راههاى زوال و بقاى دولت در اندیشه سیاسى نراقى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حکومت از پدیدههاى مهم سیاسى است که در طول تاریخ، فلاسفه سیاسى از ابعاد گوناگون آن سخن گفتهاند . یکى از باحثحساس و مهم در این مقوله، بحث علل و عوامل بقا و زوال دولت و حکومت است .
شمارى از نویسندگان پنداشتهاند که این بحث را تنها متفکران و فلاسفه سیاسى غرب، مطرح کردهاند، ولى با نگاهى گذرا به منابع و متون اسلامى چنین بر مىآید که این موضوع توسط امامان معصوم (ع) بهویژه امام على (ع) (1) و پس از آن بهوسیله عالمان و متفکران مسلمان مطرح شده است . از باب نمونه، ابنخلدون در «مقدمه» (2) ، ابونصر فارابى در «المله» و «آراء اهل المدینة الفاضله» (3) و فقیه بزرگوار ملامحمد باقر سبزوارى، (4) سید جعفر کشفى (5) و بسیارى از دیگر عالمان و متفکران اسلامى به این بحث پرداختهاند .
این مقوله امروزه، از مهمترین و حساسترین مقولاتى است که درباره سرنوشت ایران و اسلام بلکه مستضعفان جهان پس از برپایى حکومت اسلامى در ایران مطرح است .
ابعاد بحث
این بحث از دو زاویه در خور بحث و بررسى است:
الف . از نگاه تاریخى و با توجه به واقعیتهاى خارجى دولتها و حکومتها
از این زاویه ممکن است محقق به تحلیل یک یا چند حکومت نشسته و علل و عوامل بقا و زوال آنها را استخراج کند . مثلا حکومت على (ع) را مورد بحث قرار مىدهیم که آیا حکومت ایشان پایدار بود یا ناپایدار; اگر پایدار بود، عوامل آنچه بود و اگر ناپایدار بود، چه عواملى سبب آن بوده است . بر این اساس پایدارى و ناپایدارى دولتها امرى استخارجى و واقعى که پیرو علل و عوامل گوناگون است . این بحث درباره حکومتهاى حق و ناحق مىآید . این بعد از بحث مىتواند موضوع تحقیقهاى مفصلى قرار گیرد . مرحوم علامه نراقى، نیز به برخى از حکومتها از این زاویه اشاراتى دارند .
ب . از بعد نظرى و بدون توجه به چگونگى حکومتها در گذشته تاریخ
در اینجا به اصول و عواملى که در بقا و زوال حکومتها نقش دارند، باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ بهدست انسان است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» . (6) جامعه و تاریخ نیز همانند دیگر پدیدهها داراى ضابطه و قانون است و قوانینى حاکم بر آن همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنة الله تبدیلا» . (7)
مفهوم زوال و بقا
بقا و زوال حکومتها نیز نمىتواند بدون ضابطه و قانون باشد . در این بخش به شناسایى و تحلیل این اصول خواهیم پرداخت . هر چند هر دو بعد مفید و درسآموز است، ولى در این بخش از نگاه نراقى تنها به پارهاى از اصول و عواملى که مایه بقا و زوال حکومتاند، خواهیم پرداخت . پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و سودمند است:
1 . بقا و زوال به چه معناست؟ آیا به معناى دوام و همیشگى استیا معناى دیگرى دارد؟
بدون تردید اگر بقا را به معنى همیشه بودن بدانیم، هیچ حکومت و دولتى بقا ندارد . به گفته امام على (ع) «الدولة کما تقبل تدبر; (8) دولت همانگونه که به وجود مىآید، از بین مىرود» .
همه حکومتها حتى حکومتهاى حق، در معرض دگرگونى هستند، زیرا عوامل زوال دولت تنها از سوى حاکم نیست، بلکه بسیارى از عوامل از جمله عوامل طبیعى و خارجى، دگرگونى ارزشها، اختلاف و ... در فروپاشى حکومتها مؤثر هستند . مقصود از بقاى حکومت این است که در برابر حوادث گوناگون همانند جنگ، شورش، نارضایتىهاى مقطعى و ... بتواند خود را نگه دارد و در راستاى اهداف اصلى خود گام بردارد . مقصود از زوال حکومت این است که حوادثى همانند آنچه آمد، حکومت را متزلزل و یا نابود کند .
2 . زوال و بقاى حکومت نتیجه همه اصول و عواملى است که بیان خواهیم کرد . هرچند هر یک از آنها به تنهایى مىتواند سستى پایههاى حکومت را سبب گردد، ولى بقا و زوال وقتى حتمى و قطعى است که همه عوامل با هم باشند .
3 . اصول و عواملى که در این بخش آمده، نتیجه تحقیق و بررسى نویسنده در پارهاى از آثار و سخنان علامه نراقى است . بنابراین ممکن استبا پژوهش و تامل بیشتر در دیگر آثار ایشان و یا دیگر عالمان و فقیهان شیعى، بتوان عوامل دیگرى را افزود .
فهرست عوامل بقا و زوال حکومت
علامه نراقى در پارهاى از آثار خود بهویژه در «معراج السعاده» اصول و عواملى که مایه بقاى حکومتاند، و همچنین اصول و مؤلفههایى که مایه سستى و زوال آن مىگردند را، آورده است . البته آن بزرگوار بابى را به این بحث اختصاص نداده، ولى از مباحثى که در این اثر آورده است، مىتوان به شکل بسیار خوبى طرح و دیدگاه وى را بهدست آورد . این اصول از دیدگاه نراقى عبارتند از:
1 . عدالتبنیاد نظام سیاسى،
2 . امر به معروف و نهى از منکر،
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد،
4 نظارت بر عملکرد کارگزاران و ...
در برابر، اصولى چون: سستى در امر به معروف و نهى از منکر، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم، تجملگرایى، رواج فساد و گناه از عواملى هستند که سبب سستى حکومت و پایههاى آن مىگردند .
از نگاه نراقى، هر نظام سیاسى که توانایى تطبیق کاربردى اصول یاد شده را با جامعه سیاسى خود داشته باشد، بىتردید، نظام سیاسى کارآمد و با ثباتى خواهد داشت، و هر حکومتى توان این کار را نداشته باشد، حکومتش در معرض سستى و زوال قرار خواهد گرفت .
علامه نراقى، به تجزیه و تحلیل اصول یاد شده، گاه به تفصیل و شرح و گاه به اجمال پرداخته است و شاه ایران را براى شناخت این اصول، به مطالعه تاریخ مشاهیر و پادشاهان پیشین ایران و جهان دعوت مىکند، تا از برآیند این مطالعه، علت عظمت و انحطاط حکومتها مشخص گردد .
آموزههاى علامه نراقى در این بخش به عنوان اصول و مبانى خدشهناپذیر، زنده و کارآمد در همه دوران و نظامهاى سیاسى، در خور برابرى و انطباق است . هیچیک از نظامهاى سیاسى بدون پذیرش و عمل به این اصول، توان حل خواستههاى مردم و بقاى حکومت را ندارند .
در این فصل اصول و عوامل یاد شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد .
1 . عدالتبنیاد نظام سیاسى
شمارى از فقیهان و متفکران اسلامى، از جمله علامه نراقى با اشاره به حدیث معروف:
«الملک یبقى بالعدل مع الکفر و لایبقى مع الظلم بالایمان; پادشاهى بهوسیله عدالتبا کفر پاینده و با وجود ایمان و ظلم و ستم نمىماند» (9)
اولین و مهمترین عامل حیات کشور و حکومت را عدالت مىدانند .
بقا و دوام آن، (11) حیات دین و حدود الهى، (12) عمران و سازندگى، (13) اصلاحات، (14) عزت دین و مسلمانان (15) و ... در گرو اجراى عدالت است . در آیات و روایات بسیار و سیره عملى پیامبر گرامى اسلامى (ص) و امامان معصوم (ع) اجراى عدالتبهعنوان اصلى بنیادین مطرح شده است:
«امرت لاعدل بینکم» (16) ، «قل امر ربی بالقسط» (17) .
به فرموده على (ع) بهترین نوع حکومت، حکومتى است که مبتنى بر عدل باشد . (18)
انتظام امور نظام سیاسى و مردم بسته به عدالت است . (19) در سخنان گهربار على (ع) که علامه نراقى به برخى از آنها اشاره کرده، یکى از پیامدهاى برپایى و اجراى عدالت، قوام دولت و حکومت دانسته شده است، از باب نمونه على (ع) مىفرماید:
«من عمل بالعدل حصن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه; (20) کسى که به عدل کار کند، خداوند حکومت او را نگه مىدارد و کسى که به ستم رفتار نماید، خداوند در نابودى او تعجیل مىکند» .
در جاى دیگر مىفرماید:
«هیچ چیزى همانند عدالت، دولتها را محافظت نمىکند» . (21)
با توجه به روایات یاد شده عدالت رمز ماندگارى نظام سیاسى و ضامن ثبات امنیت است . جدایى قدرت از عدالت در اسلام به هیچ روى، پذیرفته نیست . بنابراین، عدالتبراى قدرت و قدرت براى عدالت ضرورى است . عدالت از آن روى که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است، و از آن روى که نیازمند قدرت است، یکى از ابزارهاى آن است و همراه آن مىباشد .
علامه نراقى بحثهاى عمیق و گستردهاى در این باب دارد . شش فصل از کتاب گرانسنگ معراج السعاده را ویژه این بحث کرده است . با اینکه این کتاب تقریبا ترجمه جامع السعادات است، ولى در بحث عدالت اجتماعى این قاعده رعایت نشده و بسیار مفصل و مشروح بیان شده است و بحثهایى را بهعنوان فواید عدالت و راههاى دستیابى به آن افزوده است . بهنظر مىرسد بحثهاى دقیق، عمیق و گسترده آن بزرگوار در این باره، بازتابى از بحرانى است که جامعهاش درگیر آن بوده، همچنین راه حلى براى آن است .
نراقى براى رویارویى با بحرانى که در روزگار خویش شاهد آن بود، تنها راه حل آن را استوار ساختن روان و رفتار انسان و جامعه بر شیوه عدل و انصاف مىداند .
نراقى در این باب اصول و قواعدى را ارائه مىکند که همگان، اعم از حاکم و مردم مىتوانند با به کارگیرى آن به وضع مطلوب و میانهاى در خصال و رفتار دستیابند . مقصود از سخنان یاد شده این نیست که سخنان نراقى درباره عدالت، محدود به همان زمان است و براى زمان ما کارآیى ندارد، چرا که سخنان او هر چند در پاسخ به بحران روزگار خویش طراحى شده، ولى چون برگرفته از آیات و روایات است، در هر زمانى مىتواند کارآیى داشته باشد و به یارى ما بشتابد .
