عرف (متولیان نظارت بر اجراى فرامین و قوانین دولتى) دستور دهد که اهتمام به این امر داشته باشند .
3 . وجه دیگر به حسب فعل است که خود داراى چند جهت است:
3 - 1 . نصب کسانى به عنوان محتسب در تمام شهرها . محتسب، از نظر سبزوارى، فردى امین، دیندار و خداترس است که در از بین بردن منکرات تلاش مىکند و اگر جایى ناتوان از برخورد با منکرات بود از حکام شرع و عرف کمک مىخواهد .
مىدانیم که در دولتهاى مستقر در سرزمینهاى اسلامى، نهادى به عنوان «نهاد حسبه» وجود داشته است که وظایف بسیار زیادى نیز بر عهده آن بوده است، سبزوارى از «نهاد»
حسبه» سخن نگفته است، بلکه فقط به شاه مىگوید کسانى را به عنوان محتسب در شهرها تعیین نماید .
3 - 1 - 1 - شرایط محتسبان
1 . مسالهدان;
2 . بىطمع;
3 . امانتدار;
4 . راستگو;
5 . راستکردار;
6 . سازشناپذیر (عدم مداهنه) ;
7 . طرفدار افراد ضعیف;
8 . طرفدار حق و خدا .
3 - 1 - 2 . مراتب احتساب
1 . معرفت منکر; منظور این است که باید بدى فعل و وقوع آن، بدون نیاز به کنجکاوى معلوم باشد . بنابراین تجسس نباید کرد و یا «اگر کسى چیزى از آلات لهو در زیر جامه گرفته باشد، چنان که شکل آن ننماید، به دست، استکشاف آن نکند و از همسایگان استخبار و استفسار از احوال فاسقان ننماید و به قدر امکان هتک ستر و افشاى عیوب مسلمانان ننماید .»
2 . تعریف و تعلیم به وعظ و نصیحت; از آنجا که «علت اقدام اکثر عوام بر منکرات جهل است» و از طرف دیگر خاصیت طبیعى انسان چنان است که از کشف عیب خود استنکاف مىکند و مىرنجد، لازم است که محتسب با ملاطفت و مهربانى با افراد خاطى برخورد کند . این دستور خداوند است که مىفرماید:
«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن» . (21)
3 . تعنیف و تغلیظ; اگر فرد خاطى به سخنان نرم او گوش فرا نداد و یا آن را به استهزا گرفت نوبتبه این مرحله مىرسد . در این مرحله محتسب از سخنان درشت استفاده مىکند; البته باید مراقب باشد که سخنانش فحش و یا دروغ نباشد و نیز از مقدار نیاز فراتر نرود . و لازم است که این سخنان درشت از روى دلسوزى و مهربانى باشد، و نه از باب نفسانیت و امثال آن .
4 . تغییر منکرات; محتسبان لازم است منکرات را تغییر دهند، مثلا اگر کسى خانه کسى را غصب کرده است، باید غاصب را از خانه بیرون کنند و خانه را به صاحبش برگردانند . در این مورد نیز باید مراقب باشند که بیش از مقدار لازم درشتى نکنند .
5 . تهدید و تخویف; اگر موارد قبلى سود نبخشید، محتسب مىتواند فرد خاطى را بترساند . البته لازم است که این تهدید، تهدید بر امرى که اقدام بر آن حرام است نباشد، مثلا نمىتواند بگوید: «اگر این کار را ترک نکنى سرت را مىبرم .» ولى مىتواند بگوید: «این کار را کنار بگذار و گرنه بر تو اقامه حد و تعزیر مىنمایم .»
6 . مباشرت ضرب; اگر همه مراحل قبلى مفید واقع نشد، نوبتبه ضرب و تادیب مىرسد . «و در این صورت لازم است که از حد تجاوز ننماید و به قدر ضرورت اقتصار کند .» (22)
2 . جهت دوم از امر به معروف و نهى از منکر فعلى فرمانروایان و هیات حاکمه این است که خود عامل به معروف بوده، و از منکرات نیز پرهیز کنند:
«چه عقل و نقل و تجربه شاهداند بر آنکه هر سیرت و طریقت که پادشاهان متوجه آن شدهاند، عامه رعایا و کافه اهالى مملکت آن پادشاه را رغبت صادق به جانب آن بوده .»
