آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

اندیشیدن در فضایى خالى از ارزش‏هاى ثابت دینى، و صرفا بر پایه دریافت‏هاى عقل‏نظرى و عملى، از هر حیث متفاوت با اندیشیدن در یک چهارچوبه مشخص دینى است.این مسئله از لحاظ روش، در موضوع فلسفه یا سیاست، به یک اندازه قابل تطبیق‏است. فیلسوف هستى‏شناس، فارغ از پیش فرض‏هاى دینى در تحلیل هستى و وجود مى‏اندیشید و فیلسوف سیاسى، فارغ از پیش فرض‏هاى دینى درباره انسان و سیاست تامل‏مى کند. در این صورت، آزادیى که فیلسوف هستى شناس یا سیاست‏شناس دارد،اندیشمند دین دار نخواهد داشت. این امرى بدیهى است و چاره‏اى از پذیرش لوازم‏آن وجود ندارد. مبناى آن نیز چنین است که در نگرش نخست، انسان فارغ از وحى، مى‏تواند «زندگى دنیاى خویش را به خوبى اداره کند». اما در نگرش دوم، انسان تنهابا بهره مندى از وحى مى‏تواند در دنیا و آخرت «رستگار» باشد. مسلمانانى که در حوزه تمدن اسلامى زندگى مى‏کردند، جز در یک برزخ اختلافى میان‏حوزه دین و عقل که احساس مى‏کردند بدون آسیب رساندن به دین مى‏توانند دریافت‏هاى عقلى خود را براى بهبود وضع تفکر عرضه کنند به طور اصولى، دینى مى‏اندیشیدند و به خود اجازه نمى‏دادند تا وراى آرمان‏هاى دینى درباره انسان وهستى، تامل کنند. به هر روى، فرآورده‏هاى اندیشه‏اى مسلمانان در هر زمینه، و از جمله سیاست، به‏طور غالب تحت‏سیطره آموزه‏هاى دینى قرار داشت. روشن است که در باب دین، حتى‏اگر کلى ترین مفاهیم آن در تحلیل هستى و انسان پذیرفته شود، اندیشیدن، مجراى‏خاصى را طى خواهد کرد. تنها مفهوم فلاح در دین، مى‏تواند هر نوع اندیشه کلى درباب سیاست را در همان مجراى خاص دینى قرار دهد و از فرو غلطیدن آن در دام‏اندیشه‏هاى ضد دین، مانع شود. با این همه، مسلمانان منعى نمى‏دیدند که در تایید آموزه‏هاى دین در هر زمینه،از فرآورده‏هاى مستقل عقل نیز بهره برند. این جا بود که اجازه مى‏یافتند، درست‏همانند فلسفه الهى که براى اثبات خدا به دلایل عقلى روى مى‏آورد، درباره مسائل‏دیگر نیز، از منابع عقل نظرى و عملى بهره گیرند. در این جا کاوش‏هاى عقلى درخدمت دین بود، اما به هر روى، راه خود را ادامه مى‏داد و مجموعه‏اى از معارف‏را در حوزه‏اى گسترده تر از آن چه نیاز اولیه یعنى دفاع از دین بود، ارائه‏مى کرد. یکى از آثار گسترش حوزه فرهنگ و اندیشه در تمدن اسلامى، استقلال بخشیدن به دانش‏هاى مستقل بود. در متون دینى و شبه دینى نخست، عقاید و فقه و تاریخ و سیاست واخلاق و ... همه در هم آمیخته بود; اما به مرور، هر کدام از این‏ها، به استقلال‏رسید و در این شرایط، بهتر از گذشته، مورد توجه و تامل واقع شد. مى‏توان گفت که نقص این استقلال، بى توجهى به روابط میان آن‏ها بود. در این زمینه، دانش سیاست نیز تا اندازه‏اى استقلال خود را به دست آورد; اما دونکته در آن دیده شد: نخست آن که دیرتر از دیگر دانش‏ها به استقلال رسید. دوم‏آن که پس از استقلال، کمتر به آن پرداخته شد; به طورى که تا این اواخر، سیاست‏مدن، بخشى از دانش اخلاق به معناى وسیع آن بود; گرچه این تنیدگى میان اخلاق و سیاست، خود بر مبناى اصلى استوار قرار داشت. باید توجه داشت که استقلال کلى یک علم نمى‏تواند نشان از موفقیت کامل آن دانش‏باشد; مهم آن است که خود آن دانش، به طور منطقى و اصولى به شعبه‏ها و شاخه‏هاى فرعى‏ترى تقسیم شده و تفاوت هر حوزه با حوزه دیگر، با دقت تعیین شود. این‏جاست که مى‏توان امید موفقیت‏بیشتر آن دانش و پیش رفت آن را داشت. در باب‏سیاست، مشکل عمده آن بوده و هست که در مجموعه تمدنى علمى مسلمانان، متون‏مستقل اندک بوده و در بیشتر منابعى که به آن موضوع پرداخته شده، میان سیاست وتاریخ و فلسفه تاریخ خلط شده و به علاوه میان فلسفه سیاسى، اندیشه سیاسى و فقه سیاسى نیز کمتر تفاوتى گذاشته نشده است. یک نمونه واضح، سیاست نامه خواجه نظام الملک است که همه این خلطها در آن وجودداشته و بیش از هر چیز، به راه کارهاى اجرایى سیاسى در حفظ دولت و حکومت، که‏برخى از آن‏ها نیز بسیار جزیى و فاقد اهمیت است، بها داده شده است. اثبات‏درستى آن‏ها نیز تنها با اندیشه‏اى مختصر و بیشتر به وسیله تجربه‏هاى تاریخى‏از دولت‏هاى قبلى مانند صفاریان و سامانیان و غزنویان ارائه شده است. این‏اقدام خواجه، بدان دلیل است که وى کتاب خود را بر پایه متونى ساخته که پیش ازاسلام در میان ایرانیان رواج داشته و آمیخته‏اى از تاریخ و سیاست و اخلاق دردولت‏ساسانى بوده است; آثارى که تعبیر سیرالملوک نام دیگر کتاب خواجه به‏خوبى آن‏ها را تداعى مى‏کند. از شخصى مانند خواجه که شخصیت اجرایى آن بر شخصیت‏تفکرى اش غلبه دارد و به خصوص خود از خاندان‏هاى ایرانى کهن شهر طوس است ازدهقانان نباید بیش از این انتظار داشت. تالیف این قبیل آثار در دوره‏هاى بعد نیز ادامه داشت و چهار چوب آن‏ها همانى‏بود که خواجه آن را ترسیم کرده بود. یکى از بهترین آن‏ها در دوره صفوى، کتاب‏روضة الانوار محقق سبزوارى است که در اواخر قرن یازدهم، با تتبع فراوان و توسعه‏اى قابل تقدیر، هر آن چه را که در این زمینه وجود داشت، ضمن کتاب پرحجم خود ارائه کرد. به همین قیاس، مى‏توان درباره ابواب مفصلى که در کتاب‏هاى دائره المعارف تالیف‏شده در قرون نخست هجرى، یعنى پیش از سیاست نامه، تالیف شده، سخن گفت. آثارى‏ادبى و دائره المعارفى مانند کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه که فصلى مفصل تحت‏عنوان کتاب السلطان در آن آمده است. در آن جا نیز بیش از همه فلسفه و اندیشه‏و فقه سیاسى در قالب کلمات قصار و داستان‏هاى سیاسى کوتاه از دولت‏هاى پیش ازاسلام و بعد از آن، مورد توجه قرار گرفته است. در این زمینه، معدود کارهاى اندیشه‏اى قابل توجه نیز وجود دارد که بیش از همه‏در میان آثار فلاسفه بزرگى مانند فارابى دیده مى‏شود. تاملات این قبیل افراد درآثارى که باید از آن‏ها تحت عنوان متون فلسفى سیاست‏یاد کرد، بسیار ارجمنداست; جز آن که آنان نیز، به نوعى تحت تاثیر میراث فکرى سیاسى یونانى قراردارند که به طور ناقص به زبان عربى درآمده بود. بخش قابل توجهى از آن مطالب را خواجه نصیر در کتاب اخلاق ناصرى خود ارائه کرد. هرچه در تمدن اسلامى جلوتر بیاییم، این مطالب رنگ اخلاقى و دینى بیشترى به خودمى گیرد; اما از نظر اصول فکرى و نوآورى‏هاى مبتنى بر اصول نخست، پیشرفت‏چندانى در آن‏ها دیده نمى‏شود; به ویژه که تفکر در هر زمینه، از قرن هفتم به‏این سو، کندتر و کندتر شد تا آن که حتى متون ارجمندى که تا آن زمان نگاشته شده‏بود، یا در تاریخ گم شد یا آن چنان گرد و غبارى بر آن نشست که برخى از آن ها،در چند دهه اخیر به تازگى مورد توجه قرار گرفته است; یعنى طى چند قرن، حتى‏کسى با آن‏ها برخورد نداشته است! در این جا باید از متون فقهى نیز یاد کرد که در مبحث‏خلافت و امامت، یا به‏عبارت دیگر باب مربوط به احکام سلطانیه، حجم زیادى از مطالب دینى سیاسى‏ارائه شده است. بسیارى از آن چه در این ابواب آمده و بیشتر آن‏ها در متون‏فقهى مستقل یا مشتمل از اهل سنت است‏برگرفته از تجربه عملى خلافت در طول‏چندین قرن است. تطور در دستگاه خلافت، مسائل و نکاتى را پدید آورد; مسائلى که‏به مرور زمان که رنگ کهنگى بر آن مى‏نشست‏به صورت اصول و فروع دینى در مى‏آمد. در کنار آن، البته به آیات و احادیثى هم استناد مى‏شد. نگرش حاکم بر این کتاب‏ها، تقویت پایگاه خلافت و توجیه پیدایش و حضور سلطنت‏هایى بود که زیر سایه‏خلیفه، به طور مستقل در بلاد مختلف اسلامى حکمرانى مى‏کردند. همین بحث در منابع شیعه، بیشتر در کتاب‏هاى کلامى مربوط به امامت عرضه شد. دلیل‏این امر هر چه بود، بحث‏شکل مناظره‏اى به خود گرفت و بیشتر به قصد انکارمشروعیت‏خلافت‏خلفاى سنى و اثبات امامت منصوص امیرمومنان و فرزندان ایشان،مطالب تحریر شد. شاید به همین دلیل، منابع فقهى شیعه، از بحث مستقل درباره‏امامت و مسائل مربوط به آن، حتى در زمینه‏هایى که کاملا فقهى بود، تهى ماند.