چشم انداز حکومت دینی پارادکس توسعه و چالش های پیش رو (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر به حلّ تعارضى که میان «توسعه» و «ارزشهاى دینى» احساس مىشود، پرداخته و آن را براساس مبانى اندیشه سیاسى اسلام تبیین نموده است. نویسنده ب اشاره به مفهوم توسعه، گزینههاى احتمالى را در تعامل بین توسعه و ارزشهاى اسلامى مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و به تشریح مستدل گزینه مقبول که در سند چشمانداز بیست ساله جمهورى اسلامى تبلور یافته، پرداخته است. طراحى نمونه توسعه اسلامى و ارائه سرفصلهایى که از امتیازات نظام سیاسى به شمار مىرود، بخش دیگر این مقاله است. سرفصلهاى یاد شده به منزله اصولى است که مدیران و کارگزاران نظام مىتوانند در مسیر تحقق سند چشمانداز مورد توجه قرار دهند.متن
1. امروزه مقوله توسعه، در مباحث سیاسى و اجتماعى و اقتصادى چنان جایگاه مهم و منزلت رفیع را به دست آورده است که هرگز هیچ قدرت سیاسى حاکم بر جامعهاى، نمىتواند نسبت به آن بىتوجه باشد و یا حتى با دید تردید و تأمّل به آن نظر افکند.گویا توسعه از اصول بدیهى هر نظام سیاسى کنونى است که آن را باید در صدر وظایف خویش قرار دهد و در برنامههاى کوتاه مدت و میان مدت و تدوین چشماندازهاى دراز مدت، به طور روشن و صریح آن را مدّ نظر داشته باشد و براى نیل به آن راهبردى مشخص اتخاذ کند. بنابراین حکومت اسلامى مبتنى بر آموزههاى وحیانى و الهى نیز، نمىتواند چشم بر مقوله توسعه در چشم انداز خویش فروبندد و یا آن را در آرمانها و اهداف میان مدت ی طولانى مدت خود قرار ندهد.
2. واژه «توسعه» اگر چه در ظاهر معنایى روشن و آشکار دارد و از نظر لغوى واژهاى عربى از ریشه وسع، به معناى گشادگى، فراخى و جادارى است.1 ولى این واژه از جهت اصطلاحى، مفهومى نسبتاً پیچیده است و فهم آن با دشوارىهایى همراه است. در اصطلاح برگردانده شده است.2 توسعه با مفهومdevelopmentرایج، این واژه، از معادل انگلیسى امروزى آن به بعد از جنگ جهانى دوم بر مىگردد و مقولهاى است که بیش از پنجاه سال از عمر آن نمىگذرد.3 در واقع همچون بسیارى از مفاهیم وارداتى دیگر، واژه توسعه هم از واژگانى است که در دهههاى اخیر از سوى تمدن غربى جعل و متداول گردیده است و براساس اصول و مبانى و ارزشهاى آن دیار، ساخته و پرداخته و تعریف و تبیین شده است.
در تعریف مصطلح از توسعه، تئورىها و نظریهپردازىهاى متعددى مشاهده مىشود; از قبیل نظریه رشد، نظریه وابستگى، نظریه روانشناختى توسعه، دیدگاه نوسازى که هر یک ب نگاه از منظرى ویژه، بخشى از واقعیت را مورد توجه قرار مىدهند.4 به عنوان مثال براساسنظریه رشد که از مهمترین تئورىها در این عرصه است; در ادبیات توسعه، برمفهومى به نام رشد اقتصادى تأکید مىشود که این مفهوم، با مفهوم توسعه متفاوت است.
رشد به عنوان مقدمهاى معطوف به توسعه تعریف مىشود و در مقایسه گفته مىشود: رشد یک نوع پیشرفت کمى است که بواسطه آن ممکن است تغییرات کیفى در زندگى فردى و اجتماعى حاصل شود. در واقع طبق تئورى رشد، ب افزایش تولید ناخالص داخلى، رشد تحقق پیدا مىکند و پیرو آن، این انتظار به وجود مىآید که درآمد سرانه، آموزش، بهداشت، درمان، فرهنگ و غیره نیز متحول گردد، به این وضعیت توسعه مىگویند.5
3. از مطالب بند دوم، آشکار مىگردد که مفهوم توسعه، براساس مبانى و ارزشهاى تمدن غربى و اصول مادىگرایى استوار است و از اینرو با حکومت دینى و نظام سیاسى برخاسته از ارزشهاى الهى و معارف وحیانى قابل جمع نیست و چنانکه عدهاى با صراحت اعلام کردهاند، تعارض آشکار میان حکومت دینى و توسعه قابل مشاهده است.6
در نتیجه در نظر بسیارى از روشنفکران منتقد پذیرش توسعه به عنوان یک اصل آرمانى براى حکومت اسلامى و گنجانیدن آن در برنامه و چشمانداز حکومت اسلامى و سخن از توسعه به زبان آوردن در نظم سیاسى منبعث از مفاهیم مذهبى امرى تناقض نماست و نامى جز پارادکس نمىتوان بر آن نهاد.
4. به عقیده اینان به ناچار باتوجه به مقدمات سه گانه بالا، پذیرش یکى از گزینههاى سه گانه ذیل اجتناب ناپذیر است:1. نفى توسعه و تکیه بر مبانى و ارزشهاى حکومت دینى.2. نفى حکومت دینى و گام نهادن در مسیر توسعهاى که امروزه از بدیهیات نظام اجتماعىمىباشد.3. حفظ پوسته حکومت دینى و تحول از درون در مسیر توسعه مادى.
از سه گزینه بالا، شماره یک، نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه ناشدنى و غیرممکن است، چون در عصر حاضر، اگر نظامى بخواهد، راهى، جز مسیر توسعه و پیشرفت مادى را طىکند، یقیناً دوام نمىآورد و محکوم به شکست خواهد بود. هرگز در عصرى که بشر، به تکنولوژى مدرن دست یافته و طبیعت را همچون خمیرى در دست خویش، به دلخواه خود شکل مىدهد و براى آسایش و آرامش مادى، از مواهب طبیعت استفاده مىکند، نمىتوان مردم و شهروندان جامعه را اقناع کرد و آنها را به پذیرش زندگى سخت و طاقتفرساى دورانهاى گذشته وادار کرد. چنانکه عقل نیز هرگز پشت کردن به توسعه و رفاه و پیشرفت را نمىپذیرد و رد مىکند. بنابراین نوبت به گزینه دوم یا سوم مىرسد. اما گزینه شماره دو را عدهاى از روشنفکران و نویسندگان سکولار پیشنهاد مىکنند و معتقدند براى نوسازى و خردگرایى، و توسعه، راهى جز ریشه کن کردن دین باقى نمىماند. آنان معتقدند: باید از ذهنیت دینى به ذهنیت عقلانى عبور کرد.7
حتى برخى از افراطیون این دیدگاه بر این باورند:«برپایى حکومت اسلامى جز به سقوط نمىانجامد. زیرا توانایى برخورد و همسازى با جهشهاى دوران جدید را ندارد.»8 با این وجود، تجربه جمهورى اسلامى و سپرى شدن بیش از ربع قرن از نظام اسلامى در ایران، نشان داد که با توجه به اعتقادات و فرهنگ عامه مردم مسلمان و آموزههاى اسلامى، گزینه عدم نه صحیح است و نه شدنى و هر نظامى که بخواهد در فکر توسعه مادى بدون توجه به فرهنگ دینى جامعه باشد، محکوم به شکست است.
در نتیجه، تنها راه پیشرو، استقبال از گزینه سومى است که عدهاى از روشنفکران مسلمان نه تنها از آن دفاع مىکنند بلکهمعتقدند: ما بخواهیم یا نخواهیم، مسیر جبرى و قطعى اسلام سیاسى، به سکولاریزم اسلامى منتهى خواهد شد. این گروه معتقدند:
«سکولاریستى شدن امروزه تحت پوشش دینى و شعارهاى دینى همه قلمرو اسلام را در مىنوردد و هیچ کس این را نمىداند، بلکه بر عکس مردم توهم مىکنند، دین پس از مدتها غیبت بازگشته است.» و بر این دیدگاه چنین مىافزایند: «مسلمانان به طور ناخودآگاه تعالیم دین اسلام را به سمتى مىغلطانند که به نوعى سکولاریستى شدن، بدون اعتراف صریح به آن تبدیل مىشود. سکولاریستى شدن بدون اعتراف و بدون اندیشیدن به آن.»9 در اصل از نگاه این گروه، رهبران نظام اسلامى، پرچم سکولاریزم خواهى بردوش مىگیرند.حال آنکه عناصر زبان دینى را به کار مىبرند.»10
در همین راستا گرایشهایى که گمان دارند، هر چه رابطه دین و سیاست استحکام یابد، فقه بیشتر به سوى عرفى شدن حرکت مىکند، قابل ارزیابى است.11 چکیده و ماحصل سخن آنکه: مشکل اساسى حکومت اسلامى در ارتباط با مقوله توسعه آن است که: میان حکومت اسلامى و توسعه تعارض حاکم است و نتیجه جبرى و قهرى و لاینفکّ این تعارض چیزى جز کنار رفتن حکومت دینى به نفع توسعه نخواهد بود و حکومت اگر چه خود را دینى بنامد یا مردم خیال کنند، حکومت دینى مستقرّ است، ولى واقعیت پنهان آن چیزى جز حرکت به سمت نظام لائیک و سکولار نخواهد بود.
بررسى و پاسخ
براى تحقیق و بررسى تعارض میان حکومت اسلامى و مقوله توسعه، توجه و دقت در چند نکته حائز اهمیت است و ضرورت دارد:نکته اول: مفاهیم جدید و ترجمه شده از واژههاى وارداتى که محلّ تکوین و پیدایش و تعریف و توصیف آنها، جهان غرب بوده است، یکى از عمده مشکلات اساسى فرهنگى، جوامعى با خصلتهایى همچون جوامع ماست. توسعه یکى از این واژگان است و همچون دموکراسى، جامعه مدنى، تساهل و تسامح، آزادى و غیره، از جمله مفاهیمى است که وقتى از ریشه غربى خود به زبان کشورى دیگر برگردانده مىشود، همراه با بار معنایى و پشتوانههاى ارزشى و زیرساختهاى فکرى و عقیدتى است که کاربرد و استعمال آنها دقّتى فراوان ر مىطلبد و به نظر این قلم، در این قبیل موارد، براى جلوگیرى از هرگونه سأ برداشت و اشتباه، بهترین شیوه، استعمال نکردن و به کار نبردن این واژهها است. همچنانکه معمار کبیر انقلاب اسلامى، وقتى از او مىخواستند واژه دموکراتیک در عنوان نظام جمهورى اسلامى گنجانیده شود، ایشان به شدّت مخالفت مىورزید. چرا که ایشان به خطرات کاربرد این قبیل واژگان توجه و دقت جدى داشت. در این موارد وظیفه نخبگان و فرهیختگان خودى آن است که به جاى برگردان مفاهیم فرهنگهاى غیربومى که مقتضیات خود را به دنبال دارد، از واژهها و اصطلاحات بومى و شناخته شده فرهنگ درون جامعه که مبتنى بر اصول و ارزشهاى خودى است بهره گیرند. به عنوان نمونه در عین بحث توسعه که اشاره به پیشرفتجامعه دارد،به جاى واژه توسعه که برگردان لغتdevelopmentاست، واژهها و مفاهیمى ، همچون تعالى، تکامل، رشد و به جاى «جامعه توسعه یافته»، مىتوان از «جامعه داراى حیات طیّبه یا مدینه فاضله» و مانند آن بهره گرفت، تا به طور کلى راه براى خطاها و مغالطات بعدى بکلى مسدود گردد.
گرچه مع الأسف اکنون واژه توسعه، آنقدر در وسایل ارتباط جمعى و توسط دولتمردان و رسانهها به کار برده شده است که تغییر و حذف آن اراده جدى و جمعى را مىطلبد. از اینرو، ناچاریم در نکات بعدى با استفاده از همان واژه توسعه ولى با صرفنظر از اصول و مبادى و مبانى آن بحث را دنبال کنیم.نکته دوم: توسعه و پیشرفت، فى الجمله، با قطع نظر از مبانى و اصول تمدن غربى مبتنى بر آن، و با صرف نظر از تعریفهاى گوناگون که براى آن ارائه شده است، اگر به عنوان پیشرفت و تکامل مادى و تکنولوژیک و رفاه اقتصادى مردم باشد نه تنها مورد پذیرش حکومت دینى است بلکه از اهداف و آرمانهاى اساسى آن شمرده مىشود. حکومت اسلامى، حکومتى است که در تمامى ابعاد مادى و معنوى تکامل یافته ا ست و به تعالى و رشد واقعى رسیده است در حکومت اسلامى اساس بر عدالت و قسط استوار است که در سایه آن آزادى، رفاه، امنیت، تساوى حقوق شهروندان تأمین مىگردد. چنانکه در دوران کوتاه حکومت علوى، حضرت امیر(ع) به هیچ وجه نسبت به امور مادى و رفاهى و پیشرفت جامعه در این زمینهغافل نبودند.12 چنانکه در سند چشمانداز بیست ساله جمهورى اسلامى ایران نیز گفتهشده است:
«با اتکال به قدرت لایزال الهى و در پرتو اراده، عزم ملى و تلاش و کوشش برنامهریزى شده و مدبرانه جمعى و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسى، در چشمانداز بیست ساله، ایران کشورى است توسعه یافته، با جایگاه اول اقتصادى، علمى و فنآورى در سطح منطقه.»نکته سوم: این حقیقت که کاربرد و استفاده از واژه هایى همچون توسعه، چه بس موجب این توهم و ایهام مىشود که منظور از توسعه در حکومت دینى، همان توسعه، ب همان اصول و مبانى و ارزشهایى است که در عرف جهانى متداول است. در این مطلب هم جاى تردید نیست. چنانکه رهبر انقلاب اسلامى نیز تصریح دارند: «نظام جمهورى اسلامى در قالب این سرفصلها (دانش، فناورى، توسعه، برنامههاى پنج ساله، سرمایهگذارى خارجى، تنشزدایى) به سمت توسعه پیش مىرود. این پیشرفتها طبعاً براى طراحان و سیاستگذاران و راهبرد سازانِ سیاستهاى بین المللى و جهانى و استعمارى تا حدودى امیدزاست.
