آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

در میان قرون اسلامى قرن یازدهم هجرى درخشندگى خاصى دارد. عالمان بزرگى چون میرداماد, شیخ بهایى, میرفندرسکى, صدرالمتالهین, محمدتقى مجلسى, فیض کاشانى, محقق سبزوارى, محمدباقر مجلسى, محقق خوانسارى و سیاست مدارانى چون شاه عباس اول, خلیفه سلطان, شیخ على خان زنگنه, و... در این قرن مى زیسته اند. آثار علمى و خدمات ارزش مندى که در این دوره به عالکم اسلام عرضه شد بر هیچ دانشور منصفى پوشیده نیست. بسیارى از عالمان این قرن, در جوامع اسلامى و به ویژه شیعه شناخته شده اند و همواره از ثمرات علمى آنان بهره برده شده است, اما برخى از آنان, چنان که باید, به مردم و حتى به جوامع علمى, معرفى نشده اند. محقق سبزوارى از دانش مندانى است که در چنین دوره اىمى زیسته و آثار گران قدرى از خود به یادگار گذاشته است, اما متاسفانه تاکنون ناشناخته مانده و غیر از دو اثر فقهى وى که مورد استفادهء علماى بزرگ بوده است, بیش از بیست اثر دیگر وى هم چنان به صورت خطى باقى مانده است.
تولد, تحصیلات و منزلت علمى
محمدباقر سبزوارى, معروف به محقق سبزوارى, در سال 1017ه.ق. به دنیا آمد.1 وى فرزند محمدمومن خراسانى است که پس از وفات پدرش به اصفهان آمد و در آن جا سکناگزید2 و در اندک زمانى سرآمد علماى عصر خود شد.
به گونه اىکه پس از چندى به درخواست شاه عباس دوم سمت امامت جمعه و جماعت و منصب شیخ الاسلامى را پذیرفت.3 محقق سبزوارى نزد شاه عباس دوم و وزیر عالم او خلیفه سلطان بسیار عزیز و محترم بود. خلیفه سلطان او را بسیار دوست مى داشت و وى را بر نزدیکان خویش مقدم مى داشت به گونه اىکه تدریس در مدرسهء ملاعبدالله شوشترى از طرف وى به محقق سبزوارى واگذارشد.4 محقق سبزوارى در دوران تحصیل, از اساتید مشهورى استفاده کرده است. برخى از اساتید وى در علوم نقلى و ضبط حدیث و علوم عقلى و فلسفى, سرآمد دوران خود بوده اند. از اساتید وى در علوم نقلى مى توان به اشخاص زیر اشاره کرد:
1. علامه محمدتقى مجلسى, معروف به مجلسى اول.(1070ـ1003ه.ق.)5 داراىآثارى چون: حدیقه المتقین, اجوبهء مسائل فقهى, مناسک حج و رضاعیه.6
2. ملاحسن على شوشترى.(متوفاى 1075ه.ق.)7 وى رساله اىدر حرمت نمازجمعه در زمان غیبت, و اثر دیگرى به نام التبیان دارد.8
3. حیدرعلى اصفهانى.9
4. سیدحسین بن حیدر عاملى.10
محقق سبزوارى از عالمانى چون: محمدتقى مجلسى, نورالدین على بن حسین بن ابى الحسن عاملى (1068هـ.ق.) برادر صاحب مدارک و معالم, میرشرف الدین على بن حجت شولستانى ( زنده در 1062هـ.ق.) و حسین بن حیدربن حیدر قمر کرکى, روایت مى کرده است. همهء این ها از طبقهء شاگردان شیخ بهایى (1030ـ 952ه.ق.) بوده اند.11 از اساتید وى در علوم عقلى مى توان به اشخاص زیر اشاره کرد:
1. میرابوالقاسم فندرسکى, حکیم نامدار قرن یازدهم هجرى. (1050ـ 970ه.ق.)12
2. قاضى معز.13
در برخى متون قدیم و جدید, محقق سبزوارى شاگرد شیخ بهائى معرفى گردیده و گفته شده که از وى اجازه روایت داشته است.14 این مطلب, با توجه به شواهد و قراین موجود, درست به نظر نمى رسد, زیرا محقق سبزوارى در سال وفات شیخ بهائى (1030هـ.ق.) سیزده ساله بوده است. نیز به طور دقیق بر ما روشن نیست که محقق سبزوارى در آن ایام در اصفهان مى زیسته است یا خیر. از میان شاگردان محقق سبزوارى نام چند تن از آنان, که از درجهء علمى بالایى برخوردار بوده اند, در برخى متون آمده که در این جا به چند تن از آنان اشاره مى کنیم:
1. حسین بن جمال الدین محمد خوانسارى,معروف به محقق خوانسارى.(1099ـ 1019ه.ق.)
15 2. سید عبدالحسین حسینى خاتونآبادى. (1105ـ 1039ه.ق.)16 وى به گفته خودش چهل سال اکثر اوقات خود را در کنار محقق سبزوارى گذرانده و در برخى سفرها همراه وى بوده است.
3. محمدبن عبدالفتاح تنکابنى, معروف به سراب. (م 1124هـ.ق.)17
4. محمد شفیع بن فرج گیلانى. (زنده در 1087هـ.ق.)18
5. محمد صالح بیابانکى.
6. عبدالله اردبیلى.19
شخصیت و موقعیت علمى اخلاقى محقق سبزوارى اگرچه بلند است, تاکنون آن گونه که باید و شاید در همهء ابعاد مورد توجه قرار نگرفته است طرفه آن که براىبرخى کسان با شنیدن نام ایشان, مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى(ره) تداعى مى شود و البته برخى نیز وى را با مرحوم آخوند خراسانى, صاحب کفایه الاصول اشتباه مى گیرند. محقق سبزوارى تاکنون فقط از جنبهء فقهى و به عنوان فقیهى صاحب نظر مورد توجه بوده است به لحاظ این که دو اثر فقهى وى یعنى کفایه الاحکام و ذخیره المعاد فى شرح الارشاد مورد استفاده و استناد علما بوده است.
