آزادى در حکومت اسلامى از منظر شهید مطهرى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آزادى همواره یکى از آرمانهاى اساسى انقلاب اسلامى بوده و هست . گفتمان راسخ مردمسالارى دینى; چه در حوزه نظرى و چه در حوزه عملى، حاکى از اعتقاد بنیادین این انقلاب و رهبران و نظریهپردازان آن به پیوند عمیق «دین» و «آزادى» در جمهورى اسلامى است . در اصل یکى از پایههاى مشروعیتحکومت اسلامى; چه در مرحله پیدایش و چه در مرحله بقا و ثبات، تامین و تثبیت آزادى براى کلیه شهروندان است .
امام خمینىقدس سره به عنوان معمار اصلى این حکومت، از کسانى بودند که در آموزهها و سیره نظرى و عملى خود، بیشترین تاکید را بر ضرورت تمهید آزادى و تاسیس نظامى متکى به آراى آزاد مردم و نافى خودکامگى و خشونت و زور داشتند . (1) بیانات و آثار امامقدس سره و شاگردان ایشان، همچون استاد شهید مطهرى، مملو از شرح و تبیین و اصرار بر تحقق این مفهوم آرمانى در چارچوب شریعت اسلام است . امروزه و با گذشتیک ربع قرن از انقلاب اسلامى، مقوله آزادى همچنان از مهمترین موضوعات مورد تامل اندیشمندان و فعالان سیاسى است و همچنان این نیاز احساس مىشود که در باره این حوزه مهم و موضوعاتى با اهمیت، همچون تلازم یا تنافى دین و یا حکومت دینى با آزادى، بحثهاى فراوان صورت گیرد . در انجام این گونه مباحث، جاى خالى اندیشمند سترگى همانند علامه مطهرى به خوبى احساس مىشود ولى از آنجا که ایشان حداقل دو یا سه دهه از زمان خود جلوتر بودند، تنویر و تشریح دیدگاههاى وى، بىهیچ تردیدى، هنوز راهگشاى بسیارى از ابهامات و معضلات فکرى جامعه; همانند موضوع تا حدى ابهامآمیز «آزادى» است .
شهید مطهرى از جمله متفکرانى است که به مباحثسیاسى توجه خاص داشت . هر چند فرصت آن را نیافت که به تفصیل در باب سیاستسخن بگوید، اما در لابلاى آثار خود - به ویژه بعد از انقلاب اسلامى - مطالبى را مطرح کرده که زوایایى از اندیشه سیاسى او را آشکار مىسازد . در عین حال بسیارى از مباحثى که استاد، حتى بدون اشاره به موضوع حکومت اسلامى ارائه کردهاند، داراى این قابلیت هست که با تشریح و تدوین افزونتر در مسائل نظرى و عملى حکومت اسلامى به کار گرفته شود .
این نوشتار، افزون بر مقدمه و نتیجهگیرى و یک بخش پیشینه پژوهش، داراى هشت گفتار تفصیلى است و نگارنده تلاش کرده است تا در راستاى تبیین موضوع و تحلیل محتواى مفهوم آزادى و کاربرد آن در آثار استاد مطهرى، جایگاه اصل آزادى را در حکومت اسلامى تشریح کند و در این قالب به برخى پرسشها مانند موارد زیر پاسخ گوید:
- تعریف آزادى، مبانى و انواع آن کدام است؟
- اسلام و حکومت اسلامى چه تعاملى با آزادى دارد؟ آیا میان دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت تعارض هست؟ حکومت اسلامى چه دیدى نسبتبه آزادیهاى رایج در لیبرال دموکراسى دارد؟
- چه تعاملى میان آزادیهاى اجتماعى با آزادیهاى معنوى وجود دارد؟
- رابطه ارزشهایى مانند تقوا، عدالت و مساوات با آزادى چگونه است؟
پیشینه پژوهش
خوشبختانه در زمینه افکار استاد شهید، پژوهشهاى متعددى صورت گرفته و حتى نرمافزارهاى متعددى در زمینه تدوین و شرح آثار ایشان تهیه شده است . (2) در عین حال، اندیشههاى سیاسى (3) و اندیشههاى اجتماعى (4) استاد، علاوه بر تبیین آراى فلسفى، کلامى، فقهى و ... وى در کتب و تالیفات متعددى به بحث کشیده شده است . تحلیل مفهوم آزادى نیز در اندیشه استاد، هم در ابعاد کلى و فلسفى (5) و هم در عرصه سیاسى (6) مورد بررسى موشکافانه قرار گرفته است اما به نظر مىرسد که موضوع این نوشتار به صورت صرف و منفک، تاکنون مورد پژوهش واقع نشده است . (7)
گفتار اول تحلیل محتواى واژه آزادى و اهمیت آن در اندیشه مطهرى
استاد نسبتبه موضوع آزادى حساسیتى فوقالعاده داشته و در بسیارى از آثار خود به این مفهوم اشاره کردهاند . ایشان در بیش از 32 اثر خود از میان 89 اثر، به واژه آزادى، انواع و مشتقات آن، حدود 144 بار پرداختهاند . پنج کتاب: پیرامون جمهورى اسلامى، گفتارهاى معنوى، پیرامون انقلاب اسلامى، انسان کامل، و جهاد با ترتیب پرداخت، 27، 25، 20، 9 و 8 بار به مفهوم مزبور و مشتقات آن در این زمینه، در رتبههاى اول تا پنجم قرار گرفتهاند . (8)
به زعم مطهرى، آزادى یکى از بزرگترین و عالىترین ارزشهاى انسانى است و به تعبیر دیگر جزو معنویات انسان است که مافوق حیوانیت اوست . (9) به همین خاطر است که اسلام آزادى را به عنوان یک ارزش از ارزشهاى بشر برشمرده است، اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزادى با آن تفسیرها و تعبیرهاى ساختگى، بلکه آزادى به معناى واقعى . (10) استاد از آزادى به عنوان یکى از مقدسترین استعدادهایى که در بشر هست و آدمى به شدت به آن نیازمند است، یاد مىکند (11) و آن را معیار انسانیتبه شمار مىآورد . از این دیدگاه، انسان آن اندازه انسان است که هیچ جبرى را تحمل نکند و محکوم و اسیر هیچ قدرتى نباشد بلکه همه چیز را خودش آزادانه انتخاب کند . (12)
مطهرى، آزادى را رمز بقاى اسلام مىداند (13) و بر این باور است که از صفحات تاریخ درخشان اسلام، دادن آزادى عقیده حتى به ملل کشورهاى فتح شده است . او تساهل و تسامح اسلام را عامل پیدایش و گسترش تمدن اسلامى به حساب مىآورد . (14) از نظر ایشان بزرگترین تعبیر از قائل بودن رسالت و آزادى و اختیار از سوى خداوند براى انسان همین است که او را در قرآن (15) خلیفه و جانشین حق و مکمل وجود هستى مىداند . خداى متعال طبق این آیه، قسمتى از خلاقیتخود را به عهده انسان مىگذارد و او را مظهر فعالیت و خلاقیت مىسازد . (16) مطهرى بر وجود گوهر آزادى در فرهنگ خودى و بىنیازى از دراز کردن دست طلب در این زمینه به سوى بیگانگان پافشارى مىکند . (17)
در کلیت آثار استاد، هدف اساسى انبیا و انزال رسل، آزادسازى و رهایى بشر از اسارتها و بندگى بوده و آزادى معنوى مقدم بر سایر آزادیها است و اعتقاد و ایمان آزادانه به خداوند و اسلام، سرلوحه دعوت نبوى بوده است . به همین خاطر است که اسلام اجازه تقلید در اصول دین را نمىدهد و کسب آن را مبتنى بر تحقیقى آزادانه مىداند . (18) مطهرى اندیشمندى خوشبین به حرکت تاریخ و جوامع انسانى به سوى آزادى و جامعه توحیدى و رهایى از رقیت و جبرهاى مختلف است . (19)
گفتار دوم تعریف آزادى، انواع و مبانى آن
استاد در اصلىترین تعریف، مانند بسیارى از متفکران، آزادى را همان «عدم مانع» معنا مىکند:
«آزادى لزوم عدم ایجاد مانع است (20) ... به این معنا است که عمل او از خواست و رضایت کامل و تصویب قوه تمیز او سرچشمه مىگیرد و هیچ عاملى او را بر خلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او، وادار نمىکند .» (21)
مطهرى آزادى را به دو گونه اساسى تقسیم مىکند:
الف - آزادى حیوانى; که همان آزادى شهوات، هوى و هوسها و به عبارتى آزادى قوه غضبیه و قوه شهویه است .
ب - آزادى انسانى; که واقعیتى مقدس است و منظور استعدادهاى برتر و بالاتر از استعدادهاى حیوانى انسان است که
یا از مقوله عواطف و گرایشها و تمایلات عالى انسانى است و یا از مقوله ادراکها و دریافتها و اندیشهها است که منشا آزادیهاى متعالى هستند . (22)
از سویى استاد با عنایتبه اینکه موانع را به امورى اطلاق مىکنند که قواى ظاهرى یا باطنى فاعل انسانى را محدود مىسازند (23) آزادى را بر حسب این رادع و مانعها به سه جبهه تقسیم مىکند: آزادى از محکومیت طبیعت، آزادى از محکومیت انسانهاى دیگر و آزادى از محکومیت انگیزههاى درونى خود . (24)
دو تقسیمبندى عمده دیگر از آزادى; یعنى آزادى اجتماعى و آزادى معنوى نیز در آثار استاد چشمگیر و تعاریف آنها به شرح زیر است:
الف - آزادى اجتماعى; یعنى بشر در اجتماع، از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالتیک زندانى در نیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود . دیگران او را استثمار و استعباد نکنند; یعنى قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند . (25)
استاد بسیارى از آزادیهاى سیاسى و اجتماعى; مانند آزادى تفکر و آزادى بیان را در آزادیهاى اجتماعى جاى داده است .
ب - آزادى معنوى; به معناى آزادى باطنى و روحى انسان است و اینکه انسان بنده حرص، شهوت، خشم و افزونطلبى نباشد، این آزادى جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتابهاى آسمانى قابل تامین نمىباشد . از سویى، آزادى اجتماعى، بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست . (26)
استاد در ذیل بحث آزادیهاى اجتماعى، بین آزادى تفکر و آزادى عقیده تمایز قائل شده و با محترم شدن آزادى تفکر، رعایت مطلق احترام به هر گونه عقیده و آزاد دانستن آنها را ناصحیح و غیر موجه مىشمارد و آزادى عقاید باطل را «اغراء به جهل» به حساب مىآورد . (27)
در نهایت، با توجه به الگوى نظرى خاصى که مؤلفههاى آزادى را سه مؤلفه فاعل (عامل)، مانع (رادع) و هدف (غایت) مىداند، مىتوان اقسام آزادى را در آرا و اندیشههاى مطهرى تبیین کرد . بر این اساس، «فرد» عنصر اول، و «طبیعت، سنتها و قوانین موجود در جامعه، انسانهاى دیگر، هواهاى نفسانى و دین و اعتقادات» عنصر دوم و «سعادت، تکامل و تکلیف» عنصر سوم مفهوم آزادى محسوب مىشوند که بر اساس رابطه فرد با هر یک از موانع مذکور (عنصر دوم)، قسم خاصى از آزادى شکل مىگیرد که به ترتیب عبارتند از: آزادى انسان از محکومیت انسانهاى دیگر یا آزادى اجتماعى - سیاسى، آزادى انسان از هواهاى نفسانى خود یا آزادى معنوى و آزادى عقیده و تفکر .