آنها فکر مىکنند که نظام جمهورى اسلامى هم بالاخره در همان خط توسعه متعارف وطراحى شده از سوى خود آنها وارد شده; مثلاً وقتى مسأله تجارت جهانى و ورود بهبازارهاى جهانى مطرح مىشود، این امید در آنها به وجود مىآید که شاید بناست نظاماسلامى هم بتدریج در نظام بینالمللى مادى حل شود، اگر چنین اتفاقى بیفتد،همهمحاسباتش در اختیار آنهاست.»13 نکته چهارم: این واقعیت که نظام اسلامى، هیچ یک از سه گزینه مطرح شده در بالا ر نمىتواند، بپذیرد و با آن توافق داشته باشد، این مطلب هم از مسلّمات غیرقابل تردید است.
نه مىتوان توسعه را نفى کرد، نه مىتوان حکومت دینى را مردود شمرد و دست از آن شست و نه امکان پذیرش گزینه سوم و فروغلطیدن در مهلکه سکولاریزم اسلامى و عرفى شدن فقه، وجود دارد. اگر چه به گفته رهبر معظم انقلاب برخى از اظهارات داخلى، این امید را در طراحان بینالمللى و سیاستگذاران جهانى تقویت مىکرد: که نظام اسلامى که به عنوان یک معترض و به قول خود حضرات، به عنوان اپوزیسیون نظام جهانى که در نقطهاى از دنیا، ظاهر شده بود، به تدریج کمرنگ مىشود.14 بنابراین اگر چه با کاربرد واژه توسعه، سیاستگذاران جهانى، این امید را پیدا مىکنند که حکومت اسلامى دست از اصول و ارزشهاى خود بشوید ولو در ظاهر نام خود را حفظ کند، و اگر چه برخى از اظهارات کارگزاران و حتى مدیران ارشد نظام نیز به این امید آنها رنگ بیشترى ببخشد، ولى حقیقت آن است که براى حل تعارض و پارادکس توسعه و حکومت دینى، راه چهارمى در پیش روى نظام اسلامى است و نظام اسلامى با بکارگیرى تمامى ظرفیتهاى نرمافزارى و سختافزارى خویش، باید از این مسیر و چالش سخت عبور کند به گونهاى که با حفظ معیارها و اصول اساسى حکومت دینى، به توسعه نیز دست پیدا کند. توضیح بیشتر این سخن را در نکته پنجممىبینیم.نکته پنجم: هیچ دلیل عقلانى و مدرک قابل قبول تجربى وجود ندارد و کسى نمىتواند مدّعى آن باشد که توسعه تنها و تنها، یک راه و یک مدل دارد و تنها براساس یک سرى اصول و مبانى و ارزشهاى واحد استوار است، به گونهاى که امکان تنوع و تکثر در آن محال بوده و ارائه شیوهها و گونههاى متفاوت از آن نامیسور است. توسعه را نمىتوان با قواعد و قوانین قطعى و لایتغیّرى همچون فرمولهاى ریاضى مقایسه کرد که هیچ تنوع و تغییر و گونه گونهاى شدن را برنمىتابد. توسعه یک واقعیت اجتماعى - انسانى است که بر دهها مؤلفه سرزمینى و اجتماعى تکیه مىزند و از عوامل بسیار پیچیده و متنوع اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، آداب و رسوم و عقاید و غیره متأثر است. امروزه این واقعیت بر همگان روشناست که مدل توسعه ژاپن، با فرانسه و انگلیس متفاوت است.
حتى در خود اروپا هم توسعه یک مدل ندارد و لذا در بخشى از توسعه که از آن با نام توسعه سیاسى یاد مىشود، انواع و اقسامى از رژیمهاى سیاسى و پارلمانى مختلف اعم از جمهورى و مشروطه سلطنتى و... در آنها مشاهده مىشود در سایر ابعاد و وجهههاى دیگر توسعه نیز این حقیقت متسرّى است. در نتیجه هر قدر آداب و رسوم و فرهنگ و اقتصاد و سایر مؤلفههاى توسعه متفاوت بود، مدل توسعه نیز تفاوت خواهد یافت. توسعه مربوط به خاور دور و کشورهایى نظیر چین و کره با توسعه اروپایى و آمریکایى تفاوت دارد، از اینرو برنامههاى توصیه شده توسط مؤسسات بین المللى مانند صندوق بین المللى پول و بانک جهانى، ممکن است از حیث نگاه کشورهاى پیشرفته اروپایى درست باشد، چر که با اجراى آنها اقتصاد این کشورها با اقتصاد کشورهاى پیشرفته حلقههاى مکملى را تشکیل مىدهند، اما لزوماً آن توصیهها براى اقتصاد کشورى دیگر معلوم نیست مفید باشد آنها با عدالت کارى ندارند و خود مىگویند: ما نسبت به عدالت رسالتى نداریم. این تفکر اقتصادى نسخهاى که مىپیچد: یکسان سازى ارز، حذف یارانهها، خصوصىسازى، حذف تعرفه هاى بازرگانى و امثال آن است، همه این موارد در راستاى تسهیل تجارت کشورهاى پیشرفته است و براى آنها مفید است ولى با اجراى آنها معلوم نیست نامى براى اقتصاد ملى کشور مجرى باقى بماند.15براین اساس، همچنانکه افراد مختلف انسانى، براى پیشرفت و ترقى، هر کدام برامکانات و استعداد و سلیقه و مقتضیات زندگى و از همه مهمتر بر ایمان و اعتقاد خود تکیه مىکند و نسخه پیشرفت یک نفر، الزاماً به معناى پیشرفت و ترقى نفر دوم نیست،هر چند استفاده از تجربه و شیوه کار افراد پیشرفته و موفق براى دیگران مفید بلکه الزامى است ولى همگان در یک قالب و برنامه نمىگنجند، در مورد جوامع نیز این حقیقت به مراتب روشنتر و آشکارتر مىنماید. این کشورها هستند که باید با مطالعه تجربیات دیگران از یک سو و با تکیه و اشراف بر منابع و امکانات و باورهاى ملى و توجه به مشکلات و محدودیتهاى خویش، از سوى دیگر بر طبق فرهنگ و ارزشها و عقاید خویش مسیر توسعه خود را ترسیم کنند تا توسعه همه جانبه و پایدار براى آنها محقق گردد. به تعبیر دیگر بومىسازى با استفاده از تجربیات و دانش روز جهانى، اساس توسعه را تشکیل مىدهد. و این جاست که در حلّ تعارض و پارادوکس توسعه و حکومت دینى، گزینه چهارمى فرا روى جامعه اسلامى قرار خواهد گرفت. گزینهاى که نه نفى توسعه مىکند و نه حکومت دینى ر مردود مىشمرد و نه به سکولاریزم اسلامى ایمان مىآورد، این گزینه همان است که در سند چشمانداز بیستساله جمهورى اسلامى چنین از آن یاد مىشود: «ایران کشورى است توسعه یافته، با جایگاه اول اقتصادى، علمى و فنآورى در سطح منطقه، با هویت اسلامى و انقلابى، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.» در این مدل بومىسازى شده از توسعه، بر چند مؤلفه اساسى تکیه شده است: 1. هویت اسلامى 2. هویت انقلابى 3. الهام بخش بودن در جهان اسلام 4. تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.
این شکل و گونه از توسعه است که اگر تحقق یافت تعارضى با مبانى و ارزشهاى حکومت دینى ندارد، به قول رهبر انقلاب اسلامى، خواب آشفتهاى که در دل طراحان وسیاستگذاران جهانى و استعمارى، امید به وجود آورده بود، نشان مىدهد خواب بىتعبیرى است; چون همه برنامههاى پنج سالهایى که از سال 1384 شروع خواهد شد وبراساس سند چشمانداز بیستساله خواهد بود، باید در این خط و در این جهت باشد، همه باید اسلام انقلابى، ایران اسلامى را به معناى واقعى کلمه دنبال کنند و در جهان اسلام الهام بخشباشند.16 نکته ششم: اگر چه در نکته پنجم براین مطلب تأکید شد که توسعه یک گونه و شکل نیست و روش واحد ندارد. براى جوامع مختلف با فرهنگها و امکانات و ویژگىهاىمتفاوت، توسعههاى مختلف قابل تصویر است و توسعه مطلوب و درست براى هر جامعه و ملت، وقتى محقق خواهد شد که فرایند توسعه، بومىسازى شده و بر طبق معیارها و مقتضیات هر جامعهاى تنظیم گردد، با این وجود به نظر مىرسد، توجه به یک نکته اساسى در بحث توسعه ضرورت دارد و آن اینکه اصولاً توسعه واقعى و مطلوب، توسعه همه جانبه و متوازن است. توسعهاى که اولاً به تمامى وجوه شخصیت فردى و اجتماعى انسان بپردازد و ثانیاً در رشد و تعالى تمامى این ابعاد، توازن را در نظر گیرد، توسعه اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، معنوى، ابعاد مختلف از حیات فردى و جمعى را تشکیل مىدهند که در امر برنامهریزى براى توسعه، غفلت از یک بُعد، مخاطرهآمیز خواهد بود. اگر در نرمافزار توسعه، تنها به یک بُعد یا بعضى از ابعاد حیات انسانى توجه شود، همان بُعد همچون عضوى اماس کرده و متورّم از اندام انسانى مىشود که خود مشکلآفرین خواهد بود و موجب بیمارى و آفتزدگى براى فرد شده و حیات او را به مخاطره مىافکند.
با توجه به این پیش فرض مهم و اساسى در مقوله توسعه، یک سؤال حیاتى آن است که آی توسعه کنونى جهانى که تمدن غربى پرچم آن را بر دوش مىکشد، تا چه حد از معیار بال تبعیت مىکند؟ آیا به راستى توسعه حاکم بر جوامع پیشرفته توسعهاى همه جانبه و متوازن است؟ اگر از خصلت توسعه همه جانبه و متوازن برخوردار است، پس این همه بحرانهاى مختلف جهانى ناشى از چیست؟ و اگر از این خصلت برخوردار نیست چگونه مىتوان نام آن جوامع را توسعه یافته دانست؟
هر چند تمدن غرب که آبشخور آن را اصول و مبانى لیبرال - دموکراسى تشکیل مىدهد و بر ریشههایى همچون اومانیزم، سکولاریزم، عقلانیت خود بنیاد و حذف دین و معنویت از حیات اجتماعى بشر، پایهریزى گردیده است; در اندیشه بسیارى از نظریهپردازان و طراحان، به عنوان قبله آمال انسانى معرفى مىشود و از آن با عنوان بام و قله هستى یاد مىکنند و این آموزه را مىخواهند در ذهن جوامع بشرى در اقصى نقاط عالم جا بیندازند که مدینه فاضلهاى براى بشر جز همان چیزى که اکنون در آمریکا و امثال آن در جریان است، وجود ندارد، ولى کدامین انسان آگاه منصفى است که مشکلات این مدینه فاضله خیالى را ببیند و باور کند مدینه فاضله بودن آن را؟ واقعیت آن است که: نظام توسعه یافته مادى غربى، بر جدایى از الوهیت و معنویت و استقلال از آموزههاى وحیانى پاى فشارى مىکند، نسبت به عدالت رسالتى قائل نیست و شکاف طبقاتى کشورهاى غنى و ضعیف و پیشرفته و عقب نگاه داشته شده و گرسنگى و قحطى میلیونها انسان در جهان ره آورد آن است و تمدنى که گسترش جنگ و ناامنى و به مخاطره افتادن صلح جهانى، سلطه بر جوامع محروم و ضعیف و غارت منابع آنها، حاکمیت صهیونیزم بین الملل، پیدایش تروریزم، به خطر افتادن محیط زیست، پیدایش ایدز و اعتیاد، اضمحلال خانواده، سقوط ارزشهاى الهى و معنوى و اخلاق انسانى، بالا رفتن آثار خشونت و قتل و دهها ناهنجارى مختلف، از ثمرات و دست آوردهاى آن بوده است که هر یک به طور مجزا تحقیقات وسیعى را مىطلبد، آیا این تمدن چگونه مىتواند قبله آمال انسانى قرار گیرد و سعادت بشرى را تأمین نماید، با ناهنجارىها و آسیبهاى فراوانى که اکنون جوامع توسعه یافته غرب با آن مواجهند، نشان از بحرانها و سونامىهایى در راه دارد و از این حقیقت حکایت مىکند که توسعه نامتوازن و غیرجامع که غرب گرفتار آن است، ره به جایى نخواهد برد. در حقیقت توسعه نامتوازن و بخشىنگر همان و توسعه نایافتگى همان. این است که مدل توسعهاى غرب را اگر به دقت و با عقلانیت و از روى انصاف بنگریم، اطلاق نام توسعه بر آن با تردیدها و ابهامهایى جدى مواجه است. وقتى مىتوان براى جوامع پیشرفته از جهت تکنولوژى و صنعت، نام جامعه توسعه یافته را صحیح دانست که پیشرفت اخلاق و معنویت و صفات انسانى نیز در آن جا گسترش یابد و حاکمیت سرمایه، جاى خود را به حاکمیت ارزشهاى انسانى بسپارد و در تعامل با ملل و اقوام ضعیف، عامل زور و تبعیض جاى خود را ب عدالت و انصاف تعویض کند و تا آن زمان که جوامع پیشرفته، این مسیر بس دشوار و پیچیده را نپیموده است اطلاق نام توسعه بر آنها، نامى مجازى و غیرحقیقى بیش نخواهد بود. توسعه نامتوازن و یک سونگر جهان مدرن غرب در حقیقت زنگ دو خطر و هشدار جدى را براى این جوامع به صدا در مىآورد که اگر متفکران دلسوز این جوامع به فکر رفع آن نباشند، بنیان آنها را ب اضمحلال جدى مواجه خواهد کرد، چنانکه نظیر آن را در تمدن شوروى سابق مشاهده کردیم، با این که شوروى هم در مجموعه کشورهاى توسعه یافته قرار مىگرفت، نخستین خطر، درونى و ناشى از بىتوجهى و فراموشى سایر ابعاد معنوى و اخلاقى توسعه است که این جوامع را از درون، همچون موریانه از پاى در مىآورد و دومین خطر، برونى و ناشى از ظلم و ستمى است که این جوامع توسعه یافته نام گرفته، بر ملل ضعیف و عقب نگه داشته وارد مىکنند و هر روز با قدرت سیاسى - اقتصادى و فرهنگى خویش منافع و منابع آنها را به یغما مىبرند. سنت الهى و گذشته تاریخى بشریت نشان داده است که هرگز حرکت قسرى ظلم و بیداد ادامه نخواهد یافت و این مسیر روزى دیر یا زود به مجراى طبیعى خویش بازگشت خواهد کرد، چرا که: «الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظلم».17
نکته هفتم: بىتردید راهى که تمدن معاصر غرب در پیشرفت دانش و تکنولوژى پیموده است از تجربیات ارزشمند و مفید بشریت است که نمىتوان آن را پس زد و مردود شمرد و از نو شروع کرد. آنچه در این میان ضرورت دارد، با استفاده از تجارب ارزشمند تمدن مغرب زمین و بدور از انفعال و تأثر و حُبّ شدید، یا مقابله و معارضه و بغض شدید، باید با رویکردى خردمندانه و از روى تفکر عمیق، به ارزشیابى و جدایى سره از ناسره این تمدن نشست و سپس با اقتباس درست، و با تکیه به اصول و مبانى اسلامى، مدل توسعه حکومت اسلامى را طراحى کرد. بدیهى است که بدون طراحى دقیق مدل مورد نظر توسعه اسلامى، خطرات و اشتباهات جبران ناپذیرى فراروى جامعه اسلامى قرار خواهد گرفت. بنابراین طراحى مدل اسلامى توسعه، امرى اجتنابناپذیر است و براى طراحى آن، به گونهاى که متکى بر مبانى وحیانى اسلام ناب و اصول عقلى و شرعى بر گرفته از آموزههاى کتاب و سنت باشد، نخستین گام دقیق و باریکتر از مو آن است که با کالبد شکافى تمدن کنونى غرب و ضمن توجه به نکات مثبت و ارزشمند آن، اشتباهات و خطاهاى تمدن غربى را شناسایى کنیم. باید ضمن درس آموزى از نکات مثبت این تمدن، از خطاهاى آن عبرت آموخت و بر سر مهندسى مدل توسعه اسلامى گرفتار اشتباه مضاعف نشد. در این میان مرز میان علم و نظریه باید محفوظ باشد آنجا که سخن از علم، یقین و دانش و شناخت صحیح جهان و انسان است، پذیرش اجتنابناپذیر است و عقل و شرع هر دو آن ر مىپذیرند، ولى آنجا که سخن از نظریه و فلسفه و مکتب است، روشن است که ولو به اسم علم و دانش آن را مطرح کنند، نمىتوان آن را سربسته قبول کرد و به آن ایمان آورد، در اینجاست که با تکیه بر اصول و مبانى فطرى اسلام، نظریّهها و دیدگاهها را باید محک زد و ب توجه مورد ارزیابى قرار داد.