3 . لازم است فرمانروا اهل صلاح و علم را دوست داشته باشد و ایشان را تعظیم و تکریم نماید . مناصب مناسب به ایشان بدهد . شفاعت و شکایت ایشان را در هر باب مؤثر داند . متکفل معاش ایشان باشد . حکام و امراى شهرها را به تعظیم و تکریم ایشان مامور سازد و احکام لازم در مورد تعظیم شریعت و دین و تعظیم متدینان و احیاى مراسم شرع مبین به تمام شهرها بفرستد . در این صورت مردم در تحصیل علم و عمل کوشش خواهند نمود . همچنین:
«بر پادشاه لازم است که محراب و منبر را که در اصل مکان پیغمبران و امامان است، از مردم باطل بىحاصل نگاه دارد . [. . ]. و همچنین کسانى که بر منابر موعظه کنند و تلقین امور دین مىنموده باشند، باید که اهل آن باشند و عارف به احکام قرآن و احادیثباشند و اطلاع بر مذاهب و ادیان داشته باشند و بسیار کسان باشند که با قلت معرفت و عدم وقوف علم، بر منابر روند و عوام را فریب دهند و احکام ملل را فراخور خواهش خود باز نمایند و بسیار باشد که تجهیل افاضل و دانشمندان کنند، بلکه کسانى را که سخن ایشان را نفهمند، تکفیر کنند و به تفسیق تنها اکتفا ننمایند .» (23)
فقره مذکور را، با اینکه اندکى طولانى شد، نقل کردیم تا ابعاد احیاگرانه و اصلاحگرانه اندیشه سبزوارى، در باب احیاى دین و اصلاح امور مذهبى، به خوبى روشن شود . البته پیش از این گفتیم که وى در واقع به شاه اجازه مىدهد که اقدامات مذکور را انجام بدهد . و نه اینکه براى شاه، چنین اختیاراتى قائل باشد; زیرا همان گونه که خود تصریح کرده است، معروف و منکر طبق فتواى علما روشن مىشود و بنابراین اصلاح امور مذکور باید طبق فتواى مجتهد باشد و سبزوارى خود هم حکیم است و هم مجتهد .
«کار امر به معروف و نهى از منکر بىاعانت و امداد علما صورت نمىیابد و منتظم نمىشود، چه معرفت معروف و منکر به حکم و فتواى ایشان درست مىآید .» (24)
بنابراین پادشاه نیز طبق فتواى علما دستبه امر به معروف و نهى از منکر مىزند .
6 . وظایف علما در باب امر به معروف و نهى از منکر
به نظر سبزوارى علما در باب امر به معروف و نهى از منکر مىتوانند بر اساس تشخیص خود عمل کنند و نیازى به اجازه از سلطان ندارند و بلکه وظیفه سلطان است که علمایى را که امر به معروف و نهى از منکر مىکنند تقویت نمایند .
وى مىگوید:
اگر یکى از اهل علم و تقوا در مقام رفع منکرى در آید، هر چند از قبل سلطان جهت این امر منصوب نباشد، سلطان بر او انکار ننماید و تقویت طرف خصوم نکند . (25)
وى در همین زمینه به داستانى اشاره کرده است که به نظر مىرسد در ضمن آن مىخواهد شاه عباس دوم را تهدید کند . با توجه به اینکه این قصه مربوط به شکستن خمهاى شراب معتضد، خلیفه عباسى توسط یک عالم دینى است چنان که در منابع آمده است عباس دوم نیز علاقه زیادى به شرابخوارى داشته است .
خلاصه حکایت این است که شیخ ابوالحسن نورى، خمهاى شرابى را که براى خلیفه معتضد مىآوردند، شکست . نگهبانان شیخ را دستگیر و به حضور معتضد آوردند . از این پس گفتگوى آنها چنین است:
معتضد «بانگ بر شیخ زد و گفت: تو کیستى که این چنین گستاخى مىکنى؟»
شیخ گفت: من محتسبم .
گفت: به امر که احتساب مىکنى؟
گفت: به امر خدا و رسول .
گفت: تو را که محتسب گردانید؟
شیخ فرمود آن که تو را پادشاهى داد، مرا محتسبى داد .
معتضد ساعتى سر در پیش افکند، آن گاه سر بر آورد و گفت: تو را چه چیز بر آن داشت که این خمها شکستى؟
شیخ گفت: شفقت در حق تو و در حق رعیت تو .