از سوى دیگر در باره مبانى آزادى باید اذعان داشت که اصول «اختیار» ، «فطرت» و «عقل، اراده و تکامل انسان» از جمله مهمترین مبانى نظرى است که مطهرى بر اساس آنها، اصل «آزادى» را به رسمیت مىشناسد . از اینرو، فهم مفهوم آزادى و محدودیتهاى آن، بدون توجه به این مبانى، امکانپذیر نیست . (28)
گفتار سوم تعامل دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت و نفى حکومت مطلقه افراد
به باور مطهرى، اینکه در غرب گروهى اعتقاد به خدا و دین را مساوى با عدم دخالت مردم در سیاست دانستهاند و براى تودههاى مردم در برابر حاکمان، حقى قائل نشدهاند، از عمدهترین عوامل گرایش به مادیگرى در غرب است . اعتقاد به تنافى دین و آزادى و منافات جمهوریتبا اسلامیت نیز از شبهات قوى است که در عصر استاد شهید نیز رایجبوده و ایشان بشدت این شبهه را رد نمودهاند و ریشه آن را در غرب دانستهاند . به باور ایشان، عدهاى در غرب به عنوان دفاع از دین، این نغمه شوم را به راه انداختند که مردم در مقابل حاکمان مسؤولاند، اما حکمران در مقابل مردم مسؤول نیستبلکه فقط در برابر خدا مسؤول است; یعنى مردم حق ندارند که حکمران را بازخواست کنند یا از او بخواهند که چه کارهایى را انجام دهد . به بیان دیگر، مردم حقى بر حاکمان ندارند، اما حاکمان حقوقى دارند که مردم باید آن را ادا کنند . مطهرى معتقد است که این نوع نگرش به دین و حقوق اساسى مردم، موجب شد تا در جهان غرب، نوعى ملازمه میان اعتقاد به خدا و تسلیم در برابر حاکمان و سلب حقوق سیاسى مردم پیش آید . نقطه مقابل، این طرز تفکر بود که میان بىخدایى و حق حاکمیت ملى تلازم وجود دارد، (29) به تعبیر وى:
«از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد و افراد را ذىحق مىکند و استیفاى حقوق را یک وظیفه لازم شرعى معرفى مىکند ... از نظر اسلام، مفاهیم دینى همیشه مساوى آزادى بوده است . » (30)
به باور استاد، اسلامى بودن جمهورى اسلامى به هیچ وجه با حاکمیت ملى و یا به طور کلى با دموکراسى و مردمسالارى منافات ندارد و هیچ گاه اصول دموکراسى ایجاب نمىکند که بر یک جامعه دین و مکتبى حاکم نباشد; از سویى منشا اشتباه آنانکه اسلامى بودن جمهورى را منافى با روح دموکراسى مىدانند، ناشى از این است که دموکراسى مورد قبول آنان هنوز همان دموکراسى قرن هیجدهم است که در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراک و مسکن و پوشاک و آزادى در انتخاب راه معیشت مادى خلاصه مىشود . اما اینکه مکتب و عقیده و وابستگى به یک ایمان هم جزو حقوق انسانى است و اینکه اوج انسانیت در وارستگى از غریزه و از تبعیت از محیطهاى طبیعى و اجتماعى ما و در وابستگى به عقیده و آرمان است، بکلى به فراموشى سپرده شده است . (31)
مطهرى معتقد است اسلامیت نظام جمهورى اسلامى تحمیلى نیستبلکه به خواست و شعار خود مردم محقق شده است . (32) از سوى دیگر جمهورى اسلامى به معناى «جمهورى به اصطلاح آخوندى» که تنها طبقه روحانیون عهدهدار مشاغل و پستها باشند نیست . او با نفى هر گونه حکومت طبقاتى و نافى آزادى، جمهورى اسلامى را به معناى جامعهاى بر اساس جهانبینى توحیدى مىشناساند که وظیفه دارد انسانها را به یگانگى اخلاقى و اجتماعى برساند و آیه 63 سوره آلعمران (33) بهترین گواه تایید این وظیفه حکومت اسلامى است . (34)
استاد در پاسخ به پرسشى که چرا جمهورى اسلامى، جمهورى دموکراتیک اسلامى نامیده نشده است؟ پاسخ مىدهد که چون اسلام کاملتر از دموکراسى بوده و دموکراسى با رفع نواقصش، در بطن اسلام هست و از سویى، اساسا مفهوم آزادى در فلسفه غرب و اسلام، با هم تفاوت عمده و بنیادین دارند و نمىتوانیم در تاسیس نظامى اسلامى و مبتنى بر بنیادهاى اسلامى، این ریزهکاریها و ظرافتها را نادیده بگیریم . (35)
گفتار چهارم نقد و نفى شدید آزادى در نظام لیبرال دموکراسى
استاد شهید مطهرى در بخشهاى متعددى از آثار خود، نوع نگرش به مفهوم آزادى را در مکاتب شرقى مانند مارکسیسم (36) و مکاتب غربى مانند اگزیستانسیالیسم (37) و لیبرال دموکراسى را به نقد کشیده است; مثلا در مارکسیسم، تکیه بر جبرگرایى و دترمینیسم اجتماعى و تاریخى در تحدید آزادیهاى انسانى را رد مىکند و از سوى دیگر، انسانمدارى و وجودگرایى مکتب اگزیستانسیالیسم را مورد رفض قرار مىدهد . اما عمده حملات ایشان در این زمینه، به لیبرال دموکراسى است . مطهرى در تبیین علل انقلاب اسلامى و ظهور بیدارى اسلامى معتقد است ملل مسلمان از جمله مردم ایران با سرخوردگى از لیبرالیسم غربى و ناامیدى از سوسیالیسم شرقى و یاس از معیارها و مکتبهاى شرقى و غربى به جستجوى هویت واقعى و اصیل خود و بازگشتبه کرامت ذاتى خویش برخاستهاند . (38) استاد شهید، اصالت فرد در دموکراسى و اصالت جمع در سوسیالیسم را رد کرده و موضع میانه را جهت راهکار به حکومت اسلامى پیشنهاد مىدهد . (39)
از نظر وى، آزادى امیال و حیوانیت، مبناى دموکراسى غربى است و تکیه صرف این نظام بر خواست اکثریت، به عنوان ملاک مشروعیتبخشى به کلیه خواستهها و امیال مردم، در حقیقت ابزارى براى قانونى کردن امیال حیوانى رها شده، مانند همجنسبازى (40) است که به حکم احترام به دموکراسى و نظر اکثریت، قانونى مىشود; زیرا اینها معتقدند که صراط مستقیمى وجود ندارد بلکه راه همان است که خود انسان آنگونه که مىخواهد مىرود و این مانند نظریه معروف ملانصرالدین است که روزى سوار قاطر بود، پرسیدند کجا مىروى؟ گفت: هر جا که میل قاطر باشد . لذا جامعه دارنده معیارهاى دموکراسى غربى به آنجایى مىرود که میلها و خواستهاى اکثریت [اعم از معقول و غیر معقول] ایجاب مىکند . اما در نقطه مقابل این نوع دموکراسى و آزادى، دموکراسى اسلامى قرار دارد که بر اساس آزادى واقعى انسان نباشد و در پى دربند کردن حیوانیت و شهوات و اداره و تدبیر و تسلط و نه کشتن آنها در مسیر تکامل بشر و پرورش استعدادهاى عالیه او است و به دنبال کنترل امیال و تمایلات آنها در مسیر تعالى و ترقى معنوى و مادى است . (41)
شایان ذکر است لیبرالیسم یا فلسفه آزادیخواهى، به آزادى فکر و آزادى عمل فرد تا مرز آزادى دیگران و همچنین طرفدارى از اصالت فرد معتقد است . به باور این نحله; انسانها خردمندند، خرد ضامن آزادى فردى است و آزادى ضامن زندگى خردآمیز . سلب آزادى نفى خردمندى و نفى خردمندى نفى آزادى است . لذا آزادى فردى ضامن مصالح عقلایى بشر است و باید از ابتکار و آزادى فردى و خصوصى پاسدارى کرد . اما این آزادى و آزادیخواهى چه در لیبرالیسم و چه در دموکراسى و نظام ادغامى از آن دو، دچار افراط فراوانى گشته است . شهید مطهرى افراط در آزادى عقیده در اروپا را محصول عصر تفتیش عقاید در این قاره مىداند . (42)
مىتوان از مجموعه مباحث استاد در نقد «آزادى از منظر لیبرال دموکراسى» اینگونه نتیجه گرفت که از نظر وى، دموکراسى در بهترین شکل و کارآمدترین صورت، تنها تامینکننده مصالح مادى مردم است، در حالى که حکومت اسلامى علاوه بر این، با تمهید آزادى مقید به حدود شریعتبراى شهروندان، وظیفه اصلى خود را انسانسازى و بازسازى و ارتقاى امور معنوى مردم به شمار مىآورد و به عنوان اصلىترین ممیزه خود با لیبرال دموکراسى، خدامدارى را جایگزین فردگرایى و انسانمحورى مىکند . در حکومت اسلامى، اصالت فرد و فردگرایى لیبرال دموکراسى نفى مىشود، گرچه اعتقاد به ارزش والاى فرد و حقوق و آزادیهاى فردى; مانند حق مالکیت، تامین جانى، و ... از جایگاه والایى در این نظام برخوردار است . در این حکومت، ضمن احترام به حقوق فردى و جمعى، این باور وجود دارد که فرد همیشه قادر به تشخیص عقلانى مصالح خود نیست و انزال شرایع الهى و پیامبران، در حقیقت جهت مساعدت انسانها و جوامع صورت گرفته است تا در انتخاب راه درست و مشى در آن، یارىگر افراد باشند .
حکومت اسلامى با رد تساهل و روادارى افراطى لیبرال دموکراسى، با اعتقاد به خاتمیت و جامعیت و علو اسلام نسبتبه کلیه ادیان، افراد را در انتخاب آزادانه عقاید در کلیه زمینههاى سیاسى، اجتماعى و مذهبى، صاحب اختیار دانسته و معتقد به عدم تفتیش و بازخواست عقیدتى از سوى دولت است .
باز شایان گفتن است که لیبرال دموکراسى، هر گونه ایجاد محدودیت در آزادى افراد را نفى مىکند و بسیارى از این دخالتها را، که مخصوصا توسط دولتها انجام مىشود، دخالت در حریم خصوصى افراد به شمار آورده و این عمل را از شاخصهاى نظامهاى «جامع القوا» یا توتالیتر مىداند . طرفداران و مجریان این اندیشه با ایرادگیرى بر حجاب اسلامى، آن را موجب سلب حق آزادى به عنوان یک حق طبیعى بشرى و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن محسوب مىنمایند .