نراقى به بر پایى عدالت دعوت مىکند، بلکه راههاى رسیدن به آنرا نشان مىدهد و از عمل نکردن به عدالت و پیامدهاى آن سخن مىگوید و این مطالب در همه زمانها کارآیى دارد . همانگونه که اعتدال، به مزاج انسان شادى و نشاط و سلامتى مىبخشد، افراد جامعه نیز در پرتو عدالتبه زندگى بىدغدغه دست مىیابند . اگر عدالت، بنیان زندگى آدمى قرار گیرد، قدرت سیاسى مایه و قوام مىپذیرد و شریعت اجرا مىگردد .
علامه نراقى، پیش از آن که به ابعاد اجتماعى و سیاسى عدالتبپردازد، به جایگاه و ریشههاى آن در ارتباط با نفس و قواى انسانى پرداخته است:
«پیش از این دانستى که قوه انسانیه که مدخلیت در صفات و اخلاق دارد چهارند: قوه عاقله و عامله و غضبیه و شهویه، و دانستى که کمال قوه عامله، انقیاد و اطاعت اوست از براى عاقله، از استعمال سایر قوا در اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است و نقص آن از عدم انقیاد است . پس هر گاه سایر قوا به مرتبه کمال باشند، عدالتخواهد بود و هرگاه ناقص باشند، عدالت منتفى خواهد بود، و تحقق و انتفاى عدالت، تابع کمال و نقص سایر قوا است و عدالت امرى است جامع جمیع صفات کمالیه . پس از براى کسب عدالتبه خصوص کیفیتى خاص و از براى ازاله ضدش که جور است، معالجه مخصوصهاى نیست» . (22)
اهمیت و فضیلت عدالت
نراقى در فصل نخست، در بیان جایگاه عدالت و ریشهیابى و خواص آن با عنوان «در بیان ملکه عدالت» مىنویسد:
«بدان که عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستى که مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست . همچنانکه جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل بلکه خود آنهاست» . (23)
آنگاه نراقى، پس از سخنان بسیار مهم و عرفانى در شرافت و فضیلت عدل، به اقسام آن (24) اشاره مىکند و سپس به انواع عادل و جابر مىپردازد .
پیش از آن که به انواع عدل بپردازیم، اشارهاى به مفهوم عدالت، مفید و مناسب مىنماید:
تعریف عدالت
نراقى عدالت را چگونه تعریف مىکند و چگونه با تعیین مصادیق آن به دغدغههاى خود پاسخ مىدهد؟
عدالت مفهومى گسترده دارد . دانشمندان مسلمان در کلام، فلسفه، اخلاق، تفسیر، حدیث و فقه از مفهوم عدالتسخن گفته و در هر یک از دانشهاى یاد شده از زاویه خاص به بررسى آن پرداختهاند . از باب نمونه: در علم اخلاق کتابهایى چون تهذیب الاخلاق ابنمسکویه، اخلاق ناصرى خواجه نصیرالدین طوسى (25) ، جامع السعادات ملامهدى نراقى و معراج السعاده ملااحمد نراقى، هر چند در تفسیر و تبیین قلمرو و مفهوم عدالتبه نکتههاى نو و سودمندى اشاره کردهاند، ولى ریشه سخنان آنان به تعریفى که ارسطو از عدالت داشته برمىگردد . (26)
گروهى از دانشمندان مسلمان از جمله ملامهدى و ملااحمد نراقى، عدالت را به معناى رعایتحد وسط و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط دانستهاند . آنان عدالت فردى را به معناى اعتدال و رعایتحد وسط در صفات و ویژگىهاى فردى معرفى کردهاند و همان معنى (پرهیز از افراط و تفریط) را در عدالت اجتماعى یعنى عدالتى که حاکم و سلطان باید به اجراى آن همت گمارند، تعمیم دادهاند . نراقى در معراج السعاده، پس از بیان شرافت اخلاق مىنویسد:
«بدان که عدالتیا در اخلاق استیا در افعال یا در عطاها و قسمت اموال یا در معاملات میان مردمان و یا در حکمرانى و سیاست ایشان و در هر یک از اینها عادل کسى است که میل به یک طرف روا ندارد و افراط و تفریط نکند، بلکه سعى در مساوات نماید و هر امرى را در حد وسط قرار دهد . و شکى نیست که این موقوف استبر شناختن وسط در این امور و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور در نهایت اشکال است و کار هر کسى نیست، بلکه موقوف استبه میزانى عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود . همچنان که شناختن مقدار هر وزنى بىزیاده و نقصان محتاج به ترازو نیست که به آن وزن نمایند . و میزان عدل در حد وسط هر امرى نیست . مگر شریعتحقه الهیه و طریقه سنیه نبویه که از سرچشمه وحدت حقیقیه صادر شده [است] . پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها و متکفل بیان جمیع مراتب حکمت عملیه است . پس بر عادل واقعى واجب است که حکیمى باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به نوامیس نبویه» . (27)
نراقى در بخشهاى یاد شده به این مطلب اشاره دارد که بر پایى عدالت کار هر کس نیست . کسى مىتواند مجرى عدالتباشد که به شریعت آگاهى کامل داشته باشد، و او جز فقیه داراى شرایط نیست . در حقیقت نراقى در سخنان یاد شده به تئورى ولایت فقیه اشاره کرده است . (28)
به عقیده ما عدالت از مفاهیمى است که براى شناخت آن باید ضد آن یعنى ظلم را بشناسیم . ظلم یعنى ستم و تجاوز از حد . برخى آنرا نهادن چیزى در غیر موضع شایستهاش دانستهاند: «وضع الشیء فی غیر موضعه» . (29) بر این اساس عدالت عبارت است از این که در مسائل فردى و اجتماعى ستم روا نداریم و هر چیزى را در موضع شایستهاش قرار دهیم: «وضع الشیء فی موضعه» . سید رضى در نهج البلاغه از على (ع) نقل کرده است: العدل یضع الامور مواضعها; (30) عدالت، هر چیزى را در جاى خود نهادن است . عدالت اجتماعى در برابر ظلم به اجتماع است . ستم در این عرصه عبارت است از: پایمال کردن حقوق و دست اندازى به حقوق دیگران و عدالت در برابر آن، رعایتحقوق دیگران است . این سخن در همه عرصههاى سیاسى (قدرت)، اقتصادى (ثروت)، احترام اجتماعى (حیثیت) و چگونگى توزیع عادلانه آنها، همچنین برخورد قانون با مردم در خور مطابقت است و کاربرد دارد .
از اشارات نراقى در چند جاى معراج السعاده مىتوان همین معنى را استفاده کرد . (31) درباره تعریف عدالت و مسائل مربوط به آن سخن بسیار است که در جاى خود باید مورد بحث قرار گیرد . در اینجا به همین اندازه بسنده مىکنیم (32) .
آثار و پیامدهاى دنیوى عدالت
علامه نراقى پس از تبیین مفهوم عدالت اجتماعى و ستایش از فضیلت و شرافت انسانى که به اینگونه از عدالت مزین گردد، آثار دنیوى آنرا بىشمار دانسته و یادآور شده است که ذکر همه آثار ممکن نیست . وى سپس به چند فایده اشارت کرده، در برخى از آثار به گونهاى مستقیم پیامد آنرا بقاى حکومت دانسته است، ولى با اندک دقتى مىتوان گفت که همه آثار به گونهاى درباره بقا و پایدارى حکومت است:
1 . ایجاد اعتماد و همراهى
نخستین فایده دنیوى عدالتحاکم، ایجاد اعتماد و همراهى و محبتبین او و مردم است:
«عقل و نقل و تجربه و عیان، ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده مایه تحصیل دوستى نزدیک و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دلهاى سپاهى و رعیت است» . (33)
2 . شهرت حاکمان
فایده دیگر عدالتحاکمان، شهرت ایشان در زمان حیات، و پس از آن به نیک نامى است:
«به این صفتخجسته، نام نیک پادشاه در اطراف و اکناف عالم، مشهور [مىشود] و تا صفحه قیامتبه بلند نامى مذکور مىگردد و هر لحظه دعاى خیر، عاید روح بزرگوارش مىشود» . (34)
3 . دوام و پایدارى حکومت
فایده دیگرى که نراقى براى عدالتیادآور مىشود، رابطه مستقیمى با بحث ما دارد و آن دوام و پایدارى دولت و حکومت است:
«شیوه عدالت و دادخواهى باعث دوام و خلود سلطنت مىگردد، چه دولتسراى پادشاهان را پاسبانى از این هشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانى از این بیدارتر نیست» . (35)
نراقى این پیامد و اثر را به روایات ماثوره از على (ع) مستند ساخته و از قول آن بزرگوار نقل مىکند:
«از ملوک و فرماندهان هر کس که به عدل و داد عمل کند، خداى تعالى، دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد و هر که جور و ستم نماید، به زودى او را هلاک گرداند» . (36)
نیز از سخنان آن بزرگوار است:
«حسن السیاسة یستدیم الریاسة; (37) نگاهدارى رعیتبر وجه نیکو کردن باعث دوام ریاست و بقاى آن مىگردد» .
4 . آبادانى کشور
اثر و فایده دیگر عدالتحاکم، آبادى و آبادانى کشور است:
«شیمه کریمه دادگرى و صفتخجسته رعیتپرورى، سبب خوشى روزگار و باعث آبادى هر کشور و دیار است» . (38)
5 . اسوه شدن حکومت
فایده دیگرى که مرحوم نراقى در فواید دنیوى عدالتبدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن کشور و حکومتى است که در آن عدالتبر پا شده است:
«آنکه پادشاه کشورى که به عدالت مشهور گردد، بسا باشد که پادشاهان سایر اقالیم را عرق حمیتبه حرکت در آمده، ایشان نیز طریقه دادگسترى و رعیت پرورى، پیشنهاد خاطر خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریک خواهد بود» . (39)
6 . افزایش حرمتحاکمان
افزون بر این شان و شوکت و احترام او در دلها چه در داخل و چه خارج کشور بیشتر مىشود . (40)
7 . رضایت مردم و بقاى حکومت
بیان نوعى فلسفه تاریخ از زاویهاى دیگر در بقاى حکومتبهوسیله اجراى عدالت است . اجراى عدالتسبب رضایت مردم و جذب قلبهاى آنها مىشود و این خود پایدارى حکومت را در پى دارد:
«عدالت و رعیتپرورى باعثبر تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مىگردد و همه رعایا و کافه برایا، شب و روز به دعاى او اشتغال مىدارند و بدین جهت از عمر و عزت برخوردار مىگردد . آرى، آن چه از دعاى رنگ زردان آید، از شمشیر شیر مردان نیاید و کارى که از آه فقیران بر آید، از نیزه دلیران نیاید» . (41)
8 . الفتبین مردم و حکومت
حکمت دیگر اجراى عدالت، آسودگى و احساس رضایت مردم است و این دلدادگى مردمان رشته الفتبین مردم و دولت را محکمتر مىکند:
«چون پادشاه طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید، همه اصناف به فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند، و بازار علم و عمل را رونقى و گلستان شریعت را طراوتى بىاندازه حاصل گردد و به این جهت صاحب شریعت، حفظ و حراست او را نماید . همچنان که مشاهده مىشود که هر فرمانروایى که سعى در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت او دوام نماید، بلکه روزگار دراز در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او میوه درخت عدالت را بچینند» . (42)
راههاى دستیابى به عدالت
علامه نراقى در مقوله عدالت و رابطه آن با پایدارى دولت و حکومت، به آنچه آمد، بسنده نمىکند . وى براى تقویت پایههاى حکومت راه چاره اندیشیده و با شرح و تفصیل به راههاى دستیابى به عدالت پرداخته و بر آن است که جلوى همه راههایى را که به سستى پایههاى حکومت منتهى مىشود بگیرد:
1 . توکل و اعتماد به خدا
نراقى، شرط نخستبراى دستیابى به عدالت را توکل مىداند تا به همه حاکمان و فرمانروایانى که ادعاى حقانیت و اجراى عدالت دارند، بفهماند در هر موقعیتى که باشند، بدون در نظر گرفتن خداوند نمىتوانند قدرت و یا اقتدارى داشته باشند:
«در هر حالى از احوال به ذات پاک ایزد متعال، متوکل و به فضل و رحمتبىغایتخداوند لمیزل و لایزال، متوسل بوده، توفیق انجام هر مهمى را بر وجه صواب از درگاه رب الارباب مسالت نماید و تمشیت هر امرى را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار، سلوک راه درست را طلبد» . (43)
علت تاکید نراقى، بر این مطلب آن است که قدرت همیشه با طغیان و تکبر همراه است، چون نفس انسانى لحظهاى از شر نفس اماره، خلاصى ندارد . کنترل درونى و مراقبه و محاسبه باید بیش از همه در مورد صاحبان قدرت به کار رود .