تمدن غربى بر اصول فلسفى مادى و الحادى مبتنى است و از اصول اومانیزم، سکولاریزم و لیبرالیزم پیروى مىکند و همین مبانى فلسفى و اصول اعتقادى است که براى تمدن غرب خطر آفرین شده است از اینرو در اقتباس از تمدن غرب، بىتوجهى و غفلت از پایههاى این تمدن، اشتباهى جبرانناپذیر مىباشد. در مدل توسعهاى غرب، بىتوجهى به ابعاد معنوى و نیازهاى اخلاقى انسانى و غفلت از دو اصل مهم مبد و معاد کاملاً مشهود و ملموس است.
در این تمدن تمامى تلاش بر آن است که انسان هر چه بیشتر غرق لذتهاى زودگذر مادى باشد و هر چه که ذهن او را معطوف به یاد خدا و قیامت مىکند، به کنارى زده شود. قریب به اتفاق مظاهر فرهنگى تمدن غربى همچون، آموزش و پرورش، دانشگاه، ورزش، هنر، موسیقى، سینما، لباس و خودآرایى، روابط زن و مرد و آداب و رسوم در زمینههاى گوناگون، عکس، نقاشى، اینترنت، روابط جنسى و غیره به گونهاى طراحى و مهندسى شده است که براساس لذت و کامجویى بیشتر از مواهب مادى استوار است و به گونهاى مصرفگرایى و روى آوردن به مُد و زندگى لوکس و شیک را تبلیغ مىکنند که سرمایهها و کارخانجات در کار تولید و سود دهى آنها هیچ وقفهاى رخ ننماید و البته این گونه فرهنگ و جلوههاى مختلف آن را طراحى کردن، براى یک جامعه مادى و دور از معنویت در ظاهر یک ضرورت مىنماید، چون در چنین تمدنى انسان و جهان در یک حیات مادى زودگذر محدود مىشود و خدا و قیامت و دین و آموزههاى وحیانى، همچون امرى اسطوره و افسانهاى و به منزله امرى مشخص و سلیقهاى و غیر علمى جلوهگر مىشود از این رو در طراحى نظامات مختلف فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى جامعه تلاش بر حذف آموزههاى دینى از سطح جامعه و روى آوردن به جداسازى دین از این صحنههاست. در این مهندسى، براى توسعه جامعه، ب عنوان مدیریت علمى و خردگرایى و عقل خودبنیاد که اساس آن را فلسفه حسّى و آمپریسم و پوزیتویسم و نفى یا تردید در ماورأ طبیعت و الوهیت و عالم معنى تشکیل مىدهد، استراتژى و راهبرد را حذف دین و سکولار شدن به تمام معناى روابط اجتماعى تشکیل مىدهد و از این رو حتى با روسرى یک زن مسلمان نیز مخالفت مىشود و یا اگر با وجود شراب بر سر سفرهاى مخالفت شود، تمامى معادلات مهم سیاسى و اقتصادى و روابط دیپلماتیک کشورها تحت تأثیر قرار مىگیرد. در این تمدن محور کار و تمامى مظاهر مختلف فرهنگى، براساس فراموشى قیامت و غفلت از یاد خدا استوار مىگردد و بر طبق این اصل، اساس تمامى سیاستها و نظامات طراحى مىگردد. این مدل توسعه غربى است که به عنوان نسخهاى علمى و قطعى، به عنوان سرنوشت جبرى و محتوم جوامع، به سایر کشورها و فرهنگها و تمدنها هم توصیه مىشود و با نفى آزادى و دخالت اراده و اختیار انسان، آن ر قانونى علمى و لایتغیر براى جوامع بشرى معرفى مىکنند. آنان پایه مدرنیزم را دموکراتیزم ب همان قرائت خود از دموکراسى معرفى مىکنند و رسیدن به آن را نیز جز از راه قطعى و بىبدیل سکولاریزاسیون، نمىدانند. بنابراین براى رسیدن به توسعه مورد نظر معتقدند: اول تمامى برنامهها و چشماندازهایى که براى حرکت جامعه تنظیم مىشود، بر این پایه و راهى که تمدن غربى حرکت کرده، باید استوار باشد، ثانیاً مدیریت جامعه نیز بر این شیوه و روش باید حرکت خود را تنظیم کند.
طراحى نمونه توسعه اسلامى
با عنایت به آنچه در بالا، به صورت فشرده و سرفصل بازگو شد، سؤال اساسى آن است که براى پایهریزى و طراحى نمونه و مدل توسعه اسلامى چه باید کرد؟ و نخستین گام را در این راه چه امرى تشکیل مىدهد؟ البته چنانچه در نکته اول گذشت، به نظر این قلم، در طراحى آینده و اهداف و آرمانهاى نظام اسلامى، حتىالامکان لازم است، به جاى استفاده از واژههایى همچون توسعه که بار معنایى خاص خود را دارد، از مفاهیم و واژگان برگرفته از فرهنگ دینى خود استفاده کنیم و به جاى آن مثلاً از تعالى و تکامل اسلامى که واژگانى قرآنى و وابسته به خودى است استفاده شود. ولى با توجه به رواج واژه توسعه، پاسخ را براساس همین واژه پى مىگیریم.
براى پاسخیابى از سؤال دقیق و راهبردى بالا، توجه به یک پیشینه تاریخى یک ضرورت است و آن تأمل و توجه به نظام سیاسى مستقر در ایران پیش از انقلاب اسلامى است.
بىگمان، حکومت پهلوىها در ایران پیش از بهمن 1357 براساس مدل توسعه غرب و برپایه همان نسخه پیش گفته استوار بود و مدیریت و برنامهها، طبق الگویى که تمدن غربى طراحى و دیکته مىکرد، استوار بود و انقلاب اسلامى مشتى پولادین و محکم در برابر این حرکت بود. نظامات مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و به ویژه فرهنگى جامعه و ساختار دولت و وزارتخانهها و ادارات، براساس آموزههاى سکولاریزم و غفلت از خدا و قیامت و آنچه تمدن غرب توصیه مىکرد، طراحى و اجرا مىشد. انقلاب اسلامى آمد و با طراحى نظام اسلامى آن مسیر را مسدود کرد و با مفهوم جمهورى اسلامى، طرحى نو در انداخت و لیکن سؤال مهم آن است که آیا تا چه حد این حرکت، به عمق رفت و توانست، نظامات و ارکان باقیمانده از نظام سکولاریسم شاهى را دچار تحول گرداند و براساس مدل توسعه اسلامى استوار گرداند؟ پاسخ به این سؤال، کلید حل بسیارى از مشکلات و موانع بر سر راه حرکت تکاملى و توسعه اسلامى با روش و شیوه مورد قبول عقل و شرع است. البته ارکان اساسى و مدیریت کلان نظام دچار تحول اساسى گردید و در بخشهایى مهم از قضاوت و قانونگذارى و نیروهاى مسلح و غیره تحولا تى چشمگیر در جهت نفى سکولاریزم انجام گرفت. ولى آنچه در جهت طراحى مدل تعالى و توسعه اسلامى لازم است، تغییرات اساسى و تحولات بنیادین در ساختار نظامات وزارتخانهها و ادارات به ویژه در بخشهاى فرهنگى جامعه است.
به نظر مىرسد از مهمترین چالشهاى پیش روى چشمانداز نظام اسلامى و رسیدن به الگوى مورد نظر از تکامل و توسعه اسلامى بر هم زدن نظامها و ساختارهاى مبتنى بر سکولاریزم برجاى مانده از نظام شاهنشاهى است. آموزش و پرورش، دانشگاه، و ارگانهاى فرهنگى کشور، صدا و سیما، تربیت بدنى و ورزش و سازمانها و ادارات متکفل امور جامعه که مدیریت میانى کشور را به ویژه در بخش اقتصاد و هنر و فرهنگ برعهده دارند، باید اساسنامههاى آنها مورد بازبینى قرار گیرد و آنچه متغایر با مبانى و مفاهیم اسلامى و اهداف کلان نظام اسلامى است شناسایى و متحول گردد. چرا که مدیران هر قدر صالح و متدین هم باشند، وقتى در درون یک نظام سکولار قرار گیرند، ناخودآگاه در آن هضم و یا از آن حذف خواهند شد. تجربههاى رُبع قرن گذشته انقلاب اسلامى، مُهر تأییدى است بر این واقعیت، که چه بسیار مدیران متعهد وانقلابى و متدین که به تدریج در چرخه نظامهاى به یادگار مانده از نظام سکولار پهلوى و نظامهاى به ارمغان آمده از جهان غرب و طرّاحان لائیک غربى، هویت خود را از دست دادند و با چرخش محسوسى خواسته یا ناخواسته خود از مروّجان سکولاریزم گردیدند.
اگر در سند چشم انداز جمهورى اسلامى در افق 1404 هجرى شمسى، با اتکال به قدرت لایزال الهى، ایران به عنوان کشورى توسعه یافته با هویت اسلامى و انقلابى و الهام بخش در جهان اسلام پیشبینى مىشود. یکى از راهکارهاى اساسى براى رسیدن به این مهم، بازنگرى عالمانه و دقیق و براساس مبانى اسلامى، در نظامات مختلف و حذف میراث شاهنشاهى و مهندسى غربى از بدنه نظام اسلامى و تحول اساسى از نظامهاى سکولار به سوى تدوین و طرح نظامهاى مختلف اسلامى است. در غیر این صورت خطر دنیازدگى و مهلکه سکولاریزم، آنچنان عظیم و شدید است که بسیارى از نیروهاى صالح و شایسته با ایمان ر نیز در درون خود به استحاله و هضم یا انفعال و تأثر مىکشاند و بدون اینکه فرد یا سیستم و جامعه متوجه باشد، من حیث لایشعر، کارى غیردینى و یا ضددینى را انجام مىدهد در حالى که خیال مىکند عمل صالح است. اگر در شعارها و گفتارها و تبلیغات و برنامههاى تعدادى از نامزدهاى انتخابات نهم ریاست جمهورى دقت کنیم، این واقعیت به خوبى قابل درک است.