به عنوان مثال شیخ مرتضى انصارى در جاىجاى مکاسب از کتاب کفایه الاحکام سبزوارى استفاده کرده است. عالمان و دانشوران هریک با تعابیر و اصطلاحات مختلف به مقام و جایگاه علمى محقق سبزوارى اشاره کرده اند. صاحب جواهر,محمد حسن بن محمد باقر نجفى, از فیض, سبزوارى و صاحب مدارک به اتباع المقدس تعبیر مى کند.20
لازم به ذکر است که محقق سبزوارى و چند تن دیگر از عالمان هم عصر وى, نظیر فیض کاشانى پیرو مکتب مقدس اردبیلى (متوفاى 993ه.ق.) بوده اند. ویژگى این مکتب و شخص مقدس اردبیلى, اتکا بر فکر و اجتهاد تحلیلى و تدقیقى, بدون توجه به آرا و انظار پیشینیان بود.21 از این روست که شاگرد وى سید عبدالحسین حسینى خاتونآبادى در معرفى کتاب کفایه الاحکام سبزوارى مى گوید: کتابى است بسیار نافع, مشتمل بر مسائل نافعهء ضروریه, که در متون کتب مشهوره نیست, و مسائل غیر ضروریهء نادره, که در کتب مشهوره هست, در آن جا نیست.22 البته این خود علاوه بر این که روش وى را در فقه مى نمایاند به نکته اى دیگر نیز اشارت دارد و آن توجه محقق سبزوارى به مسائل مورد نیاز جامعه و حذف مسائل غیر ضرور و نادرالوقوع از بحث هاى فقهى است و درک این مطلب که باید به مشکلات و نیازهاى روز جامعه توجه و به آن ها پاسخ داده شود. استاد سید جلال الدین آشتیانى در توصیف شخصیت محقق سبزوارى مى نویسد: سبزوارى با آن که از محققان در علوم نقلى محسوب مى شود و به واسطهء مسلمیت او در اجتهاد و معروفیت او در مقام زعامت دینى و تدریس فقه و اصول, اوقات او مستغرق بود, و به حق از اکابر فقها و اصولیون در دوران تشیع محسوب مى شود, با این وصف, در انواع فنون عقلى به خصوص حکمت الهى, از مدرسان عالى مقام عصر خود به شمار مى رود و به تدریس حکمت و فلسفه و تفکر در مسائل حکمى رغبت و اشتیاق زیاد داشته است, و این خود دلیل است بر این که جامعیت در علوم عقلى و نقلى از خواص علماى دوران صفویه است.23 در ادامه مىآورد: این دانشمند, بسیار با ذوق و خوش محضر و متخلق به اخلاق و صفات ملکوتى بود. به ادبیات فارسى احاطهء کامل داشته است و به فارسى بسیار زیبا مطلب مى نوشته است. در فنون ریاضى ماهر و داراى طبع شعرى روان بود.24 محقق سبزوارى علاوه بر تسلط بر زبان عربى و تالیف کتاب ها و رساله هایى به این زبان, به فارسى روان و زیبا مطلب مى نوشته است. روضه الانوار, اثر گران سنگ وى, به زبان فارسى نوشته شده است که از استحکام قابل تحسین و شایسته اىبرخوردار است. در جامع الروات دربارهء شخصیت محقق سبزوارى مى خوانیم: العلامه المحقق المدقق, الرضى الزکى, جلیل القدر, عظیم الشان, رفیع المنزله, عالم فاضل, کامل صالح, متبحر فى العلوم العقلیه والنقلیه, وحید عصره, فرید دهره, لاتحصى مناقبه وفضائله, له تالیفات حسنه125
محقق سبزوارى پس از گذشت یک عمر تلاش و سازندگى روحى و علمى, در سن هفتاد و سه سالگى, در هشتم ربیع الاول سال 1090ه.ق. در اصفهان دیده از جهان فروبست و به دیار باقى شتافت.26 جنازهء وى از اصفهان به مشهد مقدس منتقل و در جوار ثامن الحجج, امام رضا(ع), در مدرسهء میرزاجعفر دفن گردید. از عالمان دیگرى که در آن جا مدفون اند مى توان به شیخ حر عاملى, ملامیرزاى شیروانى و شیخ على, سبط شهید ثانى اشاره کرد. محقق سبزوارى, با توجه به مقام و موقعیت علمى خود, آثار و تالیفات فراوان و با ارزشى از خود به یادگار گذاشته است. علامه شیخآقا بزرگ تهرانى, در الذریعه, به بیش از بیست اثر از تالیفات ایشان اشاره مى کند. تنوع آثار وى موضوعاتى چون فقه, اصول, اخلاق, سیاست, فلسفه و ادب را در بر مى گیرد.
تالیفات محقق سبزوارى به دو زبان فارسى و عربى نگاشته شده اند. از مجموع آن ها, آثار فقهى وى از اقبال بیش ترى برخوردار بوده و همواره مورد استفادهء فقیهان و عالمان بوده است. کفایه الاحکام و ذخیره المعاد فى شرح الارشاد مهم ترین آثار فقهى محقق سبزوارى هستند.27 مفاتیح النجات عباسى, جامع الزیارات عباسى, خلافیه, رساله عملیه, شرح توحید صدوق, رساله در نماز جمعه, مناسک حج, روضه الانوار عباسى, کفایه الاحکام, ذخیره المعاد فى شرح الارشاد, رساله در تحریم غنا, حاشیه بر شرح اشارات, حاشیه بر الهیات شفا. شرح حدیث برالوالدین, شرح زبده الاصول, رد بر رسالهء شبهه استلزام, رساله در مقدمه واجب, رساله فى تحدید النهار الشرعى, از مهم ترین تالیفات محقق سبزوارى به حساب مىآیند.

