یک منبع با ارزش در باب سیاست اسلامى (گزارشى از عتبة الکتبه) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
اندیشیدن در فضایى خالى از ارزشهاى ثابت دینى، و صرفا بر پایه دریافتهاى عقلنظرى و عملى، از هر حیث متفاوت با اندیشیدن در یک چهارچوبه مشخص دینى است.این مسئله از لحاظ روش، در موضوع فلسفه یا سیاست، به یک اندازه قابل تطبیقاست. فیلسوف هستىشناس، فارغ از پیش فرضهاى دینى در تحلیل هستى و وجود مىاندیشید و فیلسوف سیاسى، فارغ از پیش فرضهاى دینى درباره انسان و سیاست تاملمى کند. در این صورت، آزادیى که فیلسوف هستى شناس یا سیاستشناس دارد،اندیشمند دین دار نخواهد داشت. این امرى بدیهى است و چارهاى از پذیرش لوازمآن وجود ندارد. مبناى آن نیز چنین است که در نگرش نخست، انسان فارغ از وحى، مىتواند «زندگى دنیاى خویش را به خوبى اداره کند». اما در نگرش دوم، انسان تنهابا بهره مندى از وحى مىتواند در دنیا و آخرت «رستگار» باشد. مسلمانانى که در حوزه تمدن اسلامى زندگى مىکردند، جز در یک برزخ اختلافى میانحوزه دین و عقل که احساس مىکردند بدون آسیب رساندن به دین مىتوانند دریافتهاى عقلى خود را براى بهبود وضع تفکر عرضه کنند به طور اصولى، دینى مىاندیشیدند و به خود اجازه نمىدادند تا وراى آرمانهاى دینى درباره انسان وهستى، تامل کنند. به هر روى، فرآوردههاى اندیشهاى مسلمانان در هر زمینه، و از جمله سیاست، بهطور غالب تحتسیطره آموزههاى دینى قرار داشت. روشن است که در باب دین، حتىاگر کلى ترین مفاهیم آن در تحلیل هستى و انسان پذیرفته شود، اندیشیدن، مجراىخاصى را طى خواهد کرد. تنها مفهوم فلاح در دین، مىتواند هر نوع اندیشه کلى درباب سیاست را در همان مجراى خاص دینى قرار دهد و از فرو غلطیدن آن در داماندیشههاى ضد دین، مانع شود. با این همه، مسلمانان منعى نمىدیدند که در تایید آموزههاى دین در هر زمینه،از فرآوردههاى مستقل عقل نیز بهره برند. این جا بود که اجازه مىیافتند، درستهمانند فلسفه الهى که براى اثبات خدا به دلایل عقلى روى مىآورد، درباره مسائلدیگر نیز، از منابع عقل نظرى و عملى بهره گیرند. در این جا کاوشهاى عقلى درخدمت دین بود، اما به هر روى، راه خود را ادامه مىداد و مجموعهاى از معارفرا در حوزهاى گسترده تر از آن چه نیاز اولیه یعنى دفاع از دین بود، ارائهمى کرد. یکى از آثار گسترش حوزه فرهنگ و اندیشه در تمدن اسلامى، استقلال بخشیدن به دانشهاى مستقل بود. در متون دینى و شبه دینى نخست، عقاید و فقه و تاریخ و سیاست واخلاق و ... همه در هم آمیخته بود; اما به مرور، هر کدام از اینها، به استقلالرسید و در این شرایط، بهتر از گذشته، مورد توجه و تامل واقع شد. مىتوان گفت که نقص این استقلال، بى توجهى به روابط میان آنها بود. در این زمینه، دانش سیاست نیز تا اندازهاى استقلال خود را به دست آورد; اما دونکته در آن دیده شد: نخست آن که دیرتر از دیگر دانشها به استقلال رسید. دومآن که پس از استقلال، کمتر به آن پرداخته شد; به طورى که تا این اواخر، سیاستمدن، بخشى از دانش اخلاق به معناى وسیع آن بود; گرچه این تنیدگى میان اخلاق و سیاست، خود بر مبناى اصلى استوار قرار داشت. باید توجه داشت که استقلال کلى یک علم نمىتواند نشان از موفقیت کامل آن دانشباشد; مهم آن است که خود آن دانش، به طور منطقى و اصولى به شعبهها و شاخههاى فرعىترى تقسیم شده و تفاوت هر حوزه با حوزه دیگر، با دقت تعیین شود. اینجاست که مىتوان امید موفقیتبیشتر آن دانش و پیش رفت آن را داشت. در بابسیاست، مشکل عمده آن بوده و هست که در مجموعه تمدنى علمى مسلمانان، متونمستقل اندک بوده و در بیشتر منابعى که به آن موضوع پرداخته شده، میان سیاست وتاریخ و فلسفه تاریخ خلط شده و به علاوه میان فلسفه سیاسى، اندیشه سیاسى و فقه سیاسى نیز کمتر تفاوتى گذاشته نشده است. یک نمونه واضح، سیاست نامه خواجه نظام الملک است که همه این خلطها در آن وجودداشته و بیش از هر چیز، به راه کارهاى اجرایى سیاسى در حفظ دولت و حکومت، کهبرخى از آنها نیز بسیار جزیى و فاقد اهمیت است، بها داده شده است. اثباتدرستى آنها نیز تنها با اندیشهاى مختصر و بیشتر به وسیله تجربههاى تاریخىاز دولتهاى قبلى مانند صفاریان و سامانیان و غزنویان ارائه شده است. ایناقدام خواجه، بدان دلیل است که وى کتاب خود را بر پایه متونى ساخته که پیش ازاسلام در میان ایرانیان رواج داشته و آمیختهاى از تاریخ و سیاست و اخلاق دردولتساسانى بوده است; آثارى که تعبیر سیرالملوک نام دیگر کتاب خواجه بهخوبى آنها را تداعى مىکند. از شخصى مانند خواجه که شخصیت اجرایى آن بر شخصیتتفکرى اش غلبه دارد و به خصوص خود از خاندانهاى ایرانى کهن شهر طوس است ازدهقانان نباید بیش از این انتظار داشت. تالیف این قبیل آثار در دورههاى بعد نیز ادامه داشت و چهار چوب آنها همانىبود که خواجه آن را ترسیم کرده بود. یکى از بهترین آنها در دوره صفوى، کتابروضة الانوار محقق سبزوارى است که در اواخر قرن یازدهم، با تتبع فراوان و توسعهاى قابل تقدیر، هر آن چه را که در این زمینه وجود داشت، ضمن کتاب پرحجم خود ارائه کرد. به همین قیاس، مىتوان درباره ابواب مفصلى که در کتابهاى دائره المعارف تالیفشده در قرون نخست هجرى، یعنى پیش از سیاست نامه، تالیف شده، سخن گفت. آثارىادبى و دائره المعارفى مانند کتاب عیون الاخبار ابن قتیبه که فصلى مفصل تحتعنوان کتاب السلطان در آن آمده است. در آن جا نیز بیش از همه فلسفه و اندیشهو فقه سیاسى در قالب کلمات قصار و داستانهاى سیاسى کوتاه از دولتهاى پیش ازاسلام و بعد از آن، مورد توجه قرار گرفته است. در این زمینه، معدود کارهاى اندیشهاى قابل توجه نیز وجود دارد که بیش از همهدر میان آثار فلاسفه بزرگى مانند فارابى دیده مىشود. تاملات این قبیل افراد درآثارى که باید از آنها تحت عنوان متون فلسفى سیاستیاد کرد، بسیار ارجمنداست; جز آن که آنان نیز، به نوعى تحت تاثیر میراث فکرى سیاسى یونانى قراردارند که به طور ناقص به زبان عربى درآمده بود. بخش قابل توجهى از آن مطالب را خواجه نصیر در کتاب اخلاق ناصرى خود ارائه کرد. هرچه در تمدن اسلامى جلوتر بیاییم، این مطالب رنگ اخلاقى و دینى بیشترى به خودمى گیرد; اما از نظر اصول فکرى و نوآورىهاى مبتنى بر اصول نخست، پیشرفتچندانى در آنها دیده نمىشود; به ویژه که تفکر در هر زمینه، از قرن هفتم بهاین سو، کندتر و کندتر شد تا آن که حتى متون ارجمندى که تا آن زمان نگاشته شدهبود، یا در تاریخ گم شد یا آن چنان گرد و غبارى بر آن نشست که برخى از آن ها،در چند دهه اخیر به تازگى مورد توجه قرار گرفته است; یعنى طى چند قرن، حتىکسى با آنها برخورد نداشته است! در این جا باید از متون فقهى نیز یاد کرد که در مبحثخلافت و امامت، یا بهعبارت دیگر باب مربوط به احکام سلطانیه، حجم زیادى از مطالب دینى سیاسىارائه شده است. بسیارى از آن چه در این ابواب آمده و بیشتر آنها در متونفقهى مستقل یا مشتمل از اهل سنت استبرگرفته از تجربه عملى خلافت در طولچندین قرن است. تطور در دستگاه خلافت، مسائل و نکاتى را پدید آورد; مسائلى کهبه مرور زمان که رنگ کهنگى بر آن مىنشستبه صورت اصول و فروع دینى در مىآمد. در کنار آن، البته به آیات و احادیثى هم استناد مىشد. نگرش حاکم بر این کتابها، تقویت پایگاه خلافت و توجیه پیدایش و حضور سلطنتهایى بود که زیر سایهخلیفه، به طور مستقل در بلاد مختلف اسلامى حکمرانى مىکردند. همین بحث در منابع شیعه، بیشتر در کتابهاى کلامى مربوط به امامت عرضه شد. دلیلاین امر هر چه بود، بحثشکل مناظرهاى به خود گرفت و بیشتر به قصد انکارمشروعیتخلافتخلفاى سنى و اثبات امامت منصوص امیرمومنان و فرزندان ایشان،مطالب تحریر شد. شاید به همین دلیل، منابع فقهى شیعه، از بحث مستقل دربارهامامت و مسائل مربوط به آن، حتى در زمینههایى که کاملا فقهى بود، تهى ماند.با این حال، به طور پراکنده، در مباحثى از فقه که به نوعى به حکومت و دولتمربوط مىشد، مسائلى در این باب آمده است. در زمینه سیاست، در مجموعه تمدن اسلامى، تجربههاى عملى که در قالب همان داستانهاى تاریخى مشابه آن چه نمونه اش را در سیاست نامه خواجه نظام الملک اشارهکردیم آمده، بسیار اهمیت دارد. این تجربهها، به طور عمده در تاریخ زندگىوزیران آمده است. در نظام سیاسى خلافت و سلطنتهاى اسلامى، همیشه در کنارخلیفه، وزیرى وجود داشت که از نظر اجرایى، عمده کارها به راى و نظر وى بهانجام مىرسید. وى در راس یک سازمان گسترده ادارى و لشکرى مىکوشید تا بهترین راه حلها را برگزیده و در کنار حفظ سلطنت که مهم ترین رسالت او بود، کارهاىمردم را سامان بخشد. تجربه وزیران، از این زاویه، براى خود سلطان بسیار مهمترو قابل توجه تر بود. مجموعهاى از این تجارب در کتابهایى آمده که تحت عنوانآثار الوزراء یا تاریخ الوزراء یا الوزراء والکتاب و مانند آنها نام گذارىشده است. افزون بر این آثار، تجربههاى عملى آنها که به معناى دقیق کلمه، بازتاب افکارو اندیشههاى سیاسى کلى و جزئى (جزئى به معناى روزمره) آنهاست، در کتابهاىتاریخى آمده که باید فراهم شود. وزراى بزرگى که در دنیاى اسلام شناخته شدههستند، نمىتوانسته اند بدون داشتن یک اندیشه قوى و نیرومند، به آن چنانشهرتى دستیابند. براى شناختبیشتر تفکرات سیاسى مسلمانان لازم است تا تجارب دولتهاى اسلامى در دورانهاى مختلف تاریخى به صورت تئوریک مورد بررسى و کاوش قرار گیرد.
فرامین حکومتى منبعى با ارزش
یکى دیگر از منابعى که از دید مورد نظر در این جا، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست، فرامین و مثالهاى حکومتى است. متاسفانه بخش بزرگى از این فرامین از میانرفته و شاید درصد انگشتشمارى از آنها برجاى مانده باشد. مىدانیم که خلفابه بسیارى از سلاطین مستقل ایرانى و غیر ایرانى، منشور حکومت داده اند; اماامروزه اثرى از متن اصلى آنها و یا حتى سواد آنها در دست نیست. از میانرفتن این فرامین، به طور معمول، در ادامه فروپاشى یک امیرنشین یا سلطان نشینبوده که دبیرخانه و اسناد و مدارک موجود در آن نیز، از میان مىرفته است. شمارى از این فرامین که برجستگى خاصى داشته، تنها به صورت نمونه مشق براىتعلیم نامه نگارى برجاى مانده است. هرچه از نظر تاریخى جلوتر برویم، فرامین ومثالهاى بیشترى برجاى مانده است. به همین قیاس از دوره صفوى به این سو، حجم فرامین بر جاى مانده بیشتر است. اهمیت این فرامین از دید تاریخى روشن است. آن چه مىماند، اهمیت آنها براىروشن کردن بینش سیاسى حاکم بر آن روزگار و نظام سیاسى موجود در آن زمان است.در این قبیل فرامین، به طور معمول، تعبیرهایى به کار مىرود که از لحاظ اصولى، نگرش سیاسى حاکم بر دستگاه خلافت و امارت را نشان مىدهد. آن چه اکنون در صدد معرفى آن هستیم، فرامینى است که از روزگار سلجوقیان بر جاىمانده است. بىتردید، سلجوقیان یکى از نیرومندترین دولتهایى هستند که درجهان اسلام پدید آمدهاند. سلطان سنجر که از سال 511 تا 552 سلطان سلجوقى بود و پیش از آن نیز سالهاامارت خراسان را داشت آخرین پادشاه بزرگ سلجوقى است که بر تمامى قلمرو شرقاسلامى تا عراق و شامات اسما یا رسما حکومت مىکرد. مؤید الدوله منتجب الدین بدیع اتابک جوینى، دبیر دبیرخانه سلطان سنجر، یکى ازکاتبان و دبیران خوش قلمى بوده که شمارى از فرامین حکومتى این روزگار را کتابتکرده است. پس از آن، فرامین مزبور را کنار یکدیگر فراهم آورده و با نوشتنمقدمه کوتاهى، آن را به صورت یک کتاب با عنوان عتبه الکتبه عرضه کرده است.نویسنده به سال 516 به مرو آمده تا به آموختن شغل دبیرى بپردازد. پس از آن،به سرعت در کار خویش رشد یافت و رئیس دیوان سلطان سنجر شد. وى این فرامین را به نام ابو الفتح ناصر الدین طاهر بن فخرالملک بن نظام الملک که وزارت سلطانسنجر را از سال 528، به مدت بیستسال داشته، فراهم آورده است. طبعا بنا بهحدس قزوینى، این مجموعه، باید میان سالهاى 528 تا 548 فراهم آمده باشد. بخش عمده کتاب عتبه، فرامینى است که از طرف حکومتبراى نصب افراد مختلف در سمتهاى متفاوت نوشته شده است. 1 اما افزون بر آنها، شمارى از نامههاى عادى، اماادبى هم در ادامه به آن ضمیمه شده و گویا هدف اصلى آموزش نامه نگارى بودهاست. این کتاب به سال 1329 شمسى با مقدمه محمد قزوینى و به کوشش عباس اقبال به چاپ رسیده است. درباره این کتاب، خانم لمبتون مقالهاى با عنوان: The Administration Sanjar,s Empire As Illustrated In The ,ATABAT AL-KATABA نوشته است که در شماره بیستم نشریه Brlletin of the Schoolof Oriental and African Studies (1957میلادى) چاپ شده است. 2 بررسى وى بیشتر از دید ارزیابىساختار دولتسلجوقى است که خانم لمبتون، مباحث مهم آن را تحت همین عنوان در تاریخ ایران کمبریج در فصلى مفصل آورده است. روشن است که آن چه در این فرامین آمده، بخشى ناشى از افکار کاتب یا به عبارتىاندیشههاى سیاسى حاکم بر زمان وى و بخشى دیگر، دستورهایى بوده که شخص شاه یاوزیر صادر مىکرده اند. به طور معمول، اوامر شاه یا وزیر در قالب رسمى نامهنگارى یا فرمان نگارى ریخته مىشده و دبیر، با استفاده از تخصص ادبى خود، ازآیات قرآنى، احادیث، امثال یا کلمات حکیمانه آن را ارائه مىکرده اند. به هر روى، حتى آن چه صرفا از قلم کاتب تراوش مىکرده، دقیقا افکار حاکم بردستگاه و درگاه را منعکس مىکرده است. به همین دلیل، از عبارت پردازىها ولفاظىها که بگذریم، فرامین مزبور، یکى از منابع بسیار ارزشمند براى دریافتدرست فلسفه و اندیشه سیاسى و راه کارهاى دینى سیاسى در اداره امور سیاسى وحکومتى آن روزگار مىباشد. آن چه صرفا از نظر افکار ارائه شده در این فرامین اهمیت دارد، آن است که اینفرامین، نگاه نظرى و عملى به سیاست را با یکدیگر ترکیب کرده و دیدگاههایى را مورد توجه قرار داده که به طور عینى مبناى عمل قرار گرفته است. فرامین یاد شده، به طور معمول، شامل چهار بخش عمده است: الف: ابتدا یک مقدمه کلى که دید و بینش سیاسى در ارتباط با دولت و حکومت و روابطش با مردم یا علما در آن ارائه شده است. ب: در مرحله بعد نام و ویژگىهاى شخصى که به عنوان امیر، قاضى، محتسب یا منصبدیگرى انتخاب شده آمده که ضمن آن، دانش، مدیریت و تسلط و تجربه وى بر وظیفه و منصب مورد نظر مورد توجه قرار گرفته است. ج: در مرحله سوم از مسئولیتها و تکالیفى که بر دوش وى نهاده شده به تفصیل یا به اجمال سخن گفته شده است. د: در نهایت، از سایر طبقات و نهادهاى دولتى و ملى موجود در شهر خواسته شده تابا تمام وجود از وى حمایت و اطاعت کرده و او را در کارهایش یارى رسانند تابتواند وظایفش را به خوبى انجام دهد. این فرامین که باید منتخبى از فرامین دیوان رسائل سلطان سنجر باشد، در چندزمینه است: امارت و ریاستشهرها، قضاوت، شغل تدریس، اوقاف، حسبه، خطیب، نیابتوزارت طغرا و نقابتسادات و چند مورد دیگر.