با این حال، به طور پراکنده، در مباحثى از فقه که به نوعى به حکومت و دولت‏مربوط مى‏شد، مسائلى در این باب آمده است. در زمینه سیاست، در مجموعه تمدن اسلامى، تجربه‏هاى عملى که در قالب همان داستان‏هاى تاریخى مشابه آن چه نمونه اش را در سیاست نامه خواجه نظام الملک اشاره‏کردیم آمده، بسیار اهمیت دارد. این تجربه‏ها، به طور عمده در تاریخ زندگى‏وزیران آمده است. در نظام سیاسى خلافت و سلطنت‏هاى اسلامى، همیشه در کنارخلیفه، وزیرى وجود داشت که از نظر اجرایى، عمده کارها به راى و نظر وى به‏انجام مى‏رسید. وى در راس یک سازمان گسترده ادارى و لشکرى مى‏کوشید تا بهترین راه حل‏ها را برگزیده و در کنار حفظ سلطنت که مهم ترین رسالت او بود، کارهاى‏مردم را سامان بخشد. تجربه وزیران، از این زاویه، براى خود سلطان بسیار مهم‏ترو قابل توجه تر بود. مجموعه‏اى از این تجارب در کتاب‏هایى آمده که تحت عنوان‏آثار الوزراء یا تاریخ الوزراء یا الوزراء والکتاب و مانند آن‏ها نام گذارى‏شده است. افزون بر این آثار، تجربه‏هاى عملى آن‏ها که به معناى دقیق کلمه، بازتاب افکارو اندیشه‏هاى سیاسى کلى و جزئى (جزئى به معناى روزمره) آن‏هاست، در کتاب‏هاى‏تاریخى آمده که باید فراهم شود. وزراى بزرگى که در دنیاى اسلام شناخته شده‏هستند، نمى‏توانسته اند بدون داشتن یک اندیشه قوى و نیرومند، به آن چنان‏شهرتى دست‏یابند. براى شناخت‏بیشتر تفکرات سیاسى مسلمانان لازم است تا تجارب دولت‏هاى اسلامى در دوران‏هاى مختلف تاریخى به صورت تئوریک مورد بررسى و کاوش قرار گیرد.
فرامین حکومتى منبعى با ارزش
یکى دیگر از منابعى که از دید مورد نظر در این جا، کمتر مورد توجه قرار گرفته‏است، فرامین و مثال‏هاى حکومتى است. متاسفانه بخش بزرگى از این فرامین از میان‏رفته و شاید درصد انگشت‏شمارى از آن‏ها برجاى مانده باشد. مى‏دانیم که خلفابه بسیارى از سلاطین مستقل ایرانى و غیر ایرانى، منشور حکومت داده اند; اماامروزه اثرى از متن اصلى آن‏ها و یا حتى سواد آن‏ها در دست نیست. از میان‏رفتن این فرامین، به طور معمول، در ادامه فروپاشى یک امیرنشین یا سلطان نشین‏بوده که دبیرخانه و اسناد و مدارک موجود در آن نیز، از میان مى‏رفته است. شمارى از این فرامین که برجستگى خاصى داشته، تنها به صورت نمونه مشق براى‏تعلیم نامه نگارى برجاى مانده است. هرچه از نظر تاریخى جلوتر برویم، فرامین ومثال‏هاى بیشترى برجاى مانده است. به همین قیاس از دوره صفوى به این سو، حجم فرامین بر جاى مانده بیشتر است. اهمیت این فرامین از دید تاریخى روشن است. آن چه مى‏ماند، اهمیت آن‏ها براى‏روشن کردن بینش سیاسى حاکم بر آن روزگار و نظام سیاسى موجود در آن زمان است.در این قبیل فرامین، به طور معمول، تعبیرهایى به کار مى‏رود که از لحاظ اصولى، نگرش سیاسى حاکم بر دستگاه خلافت و امارت را نشان مى‏دهد. آن چه اکنون در صدد معرفى آن هستیم، فرامینى است که از روزگار سلجوقیان بر جاى‏مانده است. بى‏تردید، سلجوقیان یکى از نیرومندترین دولت‏هایى هستند که درجهان اسلام پدید آمده‏اند. سلطان سنجر که از سال 511 تا 552 سلطان سلجوقى بود و پیش از آن نیز سال‏هاامارت خراسان را داشت آخرین پادشاه بزرگ سلجوقى است که بر تمامى قلمرو شرق‏اسلامى تا عراق و شامات اسما یا رسما حکومت مى‏کرد. مؤید الدوله منتجب الدین بدیع اتابک جوینى، دبیر دبیرخانه سلطان سنجر، یکى ازکاتبان و دبیران خوش قلمى بوده که شمارى از فرامین حکومتى این روزگار را کتابت‏کرده است. پس از آن، فرامین مزبور را کنار یکدیگر فراهم آورده و با نوشتن‏مقدمه کوتاهى، آن را به صورت یک کتاب با عنوان عتبه الکتبه عرضه کرده است.نویسنده به سال 516 به مرو آمده تا به آموختن شغل دبیرى بپردازد. پس از آن،به سرعت در کار خویش رشد یافت و رئیس دیوان سلطان سنجر شد. وى این فرامین را به نام ابو الفتح ناصر الدین طاهر بن فخرالملک بن نظام الملک که وزارت سلطان‏سنجر را از سال 528، به مدت بیست‏سال داشته، فراهم آورده است. طبعا بنا به‏حدس قزوینى، این مجموعه، باید میان سال‏هاى 528 تا 548 فراهم آمده باشد. بخش عمده کتاب عتبه، فرامینى است که از طرف حکومت‏براى نصب افراد مختلف در سمت‏هاى متفاوت نوشته شده است. 1 اما افزون بر آن‏ها، شمارى از نامه‏هاى عادى، اماادبى هم در ادامه به آن ضمیمه شده و گویا هدف اصلى آموزش نامه نگارى بوده‏است. این کتاب به سال 1329 شمسى با مقدمه محمد قزوینى و به کوشش عباس اقبال به چاپ رسیده است. درباره این کتاب، خانم لمبتون مقاله‏اى با عنوان: The Administration Sanjar,s Empire As Illustrated In The ,ATABAT AL-KATABA نوشته است که در شماره بیستم نشریه Brlletin of the Schoolof Oriental and African Studies (1957میلادى) چاپ شده است. 2 بررسى وى بیشتر از دید ارزیابى‏ساختار دولت‏سلجوقى است که خانم لمبتون، مباحث مهم آن را تحت همین عنوان در تاریخ ایران کمبریج در فصلى مفصل آورده است. روشن است که آن چه در این فرامین آمده، بخشى ناشى از افکار کاتب یا به عبارتى‏اندیشه‏هاى سیاسى حاکم بر زمان وى و بخشى دیگر، دستورهایى بوده که شخص شاه یاوزیر صادر مى‏کرده اند. به طور معمول، اوامر شاه یا وزیر در قالب رسمى نامه‏نگارى یا فرمان نگارى ریخته مى‏شده و دبیر، با استفاده از تخصص ادبى خود، ازآیات قرآنى، احادیث، امثال یا کلمات حکیمانه آن را ارائه مى‏کرده اند. به هر روى، حتى آن چه صرفا از قلم کاتب تراوش مى‏کرده، دقیقا افکار حاکم بردستگاه و درگاه را منعکس مى‏کرده است. به همین دلیل، از عبارت پردازى‏ها ولفاظى‏ها که بگذریم، فرامین مزبور، یکى از منابع بسیار ارزشمند براى دریافت‏درست فلسفه و اندیشه سیاسى و راه کارهاى دینى سیاسى در اداره امور سیاسى وحکومتى آن روزگار مى‏باشد. آن چه صرفا از نظر افکار ارائه شده در این فرامین اهمیت دارد، آن است که این‏فرامین، نگاه نظرى و عملى به سیاست را با یکدیگر ترکیب کرده و دیدگاه‏هایى را مورد توجه قرار داده که به طور عینى مبناى عمل قرار گرفته است. فرامین یاد شده، به طور معمول، شامل چهار بخش عمده است: الف: ابتدا یک مقدمه کلى که دید و بینش سیاسى در ارتباط با دولت و حکومت و روابطش با مردم یا علما در آن ارائه شده است. ب: در مرحله بعد نام و ویژگى‏هاى شخصى که به عنوان امیر، قاضى، محتسب یا منصب‏دیگرى انتخاب شده آمده که ضمن آن، دانش، مدیریت و تسلط و تجربه وى بر وظیفه و منصب مورد نظر مورد توجه قرار گرفته است. ج: در مرحله سوم از مسئولیت‏ها و تکالیفى که بر دوش وى نهاده شده به تفصیل یا به اجمال سخن گفته شده است. د: در نهایت، از سایر طبقات و نهادهاى دولتى و ملى موجود در شهر خواسته شده تابا تمام وجود از وى حمایت و اطاعت کرده و او را در کارهایش یارى رسانند تابتواند وظایفش را به خوبى انجام دهد. این فرامین که باید منتخبى از فرامین دیوان رسائل سلطان سنجر باشد، در چندزمینه است: امارت و ریاست‏شهرها، قضاوت، شغل تدریس، اوقاف، حسبه، خطیب، نیابت‏وزارت طغرا و نقابت‏سادات و چند مورد دیگر.