2 . پاسدارى از شریعت
پس از آنکه قدرتمند و صاحب اقتدار فهمید که قدرتمند حقیقى خداست و باید تنها در برابر او تسلیم باشد، نوبتبه گام بعدى مىرسد و آن پاسدارى از شریعت و گردن نهادن به قوانین الهى است:
«در هر امرى به قدر مقدور، پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملتبیضا را مکنون ضمیر منیر و پیشنهاد خاطر حقپذیر گرداند» . (44)
چون حاکمان بر این مواظبت کنند و در ترویج دین و اجراى حکم آن اهتمام نمایند، به حکم «الناس على دین ملوکهم» هیچ یک از حاکمان و کارگزاران دیگر شهرها دستبه سوى گناه دراز نخواهند کرد و مجالسى براى انحراف پدید نخواهد آمد و به برکت اجراى شریعت، خانه دین و دنیاى خود و همه مردم آباد و معمور گردد . (45)
3 . جلوگیرى از ستم و تجاوز به حقوق مردم
آیا به همین اندازه که حاکم به اجراى احکام و قوانین شریعت پاىبندى داشت، کافى است و دیگر مسؤولیتى نخواهد داشت؟
علامه نراقى در این جا نیز گامى به جلو نهاده و مىنویسد:
«سوم به بازداشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا نکند، بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاستبساط امن و امان را گسترده، ساحت، مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار، به جاروب معدلتبروبد، چه در هر ظلمى که در ولایت فرمانروایى بر مظلومى شود، فى الحقیقه دامنگیر او مىشود» . (46)
حاکم نباید به این بسنده کند، بلکه پاسدارى کشور از شر دشمنان و امنیت راهها و شهرها را نیز بر خود لازم شمرد . علامه نراقى، عوامل دیگرى چون بهرهگیرى از افراد کاردان و شایسته و نظارت بر آنان، رسیدگى به مستضعفان و دورى از تجمل و رفاهگرایى را از راههاى دستیابى به عدالت مىداند . چون ما این عناوین را بهصورت جداگانه بحثخواهیم کرد، در اینجا به همین اندازه بسنده مىکنیم .
2 . امر به معروف و نهى از منکر
یکى دیگر از اصول و عواملى که در بقا و زوال دولت نقش اساسى دارد، توجه یا بىتوجهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر است .
از نگاه اسلام، افرادى که در اجتماع زندگى مىکنند، همانند سرنشینان یک کشتى، سرنوشت واحدى دارند; همان گونه که کوچکترین تخریبى در کشتى، زندگى به هم پیوند خورده آنان را در معرض خطر جدى قرار مىدهد، در محیط زندگى انسانها هم اگر گناهى صورت گیرد، با زندگى دیگران به گونهاى مستقیم ارتباط پیدا مىکند . بنابراین، عقل حکم مىکند که همگان از گناه و معصیت جلوگیرى کنند .
امر به معروف و نهى از منکر، نظارت همگانى مردم در روابط و مسائل اجتماعى سیاسى امت اسلامى است، بنابراین مسلمانان حق ندارند در برابر رفتار دیگران در اجتماع بىاعتنا باشند، زیرا رفتار آنها در سرنوشت مشترک اجتماع تاثیرگذار است . هیچ کار زشتى در اجتماع انسانى، در نقطه خاصى محدود نمىماند، بلکه به همه جامعه سرایت مىکند . از اینرو، در اندیشه سیاسى اسلام بر عمل به این واجب بزرگ الهى بسیار تاکید شده است . علامه نراقى، چهار فصل از کتاب گرانسنگ «معراج السعاده» را با عناوین زیر به این بحث اختصاص داده است:
1 . در بیان اهتمام به امر به معروف و نهى از منکر .
2 . مراتب امر به معروف و نهى از منکر .
3 . در بیان مجملى از محرمات شایع میان مردم .
4 . کوتاهى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منکر .
اهمیتبحث
در فصل نخست، در اهمیت امر به معروف و نهى از منکر چنین مىنویسد:
«و این اعظم شعائر دین و اقوى علامتشریعت و آیین است و آن مقصد کلى است از بعثت انبیا و ائمه و اوصیا و نایب گردانیدن متدینین از علما، بلکه مدار گردش آسیاى جمیع ادیان است و اختلال آن موجب بازماندن از دوران است و از این جهت مدح و ترغیب به آن در آیات و روایات بى پایان رسیده» . (47)
آن بزرگوار، پس از بیان بخشهاى یاد شده، آیات و روایاتى را که بر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر دلالت دارد، آورده است . (48) نیز به پیامدهاى مثبت و منفى عمل یا عمل نکردن این واجب بزرگ اجتماعى اشاره کرده است . از این آیات و روایات استفاده مىشود که روابط مردم مسلمان با یکدیگر و نیز با حکومت و دولتخود، همچنین روابط حکومت اسلامى با مردم بر اساس «امر به معروف و نهى از منکر» پىریزى شده است .
1 . روابط مسلمانان با یکدیگر براساس امر به معروف و نهى از منکر
اسلام براى پاکسازى محیط و کوتاه کردن دستان گناه آلود از پیکر جامعه به مسلمانان دستور داده است، که با توجه به این اصل بزرگ زشتىها را ریشه کن و خوبىها را رواج دهند و جامعهاى بر اساس خوبىها بنیان نهند:
«والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر; (49) مردان مؤمن و زنان مؤمنه، برخى از آنان، ولى بعضى دیگرند . به معروف فرمان مىدهند واز منکر باز مىدارند» .
اسلام با وضع این قانون مسؤولیتآفرین، مردم را به حضور در اجتماع و حاکمیت ارزشها و جلوگیرى از گناه و فساد فراخوانده است .
آیات و روایات در این باره فراوان است، علامه نراقى، پارهاى از این روایات را گرد آورده است . یکى از روایاتى که ایشان آورده وایتبسیار مهم زیر است:
امام باقر (ع) مىفرماید:
«امر به معروف و نهى از منکر طریقه پیغمبران و شیوه نیکان است . فریضه عظمایى است که سایر فرایض به واسطه آن به پاى داشته مىشود و به آن راهها امن مىگردد و مکاسب حلال مىشود و مظلمهها به صاحبانش رد مىشود و زمین آباد مىگردد و از دشمنان دین انتقام کشیده مىشود . امر شریعت استقامتبه هم مىرساند . پس به دلهاى خود بر معصیت و اهل آن انکار کنید و انکار ایشان را به زبان آورید و روهاى ایشان بخراشید و در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان خوف و اندیشه ننمایید . پس اگر قول شما را قبول کردند و از معصیتباز ایستادند و به حق رجوع کردند، دیگر راهى و تسلطى برایشان نیست . به درستى که تسلط بر کسانى است که مردمان را ظلم مىکنند و در زمین به ناحق سرکشى مىکنند و ایشانند که عذاب دردناک از براى ایشان آماده است . و با این کسان جهاد کنید، با بدنهاى خود و دشمن دارید ایشان را به دلهاى خود» (50) .
بر اساس روایت فوق، اقامه دین و واجبات الهى، امنیت راهها، کسب حلال، جلوگیرى از تضییع حقوق دیگران، آبادانى کشور، دوام و پایدارى شریعت و ... همه در پرتو تکلیف اجتماعى «امر به معروف و نهى از منکر» امکانپذیر است . درمقابل، بىتوجهى به این اصل سبب از بین رفتن حرمتها و حریمها و ارزشهاى اخلاقى و هنجارهاى اجتماعى شده و زمینه را براى رشد ضد ارزشها و ناهنجارىها در جامعه فراهم مىنماید .
در چنین وضعى فساد و تباهى سیاسى، اخلاقى، فرهنگى و اقتصادى چهره مىنماید و جامعه و افرادش را از مسیر انسانیت دور کرده و در مسیر هواهاى نفسانى قرار مىدهد . در نتیجه خداوند رفاه مادى و معنوى و گاه حیات جامعه را در معرض زوال و نابودى قرار مىدهد چرا که به گفته على (ع):
«ایم الله; ما کان قوم قط فی غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، «ان الله لیس بظلام للعبید» ; (51) به خدا سوگند! رفاه و آسایش جز به خاطر گناه از ملتى زایل نشد، زیرا خداوند به کسى ستم نمىکند» .
بنابراین، سستى در امر به معروف و نهى از منکر سبب رواج گناهان، باعث زوال نعمت و گاه عذاب و هلاکت جامعه مىگردد .
پس، براى بقاى حکومت پاکسازى جامعه از عناصر بیمارىزا و گناه، ضرورى و اجتنابناپذیر است . به دیگر سخن: براى بقاى دین، حکومت و جامعه، تداوم امر به معروف و نهى از منکر ضرورى است . چون نراقى براى سستى و ترک امر به معروف، فصل جداگانهاى آورده است، ما نیز به گونهاى مستقل در اینباره سخن خواهیم گفت .