گفت: در حق من چگونه؟
گفت: منکرى که تو در ازاله آن تقصیر روا داشتى، آن را از تو منع کردم و تو را از گرفتارى آن در روز قیامتخلاصى دادم .
گفت: در حق رعیت من چگونه؟
گفت: بنا بر آنکه به ارتکاب تو محرمات را، مردم بر معاصى دلیر شوند . چون تو از حرام باز ایستى، دیگران دلیرى نتوانند کرد . [. . ]. غرضى نداشتم مگر خشنودى حق جل و علا .
معتضد به گریه در آمد و گفت: این کار تو را زیبنده است، بعد از این هر منکرى که ببینى منع کن! حکم کردیم که هیچ کس منع تو نکند . (26)
با توجه به اینکه زبان سبزوارى، در سخن گفتن با پادشاه، به هنگام تذکر و تنبه کنایى است و با توجه به جایگاهى که وى براى مجتهدان و حکما قائل است، و با توجه به علاقه مفرط عباس دوم به شراب، روشن است که در ضمن حکایت فوق یادآورى و تاکید بر استقلال علما و تهدید نهفته است .
سوم . حقوق مردم بر دولت
1 . حقوق مردم
یکى از ویژگیهاى تفکر سیاسى «مصلحان» تاکید بر حقوق مردم و دفاع از حقوق آنان در مقابل دولت و تحریض و تشویق و توصیه دولتبه مراعات حقوق آنان است . این مطلب در باره سبزوارى نیز صادق است . وى در جاى جاى آثار خویش، بویژه در روضة الانور، بارها و بارها بر رعایتحقوق مردم و رعیت تاکید کرده است . فصل ششم از باب ششم روضة الانور با عنوان «حقوق رعایا بر سلاطین و مراعات حقوق زیردستان» مؤید این ادعا است . ضمن اینکه در فصول دیگرى نیز بر این مطلب تاکید شده است .
در اینجا سعى مىشود تا به اهم موارد مطرح شده توسط سبزوارى اشاره کنیم . از نظر سبزوارى مردم داراى حقوقى هستند که دولتها موظف به رعایت و انجام آنها هستند . اهم این موارد از این قرار است:
1 . رعایت عدالت;
2 . مهربانى نسبتبه رعیت;
3 . عدم تعجیل در عقوبت;
4 . احترام به بزرگان;
5 . رحم بر مردمان ضعیف;
6 . رفع فقر و محرومیت;
7 . «در خود بر روى ایشان نبندد .» ;
8 . «ایشان را یکدفعه به حرب نفرستد .» ;
9 . «دست ظالمان را از رعایا و زیردستان کوتاه کردن» ;
10 . تعظیم و توقیر علما;
11 . عفو و گذشت;
12 . سخاوت نسبتبه خلق . (27)
برخى از استنادات سبزوارى در مورد اثبات این حقوق براى مردم، احادیث منقول از معصومین (ع) است . از جمله، وى از امام سجاد (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمودهاند:
حق رعایا آن است که بدانى که ایشان رعیت تو شدهاند به جهت ضعف ایشان و قوت تو، پس واجب است که عدل کنى در میان ایشان، و از جهت ایشان چون والد مهربان باشى و جهالت ایشان را ببخشایى و معاجلتبه عقوبت ایشان نکنى و شکر خداى عزوجل به جاى آورى بر آنچه به تو داده از قوت و توانایى بر ایشان . (28)
حدیثى دیگر از پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) آورده استبه این نص:
چون به حضرت رسول (ص) خبر قرب ارتحال به دار قرار رسید، جمیع مهاجر و انصار را جمع کرد و بر منبر برفت و خبر ارتحال خود به ایشان رسانید و فرمود که:
تذکیر مىنمایم کسى را که والى بر امت من باشد که:
[1] ترحم کند بر جماعت مسلمانان;
[2] و اجلال کند کبیر ایشان را;
[3] و رحم کند بر ضعیف ایشان;
[4] و توقیر نماید عالم ایشان را;
[5] و ضررى به ایشان نرساند که باعثخوارى ایشان شود;
] 6] و ایشان را فقیر نگذارد که کارشان به کفر انجامد;
[7] و در خود بر روى ایشان نبندد که باعثشود که قوى ضعیف را بخورد;
[8] و ایشان را یکدفعه به حرب نفرستد که باعث قطع نسل امتشود . (29)
به اعتقاد سبزوارى:
اول کسى که خلعتسلطنتبر قامت قبول او راست آمد و به اداى حقوق این امر رفیع، قیام نمود، حضرت آدم (ع) بود .