الف: آموزههاى کلى سیاسى
در نخستین بخش از فرامین، کلیاتى آمده که به نوعى نگرش کلى سیاسى دولتکارگزاران دولتسلجوقى را درباره برخى از مهم ترین مفاهیم نشان مىدهد. روشناست که در یک فرمان، امکان توضیح و تشریح این مفاهیم نیست; اما همین مقدار نیزکه در حد چند سطر این کلیات آمده، قابل توجه است. در این جا گزیده این مطالبرا با یک جمع بندى ارائه مىکنیم. مهم آن است که عبارات زیر، در بیشتر موارد،در ابتداى فرامین آمده و این نشان مىدهد که به صورت منظم، تقریبا تمامى فرمانها این اصول کلى را در آغاز خود داشتهاند.
چون از موجبات ثبات دولت و نظام احوال شمل مملکت، بعد از تمهید قواعد عدل وتشیید ارکان شرع، هیچ کار نیکوتر از رعایتحقوق نیست ... هر توفیق که در این معنامیسر گردد مستمد الطاف یزدانى و مستنزل سعادت آسمانى شود ... . 3
بنیاد پادشاهى و قاعده جهان دارى بر عمارت فرمودن است; و جهان جز به عدل وانصاف معمور نباشد; و عدل و انصاف جهان دار جز به واسطه ولات کاردان نیکو سیرتو متصرف ستوده عقیدت پسندیده طریقت میسر نگردد و جهانیان را شامل نشود. 4
اساس دولت و قاعده ملک بر مراقبت جانب ایزد سبحانه و تعالى نهادن و اعلاىاعلام دین و احیاى معالم و مراسم شرع مقدم مهمات گردانیدن و بر توقیر و تبجیلسادات و علما که ورثه انبیاءاند و خزنه علوم شریعت و هداه و مرشدان مسالک ومناهجسنت توفر نمودن و به اشادت درجات و انالت طلبات و اعداد اسباب فراغ دلایشان اهتمام فرمودن مثمر ثبات دولت و موجب دوام نظام شمل ملک باشد. 5
اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین و حفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل ملکتباشد. 6
استبقاى دولت و استدامت آن، از نتایج و ثمرات مواظبتبر شکر و حمد او تبارکو تعالى شناسیم; و شکر نعمت ایزدى را طرایق است و ابواب; نیکوترین آن رعایتحقوق است که اساس دولتبدان ممهد ماند و عرصه ملک از آن اتساع گیرد و اسباب پادشاهى و رایات جهان دارى بدان ساخته و افراخته باشد. 7
دوام دولت و نظام شمل مملکت از ثمرات و نتایج عدل است و جهان دار و فرمان دهنده را مرضات ایزد تبارک و تعالى که سبب فوز و نجات استبه وسیله و ذریعه افاضت عدل حاصل آید. 8
چون اساس دولت و بنیاد مملکتبر افاضت عدل است و استدامت و استزادت نعمتایزد تعالى به اقامتشرایط شکر توان کردن; و ثبات و مزید نعمت ایزدى بدین دوواسطه حاصل مىگردد; این هر دو معنا را مقدمه و عمده جهان دارى ساختن و بدینوسیلت و ذریعت تنجح حصول آمال و مطالب جستن از ثمرات فطنت و امارات سعادتباشد; و توفیقى که آفریدگار عز و علا درین باب کرامت کند و هدایتى که به فضلعمیم و صنع لطیف خویش میسر گرداند، هم نعمتى دیگر باشد مضاف با سوابق نعم وسوالف عوارف او تبارک و تعالى که امداد آن را انقطاع و انصرام نیست و فیض آنکافه خلایق را شامل است و هر چه در کونین موجود است از صنع لطیف او بر حسباستعداد مخصوص بهره جودست. 9
جهاندارى و پادشاهى را مدارج و مناهج است و دین و دولت را مراتب و قواعد; وچون در انتهاج آن مناهج و تشیید آن قواعد، تاملى به واجب رود و اطراف و اوساطآن به حزم و تدبیر راى صائب نگاه داشته شود، اساس دین و دولت هر روز مستحکمتر و راسختر مىگردد و مبانى جهان بانى رفیعتر و منیعتر مىشود و فراغ دلاز دواعى اختلال حاصل مىآید; و آن تدبیر جز به تایید و توفیق ایزد سبحانه وتعالى که یؤید بنصره من یشاء نگردد و ملک و دولت الا به حول و قوت او عز و علانتوان داشت; و منظوم گردانیدن شمل ممالک و مصالح جهانیان الا به استخدام ثقات ودهات حشم و خدم از اصحاب شمشیر و قلم نتواند بود; و اختیار ایشان بعد ازاختبار توان کرد و بسیار روزگار باید گذاشتن و بندگان و خدمت کاران بر تصاریفروزگار و اختلاف احوال عرض مىکردن و استکشاف مناقب و مثالب و خصال و خلالایشان مىفرمودن تا بعد از تجربت و امتحان هر یک بر اندازه شهامت و دهات وکفایت و غناى او تقلید مهمات فرموده آید و اعنه اعمال به دست او داده شود. 10
ثبات دولت در طلب رضاى حق سبحانه و تعالى پیوسته است و استدامت نعمت او عز وعلا کردن، به اقامتشرایط شکرست; و تحصیل رضاى ایزدى و اقامتشکر در آن باشدکه هر حقى به موضعى نهاده آید و هر مهم که به مصالح دینى و مهمات شرعى بازگردد، تقدیم کرده شود. 11
اعلام دولت و معالم اقبال که در جهان منصور و معمور ماند و از نوایب و حوادثایام مصون و محروس، به مراقبت ایزد تعالى و تشیید قواعد امور دینى و تمهیدمصالح شرعى باشد و هرچه در این باب تقدیم افتد و به تایید ایزد تعالى میسرگردد آن را از دلایل اقبال و مخایل مزید دولت و بسطت مملکتشناخته شود. 12
آسوده داشتن رعایا و بر احوال ایشان شفقت نمودن و ترتیب مصالح ایشان فرمودنو سایه عدل بر ایشان گسترانیدن و از معرت جور و عدوان مصون و محروس گردانیدناز لوازم و مفترضات است و از موجبات و از مثمرات مرضات ایزد سبحانه وتعالى. 13
انتخاب و اختیار ثقات و کفاه در تقلید و تفویض معظمات امور مملکت از دواعىخلود دولت است و استخدام ایشان بعد از استخارات از الهام ایزدى و فیض الهى.
دوام دولت و نظام مملکت از ثمرات نتایج رعایت رعایا است که ودایع ایزد تبارکو تعالىاند و ما به احسان به ایشان ماموریم حیثیقول الله عز و جل: احسن کمااحسن الله الیک ... چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ و رعایت ایشان رامکلفیم و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بودن، یوم لا تملک نفس لنفسشیئا و الامر یومئذ لله ... . 14
و تقریر اعمال دینى که اساس دولتبدان مستحکم ماند، بر کسانى که استحقاق واستعداد آن داشته اند، انتسابا و اکتسابا، از لوازم دانسته ایم و مقاعد وقواعد اعمال و احوال ملک و دولت را به انتهاج این منهاج و سلوک این طریق مؤکد و ممهد دانسته. 15
ثبات دولت و نظام شمل مملکت از نتایج و ثمرات افاضت عدل و اشاعت احسان استکه بدان ماموریم از آفریدگار تبارک و تقدس، آن جا که مىگوید در مصحف مجید:ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى، و دیگر جاى مىگوید: و احسنکما احسن الله الیک، و صاحب شریعتسید انبیا و رسل صلوات الله علیه و علیهماجمعین گفته است: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه. و عدل آن باشد که حق بهموضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود و قاعده اعط القوسباریها تمهید افتد و هر کس را از خلایق جهان، رعایا و مستخدمان و متقلداناعمال و مباشران امور دینى و دنیاوى بر معارج و مدارج استحقاق و استقلال نگاهداشته شود و ذمم و حقوق ارباب وسایل اکید و ذرایع حمید که آثار مساعى و مقاماتایشان بر صفحات مهمات ملک و جبهات ایام دولت ظاهر باشد و امداد خدمات مرضىمتظاهر مرعى و مقضى گردد تا به میامن آن هر روز معاقد مناظم احوال مملکتمستحکمتر مىباشد و قواعد اسباب در آن دولت مؤکدتر مىشود; و از حول و قوتایزد سبحانه و تعالى و لطایف او عز و جل در حال اقامت و نهضت و سلوک وحرکت امارات مزید نعمت و بسطت مملکت مشاهده مىافتد و شکر مواهب و عوارف آفریدگار عز شانه واحسانه که موجب زواید عوایدنعم باشد چنان که گفته است عز من قائل: لئن شکرتم لازیدنکم از ضمن آن ترتیبپدید مىآید و مواد فیض احسان او عز و علا متصل تر مىگردد بتوفیق الله و حسنتیسیره. 16
افاضت عدل و احسان به همه زبانهاى جهانیان محمودست و در همه دلهاىآفریدگان محبوب و اصحاب ملک و ادیان متفرق و مذاهب مختلف و ارباب طرق متناسبو مسالک نامتقارب در احماد این دو سیرت و بر اطراء این دو طریق اتفاق و اطباقدارند و در مصحف مجد شرف ... فرمان نافذ و حکم قاطع بر این جملتست: ان الله یامربالعدل و الاحسان ...; و هر کس را از اولوا الامر در جهان داشتن و مرضاه خالق و صلاحمخلوق جستن و اسباب معاد و معاش ساختن، طریقتى اختیار افتادست و سیرتى موافقنموده که همتبر آن مقصور داشتست و مطلوب دینى و دنیاوى از نتایج ثمرات آندانسته; و اختیار و انتخاب ما عدل و احسان است که منافع آن اصناف خلایق وحیوانات را از انام و انعام و دواب و هوام و طایرات و سانحات حتى الجراد والنمل شامل است و هر یک را از آن بر حسب نظرت و قدرت و قضیت قضا و قدر بارىتعالى حظى و نصیبى ظاهر; و اول قاعده جهان دارى افاضت عدل است; پس اشاعتاحسان که رعایا و زیردستان تا از معرت ظلم و عادیت عدوان امان نیابند طلب رزقو اعداد اسباب معیشت نتوانند کرد و اثر احسان بعد از تمهید اساس عدل بر احوال ایشان پدید آید; و معتقد ما آن است که فیض عدل در میان خلق به جایگاهى مىباید رسانیدن که جملگى فقرا و ضعفا از صدقاتاغنیا و اقویا ایمن توانند بود و گماشتگان و حشم و خدم چنان منزجر و منتبهباشند که در مدارج و معابر هیچ ضعیف را ازیشان فزع آسیب و رنج نباشد و ازقوائم خیل مفر و مهرب نیابند; و مستحق ترین رعایا به نظر عنایت و ارعاء واختصاص فرمودن به عاطفت و رافت اهل بر و مقیمان صحرااند که از آبادانى دورباشند و اخبار سراء و ضراء که ایشان را پیش آید دیرتر به درگاه رسد و متاجر ومکاسب ایشان سبب کثرت نعمت و فراغت و انتفاع و استمتاع اهل عصرست و خاص و عام در آن خیرات و برکات مقاسم و مساهم. 17
تقدیم مصالح دینى و تشیید قواعد شرعى از موجبات ثبات دولت و دواعى بسطتمملکت است; و نیکوترین خیرات و پسندیده ترین مساعى در مهمات آن است که منافعآن شامل باشد و هر کس از اصناف خلایق و طبقات آدمیان از آن نصیب یابند و آثارآن منتشر شود و برکات آن متواصل و متشایع گردد و شغل احتساب ازین جملتست که اساس آن بر امر به معروف و نهى منکرست و فواید این معنا کافه خلق را شامل گردد و همگنان از آن بهره گیرند. 18
تبجیل ائمه و علماى دین کثرهم الله از موجبات ثبات دولت و نظام شملمملکت است و ترتیب منظم احوال ایشان از دواعى نظام مملکت و همواره همت ما برتمهید این معانى و تشیید این مبانى باعثبودست و رغبتبدان مصروف; و در احیاىخاندان قدیم و اعلاى مراتب اهل علم و عفت که اعلام دین و پرستندگان حق وسپرندگان طریق شریعت اند به آفریدگار عز و علا تقرب جسته ایم و بدین وسیلتاستمداد لطایف و عوارف او تبارک و تعالى کرده و آثار میامن و برکات بر صفحات احوال دولت ظاهر و لایح مىیافته. 19
چون ایزد سبحانه و تعالى که مالک الملک به حقیقت اوست و عطایا و مواهب اوخلایق را شامل است و بر هرچه در عالم موجودست از فضل او اثر فیض جودست، هرآفریده را که از عدم به وجود رسانیده استبر حسب استحقاق و قضیت استعداد آنچه کمال او بوده است مبذول فرموده است، فسبحانه ما اعم نعمه و اتم کرمهواظهر احسانه وابهر برهانه عنان ملک در دست تصرف ما نهادست و ظل مزید عنایتو رافتبر احوال ما گسترانیده و ما را به مرتبت و به منزلت ظل الله فى الارضرسانیده و در مبادى جهان گستردن و کشورى از متغلبین ستدن و به مستحقى دادن،عزمات و آراى ما را مفاتیح فتوح اقالیم عالم گردانیده و تایید و نصرت را آیاترایات و اعلام ما کرده، هر شهریار و کشوردار که در هفت کشور جهان شهریار وپادشاه است فرزند و صنیعه و برکشیده و درم خریده ماست و قاعده خدمت ما راملتزم و منهاج طاعت ما را منتهج و به عبودیت ما مفتخر و مبتهج; و معلوم استکه نطاق شکر آدمى بر اداى حقوق عوارف و صنایع ایزدى محیط نگردد ... اما بر حسبامکان و اندازه توان، گزاردن شکر نعمت منعم واجب است و مقصود ما از این ذکر،تجدید احصاى بعضى از آلاء و نعماى ایزد تعالى ... شکر نعمت است نه اظهار عظمت و تعداد عدت و شوکت ... و از آن چه از این معنا هم بهتوفیق او میسر گردد توقع تزاید نعم و تظاهر منن او تبارک اسمه مىکنیم وهر روز اثمار آن از بسطت عرصه ملک و تمکن از نواصى اقاصى آمال ظاهرتر مىیابیم ...; و گزاردن شکر نعمت ایزدى را ابواب و اسباب است. یکى از آن جمله تمشیتامور دین و شریعت است که ما آن را همواره بر کل مهمات مقدم داریم و درینترتیب آن چه در وسع و مقدرت آید به جاى آریم; و دیگر تربیت و اصطناع بیوتاتاست که انعام و اکرام ایشان از لوازم شمریم و در تفویض اعمال دینى اجتبا واصطفاى ایشان واجب و متعین دانیم; بدین طریقت از آفریدگار تقدست اسمائهاستنصار لواء ملک و استثبات اساس دولت کنیم. 20
چون ایزد سبحانه و تعالى به فضل عمیم و صنع لطیف خویش پادشاهى عالم، مارا کرامت کرده است و عنان حل و عقد مصالح ممالک جهان و ترتیب مناظم امورجهانیان در دست اقتدار ما نهاده و رایات دولت ما را آیات قدرت و ظمتخویشجل و عز گردانیده و خلایق بسیط زمین را برا و بحرا، سهلا و جبلا به ودایع ماسپرده و سایه ایالت و سلطنت ما را بر ایشان گسترده ... و شکر آن عوارف و مواهبجسیم جزیل گزاردن ... از لوازم و مفترضات باشد و گزاردن شکر نعمت او را تبارک وتعالى ابواب و اسباب است و اولوا الامر بدان مامورند کما قال جلت عظمته: ان اللهیامر بالعدل و الاحسان، و ما همواره در دولتخویش از مبدا طلوع رایت تا غایتوقت همتبه تمهید و تشیید اساس این دو فضیلت مایل داشته ایم و عقیدت و طویتبر ایثار و اظهار آن باعث و منظورى یافته و هر بسطت که ما را در دولت و مملکتمىفزودست از الطاف و صنع الهى روى مىنموده از میامن آن طویت و عقیدت دانستهایم و از برکات آن شمرده ... و چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ ورعایت ایشان را متکلفیم (کذا) و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بود: یوم لا یملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله.