شاید لبّ سخن مقام معظم رهبرى که معتقد است: پس از انقلاب اسلامى و استقرار نظام اسلامى نوبت به تشکیل دولت اسلامى مىرسد و اینکه ما هنوز در مسیر تحقق دولت اسلامى خود گام برمىداریم ولى با آن فاصله داریم، به این حقیقت بالا برمى گردد.نکته هشتم: آنچه در نکته هفتم درج گردید، ناظر به بخش سلبى قضیه و هشدارها و نبایدها در طراحى مدل توسعه و تعالى و رشد اسلامى بود. اما در بخش ایجابى و ضرورتها و بایدها، لازم است با استفاده از نیروى عقل سلیم و پناه بردن به مفاهیم اساسى اسلام ناب و دریافت دقیق آموزههاى وحیانى، مدل توسعه اسلامى را طراحى کنیم. کتاب و سنت و عقل و سیره رسول خد(ص) و امامان معصوم: به ویژه حضرت امیر(ع) در دوران حاکمیت خویش از منابع غنى و سرشارى است که در مدل توسعه اسلامى باید مورد توجه جدى قرار گیرد و در این تأمّل و دقّت، توجه به این حقیقت لازم است که مجموعه آموزههاى اسلامى، در یک نظام کامل و ارگانیک قرار مىگیرند و هر یک در کنار سایر آموزهها نقشى را ایفا و خلأى را پر مىکنند، به گونهاى که امکان جایگزینى یا حذف در آن راه ندارد، همچنانکه در توسعه غربى مبتنى بر الحاد و آموزهها و اصول سکولار، هر چیزى در بخشهاى مختلف، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، ادبیات، هنر و غیره مکمل یکدیگر است و همدیگر را معنا و تفسیر مىکند، به گونهاى که بدون آن نظام سکولار، شکل و انتظام نمىیابد، مثلاً در نظام سکولار، معمارى، نقاشى، ورزش و فوتبال، موسیقى و رقص و برهنگى و مُد و غیره همه ب هم انتظام مىیابند، به گونهاى که تمامى این حلقهها باید در تعامل بااهداف حلقه دیگر باشد، تا این نظام سرپا باشد، در طراحى نظام اسلامى نیز آنچه در آموزههاى قرآن و حدیث و سخن اهل بیت: مندرج است، براى ارائه یک نظامى مترابط و منسجم براى اداره زندگى انسان و تأمین سعادت و خوشبختى او و رساندن بشر به تکامل و تعالى دنیوى و اخروى است، از این رو در برنامهریزى و مدیریت لازم است این مجموعه با هم دیده شود. در این نظام از معارف و عقاید، تا اخلاقیات و قصص قرآنى و سیره، تا فقه و احکام همگى با یکدیگر مرتبطند و عبادات و معاملات و سیاسات در کنار هم معنى و مفهوم مىیابند. نماز در کنار حدود، روزه در کنار قصاص، و همه با هم در کنار حج و دیات و امر به معروف و نهى از منکر، و زکات و خمس و جهاد و غیره معنى مىیابد. این حلقههاى به هم متصل و این مجموعه منسجم و ارگانیک است که فرد و جامعه را به سعادت و تعالى و مدینه فاضله و حیات جدید مىرساند و توسعه اسلامى در گرو رسیدن به این حیات طیّبه است. (یا ایّها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم...) (انفال/24) خدا و رسول مؤمنان را به حیاتى نو و زندگى جدید وراى این حیات مادى فرا مىخوانند. (من عمل صالحاً من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة...) (نحل/97) جامعه مؤمنى که کردار و رفتارش عمل صالح و شایسته باشد، در چشمانداز جامعه اسلامى، علاوه بر آن حیاتى که در این دنیا با دیگر مردمان مشارکت دارند، در همین جهان ماده حیاتى نو پیدا مىکنند که پاک و خالص و طیّب است و مشوب به چیزى که آن را فاسد و آلوده کند، نمىباشد18 یعنى در جامعه توسعه یافته اسلامى، مردم از دو نوع حیات بهرهمندند یکى حیات عمومى همه انسانها و دیگرى حیات طیبه; براى رسیدن به این حیات طیبه که مدینه فاضله اسلامى است، اجراى مجموعه دستورات شریعت مو به مو الزامى است و در طراحى توسعه اسلامى، براى اجرأ آنه نیاز به برنامهریزى و مدیریت دقیق است.
نکته نهم: در حکومت اسلامى علاوه بر اینکه در اندیشه معیشت و رفاه مردم مىباشند و برنامههاى کوتاه مدت و دراز مدت نوشته مىشود تا جامعه از رشد اقتصادى بالا برخوردار شود و بزرگترین قدرت اقتصادى مثلاً منطقه باشد و غیره، که همه اینها در جاى خود مورد تأکید و جز امورات کلان حکومت اسلامى قرار مىگیرد، ولى علاوه بر ابعادى که جز اهداف مشترک نظام دینى و نظام سکولار است، سرفصلهایى که باید مد نظر برخى از مدیران و برنامهریزان باشد که فصل ممیز نظام اسلامى مىباشد عبارتند از:1. (ألا بذکرالله تطمئن القلوب)(رعد/28) آرامش جامعه در گرو ذکر و یاد خداست و تمامى برنامههاى نظام باید به گونهاى باشد که در آن ذکر و یاد الهى دیده شود و تقویت گردد. همچنانکه در جامعه سکولار، کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه و بوستان وسینما و هنر و غیره عرصه غفلت از یاد خداست، در جامعه اسلامى تمامى این امور باید مظهر ذکر الله و توجه به ذات ربوبىباشد. 2. «الدنیا مزرعة الاخرة» در مهندسى نظام اسلامى، دنیا به عنوان نعمت بىبدیل الهى بسیار با ارزش و لازم است، ولى در برنامهها و مدیریتها، توجه به اینکه دنیا سرپُل و قنطره براى جهان ابدى است، یک ضرورت مىباشد. تمامى آحاد جامعه، به ویژه مدیران ارشد، هم باید خود همواره در اندیشه جهان دیگر باشند و هم در برنامهها و اعمال مدیریت خویش بر این حقیقت پاى فشارى کنند و جامعه را از خواب غفلت نسبت به حیات جاویدان برحذر دارند.3. «حب الدنیا رأس کل خطیئة» براى نیل به مدل توسعه اسلامى در سطوح مختلف مدیریتى، مدیرانى مىتوانند بار مسؤولیت اداره جامعه اسلامى را بر دوش کشند که حب و علاقه به دنیا در دل آنها لانه نکرده باشد، در غیر اینصورت، رسیدن به چشمانداز اسلامى، دور از دسترس خواهد بود.4. «ان الله فرض على ائمة العدل ان یقدّروا انفسهم بضعفة الناس»19 بر مدیران و رهبرانجامعه اسلامى فرض و تکلیف الهى است که با محرومان و ضعیفان جامعه اسلامى مواسات کنند و ت زمانى که اصل زهد و سادهزیستى به عنوان سیره و روش مدیران، در صدر برنامههاى آنان قرار نگیرد، جامعه اسلامى به اهداف وچشمانداز خود دست نخواهد یافت.وقتى مدیران ولو عادل، به زندگى کاخنشینى رو مىآورند و برخى ادارات به ساختن بناهاى گرانقیمت و پرزرق و برق روى آورند، و در حالى که مردم براى تأمین حداقل مایحتاج زندگى در مضیقه به سر مىبرند، شاهد سر برآمدن دهها ساختمان لوکس به نام فلان سازمان و اداره باشند و حتى عمارتهایى را در گوشههاى فقیرنشین مناطق محروم ملاحظه کنند که با هزینههایى سرسام آور ساخته مىشوند، هرگز این مُدل، با آموزههاى مدیریت اسلامى تطابق نخواهد داشت.5. «ثم اللّه اللّه فى الطبقه السّفلى من الّذین لا حیلة لهم»20خدمت رسانى به مردم به ویژه اقشار پایین جامعه و مساکین و نیازمندان، از اصول اساسى در طراحى توسعه اسلامى است.6. (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...) (حدید/25) عدالت و قسط محورى از رؤوس مهم برنامهریزى و مدیریت اسلامى براى رسیدن به جامعه توسعه یافته اسلامى است که قابل اغماض و غفلت به هیچ وجه نمىباشد.7. (ولو انّ اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السمأ و الارض...)(اعراف/96)، شرط گشوده شدن برکات و خیرات انبوه و گوناگون و سرازیر شدن نعم الهى همچون بارندگىهاى مناسب و سرسبزى سرزمین و تولید ثروت و دارایى و امنیت و غیره، ایمان و تقواى الهى است.21 از مسؤولیتهاى عظیم نظام مدیریت اولاً رعایت تقوا و توجه به اوامر و نواهى الهى در تدوین و برنامهریزى، ثانیاً توصیه و سفارش زیردستان و آحاد مردم به رعایت تقوا است و رسیدن به جامعه اسلامى که مملوّ از برکات و خیرات و نعم الهى است، بدون رعایت تقواى مجموعه جامعه امکانپذیر نیست. به گفته حضرت امیر(ع) خطاب به مالک اشتر، کسى که با قلب و دست و زبان خویش خدا را یارى کند، خداوند متکفل یاورى و عزت بخشى اوست. بنابراین مدیرانى که در اندیشه یارى الهى از جهت اطاعت از اوامر الهى و رعایت تقوا مىباشند، خداوند هرگز آنها را تنه نخواهد گذاشت و آنان را در رسیدن به الگوى جامعه اسلامى یارى خواهد کرد.8. (الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلاة و اتوا الزکاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکر...).(حج/41) مدیران و کارگزارانى که در نظام اسلامى تمکن و موقعیتى مىیابند و داراى اختیاراتى مىباشند، یکى از برنامههاى اصلى در برنامهریزىهاى خود را باید اهتمام به اقامه نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهى از منکر قرار دهند. در نظام اسلامى، این چهار مقوله، کلید حلّ بسیارى از معضلات و آسیبهاى فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى از قبیل فحشأ و منکر و فقر است و مدیریت اسلامى براى فائق آمدن بر این مشکلات در مسیر توسعه اسلامى، موظف است در جهت اقامه این ارکان اربعه دین، برنامهریزى دقیق و علمى داشته باشد و الاّ هرگز به مدل توسعه مورد نظر اسلامى دست نخواهد یافت. در این میان نماز از جایگاهى ویژه برخوردار است. در اسلام، نماز و به ویژه نماز جمعه و اقامه آن توسط امام المسلمین و جمع شدن آحاد مردم و از جمله کارگزاران و مدیران ارشد و میانى جامعه در آن، کلید حل بسیارى از معضلات و راه رسیدن به قلههاى ترقى و پیشرفت مادى و معنوى است.
در اسلام و مدل معمارى و شهرسازى آن، مسجد قلب تپنده یک شهر را تشکیل مىدهد و بر محور آن، مدنیت رشد و توسعه مىیابد. از اینرو، پس از هجرت، نخستین اقدام عملى رسول خد(ص) در حکومت اسلامى خویش ساخت مسجد بود. نخست مسجد ساخته شد و بر محور آن شهر توسعه یافت. بنابراین مدیریت اسلامى، باید به صورت برنامهریزى شده و مدون، براى رسیدن به چشمانداز مورد نظر، در مورد گسترش مساجد و اقامه نماز و رو آوردن مردم به ویژه دستاندرکاران و مسؤولان نظام به مساجد و مصلاهاى نماز جمعه و نماز عیدین، تلاشى جدى و پىگیر داشته باشد، حتى در این میان نمىتوان از توجه و اهتمام به نمازهاى نافله به ویژه براى مدیران ارشد غافل بود. از علامات مؤمن انجام نوافل یومیه بویژه سحرخیزى و استغفار در دل شب و گذاردن نوافل شب است، اینکه نماز شب براى رسول خد(ص) واجب عینى بوده است نشان مىدهد، مدیران ارشد جامعه اسلامى براى رهبرى جامعه باید از آن تقواى بالایى برخوردار باشند که لیاقت عنوان «امام المتقین» بودن را پیدا کنند و براى رسیدن به امامت مردم با تقوا و پرهیزکار خود باید در رأس پرهیزکاران باشند و براى رسیدن به این هدف عبادت خاضعانه و با خشوع به ویژه در دل سحر را نباید ازیاد برند.9. «طوبى لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته»22 در مسیر پرمخاطره برنامهریزى و مدیریت نظام اسلامى براى نیل به اهداف بلند تعالى جامعه وپیدایش دولت کریمه و تحقق حیات طیبه، آنچه شرط لازم براى در آغوش کشیدن این هدف بلند است، اخلاص نظام مدیریتى کشور است. مدیریتى که بدون هیچ چشمداشتى، تنها براى تقرب الى الله، حاضر به پذیرش مدیریت و پوشیدن لباس خدمت مىشود و از این جهت، آن را عبادت مىشمرد و در غیر اینصورت، حاکمیت و سلطه بر مقدرات جامعه را باقطع نظر از استیفاى حقوق مردم و اجراى حدود الهى، از عطسه بز و لنگه کفشى پاره و وصله زده شده، بىارزشتر مىشمرد. در جامعه توسعه یافته اسلامى عرصه مدیریت، عرصه خدمت براى تقرب الهى و عرصه عبادت است، و از این رو راه براى رسیدن به موفقیتهاى فاخر و ثروت و مکنت و منزلت نامشروع و سأ استفاده از قدرت مسدود مىباشد. در این عرصه، مدیریت یک ایثار و از جان گذشتگى و جهاد در راه خداست و رقابت براى رسیدن به این موقعیت، مسابقه در خیرات و رسیدن به مغفرت الهى است. بدون شک تا زمانى که رقابتهاى انتخاباتى و تشکیل احزاب و جناحها، همچون جوامع غربى، براى رسیدن به کرسى قدرت و برخوردارى از موقعیتهاى ممتاز سیاسى و اقتصادى مىباشد، ولو جامعه از نگاه تمدن سکولار مغرب زمین، توسعه سیاسى یافته باشد. ولى از نظر اسلام، این جامعه، جامعه جاهلى و عقبمانده است، توسعه سیاسى اسلامى وقتى تحقق عینى مىیابد و به منصه ظهور مىرسد که قدرت وسیلهاى براى تحقق آرمانهاى الهى و احقاق حقوق مردمان ضعیف و ستم دیده باشد و البته این حقیقت امرى است که جز زحمت و خستگى و بىخوابى و دردسر و سلب آسایش و راحتى خود و اطرافیان را در پى نخواهد داشت و اگر مدیرى در نظام اسلامى تن به پذیرش این امانت و ودیعه الهى مىدهد، تنها و تنها براى آن است که گامى در مسیر قرب الى الله و کمال و تعالى خویش بردارد.
و در پایان، چشمانداز جامعه توسعه یافته اسلامى را مىتوان در این فرازهاى دعاى ارزشمند افتتاح مشاهد کرد و برنامهریزان و مدیران جامعه را دعوت به تأمل و تفکر و ارائه طرح براى رسیدن به این آمال بزرگ نمود:
اللهم انا نرغب الیک فى دولة کریمة تعزّ بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلن فیها من الدعاة الى طاعتک والقادة الى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا والاخرة.