روابط مردم با حکومتها براساس امر به معروف و نهى از منکر
برخورد مردم مسلمان همان گونه که بایکدیگر بر اساس انتقاد سازنده، و امر به معروف و نهى از منکر مىباشد، با حاکمان اسلامى نیز، بر همین مبنا استوار است . هر نظام سیاسى اجتماعى در مسیر حرکتخویش، احتمال لغزش و انحراف از هدفهاى اعلام شده را دارد . این خطر گریبانگیر بسیارى از حکومتها و تحولات اجتماعى بوده است . اسلام به عنوان یک نظام همه سونگر با وضع قانون «نظارت همگانى» از این خطر، پیشگیرى نموده و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمین کرده است . اسلام با طرح تکالیف اجتماعى: امر به معروف، نهى از منکر، اهتمام به امور مسلمانان و ... روش نوینى را براى استحکام بخشیدن به نظام و صیانت آن از آلودگىها در نتیجه سستى و فروپاشى، پى ریخته است . امت اسلامى نمىتواند نسبتبه مسائل سیاسى کشور بىاعتنا باشد، چرا که پیامبر اسلام (ص) فرموده:
«هر که اهتمام در امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست» . (52)
دولتحاکم بر مسلمانان یا عادل است و یا ستمگر در صورت نخست، مردم باید از دولتى که شریعت اسلام را پیاده مىکند و با زشتىها مبارزه مىنماید ومردم را از تجاوز به حقوق یکدیگر باز مىدارد، حمایت کنند و اگر لغزشى از آنان و یا کارگزاران مشاهده کردند، به ارشاد بپردازند .
در صورت دوم، بر اساس مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منکر با دولتبرخورد نمایند .
یکى از یاران رسول خدا (ص) عرض کرد: کدام یک از شهیدان نزد خدا گرامىترند فرمود:
«مردى که پیش حاکم ظالمى سخن حق گویدو آن ظالم او را بکشد و اگر نکشد، دیگر گناه بر او نوشته نشود» . (53)
روابط حکومت اسلامى با امت اسلامى
رابطه حکومت اسلامى با مردم باید بر اساس امر به معروف و نهى از منکر باشد . حکومت اسلامى وظیفه دارد ارزشها را رواج داده و از بدىها و زشتىها در جامعه جلوگیرى نماید . حکومت اسلامى مىتواند براى انجام این مهم نهادهاى ویژهاى را بنیان نهد، چنان که در گذشته چنین بوده است .
برخى از فقیهان، بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر را ویژه امام و حاکم اسلامى دانستهاند . علامه نراقى در این باره مىنویسد:
«مرتبه هفتم، شمشیر کشیدن و سلاح داشتن و مجروح کردن [مىباشد] و این مرتبه در نزد اکثر علماى ما موقوف به اذن امام است و از براى رعیتبدون اذن امام جایز نمىدانند، ولى سید مرتضى و جماعتى، از براى کسى که متمکن باشد و موجب فساد نباشد، تجویز کردهاند، اگر چه اذن امام در آن بخصوص نباشد» . (54)
در کتابهاى فقهى اجراى حدود و تعزیرات پس از بحث امر به معروف و نهى از منکر آمده و اجراى آن به حاکم شرع و ولى فقیه واگذار شده است .
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد
یکى از اصول پیشنهادى نراقى براى استوارى نظام سیاسى و برپایى عدالت، گزینش کارگزاران سالم و کارآمد براى اداره کارهاى حکومتى است:
«چون خواهد زمام اختیار جمعى از رعایا و فقرا را به دست کسى [بسپرد] و احدى را به تفویض شغلى و عملى ارجمند سازد، همین به کفایت و کاردانى او (55) در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید، بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده، پاکى و ناپاکى او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید . اگر رعیت را به ظالمى سپارد، در امانتى که خدا به او سپرده، خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگرى خواهد کرد و غبار بد نامى آن بر صفحات و جنات او خواهد ماند وادعاى مظلومان نیز به او خواهد رسید» . (56)
در قسمتهاى یاد شده، علامه نراقى، از حاکم مىخواهد که در گزینش همکاران از انسانهاى ناپاک و ستمگر دورى گزیند، چرا که این گونه افراد بنده ثروت و جاهطلبى هستند . حضور این افراد در حکومتباعثسستى پایه حکومت مىگردد . این درد مزمن یکى از مشکلات ناگشودنى بشر امروز است . این گونه افراد در هر کجا باشند، آن جا را آلوده مىسازند و همان گونه که آهنربا جذب آهن مىشود، اینان براى رسیدن به هدفهاى دنیوى خود در پى جذب دیگرانند; دیگرانى که با آنان مشابهت داشته باشند تا به اهداف شوم خود دستیابند . چنین افرادى بىشک، پایدارى نظام سیاسى را متزلزل مىسازند .
گفتارهایى که از نراقى، در این بخش نقل کردیم، برگرفته از عهدنامه مالک اشتر و کلمات قصار آن بزرگوار است . از باب نمونه على (ع) درباره گزینش همکاران مىفرماید:
ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخیانة; (57) سپس در امور کارگزاران خود به درستى بیندیش و آنها را بر اساس بررسى و آزمایش برگزین . بدون بررسى و یا به جهت دوستىهاى اختصاصى و تبعیض، کسى را به کار مگمار، که این عمل مجموعهاى از شاخههاى ظلم و خیانت است» .
على (ع) در ادامه سخنان فوق از مالک اشتر مىخواهد که از افراد با تجربه و خانوادههاى پاک و صالح و سابقهدار در اسلام استفاده کند که از نظر اخلاقى بهتر و آبرومندتر و طمعشان کمتر و دوراندیشترند .
على (ع) در سخنانى دیگر اشاره مىکند که چند چیز حکومت را بر باد مىدهد، از جمله:
«تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل; (58) جلو انداختن افراد دون مایه و بىکفایت و بى اصل و ریشه و عقب راندن افراد شایسته و لایق» .
در جاى دیگر با صراحت مىفرماید:
«تولى الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها; (59) روى کار آن افراد دون مایه و تازه به دوران رسیده، نشانه انحلال حکومت و انحطاط آن است» .
چرا که آنان به هیچ روى، درد و رنج ملتها و مصلحت دین و دولت را نمىدانند . نمونه روشن سخنان امام على (ع) روزگار خود آن بزرگوار و دوران امامت فرزندانش بود که در نتیجه روى کار آمدن احزاب اموى و مروانى و عباسى و فرومایگان، امامان معصوم (ع) از صحنه رهبرى کنار زده شدند و کار به دست نااهلان افتاد . افرادى بىهویت و تبهکار برجان و مال و ناموس مردم مسلط شدند و هر آنچه خواستند کردند و مردان آزادهاى چون حجربن عدى و میثم تمار را سر و دست و زبان بریدند و به چوبههاى دار سپردند و زندانها را از مردان خدا پر کردند .
4 . نظارت بر کارکرد کارگزاران حکومتى
افزون بر نوع افرادى که حاکم، آنان را به همکارى دعوت مىکند، میزان نظارتى که بر کارکردشان دارد، در بقا و زوال حکومت نقش مؤثرى دارد .
به گفته نراقى، به رغم گماردن اشخاصى که «گوهر آنان را بر محک اعتبار زده» (60) باز نباید جانب احتیاط را رها کند و آنها را آسوده گذارد، بلکه، وظیفه دارد، که در جریان چگونگى گردش امور و شیوه رفتار کارگزاران خود با مردم به وسیله بازرسان قرار گیرد، چرا که به بیان نراقى «دامن تزویر دراز و در تلبیس و خدعه باز است» . (61)
نکته مهم و اساسى این است که چه کسى و یا چه کسانى شایستگى دارند این مهم را بر عهده گیرند، نراقى در این باره مىنویسد:
«از خبرداران خداترس و آگاهان قوى النفس خالى از غرض، استفسار فرماید، زیرا که بسى باشد جمعى را که مظنه عرض حال به خدمت صاحب اختیار به ایشان دارد، به رشوت و مال فریفته باشد، چه ظالم و شریر پیوسته در رضاجویى مقربان پادشاه یا امیر، ساعى مىباشند و به انواع خدمات، ایشان را از خود راضى مىدارند . و باشد طایفهاى که رشوت قبول نکنند و از اهل تدین باشند، [اما] از ضعف نفس و اندیشه عاقبتخود زبان در کام خموش کشیده باشند، یا از عاقبت اندیشى از بیان واقع احتیاط کنند، بر مکلفین مهام عباد لازم است همچنان که از دقایق احوال خود باخبر مىباشند، نظر اطلاع بر کیفیت اوضاع سایر ولایات دور دست نیز که حضرت عزت در زیر نگین حشمت ایشان در آورده افکنند . الحاصل صاحبان اختیار را از چگونگى سلوک کارکنان خود در هر ناحیه و بلوک از نزدیک و دور، همیشه مطلع بودن، لازم و ضرور [ى] است» . (62)
تلاش نراقى، براى بستن راههاى نفوذ و انحراف، تحسین برانگیز است . آن بزرگوار پس از یادآورى و ضرورت شایستگىهاى لازم براى کارگزاران و همچنین ضرورت نظارت بر عملکرد کارگزاران، به سیره حاکمان عدل اشاره کرده و سیره آنان را براى همه حاکمان در خور پیروى مىداند . یکى از حکومتهاى مورد نظر نراقى، حکومت عدل على (ع) است . امام على (ع) براى نظارت برکار کارگزاران و مدیران خود، نیروى اطلاعاتى مىگماشت . حتى گاه براى ارزیابى و وارسى کار این نیروها، نیروهاى دیگرى مىگمارد و از این راه کارکرد کارگزاران خود را زیر نظر مىگرفت . در چندین جا از نهج البلاغه از حضرت جملههایى چون: «به من خبر دادهاند» ، (63) «گزارشگران، گزارش دادهاند» (64) خطاب به کارگزاران بازتاب یافته که بیانگر حضور نیروهاى امام، در جاى جاى سرزمین اسلامى براى رساندن اخبار به مرکز است .
افزون بر این، حضرت به کارگزاران برجسته خود سفارش مىکرد: از این شیوه بهره گیرند . در نهج البلاغه نمونههاى فراوانى از این گزارشها و برخورد على (ع) گزارش شده است . (65) علامه نراقى نیز، در فرازهاى زیر به همین مطلب اشاره مىکنند:
«از این جهت «بازرسى» بود که سلاطین معدلتشعار و حکام خیر آثار جاسوسان و خبرگیران در اطراف و جوانب ولایات خود بوده تا ایشان را از احوال گماشتگان ایشان مخبر سازند و بسیار بود که به کسى بر مىخوردند و نام و نشان خود را از او پنهان کرده استفسار احوال مملکت را مىنمودند .» (66)
عوامل زوال دولت
برخى از اصول و عواملى که سبب بقا و پایدارى دولتبودند آوردیم . در این بخش به عواملى که دولت را در معرض زوال و فروپاشى قرار مىدهند خواهیم پرداخت . عالمان و متفکران اسلامى شناسایى و پیشگیرى از عوامل زوال دولت را امرى لازم و ضرورى مىدانند . به عنوان نمونه، فارابى، این کار را از وظایف علم مدنى دانسته و دراینباره مىنویسد:
«علم مدنى، عوامل و شرایطى را در بیشتر اوقات سبب دگرگونى ریاستهاى فاضله و ارزشهاى مدینه فاضله مىگردد شناسایى مىکند و به ریشهیابى چگونگى دگرگون شدن آنها به غیر فاضله مىپردازد .» (67)
از نگاه فارابى و بسیارى از متفکران اسلامى از جمله نراقى، ستم و تجاوز به حقوق مردم، فساد و انحراف جامعه، تجمل گرایى، رعایت نشدن حقوق متقابل دولت و مردم، تفرقه، غفلت دولتمردان از اصول و سرگرم شدن آنها به کارهاى فرعى و ... موجب سستى و فروپاشى حکومت مىگردد .