اندیشه سیاسى محقق سبزوارى

محقق سبزوارى معاصر چهار تن از شاهان سلسله صفویه بوده است:
1. شاه عباس اول (1038ـ 996ه.ق.)
2. شاه صفى اول (1052ـ 1038ه.ق.)
3. شاه عباس دوم (1077ـ 1052ه.ق.)
4. شاه سلیمان اول , شاه صفى دوم (1105ـ 1077ه.ق.)
اما عمده فعالیت هاى سیاسى سبزوارى دردوره سلطنت عباس دوم وصفى دوم شکل گرفته است.
همان گونه که پیش از این گفته شد, در دورهء عباس دوم منصب شیخ الاسلامى و امامت جمعه را پذیرفت. هم چنان که در برخى از سفرهاى شاه نیز وى را همراهى مى کرد. در دورهء سلیمان اول, به هنگامى که شاه براىبار دوم تاج گذارى کرد و نامش را به صفى دوم تغییر داد, به گمان این که بنا بر ادعاى منجمان از درد و رنج و بیمارى آسوده خواهد گشت, این محقق سبزوارى بود که در مراسم تاج گذارى شرکت داشت و پس از آن به مسجد رفت و تاج گذارى شاه را به اطلاع عموم رساند.28 مهم ترین اقدام محقق سبزوارى در دورهء شاه عباس دوم تالیف کتاب هاى متعدد, در جهت اصلاح اخلاق و رفتار شخصى شاه و بهبود مملکت دارى اوست. یکى از مهم ترین این کتاب ها, روضه الانوار عباسى است, که اگر نگوییم مهم ترین سیاست نامهء شیعى است دست کم مى توان گفت مهم ترین سیاست نامهء دورهء صفویه است. زندگى سیاسى محقق سبزوارى را در رسالهء جداگانه اى, که در تحلیل اندیشه سیاسى وى در دست نگارش است, به تفصیل خواهیمآورد, در این جا تلاش خواهیم کرد به اجمال نگاهى به روضه الانوار عباسى بیفکنیم. تالیف کتاب به درخواست شاه عباس دوم بوده است و به همین جهت این کتاب موسوم شد به روضه الانوار عباسى. اگرچه محقق اظهار مى دارد که خود او از سال ها پیش به دنبال دست آویزى براى ترتیب و تالیف چنین کتابى بوده است: گاهى به خاطر مى رسید که کتابى تالیف نماید مشتمل بر آن چه پادشاهان را در کار باشد به حسب نجات و رستگارى اخروى و آن چه ایشان را نافع باشد به حسب تدبیر و مصلحت ملکى لیکن بى اشارهء اعلى اقدام به این امر نمى نمود تا آن که قاید توفیق مساعدت نموده, مبشر عینى بشارت قدسى رسانید و از جانب اعلى اشاره اشرف به امر مذکور عز صدور یافت. تاریخ تالیف مطابق آن چه در پایان کتاب آمده, سال 1073هـ.ق. است.
یعنى چهار سال پیش از مرگ عباس دوم و پس از بیست سال از سلطنت وى. از محتواى مطالب کتاب به نظر مى رسد که وى انحطاط دولت صفویه را, پیش از آن که اتفاق افتد, مشاهده مى کرده است. به این عبارت توجه کنید: و در این کتاب آمده است تفصیل بعضى از اسباب زوال و اختلال ملک, تا مباشر امور سلطنت, اسباب بقا و ثبات دولت را ملتزم باشد و از دواعى زوال احتراز لازم داند. و بلافاصله در صفحه هاى آغازین کتاب, فصلى با عنوان عوامل زوال دولت گشوده و پانزده عامل را در این جهت برشمرده است: ظلم پادشاه, ظلم عمال و امراىپادشاه, بسیارى اشتغال پادشاه به شرب و لهو و لذات و غفلت از امور ملک, تفویض امور به امرا و وزرا, تندخویى و درشت گویى پادشاه, خرج ها و بخشش هاى بى جا, خرابى مملکت و بى سرانجامى و تفرق رعیت, کمى لشکر که از مقدار حاجت کم تر باشد, خصومت و عداوت و منازعه میان امرا و خواص پادشاه, تفویض کارها به جماعتى که اهل آن کار نباشند و غرور و خودبینى. وى, از نظر شیوهء نگارش, تلاش مى کند تا از عبارت هاى بى تکلف استفاده نماید بر وجهى که مضامین آن به اسهل وجه, مفهوم جمهور خواص و عوام تواندشد. و نیز از طرح مطالب بى فایده یا آن چه در نقل آن ها پرفایده نیست به شدت احتراز مى کند.
چنان که در تمامى ابواب سعى بلیغ دارد تا شاه را به رفتار درست رهنمون سازد و اگر جایى مطلب به گونه اىباشد که ممکن است واکنش ناصوابى بر آن مترتب شود از زبان تمثیل و حکایت استفاده مى کند. چنان که به دیگران نیز اکیدا سفارش مى کند که حقایق را به گوش پادشاه برسانند.
حقیقت هر چیز به قدر امکان, کسى را که میسرباشد, به عرض پادشاه باید رسانید, هرچند مضمون آن تلخ و ناگوار باشد.واگر بعضى را صریح نتوان گفت در لباس تمثیل و حکایت و اشاره اظهار بایدنمود.
و مهم تر از همه این که به کاربرد فرازمانى کتاب توجه دارد و اظهار امیدوارى مى کند که: سال هاى دراز طبقات ملوک و سلاطین و غیرهم را از آن کتاب روضه الانوار انتفاع عظیم حاصل شود. با توضیحاتى که آمد اکنون به مبانى تفکر سیاسى محقق سبزوارى اشاره مى کنیم.