--------------------------------------------------------------------------------
.* عضو هیأت علمى مجله.1. ر.ک.به: فرهنگ فارسى عمید، المنجد.2. ر.ک.به: المورد.3.حسن سبحانى، عدالت اقتصادى، دست آوردها، موانع و راه کارها، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص584. جهانبخش ثواقب، ابعاد توسعه در نظام اسلامى از دیدگاه امام خمینى، مجله حکومت اسلامى، ش23، ص183 5. حسن سبحانى، عدالت اقتصادى، دستآوردها، موانع و راهکارها، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص586. ر.ک.به: شوقى عبدالحکیم، علمنة الدولة و عقلنة التراث، ص6; خالد توفیق، سکولاریستها و دولت اسلامى، ترجمه مصطفى فضائلى، مجله حکومت اسلامى، ش10، ص8 - 97. شوقى عبدالحکیم، علمنة الدولة و عقلنة التراث، ص10-98. داریوش شایگان، النفس التبورة، ترجمه عربى، ص34; خالد توفیق، سکولاریستها و دولت اسلامى، ترجمه مصطفى فضائلى، مجله حکومت اسلامى، ش10، ص22-21 9. محمد آرگون، الاصول الاسلامیه لحقوق الانسان، خالد توفیق، سکولاریسته و دولت اسلامى، مجله حکومت اسلامى، ش11، ص 11910. همان، ص121 11. جهانگیر صالحپور، فرآیند عرفى شدن فقه شیعى، مجله کیان، تهران، بهار 1374، ص1712. براى اطلاع بیشتر: ر.ک.به نگارنده: حکومت علوى و اهتمام به اصلاحات، مقاله مندرج در کتاب حکومت علوى، هدفها و مسؤولیتها، ص199-161 دبیرخانه مجلس خبرگان، سال 1381 13. مجله حکومت اسلامى، ش35، ص24-23 14. همان، ص24 15. حسن سبحانى، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص63 16. مجله حکومت اسلامى، ش35، ص24 17. شیخ مفید، امالى، ص310 18. ر.ک.به: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج12، ص365 - 36619. نهج البلاغه، خطبه 207 20. همان، نامه به مالک اشتر، نامه 53، ص438 21. تفسیر المیزان، ج8، ص210 22. از على(ع)، تحف العقول، ص100
2. واژه «توسعه» اگر چه در ظاهر معنایى روشن و آشکار دارد و از نظر لغوى واژهاى عربى از ریشه وسع، به معناى گشادگى، فراخى و جادارى است.1 ولى این واژه از جهت اصطلاحى، مفهومى نسبتاً پیچیده است و فهم آن با دشوارىهایى همراه است. در اصطلاح برگردانده شده است.2 توسعه با مفهومdevelopmentرایج، این واژه، از معادل انگلیسى امروزى آن به بعد از جنگ جهانى دوم بر مىگردد و مقولهاى است که بیش از پنجاه سال از عمر آن نمىگذرد.3 در واقع همچون بسیارى از مفاهیم وارداتى دیگر، واژه توسعه هم از واژگانى است که در دهههاى اخیر از سوى تمدن غربى جعل و متداول گردیده است و براساس اصول و مبانى و ارزشهاى آن دیار، ساخته و پرداخته و تعریف و تبیین شده است.
در تعریف مصطلح از توسعه، تئورىها و نظریهپردازىهاى متعددى مشاهده مىشود; از قبیل نظریه رشد، نظریه وابستگى، نظریه روانشناختى توسعه، دیدگاه نوسازى که هر یک ب نگاه از منظرى ویژه، بخشى از واقعیت را مورد توجه قرار مىدهند.4 به عنوان مثال براساسنظریه رشد که از مهمترین تئورىها در این عرصه است; در ادبیات توسعه، برمفهومى به نام رشد اقتصادى تأکید مىشود که این مفهوم، با مفهوم توسعه متفاوت است.
رشد به عنوان مقدمهاى معطوف به توسعه تعریف مىشود و در مقایسه گفته مىشود: رشد یک نوع پیشرفت کمى است که بواسطه آن ممکن است تغییرات کیفى در زندگى فردى و اجتماعى حاصل شود. در واقع طبق تئورى رشد، ب افزایش تولید ناخالص داخلى، رشد تحقق پیدا مىکند و پیرو آن، این انتظار به وجود مىآید که درآمد سرانه، آموزش، بهداشت، درمان، فرهنگ و غیره نیز متحول گردد، به این وضعیت توسعه مىگویند.5
3. از مطالب بند دوم، آشکار مىگردد که مفهوم توسعه، براساس مبانى و ارزشهاى تمدن غربى و اصول مادىگرایى استوار است و از اینرو با حکومت دینى و نظام سیاسى برخاسته از ارزشهاى الهى و معارف وحیانى قابل جمع نیست و چنانکه عدهاى با صراحت اعلام کردهاند، تعارض آشکار میان حکومت دینى و توسعه قابل مشاهده است.6
در نتیجه در نظر بسیارى از روشنفکران منتقد پذیرش توسعه به عنوان یک اصل آرمانى براى حکومت اسلامى و گنجانیدن آن در برنامه و چشمانداز حکومت اسلامى و سخن از توسعه به زبان آوردن در نظم سیاسى منبعث از مفاهیم مذهبى امرى تناقض نماست و نامى جز پارادکس نمىتوان بر آن نهاد.
4. به عقیده اینان به ناچار باتوجه به مقدمات سه گانه بالا، پذیرش یکى از گزینههاى سه گانه ذیل اجتناب ناپذیر است:1. نفى توسعه و تکیه بر مبانى و ارزشهاى حکومت دینى.2. نفى حکومت دینى و گام نهادن در مسیر توسعهاى که امروزه از بدیهیات نظام اجتماعىمىباشد.3. حفظ پوسته حکومت دینى و تحول از درون در مسیر توسعه مادى.
از سه گزینه بالا، شماره یک، نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه ناشدنى و غیرممکن است، چون در عصر حاضر، اگر نظامى بخواهد، راهى، جز مسیر توسعه و پیشرفت مادى را طىکند، یقیناً دوام نمىآورد و محکوم به شکست خواهد بود. هرگز در عصرى که بشر، به تکنولوژى مدرن دست یافته و طبیعت را همچون خمیرى در دست خویش، به دلخواه خود شکل مىدهد و براى آسایش و آرامش مادى، از مواهب طبیعت استفاده مىکند، نمىتوان مردم و شهروندان جامعه را اقناع کرد و آنها را به پذیرش زندگى سخت و طاقتفرساى دورانهاى گذشته وادار کرد. چنانکه عقل نیز هرگز پشت کردن به توسعه و رفاه و پیشرفت را نمىپذیرد و رد مىکند. بنابراین نوبت به گزینه دوم یا سوم مىرسد. اما گزینه شماره دو را عدهاى از روشنفکران و نویسندگان سکولار پیشنهاد مىکنند و معتقدند براى نوسازى و خردگرایى، و توسعه، راهى جز ریشه کن کردن دین باقى نمىماند. آنان معتقدند: باید از ذهنیت دینى به ذهنیت عقلانى عبور کرد.7
حتى برخى از افراطیون این دیدگاه بر این باورند:«برپایى حکومت اسلامى جز به سقوط نمىانجامد. زیرا توانایى برخورد و همسازى با جهشهاى دوران جدید را ندارد.»8 با این وجود، تجربه جمهورى اسلامى و سپرى شدن بیش از ربع قرن از نظام اسلامى در ایران، نشان داد که با توجه به اعتقادات و فرهنگ عامه مردم مسلمان و آموزههاى اسلامى، گزینه عدم نه صحیح است و نه شدنى و هر نظامى که بخواهد در فکر توسعه مادى بدون توجه به فرهنگ دینى جامعه باشد، محکوم به شکست است.
در نتیجه، تنها راه پیشرو، استقبال از گزینه سومى است که عدهاى از روشنفکران مسلمان نه تنها از آن دفاع مىکنند بلکهمعتقدند: ما بخواهیم یا نخواهیم، مسیر جبرى و قطعى اسلام سیاسى، به سکولاریزم اسلامى منتهى خواهد شد. این گروه معتقدند:
«سکولاریستى شدن امروزه تحت پوشش دینى و شعارهاى دینى همه قلمرو اسلام را در مىنوردد و هیچ کس این را نمىداند، بلکه بر عکس مردم توهم مىکنند، دین پس از مدتها غیبت بازگشته است.» و بر این دیدگاه چنین مىافزایند: «مسلمانان به طور ناخودآگاه تعالیم دین اسلام را به سمتى مىغلطانند که به نوعى سکولاریستى شدن، بدون اعتراف صریح به آن تبدیل مىشود. سکولاریستى شدن بدون اعتراف و بدون اندیشیدن به آن.»9 در اصل از نگاه این گروه، رهبران نظام اسلامى، پرچم سکولاریزم خواهى بردوش مىگیرند.حال آنکه عناصر زبان دینى را به کار مىبرند.»10
در همین راستا گرایشهایى که گمان دارند، هر چه رابطه دین و سیاست استحکام یابد، فقه بیشتر به سوى عرفى شدن حرکت مىکند، قابل ارزیابى است.11 چکیده و ماحصل سخن آنکه: مشکل اساسى حکومت اسلامى در ارتباط با مقوله توسعه آن است که: میان حکومت اسلامى و توسعه تعارض حاکم است و نتیجه جبرى و قهرى و لاینفکّ این تعارض چیزى جز کنار رفتن حکومت دینى به نفع توسعه نخواهد بود و حکومت اگر چه خود را دینى بنامد یا مردم خیال کنند، حکومت دینى مستقرّ است، ولى واقعیت پنهان آن چیزى جز حرکت به سمت نظام لائیک و سکولار نخواهد بود.
بررسى و پاسخ
براى تحقیق و بررسى تعارض میان حکومت اسلامى و مقوله توسعه، توجه و دقت در چند نکته حائز اهمیت است و ضرورت دارد:نکته اول: مفاهیم جدید و ترجمه شده از واژههاى وارداتى که محلّ تکوین و پیدایش و تعریف و توصیف آنها، جهان غرب بوده است، یکى از عمده مشکلات اساسى فرهنگى، جوامعى با خصلتهایى همچون جوامع ماست. توسعه یکى از این واژگان است و همچون دموکراسى، جامعه مدنى، تساهل و تسامح، آزادى و غیره، از جمله مفاهیمى است که وقتى از ریشه غربى خود به زبان کشورى دیگر برگردانده مىشود، همراه با بار معنایى و پشتوانههاى ارزشى و زیرساختهاى فکرى و عقیدتى است که کاربرد و استعمال آنها دقّتى فراوان ر مىطلبد و به نظر این قلم، در این قبیل موارد، براى جلوگیرى از هرگونه سأ برداشت و اشتباه، بهترین شیوه، استعمال نکردن و به کار نبردن این واژهها است. همچنانکه معمار کبیر انقلاب اسلامى، وقتى از او مىخواستند واژه دموکراتیک در عنوان نظام جمهورى اسلامى گنجانیده شود، ایشان به شدّت مخالفت مىورزید. چرا که ایشان به خطرات کاربرد این قبیل واژگان توجه و دقت جدى داشت. در این موارد وظیفه نخبگان و فرهیختگان خودى آن است که به جاى برگردان مفاهیم فرهنگهاى غیربومى که مقتضیات خود را به دنبال دارد، از واژهها و اصطلاحات بومى و شناخته شده فرهنگ درون جامعه که مبتنى بر اصول و ارزشهاى خودى است بهره گیرند. به عنوان نمونه در عین بحث توسعه که اشاره به پیشرفتجامعه دارد،به جاى واژه توسعه که برگردان لغتdevelopmentاست، واژهها و مفاهیمى ، همچون تعالى، تکامل، رشد و به جاى «جامعه توسعه یافته»، مىتوان از «جامعه داراى حیات طیّبه یا مدینه فاضله» و مانند آن بهره گرفت، تا به طور کلى راه براى خطاها و مغالطات بعدى بکلى مسدود گردد.
گرچه مع الأسف اکنون واژه توسعه، آنقدر در وسایل ارتباط جمعى و توسط دولتمردان و رسانهها به کار برده شده است که تغییر و حذف آن اراده جدى و جمعى را مىطلبد. از اینرو، ناچاریم در نکات بعدى با استفاده از همان واژه توسعه ولى با صرفنظر از اصول و مبادى و مبانى آن بحث را دنبال کنیم.نکته دوم: توسعه و پیشرفت، فى الجمله، با قطع نظر از مبانى و اصول تمدن غربى مبتنى بر آن، و با صرف نظر از تعریفهاى گوناگون که براى آن ارائه شده است، اگر به عنوان پیشرفت و تکامل مادى و تکنولوژیک و رفاه اقتصادى مردم باشد نه تنها مورد پذیرش حکومت دینى است بلکه از اهداف و آرمانهاى اساسى آن شمرده مىشود. حکومت اسلامى، حکومتى است که در تمامى ابعاد مادى و معنوى تکامل یافته ا ست و به تعالى و رشد واقعى رسیده است در حکومت اسلامى اساس بر عدالت و قسط استوار است که در سایه آن آزادى، رفاه، امنیت، تساوى حقوق شهروندان تأمین مىگردد. چنانکه در دوران کوتاه حکومت علوى، حضرت امیر(ع) به هیچ وجه نسبت به امور مادى و رفاهى و پیشرفت جامعه در این زمینهغافل نبودند.12 چنانکه در سند چشمانداز بیست ساله جمهورى اسلامى ایران نیز گفتهشده است:
«با اتکال به قدرت لایزال الهى و در پرتو اراده، عزم ملى و تلاش و کوشش برنامهریزى شده و مدبرانه جمعى و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسى، در چشمانداز بیست ساله، ایران کشورى است توسعه یافته، با جایگاه اول اقتصادى، علمى و فنآورى در سطح منطقه.»نکته سوم: این حقیقت که کاربرد و استفاده از واژه هایى همچون توسعه، چه بس موجب این توهم و ایهام مىشود که منظور از توسعه در حکومت دینى، همان توسعه، ب همان اصول و مبانى و ارزشهایى است که در عرف جهانى متداول است. در این مطلب هم جاى تردید نیست. چنانکه رهبر انقلاب اسلامى نیز تصریح دارند: «نظام جمهورى اسلامى در قالب این سرفصلها (دانش، فناورى، توسعه، برنامههاى پنج ساله، سرمایهگذارى خارجى، تنشزدایى) به سمت توسعه پیش مىرود. این پیشرفتها طبعاً براى طراحان و سیاستگذاران و راهبرد سازانِ سیاستهاى بین المللى و جهانى و استعمارى تا حدودى امیدزاست.
آنها فکر مىکنند که نظام جمهورى اسلامى هم بالاخره در همان خط توسعه متعارف وطراحى شده از سوى خود آنها وارد شده; مثلاً وقتى مسأله تجارت جهانى و ورود بهبازارهاى جهانى مطرح مىشود، این امید در آنها به وجود مىآید که شاید بناست نظاماسلامى هم بتدریج در نظام بینالمللى مادى حل شود، اگر چنین اتفاقى بیفتد،همهمحاسباتش در اختیار آنهاست.»13 نکته چهارم: این واقعیت که نظام اسلامى، هیچ یک از سه گزینه مطرح شده در بالا ر نمىتواند، بپذیرد و با آن توافق داشته باشد، این مطلب هم از مسلّمات غیرقابل تردید است.