الف: آموزه‏هاى کلى سیاسى
در نخستین بخش از فرامین، کلیاتى آمده که به نوعى نگرش کلى سیاسى دولت‏کارگزاران دولت‏سلجوقى را درباره برخى از مهم ترین مفاهیم نشان مى‏دهد. روشن‏است که در یک فرمان، امکان توضیح و تشریح این مفاهیم نیست; اما همین مقدار نیزکه در حد چند سطر این کلیات آمده، قابل توجه است. در این جا گزیده این مطالب‏را با یک جمع بندى ارائه مى‏کنیم. مهم آن است که عبارات زیر، در بیشتر موارد،در ابتداى فرامین آمده و این نشان مى‏دهد که به صورت منظم، تقریبا تمامى فرمان‏ها این اصول کلى را در آغاز خود داشته‏اند.
چون از موجبات ثبات دولت و نظام احوال شمل مملکت، بعد از تمهید قواعد عدل وتشیید ارکان شرع، هیچ کار نیکوتر از رعایت‏حقوق نیست ... هر توفیق که در این معنامیسر گردد مستمد الطاف یزدانى و مستنزل سعادت آسمانى شود ... . 3
بنیاد پادشاهى و قاعده جهان دارى بر عمارت فرمودن است; و جهان جز به عدل وانصاف معمور نباشد; و عدل و انصاف جهان دار جز به واسطه ولات کاردان نیکو سیرت‏و متصرف ستوده عقیدت پسندیده طریقت میسر نگردد و جهانیان را شامل نشود. 4
اساس دولت و قاعده ملک بر مراقبت جانب ایزد سبحانه و تعالى نهادن و اعلاى‏اعلام دین و احیاى معالم و مراسم شرع مقدم مهمات گردانیدن و بر توقیر و تبجیل‏سادات و علما که ورثه انبیاءاند و خزنه علوم شریعت و هداه و مرشدان مسالک ومناهج‏سنت توفر نمودن و به اشادت درجات و انالت طلبات و اعداد اسباب فراغ دل‏ایشان اهتمام فرمودن مثمر ثبات دولت و موجب دوام نظام شمل ملک باشد. 5
اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین و حفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل ملکت‏باشد. 6
استبقاى دولت و استدامت آن، از نتایج و ثمرات مواظبت‏بر شکر و حمد او تبارک‏و تعالى شناسیم; و شکر نعمت ایزدى را طرایق است و ابواب; نیکوترین آن رعایت‏حقوق است که اساس دولت‏بدان ممهد ماند و عرصه ملک از آن اتساع گیرد و اسباب پادشاهى و رایات جهان دارى بدان ساخته و افراخته باشد. 7
دوام دولت و نظام شمل مملکت از ثمرات و نتایج عدل است و جهان دار و فرمان دهنده را مرضات ایزد تبارک و تعالى که سبب فوز و نجات است‏به وسیله و ذریعه افاضت عدل حاصل آید. 8
چون اساس دولت و بنیاد مملکت‏بر افاضت عدل است و استدامت و استزادت نعمت‏ایزد تعالى به اقامت‏شرایط شکر توان کردن; و ثبات و مزید نعمت ایزدى بدین دوواسطه حاصل مى‏گردد; این هر دو معنا را مقدمه و عمده جهان دارى ساختن و بدین‏وسیلت و ذریعت تنجح حصول آمال و مطالب جستن از ثمرات فطنت و امارات سعادت‏باشد; و توفیقى که آفریدگار عز و علا درین باب کرامت کند و هدایتى که به فضل‏عمیم و صنع لطیف خویش میسر گرداند، هم نعمتى دیگر باشد مضاف با سوابق نعم وسوالف عوارف او تبارک و تعالى که امداد آن را انقطاع و انصرام نیست و فیض آن‏کافه خلایق را شامل است و هر چه در کونین موجود است از صنع لطیف او بر حسب‏استعداد مخصوص بهره جودست. 9
جهان‏دارى و پادشاهى را مدارج و مناهج است و دین و دولت را مراتب و قواعد; وچون در انتهاج آن مناهج و تشیید آن قواعد، تاملى به واجب رود و اطراف و اوساط‏آن به حزم و تدبیر راى صائب نگاه داشته شود، اساس دین و دولت هر روز مستحکم‏تر و راسخ‏تر مى‏گردد و مبانى جهان بانى رفیع‏تر و منیع‏تر مى‏شود و فراغ دل‏از دواعى اختلال حاصل مى‏آید; و آن تدبیر جز به تایید و توفیق ایزد سبحانه وتعالى که یؤید بنصره من یشاء نگردد و ملک و دولت الا به حول و قوت او عز و علانتوان داشت; و منظوم گردانیدن شمل ممالک و مصالح جهانیان الا به استخدام ثقات ودهات حشم و خدم از اصحاب شمشیر و قلم نتواند بود; و اختیار ایشان بعد ازاختبار توان کرد و بسیار روزگار باید گذاشتن و بندگان و خدمت کاران بر تصاریف‏روزگار و اختلاف احوال عرض مى‏کردن و استکشاف مناقب و مثالب و خصال و خلال‏ایشان مى‏فرمودن تا بعد از تجربت و امتحان هر یک بر اندازه شهامت و دهات وکفایت و غناى او تقلید مهمات فرموده آید و اعنه اعمال به دست او داده شود. 10
ثبات دولت در طلب رضاى حق سبحانه و تعالى پیوسته است و استدامت نعمت او عز وعلا کردن، به اقامت‏شرایط شکرست; و تحصیل رضاى ایزدى و اقامت‏شکر در آن باشدکه هر حقى به موضعى نهاده آید و هر مهم که به مصالح دینى و مهمات شرعى بازگردد، تقدیم کرده شود. 11
اعلام دولت و معالم اقبال که در جهان منصور و معمور ماند و از نوایب و حوادث‏ایام مصون و محروس، به مراقبت ایزد تعالى و تشیید قواعد امور دینى و تمهیدمصالح شرعى باشد و هرچه در این باب تقدیم افتد و به تایید ایزد تعالى میسرگردد آن را از دلایل اقبال و مخایل مزید دولت و بسطت مملکت‏شناخته شود. 12
آسوده داشتن رعایا و بر احوال ایشان شفقت نمودن و ترتیب مصالح ایشان فرمودن‏و سایه عدل بر ایشان گسترانیدن و از معرت جور و عدوان مصون و محروس گردانیدن‏از لوازم و مفترضات است و از موجبات و از مثمرات مرضات ایزد سبحانه وتعالى. 13
انتخاب و اختیار ثقات و کفاه در تقلید و تفویض معظمات امور مملکت از دواعى‏خلود دولت است و استخدام ایشان بعد از استخارات از الهام ایزدى و فیض الهى.