به پارهاى از عوامل یاد شده اشاره خواهیم کرد:
1 . ستم و پیامد آن
از نگاه نراقى و بسیارى از دیگر متفکران اسلامى، (68) یکى از عواملى که به از بین رفتن دولت و آبادانى کشور کمک مىکند و موجب فرسودگى و ضعف آن مىشود، ظلم و ستم است . آن بزرگوار، بحث مشروحى را در این باره ارائه کرده و از بین رفتن دولت و جامعه را به سبب ستم، طبیعى و اجتنابناپذیر دانسته است . وى سخن را در این باب، از تعریف ستم و نکوهش آن در منابع دینى آغاز مىکند و با ریشهیابى و سپس پیامدهاى زیانبار آن به ویژه سستى و زوال دولتبه عنوان یکى از پیامدهاى ستم، بحث را ادامه مىدهد:
«ظلم در لغتبه معناى کار بىجا کردن است وتعدى نمودن از حد وسط . ظلم به این معنى، جامع همه رذائل و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این ظلم به معناى اعم است . از براى ظلم معناى دیگرى است که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن به غیر، از کشتن و یا زدن و فحش دادن یا غیبت او کردن، یا مال او را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن و یا غیر اینها از کردار و یاگفتارى که باعث اذیت غیر باشد . و این ظلم به معناى اخص است، و بیشتر آنچه در آیات و اخبار متعارف مردم ذکر مىشود، این معنى مراد است» . (69)
آن بزرگوار سپس اشاره مىکند که همه مکاتب عالم چه مادى و چه غیر مادى و همه اصناف بنىآدم، ظلم را قبیح شمردهاند، ولى هیچ مکتبى در گذشته و حال به اندازه اسلام در نکوهش ظلم و مبارزه با ظالم سخن نگفته است . در بسیارى از آیات قرآن کریم از ظلم نکوهش شده و ستمگران لعن و نفرین شدهاند . (70) نیز روایات بى شمارى در این باره از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) نقل شده است .
نراقى با نقل برخى از آیات و روایات به ابعاد این مساله پرداخته و سپس به نقل از امام صادق (ع) روایت مىکند که خداوند به پیامبرى از بنىاسرائیل که در کشور پادشاه ستمگرى زندگى مىکرد، وحى فرستاد که به نزد او رفته و به او بگوید:
«من تو را وا نداشتهام از براى ریختن خون بىگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلکه تو را صاحب اختیار کردم، به جهت آنکه صداى مظلومان را از درگاه من باز دارى و نالههاى ایشان را کوتاه کنى . من نخواهم گذشت از ظلمى که بر احدى شود، اگر چه از جمله کفار باشد . پادشاه حکم شبانى دارد که آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته و از او محافظت ایشان را خواسته و اندکى در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید، به زودى دست او را از شبانى ایشان کوتاه فرماید» . (71)
در روایتیاد شده به چند نکته اساسى اشاره شده است:
1 . حاکم از دستدرازى به اموال مردم و خون ریزى بناحق نهى شده است .
در نهج البلاغه نیز على (ع) به مالک اشتر چنین توصیه مىکند:
«ایاک و الدماء بغیر حلها فانه لیس شیء ادعى لنقمته، ولااعظم لتبعته، ولا احرى بزوال نعمة و انقطاع مدة من سفک الدماء بغیر حلها; (72) مالک، از خون ریزى بهناحق بپرهیز، چرا که هیچ چیزى در ایجاد نقمت و تیره روزى و بازتابهاى زیانبار و زوال نعمت و انقطاع مدت حکومت، بیش از خونریزى مؤثر نیست» .
خداوند در روز قیامت نخستین چیزى که درباره آن حکم مىکند، مساله خونریزى بناحق است:
«بنابراین، اى مالک; حکومتخود را با ریختن خونى که حرام است، تقویت نکن، که این عمل نه تنها حکومت را تقویت نمىکند که آن را سست و تضعیف مىکند و بلکه آن را نابود کرده و به دیگران انتقال مىدهد» . (73)
2 . یکى از اهداف حکومت رسیدگى به ستمدیدگان است .
3 . ستم به مردم از سوى حکومت هر چند به کافران، کیفر دنیوى (از بین رفتن حکومت) و اخروى (عذاب آخرت) را در پى خواهد داشت .
4 . پاسدارى از مردم و حفظ حقوق آنان بر عهده حاکم است .
5 . اگر حاکم به وظایف خود عمل نکند، خداوند حکومت او را در معرض زوال و نابودى قرار خواهد داد .
نراقى پس از یادآورى چند روایت دیگر به نصیحت قدرتمندان و حاکمان پرداخته، با اشارات بسیار دقیق و ظریف، آنان را از ستم و ستمگرى بر حذر مىدارد:
«اى کسانى که زمام اختیار بندگان خدا را در دست دارید و خلعت مهترى و سرورى در بر کردهاید! یاد آورید روزى را که در دیوان اکبر ملوک و سلاطین عدالت گستر به خلعت زیباى آمرزش ارجمند و تاج وهاج کرامتسربلند گردند، مبادا شما لباس یاس در بر، و خاک مصیبتبر سر و اشک حسرت از دیده ببارید و دست ندامتبر سرزنید!» . (74)
نراقى براى باز پسگیرى قدرت از سوى خداوند به روایاتى از على (ع) استناد کرده است . از باب نمونه، على (ع) مىفرماید:
«هیچ سلطانى نیست که خداى تعالى او را قوت و نعمتى داده باشد و او به دستیارى آن قوت و نعمتبر بندگان خدا ظلم کند، مگر این که بر خداى تعالى لازم است که آن قوت و نعمت را باز گیرد . نمىبینى که خداى تعالى فرماید: ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (75) به درستى که خداوند تغییر نمىدهد آن چه با طایفه هست از شادى و ذلت و رنج و محنت، تا آن که ایشان نیات و اعمال خود را تغییر دهند» . (76)
نیز آن حضرت مىفرماید:
«بالظلم تزول النعم; (77) به سبب ظلم، نعمتها زایل مىگردد و به نکبت مبدل مىشود» .
علامه نراقى، همه ابعاد ستم را بررسى کرده و همه راهها و توجیههایى را که ستمگران براى ستم به کار مىبرند، مىبندد و تا آن جا پیش مىرود که آه مظلوم را در سستى و زوال حکومت مؤثر مىداند:
«آرى، چه بسا، که ستمکار ظالم، بیدادى بر بیچاره کند که در چارهجویىاش از همه جا بسته و دست امیدش از همه جا گسسته مىشود . ناچار، شکوه و دادخواهى به درگاه پادشاهى برد که ساحت رحمتش گریزگاه بىپناهان و غمخوارى مرحمتش فریادرس دادخواهان است . میر دیوان عدلش به دادخواهى گداى بى سرو پایى، خسرو تاجدارى را دست اقتدار در زیر تیغ انتقام مىنشاند و سرهنگ سیاستش براى خاطرپریشانى سلطان والا شانى را پالهنگ عجز در گردن افکنده و به پاى دار مکافات مىدواند . مظلومى از ضرب چوب ظالمى برخود نپیچد که شحنه غضبش با وى در نپیچد و ستم کیشى اشگى از دیده درویشى فرو نریزد که سیلاب عقوبتش بنیان دولت وى از هم بریزد» . (78)
افزون بر این، ظلم و ستم باعث پریشانى رعیت و موجب ویرانى کشور است، همان گونه که على (ع) مىفرماید:
«آفة العمران من جور السلطان; (79) خرابى آبادىها از جور و ستم پادشاه است» .
نیز مىفرماید:
«من ظلم رعیته نصر اعدائه; (80) هر کس بر رعیتخود ستم کند، دشمنان خود را یارى کرده است» .
نراقى نه تنها سلطان و راس حکومتستم را نشانه مىرود که یاوران ستمگران و یا کسانى را که راضى به کارهاى ستمگرانه آنها باشند و یا به ستمگران خدمت کنند، در گناه و عقوبت، آنان را، همانند ستمگران دانسته و با یادآورى چند حدیث این بحث را خاتمه مىدهد .
2 . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر
همان گونه که قوت و بقاى نظام سیاسى اسلام، وابسته به این واجب بزرگ اجتماعى است، ضعف و آسیب پذیرى آن نیز از همین موضع است . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر، تداوم حکومت را با دشوارىهاى جدى روبه رو مىسازد . به دیگر سخن، این راهبرد، عامل سلامتحرکت ونظام اسلامى است و نبود آن، جامعه و نظام را دچار ضعف و آسیب پذیرى مىکند . در این صورت ممکن است کوچکترین آفت، جامعه و نظام ضعیف و از هم گسیخته را از پاى درآورند .
علامه نراقى، آثار و پیامدهاى زیانبار سهلانگارى در اقامه امر به معروف و نهى از منکر را چنین به تصویر مىکشد:
«و آن [سستى در امر به معروف و نهى از منکر] از جمله مهلکات [مىباشد] و ضرر آن عام و فساد آن تام است، چه اگر بساط امر به معروف ونهى از منکر پیچیده شود و اساس آن برچیده شود، آیات نبوت از میان مردم برطرف [مىشود] و احکام دین و ملت ضایع و تلف مىگردد، و جهل و نادانى عالم را فرا مىگیرد، و ضلالت و گمراهى آشکار مىشود و آثار شریعت رب العالمین فراموش و چراغ آیین سیدالمرسلین خاموش [مىشود] و فتنه و فساد شایع و ولایات و اهل آنها نابود و ضایع مىگردند» . (81)
آن بزرگوار سپس اشاره مىکند در هر دورهاى که عالمى صاحب نفوذ یا حاکمى قدرتمند اقدام به این واجب کرده و در راه دین و آیین، از سرزنش هیچ کس اندیشه نکرد، همه مردمان به طاعات و نیکىها و تحصیل علم و عمل راغب شدند و برکات از آسمان برایشان نازل گشت و ذخیره دنیا و آخرت ایشان حاصل شد . در هر زمانى که عالم عاملى و یا سلطان عادلى همتبر این امر خطیر نگماشت و این کار بزرگ را سهل انگاشت، امر مردم، فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته، مردم به لهو و لعب مشغول و به هوا و هوس گرفتار و خودسر شدند و یاد خدا و فکر روز جزا را فراموش نمودند واز باده معاصى مست و مدهوش گشتند . (82)
از این روى، در آیات و روایات نکوهش بسیار بر ترک امر به معروف و نهى از منکر شده است . از باب نمونه به پارهاى از آیات و روایاتى که نراقى در این باب آورده، اشاره مىکنیم:
خداوند در قرآن مىفرماید:
«لولا ینههم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون; (83) چرا دانشمندان نصارا و علماى یهود، آنها را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال حرام نهى نمىکنند؟ چه زشت است عملى که انجام مىدادند!» .