نه مىتوان توسعه را نفى کرد، نه مىتوان حکومت دینى را مردود شمرد و دست از آن شست و نه امکان پذیرش گزینه سوم و فروغلطیدن در مهلکه سکولاریزم اسلامى و عرفى شدن فقه، وجود دارد. اگر چه به گفته رهبر معظم انقلاب برخى از اظهارات داخلى، این امید را در طراحان بینالمللى و سیاستگذاران جهانى تقویت مىکرد: که نظام اسلامى که به عنوان یک معترض و به قول خود حضرات، به عنوان اپوزیسیون نظام جهانى که در نقطهاى از دنیا، ظاهر شده بود، به تدریج کمرنگ مىشود.14 بنابراین اگر چه با کاربرد واژه توسعه، سیاستگذاران جهانى، این امید را پیدا مىکنند که حکومت اسلامى دست از اصول و ارزشهاى خود بشوید ولو در ظاهر نام خود را حفظ کند، و اگر چه برخى از اظهارات کارگزاران و حتى مدیران ارشد نظام نیز به این امید آنها رنگ بیشترى ببخشد، ولى حقیقت آن است که براى حل تعارض و پارادکس توسعه و حکومت دینى، راه چهارمى در پیش روى نظام اسلامى است و نظام اسلامى با بکارگیرى تمامى ظرفیتهاى نرمافزارى و سختافزارى خویش، باید از این مسیر و چالش سخت عبور کند به گونهاى که با حفظ معیارها و اصول اساسى حکومت دینى، به توسعه نیز دست پیدا کند. توضیح بیشتر این سخن را در نکته پنجممىبینیم.نکته پنجم: هیچ دلیل عقلانى و مدرک قابل قبول تجربى وجود ندارد و کسى نمىتواند مدّعى آن باشد که توسعه تنها و تنها، یک راه و یک مدل دارد و تنها براساس یک سرى اصول و مبانى و ارزشهاى واحد استوار است، به گونهاى که امکان تنوع و تکثر در آن محال بوده و ارائه شیوهها و گونههاى متفاوت از آن نامیسور است. توسعه را نمىتوان با قواعد و قوانین قطعى و لایتغیّرى همچون فرمولهاى ریاضى مقایسه کرد که هیچ تنوع و تغییر و گونه گونهاى شدن را برنمىتابد. توسعه یک واقعیت اجتماعى - انسانى است که بر دهها مؤلفه سرزمینى و اجتماعى تکیه مىزند و از عوامل بسیار پیچیده و متنوع اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، آداب و رسوم و عقاید و غیره متأثر است. امروزه این واقعیت بر همگان روشناست که مدل توسعه ژاپن، با فرانسه و انگلیس متفاوت است.
حتى در خود اروپا هم توسعه یک مدل ندارد و لذا در بخشى از توسعه که از آن با نام توسعه سیاسى یاد مىشود، انواع و اقسامى از رژیمهاى سیاسى و پارلمانى مختلف اعم از جمهورى و مشروطه سلطنتى و... در آنها مشاهده مىشود در سایر ابعاد و وجهههاى دیگر توسعه نیز این حقیقت متسرّى است. در نتیجه هر قدر آداب و رسوم و فرهنگ و اقتصاد و سایر مؤلفههاى توسعه متفاوت بود، مدل توسعه نیز تفاوت خواهد یافت. توسعه مربوط به خاور دور و کشورهایى نظیر چین و کره با توسعه اروپایى و آمریکایى تفاوت دارد، از اینرو برنامههاى توصیه شده توسط مؤسسات بین المللى مانند صندوق بین المللى پول و بانک جهانى، ممکن است از حیث نگاه کشورهاى پیشرفته اروپایى درست باشد، چر که با اجراى آنها اقتصاد این کشورها با اقتصاد کشورهاى پیشرفته حلقههاى مکملى را تشکیل مىدهند، اما لزوماً آن توصیهها براى اقتصاد کشورى دیگر معلوم نیست مفید باشد آنها با عدالت کارى ندارند و خود مىگویند: ما نسبت به عدالت رسالتى نداریم. این تفکر اقتصادى نسخهاى که مىپیچد: یکسان سازى ارز، حذف یارانهها، خصوصىسازى، حذف تعرفه هاى بازرگانى و امثال آن است، همه این موارد در راستاى تسهیل تجارت کشورهاى پیشرفته است و براى آنها مفید است ولى با اجراى آنها معلوم نیست نامى براى اقتصاد ملى کشور مجرى باقى بماند.15براین اساس، همچنانکه افراد مختلف انسانى، براى پیشرفت و ترقى، هر کدام برامکانات و استعداد و سلیقه و مقتضیات زندگى و از همه مهمتر بر ایمان و اعتقاد خود تکیه مىکند و نسخه پیشرفت یک نفر، الزاماً به معناى پیشرفت و ترقى نفر دوم نیست،هر چند استفاده از تجربه و شیوه کار افراد پیشرفته و موفق براى دیگران مفید بلکه الزامى است ولى همگان در یک قالب و برنامه نمىگنجند، در مورد جوامع نیز این حقیقت به مراتب روشنتر و آشکارتر مىنماید. این کشورها هستند که باید با مطالعه تجربیات دیگران از یک سو و با تکیه و اشراف بر منابع و امکانات و باورهاى ملى و توجه به مشکلات و محدودیتهاى خویش، از سوى دیگر بر طبق فرهنگ و ارزشها و عقاید خویش مسیر توسعه خود را ترسیم کنند تا توسعه همه جانبه و پایدار براى آنها محقق گردد. به تعبیر دیگر بومىسازى با استفاده از تجربیات و دانش روز جهانى، اساس توسعه را تشکیل مىدهد. و این جاست که در حلّ تعارض و پارادوکس توسعه و حکومت دینى، گزینه چهارمى فرا روى جامعه اسلامى قرار خواهد گرفت. گزینهاى که نه نفى توسعه مىکند و نه حکومت دینى ر مردود مىشمرد و نه به سکولاریزم اسلامى ایمان مىآورد، این گزینه همان است که در سند چشمانداز بیستساله جمهورى اسلامى چنین از آن یاد مىشود: «ایران کشورى است توسعه یافته، با جایگاه اول اقتصادى، علمى و فنآورى در سطح منطقه، با هویت اسلامى و انقلابى، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.» در این مدل بومىسازى شده از توسعه، بر چند مؤلفه اساسى تکیه شده است: 1. هویت اسلامى 2. هویت انقلابى 3. الهام بخش بودن در جهان اسلام 4. تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل.
این شکل و گونه از توسعه است که اگر تحقق یافت تعارضى با مبانى و ارزشهاى حکومت دینى ندارد، به قول رهبر انقلاب اسلامى، خواب آشفتهاى که در دل طراحان وسیاستگذاران جهانى و استعمارى، امید به وجود آورده بود، نشان مىدهد خواب بىتعبیرى است; چون همه برنامههاى پنج سالهایى که از سال 1384 شروع خواهد شد وبراساس سند چشمانداز بیستساله خواهد بود، باید در این خط و در این جهت باشد، همه باید اسلام انقلابى، ایران اسلامى را به معناى واقعى کلمه دنبال کنند و در جهان اسلام الهام بخشباشند.16 نکته ششم: اگر چه در نکته پنجم براین مطلب تأکید شد که توسعه یک گونه و شکل نیست و روش واحد ندارد. براى جوامع مختلف با فرهنگها و امکانات و ویژگىهاىمتفاوت، توسعههاى مختلف قابل تصویر است و توسعه مطلوب و درست براى هر جامعه و ملت، وقتى محقق خواهد شد که فرایند توسعه، بومىسازى شده و بر طبق معیارها و مقتضیات هر جامعهاى تنظیم گردد، با این وجود به نظر مىرسد، توجه به یک نکته اساسى در بحث توسعه ضرورت دارد و آن اینکه اصولاً توسعه واقعى و مطلوب، توسعه همه جانبه و متوازن است. توسعهاى که اولاً به تمامى وجوه شخصیت فردى و اجتماعى انسان بپردازد و ثانیاً در رشد و تعالى تمامى این ابعاد، توازن را در نظر گیرد، توسعه اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، معنوى، ابعاد مختلف از حیات فردى و جمعى را تشکیل مىدهند که در امر برنامهریزى براى توسعه، غفلت از یک بُعد، مخاطرهآمیز خواهد بود. اگر در نرمافزار توسعه، تنها به یک بُعد یا بعضى از ابعاد حیات انسانى توجه شود، همان بُعد همچون عضوى اماس کرده و متورّم از اندام انسانى مىشود که خود مشکلآفرین خواهد بود و موجب بیمارى و آفتزدگى براى فرد شده و حیات او را به مخاطره مىافکند.
با توجه به این پیش فرض مهم و اساسى در مقوله توسعه، یک سؤال حیاتى آن است که آی توسعه کنونى جهانى که تمدن غربى پرچم آن را بر دوش مىکشد، تا چه حد از معیار بال تبعیت مىکند؟ آیا به راستى توسعه حاکم بر جوامع پیشرفته توسعهاى همه جانبه و متوازن است؟ اگر از خصلت توسعه همه جانبه و متوازن برخوردار است، پس این همه بحرانهاى مختلف جهانى ناشى از چیست؟ و اگر از این خصلت برخوردار نیست چگونه مىتوان نام آن جوامع را توسعه یافته دانست؟
هر چند تمدن غرب که آبشخور آن را اصول و مبانى لیبرال - دموکراسى تشکیل مىدهد و بر ریشههایى همچون اومانیزم، سکولاریزم، عقلانیت خود بنیاد و حذف دین و معنویت از حیات اجتماعى بشر، پایهریزى گردیده است; در اندیشه بسیارى از نظریهپردازان و طراحان، به عنوان قبله آمال انسانى معرفى مىشود و از آن با عنوان بام و قله هستى یاد مىکنند و این آموزه را مىخواهند در ذهن جوامع بشرى در اقصى نقاط عالم جا بیندازند که مدینه فاضلهاى براى بشر جز همان چیزى که اکنون در آمریکا و امثال آن در جریان است، وجود ندارد، ولى کدامین انسان آگاه منصفى است که مشکلات این مدینه فاضله خیالى را ببیند و باور کند مدینه فاضله بودن آن را؟ واقعیت آن است که: نظام توسعه یافته مادى غربى، بر جدایى از الوهیت و معنویت و استقلال از آموزههاى وحیانى پاى فشارى مىکند، نسبت به عدالت رسالتى قائل نیست و شکاف طبقاتى کشورهاى غنى و ضعیف و پیشرفته و عقب نگاه داشته شده و گرسنگى و قحطى میلیونها انسان در جهان ره آورد آن است و تمدنى که گسترش جنگ و ناامنى و به مخاطره افتادن صلح جهانى، سلطه بر جوامع محروم و ضعیف و غارت منابع آنها، حاکمیت صهیونیزم بین الملل، پیدایش تروریزم، به خطر افتادن محیط زیست، پیدایش ایدز و اعتیاد، اضمحلال خانواده، سقوط ارزشهاى الهى و معنوى و اخلاق انسانى، بالا رفتن آثار خشونت و قتل و دهها ناهنجارى مختلف، از ثمرات و دست آوردهاى آن بوده است که هر یک به طور مجزا تحقیقات وسیعى را مىطلبد، آیا این تمدن چگونه مىتواند قبله آمال انسانى قرار گیرد و سعادت بشرى را تأمین نماید، با ناهنجارىها و آسیبهاى فراوانى که اکنون جوامع توسعه یافته غرب با آن مواجهند، نشان از بحرانها و سونامىهایى در راه دارد و از این حقیقت حکایت مىکند که توسعه نامتوازن و غیرجامع که غرب گرفتار آن است، ره به جایى نخواهد برد. در حقیقت توسعه نامتوازن و بخشىنگر همان و توسعه نایافتگى همان. این است که مدل توسعهاى غرب را اگر به دقت و با عقلانیت و از روى انصاف بنگریم، اطلاق نام توسعه بر آن با تردیدها و ابهامهایى جدى مواجه است. وقتى مىتوان براى جوامع پیشرفته از جهت تکنولوژى و صنعت، نام جامعه توسعه یافته را صحیح دانست که پیشرفت اخلاق و معنویت و صفات انسانى نیز در آن جا گسترش یابد و حاکمیت سرمایه، جاى خود را به حاکمیت ارزشهاى انسانى بسپارد و در تعامل با ملل و اقوام ضعیف، عامل زور و تبعیض جاى خود را ب عدالت و انصاف تعویض کند و تا آن زمان که جوامع پیشرفته، این مسیر بس دشوار و پیچیده را نپیموده است اطلاق نام توسعه بر آنها، نامى مجازى و غیرحقیقى بیش نخواهد بود. توسعه نامتوازن و یک سونگر جهان مدرن غرب در حقیقت زنگ دو خطر و هشدار جدى را براى این جوامع به صدا در مىآورد که اگر متفکران دلسوز این جوامع به فکر رفع آن نباشند، بنیان آنها را ب اضمحلال جدى مواجه خواهد کرد، چنانکه نظیر آن را در تمدن شوروى سابق مشاهده کردیم، با این که شوروى هم در مجموعه کشورهاى توسعه یافته قرار مىگرفت، نخستین خطر، درونى و ناشى از بىتوجهى و فراموشى سایر ابعاد معنوى و اخلاقى توسعه است که این جوامع را از درون، همچون موریانه از پاى در مىآورد و دومین خطر، برونى و ناشى از ظلم و ستمى است که این جوامع توسعه یافته نام گرفته، بر ملل ضعیف و عقب نگه داشته وارد مىکنند و هر روز با قدرت سیاسى - اقتصادى و فرهنگى خویش منافع و منابع آنها را به یغما مىبرند. سنت الهى و گذشته تاریخى بشریت نشان داده است که هرگز حرکت قسرى ظلم و بیداد ادامه نخواهد یافت و این مسیر روزى دیر یا زود به مجراى طبیعى خویش بازگشت خواهد کرد، چرا که: «الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظلم».17
نکته هفتم: بىتردید راهى که تمدن معاصر غرب در پیشرفت دانش و تکنولوژى پیموده است از تجربیات ارزشمند و مفید بشریت است که نمىتوان آن را پس زد و مردود شمرد و از نو شروع کرد. آنچه در این میان ضرورت دارد، با استفاده از تجارب ارزشمند تمدن مغرب زمین و بدور از انفعال و تأثر و حُبّ شدید، یا مقابله و معارضه و بغض شدید، باید با رویکردى خردمندانه و از روى تفکر عمیق، به ارزشیابى و جدایى سره از ناسره این تمدن نشست و سپس با اقتباس درست، و با تکیه به اصول و مبانى اسلامى، مدل توسعه حکومت اسلامى را طراحى کرد. بدیهى است که بدون طراحى دقیق مدل مورد نظر توسعه اسلامى، خطرات و اشتباهات جبران ناپذیرى فراروى جامعه اسلامى قرار خواهد گرفت. بنابراین طراحى مدل اسلامى توسعه، امرى اجتنابناپذیر است و براى طراحى آن، به گونهاى که متکى بر مبانى وحیانى اسلام ناب و اصول عقلى و شرعى بر گرفته از آموزههاى کتاب و سنت باشد، نخستین گام دقیق و باریکتر از مو آن است که با کالبد شکافى تمدن کنونى غرب و ضمن توجه به نکات مثبت و ارزشمند آن، اشتباهات و خطاهاى تمدن غربى را شناسایى کنیم. باید ضمن درس آموزى از نکات مثبت این تمدن، از خطاهاى آن عبرت آموخت و بر سر مهندسى مدل توسعه اسلامى گرفتار اشتباه مضاعف نشد. در این میان مرز میان علم و نظریه باید محفوظ باشد آنجا که سخن از علم، یقین و دانش و شناخت صحیح جهان و انسان است، پذیرش اجتنابناپذیر است و عقل و شرع هر دو آن ر مىپذیرند، ولى آنجا که سخن از نظریه و فلسفه و مکتب است، روشن است که ولو به اسم علم و دانش آن را مطرح کنند، نمىتوان آن را سربسته قبول کرد و به آن ایمان آورد، در اینجاست که با تکیه بر اصول و مبانى فطرى اسلام، نظریّهها و دیدگاهها را باید محک زد و ب توجه مورد ارزیابى قرار داد.