دوام دولت و نظام مملکت از ثمرات نتایج رعایت رعایا است که ودایع ایزد تبارک‏و تعالى‏اند و ما به احسان به ایشان ماموریم حیث‏یقول الله عز و جل: احسن کمااحسن الله الیک ... چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ و رعایت ایشان رامکلفیم و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بودن، یوم لا تملک نفس لنفس‏شیئا و الامر یومئذ لله ... . 14
و تقریر اعمال دینى که اساس دولت‏بدان مستحکم ماند، بر کسانى که استحقاق واستعداد آن داشته اند، انتسابا و اکتسابا، از لوازم دانسته ایم و مقاعد وقواعد اعمال و احوال ملک و دولت را به انتهاج این منهاج و سلوک این طریق مؤکد و ممهد دانسته. 15
ثبات دولت و نظام شمل مملکت از نتایج و ثمرات افاضت عدل و اشاعت احسان است‏که بدان ماموریم از آفریدگار تبارک و تقدس، آن جا که مى‏گوید در مصحف مجید:ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى، و دیگر جاى مى‏گوید: و احسن‏کما احسن الله الیک، و صاحب شریعت‏سید انبیا و رسل صلوات الله علیه و علیهم‏اجمعین گفته است: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه. و عدل آن باشد که حق به‏موضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود و قاعده اعط القوس‏باریها تمهید افتد و هر کس را از خلایق جهان، رعایا و مستخدمان و متقلدان‏اعمال و مباشران امور دینى و دنیاوى بر معارج و مدارج استحقاق و استقلال نگاه‏داشته شود و ذمم و حقوق ارباب وسایل اکید و ذرایع حمید که آثار مساعى و مقامات‏ایشان بر صفحات مهمات ملک و جبهات ایام دولت ظاهر باشد و امداد خدمات مرضى‏متظاهر مرعى و مقضى گردد تا به میامن آن هر روز معاقد مناظم احوال مملکت‏مستحکم‏تر مى‏باشد و قواعد اسباب در آن دولت مؤکدتر مى‏شود; و از حول و قوت‏ایزد سبحانه و تعالى و لطایف او عز و جل در حال اقامت و نهضت و سلوک وحرکت امارات مزید نعمت و بسطت مملکت مشاهده مى‏افتد و شکر مواهب و عوارف آفریدگار عز شانه واحسانه که موجب زواید عوایدنعم باشد چنان که گفته است عز من قائل: لئن شکرتم لازیدنکم از ضمن آن ترتیب‏پدید مى‏آید و مواد فیض احسان او عز و علا متصل تر مى‏گردد بتوفیق الله و حسن‏تیسیره. 16
افاضت عدل و احسان به همه زبان‏هاى جهانیان محمودست و در همه دل‏هاى‏آفریدگان محبوب و اصحاب ملک و ادیان متفرق و مذاهب مختلف و ارباب طرق متناسب‏و مسالک نامتقارب در احماد این دو سیرت و بر اطراء این دو طریق اتفاق و اطباق‏دارند و در مصحف مجد شرف ... فرمان نافذ و حکم قاطع بر این جملتست: ان الله یامربالعدل و الاحسان ...; و هر کس را از اولوا الامر در جهان داشتن و مرضاه خالق و صلاح‏مخلوق جستن و اسباب معاد و معاش ساختن، طریقتى اختیار افتادست و سیرتى موافق‏نموده که همت‏بر آن مقصور داشتست و مطلوب دینى و دنیاوى از نتایج ثمرات آن‏دانسته; و اختیار و انتخاب ما عدل و احسان است که منافع آن اصناف خلایق وحیوانات را از انام و انعام و دواب و هوام و طایرات و سانحات حتى الجراد والنمل شامل است و هر یک را از آن بر حسب نظرت و قدرت و قضیت قضا و قدر بارى‏تعالى حظى و نصیبى ظاهر; و اول قاعده جهان دارى افاضت عدل است; پس اشاعت‏احسان که رعایا و زیردستان تا از معرت ظلم و عادیت عدوان امان نیابند طلب رزق‏و اعداد اسباب معیشت نتوانند کرد و اثر احسان بعد از تمهید اساس عدل بر احوال ایشان پدید آید; و معتقد ما آن است که فیض عدل در میان خلق به جایگاهى مى‏باید رسانیدن که جملگى فقرا و ضعفا از صدقات‏اغنیا و اقویا ایمن توانند بود و گماشتگان و حشم و خدم چنان منزجر و منتبه‏باشند که در مدارج و معابر هیچ ضعیف را ازیشان فزع آسیب و رنج نباشد و ازقوائم خیل مفر و مهرب نیابند; و مستحق ترین رعایا به نظر عنایت و ارعاء واختصاص فرمودن به عاطفت و رافت اهل بر و مقیمان صحرااند که از آبادانى دورباشند و اخبار سراء و ضراء که ایشان را پیش آید دیرتر به درگاه رسد و متاجر ومکاسب ایشان سبب کثرت نعمت و فراغت و انتفاع و استمتاع اهل عصرست و خاص و عام در آن خیرات و برکات مقاسم و مساهم. 17
تقدیم مصالح دینى و تشیید قواعد شرعى از موجبات ثبات دولت و دواعى بسطت‏مملکت است; و نیکوترین خیرات و پسندیده ترین مساعى در مهمات آن است که منافع‏آن شامل باشد و هر کس از اصناف خلایق و طبقات آدمیان از آن نصیب یابند و آثارآن منتشر شود و برکات آن متواصل و متشایع گردد و شغل احتساب ازین جملتست که اساس آن بر امر به معروف و نهى منکرست و فواید این معنا کافه خلق را شامل گردد و همگنان از آن بهره گیرند. 18
تبجیل ائمه و علماى دین کثرهم الله از موجبات ثبات دولت و نظام شمل‏مملکت است و ترتیب منظم احوال ایشان از دواعى نظام مملکت و همواره همت ما برتمهید این معانى و تشیید این مبانى باعث‏بودست و رغبت‏بدان مصروف; و در احیاى‏خاندان قدیم و اعلاى مراتب اهل علم و عفت که اعلام دین و پرستندگان حق وسپرندگان طریق شریعت اند به آفریدگار عز و علا تقرب جسته ایم و بدین وسیلت‏استمداد لطایف و عوارف او تبارک و تعالى کرده و آثار میامن و برکات بر صفحات احوال دولت ظاهر و لایح مى‏یافته. 19
چون ایزد سبحانه و تعالى که مالک الملک به حقیقت اوست و عطایا و مواهب اوخلایق را شامل است و بر هرچه در عالم موجودست از فضل او اثر فیض جودست، هرآفریده را که از عدم به وجود رسانیده است‏بر حسب استحقاق و قضیت استعداد آن‏چه کمال او بوده است مبذول فرموده است، فسبحانه ما اعم نعمه و اتم کرمه‏واظهر احسانه وابهر برهانه عنان ملک در دست تصرف ما نهادست و ظل مزید عنایت‏و رافت‏بر احوال ما گسترانیده و ما را به مرتبت و به منزلت ظل الله فى الارض‏رسانیده و در مبادى جهان گستردن و کشورى از متغلبین ستدن و به مستحقى دادن،عزمات و آراى ما را مفاتیح فتوح اقالیم عالم گردانیده و تایید و نصرت را آیات‏رایات و اعلام ما کرده، هر شهریار و کشوردار که در هفت کشور جهان شهریار وپادشاه است فرزند و صنیعه و برکشیده و درم خریده ماست و قاعده خدمت ما راملتزم و منهاج طاعت ما را منتهج و به عبودیت ما مفتخر و مبتهج; و معلوم است‏که نطاق شکر آدمى بر اداى حقوق عوارف و صنایع ایزدى محیط نگردد ... اما بر حسب‏امکان و اندازه توان، گزاردن شکر نعمت منعم واجب است و مقصود ما از این ذکر،تجدید احصاى بعضى از آلاء و نعماى ایزد تعالى ... شکر نعمت است نه اظهار عظمت و تعداد عدت و شوکت ... و از آن چه از این معنا هم به‏توفیق او میسر گردد توقع تزاید نعم و تظاهر منن او تبارک اسمه مى‏کنیم وهر روز اثمار آن از بسطت عرصه ملک و تمکن از نواصى اقاصى آمال ظاهرتر مى‏یابیم ...; و گزاردن شکر نعمت ایزدى را ابواب و اسباب است. یکى از آن جمله تمشیت‏امور دین و شریعت است که ما آن را همواره بر کل مهمات مقدم داریم و درین‏ترتیب آن چه در وسع و مقدرت آید به جاى آریم; و دیگر تربیت و اصطناع بیوتات‏است که انعام و اکرام ایشان از لوازم شمریم و در تفویض اعمال دینى اجتبا واصطفاى ایشان واجب و متعین دانیم; بدین طریقت از آفریدگار تقدست اسمائه‏استنصار لواء ملک و استثبات اساس دولت کنیم. 20
چون ایزد سبحانه و تعالى به فضل عمیم و صنع لطیف خویش پادشاهى عالم، مارا کرامت کرده است و عنان حل و عقد مصالح ممالک جهان و ترتیب مناظم امورجهانیان در دست اقتدار ما نهاده و رایات دولت ما را آیات قدرت و ظمت‏خویش‏جل و عز گردانیده و خلایق بسیط زمین را برا و بحرا، سهلا و جبلا به ودایع ماسپرده و سایه ایالت و سلطنت ما را بر ایشان گسترده ... و شکر آن عوارف و مواهب‏جسیم جزیل گزاردن ... از لوازم و مفترضات باشد و گزاردن شکر نعمت او را تبارک وتعالى ابواب و اسباب است و اولوا الامر بدان مامورند کما قال جلت عظمته: ان الله‏یامر بالعدل و الاحسان، و ما همواره در دولت‏خویش از مبدا طلوع رایت تا غایت‏وقت همت‏به تمهید و تشیید اساس این دو فضیلت مایل داشته ایم و عقیدت و طویت‏بر ایثار و اظهار آن باعث و منظورى یافته و هر بسطت که ما را در دولت و مملکت‏مى‏فزودست از الطاف و صنع الهى روى مى‏نموده از میامن آن طویت و عقیدت دانسته‏ایم و از برکات آن شمرده ... و چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ ورعایت ایشان را متکلفیم (کذا) و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بود: یوم لا یملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله.