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:
«باید البته امر به معروف و نهى از منکر نمایند والا بدان شما بر شما مسلط مىشوند . پس خوبان شما دستبه دعا برمى دارند ودعاى ایشان به درجه اجابت نمىرسد» . (84)
از على (ع) همانند سخن فوق آمده است . (85)
پیامبر اسلام (ص) و على (ع) در این دو روایت، درباره تداوم حکومت و زوال آن سخن آخر را فرموده که بر اساس سنت تغییرناپذیر آفرینش، با ترک امر به معروف و نهى از منکر، هیچ چیز، حتى دعاى خوبان نمىتواند جلوى سلطه زورگویان و اشرار را بر جامعه بگیرد و تداوم نظام اسلامى را تضمین نماید .
3 . تجمل گرایى
یکى از عواملى که موجب سستى و ناپایدارى حکومت مىگردد، تجملگرایى است . از نگاه نراقى به هر اندازه جامعه و رهبران آن بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فرو روند، به همان میزان از استحکام حکومت کاسته شده و به نابودى و زوال نزدیکتر مىشوند، چرا که تجمل خواهى از پایدارى انسان در برابر دشمنان و مشکلات مىکاهد و حمیت و غیرت دینى را از بین مىبرد و در حقیقتسلاحى که براى پیروزى بر دشمنان لازم است، کاهش یافته و آن وقت است که در برابر تهاجم دشمنان مغلوب واقع خواهند شد .
علامه نراقى در این باره مىنویسد:
«مقصود از مملکتدارى و فرمانفرمایى، استیفاى حظوظ نفسانیه و پیروى لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهى ومناهى باز دارد و همه همت او بر آسایش و آرایش مصروف نباشد» . (86)
سپس آن بزرگوار با استناد به سخن على (ع):
«راس الآفات الوله باللذات; (87) سر همه آفاتها شیفته شدن به لذتهاست» .
همچنین در اشعار فارسى و عربى، مردم و حاکمان را از رو آورى به لذتها و غفلت از امور مملکتبرحذر مىدارد، چرا که تجمل در نهاد آدمى انواع بدىها و فرومایگىها و عادتهاى زشت را پدید آورده و صفات نیکى را که نشانه و راهنماى کشور دارى است، از میان مىبرد .
«اذا غدا ملک باللهو مشتغلا
فاحکم على ملکه بالویل و الخرب; (88)
چون پادشاه مشغول لهو ولعب و مفتون لذتهاى نفسانى گردد و اوقات خود را صرف آن سازد، پادشاهى او تباه و ویران خواهد شد .»
مضمون شعر فوق در بسیارى از آموزههاى دینى آمده است . در آیات و روایات زیادى مسلمانان به کار و تلاش سادهزیستى فراخوانده شده و از راحتطلبى و تجمل گرایى برحذر داشته شدهاند . براى این که کلام به درازا نکشد، از نقل همه آنها خوددارى کرده و تنها به نقل آیهاى بسنده مىکنم:
«و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلا و کنا نحن الوارثین; (89) چه بسیار از شهرها و آبادىهایى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم . این خانههاى آنهاست که ویران شده و پس از آنان جز اندک کسى در آنها سکونت نکردو ما وارث آنان بودیم» .
ابنخلدون (90) و بسیارى از متفکران اسلامى درباره آثار زیانبار تجملگرایى، به تفصیل سخن گفته و به تحلیل عزت و شوکت مسلمانان وعلل افول وسقوط آنان پرداختهاند و یکى از علتها را تجملگرایى برشمردهاند .
4 . رواج گناه و فساد
از نگاه نراقى از بین رفتن رشد و رفاه و عظمت هر ملتى رابطه تنگاتنگ با گناه و بیمارىهاى اجتماعى دارد .
حکومت دینى هنگامى مىتواند بدون دغدغه به حیات خود ادامه دهد که گناهان به ویژه گناهان بزرگ در جامعه ریشه کن گردد . نراقى با استشهاد به آیه:
«ان الله لایغیر مابقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (91) خدا حال هیچ قومى را دگرگون نخواهد کرد مگر زمانى که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند» .
تغییر اوضاع جوامع را به تغییرى که مردم جامعه در خود ایجاد کنند، وابسته دانسته است . علامه طباطبایى (92) در ذیل آیه فوق اشاره مىکند که سنتخدا بر این است که وضع هیچ قومى را دگرگون نکند مگر آن که خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شکرگزار بودند، به کفران مبدل سازند و یا اگر اهل اطاعت و پیروى از دستورهاى الهى بودند، گناه و معصیت را پیشه خود سازند و یا اگر اهل ایمان و عمل صالح بودند، به شرک بگرایند . در این صورت خداوند نعمتخود را به نقمت وهدایتش را به گمراهى و سعادت را به شقاوت مبدل مىسازد .
علامه نراقى، با استناد به آیات، اثبات مىکند که هر کس گناه کند، نتیجه آن را خواهد دید:
«به واسطه معاصى، قومى بى شمار را خدا در دنیا به انواع عذابها معذب ساخت . خلقى را به طوفان غرق کرد و جماعتى را به صاعقه هلاک ساخت . آتش بر طایفهاى بارانید و شهر گروهى را سرنگون ساخت . شمشیر به دستحبیب خود داد که «رحمة للعالمین» بود تا خلقى بىشمار را از دم تیغ آبدار گذرانید و زن و اطفال ایشان را به اسیرى داد» . (93)
در قسمتهاى یاد شده علامه نراقى با بهرهورى از قرآن، از سقوط و زوال ملل پیشین، چون قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدین و ... سخن گفته و چگونگى سقوط و نابودى آنها را براى عبرت آیندگان آورده است . نمونههاى یاد شده هر چند مربوط به مشرکان و کافران است، ولى از برخى آیات و روایات بر مىآید که این یک قانون عام است و اختصاص به کافران و مشرکان ندارد، بلکه همه امتها مشمول این قانونند . امام على (ع) مىفرماید:
«اذا فسد الزمان ساد اللئام; (94) هر گاه زمانه فاسد شود، فرومایگان، سیادت و آقایى مىکنند و حکومت را به دست مىگیرند» .
فساد زمان چیزى، جز به معناى اهل زمان نیست . هر گاه مردم میان على (ع) ومعاویه تفاوت قائل نشوند و مردم بر اساس هوا و هوس در برابر على (ع) بایستند و یا از یارى او تن زنند، در چنین زمانى حکومتهاى فاسد سرکار مىآیند . پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«کما تکونون یولى علیکم; (95) هر گونه باشید، همان گونه بر شما ولایت و سلطه پیدا مىشود» .
اگر گوش به فرمان خدا و پیامبر (ص) و راهبران الهى باشید، خوبان بر شما سلطه و ولایت پیدا خواهند کرد و اگر سخنان آن بزرگوار را نشنوید و از آنها پیروى نکنید، به سلطه و ولایت اشرار گرفتار خواهید شد . این یک قانون کلى است و اختصاص به امت اسلام ندارد، بلکه امتهاى گذشته نیز مشمول همین قانون بودهاند . هر امتى نسبتبه دین و ارزشهاى الهى بىاعتنایى کرد، گرفتار سلطه بدان شد . امام جواد (ع) مىفرماید:
«هر امتى نسبتبه دین بىاعتنایى کرد، خداوند علم کتابش را از آن امت گرفت و هر گاه از خداوند روبرگردانیدند، خداوند دشمنان را بر آنها مسلط کرد» . (96)
پیامبر اسلام (ص) مىفرماید:
«خداوند فرمود: «هر گاه خلق من که مرا مىشناسند، نافرمانى کنند، آن دسته از بندگانم را که مرا نمىشناسند، برآنهامسلط مىکنم» . (97)
بنابراین، عمل و رفتار مردم در این مقوله نقش اساسى دارد . این مردم هستند که در هر زمان با عمل درستسرنوشتخود را رقم مىزنند، زیرا آنها هستند که حکومتها را سرکار مىآورند و اگر قصور کنند و به اشتباه بیفتند، ناگزیر غرامت عمل خود را باید بپردازند .
پىنوشتها:
1) در روزگار صفویه، عبدالکریم بن محمد بن یحیى قزوینى، کلمات قصار على (ع) را در رسالهاى به نام «بقا و زوال دولت در کلمات سیاسى امیرمؤمنان (ع)» گردآورى کرد . این رساله اینک به کوشش: رسول جعفریان، توسط کتابخانه آیةالله مرعشى نجفى، چاپ و منتشر شده است .
2) ابنخلدون، مقدمه، ص294، چ دارالکتب العلمیه، بیروت .
3) ابونصر فارابى، المله، تحقیق دکتر رفیق العجم، ص56 - 60، دار المشرق، بیروت .
ترجمه «المله» در فصلنامه «علوم سیاسى» سال دوم، شماره ششم، ص96 - 97 آمده است .
4) روضة الانوار عباسى، سبزوارى، با مقدمه و تحقیق و تصحیح اسماعیل چنگیزى اردهایى، ص 182 - 192، آیینه میراث .
5) میزان الملوک و الطوائف و صراط المستقیم فى سلوک الخلائف، به کوشش عبدالوهاب فراتى; تحفة الملوک، ج2، ص210 - 212، چ کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س)، شماره 5858 (مجموعههاى نسخ خطى) .
6) رعد (13) آیه11 .
7) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) آیه 43 و فتح (48) آیه 23 .
8) بقا و زوال دولت، ص35 .
9) معراج السعاده، ص345; میزان الملوک و الطوائف، ص54، به کوشش عبدالوهاب فراتى، چ مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى .
10) تحف العقول، ابنشعبه حرانى، ص244، چ مؤسسه اعلمى، بیروت .
11) غرر الحکم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، با مقدمه و تصحیح جلال الدین حسینى ارموى، ج3، ص353، چ دانشگاه تهران .
12) همان، ج1، ص64 و 104 .
13) همان، ج6، ص64 .
14) همان، ج4، ص196 .
15) تحف العقول، ص278 .
16) شورى (42) آیه 15 .
17) اعراف (7) آیه 29 .
18) غرر الحکم، ج3، ص420 . نیز فرمود: «خیر السیاسات العدل و العدل خیر الحکم» . ر . ک: همان، ص81 .
19) همان، ج2، ص90 . نیز: «العدل قوام الرعیة و جمال الولاة و العدل نظام الامرة» . ر . ک: همان، ج1، ص198 .
20) همان، ج5، ص355
21) همان، ج5، ص70 و ج2، ص62 و 178; بقا و زوال دولت، ص99 و 105 و ...