این در حالى است که امثال شهید مطهرى به هیچ وجه به آزادى مطلق و عدم تقیید شرعى و عقلانى آن معتقد نیستند . به همین دلیل نیز ایشان با دفاع مستدل از اصل حجاب، آن را وظیفه زنان و در جهت رعایت پارهاى از مصالح اجتماعى; مانند ایجاد آرامش اجتماعى و تعادل اخلاقى و مطابق با حیثیت و کرامت انسانى زنان دانسته است و ترادف آن با محبوس ساختن و اسیر کردن زنان را بىمعنى مىداند . (43)
استاد شهید در راستاى تبیین آزادى در حکومت اسلامى و نقد آزادى در مرام نظرى و عملى لیبرال دموکراسى، میان آزادى عقیده و آزادى تفکر، تفکیکى اساسى صورت مىدهد . آزادى عقیده از این منظر ویژگى نظام لیبرال دموکراسى و مبناى آن «تمایل» است در حالى که آزادى تفکر، خصوصیت نظام اسلامى و مبناى آن «اراده» است . استاد با تصریح به اشتباه اعلامیه حقوق بشر، مبنى بر آزادى هر گونه عقیدهاى (44) ، بر این باور است که هر عقیدهاى [مانند گاوپرستى و اژدهاپرستى] ناشى از تفکر صحیح و درست نیست منشا بسیارى از عقاید، یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبها است . عقیده به این معنا، نه تنها راهگشا نیست که به عکس نوعى انعقاد اندیشه به حساب مىآید و مایه اسارت قوه مقدس تفکر است . چنین آزادى عقیدهاى زیانبارترین اثرات را براى فرد و جامعه بدنبال دارد . (45) بنابراین، به هر گونه عقیدهاى نباید احترام گذاشت و در نتیجه نظام سیاسى باید با عقاید باطل در جهت تمهید آزادى واقعى و متعالى و مبتنى بر تفکر و استدلال مبارزه کند . همچنانکه حضرت ابراهیم علیه السلام به بت و عقاید بتپرستى احترام نگذاشت و بتها را شکست و فرو ریخت و پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هم با تاسى به این سیره، به بتشکنى در خانه کعبه پرداخت و همچون ابراهیم، مردم را به توحید فرا خواند . از نظر مطهرى چنین عملى از حیث اعلامیه جهانى حقوق بشر، عملى ضد آزادى عقیده است اما از لحاظ اسلام، عملى به جا و مقتضى و مشروع است . استاد، عمل کوروش در ورود به بابل و احترام به معابد بتپرستى را از لحاظ اصول انسانى و مبانى اسلامى آزادى، کارى خلاف اصول انسانى مىداند، هر چند غربیها چنین عملى را نماد و الگوى احترام به حقوق بشر بدانند . (46)
ذکر ماجراى حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر صلى الله علیه و آله توسط استاد، به خوبى بیانگر ضرورت دفاع از توحید و آزادى است . شایان ذکر است که استاد اعلام برائت از مشرکین را با اصل آزادى و حقوق واقعى بشر در تعارض نمىبیند و معتقد است نفى عقاید مضر و نه عقاید ادیان ابراهیمى و عقاید مستدل، منافاتى با آزادى و حقوق بشر ندارد . (47)
گفتار پنجم تبیین رابطه و تعامل اصل آزادى با موضوع ولایت فقیه و رهبرى
از نظر مطهرى، رهبرى و مدیریت، نوعى آزاد کردن، کنتزل و پرورش نیروها و استعدادها; چه در حوزه فردى و چه در حوزه اجتماعى است . به تعبیر وى «رهبرى در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروى انسانها و بهرهبردارى صحیح از آنها» . (48) به همین دلیل دو اصطلاح هدایت و امامتبراى رهبرى به کار رفته است . رهبرى مورد نظر قرآن، برتر از رهبریهاى بشرى است; زیرا در رهبرى اسلامى تنها به اداره مسائل اجتماعى افراد توجه نمىشود، بلکه رهبرى معنوى افراد نیز مورد توجه است . مطهرى، رهبرى و مدیریت اجتماعى را «مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها و در عین حال کنترل نیروها و در مجراى صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها مىداند .» (49)
به نظر ایشان، به مردم از آن جهت کلمه «رعیت» اطلاق شده است که حکمران و رهبر به عنوان «راعى» ، عهدهدار حفظ و نگهبانى جان، مال و حقوق و آزادیهاى آنها است و مسؤول در برابرشان مىباشد . (50)
در منظومه فکرى استاد شهید، همانطور که یادآورى شد، آزادى معنوى مقدمه آزادیهاى اجتماعى است . تقواى «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور» ، اساس آزادى واقعى است . از سویى انسان در تفوق بر موانع مخل آزادى و فعلیتبخشى به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیرى و انگیزش بیرونى دارد و این وظیفه رهبران الهى است و ولى فقیه و رهبرى اسلامى در اینجا دخلیتیافته و واجد نقش مىگردد . مطهرى بر ضرورت مهذب بودن رهبران، جهت تامین آزادى مردم پاى مىفشارد; زیرا معتقد است که تقوا و تزکیه، انسان را از هر بندگى آزاد مىکند و رهبران اسلامى باید مانند على علیه السلام ابتدا در ناحیه روحى خودشان آزاده بشوند تا بتوانند به دیگران آزادى بدهند و آنها در این مسیر ابتدا باید از اسارت نفس خودشان نجات یافته باشند و به چنین افرادى مىتوان به عنوان تربیتشده مکتب آزادمرد واقعى جهان، على علیه السلام نگریست و براى آنها مقام هدایت و رهبرى قائل شد . (51) استاد مطهرى ماهیت رهبرى در حکومت اسلامى را از باب «ولایت» بر جامعه و نه «وکالت و نیابت» از آن مىداند (52) و معتقد است که گرچه ولى فقیه توسط ولى فقیه قبلى به صورت انتصابى انتخاب نمىشود، (53) اما ملاک انتخاب وى نیز انتخاب مردم نیستبلکه انطباق با معیارهاى الهى است و ولى فقیه با آن انطباق خود به خود حاکم مىشود (54) اما این تصور استاد شهید به معناى نفى آزادى مردم و تایید خودکامگى نیست; زیرا ایشان ولى فقیه را به عنوان حاکم به معناى مصطلح نمىدانند و بر این باورند که:
«ولایت فقیه به این معنى نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند . نقش فقیه در یک کشور اسلامى; یعنى کشورى که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژى پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم . وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجراى درست و صحیح ایدئولوژى نظارت داشته باشد . او صلاحیت مجرى قانون و کسى را که مىخواهد رییس دولتبشود و کارها را در کادر ایدئولوژى اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسى قرار مىدهد .» (55)
مرحوم مطهرى، در مجموع، حکومت را حق مردم مىداند و این تفکر که مردم در امر حکومت محق نیستند بلکه مکلفاند را رد مىکند . از این منظر، ریشه چنین تفکرى در اندیشههاى برخى از آباى کلیسا بوده که حکومت را موهبت الهى محسوب کرده و حاکم را فقط در برابر خدا مسؤول مىدانستند; (56) بدین ترتیب استاد نگرش حاکم و ولى اسلامى به مردم به مانند برده و مملوک و فاقد اختیار را به صراحت نفى مىکند و معتقد است «اعتراف حکومتبه حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى که مشعر به نفى حق مالکیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است .» (57)
بدین ترتیب، ولى فقیه و مسؤولان جامعه اسلامى باید پاسخگوى مردم باشند و مردم نیز ملزم به استیفاى حقوق اجتماعى خود هستند . از سوى دیگر، مطهرى معتقد به ضرورت نظارت مردم بر رهبرى است و بر این باور است که مقام قدسى داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد و شیعه هیچگاه چنین اعتقادى نداشته است; (58) همچنانکه هر مقام غیر معصومى هم که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش و هم براى اسلام خطرناک است . (59)
گفتار ششم نظریه اصلاح و اصل آزادى
استاد شهید در مبحث تشریح وظایف حکومتبا استناد به نامه امام على علیه السلام به مالکاشتر (60) و خطبه 131 (61) نهجالبلاغه یکى از وظایف اصلى حکومت اسلامى را اصلاح و استصلاح مردم و نمایان ساختن اصلاح را در شهرها به شمار مىآورد و به تفصیل این واژه را به بحث مىکشد . استاد بر خلاف برخى از اندیشمندان غربى، انسان را داراى سرشتى نیک دانسته و به لحاظ فطرى، او را موجودى پاک مىداند و بر این اساس، معتقد است که قابل اصلاح دانستن انسان در صورتى مفهوم دارد که طبیعت انسان را شریر ندانیم . وى به دو دلیل نظریه اصلاحى خود را نیز بر دو اصل «فطرت» و «آزادى» بنا مىنهد و بر این باور است که در صورتى مىتوان نظریه اصلاح را پذیرفت که اولا، طبیعتبشر را شریر ندانیم و ثانیا، براى بشر آزادى و اختیار قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعى خویش مسلط شود و خود و جامعهاش را هر طور که مىخواهد بسازد . (62)
گفتار هفتم رابطه آزادى با تقوا و عدالت الف - رابطه آزادى با تقوا و عبادت
در نظر استاد شهید، میان تحصیل آزادى و فلسفه عبادت، رابطه مستقیم وجود دارد; زیرا هر تعلقى ضد آزادى نیست و تعلق به خدا تعلق به خود و به عبارت بهتر، تعلق به خود کاملتر است و جز با تعلق به خدا، آزادى پیدا نمىشود . پس آگاهى به خدا، مستلزم آگاهى بیشتر از خود است و انسان هر چه زیادتر در عبادت و خلوت باشد، بیشتر در ذکر خدا رود و توجهش به خدا بیشتر شود، آنگاه است که نفس خود را بیشتر مىشناشد و آزادتر مىشود . (63) استاد با استناد به حکمت 237 نهجالبلاغه، تبیین مىکند که انسان حر و آزاده در منطق على علیه السلام، حتى از رقیتبهشت و جهنم هم آزاد است . عبادت مىکند نه مانند بندگان از ترس خدا، و نه به طمع بهشت همانند بازرگانان، بلکه عبادت او
جهتسپاس و شکرگزارى است و این عبادت احرار و آزادگان است; (64) همچنانکه امام على علیه السلام در وصیتنامهاش به امام حسن علیه السلام مىفرماید:
«بنده دیگرى مباش، زیرا که خداوند تو را آزاد آفریده است (65) ... و جان و روان خودت را گرامى بدار و از هر کار پست و از هر دنائت و پستى خود را محترم بدار» . (66)
استاد شهید، رعایت تقوا را - که مایه مصونیت است و نه محدودیت - عامل موافق و زمینهساز کسب آزادى مىداند . او با استناد به نهجالبلاغه، تقوا را نیروى مقدس و روحى مىداند که منشا کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى است . تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط بر خویشتن و مالک خود مىنماید .
در نهجالبلاغه بر این معنى تاکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت . به باور استاد بسیارند کسانى که میان مصونیت و محدودیت فرق نمىنهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مىدهند . قدر مشترک پناهگاه و زندان «مانعیت» است اما زندان مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها است و خطبه 157 نهجالبلاغه (67) به خوبى بیانگر این مطلب است .
استاد شهید با استناد به بیانات نهجالبلاغه; از جمله خطبه 228 (68) ، تقوا را از دید امام علیه السلام، مایه اصلى آزادیها به شمار مىآورد; زیرا تقوا نه تنها خود قید و مانع آزادى نیستبلکه به انسان آزادى مىدهد و او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند و رشته آز و طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردنش برمىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از بین مىبرد; زیرا مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحتطلبى نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمىروند . (69)
بدیهى استبا این تعامل مثبت و مستقیم میان تقوا و آزادى، حکومت اسلامى مىبایستى اشاعهدهنده و مروج و زمینهساز تقوا در جامعه بوده و در راستاى تحصیل و تکمیل آزادیهاى معنوى و اجتماعى مردم، زمینههاى عبادت و ورع و خداترسى را در جامعه تبلیغ و تثبیت نماید و حکومت صالحان باشد .
ب - رابطه آزادى و عدالت
استاد شهید سه گونه تعریف از عدالتبه معناى: 1 - مساوات 2 - تساوى در مقابل قانون 3 - رعایت توازن در اجتماع ارائه مىکند . (70) از نظر وى عدالتبا آزادى نه تنها متعارض نیستبلکه متلائم است . از نظر وى، مدنى بالطبع بودن انسان به معناى زندگى اجتماعى غریزى و جبرى او نیست، بلکه منظور زندگى اجتماعى و قراردادى و انتخابى انسانها است که در پرتو آن استعدادها و قابلیتهاى افراد با عقلانیت، اختیار و آزادیشان فعلیت مىیابد . نکته مهم آن است که نوع خدمت اجتماعى افراد و جایگاه آنها به شکل غریزى و طبیعى و از پیش تعیین شده نیست و بستگى تام به عملکرد و تلاش و اختیار افراد در میدان وسیع عمل و مسابقه اجتماعى دارد تا هر کس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقت و فعالیتخویش، مقام، شغل و کارى را جهت فعلیتبخشیدن به استعدادهایش انتخاب کند . (71) بنابراین، همه افراد باید جهت استیفاى حقوق و تحقق استعدادهایشان از فرصتبرابر و آزاد براى شرکت در مسابقه تحقق استعدادها و عمل به تکالیف ضرورى و شرعى برخوردار باشند و آزاد بدین معنا است که مانع و خللى جهتشرکت افراد در مسابقه وجود نداشته باشد و از سویى عدالت ایجاب مىکند از امکانات مساوى و برابر براى شرکت در مسابقه برخوردار باشند . بدیهى است همین عمل به تکالیف و وظایف و تحقق هر چه بیشتر استعدادها در یک فضاى مسابقه عادلانه و مبتنى بر مساوات، موجد حق است و افراد با انجام بیشتر و بهتر وظایف، از استحقاق و مقام بالاترى بنا به آیه «ان اکرمکم عند الله اتقاکم ...» (72) برخوردار خواهند شد و به آزادى واقعى بیشترى که همان سعادت و رهایى از موانع و محدودیتهاى نفسانى و طاغوتى استخواهند رسید . (73) و شان و مرتبه اجتماعى و منزلت درخور استحقاق خود مىیابند .