جمع‏بندى
مطالعه این عبارت‏ها که به طور معمول در آغاز یا بخش آغازین فرامین آمده، چند اصل را یادآور شده است: 1- عدالت‏سبب ثبات دولت است; چه اول قاعده جهان دارى، افاضت عدلت است. 2- رعایت‏حقوق مردمان به عنوان مصداق عدل، سبب ثبات دولت است. 3- اساس پادشاهى و جهان دارى بر آباد ساختن است. 4- آباد ساختن جز با رعایت عدل و انصاف ممکن نیست. 5- اساس دولت و قاعده ملک بر پایه احیاى معالم دین و شرع و اقامه حدود الهى است. 6- احترام به عالمان دین، سبب ثبات دولت و مملکت است. 7- بقاى دولت و دوام آن، نتیجه شکر نعمت‏هاى الهى است و بهترین شکرگزارى از نعمت‏هاى الهى رعایت‏حقوق مردمان است. 8- تشیید قواعد امور دینى و تمهید مصالح شرعى از دلایل بسطت مملکت و دولت است. تمشیت امور دین مصادق شکر نعمت‏هاى خداوندى است. 9- دوام دولت و نظام مملکت از آثار و نتایج رعایت احوال رعایا است که یک تکلیف الهى است. 10- ثبات و دوام دولت‏بر دو مفهوم عدل و احسان است که رعایت آن‏ها تکلیف الهى است. 11- دو مفهوم عدل و احسان در تمامى ادیان و مکاتب پسندیده است و هر کسى براى اجراى آن، نظر و طریق خاص خود را دارد. 12- سلطان مصداق ظل الله فى الارض بوده و ملک و دولت را خداوند در اختیارش‏نهاده است. سلطان و همه کارگزاران در برابر خداوند مسئول خواهند بود. بیشترین مفهومى که در این فرامین آمده، درست‏به مانند تمامى متون سیاسى که دردنیاى اسلام نگاشته شده، مفهوم عدل است. این مفهوم برگرفته از قرآن است و به‏همین دلیل، همراه مفهوم احسان، به عنوان دو پایه و اساس براى جهان دارى از آن‏ها یاد شده است. مفهوم عدل، گاه به عنوان یک مفهوم از عقل عملى که نزد همگان پسندیده است، موردتوجه قرار گرفته و گاه به عنوان یک تکلیف الهى که به طور ضمنى از آیه ان الله یامرکم بالعدل والاحسان گرفته شده است. در این جاست که «اقامت مراسم عدل‏» تکلیفى است که «جهان دار» از سوى «آفریدگار» دارد. تعریف عدل براى نویسنده این فرامین، مطابق معناى لغوى آن، نهادن هر چیزى به جاى خود است: «عدل آن باشد که حق به موضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود». در جاى دیگرى در تعریف عدل مى‏نویسد: و چون گفته‏اند که معناى ظلم «وضع الشى‏ء فى غیر موضعه‏» است، از قضیت این سخن لازم مى‏آید که عدل «وضع الشیى‏ء فى موضعه‏» باشد و ما از آفریننده جلت عظمته‏در تنفیذ احکام میان خاص و عام به افاضت عدل ماموریم و به سپردن کار به‏کاردان و رسانیدن مستحق به رتبت استحقاق و تقویت او در آن مخاطب و منسوب. در این صورت، رعایت عدل در میان مردم، اولین مصداقش رعایت‏حقوق است. رعایت‏حقوق، اعطاى حق هر ذى حقى است که به هر دلیل، و بیشتر در دید شرع، صاحب آن حق‏شده است. افزون بر بعد اثباتى عدل که پرداخت‏حق به ذى حق است، بعد انکارى آن،نفى ظلم و تعدى و در یک سخن ایجاد شرایطى است که همه مردم به ویژه ضعفا که‏آسیب پذیرترند، از ظلم و اجحاف هر قدرتمندى در امان باشند; به تعبیر روشن‏تر،امنیت مصداق یا وسیله یا ابزار تحقق عدل است; شرایطى که هر ذى حقى به حق خود برسد و از ظلم و تعدى و غصب حقوق بر کنار بماند. نویسنده در همین فرامین، مصادیق روشنى از رعایت‏حقوق، حفظ اصول عدالت، تامین‏امنیت و مقابله با ظلم را به دست داده است. در فرمانى که براى تعیین رئیس‏سرخس به ریاست آن شهر نوشته شده، آمده است: بر احترام و توقیر و اکرام و ائمه و علما و مشایخ و اعیان آن خطه متوفر باشد وحقوق و ذمم همگنان بر مقادیر درجات و مراتب طبقات مرعى و مقضا دارد و تقدیم‏هرچه به تخفیف کافه رعایا پیوندد و متضمن دل فارغى و آسایش ایشان نماید ازلوازم داند و در ازاحت رنج اقویا از ضعفا و ازالت تحکم اغنیا بر فقرا مبالغت‏کند و نگذارد که از جهت مجتازان و گزیدگان حشم و متجنده و ارباب حوالات دیوانى‏به عوارض و علف با آن رعایا خطاب رود و چنان سازد که ایشان از تمهید رسوم‏محدثه و تعرض محالات مصون و محروس باشند و در کنف امن و عدل روزگار مى‏گذرانند. 21 احسان در کنار عدل، به معناى گذشت درباره کسانى است که رعایت عدل براى آن ها،قدرى دور از رافت و مهربانى است. عدل تنها، قدرى خشک و بى روح است; آن چه آن را کامل مى‏کند، مفهوم احسان است. به طور کلى، یکى از اساسى ترین مفاهیم در حفظ و ثبات دولت در این فرامین،رعایت احکام شرعى است; با این حال، وقتى نوبت‏به احکام قضا و حسبه و اوقاف وتعیین مدرس مى‏رسد، بر این نکته تاکید بیشترى مى‏شود. چه «تفویض اعمال شرعى به‏ائمه و علما که اساس دین و اسلام به ایشان راسى و راسخ است از واجبات باشد وتقویت و تربیت ایشان در آن چه ملابست کنند و متقلد آن گردند، از لوازم ومفترضات‏» 22 در دیگر جاى، در ابتداى حکمى که براى تعیین قاضى گلپایگان داده‏شده آمده است: «قضا و حکومت‏بزرگ تر شغلى است از اشغال دینى و نازک تر عملى‏است از اعمال شرعى و ترتیب آن کردن و تیمار داشت آن به مستحقى از ائمه دین و علماى شریعت تفویض فرمودن از فرایض باشد.» 23 در چنین جامعه‏اى که ثبات دولت و نظام شمل مملکت‏بر پایه احیاى معالم دین وتشیید احکام شرعى مى‏باشد، باید منزلت علما محفوظ بماند. لذاست که به صراحت‏در یکى از این فرامین آمده است: اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین وحفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل مملکت‏باشد. 24
ب: ویژگى‏هاى فرد منتخب
دومین بخش فرامین، نام بردن از فردى است که براى آن مسئولیت انتخاب شده که درضمن آن، به بیان ویژگى‏هاى او پرداخته شده است. در بیان همین ویژگى‏هاست که مى‏توان به برخى از دیدگاه‏هاى سیاسى حاکم بر کارگزاران ولت‏سلجوقى پى برد.طبیعى است که براى هر منصبى، به تناسب، ویژگى‏هاى خاصى در نظر گرفته شده است. یک ویژگى کلى که در بسیارى از موارد لحاظ شده، بستگى خانوادگى افراد و انتخاب‏آن‏ها از اهل بیوتات و خاندان‏هاى بنام و اصیل در اصطلاح «خاندان قدیم‏» 25 است.در اصل، یک ملاک مهم براى انتخاب افراد براى سمت‏هاى مختلف دراین دوره، اصالت‏خانوادگى است. این خاندان‏ها در بسیارى از موارد به طور موروثى، مناصبى چون‏ریاست‏شهر، قضا و یا تدریس را به عهده داشته اند. اعتقاد به انتخاب افراد ازاین خاندان‏ها، یکى از اساسى ترین و رایج ترین ملاک‏ها در گزینش مى‏باشد که‏معمولا در فرامین با عبارت «چون از عادات دولت ما معهود و متعارف است‏حقوق‏اسلاف در اخلاف رعایت فرمودن و جاه و جاى پدران به فرزندان سپردن‏» بیان مى‏کند. 26 به عنوان نمونه، خاندان صاعدیان، براى سال‏ها، منصب قضاوت را درنیشابور عهده دار بودند. در حکمى که سلطان سنجر براى شیخ الاسلام ابوالبرکات‏محمد بن احمد بن صاعد نوشته، آمده است: و پوشیده نیست که از خاندان صاعدیان در اشتهار م‏آثر و فضائل و اشتمال بر مفاخرو محامد چه صیت منتشر شدست و همواره اکابر و اماثل آن خاندان مذکور و مشهوربه صدد جلایل اعمال دین بوده‏اند ... و ملوک و سلاطین اسلام ما، به روزگار ایشان‏تقرب و تیمن نموده و تربیت و تقویت ایشان به فال داشته و ما از مبدا طلوع‏رایت دولت الى یومنا هذا، اقتدا درین معنى به اسلاف خویش داشته و هرگز آن‏خاندان را از اعزاز و تبجیل خالى نگذاشته.
نمونه دیگر خاندان سمعانى است که ابتدا حنفى بوده و سپس به مذهب شافعى گرویدندو ریاست‏شافعیان خراسان را عهده دار شدند. سلطان در حکمى که براى تعیین‏ابوسعد عبد الکریم بن محمد سمعانى (م‏562) نویسنده الانساب و التحبیر به سمت‏ریاست اصحاب شافعى خراسان داده با تاکید بر اصل «احیاى خاندان قدیم‏» آمده‏است: و چون خاندان سمعانى در خراسان منشا و منبع علوم دینى و مهبط و مغرس کرامت وفضل یزدانى است و همواره صدر و مسند علم و فتواى آن به عالمى متبحر و صاحب‏ریاستى از آن خاندان به انواع علوم و آداب از اقران و اکفا متفرد و آراسته‏بودست و اجل امام زاهد تاج الاسلام قوام الدین ابوسعد عبد الکریم بن محمد بن‏منصور السمعانى ادام الله تاییده که واسطه عقد آن خاندان است و انوار وآثار آداب و علوم او در اقطار آفاق شایع و منتشر و پدر خویش را، خلفى صدق ووارثى مستحق ... راى چنان اقتضا کرد که معتمدان را فرستادیم و بر سبیل اعزاز واکرام به استحضار او مثال دادیم و به تفویض منصب آبا و اجداد و مزین گردانیدن‏محراب و منبر و اعمال دینى که به حق ارث و قضیت استحقاق اوراست‏به مکان اوموعود فرمودیم.