22) معراج السعاده، ص44، چ انتشارات جاویدان .
23) همان .
24) همان، ص47 - 49
25) خواجه نصیرالدین طوسى در این کتاب از ابنمسکویه متاثر است . خود آن بزرگوار در مقدمه به صراحت این نکته را آورده است . ر . ک: اخلاق ناصرى، ص4 - 5، مقدمه، چ انتشارات علمیه .
26) عالمان و متفکران مسلمان هر چند پارهاى از مطالب را از ارسطو گرفته، ولى مقلد صرف نبودهاند، بلکه مطالبى بر آن افزودهاند و یا از آن کم کرده و آن را با دیدگاههاى اسلامى مطابقت دادهاند .
27) معراج السعاده، ص46
28) با توجه به سخنان فوق مىتوان گفت که ملامهدى نراقى نیز به ولایت فقیه باور داشته است، چرا که معراج السعاده، ترجمه جامع السعادات است . ر . ک: جامع السعادات، ج1، ص79 .
29) عدل الهى، شهید مطهرى، ص62، انتشارات صدرا; معراج السعاده، ص340 .
30) نهج البلاغه، حکمت 429 .
31) معراج السعاده، ص480 و 347 و 340 .
32) برخى از این مباحث و مطالب را استاد شهید مرتضى مطهرى در کتابهایش آورده است . ر . ک: عدل الهى، ص59 - 63; بیست گفتار، ص27 و 42 - 43; بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص170 - 172 .
33) معراج السعاده، ص350 .
34) همان .
35) همان، ص351 .
36) همان .
37) همان .
38) همان .
39) همان .
40) همان، ص352 .
41) همان .
42) همان .
43) همان، ص353 .
44) همان .
45) همان .
46) همان .
47) همان، ص369 .
48) همان، ص369 - 371 .
49) برائت (9) آیه 71 .
50) معراج السعاده، ص370 .
51) نهج البلاغه، خطبه 178 .
52) معراج السعاده، ص362; اصول کافى، ج2، ص164، کتاب الایمان و الکفر، حدیث 5 .
53) معراج السعاده، ص371 .
54) همان، ص375 .
55) امیرالمؤمنین على (ع) در بسیارى از کلمات قصار خود نبود این شرط را سبب زوال حکومت دانسته است: «سوء التدبیر سبب التدبیر» و «سوء التدبیر ضعف السیاسة» و «من حسنتسیاسته دامت ریاسته» و «حسن السیاسة قوام الرعیة» .
56) معراج السعاده، ص354 .
57) نهج البلاغه، نامه53 .
58) غررالحکم، ج6، ص450 .
59) همان، ج3، ص295 و 129 .
60) معراج السعادة، ص354 .
61) همان جا .
62) همان، ص354 .
63) نهج البلاغه، نامه 40 و 43 .
64) همان، نامه 33 .
65) مجله «حوزه، شماره 99/182 به نمونههایى از بازرسى حضرت اشاره شده است .
66) معراج السعاده، 354 .
67) المله، ابونصرفارابى، 56 - 60 .
68) مقدمه، ابنخلدون، ج2، ص744 .
69) معراج السعاده، ص340 .
70) در قرآن کریم حدود سیصد بار ماده «ظلم» در شکلهاى گوناگون مورد نکوهش قرار گرفته است . نراقى تنها به چند آیه اشاره کرده است .
71) همان، ص342 .
72) نهج البلاغه، نامه53 .
73) همان، نامه53 .
74) معراج السعاده، ص344 .
75) رعد (13) آیه 11 .
76) معراج السعاده، ص344 - 345 .
77) همان .
78) همان، ص345 .
79) همان .
80) همان، ص346 .
81) همان، ص367 .
82) همان، ص 367 .
83) مائده (5) آیه 63 .
84) معراج السعاده، ص367 .
85) نهج البلاغه، نامه47 .
86) همان، ص359 .
87) همان .
88) همان .
89) قصص (28) آیه 58 .
90) مقدمه، ص294، دارالکتب العلمیه، بیروت، مقدمه ابنخلدون با ترجمه پروین گنابادى، ج1، ص320، انتشارات علمى و فرهنگى .
91) رعد (12) آیه 11 .
92) المیزان، ذیل آیه شریفه .
93) معراج السعاده، ص472 .
94) غررالحکم، ج3، ص129 .
95) کنزالعمال، ج6، ص89 . روایت همانند روایت فوق در معراج السعاده، ص353 آمده است .
96) بحارالانوار، ج78، ص358، چ مؤسسه الوفاء .
97) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص289 .
شمارى از نویسندگان پنداشتهاند که این بحث را تنها متفکران و فلاسفه سیاسى غرب، مطرح کردهاند، ولى با نگاهى گذرا به منابع و متون اسلامى چنین بر مىآید که این موضوع توسط امامان معصوم (ع) بهویژه امام على (ع) (1) و پس از آن بهوسیله عالمان و متفکران مسلمان مطرح شده است . از باب نمونه، ابنخلدون در «مقدمه» (2) ، ابونصر فارابى در «المله» و «آراء اهل المدینة الفاضله» (3) و فقیه بزرگوار ملامحمد باقر سبزوارى، (4) سید جعفر کشفى (5) و بسیارى از دیگر عالمان و متفکران اسلامى به این بحث پرداختهاند .
این مقوله امروزه، از مهمترین و حساسترین مقولاتى است که درباره سرنوشت ایران و اسلام بلکه مستضعفان جهان پس از برپایى حکومت اسلامى در ایران مطرح است .
ابعاد بحث
این بحث از دو زاویه در خور بحث و بررسى است:
الف . از نگاه تاریخى و با توجه به واقعیتهاى خارجى دولتها و حکومتها
از این زاویه ممکن است محقق به تحلیل یک یا چند حکومت نشسته و علل و عوامل بقا و زوال آنها را استخراج کند . مثلا حکومت على (ع) را مورد بحث قرار مىدهیم که آیا حکومت ایشان پایدار بود یا ناپایدار; اگر پایدار بود، عوامل آنچه بود و اگر ناپایدار بود، چه عواملى سبب آن بوده است . بر این اساس پایدارى و ناپایدارى دولتها امرى استخارجى و واقعى که پیرو علل و عوامل گوناگون است . این بحث درباره حکومتهاى حق و ناحق مىآید . این بعد از بحث مىتواند موضوع تحقیقهاى مفصلى قرار گیرد . مرحوم علامه نراقى، نیز به برخى از حکومتها از این زاویه اشاراتى دارند .
ب . از بعد نظرى و بدون توجه به چگونگى حکومتها در گذشته تاریخ
در اینجا به اصول و عواملى که در بقا و زوال حکومتها نقش دارند، باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ بهدست انسان است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» . (6) جامعه و تاریخ نیز همانند دیگر پدیدهها داراى ضابطه و قانون است و قوانینى حاکم بر آن همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنة الله تبدیلا» . (7)
مفهوم زوال و بقا
بقا و زوال حکومتها نیز نمىتواند بدون ضابطه و قانون باشد . در این بخش به شناسایى و تحلیل این اصول خواهیم پرداخت . هر چند هر دو بعد مفید و درسآموز است، ولى در این بخش از نگاه نراقى تنها به پارهاى از اصول و عواملى که مایه بقا و زوال حکومتاند، خواهیم پرداخت . پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و سودمند است:
1 . بقا و زوال به چه معناست؟ آیا به معناى دوام و همیشگى استیا معناى دیگرى دارد؟
بدون تردید اگر بقا را به معنى همیشه بودن بدانیم، هیچ حکومت و دولتى بقا ندارد . به گفته امام على (ع) «الدولة کما تقبل تدبر; (8) دولت همانگونه که به وجود مىآید، از بین مىرود» .
همه حکومتها حتى حکومتهاى حق، در معرض دگرگونى هستند، زیرا عوامل زوال دولت تنها از سوى حاکم نیست، بلکه بسیارى از عوامل از جمله عوامل طبیعى و خارجى، دگرگونى ارزشها، اختلاف و ... در فروپاشى حکومتها مؤثر هستند . مقصود از بقاى حکومت این است که در برابر حوادث گوناگون همانند جنگ، شورش، نارضایتىهاى مقطعى و ... بتواند خود را نگه دارد و در راستاى اهداف اصلى خود گام بردارد . مقصود از زوال حکومت این است که حوادثى همانند آنچه آمد، حکومت را متزلزل و یا نابود کند .
2 . زوال و بقاى حکومت نتیجه همه اصول و عواملى است که بیان خواهیم کرد . هرچند هر یک از آنها به تنهایى مىتواند سستى پایههاى حکومت را سبب گردد، ولى بقا و زوال وقتى حتمى و قطعى است که همه عوامل با هم باشند .
3 . اصول و عواملى که در این بخش آمده، نتیجه تحقیق و بررسى نویسنده در پارهاى از آثار و سخنان علامه نراقى است . بنابراین ممکن استبا پژوهش و تامل بیشتر در دیگر آثار ایشان و یا دیگر عالمان و فقیهان شیعى، بتوان عوامل دیگرى را افزود .
فهرست عوامل بقا و زوال حکومت
علامه نراقى در پارهاى از آثار خود بهویژه در «معراج السعاده» اصول و عواملى که مایه بقاى حکومتاند، و همچنین اصول و مؤلفههایى که مایه سستى و زوال آن مىگردند را، آورده است . البته آن بزرگوار بابى را به این بحث اختصاص نداده، ولى از مباحثى که در این اثر آورده است، مىتوان به شکل بسیار خوبى طرح و دیدگاه وى را بهدست آورد . این اصول از دیدگاه نراقى عبارتند از:
1 . عدالتبنیاد نظام سیاسى،
2 . امر به معروف و نهى از منکر،
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد،
4 نظارت بر عملکرد کارگزاران و ...
در برابر، اصولى چون: سستى در امر به معروف و نهى از منکر، ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم، تجملگرایى، رواج فساد و گناه از عواملى هستند که سبب سستى حکومت و پایههاى آن مىگردند .
از نگاه نراقى، هر نظام سیاسى که توانایى تطبیق کاربردى اصول یاد شده را با جامعه سیاسى خود داشته باشد، بىتردید، نظام سیاسى کارآمد و با ثباتى خواهد داشت، و هر حکومتى توان این کار را نداشته باشد، حکومتش در معرض سستى و زوال قرار خواهد گرفت .
علامه نراقى، به تجزیه و تحلیل اصول یاد شده، گاه به تفصیل و شرح و گاه به اجمال پرداخته است و شاه ایران را براى شناخت این اصول، به مطالعه تاریخ مشاهیر و پادشاهان پیشین ایران و جهان دعوت مىکند، تا از برآیند این مطالعه، علت عظمت و انحطاط حکومتها مشخص گردد .
آموزههاى علامه نراقى در این بخش به عنوان اصول و مبانى خدشهناپذیر، زنده و کارآمد در همه دوران و نظامهاى سیاسى، در خور برابرى و انطباق است . هیچیک از نظامهاى سیاسى بدون پذیرش و عمل به این اصول، توان حل خواستههاى مردم و بقاى حکومت را ندارند .