استاد انکار نمىکند که گاهى ممکن است میان آزادى و مساوات [عدالت]، تعارضهایى پیش آید . در چنین حالتى، براى حفظ مساوات لازم است که آزادى افراد محدود شود، به ویژه آنکه مساوات مربوط به جامعه است، اما آزادى مربوط به فرد است و ضرورى است که براى حفظ حقوق جامعه، فرد محدود شود . مبناى این سخن مطهرى این است که اولا، عدالت را باید ارزشى مافوق ارزش آزادى تلقى کرد و ثانیا، منافع جامعه را بر منافع افراد مقدم دانست . (74) ثالثا، چون عدالتیکى از مهمترین اهداف حکومتهاست، زمامدار جامعه اسلامى ترجیحا باید در جهت تحقق عدالت گام بردارد . (75)
گفتار هشتم نفى اجبار و اکراه و تاکید بر انتقادپذیرى و آزادى بیان مخالفین
استاد مطهرى در جاى جاى آثار خود، اسلام را دین آزادى (76) و سرآمد ادیان در این زمینه دانسته (77) و رمز بقاى این دین حنیف را دادن آزادى بیان به مخالفین اعلام مىدارد . (78) به تعبیر استاد، کتب علماى شیعى همه سرشار از احتجاجات با سایر ادیان بر مبناى آزادى بیان و عدم خشونت در گفتمان است . (79)
استاد بر اثبات عدم امکان اجبار در بعضى امور; مانند توحید، آزادگى، تربیت، ایمان و محبت در اسلام تاکید مىورزد (80) و بنا به آیات الهى، انسان را حتى در انتخاب راه حق و باطل، مختار و نه مجبور به شمار مىآورد (81) و با ذکر ماجرایى از حضرت امیر علیه السلام، از ایشان نقل مىکند که با خشونت و عصبانیت، برهان خدا ظاهر نمىشود و دین خدا قائم و راست نمىشود . (82)
استاد، بروز اختناق را مایه شکست انقلاب اسلامى مىداند (83) و معتقد است آنچه را دیگران با خشونت و فشار تامین مىکنند، در این انقلاب باید با ملایمت و از روى میل و رضا و برادرى انجام گیرد . (84)
با توجه به تعامل و رابطه مثبت میان رشد افراد و اعطاى آزادى به آنها، مطهرى معتقد است: سلب آزادى از مردم و تحمیل و اجبار آنها، ضررهایى را متوجه فرد و جامعه مىکند و بىلیاقتى ابدى مردم را رقم خواهد زد . (85) به باور وى، نظام اجتماعى و سیاسى اسلام بر اساس احترام به آزادیهاى اجتماعى است . حکومتخلفاى راشدین یک حکومت دموکرات بوده و از هر گونه استبداد و سلب آزادى و امنیت احتراز داشته است و خلافت على علیه السلام، بهترین شاهد این مطلب است . على علیه السلام نه تنها دهانها را نمىدوخت و حق انتقاد را، به بهانه سلب امنیت و به بهانه اخلالگرى، از مردم نمىگرفتبلکه آنان را دعوت به انتقاد مىکرد . (86) على علیه السلام به بهانه عدم بیعت آنان که بیعت نکردند و یا به بهانه تمرد و خروج خوارج از اطاعت او و یا به بهانه اینکه خوارج به شخص او توهین مىکردند و او را خارج از دین معرفى مىکردند، حتى حقوق و سهم بیتالمال آنها را قطع نکرد تا چه رسد که امنیت جانى یا مالى آنها را سلب کند . على علیه السلام فقط در مورد دستاندازى آنها به حقوق مالى یا جانى یا امنیتى مسلمین در برابر آنها مىایستاد و با آنها به جنگ مىپرداخت و در جنگ هم ابتدا به نصیحت، موعظه و مذاکره مىپرداخت و هرگز شروع به جنگ نمىکرد و سخت از آن پرهیز داشت . (87)
مطهرى معتقد بود که مسلمانان و نظام اسلامى نباید به هیچوجه از ظهور افراد شکاک و منتقد ناراحتبوده و از انتقاد و گروههاى مخالف به خود هراس راه دهند; زیرا این انتقادها و تشکیک باعث افزایش تقابل فکرى و تضارب آرا شده و در نهایت چهره اسلام نمایانتر خواهد شد . (88) مطهرى در دوره تدریس خود در دانشکده الهیات، بارها بر ضرورت تدریس مسائل مارکسیسم توسط فردى عالم و وفادار به این نحله فکرى تاکید مىکرد و همواره آمادگى خویش را جهت مناظرات علمى و شفاف با این دسته اعلام مىنمود . (89)
باید خاطرنشان کرد که استاد مطهرى قائل به اعطاى آزادى براى نشر کتب ضاله و دادن آزادى به احزاب و گروههاى توطئهگر، اغفالکننده و منافق نبود و آزادى تفکر را با اغراء به جهل و توطئهگرى و تبلیغات مسموم و کاذب مغایر مىدانست (90) و حتى به شدت با آنها مبارزه مىکرد و پرده نفاق از رخ آنها برمىگرفت و عاقبت نیز به دستیکى از این گروهکهاى التقاطى و توطئهگر - یعنى فرقان - به فیض عظماى شهادت نائل آمد و انقلاب نوپاى اسلامى، از این مشعل فکرى روشنىبخش در حساسترین دوران حیات خویش محروم شد .
نتیجهگیرى و برداشت
همانگونه که ملاحظه شد، آثار و بیانات علامه مطهرى، سرشار از اشارات متعدد به مفهوم آزادى و جایگاه این واقعیت مقدس و امتیاز انسانى در حکومت اسلامى است . ایشان در بیش از13 آثار خود در باره آزادى، به گونهاى تفصیلى و با حساسیتى فوقالعاده صحبت کردهاند . استاد، آزادى را همان عدم مانع معنا کرده و با مقدم دانستن آزادى معنوى، این آزادى را; چه در حوزه فردى و اجتماعى و چه در حوزه اخلاق سیاسى رهبران، زمینهساز آزادیهاى اجتماعى مىداند . مطهرى به تفصیل، موانع مختلف و رادع آزادى (از جمله: طبیعت، انسانهاى دیگر، و انگیزههاىدرونى) را به بحث گذارده است و مبانى آزادى را در سه اصل 1 - اختیار 2 - فطرت 3 - عقل، اراده و تکامل انسان جستجو مىکند . وى به تعامل دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت و نفى حکومت مطلقه اعتقاد قطعى داشته و موضوع ولایت فقیه و رهبرى را در جهت تامین آزادى و موافقتبا این اصل مهم مىداند و تبیین مىکند که چنین حکومتى به معناى نفى آزادى مردم و تایید خودکامگى نیستبلکه حکومتحق مردم بوده و آنها در امر حکومت مکلف نیستند . مطهرى با اعتقاد به ضرورت نظارت مردم بر رهبرى، مقام قدسى داشتن حکام و نقدناپذیرى آنها را نفى مىکند .
در منظومه فکرى استاد، تقواى «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور» ، اساس آزادى واقعى است و از سویى انسان در تفوق بر موانع مخل آزادى و فعلیتبخشى به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیرى و انگیزش و بسیجبیرونى دارد و این وظیفه رهبران الهى است و ولى فقیه و رهبر اسلامى در اینجا مدخلیتیافته و واجد نقش مىگردد . مطهرى بر ضرورت مهذب بودن رهبران جهت تامین آزادى مردم پاى مىفشارد; زیرا معتقد است که تقوا و تزکیه، انسان را از هر بندى آزاد مىکند . وى به شدت آزادى از نوع لیبرال دموکراسى را نقد نموده و آزادى واقعى اسلامى، مبتنى بر آزادى تفکر - و نه آزادى هر گونه عقیده و هوس - را بر آن ترجیح مىدهد و با نیک دانستن طینت انسانها، نظریه اصلاح اجتماعى خود را بر دو اصل فطرت و آزادى بنا مىنهد . مطهرى نه تنها آزادى را با عدالت متعارض نمىداند بلکه آن دو را متمم و مکمل هم دانسته و در صورت تعارض احتمالى این دو ارزش بنیادى، بر تقدم عدالت - که بر خلاف آزادى بیشتر وجهه اجتماعى دارد - پاى مىفشارد . استاد در بخشهاى متعددى وجود اجبار و اکراه در نظام اسلامى را رد کرده و اختناق را مایه شکست این نظام مىداند و بر انتقادپذیرى حکومت اسلامى و آزادى مخالفین در بیان مستدل عقاید و نه آزادى توطئهگرى، نفاق و اغراء به جهل تاکید مىورزد .
پىنوشتها
1) براى نمونه ر . ک به: بهرام اخوان کاظمى، «آزادى و دموکراسى از دیدگاه امام خمینىقدس سره» ، دانشگاه اسلامى، شماره 10 - 9، پاییز 1378، صص91 - 72
2) براى نمونه ر . ک . به: نرمافزار مطهر (نسخه 3)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، معاونت اطلاعرسانى [بىتا] .
3) ر . ک . به: نجف لکزایى (به کوشش)، اندیشه سیاسى آیتالله مطهرى، قم، بوستان کتاب، 1381
و عبدالله نصرى، حاصل عمر، سیرى در اندیشه استاد مطهرى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1382، ص454 - 433
4) ر . ک . به: على باقىنصرآبادى، سیرى در اندیشههاى اجتماعى آیتالله مطهرى، قم، بوستانکتاب، چاپ دوم 1380
5) ر . ک . به: حاصل عمر، ص475 - 453
6) ر . ک . به: منصور میراحمدى، «آزادى از دیدگاه استاد مطهرى» ، (مندرج در: اندیشه سیاسى استاد مطهرى، ص222 - 193) .
7) ر . ک . به: شریف لکزایى، ماخذشناسى آزادى، حکومت اسلامى، شماره 16، تابستان 1379 - ص274 - 252
8) براى اطلاع بیشتر به ضمیمه شماره 1 مقاله مراجعه نمایید .
9) انسان کامل، ص48
10) همان، ص350
11) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص91
12) گفتارهاى معنوى، ص231
13) پیرامون جمهورى اسلامى، ص17
14) همان، صص126 و 127
15) مطابق آیه .(. . انى جاعل فی الارض خلیفة . .). ، (بقره: 30) .
16) ر . ک . به: گفتارهاى معنوى، ص322
17) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص104
18) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص126 و گفتارهاى معنوى، ص16
19) ر . ک . به: همان، ص21
20) یادداشتهاى استاد مطهرى، ج1، ص71
21) انسان و سرنوشت، ص60
22) پیرامون انقلاب اسلامى، ص7
23) ر . ک . به: یادداشتها، ج1، ص117
24) ر . ک . به: فلسفه تاریخ، ج1، ص233
25) گفتارهاى معنوى، ص14
26) ر . ک . به: همان، ص19
27) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، صص7، 8 و 10
28) منصور میراحمدى، «آزادى از دیدگاه استاد مطهرى» ، پیشین، صص222 - 221
29) ر . ک . به: حاصل عمر، صص434 - 433
30) مجموعه آثار، ج1، صص555 - 554
31) پیرامون انقلاب اسلامى، صص84 - 83
32) همان، ص85
33) قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ...» .
34) ر . ک . به: همان، ص87
35) ر . ک . به: همان، صص101 - 100
36) ر . ک . به: فلسفه تاریخ، ج2، ص203
37) ر . ک . به: انسان کامل، صص233 و 330
38) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص118
39) همان، ص 94
40) استاد در کتاب «اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب» ، به تفصیل پیرامون آزادى غریزه و اخلاق جنسى در غرب و نفى مستدل آن بحث کرده و میان اشباع غریزه و آزادى جنسى تفاوت قائل شده است و با رد نظریه اخلاق آزاد، پیامدهاىآزادى روابط جنسى در غرب و نظام دموکراسى را به تفصیل تشریح کرده است (ر . ک . به: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص45 تا 48 و 65 تا 68) همچنین نقد نظریه فروید در باره آزادى غریزه جنسى در کتاب مساله حجاب (صص119 تا 122 آمده است) .
41) ر . ک . به: همان، صص100 الى 104
42) ر . ک . به: همان، ص104
43) ر . ک . به: مساله حجاب، ص101
44) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، صص100 - 99
45) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص8
46) ر . ک . به: همان، ص10، و جهاد، صص54 و 55 و سیرى در سیره نبوى، صص249 و 251
47) ر . ک . به: آشنایى با قرآن، ج3، صص220 تا 228
48) مجموعه آثار، ج3، ص314
49) همان، ص318 . همچنین ر . ک . به: حاصل عمر، مبحث انسان و رهبرى، ص434
50) مجموعه آثار، ج16، ص449
51) ر . ک . به: گفتارهاى معنوى، ص23
52) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص155
53) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص86
54) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص153
55) پیرامون انقلاب اسلامى، ص85
56) ر . ک . به: یادداشتها، ج3، ص288
57) مجموعه آثار، ج16، ص441
58) بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص26
59) مجموعه آثار، ج19، ص622
60) ر . ک . به: نهجالبلاغه فیض الاسلام، نامه 53، بند 1، ص991
61) ر . ک . به: نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 131، صص 407 - 406
62) ر . ک . به: حق و باطل، صص27 - 26
63) ر . ک . به: انسان کامل، صص344 - 343
64) ر . ک . به: همان، صص353 - 352
65) و لا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرا» (نهجالبلاغه، نامه 31) .
66) و اکرم نفسک عن کل ذنیة و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا» (نهجالبلاغه، نامه 31) . ر . ک . به: انسان کامل، صص350، 352 و 353
67) اعلموا، عباد الله، ان التقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله، و لا یحرز من لجا الیه الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا» ; «بندگان خدا! بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است و بىتقوایى و هرزگى حصار و بارویى است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آنکس را که به آن پناه ببرد حفظ نمىکند، همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکارى بریده مىشود .»
68) فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة» ; «همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادگى از هر بندگى و نجات از تباهى است .»