سلطان در عین اعتقاد به حفظ برخى از حقوق موروثى، ضمانت نکرده است که اگر ازفرزندى خطا سرزد، باز کار پدر را در دستان وى باقى گذارد. در حکمى که درباره‏عمل جرجان صادر شده، به تفصیل در این باره صحبت‏شده و از جمله چنین آمده است: یکى از کاردانان و برکشیدگان و برآوردگان ما امیر محمد یول ابه بود که چون‏ولایت جرجان به ایالت او تفویض کردیم، در خدمت ما و رعایت رعایا و اظهار حصافت‏و حسن سیرت و سریرت برجاده رشاد رفت. لاجرم فاتحه و خاتمه کار او به خیر وخوبى گذشت ... و از جهت آن که از عادت ستوده ما آن است که حقوق گذشتگان درباره‏ماندگان رعایت فرماییم ... منصب او به فرزندش حسن ارزانى داشتیم و او را به‏انواع مواهب و عواید اختصاص فرمودیم ... یک چند درین شعار مى‏بود و از خویشتن‏رشدى همى نمود و به مزید عنایت و عاطفت مخصوص مى‏گشت تا آن وقت که خویشتن رابسطتى و ثروتى دید، زیادت از آن که همت و رتبت او بدان مى‏رسید مغرور گشت وعنان طغیان به دست‏شیطان داد ... . 27
شورش این شخص سبب شد تا سنجر خود براى آرام کردن اوضاع به آن سامان سفر کند. پس از آن شخصى از خاندان سلجوقى را که با تعبیر «فرزندى که از جوهر مطهرسلجوقى پسندیده ترین سلاله و گزیده ترین ثمره است و پرورش یافته در کنار مایافتست و به اخلاق ما متخلق و متادب شده‏» وصف کرده، به حکومت آن ناحیه گمارده است. در ارتباط با اصیل بودن خاندان‏ها، نکته دیگرى نیز در دوره سلجوقى مورد توجه‏بوده است. در واقع، بسیارى از خاندان‏ها در میان مردم محبوبیت داشتند وبرکنار کردن آن‏ها، موقعیت‏سلطنت را در آن مناطق سست مى‏کرده و حتى احتمال‏شورش نیز وجود داشته است. درباره مازندران آمده است: خاندان ریاست‏به مازندران، خاندانى است که ذکر بزرگوارى آن در اقالیم عالم‏منتشر شدست و اخبار شرف و قدمت و وفور حرمت در اقطار جهان شرقا و غربا مستفیض‏گشته و هر یک از افاضل و اماثل آن خاندان در عهد خویش بر معاصران همان فضیلت‏مقدم داشتست ... و از این جهت دل‏ها بر ولا و محبت او منطبق گشتست و زبان‏ها به ثنا و محمدت او منطلق شده ... . 28
در این زمینه، انتخاب سادات، همواره مورد توجه بوده و به عنوان یک امتیاز ازآن در حکم یاد مى‏شده است. البته در مورد نقابت‏سادات که کسى جز از این‏خاندان برگزیده نمى‏شده; اما جز آن نیز، سید بودن یک ویژگى قابل ذکر بوده‏است. از جمله درباره منصب تدریس در بلخ درباره فرد منتخب امام سید ظهیر الدین آمده است: ... وچون از شجره نبوت و دوحه رسالت‏شاخى یافته شود از فیض الهى بهره لطف مستوفى‏یافته و به حلى و حلل ازهار و انوار علوم و آداب و لباب الباب متحلى شده و به‏نفحات نسیم صنع ایزدى متعطر گشته ... اعزاز و اجلال چنین دوحه رسالت و ثمره شجره نبوت بر کافه خلایق واجب و متعین باشد ... . 29
درباره نقابت نیز معمولا توارث اصلى اساسى بوده و سلطان منصب مذکور را به طورنسل اندر نسل، به افراد یک خاندان مى‏سپرده است. درباره سید اجل مرتضى جمال‏الدین ابوالحسن العلوى آمده است: نقابت‏سادات گرگان و دهستان و استرآباد و دیگر مواضع که بدین بلاد مضاف و منسوب‏است و این منصب به حق الارث سیدا عن سید و کابرا عن کابر به جمال الدین‏رسیدست، به وى ارزانى فرمودیم. 30
البته باید توجه داشت که در دوره سلجوقیان، بسیارى از بردگان ترک که ازماوراءالنهر یا ترکستان به خدمت گرفته شدند، به مرور مناصب عالى یافتند. این‏مسئله درباره کسانى چون اینانج‏حاکم رى یا ایلدگز حاکم آذربایجان صادق است.لذاست که سنجر در یکى از این فرامین با اشاره به امیر قماج مى‏نویسد که‏«اگرچه از عداد ممالیک بود، همت ملوک داشت و از این جهت قسیم و سهیم ملک ودولت گشت و نهالى بود بر چمن ملک نشو و نما یافته بل هلالى از افق آسمان ماتافته‏». 31 انتخاب افراد با تجربه درکار، یکى از اصولى است که در کنار اصالت‏خانوادگى،مورد توجه بوده است. در این زمینه، در انتخاب رئیس سرخس که به نجم الدین رئیس الشرق رسیده آمده است: ... و از این جهت‏خواهیم که رئیس و مقدم متبوع ایشان آن کس باشد که انتساب به‏خاندان قدیم دارد و در ممارست و ملابست کارهاى خطیر مهذب و مجرب گشته باشد و حلو و مر ایام چشیده و رخاء و شدت و راحت و مشقت روزگار دیده و کشیده و عهد شباب در مختلفات احوال گذرانیده و به حد کهولت رسانیده. 32
انتخاب افراد مجرب، براى مراکز مهم تر، از نکاتى است که در برخى از فرامین،مورد تاکید قرار گرفته است. از جمله درباره شهر مرو که تخت گاه سلجوقیان‏بوده، درست‏با تاکید بر همین نکته، آمده است: چون خطه مرو سریر ملک و مرکز رایت دولت و مهبط وفود و تایید و نصرت است‏برخاندان سلجوقى ... هر مهمى که آن جا باشد به کسانى تفویض فرماییم که از ثقات وکفاه دیوان که بر اقران و اکفا فضیلت تقدم دارند ... و در تضاعیف تصاریف روزگارمجرب و مهذب شده و بر دقایق امور معاملات وقوف تمام یافته و بر محک اختیارپسنده عیار آمده ... . 33
برآمدن افراد در تشکیلات ادارى و لشکرى، و طى کردن مراتب و درجات پیشرفت، زمینه‏ترقى آن‏ها به مقامات بالاتر است. این کار مى‏تواند محک امتحانى براى شناخت‏لیاقت افراد باشد. در یک مورد که باز مربوط به مرو است، آمده است: و همواره چنان خواهیم که زمام اعمال آن بقعه همایون در دست صاحبان تدبیرى شهم‏متدبر متیقظ باشد ملابست جلایل اعمال کرده و در تضاعیف و تصاریف روزگار محنک و مجرب شده و در مناصب مرقوق و منتصب گشته و بر محک امتحان در هر یک از آن‏پسندیده آمده و مستاهل و مستحق زیادت اعتماد نموده و مستعد رتبت و درجه‏بوده. 34
در کنار این ویژگى‏ها، به مسائل اخلاقى شخص و نیز مدیریت و کارآیى او نیز توجه‏مى شده است. این مسئله در قالب عبارات مختلفى که در وصف افراد آمده، انعکاس‏یافته است. از جمله در حکم تعیین متولى اوقاف گرگان آمده است: تولیت اوقاف که در شهر گرگان و نواحى آن است، به امیر امام اجل عزیز الدین‏اثیر الاسلام ادام الله تمکینه که از خواص خدمتکاران مجلس ما است و به سدادطریقت و حسن سیرت و عقیدت موسوم و به کوتاه دستى و امانت گزارى و دیانت ونگاه داشتن حقوق شرعى و رعایت آن چه به رضاى ایزدى و نیکونامى دو جهانى باز گردد موصوف و معروف، حوالت فرمودیم. 35
برخى از مناصب، شایستگى‏هاى خاصى را مى‏طلبیده که در این فرامین به طور ضمنى‏به آن اشاره شده است. از جمله شغل حسبه که شرط اساسى آن آگاهى به قوانین‏شریعت و شناخت منکر از معروف مى‏باشد. در حکمى که براى محتسب مازندران داده‏شده آمده است: و چون خواجه امام اوحد الدین احسن الله توفیقه به عفت و سداد طریقت و حسن‏سیرت و عقیدت موصوف و معروف است و به دانش رسوم شرعیات و صلابت در دین و احیاى‏سنت مشهور و مذکور، احتساب مازندران به شهامت و دیانت او تفویض فرموده شد. 36
درباره قضاوت نیز شایستگى‏هاى خاصى یادآورده شده است: منتصب در آن منصب مرقوق و متحمل اعباى آن امانت‏بزرگ جز آن کس نتواند بود که‏او را در خاندان علم و شریعت و سداد طریقت عرقى عریق باشد و اتصاف و اتسام به‏مآثر و مفاخر دینى و دنیاوى از قد و قدر او قاصر نیاید و اعتلاى رتبت او برمراتب اتراب و اضراب اولو الالباب مستنکر ننماید. 37
رسم مردمان نیز بر این بوده که درباره امیران یا متولیان هر کارى، اگر انتقادى‏به نظرشان مى‏رسیده آن را به درگاه سلطان مى‏رسانده اند. در برابر، زمانى که‏از کار حاکمى یا قاضى اى راضى مى‏بوده اند، نامه‏هاى تشکر براى درگاه ارسال مى‏کرده اند. از آن جمله درباره قاضى نیشابور آمده است که «شکرنامه‏هاى کافه‏رعایاى شهر و ولایت‏به حضرت مى‏رسیدست و آسایش و فراغى که جمله اهل ولایت را به استقلال برهان الدین قاضى بودست، بر راى ما عرضه مى‏کردند. » 38
ج: وظایف مسئولان
در بخش سوم این فرامین، مسئولیت‏ها و وظایفى که به عهده این افراد گذاشته شده،آمده است. البته در مواردى، به احترام آن که این اشخاص خود به وظایف خویش‏واقفند، از آن یادى نشده است. 39 وظایف یاد شده در این فرامین، برخى کلى و برخى موردى و متناسب با شغلى است که‏به شخص واگذار شده است. یکى از وظایف کلى که در بیشتر این فرامین آمده، احترام‏نهادن به چهره‏هاى برجسته شهر است که به هر روى به عنوان طبقه اعیان، حافظنظام اجتماعى جامعه و ارکان قوام آن هستند. در یک مورد، به حاکم رى نوشته شده‏است که «و بر احترام و توقیر و تبجیل و اعزاز از سادات و ائمه و علما و صلحاو مشایخ و اهل بیوتات متوفر باشد». 40 در ادامه نکته دیگر، احترام گذاشتن به آراء و دیدگاه‏هاى این افراد و مشورت در امور با آن‏ها است: بر احترام و اکرام سادات و مراعات طبقه‏اى از طبقات بر مقادیر درجات ایشان ازفرایض داند و سخن ایشان در مصالح به واجب اصغا کند و بر کار گیرد ... و مقاصد هریک به واجب تفتیش کند و در آن چه به مشاورت و مفاوضت ارباب تجارب و مقدمان و معتبران حاجت افتد، بعد از مشاورت حکم کند.