جمعبندى
مطالعه این عبارتها که به طور معمول در آغاز یا بخش آغازین فرامین آمده، چند اصل را یادآور شده است: 1- عدالتسبب ثبات دولت است; چه اول قاعده جهان دارى، افاضت عدلت است. 2- رعایتحقوق مردمان به عنوان مصداق عدل، سبب ثبات دولت است. 3- اساس پادشاهى و جهان دارى بر آباد ساختن است. 4- آباد ساختن جز با رعایت عدل و انصاف ممکن نیست. 5- اساس دولت و قاعده ملک بر پایه احیاى معالم دین و شرع و اقامه حدود الهى است. 6- احترام به عالمان دین، سبب ثبات دولت و مملکت است. 7- بقاى دولت و دوام آن، نتیجه شکر نعمتهاى الهى است و بهترین شکرگزارى از نعمتهاى الهى رعایتحقوق مردمان است. 8- تشیید قواعد امور دینى و تمهید مصالح شرعى از دلایل بسطت مملکت و دولت است. تمشیت امور دین مصادق شکر نعمتهاى خداوندى است. 9- دوام دولت و نظام مملکت از آثار و نتایج رعایت احوال رعایا است که یک تکلیف الهى است. 10- ثبات و دوام دولتبر دو مفهوم عدل و احسان است که رعایت آنها تکلیف الهى است. 11- دو مفهوم عدل و احسان در تمامى ادیان و مکاتب پسندیده است و هر کسى براى اجراى آن، نظر و طریق خاص خود را دارد. 12- سلطان مصداق ظل الله فى الارض بوده و ملک و دولت را خداوند در اختیارشنهاده است. سلطان و همه کارگزاران در برابر خداوند مسئول خواهند بود. بیشترین مفهومى که در این فرامین آمده، درستبه مانند تمامى متون سیاسى که دردنیاى اسلام نگاشته شده، مفهوم عدل است. این مفهوم برگرفته از قرآن است و بههمین دلیل، همراه مفهوم احسان، به عنوان دو پایه و اساس براى جهان دارى از آنها یاد شده است. مفهوم عدل، گاه به عنوان یک مفهوم از عقل عملى که نزد همگان پسندیده است، موردتوجه قرار گرفته و گاه به عنوان یک تکلیف الهى که به طور ضمنى از آیه ان الله یامرکم بالعدل والاحسان گرفته شده است. در این جاست که «اقامت مراسم عدل» تکلیفى است که «جهان دار» از سوى «آفریدگار» دارد. تعریف عدل براى نویسنده این فرامین، مطابق معناى لغوى آن، نهادن هر چیزى به جاى خود است: «عدل آن باشد که حق به موضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود». در جاى دیگرى در تعریف عدل مىنویسد: و چون گفتهاند که معناى ظلم «وضع الشىء فى غیر موضعه» است، از قضیت این سخن لازم مىآید که عدل «وضع الشیىء فى موضعه» باشد و ما از آفریننده جلت عظمتهدر تنفیذ احکام میان خاص و عام به افاضت عدل ماموریم و به سپردن کار بهکاردان و رسانیدن مستحق به رتبت استحقاق و تقویت او در آن مخاطب و منسوب. در این صورت، رعایت عدل در میان مردم، اولین مصداقش رعایتحقوق است. رعایتحقوق، اعطاى حق هر ذى حقى است که به هر دلیل، و بیشتر در دید شرع، صاحب آن حقشده است. افزون بر بعد اثباتى عدل که پرداختحق به ذى حق است، بعد انکارى آن،نفى ظلم و تعدى و در یک سخن ایجاد شرایطى است که همه مردم به ویژه ضعفا کهآسیب پذیرترند، از ظلم و اجحاف هر قدرتمندى در امان باشند; به تعبیر روشنتر،امنیت مصداق یا وسیله یا ابزار تحقق عدل است; شرایطى که هر ذى حقى به حق خود برسد و از ظلم و تعدى و غصب حقوق بر کنار بماند. نویسنده در همین فرامین، مصادیق روشنى از رعایتحقوق، حفظ اصول عدالت، تامینامنیت و مقابله با ظلم را به دست داده است. در فرمانى که براى تعیین رئیسسرخس به ریاست آن شهر نوشته شده، آمده است: بر احترام و توقیر و اکرام و ائمه و علما و مشایخ و اعیان آن خطه متوفر باشد وحقوق و ذمم همگنان بر مقادیر درجات و مراتب طبقات مرعى و مقضا دارد و تقدیمهرچه به تخفیف کافه رعایا پیوندد و متضمن دل فارغى و آسایش ایشان نماید ازلوازم داند و در ازاحت رنج اقویا از ضعفا و ازالت تحکم اغنیا بر فقرا مبالغتکند و نگذارد که از جهت مجتازان و گزیدگان حشم و متجنده و ارباب حوالات دیوانىبه عوارض و علف با آن رعایا خطاب رود و چنان سازد که ایشان از تمهید رسوممحدثه و تعرض محالات مصون و محروس باشند و در کنف امن و عدل روزگار مىگذرانند. 21 احسان در کنار عدل، به معناى گذشت درباره کسانى است که رعایت عدل براى آن ها،قدرى دور از رافت و مهربانى است. عدل تنها، قدرى خشک و بى روح است; آن چه آن را کامل مىکند، مفهوم احسان است. به طور کلى، یکى از اساسى ترین مفاهیم در حفظ و ثبات دولت در این فرامین،رعایت احکام شرعى است; با این حال، وقتى نوبتبه احکام قضا و حسبه و اوقاف وتعیین مدرس مىرسد، بر این نکته تاکید بیشترى مىشود. چه «تفویض اعمال شرعى بهائمه و علما که اساس دین و اسلام به ایشان راسى و راسخ است از واجبات باشد وتقویت و تربیت ایشان در آن چه ملابست کنند و متقلد آن گردند، از لوازم ومفترضات» 22 در دیگر جاى، در ابتداى حکمى که براى تعیین قاضى گلپایگان دادهشده آمده است: «قضا و حکومتبزرگ تر شغلى است از اشغال دینى و نازک تر عملىاست از اعمال شرعى و ترتیب آن کردن و تیمار داشت آن به مستحقى از ائمه دین و علماى شریعت تفویض فرمودن از فرایض باشد.» 23 در چنین جامعهاى که ثبات دولت و نظام شمل مملکتبر پایه احیاى معالم دین وتشیید احکام شرعى مىباشد، باید منزلت علما محفوظ بماند. لذاست که به صراحتدر یکى از این فرامین آمده است: اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین وحفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل مملکتباشد. 24
ب: ویژگىهاى فرد منتخب
دومین بخش فرامین، نام بردن از فردى است که براى آن مسئولیت انتخاب شده که درضمن آن، به بیان ویژگىهاى او پرداخته شده است. در بیان همین ویژگىهاست که مىتوان به برخى از دیدگاههاى سیاسى حاکم بر کارگزاران ولتسلجوقى پى برد.طبیعى است که براى هر منصبى، به تناسب، ویژگىهاى خاصى در نظر گرفته شده است. یک ویژگى کلى که در بسیارى از موارد لحاظ شده، بستگى خانوادگى افراد و انتخابآنها از اهل بیوتات و خاندانهاى بنام و اصیل در اصطلاح «خاندان قدیم» 25 است.در اصل، یک ملاک مهم براى انتخاب افراد براى سمتهاى مختلف دراین دوره، اصالتخانوادگى است. این خاندانها در بسیارى از موارد به طور موروثى، مناصبى چونریاستشهر، قضا و یا تدریس را به عهده داشته اند. اعتقاد به انتخاب افراد ازاین خاندانها، یکى از اساسى ترین و رایج ترین ملاکها در گزینش مىباشد کهمعمولا در فرامین با عبارت «چون از عادات دولت ما معهود و متعارف استحقوقاسلاف در اخلاف رعایت فرمودن و جاه و جاى پدران به فرزندان سپردن» بیان مىکند. 26 به عنوان نمونه، خاندان صاعدیان، براى سالها، منصب قضاوت را درنیشابور عهده دار بودند. در حکمى که سلطان سنجر براى شیخ الاسلام ابوالبرکاتمحمد بن احمد بن صاعد نوشته، آمده است: و پوشیده نیست که از خاندان صاعدیان در اشتهار مآثر و فضائل و اشتمال بر مفاخرو محامد چه صیت منتشر شدست و همواره اکابر و اماثل آن خاندان مذکور و مشهوربه صدد جلایل اعمال دین بودهاند ... و ملوک و سلاطین اسلام ما، به روزگار ایشانتقرب و تیمن نموده و تربیت و تقویت ایشان به فال داشته و ما از مبدا طلوعرایت دولت الى یومنا هذا، اقتدا درین معنى به اسلاف خویش داشته و هرگز آنخاندان را از اعزاز و تبجیل خالى نگذاشته.
نمونه دیگر خاندان سمعانى است که ابتدا حنفى بوده و سپس به مذهب شافعى گرویدندو ریاستشافعیان خراسان را عهده دار شدند. سلطان در حکمى که براى تعیینابوسعد عبد الکریم بن محمد سمعانى (م562) نویسنده الانساب و التحبیر به سمتریاست اصحاب شافعى خراسان داده با تاکید بر اصل «احیاى خاندان قدیم» آمدهاست: و چون خاندان سمعانى در خراسان منشا و منبع علوم دینى و مهبط و مغرس کرامت وفضل یزدانى است و همواره صدر و مسند علم و فتواى آن به عالمى متبحر و صاحبریاستى از آن خاندان به انواع علوم و آداب از اقران و اکفا متفرد و آراستهبودست و اجل امام زاهد تاج الاسلام قوام الدین ابوسعد عبد الکریم بن محمد بنمنصور السمعانى ادام الله تاییده که واسطه عقد آن خاندان است و انوار وآثار آداب و علوم او در اقطار آفاق شایع و منتشر و پدر خویش را، خلفى صدق ووارثى مستحق ... راى چنان اقتضا کرد که معتمدان را فرستادیم و بر سبیل اعزاز واکرام به استحضار او مثال دادیم و به تفویض منصب آبا و اجداد و مزین گردانیدنمحراب و منبر و اعمال دینى که به حق ارث و قضیت استحقاق اوراستبه مکان اوموعود فرمودیم.