«وجود شریف حضرت آدم (ع) جامع دو منصب بود:
یکى منصب نبوت;
دویم منصب سلطنت و حکومت .» (30)
حضرت موسى (ع) نیز، پس از هلاک فرعون، جامع همین دو منصب بود . حضرت یوسف، حضرت سلیمان و حضرت محمد (ص) نیز جامع دو منصب بودند و در مراعات حقوق مردم نهایت تلاش را مىکردند . پس از پیامبر اسلام، حضرت على (ع) منصوب به امامت و امارت شد .
سبزوارى از غزالى نقل کرده است که:
حضرت [على (ع)] از مال بیتالمال چیزى نمىگرفت تا آنکه محتاج مىشد که شمشیر خود بفروشد، و به غیر از یک پیراهن نداشت که در وقتشستن غیر آن نداشت . (31)
سبزوارى به تفصیل به سادهزیستى و عدالتطلبى امام على (ع) پرداخته و موارد متعددى از کمک آن حضرت به بینوایان را یادآور شده است تا شاید پادشاه صفوى اندکى تشویق به این امور گردد . وى در همین زمینه سادهزیستى حاکمان را به عنوان یک وظیفه، نتیجه گرفته و به آن تصریح کرده است:
بر امامان لازم است که هر گاه متصدى امر خلافت و سلطنتخلق بوده باشند و به امر امارت و حکومت قیام نمایند، ماکول و ملبوس ایشان به اندازه کمترین فقیرى از رعایا باشد . و ذکر این معنى در احادیثشریفه هست . (32)
البته سبزوارى به عنوان یک متفکر جامعنگر، فراموش نمىکند که این نکته را نیز یادآور شود که در شرایط وفور مادیات، احق به آنها بندگان خوب خدایند و بنابراین از عمران و آبادانى و تحصیل نعمت نباید دست کشید:
«اما هر گاه دنیا رو کند، احق خلق به آن، ابراراند نه فجار، و مؤمناناند نه منافقان، و مسلماناناند نه کافران .» (33)
و البته این مطلب را از احادیث معصومین (ع) اخذ کرده است .
شایسته است در این بحثحدیثبسیار مهمى را که سبزوارى در ادامه مطالب فوق آورده است، بیاوریم . این حدیث از ابعاد زیادى داراى اهمیت است . هم براى فهم تفکر ائمه (ع) در باب حکومت و هم براى فهم ابعاد تفکر سیاسى محقق سبزوارى و هم وظایف مهمى که حکومت در قبال مردم دارد . بنگرید:
«معلى بنخنیس گوید: به حضرت صادق (ع) گفتم: فداى تو شوم، و ذکر کردم آل فلان را و نعیم و فراغتى که ایشان را هست و به خاطرم گذشت که اگر دولتشما قائم شود با شما زندگانى با عیش و ترفه خواهم نمود .
حضرت فرمود: هیهات! هیهات! یا معلى! و الله که اگر آن امر تحقق پذیرد، نخواهد بود الا سیاستشب و سیاحت روز و پوشیدن زبر و خوردن غلیظ بىنان خورش، پس دور شده از ما آن; یعنى خلافت و سلطنت . آیا هیچ دیدهاى که هیچ ظلمى نعمتشده باشد الا این؟ یعنى به سبب ظلم، خلافت و پادشاهى را از ما گرفتند و آن باعث نعمت فراغت و نعیم استراحت ما شد . بنا بر آنکه بر امام و سلطان جفاى بسیار لازم است که بر دیگران لازم نیست .» (34)
سبزوارى تلاش وافرى کرده است تا با ذکر احادیثى، از قبیل حدیث مذکور، شاه و هیات حاکمه را به سادهزیستى تشویق کند .
2 . فواید سادهزیستى کارگزاران حکومتى
وى پس از ذکر روایات و آیات دیگرى در باب لزوم سادهزیستى حاکمان، وارد بحث مضرات تجملگرایى شده است . چنان که در منابع متعدد آمده است، یکى از خصایص عباس دوم، مثل بسیارى از سلاطین دیگر قبل و بعد از وى، تجملگرایى و اسراف و تبذیر و ... بود . سبزوارى در فصول متعدد کتاب روضه، بنا دارد تا شاه را متنبه کند و او را از خطرات تجملگرایى آگاه سازد .