69) ر . ک . به: سیرى در نهجالبلاغه، صص208 - 206
70) ر . ک . به: اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص309
71) ر . ک . به: بیست گفتار، صص88، 89، 90، 92 و 100
72) حجرات: 13
73) ر . ک . به: بهرام اخوان کاظمى، عدالت در اندیشههاى سیاسى اسلام، قم، بوستان کتاب، صص42 - 41
74) ر . ک . به: فلسفه اخلاق، ص267، همچنین ر . ک . به: حاصل عمر، ص472
75) ر . ک . به: مجموعه آثار، ج3، ص326
76) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص62
77) ر . ک . به: همان، ص111
78) ر . ک . به: همان، صص19 - 17
79) ر . ک . به: همان، ص132
80) ر . ک . به: جهاد، صص50 - 47
81) ر . ک . به: فطرت، ص106
82) فان الطیش لا یقوم به حجج الله و لا به تظهر براهین الله» . (بحار، ج54، ص231) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص128
83) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص62
84) ر . ک . به: همان، ص60
85) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص121
86) ر . ک . به: نهجالبلاغه، خطبه 214
87) ر . ک . به: یادداشتها، ج1، ص97
88) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص133
89) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص13
90) ر . ک . به: همان، صص12، 65، 76 و 77
امام خمینىقدس سره به عنوان معمار اصلى این حکومت، از کسانى بودند که در آموزهها و سیره نظرى و عملى خود، بیشترین تاکید را بر ضرورت تمهید آزادى و تاسیس نظامى متکى به آراى آزاد مردم و نافى خودکامگى و خشونت و زور داشتند . (1) بیانات و آثار امامقدس سره و شاگردان ایشان، همچون استاد شهید مطهرى، مملو از شرح و تبیین و اصرار بر تحقق این مفهوم آرمانى در چارچوب شریعت اسلام است . امروزه و با گذشتیک ربع قرن از انقلاب اسلامى، مقوله آزادى همچنان از مهمترین موضوعات مورد تامل اندیشمندان و فعالان سیاسى است و همچنان این نیاز احساس مىشود که در باره این حوزه مهم و موضوعاتى با اهمیت، همچون تلازم یا تنافى دین و یا حکومت دینى با آزادى، بحثهاى فراوان صورت گیرد . در انجام این گونه مباحث، جاى خالى اندیشمند سترگى همانند علامه مطهرى به خوبى احساس مىشود ولى از آنجا که ایشان حداقل دو یا سه دهه از زمان خود جلوتر بودند، تنویر و تشریح دیدگاههاى وى، بىهیچ تردیدى، هنوز راهگشاى بسیارى از ابهامات و معضلات فکرى جامعه; همانند موضوع تا حدى ابهامآمیز «آزادى» است .
شهید مطهرى از جمله متفکرانى است که به مباحثسیاسى توجه خاص داشت . هر چند فرصت آن را نیافت که به تفصیل در باب سیاستسخن بگوید، اما در لابلاى آثار خود - به ویژه بعد از انقلاب اسلامى - مطالبى را مطرح کرده که زوایایى از اندیشه سیاسى او را آشکار مىسازد . در عین حال بسیارى از مباحثى که استاد، حتى بدون اشاره به موضوع حکومت اسلامى ارائه کردهاند، داراى این قابلیت هست که با تشریح و تدوین افزونتر در مسائل نظرى و عملى حکومت اسلامى به کار گرفته شود .
این نوشتار، افزون بر مقدمه و نتیجهگیرى و یک بخش پیشینه پژوهش، داراى هشت گفتار تفصیلى است و نگارنده تلاش کرده است تا در راستاى تبیین موضوع و تحلیل محتواى مفهوم آزادى و کاربرد آن در آثار استاد مطهرى، جایگاه اصل آزادى را در حکومت اسلامى تشریح کند و در این قالب به برخى پرسشها مانند موارد زیر پاسخ گوید:
- تعریف آزادى، مبانى و انواع آن کدام است؟
- اسلام و حکومت اسلامى چه تعاملى با آزادى دارد؟ آیا میان دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت تعارض هست؟ حکومت اسلامى چه دیدى نسبتبه آزادیهاى رایج در لیبرال دموکراسى دارد؟
- چه تعاملى میان آزادیهاى اجتماعى با آزادیهاى معنوى وجود دارد؟
- رابطه ارزشهایى مانند تقوا، عدالت و مساوات با آزادى چگونه است؟
پیشینه پژوهش
خوشبختانه در زمینه افکار استاد شهید، پژوهشهاى متعددى صورت گرفته و حتى نرمافزارهاى متعددى در زمینه تدوین و شرح آثار ایشان تهیه شده است . (2) در عین حال، اندیشههاى سیاسى (3) و اندیشههاى اجتماعى (4) استاد، علاوه بر تبیین آراى فلسفى، کلامى، فقهى و ... وى در کتب و تالیفات متعددى به بحث کشیده شده است . تحلیل مفهوم آزادى نیز در اندیشه استاد، هم در ابعاد کلى و فلسفى (5) و هم در عرصه سیاسى (6) مورد بررسى موشکافانه قرار گرفته است اما به نظر مىرسد که موضوع این نوشتار به صورت صرف و منفک، تاکنون مورد پژوهش واقع نشده است . (7)
گفتار اول تحلیل محتواى واژه آزادى و اهمیت آن در اندیشه مطهرى
استاد نسبتبه موضوع آزادى حساسیتى فوقالعاده داشته و در بسیارى از آثار خود به این مفهوم اشاره کردهاند . ایشان در بیش از 32 اثر خود از میان 89 اثر، به واژه آزادى، انواع و مشتقات آن، حدود 144 بار پرداختهاند . پنج کتاب: پیرامون جمهورى اسلامى، گفتارهاى معنوى، پیرامون انقلاب اسلامى، انسان کامل، و جهاد با ترتیب پرداخت، 27، 25، 20، 9 و 8 بار به مفهوم مزبور و مشتقات آن در این زمینه، در رتبههاى اول تا پنجم قرار گرفتهاند . (8)
به زعم مطهرى، آزادى یکى از بزرگترین و عالىترین ارزشهاى انسانى است و به تعبیر دیگر جزو معنویات انسان است که مافوق حیوانیت اوست . (9) به همین خاطر است که اسلام آزادى را به عنوان یک ارزش از ارزشهاى بشر برشمرده است، اما نه ارزش منحصر به فرد و نه آزادى با آن تفسیرها و تعبیرهاى ساختگى، بلکه آزادى به معناى واقعى . (10) استاد از آزادى به عنوان یکى از مقدسترین استعدادهایى که در بشر هست و آدمى به شدت به آن نیازمند است، یاد مىکند (11) و آن را معیار انسانیتبه شمار مىآورد . از این دیدگاه، انسان آن اندازه انسان است که هیچ جبرى را تحمل نکند و محکوم و اسیر هیچ قدرتى نباشد بلکه همه چیز را خودش آزادانه انتخاب کند . (12)
مطهرى، آزادى را رمز بقاى اسلام مىداند (13) و بر این باور است که از صفحات تاریخ درخشان اسلام، دادن آزادى عقیده حتى به ملل کشورهاى فتح شده است . او تساهل و تسامح اسلام را عامل پیدایش و گسترش تمدن اسلامى به حساب مىآورد . (14) از نظر ایشان بزرگترین تعبیر از قائل بودن رسالت و آزادى و اختیار از سوى خداوند براى انسان همین است که او را در قرآن (15) خلیفه و جانشین حق و مکمل وجود هستى مىداند . خداى متعال طبق این آیه، قسمتى از خلاقیتخود را به عهده انسان مىگذارد و او را مظهر فعالیت و خلاقیت مىسازد . (16) مطهرى بر وجود گوهر آزادى در فرهنگ خودى و بىنیازى از دراز کردن دست طلب در این زمینه به سوى بیگانگان پافشارى مىکند . (17)
در کلیت آثار استاد، هدف اساسى انبیا و انزال رسل، آزادسازى و رهایى بشر از اسارتها و بندگى بوده و آزادى معنوى مقدم بر سایر آزادیها است و اعتقاد و ایمان آزادانه به خداوند و اسلام، سرلوحه دعوت نبوى بوده است . به همین خاطر است که اسلام اجازه تقلید در اصول دین را نمىدهد و کسب آن را مبتنى بر تحقیقى آزادانه مىداند . (18) مطهرى اندیشمندى خوشبین به حرکت تاریخ و جوامع انسانى به سوى آزادى و جامعه توحیدى و رهایى از رقیت و جبرهاى مختلف است . (19)
گفتار دوم تعریف آزادى، انواع و مبانى آن
استاد در اصلىترین تعریف، مانند بسیارى از متفکران، آزادى را همان «عدم مانع» معنا مىکند:
«آزادى لزوم عدم ایجاد مانع است (20) ... به این معنا است که عمل او از خواست و رضایت کامل و تصویب قوه تمیز او سرچشمه مىگیرد و هیچ عاملى او را بر خلاف میل و رغبت و رضا و تشخیص او، وادار نمىکند .» (21)
مطهرى آزادى را به دو گونه اساسى تقسیم مىکند:
الف - آزادى حیوانى; که همان آزادى شهوات، هوى و هوسها و به عبارتى آزادى قوه غضبیه و قوه شهویه است .
ب - آزادى انسانى; که واقعیتى مقدس است و منظور استعدادهاى برتر و بالاتر از استعدادهاى حیوانى انسان است که
یا از مقوله عواطف و گرایشها و تمایلات عالى انسانى است و یا از مقوله ادراکها و دریافتها و اندیشهها است که منشا آزادیهاى متعالى هستند . (22)
از سویى استاد با عنایتبه اینکه موانع را به امورى اطلاق مىکنند که قواى ظاهرى یا باطنى فاعل انسانى را محدود مىسازند (23) آزادى را بر حسب این رادع و مانعها به سه جبهه تقسیم مىکند: آزادى از محکومیت طبیعت، آزادى از محکومیت انسانهاى دیگر و آزادى از محکومیت انگیزههاى درونى خود . (24)
دو تقسیمبندى عمده دیگر از آزادى; یعنى آزادى اجتماعى و آزادى معنوى نیز در آثار استاد چشمگیر و تعاریف آنها به شرح زیر است:
الف - آزادى اجتماعى; یعنى بشر در اجتماع، از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالتیک زندانى در نیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود . دیگران او را استثمار و استعباد نکنند; یعنى قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند . (25)
استاد بسیارى از آزادیهاى سیاسى و اجتماعى; مانند آزادى تفکر و آزادى بیان را در آزادیهاى اجتماعى جاى داده است .
ب - آزادى معنوى; به معناى آزادى باطنى و روحى انسان است و اینکه انسان بنده حرص، شهوت، خشم و افزونطلبى نباشد، این آزادى جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و کتابهاى آسمانى قابل تامین نمىباشد . از سویى، آزادى اجتماعى، بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست . (26)
استاد در ذیل بحث آزادیهاى اجتماعى، بین آزادى تفکر و آزادى عقیده تمایز قائل شده و با محترم شدن آزادى تفکر، رعایت مطلق احترام به هر گونه عقیده و آزاد دانستن آنها را ناصحیح و غیر موجه مىشمارد و آزادى عقاید باطل را «اغراء به جهل» به حساب مىآورد . (27)
در نهایت، با توجه به الگوى نظرى خاصى که مؤلفههاى آزادى را سه مؤلفه فاعل (عامل)، مانع (رادع) و هدف (غایت) مىداند، مىتوان اقسام آزادى را در آرا و اندیشههاى مطهرى تبیین کرد . بر این اساس، «فرد» عنصر اول، و «طبیعت، سنتها و قوانین موجود در جامعه، انسانهاى دیگر، هواهاى نفسانى و دین و اعتقادات» عنصر دوم و «سعادت، تکامل و تکلیف» عنصر سوم مفهوم آزادى محسوب مىشوند که بر اساس رابطه فرد با هر یک از موانع مذکور (عنصر دوم)، قسم خاصى از آزادى شکل مىگیرد که به ترتیب عبارتند از: آزادى انسان از محکومیت انسانهاى دیگر یا آزادى اجتماعى - سیاسى، آزادى انسان از هواهاى نفسانى خود یا آزادى معنوى و آزادى عقیده و تفکر .