تمدن غربى بر اصول فلسفى مادى و الحادى مبتنى است و از اصول اومانیزم، سکولاریزم و لیبرالیزم پیروى مىکند و همین مبانى فلسفى و اصول اعتقادى است که براى تمدن غرب خطر آفرین شده است از اینرو در اقتباس از تمدن غرب، بىتوجهى و غفلت از پایههاى این تمدن، اشتباهى جبرانناپذیر مىباشد. در مدل توسعهاى غرب، بىتوجهى به ابعاد معنوى و نیازهاى اخلاقى انسانى و غفلت از دو اصل مهم مبد و معاد کاملاً مشهود و ملموس است.
در این تمدن تمامى تلاش بر آن است که انسان هر چه بیشتر غرق لذتهاى زودگذر مادى باشد و هر چه که ذهن او را معطوف به یاد خدا و قیامت مىکند، به کنارى زده شود. قریب به اتفاق مظاهر فرهنگى تمدن غربى همچون، آموزش و پرورش، دانشگاه، ورزش، هنر، موسیقى، سینما، لباس و خودآرایى، روابط زن و مرد و آداب و رسوم در زمینههاى گوناگون، عکس، نقاشى، اینترنت، روابط جنسى و غیره به گونهاى طراحى و مهندسى شده است که براساس لذت و کامجویى بیشتر از مواهب مادى استوار است و به گونهاى مصرفگرایى و روى آوردن به مُد و زندگى لوکس و شیک را تبلیغ مىکنند که سرمایهها و کارخانجات در کار تولید و سود دهى آنها هیچ وقفهاى رخ ننماید و البته این گونه فرهنگ و جلوههاى مختلف آن را طراحى کردن، براى یک جامعه مادى و دور از معنویت در ظاهر یک ضرورت مىنماید، چون در چنین تمدنى انسان و جهان در یک حیات مادى زودگذر محدود مىشود و خدا و قیامت و دین و آموزههاى وحیانى، همچون امرى اسطوره و افسانهاى و به منزله امرى مشخص و سلیقهاى و غیر علمى جلوهگر مىشود از این رو در طراحى نظامات مختلف فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى جامعه تلاش بر حذف آموزههاى دینى از سطح جامعه و روى آوردن به جداسازى دین از این صحنههاست. در این مهندسى، براى توسعه جامعه، ب عنوان مدیریت علمى و خردگرایى و عقل خودبنیاد که اساس آن را فلسفه حسّى و آمپریسم و پوزیتویسم و نفى یا تردید در ماورأ طبیعت و الوهیت و عالم معنى تشکیل مىدهد، استراتژى و راهبرد را حذف دین و سکولار شدن به تمام معناى روابط اجتماعى تشکیل مىدهد و از این رو حتى با روسرى یک زن مسلمان نیز مخالفت مىشود و یا اگر با وجود شراب بر سر سفرهاى مخالفت شود، تمامى معادلات مهم سیاسى و اقتصادى و روابط دیپلماتیک کشورها تحت تأثیر قرار مىگیرد. در این تمدن محور کار و تمامى مظاهر مختلف فرهنگى، براساس فراموشى قیامت و غفلت از یاد خدا استوار مىگردد و بر طبق این اصل، اساس تمامى سیاستها و نظامات طراحى مىگردد. این مدل توسعه غربى است که به عنوان نسخهاى علمى و قطعى، به عنوان سرنوشت جبرى و محتوم جوامع، به سایر کشورها و فرهنگها و تمدنها هم توصیه مىشود و با نفى آزادى و دخالت اراده و اختیار انسان، آن ر قانونى علمى و لایتغیر براى جوامع بشرى معرفى مىکنند. آنان پایه مدرنیزم را دموکراتیزم ب همان قرائت خود از دموکراسى معرفى مىکنند و رسیدن به آن را نیز جز از راه قطعى و بىبدیل سکولاریزاسیون، نمىدانند. بنابراین براى رسیدن به توسعه مورد نظر معتقدند: اول تمامى برنامهها و چشماندازهایى که براى حرکت جامعه تنظیم مىشود، بر این پایه و راهى که تمدن غربى حرکت کرده، باید استوار باشد، ثانیاً مدیریت جامعه نیز بر این شیوه و روش باید حرکت خود را تنظیم کند.
طراحى نمونه توسعه اسلامى
با عنایت به آنچه در بالا، به صورت فشرده و سرفصل بازگو شد، سؤال اساسى آن است که براى پایهریزى و طراحى نمونه و مدل توسعه اسلامى چه باید کرد؟ و نخستین گام را در این راه چه امرى تشکیل مىدهد؟ البته چنانچه در نکته اول گذشت، به نظر این قلم، در طراحى آینده و اهداف و آرمانهاى نظام اسلامى، حتىالامکان لازم است، به جاى استفاده از واژههایى همچون توسعه که بار معنایى خاص خود را دارد، از مفاهیم و واژگان برگرفته از فرهنگ دینى خود استفاده کنیم و به جاى آن مثلاً از تعالى و تکامل اسلامى که واژگانى قرآنى و وابسته به خودى است استفاده شود. ولى با توجه به رواج واژه توسعه، پاسخ را براساس همین واژه پى مىگیریم.
براى پاسخیابى از سؤال دقیق و راهبردى بالا، توجه به یک پیشینه تاریخى یک ضرورت است و آن تأمل و توجه به نظام سیاسى مستقر در ایران پیش از انقلاب اسلامى است.
بىگمان، حکومت پهلوىها در ایران پیش از بهمن 1357 براساس مدل توسعه غرب و برپایه همان نسخه پیش گفته استوار بود و مدیریت و برنامهها، طبق الگویى که تمدن غربى طراحى و دیکته مىکرد، استوار بود و انقلاب اسلامى مشتى پولادین و محکم در برابر این حرکت بود. نظامات مختلف سیاسى، اقتصادى، نظامى و به ویژه فرهنگى جامعه و ساختار دولت و وزارتخانهها و ادارات، براساس آموزههاى سکولاریزم و غفلت از خدا و قیامت و آنچه تمدن غرب توصیه مىکرد، طراحى و اجرا مىشد. انقلاب اسلامى آمد و با طراحى نظام اسلامى آن مسیر را مسدود کرد و با مفهوم جمهورى اسلامى، طرحى نو در انداخت و لیکن سؤال مهم آن است که آیا تا چه حد این حرکت، به عمق رفت و توانست، نظامات و ارکان باقیمانده از نظام سکولاریسم شاهى را دچار تحول گرداند و براساس مدل توسعه اسلامى استوار گرداند؟ پاسخ به این سؤال، کلید حل بسیارى از مشکلات و موانع بر سر راه حرکت تکاملى و توسعه اسلامى با روش و شیوه مورد قبول عقل و شرع است. البته ارکان اساسى و مدیریت کلان نظام دچار تحول اساسى گردید و در بخشهایى مهم از قضاوت و قانونگذارى و نیروهاى مسلح و غیره تحولا تى چشمگیر در جهت نفى سکولاریزم انجام گرفت. ولى آنچه در جهت طراحى مدل تعالى و توسعه اسلامى لازم است، تغییرات اساسى و تحولات بنیادین در ساختار نظامات وزارتخانهها و ادارات به ویژه در بخشهاى فرهنگى جامعه است.
به نظر مىرسد از مهمترین چالشهاى پیش روى چشمانداز نظام اسلامى و رسیدن به الگوى مورد نظر از تکامل و توسعه اسلامى بر هم زدن نظامها و ساختارهاى مبتنى بر سکولاریزم برجاى مانده از نظام شاهنشاهى است. آموزش و پرورش، دانشگاه، و ارگانهاى فرهنگى کشور، صدا و سیما، تربیت بدنى و ورزش و سازمانها و ادارات متکفل امور جامعه که مدیریت میانى کشور را به ویژه در بخش اقتصاد و هنر و فرهنگ برعهده دارند، باید اساسنامههاى آنها مورد بازبینى قرار گیرد و آنچه متغایر با مبانى و مفاهیم اسلامى و اهداف کلان نظام اسلامى است شناسایى و متحول گردد. چرا که مدیران هر قدر صالح و متدین هم باشند، وقتى در درون یک نظام سکولار قرار گیرند، ناخودآگاه در آن هضم و یا از آن حذف خواهند شد. تجربههاى رُبع قرن گذشته انقلاب اسلامى، مُهر تأییدى است بر این واقعیت، که چه بسیار مدیران متعهد وانقلابى و متدین که به تدریج در چرخه نظامهاى به یادگار مانده از نظام سکولار پهلوى و نظامهاى به ارمغان آمده از جهان غرب و طرّاحان لائیک غربى، هویت خود را از دست دادند و با چرخش محسوسى خواسته یا ناخواسته خود از مروّجان سکولاریزم گردیدند.
اگر در سند چشم انداز جمهورى اسلامى در افق 1404 هجرى شمسى، با اتکال به قدرت لایزال الهى، ایران به عنوان کشورى توسعه یافته با هویت اسلامى و انقلابى و الهام بخش در جهان اسلام پیشبینى مىشود. یکى از راهکارهاى اساسى براى رسیدن به این مهم، بازنگرى عالمانه و دقیق و براساس مبانى اسلامى، در نظامات مختلف و حذف میراث شاهنشاهى و مهندسى غربى از بدنه نظام اسلامى و تحول اساسى از نظامهاى سکولار به سوى تدوین و طرح نظامهاى مختلف اسلامى است. در غیر این صورت خطر دنیازدگى و مهلکه سکولاریزم، آنچنان عظیم و شدید است که بسیارى از نیروهاى صالح و شایسته با ایمان ر نیز در درون خود به استحاله و هضم یا انفعال و تأثر مىکشاند و بدون اینکه فرد یا سیستم و جامعه متوجه باشد، من حیث لایشعر، کارى غیردینى و یا ضددینى را انجام مىدهد در حالى که خیال مىکند عمل صالح است. اگر در شعارها و گفتارها و تبلیغات و برنامههاى تعدادى از نامزدهاى انتخابات نهم ریاست جمهورى دقت کنیم، این واقعیت به خوبى قابل درک است.
شاید لبّ سخن مقام معظم رهبرى که معتقد است: پس از انقلاب اسلامى و استقرار نظام اسلامى نوبت به تشکیل دولت اسلامى مىرسد و اینکه ما هنوز در مسیر تحقق دولت اسلامى خود گام برمىداریم ولى با آن فاصله داریم، به این حقیقت بالا برمى گردد.نکته هشتم: آنچه در نکته هفتم درج گردید، ناظر به بخش سلبى قضیه و هشدارها و نبایدها در طراحى مدل توسعه و تعالى و رشد اسلامى بود. اما در بخش ایجابى و ضرورتها و بایدها، لازم است با استفاده از نیروى عقل سلیم و پناه بردن به مفاهیم اساسى اسلام ناب و دریافت دقیق آموزههاى وحیانى، مدل توسعه اسلامى را طراحى کنیم. کتاب و سنت و عقل و سیره رسول خد(ص) و امامان معصوم: به ویژه حضرت امیر(ع) در دوران حاکمیت خویش از منابع غنى و سرشارى است که در مدل توسعه اسلامى باید مورد توجه جدى قرار گیرد و در این تأمّل و دقّت، توجه به این حقیقت لازم است که مجموعه آموزههاى اسلامى، در یک نظام کامل و ارگانیک قرار مىگیرند و هر یک در کنار سایر آموزهها نقشى را ایفا و خلأى را پر مىکنند، به گونهاى که امکان جایگزینى یا حذف در آن راه ندارد، همچنانکه در توسعه غربى مبتنى بر الحاد و آموزهها و اصول سکولار، هر چیزى در بخشهاى مختلف، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، ادبیات، هنر و غیره مکمل یکدیگر است و همدیگر را معنا و تفسیر مىکند، به گونهاى که بدون آن نظام سکولار، شکل و انتظام نمىیابد، مثلاً در نظام سکولار، معمارى، نقاشى، ورزش و فوتبال، موسیقى و رقص و برهنگى و مُد و غیره همه ب هم انتظام مىیابند، به گونهاى که تمامى این حلقهها باید در تعامل بااهداف حلقه دیگر باشد، تا این نظام سرپا باشد، در طراحى نظام اسلامى نیز آنچه در آموزههاى قرآن و حدیث و سخن اهل بیت: مندرج است، براى ارائه یک نظامى مترابط و منسجم براى اداره زندگى انسان و تأمین سعادت و خوشبختى او و رساندن بشر به تکامل و تعالى دنیوى و اخروى است، از این رو در برنامهریزى و مدیریت لازم است این مجموعه با هم دیده شود. در این نظام از معارف و عقاید، تا اخلاقیات و قصص قرآنى و سیره، تا فقه و احکام همگى با یکدیگر مرتبطند و عبادات و معاملات و سیاسات در کنار هم معنى و مفهوم مىیابند. نماز در کنار حدود، روزه در کنار قصاص، و همه با هم در کنار حج و دیات و امر به معروف و نهى از منکر، و زکات و خمس و جهاد و غیره معنى مىیابد. این حلقههاى به هم متصل و این مجموعه منسجم و ارگانیک است که فرد و جامعه را به سعادت و تعالى و مدینه فاضله و حیات جدید مىرساند و توسعه اسلامى در گرو رسیدن به این حیات طیّبه است. (یا ایّها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم...) (انفال/24) خدا و رسول مؤمنان را به حیاتى نو و زندگى جدید وراى این حیات مادى فرا مىخوانند. (من عمل صالحاً من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیّبة...) (نحل/97) جامعه مؤمنى که کردار و رفتارش عمل صالح و شایسته باشد، در چشمانداز جامعه اسلامى، علاوه بر آن حیاتى که در این دنیا با دیگر مردمان مشارکت دارند، در همین جهان ماده حیاتى نو پیدا مىکنند که پاک و خالص و طیّب است و مشوب به چیزى که آن را فاسد و آلوده کند، نمىباشد18 یعنى در جامعه توسعه یافته اسلامى، مردم از دو نوع حیات بهرهمندند یکى حیات عمومى همه انسانها و دیگرى حیات طیبه; براى رسیدن به این حیات طیبه که مدینه فاضله اسلامى است، اجراى مجموعه دستورات شریعت مو به مو الزامى است و در طراحى توسعه اسلامى، براى اجرأ آنه نیاز به برنامهریزى و مدیریت دقیق است.