در نتیجهگیرى بحث چنین آورده است:
آنچه سابقا ذکر نمودیم که بر امام لازم است که هر گاه متصدى امر سلطنتباشد، ماکول و ملبوس او چون فقیران و درویشان باشد، فایده و حکمت در آن، آن است که پادشاه هر گاه قناعت کند و مؤونتخود را به قلیلى بگذراند، چون درویشان و محتاجان به او نظر کنند، دل شکسته نخواهند بود و سایر رعایا و لشکریان به حکم «الناس على دین ملوکهم» اقتدا به این طریقه خواهند نمود [. . ]. و باعث معمورى ملک و رعیت و لشکر مىگردد . (35)
وى اعتقاد دارد که سادهزیستى حاکمان به مردم و سایر کارکنان دولت نیز سرایت کرده، سبب وفور نعمت و ارزانى خواهد شد «و هر گاه ارزانى و فراغتحاصل باشد مردم بلاد دیگر را رغبت توطن در آن ملک به هم رسد و جمعیت زیاد شود و باعث زیادتى معمورى گردد .» و بر عکس تجملگرایى سبب سرایت این آفتبه مردم و سایر کارکنان دولتخواهد شد و در نتیجه گرانى را پدید خواهد آورد «و چون گرانى بسیار شود، بعضى مردم متفرق شوند و جلاى وطن کنند و رعایا شکسته شوند و مرتبه مرتبه به تخریب ملک منتهى شود .»
سبزوارى براى اثبات سخنان مذکور به سیره دو تن از شاهان صفوى نیز استناد کرده است; این دو تن، یکى شاه طهماسب است و دیگرى شاه عباس اول .
سبزوارى مىگوید:
«بنا بر ملاحظه وجوه مذکوره، نواب علیین آشیان فردوس مکان، شاه طهماسب الحسینى - انار الله تعالى برهانه - در زمان ولتخود طریقه قناعت و خفت معاش معمول ساخته بود [. . ]. . لاجرم در آن زمان خزانه در کمال معمورى بوده و لشکرها در کمال سرانجام بودهاند و فقرا و مساکین و یتیمان از دولت پادشاه مرفه بودهاند، چنانچه در اکثر بلاد شیعه مقررات و مرسومات جهتیتیمان و درویشان مقرر بوده . (36) »
«و همچنین نواب رضوان مکان فردوس آشیان، شاه عباس الحسینى - افاض الله تعالى على تربته المراحم و الفیوض الربانیة - در ایام دولتخود در اجراى مسلک قناعت اهتمام تمام مىنمود و با اسراف و تبذیر بسیار بد بود و خود اکثر اوقات لباسهاى بىتکلفانه مىپوشید و در تخفیف خرجهاى خود مىکوشید تا مردم آن طریقه را قدوه سازند . [. . ]. و بدین سبب مردم را کمال رفاهیت و آسایش بود و ملک معمور بود و رعیت آسوده و خزانه معمور و لشکر با سرانجام .» (37)
بنابراین رفاه خلق و آسودگى آنها در گرو سادهزیستى دولتمردان و بویژه شخص پادشاه است، که به نظر سبزوارى، لازم استشاه چنین سیرهاى را در پیش گیرد .
سبزوارى، به نقل از ارسطو خطاب به اسکندر، پادشاهان را، در ارتباط با رعایتحقوق مردم، در چهار گروه طبقهبندى کرده است:
1 . پادشاهى که با خود و رعیتخود هر دو سخى باشد;
2 . آنکه با خود سخى و با رعیت لئیم باشد;
3 . آنکه با رعیتسخى و با خود لئیم باشد;
4 . آنکه با خود و رعیت هر دو لئیم باشد .