الف. معرفت شناسى

قرآن, احادیث نبوى و ائمه معصومین(ع), سخنان حکما و فلاسفه, تــاریــخ و مشــاهــدات شـخـصـى از منابـع و مـآخذ عمدهء سـبــزوارى در این کتاب هستند. او خود نوشته است که: و اهتمام دارد که در هر باب به قدر میسور استشهاد به آیات بینات قرآنیه و احادیث شریفهء نبویه, امیرالمومنین على بن ابى طالب علیهم افضل السلام والتحیه و آراى حکماى سابقین و سخنان ملوک ماضین مذکور باشد و در هر باب حکایات مناسب مقام, بى تطویل کلام, ایرادشود. و یا در جاى دیگرى مى نویسد: چه عقل و نقل و تجربه شاهدند بر آن که از میان منابع سیاسى به آثار خواجه نظام الملک طوسى و خواجه نصیرالدین طوسى عنایت خاصى دارد.

ب. هستى شناسى

به اعتـقاد محــقق سبـزوارى خداوند, که خالق انسان است, دو جهان آفریده است:
1. جهان ممات, که جهانى است که اکنون در آن زندگى مى کنیم
2. جهان حیات, که جهان آخرت است.
دنیا پلى است براىرفتن به سوى آخرت. غرض از آمدن آدمى به این جهان آن است که تحصیل زاد آخرت نماید و توشهء آن جهان را از این جهان بردارد.
بنابراین در این دنیا نباید بیش از مقدار حلال تحصیل لذات نمود.
چنان که هیچ سیئه اىرا در اکتساب حسنه نمى توان سرمایه ساخت. خداوند, بر اساس عدل و حکمت خویش, پیامبران را فرستاده است تا باعث انتظام مصالح جمهور و ارتباط مفاصل امور شوند و با ابلاغ قانون الهى آن ها رادررسیدن به جهان آخرت هادى باشند.

ج. انسان شناسى

ازنظر محقق سبزوارى, اگر انسان ها به نواهى شرع و زواجر عقل منزجر نشوند, فساد عظیم در جامعه پدید خواهدآمد:
و بباید دانست که نفوس و طبایع نوع انسان در اول خلقت و بدایت فطرت به سبب تنوع خصوصیات و اختلاف استعدادات, مختلف افتاده. و همکم و دواعى همگى مصروف بریک وجه نیست و مقاصد واغراض ایشان مختلف است و تباین دراقوال وافعال و اخلاق و اغراض همه ظاهر است. و صفات ذمیمه واخلاق ردیه چون جور و ظلم و بغض و عدوان و حقدوحسدوبخل درجبلت ایشان هست.واگر به نواهى شرع و زواجرعقل منزجرنشوند, آن صفات قوت گیرد و به فساد عظیم منتهى شود.
و بسیارى از ایشان را امر و نهى شرعى و تنبیه و سرزنش عقلى کافى نباشد, بلکه ایشان را در قبول صلاح و حصول اصلاح, حاجت به تادیبات و سیاسات ملکى و ملکى بوده باشد. پس حکمت ذات متعالیهء ربانى اقتضاى آن کرد که در میان بشرحاکمى عادل و مصلحى کامل باشد. و مى گوید که اگر امربه معروف و نهى از منکر ترک گردد طبایع بهایم و سباع در میان بنى نوع انسان شایع گردد.
و درجایى دیگر آورده است که: ملائکه همین ملاحظه نموده اند که بر طبع بشر قوت هاى شهوانى و غضبى و دواعى نفسانى, که مفضى به فساد و سفک دما مى تواند شد, غالب است و بر جهان دیگر مطلع نشده اند. و از اسرار و انوار نفوس بشرى و درجات رفیعه که انسان را حاصل مى تواندشد, خبرى ندارند. وى طبقات مردمان را پنج گروه مى داند:
1. کسانى که به طبع, خیر باشند و خیر از ایشان به غیر تعدى کند, چون علما, حکما, فقها, عرفا و امثال ایشان. اینان خلاصه عباد و غایت ایجاد و نزدیک ترین گروه به پادشاه هستند و لذا روساى باقى خلایق باید باشند.
2. کسانى که به طبع, خیر باشند ولى خیر ایشان متعدى به غیر نباشد.
3. کسانى که به طبع نه خیر باشند و نه شریر.این ها را باید ایمن داشت و حمایت کرد و به خیرات تحریض نمود.
4. کسانى که شریر باشند اما شر ایشان به غیر تعدى نکند. این جماعت را از افعال ذمیمه تحدیر باید فرمود تا طبع خود باز گذارند و به جانب خوبى گردآیند.
5. گروهى که به طبع شریر باشند و شر ایشان متعدى به غیر باشد. و این طایفه بدترین خلق اند و ضد اولى.