سلطان در عین اعتقاد به حفظ برخى از حقوق موروثى، ضمانت نکرده است که اگر ازفرزندى خطا سرزد، باز کار پدر را در دستان وى باقى گذارد. در حکمى که دربارهعمل جرجان صادر شده، به تفصیل در این باره صحبتشده و از جمله چنین آمده است: یکى از کاردانان و برکشیدگان و برآوردگان ما امیر محمد یول ابه بود که چونولایت جرجان به ایالت او تفویض کردیم، در خدمت ما و رعایت رعایا و اظهار حصافتو حسن سیرت و سریرت برجاده رشاد رفت. لاجرم فاتحه و خاتمه کار او به خیر وخوبى گذشت ... و از جهت آن که از عادت ستوده ما آن است که حقوق گذشتگان دربارهماندگان رعایت فرماییم ... منصب او به فرزندش حسن ارزانى داشتیم و او را بهانواع مواهب و عواید اختصاص فرمودیم ... یک چند درین شعار مىبود و از خویشتنرشدى همى نمود و به مزید عنایت و عاطفت مخصوص مىگشت تا آن وقت که خویشتن رابسطتى و ثروتى دید، زیادت از آن که همت و رتبت او بدان مىرسید مغرور گشت وعنان طغیان به دستشیطان داد ... . 27
شورش این شخص سبب شد تا سنجر خود براى آرام کردن اوضاع به آن سامان سفر کند. پس از آن شخصى از خاندان سلجوقى را که با تعبیر «فرزندى که از جوهر مطهرسلجوقى پسندیده ترین سلاله و گزیده ترین ثمره است و پرورش یافته در کنار مایافتست و به اخلاق ما متخلق و متادب شده» وصف کرده، به حکومت آن ناحیه گمارده است. در ارتباط با اصیل بودن خاندانها، نکته دیگرى نیز در دوره سلجوقى مورد توجهبوده است. در واقع، بسیارى از خاندانها در میان مردم محبوبیت داشتند وبرکنار کردن آنها، موقعیتسلطنت را در آن مناطق سست مىکرده و حتى احتمالشورش نیز وجود داشته است. درباره مازندران آمده است: خاندان ریاستبه مازندران، خاندانى است که ذکر بزرگوارى آن در اقالیم عالممنتشر شدست و اخبار شرف و قدمت و وفور حرمت در اقطار جهان شرقا و غربا مستفیضگشته و هر یک از افاضل و اماثل آن خاندان در عهد خویش بر معاصران همان فضیلتمقدم داشتست ... و از این جهت دلها بر ولا و محبت او منطبق گشتست و زبانها به ثنا و محمدت او منطلق شده ... . 28
در این زمینه، انتخاب سادات، همواره مورد توجه بوده و به عنوان یک امتیاز ازآن در حکم یاد مىشده است. البته در مورد نقابتسادات که کسى جز از اینخاندان برگزیده نمىشده; اما جز آن نیز، سید بودن یک ویژگى قابل ذکر بودهاست. از جمله درباره منصب تدریس در بلخ درباره فرد منتخب امام سید ظهیر الدین آمده است: ... وچون از شجره نبوت و دوحه رسالتشاخى یافته شود از فیض الهى بهره لطف مستوفىیافته و به حلى و حلل ازهار و انوار علوم و آداب و لباب الباب متحلى شده و بهنفحات نسیم صنع ایزدى متعطر گشته ... اعزاز و اجلال چنین دوحه رسالت و ثمره شجره نبوت بر کافه خلایق واجب و متعین باشد ... . 29
درباره نقابت نیز معمولا توارث اصلى اساسى بوده و سلطان منصب مذکور را به طورنسل اندر نسل، به افراد یک خاندان مىسپرده است. درباره سید اجل مرتضى جمالالدین ابوالحسن العلوى آمده است: نقابتسادات گرگان و دهستان و استرآباد و دیگر مواضع که بدین بلاد مضاف و منسوباست و این منصب به حق الارث سیدا عن سید و کابرا عن کابر به جمال الدینرسیدست، به وى ارزانى فرمودیم. 30
البته باید توجه داشت که در دوره سلجوقیان، بسیارى از بردگان ترک که ازماوراءالنهر یا ترکستان به خدمت گرفته شدند، به مرور مناصب عالى یافتند. اینمسئله درباره کسانى چون اینانجحاکم رى یا ایلدگز حاکم آذربایجان صادق است.لذاست که سنجر در یکى از این فرامین با اشاره به امیر قماج مىنویسد که«اگرچه از عداد ممالیک بود، همت ملوک داشت و از این جهت قسیم و سهیم ملک ودولت گشت و نهالى بود بر چمن ملک نشو و نما یافته بل هلالى از افق آسمان ماتافته». 31 انتخاب افراد با تجربه درکار، یکى از اصولى است که در کنار اصالتخانوادگى،مورد توجه بوده است. در این زمینه، در انتخاب رئیس سرخس که به نجم الدین رئیس الشرق رسیده آمده است: ... و از این جهتخواهیم که رئیس و مقدم متبوع ایشان آن کس باشد که انتساب بهخاندان قدیم دارد و در ممارست و ملابست کارهاى خطیر مهذب و مجرب گشته باشد و حلو و مر ایام چشیده و رخاء و شدت و راحت و مشقت روزگار دیده و کشیده و عهد شباب در مختلفات احوال گذرانیده و به حد کهولت رسانیده. 32
انتخاب افراد مجرب، براى مراکز مهم تر، از نکاتى است که در برخى از فرامین،مورد تاکید قرار گرفته است. از جمله درباره شهر مرو که تخت گاه سلجوقیانبوده، درستبا تاکید بر همین نکته، آمده است: چون خطه مرو سریر ملک و مرکز رایت دولت و مهبط وفود و تایید و نصرت استبرخاندان سلجوقى ... هر مهمى که آن جا باشد به کسانى تفویض فرماییم که از ثقات وکفاه دیوان که بر اقران و اکفا فضیلت تقدم دارند ... و در تضاعیف تصاریف روزگارمجرب و مهذب شده و بر دقایق امور معاملات وقوف تمام یافته و بر محک اختیارپسنده عیار آمده ... . 33
برآمدن افراد در تشکیلات ادارى و لشکرى، و طى کردن مراتب و درجات پیشرفت، زمینهترقى آنها به مقامات بالاتر است. این کار مىتواند محک امتحانى براى شناختلیاقت افراد باشد. در یک مورد که باز مربوط به مرو است، آمده است: و همواره چنان خواهیم که زمام اعمال آن بقعه همایون در دست صاحبان تدبیرى شهممتدبر متیقظ باشد ملابست جلایل اعمال کرده و در تضاعیف و تصاریف روزگار محنک و مجرب شده و در مناصب مرقوق و منتصب گشته و بر محک امتحان در هر یک از آنپسندیده آمده و مستاهل و مستحق زیادت اعتماد نموده و مستعد رتبت و درجهبوده. 34
در کنار این ویژگىها، به مسائل اخلاقى شخص و نیز مدیریت و کارآیى او نیز توجهمى شده است. این مسئله در قالب عبارات مختلفى که در وصف افراد آمده، انعکاسیافته است. از جمله در حکم تعیین متولى اوقاف گرگان آمده است: تولیت اوقاف که در شهر گرگان و نواحى آن است، به امیر امام اجل عزیز الدیناثیر الاسلام ادام الله تمکینه که از خواص خدمتکاران مجلس ما است و به سدادطریقت و حسن سیرت و عقیدت موسوم و به کوتاه دستى و امانت گزارى و دیانت ونگاه داشتن حقوق شرعى و رعایت آن چه به رضاى ایزدى و نیکونامى دو جهانى باز گردد موصوف و معروف، حوالت فرمودیم. 35
برخى از مناصب، شایستگىهاى خاصى را مىطلبیده که در این فرامین به طور ضمنىبه آن اشاره شده است. از جمله شغل حسبه که شرط اساسى آن آگاهى به قوانینشریعت و شناخت منکر از معروف مىباشد. در حکمى که براى محتسب مازندران دادهشده آمده است: و چون خواجه امام اوحد الدین احسن الله توفیقه به عفت و سداد طریقت و حسنسیرت و عقیدت موصوف و معروف است و به دانش رسوم شرعیات و صلابت در دین و احیاىسنت مشهور و مذکور، احتساب مازندران به شهامت و دیانت او تفویض فرموده شد. 36
درباره قضاوت نیز شایستگىهاى خاصى یادآورده شده است: منتصب در آن منصب مرقوق و متحمل اعباى آن امانتبزرگ جز آن کس نتواند بود کهاو را در خاندان علم و شریعت و سداد طریقت عرقى عریق باشد و اتصاف و اتسام بهمآثر و مفاخر دینى و دنیاوى از قد و قدر او قاصر نیاید و اعتلاى رتبت او برمراتب اتراب و اضراب اولو الالباب مستنکر ننماید. 37
رسم مردمان نیز بر این بوده که درباره امیران یا متولیان هر کارى، اگر انتقادىبه نظرشان مىرسیده آن را به درگاه سلطان مىرسانده اند. در برابر، زمانى کهاز کار حاکمى یا قاضى اى راضى مىبوده اند، نامههاى تشکر براى درگاه ارسال مىکرده اند. از آن جمله درباره قاضى نیشابور آمده است که «شکرنامههاى کافهرعایاى شهر و ولایتبه حضرت مىرسیدست و آسایش و فراغى که جمله اهل ولایت را به استقلال برهان الدین قاضى بودست، بر راى ما عرضه مىکردند. » 38
ج: وظایف مسئولان
در بخش سوم این فرامین، مسئولیتها و وظایفى که به عهده این افراد گذاشته شده،آمده است. البته در مواردى، به احترام آن که این اشخاص خود به وظایف خویشواقفند، از آن یادى نشده است. 39 وظایف یاد شده در این فرامین، برخى کلى و برخى موردى و متناسب با شغلى است کهبه شخص واگذار شده است. یکى از وظایف کلى که در بیشتر این فرامین آمده، احترامنهادن به چهرههاى برجسته شهر است که به هر روى به عنوان طبقه اعیان، حافظنظام اجتماعى جامعه و ارکان قوام آن هستند. در یک مورد، به حاکم رى نوشته شدهاست که «و بر احترام و توقیر و تبجیل و اعزاز از سادات و ائمه و علما و صلحاو مشایخ و اهل بیوتات متوفر باشد». 40 در ادامه نکته دیگر، احترام گذاشتن به آراء و دیدگاههاى این افراد و مشورت در امور با آنها است: بر احترام و اکرام سادات و مراعات طبقهاى از طبقات بر مقادیر درجات ایشان ازفرایض داند و سخن ایشان در مصالح به واجب اصغا کند و بر کار گیرد ... و مقاصد هریک به واجب تفتیش کند و در آن چه به مشاورت و مفاوضت ارباب تجارب و مقدمان و معتبران حاجت افتد، بعد از مشاورت حکم کند.
در فرمان دیگرى نیز نمونهاى از این توصیهها آمده که گرچه مفصل است، اما متن جامعى است: و در احیاى معالم شرعى و تشیید قواعد دینى و توقیر و تبجیل قضات و ائمه و علماکه میراث داران پیغمبراند صلوات الله علیهم اجمعین مبالغت نماید و ایشانرا در تنفیذ قضایا و احکام تقویت کند و در جهاد کفار که در حدود دهستان وبیابان منقشلاق اند و قهر و قمع ایشان به وقتخویش متشمر و مجتهد باشد; فقدقال الله تعالى: و جاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتباکم، و در ایمن داشتن مسالکو معابر مجتازان و سابله در بر و بحر جدى تمام کند و با مقطعان و شحنگاناطراف آن چه شرط احتیاط و استقصا باشد درین باب به جاى آورد و اقامتحدود وراندن حکم سیاستبر اهل فسق و فجور و لصوص و مفسدان و راه داران از فرایضشمرد ... و حرمت امرا و مشاهیر که در خدمت او منتظم اند از حشم خراسان و عراق و مازندران برحسب درجات و تفاوت طبقات ایشان موفور دارد; و مشاورت کردن با ایشان از مهمات مصالح داند و از هر کس آن چه نیک بگوید نیک بشنود و در آن نیک تاملکند و آن چه زبده و خلاصه باشد و به مصلحت مقرون نماید بعد از اجالت راى ومعاودت در مشاورت با مخلصان تجربه یافته روزگار دیده بر کارگیرد تا آن چه رود بر سنن صواب و سداد باشد و از خطا و خللمصون و محروس. و رکن بزرگ تر در ضبط ولایت و نظم شمل مصالح تالیف و استمالت دلها شناسد و البته رضا ندهد که میان حشم و خدم و عبید و موالى به هیچ نوع ازانواع مخالفتى و مکاشفتى باشد ظاهرا و باطنا چه از اختلاف اهواء و تشتت آراىحشم اختلالى راه یابد که به اثارت فتن و اراقت دماء انجامد و اقطاعات و مواجبو ارزاق هر کس بر وفق استحقاق و مقدار اقدار مقرر و مهنا دارد و بى جرمى ظاهرمکشوف که همگنان را بر آن اطلاع افتد عتاب و عقاب جایز دارد تا ملتزمان خدمت دلشکسته نگردند و رمیدگان به قوت دل روى به خدمت آرند و چون از کسى جنایتى وخیانتى ظاهر بیند اغضاء و ابقاء نکند که مهابت پادشاهى در امضاى حکم سیاستاست و جملگى ولات و مقطعان و گماشتگان را تنبیه کند تا بر رعایا حیف نکنند و خراج و اعشار و رسوم دیوانى چنان که معین و مقنن باشد به وقتخویش به مجاملهطلب مىکنند و به زواید خطاب نرانند و هر کس از ایشان زیردستان خویش را در کنف عدل و انصاف مرفه و فارغ دل دارند. 41
از دیگر تعابیر کلى، یکى هم تاکید بر جلوگیرى از ظلم اقویا نسبتبه ضعفا استکه با عبارتى مانند «نگذارند که از اقویا بر ضعفا تحاملى رود» یا «ظلم وتطاول اقویا از ضعفا دفع کند» بیان شده است. اما وظایف و مسئولیتهاى خاص هر شغل نیز گاه به تفصیل در این احکام آمده است.عنایتبه یاد از این مسئولیتها و تاکید مداوم بر آنها، نشان اعتبار و اعتناىدولتسنجرى به این مسائل مىتواند باشد. مناسب است تا در هر مورد، نمونهاىاز وظایف و مسئولیتهاى خاص ارائه شود. در فرمان محتسب مازندران، به تفصیل از وظایف محتسب یاد کرده است: چون قاعده کار مبنى بر تقوا و دیانت است، در جملگى احوال مراقب ایزد تعالىباشد و برحسب امکان، در اقامت آن چه بدین کار تعلق دارد از امر معروف و نهىمنکر تقدیم کند ... و در تسویت و تعدیل موازین و مکاییل جهدى تمام نماید تا دربیع و شرا حیفى نرود و مسلمانان مغبون و زیان زده نشوند ... و مراتب شرعیات درمسجد جامع و دیگر مساجد و متعبدات از ترتیب موذنان و مکبران و مواقیت صلوات ونفى آن چه مسنون و مشروع نیست از مسجد، به واجبى اقامت کند ... و در قمع و زجراهل فساد و منع ایشان از مجاهرت و اظهار فسق و تعاطى خمر در جوار مسجد ومشاهد و مقابر مجهود بذل کند; و اهل ذمتبه غیارى که آیات مذلت و صغار ایشانباشد در میان اهل اسلام موسوم گرداند; و در مجلس علم، زنان را از مخالطتبامردان و استماع مواعظ باز دارد و در جملگى احوال بر احیاى آثار خیر و اعلاىلواى حق متوفر باشد و طریقت پسندیده سپرد تا مستحق مزید اعتماد گردد. 42
در هر شهر براى شافعیان و حنفیان رئیس خاصى تعیین مىشده است. در یک مورد براى رئیس شافعیان مرو یعنى عبدالکریم سمعانى این وظایف یاد شده است: ریاست طبقات امام مطلبى شافعى رضى الله عنه در شهر مرو و نواحى آن و خطابتدر مسجد جامع که به اصحاب امام مسلمانان شافعى رضى الله عنه موسوم است وتدریس و تذکیر در مدارس و مدرسه نظامى و مشاهد خیر و مسجد جامع و تولیت اوقافکه اوراست و بدان منسوب است در شهر و مضافات آن تاج الاسلام و المسلمین قوامالدین را فرمودیم. 43
هر شهرى شحنهاى دارد که همان پلیس و نیروى انتظامى شهر است. این شخص، مسئولیتحفظ نظم را داشته و در ضمن، بازوى اجرایى رئیس شهر، قاضى و محتسب است. بخشى از وظایف شحنگى بلخ چنین است: ... شرعیات به مجلس قضا فرستد و رسمیات و معاملتى و دیوانى به دیوان ریاست; وثقات و امناى خویش را بر اتمام آن گمارد تا کارهاى مسلمانان به زودى و نیکویىگذارده شود و ذکر جمیل منتشر گردد و مثوبت مدد مىباشد و در کار شحنگى نایبىشهم کاردان پسندیده سیرت ستوده طریقت گمارد تا به شرایط شغل آن قیام نماید وآن چه تعلق به شحنگى دارد، بر قاعده مصلحت مىگذارد و طریق عدوان و شطط مسدودگرداند و اروش جنایات بر اندازه جرایم و یسار مجرمان ستاند و متعدیان ومفسدان را مزجور و مقهور دارد و اهل صلاح و عفاف را تربیت و تقویت کند و اقامتحدود بر متعدیان و لصوص و قطاع الطریق از لوازم شرع و امهات مهمات مسلمانىشمارد ... و درین باب استشارت و استیذان ائمه و مفتیان و علماى شریعت از واجباتشناسد و در آمن داشتن راهها و مسالک و معابر مسلمانان و اصناف مجتازان وسابله به اقصى الامکان برسد و اهل عیث و فساد را از مکامن و اماکن ایشان نفىکند و به هر طرف که مظنه فتنه و قطع الطریق باشد، رقباء امنا نصب کند تا ازآن چه معلوم ایشان مىگردد، نواب دیوان ایالت را اعلام مىکنند و ایشان را بهجدى و تشمرى تمام به حسم مادت آن خلل مشغول مىگرداند و در حکم سیاست و شریعت راندن بر مفسدان و راه زنان تغافل و تساهلنکند و ابقا و اغضا جایز ندارند و بر تقدیم هر چه مستدعى خفض عیش و رفاهیترعیت و ساختگى اسباب معاش و فراغت و استقامت احوال ایشان و مقتضى امن و سکونولایتباشد توفر نمایند و انتشار مآثر آثار عدل و انصاف در اقطار دیار ممالک مغتنم شناسند.