در فرمان دیگرى نیز نمونه‏اى از این توصیه‏ها آمده که گرچه مفصل است، اما متن جامعى است: و در احیاى معالم شرعى و تشیید قواعد دینى و توقیر و تبجیل قضات و ائمه و علماکه میراث داران پیغمبراند صلوات الله علیهم اجمعین مبالغت نماید و ایشان‏را در تنفیذ قضایا و احکام تقویت کند و در جهاد کفار که در حدود دهستان وبیابان منقشلاق اند و قهر و قمع ایشان به وقت‏خویش متشمر و مجتهد باشد; فقدقال الله تعالى: و جاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتباکم، و در ایمن داشتن مسالک‏و معابر مجتازان و سابله در بر و بحر جدى تمام کند و با مقطعان و شحنگان‏اطراف آن چه شرط احتیاط و استقصا باشد درین باب به جاى آورد و اقامت‏حدود وراندن حکم سیاست‏بر اهل فسق و فجور و لصوص و مفسدان و راه داران از فرایض‏شمرد ... و حرمت امرا و مشاهیر که در خدمت او منتظم اند از حشم خراسان و عراق و مازندران برحسب درجات و تفاوت طبقات ایشان موفور دارد; و مشاورت کردن با ایشان از مهمات مصالح داند و از هر کس آن چه نیک بگوید نیک بشنود و در آن نیک تامل‏کند و آن چه زبده و خلاصه باشد و به مصلحت مقرون نماید بعد از اجالت راى ومعاودت در مشاورت با مخلصان تجربه یافته روزگار دیده بر کارگیرد تا آن چه رود بر سنن صواب و سداد باشد و از خطا و خلل‏مصون و محروس. و رکن بزرگ تر در ضبط ولایت و نظم شمل مصالح تالیف و استمالت دل‏ها شناسد و البته رضا ندهد که میان حشم و خدم و عبید و موالى به هیچ نوع ازانواع مخالفتى و مکاشفتى باشد ظاهرا و باطنا چه از اختلاف اهواء و تشتت آراى‏حشم اختلالى راه یابد که به اثارت فتن و اراقت دماء انجامد و اقطاعات و مواجب‏و ارزاق هر کس بر وفق استحقاق و مقدار اقدار مقرر و مهنا دارد و بى جرمى ظاهرمکشوف که همگنان را بر آن اطلاع افتد عتاب و عقاب جایز دارد تا ملتزمان خدمت دل‏شکسته نگردند و رمیدگان به قوت دل روى به خدمت آرند و چون از کسى جنایتى وخیانتى ظاهر بیند اغضاء و ابقاء نکند که مهابت پادشاهى در امضاى حکم سیاست‏است و جملگى ولات و مقطعان و گماشتگان را تنبیه کند تا بر رعایا حیف نکنند و خراج و اعشار و رسوم دیوانى چنان که معین و مقنن باشد به وقت‏خویش به مجامله‏طلب مى‏کنند و به زواید خطاب نرانند و هر کس از ایشان زیردستان خویش را در کنف عدل و انصاف مرفه و فارغ دل دارند. 41
از دیگر تعابیر کلى، یکى هم تاکید بر جلوگیرى از ظلم اقویا نسبت‏به ضعفا است‏که با عبارتى مانند «نگذارند که از اقویا بر ضعفا تحاملى رود» یا «ظلم وتطاول اقویا از ضعفا دفع کند» بیان شده است. اما وظایف و مسئولیت‏هاى خاص هر شغل نیز گاه به تفصیل در این احکام آمده است.عنایت‏به یاد از این مسئولیت‏ها و تاکید مداوم بر آن‏ها، نشان اعتبار و اعتناى‏دولت‏سنجرى به این مسائل مى‏تواند باشد. مناسب است تا در هر مورد، نمونه‏اى‏از وظایف و مسئولیت‏هاى خاص ارائه شود. در فرمان محتسب مازندران، به تفصیل از وظایف محتسب یاد کرده است: چون قاعده کار مبنى بر تقوا و دیانت است، در جملگى احوال مراقب ایزد تعالى‏باشد و برحسب امکان، در اقامت آن چه بدین کار تعلق دارد از امر معروف و نهى‏منکر تقدیم کند ... و در تسویت و تعدیل موازین و مکاییل جهدى تمام نماید تا دربیع و شرا حیفى نرود و مسلمانان مغبون و زیان زده نشوند ... و مراتب شرعیات درمسجد جامع و دیگر مساجد و متعبدات از ترتیب موذنان و مکبران و مواقیت صلوات ونفى آن چه مسنون و مشروع نیست از مسجد، به واجبى اقامت کند ... و در قمع و زجراهل فساد و منع ایشان از مجاهرت و اظهار فسق و تعاطى خمر در جوار مسجد ومشاهد و مقابر مجهود بذل کند; و اهل ذمت‏به غیارى که آیات مذلت و صغار ایشان‏باشد در میان اهل اسلام موسوم گرداند; و در مجلس علم، زنان را از مخالطت‏بامردان و استماع مواعظ باز دارد و در جملگى احوال بر احیاى آثار خیر و اعلاى‏لواى حق متوفر باشد و طریقت پسندیده سپرد تا مستحق مزید اعتماد گردد. 42
در هر شهر براى شافعیان و حنفیان رئیس خاصى تعیین مى‏شده است. در یک مورد براى رئیس شافعیان مرو یعنى عبدالکریم سمعانى این وظایف یاد شده است: ریاست طبقات امام مطلبى شافعى رضى الله عنه در شهر مرو و نواحى آن و خطابت‏در مسجد جامع که به اصحاب امام مسلمانان شافعى رضى الله عنه موسوم است وتدریس و تذکیر در مدارس و مدرسه نظامى و مشاهد خیر و مسجد جامع و تولیت اوقاف‏که اوراست و بدان منسوب است در شهر و مضافات آن تاج الاسلام و المسلمین قوام‏الدین را فرمودیم. 43
هر شهرى شحنه‏اى دارد که همان پلیس و نیروى انتظامى شهر است. این شخص، مسئولیت‏حفظ نظم را داشته و در ضمن، بازوى اجرایى رئیس شهر، قاضى و محتسب است. بخشى از وظایف شحنگى بلخ چنین است: ... شرعیات به مجلس قضا فرستد و رسمیات و معاملتى و دیوانى به دیوان ریاست; وثقات و امناى خویش را بر اتمام آن گمارد تا کارهاى مسلمانان به زودى و نیکویى‏گذارده شود و ذکر جمیل منتشر گردد و مثوبت مدد مى‏باشد و در کار شحنگى نایبى‏شهم کاردان پسندیده سیرت ستوده طریقت گمارد تا به شرایط شغل آن قیام نماید وآن چه تعلق به شحنگى دارد، بر قاعده مصلحت مى‏گذارد و طریق عدوان و شطط مسدودگرداند و اروش جنایات بر اندازه جرایم و یسار مجرمان ستاند و متعدیان ومفسدان را مزجور و مقهور دارد و اهل صلاح و عفاف را تربیت و تقویت کند و اقامت‏حدود بر متعدیان و لصوص و قطاع الطریق از لوازم شرع و امهات مهمات مسلمانى‏شمارد ... و درین باب استشارت و استیذان ائمه و مفتیان و علماى شریعت از واجبات‏شناسد و در آمن داشتن راه‏ها و مسالک و معابر مسلمانان و اصناف مجتازان وسابله به اقصى الامکان برسد و اهل عیث و فساد را از مکامن و اماکن ایشان نفى‏کند و به هر طرف که مظنه فتنه و قطع الطریق باشد، رقباء امنا نصب کند تا ازآن چه معلوم ایشان مى‏گردد، نواب دیوان ایالت را اعلام مى‏کنند و ایشان را به‏جدى و تشمرى تمام به حسم مادت آن خلل مشغول مى‏گرداند و در حکم سیاست و شریعت راندن بر مفسدان و راه زنان تغافل و تساهل‏نکند و ابقا و اغضا جایز ندارند و بر تقدیم هر چه مستدعى خفض عیش و رفاهیت‏رعیت و ساختگى اسباب معاش و فراغت و استقامت احوال ایشان و مقتضى امن و سکون‏ولایت‏باشد توفر نمایند و انتشار مآثر آثار عدل و انصاف در اقطار دیار ممالک مغتنم شناسند.