د. دولت

از نظر محقق سبزوارى منشا تشکیل اجتماع, نیازهاى اقتصادى است.
وى آورده است که انسان در معاش محتاج است به اجتماع و این اجتماع را در عرف علما و حکما تمدن گویند. اما منشا ضرورت تشکیل دولت را ایجاد امنیت و جلوگیرى از پایمال شدن حقوق هم نوعان توسط همنوعان مى داند.
به جهت اهمیت این بحث ناگزیریم که متن آن را, گرچه اندکى هم طولانى است, بیاوریم: چون داعیه هاى مردمان مختلف است و همهء نفوس طلب منفعت خود مى کنند و هر نفسى از پى غرضى مى رود, بعضى را میل به شهوات بوده و بعضى را میل به مال و بعضى را میل به غلبه و استقلال, اگر ایشان را به طبایع ایشان گذارند هریک آن چه دیگرى دارد خواهد و کار به خصومت و نزاع انجامد و به اضرار و اهلاک یکدیگر مشغول شوند و هریک از شغلى که در معاونت یکدیگر دارند بازمانند و فایدهء جمعیت و معاونت باطل شود. پس بالضروره نوعى از تدبیر باید که هریک را به حدى, که مستحق آن باشد, قانع گرداند و به حق خویش برساند و دست هریک از تعدى و تصرف در حقوق دیگران کوتاه گرداند و به شغلى که تعلق به او دارد, مشغول گرداند و این تدبیر محتاج است به صاحب شریعت یعنى پیغمبر تا احکام, از جانب خداىعزوجل به خلق برساند و آن قانون عظماى شریعت است. و چون همهء خلق, به طوع و رغبت, انقیاد شرع و فرمان بردارى احکام الهى نکنند, ایشان را حاکمى عادل باشد که به لطف و عنف, خلق را بر طاعت و انقیاد احکام الهى بدارد و. وى چگونگى تشکیل دولت را این گونه توضیح داده است: و بباید دانست که مبادى حصول دولت ها آن باشد که جماعتى آراىایشان موافق افتد و در معاونت و مظاهرت یک شخص اتفاق کنند و در موافقت دل و اتحاد راى به منزلهء یک شخص باشند و در مساعدت و در معاونت به منزلهء اعضاى یک بدن. وجه آن که مبدا حصول دولت, اتفاق است, آن است که هر شخصى از اشخاص انسانى را قوتى باشد به حدى معین و اندازهء معین, و چون اشخاص بسیار جمع شوند, قوت مجموع بر نسبت عدد اشخاص مضاعف شود. محقق سبزوارى دولت ها را در دو گروه طبقه بندى مى کند:
1ـ سلطنت فاضله:
که بناى سیر و اطوار ملک بر قواعد عقل و مناهج شرع بوده,از سلوک منهج توسط و اعتدال, که موافق میزان عدل است, قدم بیرون نگذارد. و غرض از آن تکمیل نفس خود و دیگران باشد پادشاهى که بر منهج اول باشد, تمسک به عدالت کند و رعایا را به جاى دوستان و اصدقا دارد و بلد را از خیرات عامه مملو سازد و عنان شهوات خود را به دست عقل دهد و مالک خود باشد و مراد به خیرات عامه امن بود و سکون و آرام و مودت و دوستى با یکدیگر و عدل و عفاف و لطف و احسان و وفا و امثال آن.
2ـ سلطنت ناقصه:
که آن را سلطنت تغلبى خوانند.
و غـرض از آن, آن باشد که به جور و تعدى و پیروى هوا و هوس و دواعى نفسانى و تحریکات شیطانى خلق را در تحت بندگى خود درآورده, قوى و آلات ایشان را در مصارف آرزوهاى شهوانى و غضبى خود صرف نمایند و در جور و تعدى و ستم بر خلق بى باک باشند کسانى که به این راه روند, ملک ایشان را نظامى و دولت ایشان را دوامى نباشد و به اندک زمانى به نکبت دنیوى و شقاوت اخروى مبتلاگرداند. چنین دولتى بلاد را پر از شرور عام کند و خود, بندهء شهوت باشد و اطاعت احکام شرع و عقل ننماید و مراد به شرور عامه خوف بود و اضطراب و تنازع و خصومت و جدال و جور و حرص و اسراف و عنف و غدر و خیانت و ناراستى و مسخرگى و بى حیایى و غیبت و امثال آن. سیاست, در نظر محقق سبزوارى, یعنى تدبیر و قانون صحیح و تدبیر حفظ دولت به دو چیز مى شود: تالیف اولیا و تنازع اعدا. اولیا از نظر وى چهار طبقه هستند: اهل قلم, اهل شمشیر, ارباب معاملات و اهل زراعت.

ه . جنگ و صلح

در نظر محقق سبزوارى از آن جا که طبع انسان ها به تملک و تصرف حقوق دیگران گرایش دارد, صحنه بین الملل نیز محل نزاع و کشمکش است. در این زمینه چنین آورده است: و بباید دانست که بر طبع بنىآدم فساد و غلبه مستولى است و بسیارى از مردمان جابر متغلا را داعیهء آن است که آن چه در تحت تصرف دیگرى ببینند به جور و تعدى بگیرند. و اگر ملکى در تصرف کسى باشد, اگر دیگرى زور و قوت و توانایى در خود یابد, طمع گرفتن آن ملک مى نماید و به آن چه خود دارد قناعت نمى کند. ایشان به حاکمان توصیه مى کند که اول تدبیر است, آن گاه شمشیر.
مجموع تدبیرهایى که ایشان براى پیش گیرى وقوع جنگ در روابط بین الملل لازم مى داند مى توان به این ترتیب برشمرد:

1. نیروى نظامى قوى

وى در این مورد مطالب بسیار مهمى دارد, در این جا برخى از مهم ترین بخش هاى استراتژى نظامى وى رامىآوریم و از خداوند مى خواهیم که در فرصت دیگرى توفیق دهد تا مجموعهء دیدگاههاى نظامى ایشان را یک جا استخراج کرده در اختیار علاقه مندان به این مباحث قراردهیم: و دفع آفت متغلبان و طامعان شمشیر بکند. پس بر پادشاه از همه چیز لازم تر نسق و تربیت سپاه است چه سپاهیان حاملان ملک و ملت اند و حارسان بیضهء اسلام و دافعان آفات ظالمان و متغلبانند. و فى الحقیقه امر پادشاهى به وجود سپاه قائم است, پس بر پادشاه لازم است که سپاه, به قدرى که در حفظ مملکت او ضرور است, مقرر دارد بلکه کوشش مى نموده باشد که روزبه روز عدد سپاه او زیاد مى شده باشد. و شرط عقل نیست که اگر وقتى چند جهان ساکن باشد و از هیچ طرفى شورشى و فتنه اى نباشد ملک غافل گردد و در تنظیم امور سپاه و اعداد آن, جهت وقت حاجت نکوشد و چه این خیال, وهمى است ضعیف و موافق قانون حکمت و عقل نیست زیرا که آرمیدگى طبیعى, مزاج این جهان نیست و بناى مزاج عالم کون و فساد بر تغییر و انقلاب و اضطراب است و هیچ کس و هیچ چیز بر یک حال باقى نمى ماند و بیش تر کسى خبردار نمى شود که از فلان ناحیه دشمنى قوى به حرکت درخواهد آمد مانند بیمارى که پیش تر از حدوث آن خبر به کسى نمى رسد پس بر پادشاه لازم است که پیش از وقوع وقایع و حدوث حوادث سرانجام لشکرها بنماید و لشکر همیشه مهیا و مستعد و حاضر داشته باشد. پس تدبیر امر لشکر از معظمات مهمات امور ملک است. باید که ملک در این باب از خود به تغافل و اهمال راضى نشود و آن قدر که ممکن باشد از خرج هاى خود کم کند و بر لشکر افزاید.

2. توسعهء تجارت بین المللى

برخى از تئورىهاى هم گرایى, که در صحنهء روابط بین الملل, موفقیت قابل ملاحظه اى پیداکرده آن دسته از تئورىهاست که بر هم گرایى از طریق اقتصادى تاکیددارند. به نظر مى رسد محقق سبزوارى به نحو بسیارى شدیدى بر این دیدگاه تاکید داشته باشد. البته براى تامین این مقصود شرایطى را لازم مى داند که تحقق بیابد. وفادارى به تعهدات, تامین امنیت براى تجار بیگانه ولو غیرمسلمان باشند و انتصاب نیروهاى کاردان و قوى در مناصب ادارى و به ویژه سرحدات از مهم ترین این شرایط است. شرط تدبیر تجار آن است که پادشاه نسبت به ایشان طریقهء معدلت و احسان و نیکوکارى معمول دارد و در اموال و مقرراتى که از ایشان گرفته مى شود نهایت تخفیف به جا آورد و آن چه بدعت و بد باشد زایل گرداند و چنان کند که حسن سلوک پادشاه و عمال دیوان و حکام نسبت به ایشان معروف و مشهور گردد. و در ضمن این چندین فایده است:
الف) تحصیل رضاى الهى
ب) تحصیل ثواب و خلاصى از عقاب
ج) دوام نعمت و بقاى دولت
د) تحصیل دعاى خیر
ه ) تحصیل ذکرجمیل و نام نیکو
و) جلا سرمایه هاى خارجى و هم گرایى بین المللى هرگاه سلوک پادشاه و اتباع او با مترددان بر وجه نیکو باشد, تردد مردم از اطراف و جوانب زیاد مى شود و مردم بسیارى در ملک آن پادشاه متوطن مى شوند و باعث زیادتى معمورى ملک مى گردد و اخبار بیگانگان و دشمنان معلوم و مفهوم مى گردد و پادشاهانى که دشمن اند دوست مى شوند و از دشمنى درمى گذرند. پادشاهان دیگر را نیز رغبت به سلوک این مسلک مى شود و راه ها امن مى شود, و رفاهیت تمام خلق را حاصل مى شود. رعایت مقدماتى که مذکور شد نسبت به غربا و مردم بلاد دیگر بیش تر ضرور است, بلکه نسبت به اهل ذمه و کفار و مخالفان مذهب نیز مراعات این امور لازم است. در این باب تعدیل عمال و اصلاح حال ایشان قوىترین اسباب است, چه هرگاه ایشان ظلم کنند و بى وقوف باشند و کاردان نباشند, ملک رو به خرابى کند و مرتبه مرتبه خرابى از خرابى متولد شود.
3. کاستن پادشاه و هیئت حاکمه از اوقات فراغت و التذاذ خود
4. داشتن سیستم اطلاعاتى قوى و حفاظت از اسرار خود

در این مورد آورده است که: و باید که دائما از جانب ملک, منهیان و جاسوسان به تفحص امور پوشیده و پنهان, خصوصا احوال دشمنان مشغول باشند و از صادرات افعال و از داب احوال دشمنان و خصوم, استکشاف راىهاى ایشان نماید. چه بزرگ ترین سلاحى در مقاومت اضداد و خصوم, وقوف بود بر انواع تدبیرات ایشان و اطلاع بر حوادث ایشان.
و طریق استنباط راى و استکشاف عزمت بزرگان, آن بود که در احوال و افعال ظاهر ایشان تامل کنند و از آن استنباط امور باطن و غایب بنمایند. بلکه در این باب بذل اموال باید کرد و کسان در ملک خصمان مقرر باید داشت و بعضى از مردم آن ولایت را تطمیعات باید کرد که اخبار آن جا را اعلام نمایند و و از وظایف امور ملک آن است که اسرار خود پوشیده دارد, تا بر اجالت راىو فکر قادر باشد و از آفت مناقصت محفوظ. و بالجمله هر امر خلاف عادت که از خصمان و منازعان ملک و خواص و نزدیکان و امرا و محافظان سرحدهاى ایشان دیده شود, در آن تامل و تفکر تمام باید نمود, که در ضمن آن غرض خواهد بود
5. داشتن دیپلماسى قوى