وظایف نقیب سادات نیز در یکى دیگر از این فرامین آمده است: قاعده حرمتسادات ممهد مىدارد و جانب هر کس بر اندازه علم و عفاف او را رعایتمى کند و ارزاق و معاش ایشان از وجوه معهود مىرساند و مصلحان را در روش طریقصلاح تقویت مىکند و مفسدان را مزجور و مالیده مىدارد و در شجرات و انسابایشان نیک تامل کند و منصب نبوت و امامت را از مدعیان و اهل تلبیس و تزویرمصون گرداند و ایشان را بعد از تفحص و استکشاف از میان سادات دور کند و تغییرسمتبه حلق شعر و تعطیل از حلیتسادات و زینت و شرف واجب داند و در کل احوالدر اظهار ایشان پسندیده کوشد و چنان سازد که او را نام نیکو و دولت را دعاى خیر حاصل باشد. 44
در حکمى نیز که براى مسئول اوقاف نوشته شده، در شرح وظایف وى آمده است: و بعد از تامل و تفکر درین باب که فرموده شد به تفحص احوال اوقاف مشغول گردد ووقفها و وقف نامهها باز طلبد و کیفیت احوال هر یک بداند و محصولات گذشتهمعلوم کند تا به کدام کس تعلق داشتست و مصاف آن چگونه بودست; اگر متصرفان کاربر رفق شارط کرده باشند و محصول به مصب استحقاق رسانیده شغل بر ایشان تقریرمى کند و به تازگى شرط احکام به جاى مىآورد و اگر به خلاف این بوده باشد، حالبه دیوان باز نماید تا آن چه از تعریک واجب شود فرموده آید و در مستقبل هرموضعى که از اوقاف استبه معتمدى کاردان خداى ترس معتبر مىسپارد و حجت مىستاند که در تیمار داشت تهاون نکند و از خیانت و اختزال دور باشد ... . 45
در چند مورد که براى قاضیان فرمانى صادر شده، به تفصیل از وظایف آنها سخنگفته شده و حتى درباره برخورد آنها با مردم نیز توضیحاتى داده شده است. همچنین در نوع این احکام گوشزد شده تا بر اساس فقه حنفى احکام را صادر کنند: و عمل قضا را که امانتى بزرگ است از علم و عفت و دیانت و حسن سیرت و سریرتخویش کسوتى پوشاند مطهر از مظنه ریا و هوا، مطرز به طراز ورع و سداد طریقتبرسلوک جاده شریعت. و در مجلس حکم چنان نشیند که از اماثل قضات اسلام و اعلامعلماى دین پیش ازو نشسته اند، وساوس و شواغل دنیاوى از سینه دور کرده و هواجسحس و عوارض نفسانى از پیش خاطر و دل برداشته و به حق المعرفه شناخته که در آنساعت که او فاصل حق و باطل است و حاکم اموال و دماء و فروج، در موقعى ومقامى است که فحول ائمه و نساک علما بر آن مقام به تفکر گذشته اند و در آن موقف بهتحیر و تامل ایستاده که آن موروث و مثمر سخط و رضاى ایزد سبحانه و تعالى است ومتوسط و متمایل جنت و جحیم تا آن تفویض و تقلید را از فادحات امانات و معظماتمهمات شمرد و در قطع دعاوى و فصل خصومات و تحلیل و تحریم و اعطا و حرمان وحفظ اموال ایتام تا به وقت ایناس رشد به غایت محتاط و متیقظ باشد و هنگاماحکام خویش از حکم داور حق مىاندیشد ... و آثار ائمه سلف را که بر طریق و مذهبامام المسلمین نعمان بن ثابت رحمة الله علیه مقتفى باشد تا قضاى و احکاماو از طعن و اعتراض مصون و محروس ماند و کارهاى مسلمانان بر منهاج و جاده شرع مىگذرد،. 46
در حکم دیگرى که براى قاضى نیشابور نوشته شده، در ضمن وظایف وى آمده است: اول ما فى الباب، فتح الباب و رفع الحجاب شرط است تا هر متحاکم از خواص و عوامکه باشد، به وقت پیش او مىرسند و دعاوى به وى بر مىدارند و حجج و بینات مىنمایند و استنجاح مقصد و اغراض بر مقتضى شرع مىکنند و عماد الدین دامتاییده چنان که از رزانت و وقار او مالوف و متعارف است در استماع دعاوىمتثبت و متامل باشد و در موازات و محاذات خصمان و تسویت میان ایشان لحظا ولفظا بر قضیتشرعى تقدیم مىکند و شریف و وضیع و معروف و مجهول را در آنقضایا و احکام متساوى دارد و در تزکیه شهود و تعدیل ایشان شرط احتیاط واستقصاى به جاى آورد و مبانى هرچه سازد و کند بر نصوص قرآن مجید کلام رب العزهنهد ... و استضاءت به اضواء و انوار آن کند و به اخبار سید المرسلین صلواتالله علیه متمسک باشد و احکام شرعى بر مقتضى او راند ... و اقتدا به آثار ائمهسلف رضوان الله علیهم در حکومات از واجبات داند و در مشکلات و معضلاتشرعیات با اماثل ائمه و کتاب علما مشاورت کند تا کردار و گفتار او در حقایق ودقایق شریعت از زیغ و زلل مصون باشد و از اعتراض و تبعات دو جهانى محروس، چه مصطفى صلوات الله علیه که معصوم و محفوظ بود ازعثرات و زلات به مشاورت مامورستحیثیقول الله تعالى: و شاورهم فى الامر ... . 47 اینها نمونهاى از وظایف و مسئولیتهایى بود که براى طبقات صاحب منصبان مختلف بیان شده است.
د: پذیرش صاحب منصب در میان مردم شهر
آخرین نکتهاى که در این فرامین آمده، درخواستسلطان از بزرگان و اعیان ومسئولان شهر براى احترام نهادن به صاحب منصب تازه وارد است. در اصل، بدونهمراهى مردم، موفقیتیک مسئول کار دشوارى است. به همین دلیل، در این فرامیناز آنها درخواستشده تا ریاست او را در کارها و مسئولیتهایش بپذیرند ومطابق آن چه وى حکم مىکند و فرمان مىراند، عمل کنند. چند نمونه از ایندرخواستها که تقریبا در تمامى فرمانها تکرار شده، چنین است: سبیل مشاهیر و ائمه و اکابر و علما و قضات و اعیان و معتبران نیشابور ادام الله تاییدهم هم این است که این تفویض و تقلید را به اهتزاز و ارتیاح تلقى کنند و به شرایط اعزاز و رسم نثار تهنیت قیام نمایند و در مساعدت و مطاوعت جانب محیى الدین طریق اخلاص سپردند. 48
نمونه دیگر: سبیل عامل و شحنه و اعیان و معتبران جرجان و نواحى آن ادام الله تاییدهمآن است که به مقدم تاج الدین استبشارى تمام نمایند و به تصدر و تقدم اواستظهارى هر کدام تمامتر دارند و مقام او را در آن دیار و قیام او را بهمصالح خویش از الطاف و مواهب ایزدى دانند و در دعوات خیر دولت قاهره شیدالله ارکانها بیفزایند و بى مشورت و استصواب تاج الدین کارى نکنند و در هیچشغل شرعى و معاملتى بى مفاوضت و مشاورت او خوض ننمایند و در حاجاتى که به مادارند به سفارت و وساطت رسالات و کتب او توسل کنند و دیوان به سراى او دارند وشحنه بى صواب دید او نقیب و عسس نگمارد و در همه کارها على العموم و علىالخصوص درین دو کار که نازک تر باشد از آن چه راى صاحب تاج الدین بیند، عدولنکنند و روسا و زعماى نواحى دهها منشور از دیوان او خواهند و بى اجازت اوتوقع ریاست و زعامت نکنند و از استبداد و استقلال بپرهیزند ... . 49 به هر روى مشابه این درخواست در بیشتر فرامین آمده است.
پىنوشتها:
1. بخشى از این فرامین در مجموعه دیگرى با عنوان منشآت عهد سلجوقى وخوارزمشاهى و اوائل عهد مغول آمده است. 2. همچنین ترجمه روسى متن عتبة الکتبه همراه با توضیحات و حواشى به سال 1985 در مسکو به چاپ رسیده اس
فرامین حکومتى منبعى با ارزش
یکى دیگر از منابعى که از دید مورد نظر در این جا، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست، فرامین و مثالهاى حکومتى است. متاسفانه بخش بزرگى از این فرامین از میانرفته و شاید درصد انگشتشمارى از آنها برجاى مانده باشد. مىدانیم که خلفابه بسیارى از سلاطین مستقل ایرانى و غیر ایرانى، منشور حکومت داده اند; اماامروزه اثرى از متن اصلى آنها و یا حتى سواد آنها در دست نیست. از میانرفتن این فرامین، به طور معمول، در ادامه فروپاشى یک امیرنشین یا سلطان نشینبوده که دبیرخانه و اسناد و مدارک موجود در آن نیز، از میان مىرفته است. شمارى از این فرامین که برجستگى خاصى داشته، تنها به صورت نمونه مشق براىتعلیم نامه نگارى برجاى مانده است. هرچه از نظر تاریخى جلوتر برویم، فرامین ومثالهاى بیشترى برجاى مانده است. به همین قیاس از دوره صفوى به این سو، حجم فرامین بر جاى مانده بیشتر است. اهمیت این فرامین از دید تاریخى روشن است. آن چه مىماند، اهمیت آنها براىروشن کردن بینش سیاسى حاکم بر آن روزگار و نظام سیاسى موجود در آن زمان است.در این قبیل فرامین، به طور معمول، تعبیرهایى به کار مىرود که از لحاظ اصولى، نگرش سیاسى حاکم بر دستگاه خلافت و امارت را نشان مىدهد. آن چه اکنون در صدد معرفى آن هستیم، فرامینى است که از روزگار سلجوقیان بر جاىمانده است. بىتردید، سلجوقیان یکى از نیرومندترین دولتهایى هستند که درجهان اسلام پدید آمدهاند. سلطان سنجر که از سال 511 تا 552 سلطان سلجوقى بود و پیش از آن نیز سالهاامارت خراسان را داشت آخرین پادشاه بزرگ سلجوقى است که بر تمامى قلمرو شرقاسلامى تا عراق و شامات اسما یا رسما حکومت مىکرد. مؤید الدوله منتجب الدین بدیع اتابک جوینى، دبیر دبیرخانه سلطان سنجر، یکى ازکاتبان و دبیران خوش قلمى بوده که شمارى از فرامین حکومتى این روزگار را کتابتکرده است. پس از آن، فرامین مزبور را کنار یکدیگر فراهم آورده و با نوشتنمقدمه کوتاهى، آن را به صورت یک کتاب با عنوان عتبه الکتبه عرضه کرده است.نویسنده به سال 516 به مرو آمده تا به آموختن شغل دبیرى بپردازد. پس از آن،به سرعت در کار خویش رشد یافت و رئیس دیوان سلطان سنجر شد. وى این فرامین را به نام ابو الفتح ناصر الدین طاهر بن فخرالملک بن نظام الملک که وزارت سلطانسنجر را از سال 528، به مدت بیستسال داشته، فراهم آورده است. طبعا بنا بهحدس قزوینى، این مجموعه، باید میان سالهاى 528 تا 548 فراهم آمده باشد. بخش عمده کتاب عتبه، فرامینى است که از طرف حکومتبراى نصب افراد مختلف در سمتهاى متفاوت نوشته شده است. 1 اما افزون بر آنها، شمارى از نامههاى عادى، اماادبى هم در ادامه به آن ضمیمه شده و گویا هدف اصلى آموزش نامه نگارى بودهاست. این کتاب به سال 1329 شمسى با مقدمه محمد قزوینى و به کوشش عباس اقبال به چاپ رسیده است. درباره این کتاب، خانم لمبتون مقالهاى با عنوان: The Administration Sanjar,s Empire As Illustrated In The ,ATABAT AL-KATABA نوشته است که در شماره بیستم نشریه Brlletin of the Schoolof Oriental and African Studies (1957میلادى) چاپ شده است. 2 بررسى وى بیشتر از دید ارزیابىساختار دولتسلجوقى است که خانم لمبتون، مباحث مهم آن را تحت همین عنوان در تاریخ ایران کمبریج در فصلى مفصل آورده است. روشن است که آن چه در این فرامین آمده، بخشى ناشى از افکار کاتب یا به عبارتىاندیشههاى سیاسى حاکم بر زمان وى و بخشى دیگر، دستورهایى بوده که شخص شاه یاوزیر صادر مىکرده اند. به طور معمول، اوامر شاه یا وزیر در قالب رسمى نامهنگارى یا فرمان نگارى ریخته مىشده و دبیر، با استفاده از تخصص ادبى خود، ازآیات قرآنى، احادیث، امثال یا کلمات حکیمانه آن را ارائه مىکرده اند. به هر روى، حتى آن چه صرفا از قلم کاتب تراوش مىکرده، دقیقا افکار حاکم بردستگاه و درگاه را منعکس مىکرده است. به همین دلیل، از عبارت پردازىها ولفاظىها که بگذریم، فرامین مزبور، یکى از منابع بسیار ارزشمند براى دریافتدرست فلسفه و اندیشه سیاسى و راه کارهاى دینى سیاسى در اداره امور سیاسى وحکومتى آن روزگار مىباشد. آن چه صرفا از نظر افکار ارائه شده در این فرامین اهمیت دارد، آن است که اینفرامین، نگاه نظرى و عملى به سیاست را با یکدیگر ترکیب کرده و دیدگاههایى را مورد توجه قرار داده که به طور عینى مبناى عمل قرار گرفته است. فرامین یاد شده، به طور معمول، شامل چهار بخش عمده است: الف: ابتدا یک مقدمه کلى که دید و بینش سیاسى در ارتباط با دولت و حکومت و روابطش با مردم یا علما در آن ارائه شده است. ب: در مرحله بعد نام و ویژگىهاى شخصى که به عنوان امیر، قاضى، محتسب یا منصبدیگرى انتخاب شده آمده که ضمن آن، دانش، مدیریت و تسلط و تجربه وى بر وظیفه و منصب مورد نظر مورد توجه قرار گرفته است. ج: در مرحله سوم از مسئولیتها و تکالیفى که بر دوش وى نهاده شده به تفصیل یا به اجمال سخن گفته شده است. د: در نهایت، از سایر طبقات و نهادهاى دولتى و ملى موجود در شهر خواسته شده تابا تمام وجود از وى حمایت و اطاعت کرده و او را در کارهایش یارى رسانند تابتواند وظایفش را به خوبى انجام دهد. این فرامین که باید منتخبى از فرامین دیوان رسائل سلطان سنجر باشد، در چندزمینه است: امارت و ریاستشهرها، قضاوت، شغل تدریس، اوقاف، حسبه، خطیب، نیابتوزارت طغرا و نقابتسادات و چند مورد دیگر.
الف: آموزههاى کلى سیاسى
در نخستین بخش از فرامین، کلیاتى آمده که به نوعى نگرش کلى سیاسى دولتکارگزاران دولتسلجوقى را درباره برخى از مهم ترین مفاهیم نشان مىدهد. روشناست که در یک فرمان، امکان توضیح و تشریح این مفاهیم نیست; اما همین مقدار نیزکه در حد چند سطر این کلیات آمده، قابل توجه است. در این جا گزیده این مطالبرا با یک جمع بندى ارائه مىکنیم. مهم آن است که عبارات زیر، در بیشتر موارد،در ابتداى فرامین آمده و این نشان مىدهد که به صورت منظم، تقریبا تمامى فرمانها این اصول کلى را در آغاز خود داشتهاند.
چون از موجبات ثبات دولت و نظام احوال شمل مملکت، بعد از تمهید قواعد عدل وتشیید ارکان شرع، هیچ کار نیکوتر از رعایتحقوق نیست ... هر توفیق که در این معنامیسر گردد مستمد الطاف یزدانى و مستنزل سعادت آسمانى شود ... . 3
بنیاد پادشاهى و قاعده جهان دارى بر عمارت فرمودن است; و جهان جز به عدل وانصاف معمور نباشد; و عدل و انصاف جهان دار جز به واسطه ولات کاردان نیکو سیرتو متصرف ستوده عقیدت پسندیده طریقت میسر نگردد و جهانیان را شامل نشود. 4
اساس دولت و قاعده ملک بر مراقبت جانب ایزد سبحانه و تعالى نهادن و اعلاىاعلام دین و احیاى معالم و مراسم شرع مقدم مهمات گردانیدن و بر توقیر و تبجیلسادات و علما که ورثه انبیاءاند و خزنه علوم شریعت و هداه و مرشدان مسالک ومناهجسنت توفر نمودن و به اشادت درجات و انالت طلبات و اعداد اسباب فراغ دلایشان اهتمام فرمودن مثمر ثبات دولت و موجب دوام نظام شمل ملک باشد. 5
اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین و حفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل ملکتباشد. 6
استبقاى دولت و استدامت آن، از نتایج و ثمرات مواظبتبر شکر و حمد او تبارکو تعالى شناسیم; و شکر نعمت ایزدى را طرایق است و ابواب; نیکوترین آن رعایتحقوق است که اساس دولتبدان ممهد ماند و عرصه ملک از آن اتساع گیرد و اسباب پادشاهى و رایات جهان دارى بدان ساخته و افراخته باشد. 7
دوام دولت و نظام شمل مملکت از ثمرات و نتایج عدل است و جهان دار و فرمان دهنده را مرضات ایزد تبارک و تعالى که سبب فوز و نجات استبه وسیله و ذریعه افاضت عدل حاصل آید. 8
چون اساس دولت و بنیاد مملکتبر افاضت عدل است و استدامت و استزادت نعمتایزد تعالى به اقامتشرایط شکر توان کردن; و ثبات و مزید نعمت ایزدى بدین دوواسطه حاصل مىگردد; این هر دو معنا را مقدمه و عمده جهان دارى ساختن و بدینوسیلت و ذریعت تنجح حصول آمال و مطالب جستن از ثمرات فطنت و امارات سعادتباشد; و توفیقى که آفریدگار عز و علا درین باب کرامت کند و هدایتى که به فضلعمیم و صنع لطیف خویش میسر گرداند، هم نعمتى دیگر باشد مضاف با سوابق نعم وسوالف عوارف او تبارک و تعالى که امداد آن را انقطاع و انصرام نیست و فیض آنکافه خلایق را شامل است و هر چه در کونین موجود است از صنع لطیف او بر حسباستعداد مخصوص بهره جودست. 9
جهاندارى و پادشاهى را مدارج و مناهج است و دین و دولت را مراتب و قواعد; وچون در انتهاج آن مناهج و تشیید آن قواعد، تاملى به واجب رود و اطراف و اوساطآن به حزم و تدبیر راى صائب نگاه داشته شود، اساس دین و دولت هر روز مستحکمتر و راسختر مىگردد و مبانى جهان بانى رفیعتر و منیعتر مىشود و فراغ دلاز دواعى اختلال حاصل مىآید; و آن تدبیر جز به تایید و توفیق ایزد سبحانه وتعالى که یؤید بنصره من یشاء نگردد و ملک و دولت الا به حول و قوت او عز و علانتوان داشت; و منظوم گردانیدن شمل ممالک و مصالح جهانیان الا به استخدام ثقات ودهات حشم و خدم از اصحاب شمشیر و قلم نتواند بود; و اختیار ایشان بعد ازاختبار توان کرد و بسیار روزگار باید گذاشتن و بندگان و خدمت کاران بر تصاریفروزگار و اختلاف احوال عرض مىکردن و استکشاف مناقب و مثالب و خصال و خلالایشان مىفرمودن تا بعد از تجربت و امتحان هر یک بر اندازه شهامت و دهات وکفایت و غناى او تقلید مهمات فرموده آید و اعنه اعمال به دست او داده شود. 10
ثبات دولت در طلب رضاى حق سبحانه و تعالى پیوسته است و استدامت نعمت او عز وعلا کردن، به اقامتشرایط شکرست; و تحصیل رضاى ایزدى و اقامتشکر در آن باشدکه هر حقى به موضعى نهاده آید و هر مهم که به مصالح دینى و مهمات شرعى بازگردد، تقدیم کرده شود. 11
اعلام دولت و معالم اقبال که در جهان منصور و معمور ماند و از نوایب و حوادثایام مصون و محروس، به مراقبت ایزد تعالى و تشیید قواعد امور دینى و تمهیدمصالح شرعى باشد و هرچه در این باب تقدیم افتد و به تایید ایزد تعالى میسرگردد آن را از دلایل اقبال و مخایل مزید دولت و بسطت مملکتشناخته شود. 12
آسوده داشتن رعایا و بر احوال ایشان شفقت نمودن و ترتیب مصالح ایشان فرمودنو سایه عدل بر ایشان گسترانیدن و از معرت جور و عدوان مصون و محروس گردانیدناز لوازم و مفترضات است و از موجبات و از مثمرات مرضات ایزد سبحانه وتعالى. 13
انتخاب و اختیار ثقات و کفاه در تقلید و تفویض معظمات امور مملکت از دواعىخلود دولت است و استخدام ایشان بعد از استخارات از الهام ایزدى و فیض الهى.