نکته نهم: در حکومت اسلامى علاوه بر اینکه در اندیشه معیشت و رفاه مردم مىباشند و برنامههاى کوتاه مدت و دراز مدت نوشته مىشود تا جامعه از رشد اقتصادى بالا برخوردار شود و بزرگترین قدرت اقتصادى مثلاً منطقه باشد و غیره، که همه اینها در جاى خود مورد تأکید و جز امورات کلان حکومت اسلامى قرار مىگیرد، ولى علاوه بر ابعادى که جز اهداف مشترک نظام دینى و نظام سکولار است، سرفصلهایى که باید مد نظر برخى از مدیران و برنامهریزان باشد که فصل ممیز نظام اسلامى مىباشد عبارتند از:1. (ألا بذکرالله تطمئن القلوب)(رعد/28) آرامش جامعه در گرو ذکر و یاد خداست و تمامى برنامههاى نظام باید به گونهاى باشد که در آن ذکر و یاد الهى دیده شود و تقویت گردد. همچنانکه در جامعه سکولار، کوچه و بازار و خیابان و دانشگاه و بوستان وسینما و هنر و غیره عرصه غفلت از یاد خداست، در جامعه اسلامى تمامى این امور باید مظهر ذکر الله و توجه به ذات ربوبىباشد. 2. «الدنیا مزرعة الاخرة» در مهندسى نظام اسلامى، دنیا به عنوان نعمت بىبدیل الهى بسیار با ارزش و لازم است، ولى در برنامهها و مدیریتها، توجه به اینکه دنیا سرپُل و قنطره براى جهان ابدى است، یک ضرورت مىباشد. تمامى آحاد جامعه، به ویژه مدیران ارشد، هم باید خود همواره در اندیشه جهان دیگر باشند و هم در برنامهها و اعمال مدیریت خویش بر این حقیقت پاى فشارى کنند و جامعه را از خواب غفلت نسبت به حیات جاویدان برحذر دارند.3. «حب الدنیا رأس کل خطیئة» براى نیل به مدل توسعه اسلامى در سطوح مختلف مدیریتى، مدیرانى مىتوانند بار مسؤولیت اداره جامعه اسلامى را بر دوش کشند که حب و علاقه به دنیا در دل آنها لانه نکرده باشد، در غیر اینصورت، رسیدن به چشمانداز اسلامى، دور از دسترس خواهد بود.4. «ان الله فرض على ائمة العدل ان یقدّروا انفسهم بضعفة الناس»19 بر مدیران و رهبرانجامعه اسلامى فرض و تکلیف الهى است که با محرومان و ضعیفان جامعه اسلامى مواسات کنند و ت زمانى که اصل زهد و سادهزیستى به عنوان سیره و روش مدیران، در صدر برنامههاى آنان قرار نگیرد، جامعه اسلامى به اهداف وچشمانداز خود دست نخواهد یافت.وقتى مدیران ولو عادل، به زندگى کاخنشینى رو مىآورند و برخى ادارات به ساختن بناهاى گرانقیمت و پرزرق و برق روى آورند، و در حالى که مردم براى تأمین حداقل مایحتاج زندگى در مضیقه به سر مىبرند، شاهد سر برآمدن دهها ساختمان لوکس به نام فلان سازمان و اداره باشند و حتى عمارتهایى را در گوشههاى فقیرنشین مناطق محروم ملاحظه کنند که با هزینههایى سرسام آور ساخته مىشوند، هرگز این مُدل، با آموزههاى مدیریت اسلامى تطابق نخواهد داشت.5. «ثم اللّه اللّه فى الطبقه السّفلى من الّذین لا حیلة لهم»20خدمت رسانى به مردم به ویژه اقشار پایین جامعه و مساکین و نیازمندان، از اصول اساسى در طراحى توسعه اسلامى است.6. (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...) (حدید/25) عدالت و قسط محورى از رؤوس مهم برنامهریزى و مدیریت اسلامى براى رسیدن به جامعه توسعه یافته اسلامى است که قابل اغماض و غفلت به هیچ وجه نمىباشد.7. (ولو انّ اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السمأ و الارض...)(اعراف/96)، شرط گشوده شدن برکات و خیرات انبوه و گوناگون و سرازیر شدن نعم الهى همچون بارندگىهاى مناسب و سرسبزى سرزمین و تولید ثروت و دارایى و امنیت و غیره، ایمان و تقواى الهى است.21 از مسؤولیتهاى عظیم نظام مدیریت اولاً رعایت تقوا و توجه به اوامر و نواهى الهى در تدوین و برنامهریزى، ثانیاً توصیه و سفارش زیردستان و آحاد مردم به رعایت تقوا است و رسیدن به جامعه اسلامى که مملوّ از برکات و خیرات و نعم الهى است، بدون رعایت تقواى مجموعه جامعه امکانپذیر نیست. به گفته حضرت امیر(ع) خطاب به مالک اشتر، کسى که با قلب و دست و زبان خویش خدا را یارى کند، خداوند متکفل یاورى و عزت بخشى اوست. بنابراین مدیرانى که در اندیشه یارى الهى از جهت اطاعت از اوامر الهى و رعایت تقوا مىباشند، خداوند هرگز آنها را تنه نخواهد گذاشت و آنان را در رسیدن به الگوى جامعه اسلامى یارى خواهد کرد.8. (الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلاة و اتوا الزکاة وامروا بالمعروف و نهوا عن المنکر...).(حج/41) مدیران و کارگزارانى که در نظام اسلامى تمکن و موقعیتى مىیابند و داراى اختیاراتى مىباشند، یکى از برنامههاى اصلى در برنامهریزىهاى خود را باید اهتمام به اقامه نماز و پرداخت زکات و امر به معروف و نهى از منکر قرار دهند. در نظام اسلامى، این چهار مقوله، کلید حلّ بسیارى از معضلات و آسیبهاى فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى از قبیل فحشأ و منکر و فقر است و مدیریت اسلامى براى فائق آمدن بر این مشکلات در مسیر توسعه اسلامى، موظف است در جهت اقامه این ارکان اربعه دین، برنامهریزى دقیق و علمى داشته باشد و الاّ هرگز به مدل توسعه مورد نظر اسلامى دست نخواهد یافت. در این میان نماز از جایگاهى ویژه برخوردار است. در اسلام، نماز و به ویژه نماز جمعه و اقامه آن توسط امام المسلمین و جمع شدن آحاد مردم و از جمله کارگزاران و مدیران ارشد و میانى جامعه در آن، کلید حل بسیارى از معضلات و راه رسیدن به قلههاى ترقى و پیشرفت مادى و معنوى است.
در اسلام و مدل معمارى و شهرسازى آن، مسجد قلب تپنده یک شهر را تشکیل مىدهد و بر محور آن، مدنیت رشد و توسعه مىیابد. از اینرو، پس از هجرت، نخستین اقدام عملى رسول خد(ص) در حکومت اسلامى خویش ساخت مسجد بود. نخست مسجد ساخته شد و بر محور آن شهر توسعه یافت. بنابراین مدیریت اسلامى، باید به صورت برنامهریزى شده و مدون، براى رسیدن به چشمانداز مورد نظر، در مورد گسترش مساجد و اقامه نماز و رو آوردن مردم به ویژه دستاندرکاران و مسؤولان نظام به مساجد و مصلاهاى نماز جمعه و نماز عیدین، تلاشى جدى و پىگیر داشته باشد، حتى در این میان نمىتوان از توجه و اهتمام به نمازهاى نافله به ویژه براى مدیران ارشد غافل بود. از علامات مؤمن انجام نوافل یومیه بویژه سحرخیزى و استغفار در دل شب و گذاردن نوافل شب است، اینکه نماز شب براى رسول خد(ص) واجب عینى بوده است نشان مىدهد، مدیران ارشد جامعه اسلامى براى رهبرى جامعه باید از آن تقواى بالایى برخوردار باشند که لیاقت عنوان «امام المتقین» بودن را پیدا کنند و براى رسیدن به امامت مردم با تقوا و پرهیزکار خود باید در رأس پرهیزکاران باشند و براى رسیدن به این هدف عبادت خاضعانه و با خشوع به ویژه در دل سحر را نباید ازیاد برند.9. «طوبى لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته»22 در مسیر پرمخاطره برنامهریزى و مدیریت نظام اسلامى براى نیل به اهداف بلند تعالى جامعه وپیدایش دولت کریمه و تحقق حیات طیبه، آنچه شرط لازم براى در آغوش کشیدن این هدف بلند است، اخلاص نظام مدیریتى کشور است. مدیریتى که بدون هیچ چشمداشتى، تنها براى تقرب الى الله، حاضر به پذیرش مدیریت و پوشیدن لباس خدمت مىشود و از این جهت، آن را عبادت مىشمرد و در غیر اینصورت، حاکمیت و سلطه بر مقدرات جامعه را باقطع نظر از استیفاى حقوق مردم و اجراى حدود الهى، از عطسه بز و لنگه کفشى پاره و وصله زده شده، بىارزشتر مىشمرد. در جامعه توسعه یافته اسلامى عرصه مدیریت، عرصه خدمت براى تقرب الهى و عرصه عبادت است، و از این رو راه براى رسیدن به موفقیتهاى فاخر و ثروت و مکنت و منزلت نامشروع و سأ استفاده از قدرت مسدود مىباشد. در این عرصه، مدیریت یک ایثار و از جان گذشتگى و جهاد در راه خداست و رقابت براى رسیدن به این موقعیت، مسابقه در خیرات و رسیدن به مغفرت الهى است. بدون شک تا زمانى که رقابتهاى انتخاباتى و تشکیل احزاب و جناحها، همچون جوامع غربى، براى رسیدن به کرسى قدرت و برخوردارى از موقعیتهاى ممتاز سیاسى و اقتصادى مىباشد، ولو جامعه از نگاه تمدن سکولار مغرب زمین، توسعه سیاسى یافته باشد. ولى از نظر اسلام، این جامعه، جامعه جاهلى و عقبمانده است، توسعه سیاسى اسلامى وقتى تحقق عینى مىیابد و به منصه ظهور مىرسد که قدرت وسیلهاى براى تحقق آرمانهاى الهى و احقاق حقوق مردمان ضعیف و ستم دیده باشد و البته این حقیقت امرى است که جز زحمت و خستگى و بىخوابى و دردسر و سلب آسایش و راحتى خود و اطرافیان را در پى نخواهد داشت و اگر مدیرى در نظام اسلامى تن به پذیرش این امانت و ودیعه الهى مىدهد، تنها و تنها براى آن است که گامى در مسیر قرب الى الله و کمال و تعالى خویش بردارد.
و در پایان، چشمانداز جامعه توسعه یافته اسلامى را مىتوان در این فرازهاى دعاى ارزشمند افتتاح مشاهد کرد و برنامهریزان و مدیران جامعه را دعوت به تأمل و تفکر و ارائه طرح براى رسیدن به این آمال بزرگ نمود:
اللهم انا نرغب الیک فى دولة کریمة تعزّ بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلن فیها من الدعاة الى طاعتک والقادة الى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا والاخرة.
--------------------------------------------------------------------------------
.* عضو هیأت علمى مجله.1. ر.ک.به: فرهنگ فارسى عمید، المنجد.2. ر.ک.به: المورد.3.حسن سبحانى، عدالت اقتصادى، دست آوردها، موانع و راه کارها، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص584. جهانبخش ثواقب، ابعاد توسعه در نظام اسلامى از دیدگاه امام خمینى، مجله حکومت اسلامى، ش23، ص183 5. حسن سبحانى، عدالت اقتصادى، دستآوردها، موانع و راهکارها، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص586. ر.ک.به: شوقى عبدالحکیم، علمنة الدولة و عقلنة التراث، ص6; خالد توفیق، سکولاریستها و دولت اسلامى، ترجمه مصطفى فضائلى، مجله حکومت اسلامى، ش10، ص8 - 97. شوقى عبدالحکیم، علمنة الدولة و عقلنة التراث، ص10-98. داریوش شایگان، النفس التبورة، ترجمه عربى، ص34; خالد توفیق، سکولاریستها و دولت اسلامى، ترجمه مصطفى فضائلى، مجله حکومت اسلامى، ش10، ص22-21 9. محمد آرگون، الاصول الاسلامیه لحقوق الانسان، خالد توفیق، سکولاریسته و دولت اسلامى، مجله حکومت اسلامى، ش11، ص 11910. همان، ص121 11. جهانگیر صالحپور، فرآیند عرفى شدن فقه شیعى، مجله کیان، تهران، بهار 1374، ص1712. براى اطلاع بیشتر: ر.ک.به نگارنده: حکومت علوى و اهتمام به اصلاحات، مقاله مندرج در کتاب حکومت علوى، هدفها و مسؤولیتها، ص199-161 دبیرخانه مجلس خبرگان، سال 1381 13. مجله حکومت اسلامى، ش35، ص24-23 14. همان، ص24 15. حسن سبحانى، مجله حکومت اسلامى، ش35، ص63 16. مجله حکومت اسلامى، ش35، ص24 17. شیخ مفید، امالى، ص310 18. ر.ک.به: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج12، ص365 - 36619. نهج البلاغه، خطبه 207 20. همان، نامه به مالک اشتر، نامه 53، ص438 21. تفسیر المیزان، ج8، ص210 22. از على(ع)، تحف العقول، ص100