در این مورد معتقد است که:اصلآن است که تا ممکن و مقدور شود دشمن انگیزى نکنى.اوصاف ایلچى و سفیر را از این قرار برمى شمارد: مرد عاقل, دانا, فصیح, سخندان, حاضرجواب, شجاع, حمیده خصال, قاعده دان, عارف رسوم و قواعد مجالس ملوک باشد و سفر بسیار کرده باشد و از دانش بهره یافته باشد و پیش بین و عاقبت اندیش و قد و قامت و منظر نیکو داشته باشد و اگر مردى پیر و عالم باشد نیکو باشد و نرمى و درشتى در موضع خود به کار برد. در ازمنهء سابق چنین معمول و مستمر بوده که به غیر از افاضل و دانشمندان کسى را به رسالت نمى فرستاده اند. در این عبارت تعریضى دارد به وضعیت سیاست خارجى عصر خویش, که مورد پسند وى نبوده است. از نظر وى دیپلمات ها, در اصل, به دنبال اهداف و منافع ملى هستند و نه آن چه در ظاهر وانمود مى کنند. و بباید دانست که پادشاهان که به یکدیگر رسول مى فرستند, نه مقصود همان باشد که در نامه و پیغام مذکور مى شود, بلکه غرض افتاده که به قدر امکان برکماهى حالات آن پادشاه و ملک او اطلاع حاصل شود. و بداند که لشکر آن پادشاه و آلت و عدت او به چه اندازه و کیفیت است و در خوان و مجلس چگونه است و ترتیب درگاه و بارگاه و نشست و برخواست و چوگان و شکار و خلق و سیرت و بخشش و کوشش و دیدار و کردار چگونه است؟ ظالم است یا عادل؟ پیر است یا جوان؟ ولایتش آباد است یا خراب؟ لشکر از او خشنودند یا نه؟ لشکر او همه بر دین اویند یا نه؟ سیرت او محمود با سپاه و رعیت است یا نه؟ لشکرش توانگرند یا درویش؟ بخیل است یا سخى؟ در کار بیدار و هوشیار است یا غافل؟ وزیرش صاحب عقل و کفایت و دیانت و حسن سیرت است یا نه؟ سپه سالاران اش شجاع و کاردیده و کارآزموده اند یا نه؟ مصاحبانش و ندمایش عاقل و شایسته و امین و قابلند یا نه؟ در کار و امر دین و ترویج مذهب خود صلب است یا نه؟ با رحمت و شفقت است یا صاحب قساوت؟ میل او بیش تر به هزل است یا جد؟ در لهو و لعب بسیار مى کوشد یا نه؟ خزاین و اموالش وافر است یا نه؟ رعایا در دوستى او ثابت اند یا نه؟ صحبت او بیش تر با اهل عقل و فضل و عفت است و شجاعت یا با جاهلان و کم خردان؟ پادشاهان اطراف ملک او در چه مقام اند و خصوصیات احوال ایشان چگونه است؟ منازعان در ملک دارد یا نه؟ آزارکردن و کشتن رسولان به هیچ وجه مجوز نیست و متیمن نیست و هرگاه واقع شده فتنه هاى عظیم بر آن مترتب شده, چنان چه از کتب تواریخ و اخبار معلوم مى شود. و معتقد است که فریب صلح طلبى دشمن را نباید بخوریم و لذا لازم است همیشه مهیاباشیم: و بباید دانست که به تملق و چاپلوسى دشمنان نباید فریب خورد و غره نباید گردید. و هرگاه از راه صلح درآیند و صلح کنند, ترک حزم و احتیاط نباید کرد. و تدبیر حزم و عاقبت بینى را به دستور ایام جنگ مرعى باید داشت. و بسیار بوده که پادشاهان رسولان فرستاده اند و مراسم دوستى و خلت تمهید نموده اند و هنوز رسول ایشان رجوع نکرده عساکر روان نموده اند و در نزاع و جدال گشوده اند. از این غافل نباید بود که یکى از تدبیرات ملوک است که در وقت تمهید حروب, دشمنان را به اظهار دوستى و مهربانى در خواب نمایند. و اگر با این تدبیرات از وقوع جنگ نتواند جلوگیرى کند باید آخرین تلاش ها را جهت صلح انجام دهد. و باید که پادشاه در استمالت اعدا و طلب موافقت ایشان مساعى جمیله مبذول دارد و در این باب به اقصى الغایه بکوشد. و به انواع ملاطفات و نیکوکارىها و سخن ها, به رفق و مدارا, ایشان را از عداوت درگذراند. و تا ممکن باشد نحوى کند که مهم به محاربه و مجادله نینجامد. و اگر از جنگ ناگزیر شد, یا شروع کننده است یا دفاع کننده.
اگر شروع کننده است باید اهداف زیر را مدنظر داشته باشد.
الف. غرض او خیر محض وطلب دین و اعلاى لواىحق باشد و از غرض تفوق و تقلا و استیلا محترز باشد.
ب. دیگر آن که شرایط جزم و احتیاط و سوء ظن ملحوظ دارد و تا وثوق و اعتماد به ظفر نباشد بر محاربه اقدام ننماید.
و اگر دفاع کننده است:
الف. یا طاقت مقاومت دارد
ب. یا ندارد.
اگر طاقت مقاومت دارد, اکولالى آن است که به هر نوع از انواع, ابتدا به تدبیرى که ممکن باشد او را از مقام دشمنى باید دفع کرد و اگر این صورت ندهد شرایط جنگ رعایت باید نمود. و اگر طاقت مقاومت نیست, جاسوس و دیده بان در کار باید کرد و در محافظت راه ها و بندها و استحکام قلعه ها و ذخیره نهادن, تقصیر نباید نمود و در طلب صلح, بذل اموال و استعمال حیل و مکاید ضرور است. و اگر دشمن صلح کند از صلح ابانباید نمود و اصلا ستیزه و لجاج پیش نبایدگرفت چه لجاج مذموم است و طالب صلح به آخر مظفر و منصور گردد. بحث هاى دیگرى که در این اثر به آن ها توجه شده مشورت, امربه معروف و نهى ازمنکر, مسائل اخلاق فردى و اجتماعى و سیاسى است که در این جا فرصت پرداختن به آن ها را نداریم و خواننده محترم را به اصل کتاب ارجاع مى دهیم.
________________________________________
پى نوشت ها:


1. سید عبدالحسین حسینى خاتونآبادى, وقایع السنین والاعوام, ص501 و 535 محمد على معلم حبیبآبادى, مکارم الاثار, 3, ص823 محمدبن على اردبیلى غروى حائرى, جامع الروات, ج2, ص79 آقابزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشیعه, ج5, ص71.
2. محمدباقر موسوى خوانسارى, روضات الجنات, ج2, ص68.
در این منبع مى خوانیم: قد ورد العراق بعد فوت والده المذکور وسکن اصفهان. که منظور عراق عجم است که اصفهان نیز جزء آن به حساب مىآید. در کتاب دین و سیاست در دورهء صفوى, در صفحهء 202 مى خوانیم: مدتى را در عراق گذرانده و پس از آن در اصفهان مى زیسته است. که مولف مزبور ماخذ خود را ذکر نکرده است اگر منبع ایشان مطلب روضات الجنات باشد, چنین مطلبى (مدتى را در عراق گذرانده) از آن استنباط نمى شود.
3. محمد باقر موسوى خوانسارى, همان, ج2, ص68 محمدعلى مدرسى تبریزى, ریحانه الادب, ج5, ص242 شیخ عباس قمى, هدیه الاحباب, ص254.
4. موسوى خوانسارى, همان, ج2, ص69 مدرسى تبریزى, همان, ج5, ص242 شیخ عباس قمى, همان,ص254.
5. آقابزرگ تهرانى, همان, ج5, ص71 مدرسى تبریزى, همان, ج5, ص242.
6. سیدحسین مدرسى طباطبائى, مقدمه اىبر فقه شیعه, ص238ـ237.
7. محمدطاهر نصرآبادى, تذکرهء نصرآبادى, ص152 مدرسى تبریزى, همان, ج5, ص244.
8. حسین مدرسى طباطبائى, همان, ص239.
9. تذکرهء نصرآبادى, ص152 آقابزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشیعه, ج5, ص71.
10. محمدباقر موسوى خراسانى, همان, ج2, ص69 محمد رازى,مشاهیردانشمندان اسلام,ص192.
11. آقابزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشیعه, ج5, ص71.
12. طاهر نصرآبادى, همان, ص152 وقایع السنین والاعوام, ص514 ریحانه الادب,ج5, ص242.
13. تذکرهء نصرآبادى, ص152 طبقات اعلام الشیعه, ج5, ص71.
14. روضات الجنات, ج2, ص69 ریحانه الادب, ج5, ص242 قصص العلما, ص386 شیخ عباس قمى, فوایدالرضویه, ص426 رسول جعفریان, دین و سیاست در دورهء صفوى, ص202.
15. محمدباقر موسوى خراسانى, همان, ج2, ص69 محمدعلى مدرسى تبریزى, همان, ج5,ص242 شیخ عباس قمى, فوایدالرضویه, ص426.
16. عبدالحسین خاتونآبادى, همان, ص502 و 534.
17. آقابزرگ تهرانى, همان, ج5, ص71 محمدباقر موسوى خراسانى, همان, ج2, ص69.
18. آقابزرگ تهرانى, همان, ج5, ص72 آقابزرگ تهرانى, الذریعه, ج3, ص55.
19.همان, ص72.
20. سیدحسین مدرسى طباطبائى, همان, ص57.
21. همان, ص56ـ57.
22.سید عبدالحسین خاتونآبادى, همان, ص535.
23. سید جلال الدین آشتیانى, منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران, ص490ـ491.
24. همان, ص491.
25. محمدبن على اردبیلى غروى حائرى, جامع الروات, ج2, ص79.
26. در وقایع السنین والاعوام, ص534, آمده است: در سالى که بیمارى بسیار بود و جمعى کثیر از هر طایفه فوت شدند. در این منبع ذکرنشده که وفات محقق سبزوارى به علت آن بیمارى فراگیر بوده است یا خیر.
27. متاسفانه این دو اثر نیز مانند دیگر آثار نفیس آن عالم فرزانه, به گونه اىدر خور, تصحیح و چاپ نشده اند. گفتنى است موسسهء آل البیت, چند سال پیش از این, کتاب ذخیره المعاد فى شرح الارشاد را, به صورت افست از روى چاپ سنگى, بدون تنقیح و تصحیح به چاپ رسانده است, تنها جنبهء مثبت آن فهرستى است که در پایان کتاب آمده است و نیز صفحه گذارى مسلسل آن.
28. سیدعبدالحسین خاتونآبادى, همان,ص529ـ530.
برادرم آقاى شریف لک زایى در تهیه این مقاله همکارى خوبى داشته اند از ایشان تشکر مى کنم.

تبلیغات