دوام دولت و نظام مملکت از ثمرات نتایج رعایت رعایا است که ودایع ایزد تبارکو تعالىاند و ما به احسان به ایشان ماموریم حیثیقول الله عز و جل: احسن کمااحسن الله الیک ... چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ و رعایت ایشان رامکلفیم و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بودن، یوم لا تملک نفس لنفسشیئا و الامر یومئذ لله ... . 14
و تقریر اعمال دینى که اساس دولتبدان مستحکم ماند، بر کسانى که استحقاق واستعداد آن داشته اند، انتسابا و اکتسابا، از لوازم دانسته ایم و مقاعد وقواعد اعمال و احوال ملک و دولت را به انتهاج این منهاج و سلوک این طریق مؤکد و ممهد دانسته. 15
ثبات دولت و نظام شمل مملکت از نتایج و ثمرات افاضت عدل و اشاعت احسان استکه بدان ماموریم از آفریدگار تبارک و تقدس، آن جا که مىگوید در مصحف مجید:ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى، و دیگر جاى مىگوید: و احسنکما احسن الله الیک، و صاحب شریعتسید انبیا و رسل صلوات الله علیه و علیهماجمعین گفته است: عدل ساعه خیر من عباده سبعین سنه. و عدل آن باشد که حق بهموضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود و قاعده اعط القوسباریها تمهید افتد و هر کس را از خلایق جهان، رعایا و مستخدمان و متقلداناعمال و مباشران امور دینى و دنیاوى بر معارج و مدارج استحقاق و استقلال نگاهداشته شود و ذمم و حقوق ارباب وسایل اکید و ذرایع حمید که آثار مساعى و مقاماتایشان بر صفحات مهمات ملک و جبهات ایام دولت ظاهر باشد و امداد خدمات مرضىمتظاهر مرعى و مقضى گردد تا به میامن آن هر روز معاقد مناظم احوال مملکتمستحکمتر مىباشد و قواعد اسباب در آن دولت مؤکدتر مىشود; و از حول و قوتایزد سبحانه و تعالى و لطایف او عز و جل در حال اقامت و نهضت و سلوک وحرکت امارات مزید نعمت و بسطت مملکت مشاهده مىافتد و شکر مواهب و عوارف آفریدگار عز شانه واحسانه که موجب زواید عوایدنعم باشد چنان که گفته است عز من قائل: لئن شکرتم لازیدنکم از ضمن آن ترتیبپدید مىآید و مواد فیض احسان او عز و علا متصل تر مىگردد بتوفیق الله و حسنتیسیره. 16
افاضت عدل و احسان به همه زبانهاى جهانیان محمودست و در همه دلهاىآفریدگان محبوب و اصحاب ملک و ادیان متفرق و مذاهب مختلف و ارباب طرق متناسبو مسالک نامتقارب در احماد این دو سیرت و بر اطراء این دو طریق اتفاق و اطباقدارند و در مصحف مجد شرف ... فرمان نافذ و حکم قاطع بر این جملتست: ان الله یامربالعدل و الاحسان ...; و هر کس را از اولوا الامر در جهان داشتن و مرضاه خالق و صلاحمخلوق جستن و اسباب معاد و معاش ساختن، طریقتى اختیار افتادست و سیرتى موافقنموده که همتبر آن مقصور داشتست و مطلوب دینى و دنیاوى از نتایج ثمرات آندانسته; و اختیار و انتخاب ما عدل و احسان است که منافع آن اصناف خلایق وحیوانات را از انام و انعام و دواب و هوام و طایرات و سانحات حتى الجراد والنمل شامل است و هر یک را از آن بر حسب نظرت و قدرت و قضیت قضا و قدر بارىتعالى حظى و نصیبى ظاهر; و اول قاعده جهان دارى افاضت عدل است; پس اشاعتاحسان که رعایا و زیردستان تا از معرت ظلم و عادیت عدوان امان نیابند طلب رزقو اعداد اسباب معیشت نتوانند کرد و اثر احسان بعد از تمهید اساس عدل بر احوال ایشان پدید آید; و معتقد ما آن است که فیض عدل در میان خلق به جایگاهى مىباید رسانیدن که جملگى فقرا و ضعفا از صدقاتاغنیا و اقویا ایمن توانند بود و گماشتگان و حشم و خدم چنان منزجر و منتبهباشند که در مدارج و معابر هیچ ضعیف را ازیشان فزع آسیب و رنج نباشد و ازقوائم خیل مفر و مهرب نیابند; و مستحق ترین رعایا به نظر عنایت و ارعاء واختصاص فرمودن به عاطفت و رافت اهل بر و مقیمان صحرااند که از آبادانى دورباشند و اخبار سراء و ضراء که ایشان را پیش آید دیرتر به درگاه رسد و متاجر ومکاسب ایشان سبب کثرت نعمت و فراغت و انتفاع و استمتاع اهل عصرست و خاص و عام در آن خیرات و برکات مقاسم و مساهم. 17
تقدیم مصالح دینى و تشیید قواعد شرعى از موجبات ثبات دولت و دواعى بسطتمملکت است; و نیکوترین خیرات و پسندیده ترین مساعى در مهمات آن است که منافعآن شامل باشد و هر کس از اصناف خلایق و طبقات آدمیان از آن نصیب یابند و آثارآن منتشر شود و برکات آن متواصل و متشایع گردد و شغل احتساب ازین جملتست که اساس آن بر امر به معروف و نهى منکرست و فواید این معنا کافه خلق را شامل گردد و همگنان از آن بهره گیرند. 18
تبجیل ائمه و علماى دین کثرهم الله از موجبات ثبات دولت و نظام شملمملکت است و ترتیب منظم احوال ایشان از دواعى نظام مملکت و همواره همت ما برتمهید این معانى و تشیید این مبانى باعثبودست و رغبتبدان مصروف; و در احیاىخاندان قدیم و اعلاى مراتب اهل علم و عفت که اعلام دین و پرستندگان حق وسپرندگان طریق شریعت اند به آفریدگار عز و علا تقرب جسته ایم و بدین وسیلتاستمداد لطایف و عوارف او تبارک و تعالى کرده و آثار میامن و برکات بر صفحات احوال دولت ظاهر و لایح مىیافته. 19
چون ایزد سبحانه و تعالى که مالک الملک به حقیقت اوست و عطایا و مواهب اوخلایق را شامل است و بر هرچه در عالم موجودست از فضل او اثر فیض جودست، هرآفریده را که از عدم به وجود رسانیده استبر حسب استحقاق و قضیت استعداد آنچه کمال او بوده است مبذول فرموده است، فسبحانه ما اعم نعمه و اتم کرمهواظهر احسانه وابهر برهانه عنان ملک در دست تصرف ما نهادست و ظل مزید عنایتو رافتبر احوال ما گسترانیده و ما را به مرتبت و به منزلت ظل الله فى الارضرسانیده و در مبادى جهان گستردن و کشورى از متغلبین ستدن و به مستحقى دادن،عزمات و آراى ما را مفاتیح فتوح اقالیم عالم گردانیده و تایید و نصرت را آیاترایات و اعلام ما کرده، هر شهریار و کشوردار که در هفت کشور جهان شهریار وپادشاه است فرزند و صنیعه و برکشیده و درم خریده ماست و قاعده خدمت ما راملتزم و منهاج طاعت ما را منتهج و به عبودیت ما مفتخر و مبتهج; و معلوم استکه نطاق شکر آدمى بر اداى حقوق عوارف و صنایع ایزدى محیط نگردد ... اما بر حسبامکان و اندازه توان، گزاردن شکر نعمت منعم واجب است و مقصود ما از این ذکر،تجدید احصاى بعضى از آلاء و نعماى ایزد تعالى ... شکر نعمت است نه اظهار عظمت و تعداد عدت و شوکت ... و از آن چه از این معنا هم بهتوفیق او میسر گردد توقع تزاید نعم و تظاهر منن او تبارک اسمه مىکنیم وهر روز اثمار آن از بسطت عرصه ملک و تمکن از نواصى اقاصى آمال ظاهرتر مىیابیم ...; و گزاردن شکر نعمت ایزدى را ابواب و اسباب است. یکى از آن جمله تمشیتامور دین و شریعت است که ما آن را همواره بر کل مهمات مقدم داریم و درینترتیب آن چه در وسع و مقدرت آید به جاى آریم; و دیگر تربیت و اصطناع بیوتاتاست که انعام و اکرام ایشان از لوازم شمریم و در تفویض اعمال دینى اجتبا واصطفاى ایشان واجب و متعین دانیم; بدین طریقت از آفریدگار تقدست اسمائهاستنصار لواء ملک و استثبات اساس دولت کنیم. 20
چون ایزد سبحانه و تعالى به فضل عمیم و صنع لطیف خویش پادشاهى عالم، مارا کرامت کرده است و عنان حل و عقد مصالح ممالک جهان و ترتیب مناظم امورجهانیان در دست اقتدار ما نهاده و رایات دولت ما را آیات قدرت و ظمتخویشجل و عز گردانیده و خلایق بسیط زمین را برا و بحرا، سهلا و جبلا به ودایع ماسپرده و سایه ایالت و سلطنت ما را بر ایشان گسترده ... و شکر آن عوارف و مواهبجسیم جزیل گزاردن ... از لوازم و مفترضات باشد و گزاردن شکر نعمت او را تبارک وتعالى ابواب و اسباب است و اولوا الامر بدان مامورند کما قال جلت عظمته: ان اللهیامر بالعدل و الاحسان، و ما همواره در دولتخویش از مبدا طلوع رایت تا غایتوقت همتبه تمهید و تشیید اساس این دو فضیلت مایل داشته ایم و عقیدت و طویتبر ایثار و اظهار آن باعث و منظورى یافته و هر بسطت که ما را در دولت و مملکتمىفزودست از الطاف و صنع الهى روى مىنموده از میامن آن طویت و عقیدت دانستهایم و از برکات آن شمرده ... و چون ما به فرمان آفریدگار عز شانه حفظ ورعایت ایشان را متکلفیم (کذا) و معتقد که از احوال ایشان مسئول خواهیم بود: یوم لا یملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله.