از سوى دیگر در باره مبانى آزادى باید اذعان داشت که اصول «اختیار» ، «فطرت» و «عقل، اراده و تکامل انسان» از جمله مهمترین مبانى نظرى است که مطهرى بر اساس آنها، اصل «آزادى» را به رسمیت مىشناسد . از اینرو، فهم مفهوم آزادى و محدودیتهاى آن، بدون توجه به این مبانى، امکانپذیر نیست . (28)
گفتار سوم تعامل دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت و نفى حکومت مطلقه افراد
به باور مطهرى، اینکه در غرب گروهى اعتقاد به خدا و دین را مساوى با عدم دخالت مردم در سیاست دانستهاند و براى تودههاى مردم در برابر حاکمان، حقى قائل نشدهاند، از عمدهترین عوامل گرایش به مادیگرى در غرب است . اعتقاد به تنافى دین و آزادى و منافات جمهوریتبا اسلامیت نیز از شبهات قوى است که در عصر استاد شهید نیز رایجبوده و ایشان بشدت این شبهه را رد نمودهاند و ریشه آن را در غرب دانستهاند . به باور ایشان، عدهاى در غرب به عنوان دفاع از دین، این نغمه شوم را به راه انداختند که مردم در مقابل حاکمان مسؤولاند، اما حکمران در مقابل مردم مسؤول نیستبلکه فقط در برابر خدا مسؤول است; یعنى مردم حق ندارند که حکمران را بازخواست کنند یا از او بخواهند که چه کارهایى را انجام دهد . به بیان دیگر، مردم حقى بر حاکمان ندارند، اما حاکمان حقوقى دارند که مردم باید آن را ادا کنند . مطهرى معتقد است که این نوع نگرش به دین و حقوق اساسى مردم، موجب شد تا در جهان غرب، نوعى ملازمه میان اعتقاد به خدا و تسلیم در برابر حاکمان و سلب حقوق سیاسى مردم پیش آید . نقطه مقابل، این طرز تفکر بود که میان بىخدایى و حق حاکمیت ملى تلازم وجود دارد، (29) به تعبیر وى:
«از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد و افراد را ذىحق مىکند و استیفاى حقوق را یک وظیفه لازم شرعى معرفى مىکند ... از نظر اسلام، مفاهیم دینى همیشه مساوى آزادى بوده است . » (30)
به باور استاد، اسلامى بودن جمهورى اسلامى به هیچ وجه با حاکمیت ملى و یا به طور کلى با دموکراسى و مردمسالارى منافات ندارد و هیچ گاه اصول دموکراسى ایجاب نمىکند که بر یک جامعه دین و مکتبى حاکم نباشد; از سویى منشا اشتباه آنانکه اسلامى بودن جمهورى را منافى با روح دموکراسى مىدانند، ناشى از این است که دموکراسى مورد قبول آنان هنوز همان دموکراسى قرن هیجدهم است که در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراک و مسکن و پوشاک و آزادى در انتخاب راه معیشت مادى خلاصه مىشود . اما اینکه مکتب و عقیده و وابستگى به یک ایمان هم جزو حقوق انسانى است و اینکه اوج انسانیت در وارستگى از غریزه و از تبعیت از محیطهاى طبیعى و اجتماعى ما و در وابستگى به عقیده و آرمان است، بکلى به فراموشى سپرده شده است . (31)
مطهرى معتقد است اسلامیت نظام جمهورى اسلامى تحمیلى نیستبلکه به خواست و شعار خود مردم محقق شده است . (32) از سوى دیگر جمهورى اسلامى به معناى «جمهورى به اصطلاح آخوندى» که تنها طبقه روحانیون عهدهدار مشاغل و پستها باشند نیست . او با نفى هر گونه حکومت طبقاتى و نافى آزادى، جمهورى اسلامى را به معناى جامعهاى بر اساس جهانبینى توحیدى مىشناساند که وظیفه دارد انسانها را به یگانگى اخلاقى و اجتماعى برساند و آیه 63 سوره آلعمران (33) بهترین گواه تایید این وظیفه حکومت اسلامى است . (34)
استاد در پاسخ به پرسشى که چرا جمهورى اسلامى، جمهورى دموکراتیک اسلامى نامیده نشده است؟ پاسخ مىدهد که چون اسلام کاملتر از دموکراسى بوده و دموکراسى با رفع نواقصش، در بطن اسلام هست و از سویى، اساسا مفهوم آزادى در فلسفه غرب و اسلام، با هم تفاوت عمده و بنیادین دارند و نمىتوانیم در تاسیس نظامى اسلامى و مبتنى بر بنیادهاى اسلامى، این ریزهکاریها و ظرافتها را نادیده بگیریم . (35)
گفتار چهارم نقد و نفى شدید آزادى در نظام لیبرال دموکراسى
استاد شهید مطهرى در بخشهاى متعددى از آثار خود، نوع نگرش به مفهوم آزادى را در مکاتب شرقى مانند مارکسیسم (36) و مکاتب غربى مانند اگزیستانسیالیسم (37) و لیبرال دموکراسى را به نقد کشیده است; مثلا در مارکسیسم، تکیه بر جبرگرایى و دترمینیسم اجتماعى و تاریخى در تحدید آزادیهاى انسانى را رد مىکند و از سوى دیگر، انسانمدارى و وجودگرایى مکتب اگزیستانسیالیسم را مورد رفض قرار مىدهد . اما عمده حملات ایشان در این زمینه، به لیبرال دموکراسى است . مطهرى در تبیین علل انقلاب اسلامى و ظهور بیدارى اسلامى معتقد است ملل مسلمان از جمله مردم ایران با سرخوردگى از لیبرالیسم غربى و ناامیدى از سوسیالیسم شرقى و یاس از معیارها و مکتبهاى شرقى و غربى به جستجوى هویت واقعى و اصیل خود و بازگشتبه کرامت ذاتى خویش برخاستهاند . (38) استاد شهید، اصالت فرد در دموکراسى و اصالت جمع در سوسیالیسم را رد کرده و موضع میانه را جهت راهکار به حکومت اسلامى پیشنهاد مىدهد . (39)
از نظر وى، آزادى امیال و حیوانیت، مبناى دموکراسى غربى است و تکیه صرف این نظام بر خواست اکثریت، به عنوان ملاک مشروعیتبخشى به کلیه خواستهها و امیال مردم، در حقیقت ابزارى براى قانونى کردن امیال حیوانى رها شده، مانند همجنسبازى (40) است که به حکم احترام به دموکراسى و نظر اکثریت، قانونى مىشود; زیرا اینها معتقدند که صراط مستقیمى وجود ندارد بلکه راه همان است که خود انسان آنگونه که مىخواهد مىرود و این مانند نظریه معروف ملانصرالدین است که روزى سوار قاطر بود، پرسیدند کجا مىروى؟ گفت: هر جا که میل قاطر باشد . لذا جامعه دارنده معیارهاى دموکراسى غربى به آنجایى مىرود که میلها و خواستهاى اکثریت [اعم از معقول و غیر معقول] ایجاب مىکند . اما در نقطه مقابل این نوع دموکراسى و آزادى، دموکراسى اسلامى قرار دارد که بر اساس آزادى واقعى انسان نباشد و در پى دربند کردن حیوانیت و شهوات و اداره و تدبیر و تسلط و نه کشتن آنها در مسیر تکامل بشر و پرورش استعدادهاى عالیه او است و به دنبال کنترل امیال و تمایلات آنها در مسیر تعالى و ترقى معنوى و مادى است . (41)
شایان ذکر است لیبرالیسم یا فلسفه آزادیخواهى، به آزادى فکر و آزادى عمل فرد تا مرز آزادى دیگران و همچنین طرفدارى از اصالت فرد معتقد است . به باور این نحله; انسانها خردمندند، خرد ضامن آزادى فردى است و آزادى ضامن زندگى خردآمیز . سلب آزادى نفى خردمندى و نفى خردمندى نفى آزادى است . لذا آزادى فردى ضامن مصالح عقلایى بشر است و باید از ابتکار و آزادى فردى و خصوصى پاسدارى کرد . اما این آزادى و آزادیخواهى چه در لیبرالیسم و چه در دموکراسى و نظام ادغامى از آن دو، دچار افراط فراوانى گشته است . شهید مطهرى افراط در آزادى عقیده در اروپا را محصول عصر تفتیش عقاید در این قاره مىداند . (42)
مىتوان از مجموعه مباحث استاد در نقد «آزادى از منظر لیبرال دموکراسى» اینگونه نتیجه گرفت که از نظر وى، دموکراسى در بهترین شکل و کارآمدترین صورت، تنها تامینکننده مصالح مادى مردم است، در حالى که حکومت اسلامى علاوه بر این، با تمهید آزادى مقید به حدود شریعتبراى شهروندان، وظیفه اصلى خود را انسانسازى و بازسازى و ارتقاى امور معنوى مردم به شمار مىآورد و به عنوان اصلىترین ممیزه خود با لیبرال دموکراسى، خدامدارى را جایگزین فردگرایى و انسانمحورى مىکند . در حکومت اسلامى، اصالت فرد و فردگرایى لیبرال دموکراسى نفى مىشود، گرچه اعتقاد به ارزش والاى فرد و حقوق و آزادیهاى فردى; مانند حق مالکیت، تامین جانى، و ... از جایگاه والایى در این نظام برخوردار است . در این حکومت، ضمن احترام به حقوق فردى و جمعى، این باور وجود دارد که فرد همیشه قادر به تشخیص عقلانى مصالح خود نیست و انزال شرایع الهى و پیامبران، در حقیقت جهت مساعدت انسانها و جوامع صورت گرفته است تا در انتخاب راه درست و مشى در آن، یارىگر افراد باشند .
حکومت اسلامى با رد تساهل و روادارى افراطى لیبرال دموکراسى، با اعتقاد به خاتمیت و جامعیت و علو اسلام نسبتبه کلیه ادیان، افراد را در انتخاب آزادانه عقاید در کلیه زمینههاى سیاسى، اجتماعى و مذهبى، صاحب اختیار دانسته و معتقد به عدم تفتیش و بازخواست عقیدتى از سوى دولت است .
باز شایان گفتن است که لیبرال دموکراسى، هر گونه ایجاد محدودیت در آزادى افراد را نفى مىکند و بسیارى از این دخالتها را، که مخصوصا توسط دولتها انجام مىشود، دخالت در حریم خصوصى افراد به شمار آورده و این عمل را از شاخصهاى نظامهاى «جامع القوا» یا توتالیتر مىداند . طرفداران و مجریان این اندیشه با ایرادگیرى بر حجاب اسلامى، آن را موجب سلب حق آزادى به عنوان یک حق طبیعى بشرى و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن محسوب مىنمایند .
این در حالى است که امثال شهید مطهرى به هیچ وجه به آزادى مطلق و عدم تقیید شرعى و عقلانى آن معتقد نیستند . به همین دلیل نیز ایشان با دفاع مستدل از اصل حجاب، آن را وظیفه زنان و در جهت رعایت پارهاى از مصالح اجتماعى; مانند ایجاد آرامش اجتماعى و تعادل اخلاقى و مطابق با حیثیت و کرامت انسانى زنان دانسته است و ترادف آن با محبوس ساختن و اسیر کردن زنان را بىمعنى مىداند . (43)
استاد شهید در راستاى تبیین آزادى در حکومت اسلامى و نقد آزادى در مرام نظرى و عملى لیبرال دموکراسى، میان آزادى عقیده و آزادى تفکر، تفکیکى اساسى صورت مىدهد . آزادى عقیده از این منظر ویژگى نظام لیبرال دموکراسى و مبناى آن «تمایل» است در حالى که آزادى تفکر، خصوصیت نظام اسلامى و مبناى آن «اراده» است . استاد با تصریح به اشتباه اعلامیه حقوق بشر، مبنى بر آزادى هر گونه عقیدهاى (44) ، بر این باور است که هر عقیدهاى [مانند گاوپرستى و اژدهاپرستى] ناشى از تفکر صحیح و درست نیست منشا بسیارى از عقاید، یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبها است . عقیده به این معنا، نه تنها راهگشا نیست که به عکس نوعى انعقاد اندیشه به حساب مىآید و مایه اسارت قوه مقدس تفکر است . چنین آزادى عقیدهاى زیانبارترین اثرات را براى فرد و جامعه بدنبال دارد . (45) بنابراین، به هر گونه عقیدهاى نباید احترام گذاشت و در نتیجه نظام سیاسى باید با عقاید باطل در جهت تمهید آزادى واقعى و متعالى و مبتنى بر تفکر و استدلال مبارزه کند . همچنانکه حضرت ابراهیم علیه السلام به بت و عقاید بتپرستى احترام نگذاشت و بتها را شکست و فرو ریخت و پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هم با تاسى به این سیره، به بتشکنى در خانه کعبه پرداخت و همچون ابراهیم، مردم را به توحید فرا خواند . از نظر مطهرى چنین عملى از حیث اعلامیه جهانى حقوق بشر، عملى ضد آزادى عقیده است اما از لحاظ اسلام، عملى به جا و مقتضى و مشروع است . استاد، عمل کوروش در ورود به بابل و احترام به معابد بتپرستى را از لحاظ اصول انسانى و مبانى اسلامى آزادى، کارى خلاف اصول انسانى مىداند، هر چند غربیها چنین عملى را نماد و الگوى احترام به حقوق بشر بدانند . (46)