وظایف نقیب سادات نیز در یکى دیگر از این فرامین آمده است: قاعده حرمت‏سادات ممهد مى‏دارد و جانب هر کس بر اندازه علم و عفاف او را رعایت‏مى کند و ارزاق و معاش ایشان از وجوه معهود مى‏رساند و مصلحان را در روش طریق‏صلاح تقویت مى‏کند و مفسدان را مزجور و مالیده مى‏دارد و در شجرات و انساب‏ایشان نیک تامل کند و منصب نبوت و امامت را از مدعیان و اهل تلبیس و تزویرمصون گرداند و ایشان را بعد از تفحص و استکشاف از میان سادات دور کند و تغییرسمت‏به حلق شعر و تعطیل از حلیت‏سادات و زینت و شرف واجب داند و در کل احوال‏در اظهار ایشان پسندیده کوشد و چنان سازد که او را نام نیکو و دولت را دعاى خیر حاصل باشد. 44
در حکمى نیز که براى مسئول اوقاف نوشته شده، در شرح وظایف وى آمده است: و بعد از تامل و تفکر درین باب که فرموده شد به تفحص احوال اوقاف مشغول گردد ووقف‏ها و وقف نامه‏ها باز طلبد و کیفیت احوال هر یک بداند و محصولات گذشته‏معلوم کند تا به کدام کس تعلق داشتست و مصاف آن چگونه بودست; اگر متصرفان کاربر رفق شارط کرده باشند و محصول به مصب استحقاق رسانیده شغل بر ایشان تقریرمى کند و به تازگى شرط احکام به جاى مى‏آورد و اگر به خلاف این بوده باشد، حال‏به دیوان باز نماید تا آن چه از تعریک واجب شود فرموده آید و در مستقبل هرموضعى که از اوقاف است‏به معتمدى کاردان خداى ترس معتبر مى‏سپارد و حجت مى‏ستاند که در تیمار داشت تهاون نکند و از خیانت و اختزال دور باشد ... . 45
در چند مورد که براى قاضیان فرمانى صادر شده، به تفصیل از وظایف آن‏ها سخن‏گفته شده و حتى درباره برخورد آن‏ها با مردم نیز توضیحاتى داده شده است. هم‏چنین در نوع این احکام گوشزد شده تا بر اساس فقه حنفى احکام را صادر کنند: و عمل قضا را که امانتى بزرگ است از علم و عفت و دیانت و حسن سیرت و سریرت‏خویش کسوتى پوشاند مطهر از مظنه ریا و هوا، مطرز به طراز ورع و سداد طریقت‏برسلوک جاده شریعت. و در مجلس حکم چنان نشیند که از اماثل قضات اسلام و اعلام‏علماى دین پیش ازو نشسته اند، وساوس و شواغل دنیاوى از سینه دور کرده و هواجس‏حس و عوارض نفسانى از پیش خاطر و دل برداشته و به حق المعرفه شناخته که در آن‏ساعت که او فاصل حق و باطل است و حاکم اموال و دماء و فروج، در موقعى ومقامى است که فحول ائمه و نساک علما بر آن مقام به تفکر گذشته اند و در آن موقف به‏تحیر و تامل ایستاده که آن موروث و مثمر سخط و رضاى ایزد سبحانه و تعالى است ومتوسط و متمایل جنت و جحیم تا آن تفویض و تقلید را از فادحات امانات و معظمات‏مهمات شمرد و در قطع دعاوى و فصل خصومات و تحلیل و تحریم و اعطا و حرمان وحفظ اموال ایتام تا به وقت ایناس رشد به غایت محتاط و متیقظ باشد و هنگام‏احکام خویش از حکم داور حق مى‏اندیشد ... و آثار ائمه سلف را که بر طریق و مذهب‏امام المسلمین نعمان بن ثابت رحمة الله علیه مقتفى باشد تا قضاى و احکام‏او از طعن و اعتراض مصون و محروس ماند و کارهاى مسلمانان بر منهاج و جاده شرع مى‏گذرد،. 46
در حکم دیگرى که براى قاضى نیشابور نوشته شده، در ضمن وظایف وى آمده است: اول ما فى الباب، فتح الباب و رفع الحجاب شرط است تا هر متحاکم از خواص و عوام‏که باشد، به وقت پیش او مى‏رسند و دعاوى به وى بر مى‏دارند و حجج و بینات مى‏نمایند و استنجاح مقصد و اغراض بر مقتضى شرع مى‏کنند و عماد الدین دام‏تاییده چنان که از رزانت و وقار او مالوف و متعارف است در استماع دعاوى‏متثبت و متامل باشد و در موازات و محاذات خصمان و تسویت میان ایشان لحظا ولفظا بر قضیت‏شرعى تقدیم مى‏کند و شریف و وضیع و معروف و مجهول را در آن‏قضایا و احکام متساوى دارد و در تزکیه شهود و تعدیل ایشان شرط احتیاط واستقصاى به جاى آورد و مبانى هرچه سازد و کند بر نصوص قرآن مجید کلام رب العزه‏نهد ... و استضاءت به اضواء و انوار آن کند و به اخبار سید المرسلین صلوات‏الله علیه متمسک باشد و احکام شرعى بر مقتضى او راند ... و اقتدا به آثار ائمه‏سلف رضوان الله علیهم در حکومات از واجبات داند و در مشکلات و معضلات‏شرعیات با اماثل ائمه و کتاب علما مشاورت کند تا کردار و گفتار او در حقایق ودقایق شریعت از زیغ و زلل مصون باشد و از اعتراض و تبعات دو جهانى محروس، چه مصطفى صلوات الله علیه که معصوم و محفوظ بود ازعثرات و زلات به مشاورت مامورست‏حیث‏یقول الله تعالى: و شاورهم فى الامر ... . 47 این‏ها نمونه‏اى از وظایف و مسئولیت‏هایى بود که براى طبقات صاحب منصبان مختلف بیان شده است.
د: پذیرش صاحب منصب در میان مردم شهر
آخرین نکته‏اى که در این فرامین آمده، درخواست‏سلطان از بزرگان و اعیان ومسئولان شهر براى احترام نهادن به صاحب منصب تازه وارد است. در اصل، بدون‏همراهى مردم، موفقیت‏یک مسئول کار دشوارى است. به همین دلیل، در این فرامین‏از آن‏ها درخواست‏شده تا ریاست او را در کارها و مسئولیت‏هایش بپذیرند ومطابق آن چه وى حکم مى‏کند و فرمان مى‏راند، عمل کنند. چند نمونه از این‏درخواست‏ها که تقریبا در تمامى فرمان‏ها تکرار شده، چنین است: سبیل مشاهیر و ائمه و اکابر و علما و قضات و اعیان و معتبران نیشابور ادام الله تاییدهم هم این است که این تفویض و تقلید را به اهتزاز و ارتیاح تلقى کنند و به شرایط اعزاز و رسم نثار تهنیت قیام نمایند و در مساعدت و مطاوعت جانب محیى الدین طریق اخلاص سپردند. 48
نمونه دیگر: سبیل عامل و شحنه و اعیان و معتبران جرجان و نواحى آن ادام الله تاییدهم‏آن است که به مقدم تاج الدین استبشارى تمام نمایند و به تصدر و تقدم اواستظهارى هر کدام تمام‏تر دارند و مقام او را در آن دیار و قیام او را به‏مصالح خویش از الطاف و مواهب ایزدى دانند و در دعوات خیر دولت قاهره شیدالله ارکانها بیفزایند و بى مشورت و استصواب تاج الدین کارى نکنند و در هیچ‏شغل شرعى و معاملتى بى مفاوضت و مشاورت او خوض ننمایند و در حاجاتى که به مادارند به سفارت و وساطت رسالات و کتب او توسل کنند و دیوان به سراى او دارند وشحنه بى صواب دید او نقیب و عسس نگمارد و در همه کارها على العموم و على‏الخصوص درین دو کار که نازک تر باشد از آن چه راى صاحب تاج الدین بیند، عدول‏نکنند و روسا و زعماى نواحى ده‏ها منشور از دیوان او خواهند و بى اجازت اوتوقع ریاست و زعامت نکنند و از استبداد و استقلال بپرهیزند ... . 49 به هر روى مشابه این درخواست در بیشتر فرامین آمده است.
پى‏نوشت‏ها:
1. بخشى از این فرامین در مجموعه دیگرى با عنوان منشآت عهد سلجوقى وخوارزمشاهى و اوائل عهد مغول آمده است. 2. همچنین ترجمه روسى متن عتبة الکتبه همراه با توضیحات و حواشى به سال 1985 در مسکو به چاپ رسیده اس

تبلیغات