جمعبندى
مطالعه این عبارتها که به طور معمول در آغاز یا بخش آغازین فرامین آمده، چند اصل را یادآور شده است: 1- عدالتسبب ثبات دولت است; چه اول قاعده جهان دارى، افاضت عدلت است. 2- رعایتحقوق مردمان به عنوان مصداق عدل، سبب ثبات دولت است. 3- اساس پادشاهى و جهان دارى بر آباد ساختن است. 4- آباد ساختن جز با رعایت عدل و انصاف ممکن نیست. 5- اساس دولت و قاعده ملک بر پایه احیاى معالم دین و شرع و اقامه حدود الهى است. 6- احترام به عالمان دین، سبب ثبات دولت و مملکت است. 7- بقاى دولت و دوام آن، نتیجه شکر نعمتهاى الهى است و بهترین شکرگزارى از نعمتهاى الهى رعایتحقوق مردمان است. 8- تشیید قواعد امور دینى و تمهید مصالح شرعى از دلایل بسطت مملکت و دولت است. تمشیت امور دین مصادق شکر نعمتهاى خداوندى است. 9- دوام دولت و نظام مملکت از آثار و نتایج رعایت احوال رعایا است که یک تکلیف الهى است. 10- ثبات و دوام دولتبر دو مفهوم عدل و احسان است که رعایت آنها تکلیف الهى است. 11- دو مفهوم عدل و احسان در تمامى ادیان و مکاتب پسندیده است و هر کسى براى اجراى آن، نظر و طریق خاص خود را دارد. 12- سلطان مصداق ظل الله فى الارض بوده و ملک و دولت را خداوند در اختیارشنهاده است. سلطان و همه کارگزاران در برابر خداوند مسئول خواهند بود. بیشترین مفهومى که در این فرامین آمده، درستبه مانند تمامى متون سیاسى که دردنیاى اسلام نگاشته شده، مفهوم عدل است. این مفهوم برگرفته از قرآن است و بههمین دلیل، همراه مفهوم احسان، به عنوان دو پایه و اساس براى جهان دارى از آنها یاد شده است. مفهوم عدل، گاه به عنوان یک مفهوم از عقل عملى که نزد همگان پسندیده است، موردتوجه قرار گرفته و گاه به عنوان یک تکلیف الهى که به طور ضمنى از آیه ان الله یامرکم بالعدل والاحسان گرفته شده است. در این جاست که «اقامت مراسم عدل» تکلیفى است که «جهان دار» از سوى «آفریدگار» دارد. تعریف عدل براى نویسنده این فرامین، مطابق معناى لغوى آن، نهادن هر چیزى به جاى خود است: «عدل آن باشد که حق به موضع نهاده آید و کار در نصاب استحقاق مرمت فرموده شود». در جاى دیگرى در تعریف عدل مىنویسد: و چون گفتهاند که معناى ظلم «وضع الشىء فى غیر موضعه» است، از قضیت این سخن لازم مىآید که عدل «وضع الشیىء فى موضعه» باشد و ما از آفریننده جلت عظمتهدر تنفیذ احکام میان خاص و عام به افاضت عدل ماموریم و به سپردن کار بهکاردان و رسانیدن مستحق به رتبت استحقاق و تقویت او در آن مخاطب و منسوب. در این صورت، رعایت عدل در میان مردم، اولین مصداقش رعایتحقوق است. رعایتحقوق، اعطاى حق هر ذى حقى است که به هر دلیل، و بیشتر در دید شرع، صاحب آن حقشده است. افزون بر بعد اثباتى عدل که پرداختحق به ذى حق است، بعد انکارى آن،نفى ظلم و تعدى و در یک سخن ایجاد شرایطى است که همه مردم به ویژه ضعفا کهآسیب پذیرترند، از ظلم و اجحاف هر قدرتمندى در امان باشند; به تعبیر روشنتر،امنیت مصداق یا وسیله یا ابزار تحقق عدل است; شرایطى که هر ذى حقى به حق خود برسد و از ظلم و تعدى و غصب حقوق بر کنار بماند. نویسنده در همین فرامین، مصادیق روشنى از رعایتحقوق، حفظ اصول عدالت، تامینامنیت و مقابله با ظلم را به دست داده است. در فرمانى که براى تعیین رئیسسرخس به ریاست آن شهر نوشته شده، آمده است: بر احترام و توقیر و اکرام و ائمه و علما و مشایخ و اعیان آن خطه متوفر باشد وحقوق و ذمم همگنان بر مقادیر درجات و مراتب طبقات مرعى و مقضا دارد و تقدیمهرچه به تخفیف کافه رعایا پیوندد و متضمن دل فارغى و آسایش ایشان نماید ازلوازم داند و در ازاحت رنج اقویا از ضعفا و ازالت تحکم اغنیا بر فقرا مبالغتکند و نگذارد که از جهت مجتازان و گزیدگان حشم و متجنده و ارباب حوالات دیوانىبه عوارض و علف با آن رعایا خطاب رود و چنان سازد که ایشان از تمهید رسوممحدثه و تعرض محالات مصون و محروس باشند و در کنف امن و عدل روزگار مىگذرانند. 21 احسان در کنار عدل، به معناى گذشت درباره کسانى است که رعایت عدل براى آن ها،قدرى دور از رافت و مهربانى است. عدل تنها، قدرى خشک و بى روح است; آن چه آن را کامل مىکند، مفهوم احسان است. به طور کلى، یکى از اساسى ترین مفاهیم در حفظ و ثبات دولت در این فرامین،رعایت احکام شرعى است; با این حال، وقتى نوبتبه احکام قضا و حسبه و اوقاف وتعیین مدرس مىرسد، بر این نکته تاکید بیشترى مىشود. چه «تفویض اعمال شرعى بهائمه و علما که اساس دین و اسلام به ایشان راسى و راسخ است از واجبات باشد وتقویت و تربیت ایشان در آن چه ملابست کنند و متقلد آن گردند، از لوازم ومفترضات» 22 در دیگر جاى، در ابتداى حکمى که براى تعیین قاضى گلپایگان دادهشده آمده است: «قضا و حکومتبزرگ تر شغلى است از اشغال دینى و نازک تر عملىاست از اعمال شرعى و ترتیب آن کردن و تیمار داشت آن به مستحقى از ائمه دین و علماى شریعت تفویض فرمودن از فرایض باشد.» 23 در چنین جامعهاى که ثبات دولت و نظام شمل مملکتبر پایه احیاى معالم دین وتشیید احکام شرعى مىباشد، باید منزلت علما محفوظ بماند. لذاست که به صراحتدر یکى از این فرامین آمده است: اجلال و اعزاز ائمه و علما که خزنه علوم دین وحفظه قواعد شرع اند، از دواعى ثبات دولت و موجبات نظام شمل مملکتباشد. 24
ب: ویژگىهاى فرد منتخب
دومین بخش فرامین، نام بردن از فردى است که براى آن مسئولیت انتخاب شده که درضمن آن، به بیان ویژگىهاى او پرداخته شده است. در بیان همین ویژگىهاست که مىتوان به برخى از دیدگاههاى سیاسى حاکم بر کارگزاران ولتسلجوقى پى برد.طبیعى است که براى هر منصبى، به تناسب، ویژگىهاى خاصى در نظر گرفته شده است. یک ویژگى کلى که در بسیارى از موارد لحاظ شده، بستگى خانوادگى افراد و انتخابآنها از اهل بیوتات و خاندانهاى بنام و اصیل در اصطلاح «خاندان قدیم» 25 است.در اصل، یک ملاک مهم براى انتخاب افراد براى سمتهاى مختلف دراین دوره، اصالتخانوادگى است. این خاندانها در بسیارى از موارد به طور موروثى، مناصبى چونریاستشهر، قضا و یا تدریس را به عهده داشته اند. اعتقاد به انتخاب افراد ازاین خاندانها، یکى از اساسى ترین و رایج ترین ملاکها در گزینش مىباشد کهمعمولا در فرامین با عبارت «چون از عادات دولت ما معهود و متعارف استحقوقاسلاف در اخلاف رعایت فرمودن و جاه و جاى پدران به فرزندان سپردن» بیان مىکند. 26 به عنوان نمونه، خاندان صاعدیان، براى سالها، منصب قضاوت را درنیشابور عهده دار بودند. در حکمى که سلطان سنجر براى شیخ الاسلام ابوالبرکاتمحمد بن احمد بن صاعد نوشته، آمده است: و پوشیده نیست که از خاندان صاعدیان در اشتهار مآثر و فضائل و اشتمال بر مفاخرو محامد چه صیت منتشر شدست و همواره اکابر و اماثل آن خاندان مذکور و مشهوربه صدد جلایل اعمال دین بودهاند ... و ملوک و سلاطین اسلام ما، به روزگار ایشانتقرب و تیمن نموده و تربیت و تقویت ایشان به فال داشته و ما از مبدا طلوعرایت دولت الى یومنا هذا، اقتدا درین معنى به اسلاف خویش داشته و هرگز آنخاندان را از اعزاز و تبجیل خالى نگذاشته.
نمونه دیگر خاندان سمعانى است که ابتدا حنفى بوده و سپس به مذهب شافعى گرویدندو ریاستشافعیان خراسان را عهده دار شدند. سلطان در حکمى که براى تعیینابوسعد عبد الکریم بن محمد سمعانى (م562) نویسنده الانساب و التحبیر به سمتریاست اصحاب شافعى خراسان داده با تاکید بر اصل «احیاى خاندان قدیم» آمدهاست: و چون خاندان سمعانى در خراسان منشا و منبع علوم دینى و مهبط و مغرس کرامت وفضل یزدانى است و همواره صدر و مسند علم و فتواى آن به عالمى متبحر و صاحبریاستى از آن خاندان به انواع علوم و آداب از اقران و اکفا متفرد و آراستهبودست و اجل امام زاهد تاج الاسلام قوام الدین ابوسعد عبد الکریم بن محمد بنمنصور السمعانى ادام الله تاییده که واسطه عقد آن خاندان است و انوار وآثار آداب و علوم او در اقطار آفاق شایع و منتشر و پدر خویش را، خلفى صدق ووارثى مستحق ... راى چنان اقتضا کرد که معتمدان را فرستادیم و بر سبیل اعزاز واکرام به استحضار او مثال دادیم و به تفویض منصب آبا و اجداد و مزین گردانیدنمحراب و منبر و اعمال دینى که به حق ارث و قضیت استحقاق اوراستبه مکان اوموعود فرمودیم.
سلطان در عین اعتقاد به حفظ برخى از حقوق موروثى، ضمانت نکرده است که اگر ازفرزندى خطا سرزد، باز کار پدر را در دستان وى باقى گذارد. در حکمى که دربارهعمل جرجان صادر شده، به تفصیل در این باره صحبتشده و از جمله چنین آمده است: یکى از کاردانان و برکشیدگان و برآوردگان ما امیر محمد یول ابه بود که چونولایت جرجان به ایالت او تفویض کردیم، در خدمت ما و رعایت رعایا و اظهار حصافتو حسن سیرت و سریرت برجاده رشاد رفت. لاجرم فاتحه و خاتمه کار او به خیر وخوبى گذشت ... و از جهت آن که از عادت ستوده ما آن است که حقوق گذشتگان دربارهماندگان رعایت فرماییم ... منصب او به فرزندش حسن ارزانى داشتیم و او را بهانواع مواهب و عواید اختصاص فرمودیم ... یک چند درین شعار مىبود و از خویشتنرشدى همى نمود و به مزید عنایت و عاطفت مخصوص مىگشت تا آن وقت که خویشتن رابسطتى و ثروتى دید، زیادت از آن که همت و رتبت او بدان مىرسید مغرور گشت وعنان طغیان به دستشیطان داد ... . 27
شورش این شخص سبب شد تا سنجر خود براى آرام کردن اوضاع به آن سامان سفر کند. پس از آن شخصى از خاندان سلجوقى را که با تعبیر «فرزندى که از جوهر مطهرسلجوقى پسندیده ترین سلاله و گزیده ترین ثمره است و پرورش یافته در کنار مایافتست و به اخلاق ما متخلق و متادب شده» وصف کرده، به حکومت آن ناحیه گمارده است. در ارتباط با اصیل بودن خاندانها، نکته دیگرى نیز در دوره سلجوقى مورد توجهبوده است. در واقع، بسیارى از خاندانها در میان مردم محبوبیت داشتند وبرکنار کردن آنها، موقعیتسلطنت را در آن مناطق سست مىکرده و حتى احتمالشورش نیز وجود داشته است. درباره مازندران آمده است: خاندان ریاستبه مازندران، خاندانى است که ذکر بزرگوارى آن در اقالیم عالممنتشر شدست و اخبار شرف و قدمت و وفور حرمت در اقطار جهان شرقا و غربا مستفیضگشته و هر یک از افاضل و اماثل آن خاندان در عهد خویش بر معاصران همان فضیلتمقدم داشتست ... و از این جهت دلها بر ولا و محبت او منطبق گشتست و زبانها به ثنا و محمدت او منطلق شده ... . 28
در این زمینه، انتخاب سادات، همواره مورد توجه بوده و به عنوان یک امتیاز ازآن در حکم یاد مىشده است. البته در مورد نقابتسادات که کسى جز از اینخاندان برگزیده نمىشده; اما جز آن نیز، سید بودن یک ویژگى قابل ذکر بودهاست. از جمله درباره منصب تدریس در بلخ درباره فرد منتخب امام سید ظهیر الدین آمده است: ... وچون از شجره نبوت و دوحه رسالتشاخى یافته شود از فیض الهى بهره لطف مستوفىیافته و به حلى و حلل ازهار و انوار علوم و آداب و لباب الباب متحلى شده و بهنفحات نسیم صنع ایزدى متعطر گشته ... اعزاز و اجلال چنین دوحه رسالت و ثمره شجره نبوت بر کافه خلایق واجب و متعین باشد ... . 29
درباره نقابت نیز معمولا توارث اصلى اساسى بوده و سلطان منصب مذکور را به طورنسل اندر نسل، به افراد یک خاندان مىسپرده است. درباره سید اجل مرتضى جمالالدین ابوالحسن العلوى آمده است: نقابتسادات گرگان و دهستان و استرآباد و دیگر مواضع که بدین بلاد مضاف و منسوباست و این منصب به حق الارث سیدا عن سید و کابرا عن کابر به جمال الدینرسیدست، به وى ارزانى فرمودیم. 30
البته باید توجه داشت که در دوره سلجوقیان، بسیارى از بردگان ترک که ازماوراءالنهر یا ترکستان به خدمت گرفته شدند، به مرور مناصب عالى یافتند. اینمسئله درباره کسانى چون اینانجحاکم رى یا ایلدگز حاکم آذربایجان صادق است.لذاست که سنجر در یکى از این فرامین با اشاره به امیر قماج مىنویسد که«اگرچه از عداد ممالیک بود، همت ملوک داشت و از این جهت قسیم و سهیم ملک ودولت گشت و نهالى بود بر چمن ملک نشو و نما یافته بل هلالى از افق آسمان ماتافته». 31 انتخاب افراد با تجربه درکار، یکى از اصولى است که در کنار اصالتخانوادگى،مورد توجه بوده است. در این زمینه، در انتخاب رئیس سرخس که به نجم الدین رئیس الشرق رسیده آمده است: ... و از این جهتخواهیم که رئیس و مقدم متبوع ایشان آن کس باشد که انتساب بهخاندان قدیم دارد و در ممارست و ملابست کارهاى خطیر مهذب و مجرب گشته باشد و حلو و مر ایام چشیده و رخاء و شدت و راحت و مشقت روزگار دیده و کشیده و عهد شباب در مختلفات احوال گذرانیده و به حد کهولت رسانیده. 32
انتخاب افراد مجرب، براى مراکز مهم تر، از نکاتى است که در برخى از فرامین،مورد تاکید قرار گرفته است. از جمله درباره شهر مرو که تخت گاه سلجوقیانبوده، درستبا تاکید بر همین نکته، آمده است: چون خطه مرو سریر ملک و مرکز رایت دولت و مهبط وفود و تایید و نصرت استبرخاندان سلجوقى ... هر مهمى که آن جا باشد به کسانى تفویض فرماییم که از ثقات وکفاه دیوان که بر اقران و اکفا فضیلت تقدم دارند ... و در تضاعیف تصاریف روزگارمجرب و مهذب شده و بر دقایق امور معاملات وقوف تمام یافته و بر محک اختیارپسنده عیار آمده ... . 33
برآمدن افراد در تشکیلات ادارى و لشکرى، و طى کردن مراتب و درجات پیشرفت، زمینهترقى آنها به مقامات بالاتر است. این کار مىتواند محک امتحانى براى شناختلیاقت افراد باشد. در یک مورد که باز مربوط به مرو است، آمده است: و همواره چنان خواهیم که زمام اعمال آن بقعه همایون در دست صاحبان تدبیرى شهممتدبر متیقظ باشد ملابست جلایل اعمال کرده و در تضاعیف و تصاریف روزگار محنک و مجرب شده و در مناصب مرقوق و منتصب گشته و بر محک امتحان در هر یک از آنپسندیده آمده و مستاهل و مستحق زیادت اعتماد نموده و مستعد رتبت و درجهبوده. 34
در کنار این ویژگىها، به مسائل اخلاقى شخص و نیز مدیریت و کارآیى او نیز توجهمى شده است. این مسئله در قالب عبارات مختلفى که در وصف افراد آمده، انعکاسیافته است. از جمله در حکم تعیین متولى اوقاف گرگان آمده است: تولیت اوقاف که در شهر گرگان و نواحى آن است، به امیر امام اجل عزیز الدیناثیر الاسلام ادام الله تمکینه که از خواص خدمتکاران مجلس ما است و به سدادطریقت و حسن سیرت و عقیدت موسوم و به کوتاه دستى و امانت گزارى و دیانت ونگاه داشتن حقوق شرعى و رعایت آن چه به رضاى ایزدى و نیکونامى دو جهانى باز گردد موصوف و معروف، حوالت فرمودیم. 35
برخى از مناصب، شایستگىهاى خاصى را مىطلبیده که در این فرامین به طور ضمنىبه آن اشاره شده است. از جمله شغل حسبه که شرط اساسى آن آگاهى به قوانینشریعت و شناخت منکر از معروف مىباشد. در حکمى که براى محتسب مازندران دادهشده آمده است: و چون خواجه امام اوحد الدین احسن الله توفیقه به عفت و سداد طریقت و حسنسیرت و عقیدت موصوف و معروف است و به دانش رسوم شرعیات و صلابت در دین و احیاىسنت مشهور و مذکور، احتساب مازندران به شهامت و دیانت او تفویض فرموده شد. 36
درباره قضاوت نیز شایستگىهاى خاصى یادآورده شده است: منتصب در آن منصب مرقوق و متحمل اعباى آن امانتبزرگ جز آن کس نتواند بود کهاو را در خاندان علم و شریعت و سداد طریقت عرقى عریق باشد و اتصاف و اتسام بهمآثر و مفاخر دینى و دنیاوى از قد و قدر او قاصر نیاید و اعتلاى رتبت او برمراتب اتراب و اضراب اولو الالباب مستنکر ننماید. 37
رسم مردمان نیز بر این بوده که درباره امیران یا متولیان هر کارى، اگر انتقادىبه نظرشان مىرسیده آن را به درگاه سلطان مىرسانده اند. در برابر، زمانى کهاز کار حاکمى یا قاضى اى راضى مىبوده اند، نامههاى تشکر براى درگاه ارسال مىکرده اند. از آن جمله درباره قاضى نیشابور آمده است که «شکرنامههاى کافهرعایاى شهر و ولایتبه حضرت مىرسیدست و آسایش و فراغى که جمله اهل ولایت را به استقلال برهان الدین قاضى بودست، بر راى ما عرضه مىکردند. » 38
ج: وظایف مسئولان
در بخش سوم این فرامین، مسئولیتها و وظایفى که به عهده این افراد گذاشته شده،آمده است. البته در مواردى، به احترام آن که این اشخاص خود به وظایف خویشواقفند، از آن یادى نشده است. 39 وظایف یاد شده در این فرامین، برخى کلى و برخى موردى و متناسب با شغلى است کهبه شخص واگذار شده است. یکى از وظایف کلى که در بیشتر این فرامین آمده، احترامنهادن به چهرههاى برجسته شهر است که به هر روى به عنوان طبقه اعیان، حافظنظام اجتماعى جامعه و ارکان قوام آن هستند. در یک مورد، به حاکم رى نوشته شدهاست که «و بر احترام و توقیر و تبجیل و اعزاز از سادات و ائمه و علما و صلحاو مشایخ و اهل بیوتات متوفر باشد». 40 در ادامه نکته دیگر، احترام گذاشتن به آراء و دیدگاههاى این افراد و مشورت در امور با آنها است: بر احترام و اکرام سادات و مراعات طبقهاى از طبقات بر مقادیر درجات ایشان ازفرایض داند و سخن ایشان در مصالح به واجب اصغا کند و بر کار گیرد ... و مقاصد هریک به واجب تفتیش کند و در آن چه به مشاورت و مفاوضت ارباب تجارب و مقدمان و معتبران حاجت افتد، بعد از مشاورت حکم کند.