ذکر ماجراى حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبر صلى الله علیه و آله توسط استاد، به خوبى بیانگر ضرورت دفاع از توحید و آزادى است . شایان ذکر است که استاد اعلام برائت از مشرکین را با اصل آزادى و حقوق واقعى بشر در تعارض نمىبیند و معتقد است نفى عقاید مضر و نه عقاید ادیان ابراهیمى و عقاید مستدل، منافاتى با آزادى و حقوق بشر ندارد . (47)
گفتار پنجم تبیین رابطه و تعامل اصل آزادى با موضوع ولایت فقیه و رهبرى
از نظر مطهرى، رهبرى و مدیریت، نوعى آزاد کردن، کنتزل و پرورش نیروها و استعدادها; چه در حوزه فردى و چه در حوزه اجتماعى است . به تعبیر وى «رهبرى در حقیقت عبارت است از بسیج کردن نیروى انسانها و بهرهبردارى صحیح از آنها» . (48) به همین دلیل دو اصطلاح هدایت و امامتبراى رهبرى به کار رفته است . رهبرى مورد نظر قرآن، برتر از رهبریهاى بشرى است; زیرا در رهبرى اسلامى تنها به اداره مسائل اجتماعى افراد توجه نمىشود، بلکه رهبرى معنوى افراد نیز مورد توجه است . مطهرى، رهبرى و مدیریت اجتماعى را «مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها و در عین حال کنترل نیروها و در مجراى صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها مىداند .» (49)
به نظر ایشان، به مردم از آن جهت کلمه «رعیت» اطلاق شده است که حکمران و رهبر به عنوان «راعى» ، عهدهدار حفظ و نگهبانى جان، مال و حقوق و آزادیهاى آنها است و مسؤول در برابرشان مىباشد . (50)
در منظومه فکرى استاد شهید، همانطور که یادآورى شد، آزادى معنوى مقدمه آزادیهاى اجتماعى است . تقواى «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور» ، اساس آزادى واقعى است . از سویى انسان در تفوق بر موانع مخل آزادى و فعلیتبخشى به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیرى و انگیزش بیرونى دارد و این وظیفه رهبران الهى است و ولى فقیه و رهبرى اسلامى در اینجا دخلیتیافته و واجد نقش مىگردد . مطهرى بر ضرورت مهذب بودن رهبران، جهت تامین آزادى مردم پاى مىفشارد; زیرا معتقد است که تقوا و تزکیه، انسان را از هر بندگى آزاد مىکند و رهبران اسلامى باید مانند على علیه السلام ابتدا در ناحیه روحى خودشان آزاده بشوند تا بتوانند به دیگران آزادى بدهند و آنها در این مسیر ابتدا باید از اسارت نفس خودشان نجات یافته باشند و به چنین افرادى مىتوان به عنوان تربیتشده مکتب آزادمرد واقعى جهان، على علیه السلام نگریست و براى آنها مقام هدایت و رهبرى قائل شد . (51) استاد مطهرى ماهیت رهبرى در حکومت اسلامى را از باب «ولایت» بر جامعه و نه «وکالت و نیابت» از آن مىداند (52) و معتقد است که گرچه ولى فقیه توسط ولى فقیه قبلى به صورت انتصابى انتخاب نمىشود، (53) اما ملاک انتخاب وى نیز انتخاب مردم نیستبلکه انطباق با معیارهاى الهى است و ولى فقیه با آن انطباق خود به خود حاکم مىشود (54) اما این تصور استاد شهید به معناى نفى آزادى مردم و تایید خودکامگى نیست; زیرا ایشان ولى فقیه را به عنوان حاکم به معناى مصطلح نمىدانند و بر این باورند که:
«ولایت فقیه به این معنى نیست که فقیه خود در راس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند . نقش فقیه در یک کشور اسلامى; یعنى کشورى که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژى پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم . وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجراى درست و صحیح ایدئولوژى نظارت داشته باشد . او صلاحیت مجرى قانون و کسى را که مىخواهد رییس دولتبشود و کارها را در کادر ایدئولوژى اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسى قرار مىدهد .» (55)
مرحوم مطهرى، در مجموع، حکومت را حق مردم مىداند و این تفکر که مردم در امر حکومت محق نیستند بلکه مکلفاند را رد مىکند . از این منظر، ریشه چنین تفکرى در اندیشههاى برخى از آباى کلیسا بوده که حکومت را موهبت الهى محسوب کرده و حاکم را فقط در برابر خدا مسؤول مىدانستند; (56) بدین ترتیب استاد نگرش حاکم و ولى اسلامى به مردم به مانند برده و مملوک و فاقد اختیار را به صراحت نفى مىکند و معتقد است «اعتراف حکومتبه حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى که مشعر به نفى حق مالکیت آنها باشد، از شرایط اولیه جلب رضا و اطمینان آنان است .» (57)
بدین ترتیب، ولى فقیه و مسؤولان جامعه اسلامى باید پاسخگوى مردم باشند و مردم نیز ملزم به استیفاى حقوق اجتماعى خود هستند . از سوى دیگر، مطهرى معتقد به ضرورت نظارت مردم بر رهبرى است و بر این باور است که مقام قدسى داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد و شیعه هیچگاه چنین اعتقادى نداشته است; (58) همچنانکه هر مقام غیر معصومى هم که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش و هم براى اسلام خطرناک است . (59)
گفتار ششم نظریه اصلاح و اصل آزادى
استاد شهید در مبحث تشریح وظایف حکومتبا استناد به نامه امام على علیه السلام به مالکاشتر (60) و خطبه 131 (61) نهجالبلاغه یکى از وظایف اصلى حکومت اسلامى را اصلاح و استصلاح مردم و نمایان ساختن اصلاح را در شهرها به شمار مىآورد و به تفصیل این واژه را به بحث مىکشد . استاد بر خلاف برخى از اندیشمندان غربى، انسان را داراى سرشتى نیک دانسته و به لحاظ فطرى، او را موجودى پاک مىداند و بر این اساس، معتقد است که قابل اصلاح دانستن انسان در صورتى مفهوم دارد که طبیعت انسان را شریر ندانیم . وى به دو دلیل نظریه اصلاحى خود را نیز بر دو اصل «فطرت» و «آزادى» بنا مىنهد و بر این باور است که در صورتى مىتوان نظریه اصلاح را پذیرفت که اولا، طبیعتبشر را شریر ندانیم و ثانیا، براى بشر آزادى و اختیار قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعى خویش مسلط شود و خود و جامعهاش را هر طور که مىخواهد بسازد . (62)
گفتار هفتم رابطه آزادى با تقوا و عدالت الف - رابطه آزادى با تقوا و عبادت
در نظر استاد شهید، میان تحصیل آزادى و فلسفه عبادت، رابطه مستقیم وجود دارد; زیرا هر تعلقى ضد آزادى نیست و تعلق به خدا تعلق به خود و به عبارت بهتر، تعلق به خود کاملتر است و جز با تعلق به خدا، آزادى پیدا نمىشود . پس آگاهى به خدا، مستلزم آگاهى بیشتر از خود است و انسان هر چه زیادتر در عبادت و خلوت باشد، بیشتر در ذکر خدا رود و توجهش به خدا بیشتر شود، آنگاه است که نفس خود را بیشتر مىشناشد و آزادتر مىشود . (63) استاد با استناد به حکمت 237 نهجالبلاغه، تبیین مىکند که انسان حر و آزاده در منطق على علیه السلام، حتى از رقیتبهشت و جهنم هم آزاد است . عبادت مىکند نه مانند بندگان از ترس خدا، و نه به طمع بهشت همانند بازرگانان، بلکه عبادت او
جهتسپاس و شکرگزارى است و این عبادت احرار و آزادگان است; (64) همچنانکه امام على علیه السلام در وصیتنامهاش به امام حسن علیه السلام مىفرماید:
«بنده دیگرى مباش، زیرا که خداوند تو را آزاد آفریده است (65) ... و جان و روان خودت را گرامى بدار و از هر کار پست و از هر دنائت و پستى خود را محترم بدار» . (66)
استاد شهید، رعایت تقوا را - که مایه مصونیت است و نه محدودیت - عامل موافق و زمینهساز کسب آزادى مىداند . او با استناد به نهجالبلاغه، تقوا را نیروى مقدس و روحى مىداند که منشا کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى است . تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط بر خویشتن و مالک خود مىنماید .
در نهجالبلاغه بر این معنى تاکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت . به باور استاد بسیارند کسانى که میان مصونیت و محدودیت فرق نمىنهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند، به خرابى حصار تقوا فتوا مىدهند . قدر مشترک پناهگاه و زندان «مانعیت» است اما زندان مانع بهرهبردارى از موهبتها و استعدادها است و خطبه 157 نهجالبلاغه (67) به خوبى بیانگر این مطلب است .
استاد شهید با استناد به بیانات نهجالبلاغه; از جمله خطبه 228 (68) ، تقوا را از دید امام علیه السلام، مایه اصلى آزادیها به شمار مىآورد; زیرا تقوا نه تنها خود قید و مانع آزادى نیستبلکه به انسان آزادى مىدهد و او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند و رشته آز و طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردنش برمىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از بین مىبرد; زیرا مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحتطلبى نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمىروند . (69)
بدیهى استبا این تعامل مثبت و مستقیم میان تقوا و آزادى، حکومت اسلامى مىبایستى اشاعهدهنده و مروج و زمینهساز تقوا در جامعه بوده و در راستاى تحصیل و تکمیل آزادیهاى معنوى و اجتماعى مردم، زمینههاى عبادت و ورع و خداترسى را در جامعه تبلیغ و تثبیت نماید و حکومت صالحان باشد .
ب - رابطه آزادى و عدالت
استاد شهید سه گونه تعریف از عدالتبه معناى: 1 - مساوات 2 - تساوى در مقابل قانون 3 - رعایت توازن در اجتماع ارائه مىکند . (70) از نظر وى عدالتبا آزادى نه تنها متعارض نیستبلکه متلائم است . از نظر وى، مدنى بالطبع بودن انسان به معناى زندگى اجتماعى غریزى و جبرى او نیست، بلکه منظور زندگى اجتماعى و قراردادى و انتخابى انسانها است که در پرتو آن استعدادها و قابلیتهاى افراد با عقلانیت، اختیار و آزادیشان فعلیت مىیابد . نکته مهم آن است که نوع خدمت اجتماعى افراد و جایگاه آنها به شکل غریزى و طبیعى و از پیش تعیین شده نیست و بستگى تام به عملکرد و تلاش و اختیار افراد در میدان وسیع عمل و مسابقه اجتماعى دارد تا هر کس متناسب با ذوق و استعداد و لیاقت و فعالیتخویش، مقام، شغل و کارى را جهت فعلیتبخشیدن به استعدادهایش انتخاب کند . (71) بنابراین، همه افراد باید جهت استیفاى حقوق و تحقق استعدادهایشان از فرصتبرابر و آزاد براى شرکت در مسابقه تحقق استعدادها و عمل به تکالیف ضرورى و شرعى برخوردار باشند و آزاد بدین معنا است که مانع و خللى جهتشرکت افراد در مسابقه وجود نداشته باشد و از سویى عدالت ایجاب مىکند از امکانات مساوى و برابر براى شرکت در مسابقه برخوردار باشند . بدیهى است همین عمل به تکالیف و وظایف و تحقق هر چه بیشتر استعدادها در یک فضاى مسابقه عادلانه و مبتنى بر مساوات، موجد حق است و افراد با انجام بیشتر و بهتر وظایف، از استحقاق و مقام بالاترى بنا به آیه «ان اکرمکم عند الله اتقاکم ...» (72) برخوردار خواهند شد و به آزادى واقعى بیشترى که همان سعادت و رهایى از موانع و محدودیتهاى نفسانى و طاغوتى استخواهند رسید . (73) و شان و مرتبه اجتماعى و منزلت درخور استحقاق خود مىیابند .