قسم اول به اتفاق، محمود و پسندیده است . قسم دوم و چهارم به اتفاق، ناپسند و مذموم است و در قسم سوم اختلاف است . (38)
از آنچه آمد این نکته روشن شد که سبزوارى به عنوان یک صاحبنظر شیعه و حکیم و فقیه و مجتهد، تامل در تبیین روابط و وظایف متقابل دولت و شهروندان را به طور جدى در دستور کار فکرى خویش قرار داده است . در بحث وى در کنار هر حقى تکلیفى قرار داده شده است . در عصرى که تمام حقوق از آن پادشاهان و تمام تکالیف از آن شهروندان بود، یک فقیه مجتهد متقابلا از حقوق مردم در قبال سلاطین و فرمانروایان سخن گفته است . بدیهى است، وقتى مردم از هیچ حقى برخوردار نباشند، هیچ تکلیفى را نیز نخواهند پذیرفت . این همان بنبستى است که تمامى اندیشههاى استبدادى در دام آن گرفتار شدهاند، در حالى که در اندیشه سیاسى شیعه، هیچ حقى براى کسى در نظر گرفته نمىشود مگر آنکه تکلیفى نیز در کنار آن وضع مىشود .
پىنوشت:
1) ابونصر فارابى، السیاسة المدنیه، تحقیق دکتر فوزى مترى نجار، المطبعة الکاتولیکیة، بیروت، 1964م .
2) کاظم قاضىزاده، اعتبار راى اکثریت، مجله حکومت اسلامى، سال دوم، شماره چهارم .
3) براى مطالعه بیشتر در باره زندگى و اندیشه سیاسى سبزوارى، ر . ک: نجف لکزایى، درآمدى بر اندیشه سیاسى محقق سبزوارى، مجله حکومت اسلامى، سال دوم; شماره سوم . نیز به همین قلم در فصلنامه علوم سیاسى، سال اول، شماره اول، با عنوان «روضةالانوار عباسى و رابطه سلطان و مجتهد» و نیز به قلم نگارنده، اندیشه سیاسى محقق سبزوارى، مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع)، 1377 (دو جلد) .
4) از این کتاب دو تصحیح صورت گرفته است . یکى توسط نگارنده که تاکنون منتشر نشده است و دیگرى توسط آقاى اسماعیل چنگیزى اردهایى که اخیرا توسط دفتر نشر میراث مکتوب منتشر شده است . صفحات 781 تا 801 از چاپ اخیر اختصاص به بحث مشورت دارد .
5) آلعمران، 159 .
6) کنز الفوائد، ج1، ص200 .
7) شرح غررالحکم، ج6، ص10311 .
8) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول .
9) همان .
10) همان .
11) آیةالله رضا استادى ده وجه براى انجام مشورت معصومین ذکر کرده است که با مباحثسبزوارى قابل مقایسه است . این ده وجه عبارتند از: مشاوره براى شخصیت دادن به امت; براى آزمایش; براى رشد فکرى مردم; براى استفاده از تایید مردم; براى آگاه شدن مشورتشوندگان; براى اینکه بدانند حکومت او استبدادى نیست; براى اینکه درصورت شکست، انتقاد بىجا نکنند; براى احترام خدا به مخلوقات خود; براى اینکه مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست و براى اینکه امتبه معصوم تاسى کنند . براى مطالعه بیشتر ر . ک: رضا استادى، شورا در قرآن و حدیث، مؤسسه در راه حق .
12) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول .
13) همان، قسم اول، باب هفتم، فصل اول .
14) آلعمران، 104 .
15) همان .
16) عوالى اللئالى، ج1، ح95 .
17) حجرات، 12 .
18) روضهالانوار عباسى، همان .
19) همان .
20) الکافى، ج5، ص59، ح16 و التهذیب، ج6، ح360 .
21) نحل، 125 .
22) روضه الانوار عباسى، همان .
23) همان .
24) همان .
25) همان .
26) همان .
27) روضه الانوار عباسى قسم؟ ، باب ششم، فصل ششم .
28) همان، و نیز من لا یحضره الفقیه، ج2، ح1626 .
29) روضه الانوار عباسى، همان; الکافى، ج1، ص406، ح6 و قرب الاسناد، 337 .
30) روضه الانوار عباسى، همان .
31) همان، و المناقب، ج2، ص112 .
32) روضه الانوار عباسى، همان .
33) همان; الکافى، ج5، کتاب المعیشه، ح1 .
34) روضه الانوار عباسى، همان; الکافى، ج1، باب سیرة الامام ... ، ح2 .
35) روضه الانوار عباسى، همان .
36) همان .
37) همان .
38) روضه الانوار عباسى، قسم دوم، باب اول، فصل دوم .