در فرمان دیگرى نیز نمونهاى از این توصیهها آمده که گرچه مفصل است، اما متن جامعى است: و در احیاى معالم شرعى و تشیید قواعد دینى و توقیر و تبجیل قضات و ائمه و علماکه میراث داران پیغمبراند صلوات الله علیهم اجمعین مبالغت نماید و ایشانرا در تنفیذ قضایا و احکام تقویت کند و در جهاد کفار که در حدود دهستان وبیابان منقشلاق اند و قهر و قمع ایشان به وقتخویش متشمر و مجتهد باشد; فقدقال الله تعالى: و جاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتباکم، و در ایمن داشتن مسالکو معابر مجتازان و سابله در بر و بحر جدى تمام کند و با مقطعان و شحنگاناطراف آن چه شرط احتیاط و استقصا باشد درین باب به جاى آورد و اقامتحدود وراندن حکم سیاستبر اهل فسق و فجور و لصوص و مفسدان و راه داران از فرایضشمرد ... و حرمت امرا و مشاهیر که در خدمت او منتظم اند از حشم خراسان و عراق و مازندران برحسب درجات و تفاوت طبقات ایشان موفور دارد; و مشاورت کردن با ایشان از مهمات مصالح داند و از هر کس آن چه نیک بگوید نیک بشنود و در آن نیک تاملکند و آن چه زبده و خلاصه باشد و به مصلحت مقرون نماید بعد از اجالت راى ومعاودت در مشاورت با مخلصان تجربه یافته روزگار دیده بر کارگیرد تا آن چه رود بر سنن صواب و سداد باشد و از خطا و خللمصون و محروس. و رکن بزرگ تر در ضبط ولایت و نظم شمل مصالح تالیف و استمالت دلها شناسد و البته رضا ندهد که میان حشم و خدم و عبید و موالى به هیچ نوع ازانواع مخالفتى و مکاشفتى باشد ظاهرا و باطنا چه از اختلاف اهواء و تشتت آراىحشم اختلالى راه یابد که به اثارت فتن و اراقت دماء انجامد و اقطاعات و مواجبو ارزاق هر کس بر وفق استحقاق و مقدار اقدار مقرر و مهنا دارد و بى جرمى ظاهرمکشوف که همگنان را بر آن اطلاع افتد عتاب و عقاب جایز دارد تا ملتزمان خدمت دلشکسته نگردند و رمیدگان به قوت دل روى به خدمت آرند و چون از کسى جنایتى وخیانتى ظاهر بیند اغضاء و ابقاء نکند که مهابت پادشاهى در امضاى حکم سیاستاست و جملگى ولات و مقطعان و گماشتگان را تنبیه کند تا بر رعایا حیف نکنند و خراج و اعشار و رسوم دیوانى چنان که معین و مقنن باشد به وقتخویش به مجاملهطلب مىکنند و به زواید خطاب نرانند و هر کس از ایشان زیردستان خویش را در کنف عدل و انصاف مرفه و فارغ دل دارند. 41
از دیگر تعابیر کلى، یکى هم تاکید بر جلوگیرى از ظلم اقویا نسبتبه ضعفا استکه با عبارتى مانند «نگذارند که از اقویا بر ضعفا تحاملى رود» یا «ظلم وتطاول اقویا از ضعفا دفع کند» بیان شده است. اما وظایف و مسئولیتهاى خاص هر شغل نیز گاه به تفصیل در این احکام آمده است.عنایتبه یاد از این مسئولیتها و تاکید مداوم بر آنها، نشان اعتبار و اعتناىدولتسنجرى به این مسائل مىتواند باشد. مناسب است تا در هر مورد، نمونهاىاز وظایف و مسئولیتهاى خاص ارائه شود. در فرمان محتسب مازندران، به تفصیل از وظایف محتسب یاد کرده است: چون قاعده کار مبنى بر تقوا و دیانت است، در جملگى احوال مراقب ایزد تعالىباشد و برحسب امکان، در اقامت آن چه بدین کار تعلق دارد از امر معروف و نهىمنکر تقدیم کند ... و در تسویت و تعدیل موازین و مکاییل جهدى تمام نماید تا دربیع و شرا حیفى نرود و مسلمانان مغبون و زیان زده نشوند ... و مراتب شرعیات درمسجد جامع و دیگر مساجد و متعبدات از ترتیب موذنان و مکبران و مواقیت صلوات ونفى آن چه مسنون و مشروع نیست از مسجد، به واجبى اقامت کند ... و در قمع و زجراهل فساد و منع ایشان از مجاهرت و اظهار فسق و تعاطى خمر در جوار مسجد ومشاهد و مقابر مجهود بذل کند; و اهل ذمتبه غیارى که آیات مذلت و صغار ایشانباشد در میان اهل اسلام موسوم گرداند; و در مجلس علم، زنان را از مخالطتبامردان و استماع مواعظ باز دارد و در جملگى احوال بر احیاى آثار خیر و اعلاىلواى حق متوفر باشد و طریقت پسندیده سپرد تا مستحق مزید اعتماد گردد. 42
در هر شهر براى شافعیان و حنفیان رئیس خاصى تعیین مىشده است. در یک مورد براى رئیس شافعیان مرو یعنى عبدالکریم سمعانى این وظایف یاد شده است: ریاست طبقات امام مطلبى شافعى رضى الله عنه در شهر مرو و نواحى آن و خطابتدر مسجد جامع که به اصحاب امام مسلمانان شافعى رضى الله عنه موسوم است وتدریس و تذکیر در مدارس و مدرسه نظامى و مشاهد خیر و مسجد جامع و تولیت اوقافکه اوراست و بدان منسوب است در شهر و مضافات آن تاج الاسلام و المسلمین قوامالدین را فرمودیم. 43
هر شهرى شحنهاى دارد که همان پلیس و نیروى انتظامى شهر است. این شخص، مسئولیتحفظ نظم را داشته و در ضمن، بازوى اجرایى رئیس شهر، قاضى و محتسب است. بخشى از وظایف شحنگى بلخ چنین است: ... شرعیات به مجلس قضا فرستد و رسمیات و معاملتى و دیوانى به دیوان ریاست; وثقات و امناى خویش را بر اتمام آن گمارد تا کارهاى مسلمانان به زودى و نیکویىگذارده شود و ذکر جمیل منتشر گردد و مثوبت مدد مىباشد و در کار شحنگى نایبىشهم کاردان پسندیده سیرت ستوده طریقت گمارد تا به شرایط شغل آن قیام نماید وآن چه تعلق به شحنگى دارد، بر قاعده مصلحت مىگذارد و طریق عدوان و شطط مسدودگرداند و اروش جنایات بر اندازه جرایم و یسار مجرمان ستاند و متعدیان ومفسدان را مزجور و مقهور دارد و اهل صلاح و عفاف را تربیت و تقویت کند و اقامتحدود بر متعدیان و لصوص و قطاع الطریق از لوازم شرع و امهات مهمات مسلمانىشمارد ... و درین باب استشارت و استیذان ائمه و مفتیان و علماى شریعت از واجباتشناسد و در آمن داشتن راهها و مسالک و معابر مسلمانان و اصناف مجتازان وسابله به اقصى الامکان برسد و اهل عیث و فساد را از مکامن و اماکن ایشان نفىکند و به هر طرف که مظنه فتنه و قطع الطریق باشد، رقباء امنا نصب کند تا ازآن چه معلوم ایشان مىگردد، نواب دیوان ایالت را اعلام مىکنند و ایشان را بهجدى و تشمرى تمام به حسم مادت آن خلل مشغول مىگرداند و در حکم سیاست و شریعت راندن بر مفسدان و راه زنان تغافل و تساهلنکند و ابقا و اغضا جایز ندارند و بر تقدیم هر چه مستدعى خفض عیش و رفاهیترعیت و ساختگى اسباب معاش و فراغت و استقامت احوال ایشان و مقتضى امن و سکونولایتباشد توفر نمایند و انتشار مآثر آثار عدل و انصاف در اقطار دیار ممالک مغتنم شناسند.
وظایف نقیب سادات نیز در یکى دیگر از این فرامین آمده است: قاعده حرمتسادات ممهد مىدارد و جانب هر کس بر اندازه علم و عفاف او را رعایتمى کند و ارزاق و معاش ایشان از وجوه معهود مىرساند و مصلحان را در روش طریقصلاح تقویت مىکند و مفسدان را مزجور و مالیده مىدارد و در شجرات و انسابایشان نیک تامل کند و منصب نبوت و امامت را از مدعیان و اهل تلبیس و تزویرمصون گرداند و ایشان را بعد از تفحص و استکشاف از میان سادات دور کند و تغییرسمتبه حلق شعر و تعطیل از حلیتسادات و زینت و شرف واجب داند و در کل احوالدر اظهار ایشان پسندیده کوشد و چنان سازد که او را نام نیکو و دولت را دعاى خیر حاصل باشد. 44
در حکمى نیز که براى مسئول اوقاف نوشته شده، در شرح وظایف وى آمده است: و بعد از تامل و تفکر درین باب که فرموده شد به تفحص احوال اوقاف مشغول گردد ووقفها و وقف نامهها باز طلبد و کیفیت احوال هر یک بداند و محصولات گذشتهمعلوم کند تا به کدام کس تعلق داشتست و مصاف آن چگونه بودست; اگر متصرفان کاربر رفق شارط کرده باشند و محصول به مصب استحقاق رسانیده شغل بر ایشان تقریرمى کند و به تازگى شرط احکام به جاى مىآورد و اگر به خلاف این بوده باشد، حالبه دیوان باز نماید تا آن چه از تعریک واجب شود فرموده آید و در مستقبل هرموضعى که از اوقاف استبه معتمدى کاردان خداى ترس معتبر مىسپارد و حجت مىستاند که در تیمار داشت تهاون نکند و از خیانت و اختزال دور باشد ... . 45
در چند مورد که براى قاضیان فرمانى صادر شده، به تفصیل از وظایف آنها سخنگفته شده و حتى درباره برخورد آنها با مردم نیز توضیحاتى داده شده است. همچنین در نوع این احکام گوشزد شده تا بر اساس فقه حنفى احکام را صادر کنند: و عمل قضا را که امانتى بزرگ است از علم و عفت و دیانت و حسن سیرت و سریرتخویش کسوتى پوشاند مطهر از مظنه ریا و هوا، مطرز به طراز ورع و سداد طریقتبرسلوک جاده شریعت. و در مجلس حکم چنان نشیند که از اماثل قضات اسلام و اعلامعلماى دین پیش ازو نشسته اند، وساوس و شواغل دنیاوى از سینه دور کرده و هواجسحس و عوارض نفسانى از پیش خاطر و دل برداشته و به حق المعرفه شناخته که در آنساعت که او فاصل حق و باطل است و حاکم اموال و دماء و فروج، در موقعى ومقامى است که فحول ائمه و نساک علما بر آن مقام به تفکر گذشته اند و در آن موقف بهتحیر و تامل ایستاده که آن موروث و مثمر سخط و رضاى ایزد سبحانه و تعالى است ومتوسط و متمایل جنت و جحیم تا آن تفویض و تقلید را از فادحات امانات و معظماتمهمات شمرد و در قطع دعاوى و فصل خصومات و تحلیل و تحریم و اعطا و حرمان وحفظ اموال ایتام تا به وقت ایناس رشد به غایت محتاط و متیقظ باشد و هنگاماحکام خویش از حکم داور حق مىاندیشد ... و آثار ائمه سلف را که بر طریق و مذهبامام المسلمین نعمان بن ثابت رحمة الله علیه مقتفى باشد تا قضاى و احکاماو از طعن و اعتراض مصون و محروس ماند و کارهاى مسلمانان بر منهاج و جاده شرع مىگذرد،. 46
در حکم دیگرى که براى قاضى نیشابور نوشته شده، در ضمن وظایف وى آمده است: اول ما فى الباب، فتح الباب و رفع الحجاب شرط است تا هر متحاکم از خواص و عوامکه باشد، به وقت پیش او مىرسند و دعاوى به وى بر مىدارند و حجج و بینات مىنمایند و استنجاح مقصد و اغراض بر مقتضى شرع مىکنند و عماد الدین دامتاییده چنان که از رزانت و وقار او مالوف و متعارف است در استماع دعاوىمتثبت و متامل باشد و در موازات و محاذات خصمان و تسویت میان ایشان لحظا ولفظا بر قضیتشرعى تقدیم مىکند و شریف و وضیع و معروف و مجهول را در آنقضایا و احکام متساوى دارد و در تزکیه شهود و تعدیل ایشان شرط احتیاط واستقصاى به جاى آورد و مبانى هرچه سازد و کند بر نصوص قرآن مجید کلام رب العزهنهد ... و استضاءت به اضواء و انوار آن کند و به اخبار سید المرسلین صلواتالله علیه متمسک باشد و احکام شرعى بر مقتضى او راند ... و اقتدا به آثار ائمهسلف رضوان الله علیهم در حکومات از واجبات داند و در مشکلات و معضلاتشرعیات با اماثل ائمه و کتاب علما مشاورت کند تا کردار و گفتار او در حقایق ودقایق شریعت از زیغ و زلل مصون باشد و از اعتراض و تبعات دو جهانى محروس، چه مصطفى صلوات الله علیه که معصوم و محفوظ بود ازعثرات و زلات به مشاورت مامورستحیثیقول الله تعالى: و شاورهم فى الامر ... . 47 اینها نمونهاى از وظایف و مسئولیتهایى بود که براى طبقات صاحب منصبان مختلف بیان شده است.
د: پذیرش صاحب منصب در میان مردم شهر
آخرین نکتهاى که در این فرامین آمده، درخواستسلطان از بزرگان و اعیان ومسئولان شهر براى احترام نهادن به صاحب منصب تازه وارد است. در اصل، بدونهمراهى مردم، موفقیتیک مسئول کار دشوارى است. به همین دلیل، در این فرامیناز آنها درخواستشده تا ریاست او را در کارها و مسئولیتهایش بپذیرند ومطابق آن چه وى حکم مىکند و فرمان مىراند، عمل کنند. چند نمونه از ایندرخواستها که تقریبا در تمامى فرمانها تکرار شده، چنین است: سبیل مشاهیر و ائمه و اکابر و علما و قضات و اعیان و معتبران نیشابور ادام الله تاییدهم هم این است که این تفویض و تقلید را به اهتزاز و ارتیاح تلقى کنند و به شرایط اعزاز و رسم نثار تهنیت قیام نمایند و در مساعدت و مطاوعت جانب محیى الدین طریق اخلاص سپردند. 48
نمونه دیگر: سبیل عامل و شحنه و اعیان و معتبران جرجان و نواحى آن ادام الله تاییدهمآن است که به مقدم تاج الدین استبشارى تمام نمایند و به تصدر و تقدم اواستظهارى هر کدام تمامتر دارند و مقام او را در آن دیار و قیام او را بهمصالح خویش از الطاف و مواهب ایزدى دانند و در دعوات خیر دولت قاهره شیدالله ارکانها بیفزایند و بى مشورت و استصواب تاج الدین کارى نکنند و در هیچشغل شرعى و معاملتى بى مفاوضت و مشاورت او خوض ننمایند و در حاجاتى که به مادارند به سفارت و وساطت رسالات و کتب او توسل کنند و دیوان به سراى او دارند وشحنه بى صواب دید او نقیب و عسس نگمارد و در همه کارها على العموم و علىالخصوص درین دو کار که نازک تر باشد از آن چه راى صاحب تاج الدین بیند، عدولنکنند و روسا و زعماى نواحى دهها منشور از دیوان او خواهند و بى اجازت اوتوقع ریاست و زعامت نکنند و از استبداد و استقلال بپرهیزند ... . 49 به هر روى مشابه این درخواست در بیشتر فرامین آمده است.
پىنوشتها:
1. بخشى از این فرامین در مجموعه دیگرى با عنوان منشآت عهد سلجوقى وخوارزمشاهى و اوائل عهد مغول آمده است. 2. همچنین ترجمه روسى متن عتبة الکتبه همراه با توضیحات و حواشى به سال 1985 در مسکو به چاپ رسیده اس