استاد انکار نمىکند که گاهى ممکن است میان آزادى و مساوات [عدالت]، تعارضهایى پیش آید . در چنین حالتى، براى حفظ مساوات لازم است که آزادى افراد محدود شود، به ویژه آنکه مساوات مربوط به جامعه است، اما آزادى مربوط به فرد است و ضرورى است که براى حفظ حقوق جامعه، فرد محدود شود . مبناى این سخن مطهرى این است که اولا، عدالت را باید ارزشى مافوق ارزش آزادى تلقى کرد و ثانیا، منافع جامعه را بر منافع افراد مقدم دانست . (74) ثالثا، چون عدالتیکى از مهمترین اهداف حکومتهاست، زمامدار جامعه اسلامى ترجیحا باید در جهت تحقق عدالت گام بردارد . (75)
گفتار هشتم نفى اجبار و اکراه و تاکید بر انتقادپذیرى و آزادى بیان مخالفین
استاد مطهرى در جاى جاى آثار خود، اسلام را دین آزادى (76) و سرآمد ادیان در این زمینه دانسته (77) و رمز بقاى این دین حنیف را دادن آزادى بیان به مخالفین اعلام مىدارد . (78) به تعبیر استاد، کتب علماى شیعى همه سرشار از احتجاجات با سایر ادیان بر مبناى آزادى بیان و عدم خشونت در گفتمان است . (79)
استاد بر اثبات عدم امکان اجبار در بعضى امور; مانند توحید، آزادگى، تربیت، ایمان و محبت در اسلام تاکید مىورزد (80) و بنا به آیات الهى، انسان را حتى در انتخاب راه حق و باطل، مختار و نه مجبور به شمار مىآورد (81) و با ذکر ماجرایى از حضرت امیر علیه السلام، از ایشان نقل مىکند که با خشونت و عصبانیت، برهان خدا ظاهر نمىشود و دین خدا قائم و راست نمىشود . (82)
استاد، بروز اختناق را مایه شکست انقلاب اسلامى مىداند (83) و معتقد است آنچه را دیگران با خشونت و فشار تامین مىکنند، در این انقلاب باید با ملایمت و از روى میل و رضا و برادرى انجام گیرد . (84)
با توجه به تعامل و رابطه مثبت میان رشد افراد و اعطاى آزادى به آنها، مطهرى معتقد است: سلب آزادى از مردم و تحمیل و اجبار آنها، ضررهایى را متوجه فرد و جامعه مىکند و بىلیاقتى ابدى مردم را رقم خواهد زد . (85) به باور وى، نظام اجتماعى و سیاسى اسلام بر اساس احترام به آزادیهاى اجتماعى است . حکومتخلفاى راشدین یک حکومت دموکرات بوده و از هر گونه استبداد و سلب آزادى و امنیت احتراز داشته است و خلافت على علیه السلام، بهترین شاهد این مطلب است . على علیه السلام نه تنها دهانها را نمىدوخت و حق انتقاد را، به بهانه سلب امنیت و به بهانه اخلالگرى، از مردم نمىگرفتبلکه آنان را دعوت به انتقاد مىکرد . (86) على علیه السلام به بهانه عدم بیعت آنان که بیعت نکردند و یا به بهانه تمرد و خروج خوارج از اطاعت او و یا به بهانه اینکه خوارج به شخص او توهین مىکردند و او را خارج از دین معرفى مىکردند، حتى حقوق و سهم بیتالمال آنها را قطع نکرد تا چه رسد که امنیت جانى یا مالى آنها را سلب کند . على علیه السلام فقط در مورد دستاندازى آنها به حقوق مالى یا جانى یا امنیتى مسلمین در برابر آنها مىایستاد و با آنها به جنگ مىپرداخت و در جنگ هم ابتدا به نصیحت، موعظه و مذاکره مىپرداخت و هرگز شروع به جنگ نمىکرد و سخت از آن پرهیز داشت . (87)
مطهرى معتقد بود که مسلمانان و نظام اسلامى نباید به هیچوجه از ظهور افراد شکاک و منتقد ناراحتبوده و از انتقاد و گروههاى مخالف به خود هراس راه دهند; زیرا این انتقادها و تشکیک باعث افزایش تقابل فکرى و تضارب آرا شده و در نهایت چهره اسلام نمایانتر خواهد شد . (88) مطهرى در دوره تدریس خود در دانشکده الهیات، بارها بر ضرورت تدریس مسائل مارکسیسم توسط فردى عالم و وفادار به این نحله فکرى تاکید مىکرد و همواره آمادگى خویش را جهت مناظرات علمى و شفاف با این دسته اعلام مىنمود . (89)
باید خاطرنشان کرد که استاد مطهرى قائل به اعطاى آزادى براى نشر کتب ضاله و دادن آزادى به احزاب و گروههاى توطئهگر، اغفالکننده و منافق نبود و آزادى تفکر را با اغراء به جهل و توطئهگرى و تبلیغات مسموم و کاذب مغایر مىدانست (90) و حتى به شدت با آنها مبارزه مىکرد و پرده نفاق از رخ آنها برمىگرفت و عاقبت نیز به دستیکى از این گروهکهاى التقاطى و توطئهگر - یعنى فرقان - به فیض عظماى شهادت نائل آمد و انقلاب نوپاى اسلامى، از این مشعل فکرى روشنىبخش در حساسترین دوران حیات خویش محروم شد .
نتیجهگیرى و برداشت
همانگونه که ملاحظه شد، آثار و بیانات علامه مطهرى، سرشار از اشارات متعدد به مفهوم آزادى و جایگاه این واقعیت مقدس و امتیاز انسانى در حکومت اسلامى است . ایشان در بیش از13 آثار خود در باره آزادى، به گونهاى تفصیلى و با حساسیتى فوقالعاده صحبت کردهاند . استاد، آزادى را همان عدم مانع معنا کرده و با مقدم دانستن آزادى معنوى، این آزادى را; چه در حوزه فردى و اجتماعى و چه در حوزه اخلاق سیاسى رهبران، زمینهساز آزادیهاى اجتماعى مىداند . مطهرى به تفصیل، موانع مختلف و رادع آزادى (از جمله: طبیعت، انسانهاى دیگر، و انگیزههاىدرونى) را به بحث گذارده است و مبانى آزادى را در سه اصل 1 - اختیار 2 - فطرت 3 - عقل، اراده و تکامل انسان جستجو مىکند . وى به تعامل دین و اسلامیتبا آزادى و جمهوریت و نفى حکومت مطلقه اعتقاد قطعى داشته و موضوع ولایت فقیه و رهبرى را در جهت تامین آزادى و موافقتبا این اصل مهم مىداند و تبیین مىکند که چنین حکومتى به معناى نفى آزادى مردم و تایید خودکامگى نیستبلکه حکومتحق مردم بوده و آنها در امر حکومت مکلف نیستند . مطهرى با اعتقاد به ضرورت نظارت مردم بر رهبرى، مقام قدسى داشتن حکام و نقدناپذیرى آنها را نفى مىکند .
در منظومه فکرى استاد، تقواى «اراده محور» و نه شهوات «تمایل محور» ، اساس آزادى واقعى است و از سویى انسان در تفوق بر موانع مخل آزادى و فعلیتبخشى به استعدادهایش نیاز به هدایت و دستگیرى و انگیزش و بسیجبیرونى دارد و این وظیفه رهبران الهى است و ولى فقیه و رهبر اسلامى در اینجا مدخلیتیافته و واجد نقش مىگردد . مطهرى بر ضرورت مهذب بودن رهبران جهت تامین آزادى مردم پاى مىفشارد; زیرا معتقد است که تقوا و تزکیه، انسان را از هر بندى آزاد مىکند . وى به شدت آزادى از نوع لیبرال دموکراسى را نقد نموده و آزادى واقعى اسلامى، مبتنى بر آزادى تفکر - و نه آزادى هر گونه عقیده و هوس - را بر آن ترجیح مىدهد و با نیک دانستن طینت انسانها، نظریه اصلاح اجتماعى خود را بر دو اصل فطرت و آزادى بنا مىنهد . مطهرى نه تنها آزادى را با عدالت متعارض نمىداند بلکه آن دو را متمم و مکمل هم دانسته و در صورت تعارض احتمالى این دو ارزش بنیادى، بر تقدم عدالت - که بر خلاف آزادى بیشتر وجهه اجتماعى دارد - پاى مىفشارد . استاد در بخشهاى متعددى وجود اجبار و اکراه در نظام اسلامى را رد کرده و اختناق را مایه شکست این نظام مىداند و بر انتقادپذیرى حکومت اسلامى و آزادى مخالفین در بیان مستدل عقاید و نه آزادى توطئهگرى، نفاق و اغراء به جهل تاکید مىورزد .
پىنوشتها
1) براى نمونه ر . ک به: بهرام اخوان کاظمى، «آزادى و دموکراسى از دیدگاه امام خمینىقدس سره» ، دانشگاه اسلامى، شماره 10 - 9، پاییز 1378، صص91 - 72
2) براى نمونه ر . ک . به: نرمافزار مطهر (نسخه 3)، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، معاونت اطلاعرسانى [بىتا] .
3) ر . ک . به: نجف لکزایى (به کوشش)، اندیشه سیاسى آیتالله مطهرى، قم، بوستان کتاب، 1381
و عبدالله نصرى، حاصل عمر، سیرى در اندیشه استاد مطهرى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1382، ص454 - 433
4) ر . ک . به: على باقىنصرآبادى، سیرى در اندیشههاى اجتماعى آیتالله مطهرى، قم، بوستانکتاب، چاپ دوم 1380
5) ر . ک . به: حاصل عمر، ص475 - 453
6) ر . ک . به: منصور میراحمدى، «آزادى از دیدگاه استاد مطهرى» ، (مندرج در: اندیشه سیاسى استاد مطهرى، ص222 - 193) .
7) ر . ک . به: شریف لکزایى، ماخذشناسى آزادى، حکومت اسلامى، شماره 16، تابستان 1379 - ص274 - 252
8) براى اطلاع بیشتر به ضمیمه شماره 1 مقاله مراجعه نمایید .
9) انسان کامل، ص48
10) همان، ص350
11) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص91
12) گفتارهاى معنوى، ص231
13) پیرامون جمهورى اسلامى، ص17
14) همان، صص126 و 127
15) مطابق آیه .(. . انى جاعل فی الارض خلیفة . .). ، (بقره: 30) .
16) ر . ک . به: گفتارهاى معنوى، ص322
17) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص104
18) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص126 و گفتارهاى معنوى، ص16
19) ر . ک . به: همان، ص21
20) یادداشتهاى استاد مطهرى، ج1، ص71
21) انسان و سرنوشت، ص60
22) پیرامون انقلاب اسلامى، ص7
23) ر . ک . به: یادداشتها، ج1، ص117
24) ر . ک . به: فلسفه تاریخ، ج1، ص233
25) گفتارهاى معنوى، ص14
26) ر . ک . به: همان، ص19
27) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، صص7، 8 و 10
28) منصور میراحمدى، «آزادى از دیدگاه استاد مطهرى» ، پیشین، صص222 - 221
29) ر . ک . به: حاصل عمر، صص434 - 433
30) مجموعه آثار، ج1، صص555 - 554
31) پیرامون انقلاب اسلامى، صص84 - 83
32) همان، ص85
33) قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ...» .
34) ر . ک . به: همان، ص87
35) ر . ک . به: همان، صص101 - 100
36) ر . ک . به: فلسفه تاریخ، ج2، ص203
37) ر . ک . به: انسان کامل، صص233 و 330
38) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص118
39) همان، ص 94
40) استاد در کتاب «اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب» ، به تفصیل پیرامون آزادى غریزه و اخلاق جنسى در غرب و نفى مستدل آن بحث کرده و میان اشباع غریزه و آزادى جنسى تفاوت قائل شده است و با رد نظریه اخلاق آزاد، پیامدهاىآزادى روابط جنسى در غرب و نظام دموکراسى را به تفصیل تشریح کرده است (ر . ک . به: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص45 تا 48 و 65 تا 68) همچنین نقد نظریه فروید در باره آزادى غریزه جنسى در کتاب مساله حجاب (صص119 تا 122 آمده است) .
41) ر . ک . به: همان، صص100 الى 104
42) ر . ک . به: همان، ص104
43) ر . ک . به: مساله حجاب، ص101
44) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، صص100 - 99
45) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص8
46) ر . ک . به: همان، ص10، و جهاد، صص54 و 55 و سیرى در سیره نبوى، صص249 و 251
47) ر . ک . به: آشنایى با قرآن، ج3، صص220 تا 228
48) مجموعه آثار، ج3، ص314
49) همان، ص318 . همچنین ر . ک . به: حاصل عمر، مبحث انسان و رهبرى، ص434
50) مجموعه آثار، ج16، ص449
51) ر . ک . به: گفتارهاى معنوى، ص23
52) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص155
53) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص86
54) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص153
55) پیرامون انقلاب اسلامى، ص85
56) ر . ک . به: یادداشتها، ج3، ص288
57) مجموعه آثار، ج16، ص441
58) بررسى اجمالى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص26
59) مجموعه آثار، ج19، ص622
60) ر . ک . به: نهجالبلاغه فیض الاسلام، نامه 53، بند 1، ص991
61) ر . ک . به: نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 131، صص 407 - 406
62) ر . ک . به: حق و باطل، صص27 - 26
63) ر . ک . به: انسان کامل، صص344 - 343
64) ر . ک . به: همان، صص353 - 352
65) و لا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرا» (نهجالبلاغه، نامه 31) .
66) و اکرم نفسک عن کل ذنیة و ان ساقتک الى الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا» (نهجالبلاغه، نامه 31) . ر . ک . به: انسان کامل، صص350، 352 و 353
67) اعلموا، عباد الله، ان التقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله، و لا یحرز من لجا الیه الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا» ; «بندگان خدا! بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است و بىتقوایى و هرزگى حصار و بارویى است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آنکس را که به آن پناه ببرد حفظ نمىکند، همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکارى بریده مىشود .»
68) فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة» ; «همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادگى از هر بندگى و نجات از تباهى است .»
69) ر . ک . به: سیرى در نهجالبلاغه، صص208 - 206
70) ر . ک . به: اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص309
71) ر . ک . به: بیست گفتار، صص88، 89، 90، 92 و 100
72) حجرات: 13
73) ر . ک . به: بهرام اخوان کاظمى، عدالت در اندیشههاى سیاسى اسلام، قم، بوستان کتاب، صص42 - 41
74) ر . ک . به: فلسفه اخلاق، ص267، همچنین ر . ک . به: حاصل عمر، ص472
75) ر . ک . به: مجموعه آثار، ج3، ص326
76) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص62
77) ر . ک . به: همان، ص111
78) ر . ک . به: همان، صص19 - 17
79) ر . ک . به: همان، ص132
80) ر . ک . به: جهاد، صص50 - 47
81) ر . ک . به: فطرت، ص106
82) فان الطیش لا یقوم به حجج الله و لا به تظهر براهین الله» . (بحار، ج54، ص231) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص128
83) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص62
84) ر . ک . به: همان، ص60
85) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص121
86) ر . ک . به: نهجالبلاغه، خطبه 214
87) ر . ک . به: یادداشتها، ج1، ص97
88) ر . ک . به: پیرامون جمهورى اسلامى، ص133
89) ر . ک . به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص13
90) ر . ک . به: همان، صص12، 65، 76 و 77