در این فصل اصول و عوامل یاد شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهیم داد .
1 . عدالتبنیاد نظام سیاسى
شمارى از فقیهان و متفکران اسلامى، از جمله علامه نراقى با اشاره به حدیث معروف:
«الملک یبقى بالعدل مع الکفر و لایبقى مع الظلم بالایمان; پادشاهى بهوسیله عدالتبا کفر پاینده و با وجود ایمان و ظلم و ستم نمىماند» (9)
اولین و مهمترین عامل حیات کشور و حکومت را عدالت مىدانند .
بقا و دوام آن، (11) حیات دین و حدود الهى، (12) عمران و سازندگى، (13) اصلاحات، (14) عزت دین و مسلمانان (15) و ... در گرو اجراى عدالت است . در آیات و روایات بسیار و سیره عملى پیامبر گرامى اسلامى (ص) و امامان معصوم (ع) اجراى عدالتبهعنوان اصلى بنیادین مطرح شده است:
«امرت لاعدل بینکم» (16) ، «قل امر ربی بالقسط» (17) .
به فرموده على (ع) بهترین نوع حکومت، حکومتى است که مبتنى بر عدل باشد . (18)
انتظام امور نظام سیاسى و مردم بسته به عدالت است . (19) در سخنان گهربار على (ع) که علامه نراقى به برخى از آنها اشاره کرده، یکى از پیامدهاى برپایى و اجراى عدالت، قوام دولت و حکومت دانسته شده است، از باب نمونه على (ع) مىفرماید:
«من عمل بالعدل حصن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه; (20) کسى که به عدل کار کند، خداوند حکومت او را نگه مىدارد و کسى که به ستم رفتار نماید، خداوند در نابودى او تعجیل مىکند» .
در جاى دیگر مىفرماید:
«هیچ چیزى همانند عدالت، دولتها را محافظت نمىکند» . (21)
با توجه به روایات یاد شده عدالت رمز ماندگارى نظام سیاسى و ضامن ثبات امنیت است . جدایى قدرت از عدالت در اسلام به هیچ روى، پذیرفته نیست . بنابراین، عدالتبراى قدرت و قدرت براى عدالت ضرورى است . عدالت از آن روى که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است، و از آن روى که نیازمند قدرت است، یکى از ابزارهاى آن است و همراه آن مىباشد .
علامه نراقى بحثهاى عمیق و گستردهاى در این باب دارد . شش فصل از کتاب گرانسنگ معراج السعاده را ویژه این بحث کرده است . با اینکه این کتاب تقریبا ترجمه جامع السعادات است، ولى در بحث عدالت اجتماعى این قاعده رعایت نشده و بسیار مفصل و مشروح بیان شده است و بحثهایى را بهعنوان فواید عدالت و راههاى دستیابى به آن افزوده است . بهنظر مىرسد بحثهاى دقیق، عمیق و گسترده آن بزرگوار در این باره، بازتابى از بحرانى است که جامعهاش درگیر آن بوده، همچنین راه حلى براى آن است .
نراقى براى رویارویى با بحرانى که در روزگار خویش شاهد آن بود، تنها راه حل آن را استوار ساختن روان و رفتار انسان و جامعه بر شیوه عدل و انصاف مىداند .
نراقى در این باب اصول و قواعدى را ارائه مىکند که همگان، اعم از حاکم و مردم مىتوانند با به کارگیرى آن به وضع مطلوب و میانهاى در خصال و رفتار دستیابند . مقصود از سخنان یاد شده این نیست که سخنان نراقى درباره عدالت، محدود به همان زمان است و براى زمان ما کارآیى ندارد، چرا که سخنان او هر چند در پاسخ به بحران روزگار خویش طراحى شده، ولى چون برگرفته از آیات و روایات است، در هر زمانى مىتواند کارآیى داشته باشد و به یارى ما بشتابد .
نراقى به بر پایى عدالت دعوت مىکند، بلکه راههاى رسیدن به آنرا نشان مىدهد و از عمل نکردن به عدالت و پیامدهاى آن سخن مىگوید و این مطالب در همه زمانها کارآیى دارد . همانگونه که اعتدال، به مزاج انسان شادى و نشاط و سلامتى مىبخشد، افراد جامعه نیز در پرتو عدالتبه زندگى بىدغدغه دست مىیابند . اگر عدالت، بنیان زندگى آدمى قرار گیرد، قدرت سیاسى مایه و قوام مىپذیرد و شریعت اجرا مىگردد .
علامه نراقى، پیش از آن که به ابعاد اجتماعى و سیاسى عدالتبپردازد، به جایگاه و ریشههاى آن در ارتباط با نفس و قواى انسانى پرداخته است:
«پیش از این دانستى که قوه انسانیه که مدخلیت در صفات و اخلاق دارد چهارند: قوه عاقله و عامله و غضبیه و شهویه، و دانستى که کمال قوه عامله، انقیاد و اطاعت اوست از براى عاقله، از استعمال سایر قوا در اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است و نقص آن از عدم انقیاد است . پس هر گاه سایر قوا به مرتبه کمال باشند، عدالتخواهد بود و هرگاه ناقص باشند، عدالت منتفى خواهد بود، و تحقق و انتفاى عدالت، تابع کمال و نقص سایر قوا است و عدالت امرى است جامع جمیع صفات کمالیه . پس از براى کسب عدالتبه خصوص کیفیتى خاص و از براى ازاله ضدش که جور است، معالجه مخصوصهاى نیست» . (22)
اهمیت و فضیلت عدالت
نراقى در فصل نخست، در بیان جایگاه عدالت و ریشهیابى و خواص آن با عنوان «در بیان ملکه عدالت» مىنویسد:
«بدان که عدالت افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا که دانستى که مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست . همچنانکه جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل بلکه خود آنهاست» . (23)
آنگاه نراقى، پس از سخنان بسیار مهم و عرفانى در شرافت و فضیلت عدل، به اقسام آن (24) اشاره مىکند و سپس به انواع عادل و جابر مىپردازد .
پیش از آن که به انواع عدل بپردازیم، اشارهاى به مفهوم عدالت، مفید و مناسب مىنماید:
تعریف عدالت
نراقى عدالت را چگونه تعریف مىکند و چگونه با تعیین مصادیق آن به دغدغههاى خود پاسخ مىدهد؟
عدالت مفهومى گسترده دارد . دانشمندان مسلمان در کلام، فلسفه، اخلاق، تفسیر، حدیث و فقه از مفهوم عدالتسخن گفته و در هر یک از دانشهاى یاد شده از زاویه خاص به بررسى آن پرداختهاند . از باب نمونه: در علم اخلاق کتابهایى چون تهذیب الاخلاق ابنمسکویه، اخلاق ناصرى خواجه نصیرالدین طوسى (25) ، جامع السعادات ملامهدى نراقى و معراج السعاده ملااحمد نراقى، هر چند در تفسیر و تبیین قلمرو و مفهوم عدالتبه نکتههاى نو و سودمندى اشاره کردهاند، ولى ریشه سخنان آنان به تعریفى که ارسطو از عدالت داشته برمىگردد . (26)
گروهى از دانشمندان مسلمان از جمله ملامهدى و ملااحمد نراقى، عدالت را به معناى رعایتحد وسط و پرهیز از هر گونه افراط و تفریط دانستهاند . آنان عدالت فردى را به معناى اعتدال و رعایتحد وسط در صفات و ویژگىهاى فردى معرفى کردهاند و همان معنى (پرهیز از افراط و تفریط) را در عدالت اجتماعى یعنى عدالتى که حاکم و سلطان باید به اجراى آن همت گمارند، تعمیم دادهاند . نراقى در معراج السعاده، پس از بیان شرافت اخلاق مىنویسد:
«بدان که عدالتیا در اخلاق استیا در افعال یا در عطاها و قسمت اموال یا در معاملات میان مردمان و یا در حکمرانى و سیاست ایشان و در هر یک از اینها عادل کسى است که میل به یک طرف روا ندارد و افراط و تفریط نکند، بلکه سعى در مساوات نماید و هر امرى را در حد وسط قرار دهد . و شکى نیست که این موقوف استبر شناختن وسط در این امور و دانستن طرف افراط و تفریط و علم به آن در همه امور در نهایت اشکال است و کار هر کسى نیست، بلکه موقوف استبه میزانى عدل که به واسطه آن زیاده و نقصان شناخته شود . همچنان که شناختن مقدار هر وزنى بىزیاده و نقصان محتاج به ترازو نیست که به آن وزن نمایند . و میزان عدل در حد وسط هر امرى نیست . مگر شریعتحقه الهیه و طریقه سنیه نبویه که از سرچشمه وحدت حقیقیه صادر شده [است] . پس آن میزان عدل است در جمیع چیزها و متکفل بیان جمیع مراتب حکمت عملیه است . پس بر عادل واقعى واجب است که حکیمى باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به نوامیس نبویه» . (27)
نراقى در بخشهاى یاد شده به این مطلب اشاره دارد که بر پایى عدالت کار هر کس نیست . کسى مىتواند مجرى عدالتباشد که به شریعت آگاهى کامل داشته باشد، و او جز فقیه داراى شرایط نیست . در حقیقت نراقى در سخنان یاد شده به تئورى ولایت فقیه اشاره کرده است . (28)
به عقیده ما عدالت از مفاهیمى است که براى شناخت آن باید ضد آن یعنى ظلم را بشناسیم . ظلم یعنى ستم و تجاوز از حد . برخى آنرا نهادن چیزى در غیر موضع شایستهاش دانستهاند: «وضع الشیء فی غیر موضعه» . (29) بر این اساس عدالت عبارت است از این که در مسائل فردى و اجتماعى ستم روا نداریم و هر چیزى را در موضع شایستهاش قرار دهیم: «وضع الشیء فی موضعه» . سید رضى در نهج البلاغه از على (ع) نقل کرده است: العدل یضع الامور مواضعها; (30) عدالت، هر چیزى را در جاى خود نهادن است . عدالت اجتماعى در برابر ظلم به اجتماع است . ستم در این عرصه عبارت است از: پایمال کردن حقوق و دست اندازى به حقوق دیگران و عدالت در برابر آن، رعایتحقوق دیگران است . این سخن در همه عرصههاى سیاسى (قدرت)، اقتصادى (ثروت)، احترام اجتماعى (حیثیت) و چگونگى توزیع عادلانه آنها، همچنین برخورد قانون با مردم در خور مطابقت است و کاربرد دارد .
از اشارات نراقى در چند جاى معراج السعاده مىتوان همین معنى را استفاده کرد . (31) درباره تعریف عدالت و مسائل مربوط به آن سخن بسیار است که در جاى خود باید مورد بحث قرار گیرد . در اینجا به همین اندازه بسنده مىکنیم (32) .
آثار و پیامدهاى دنیوى عدالت
علامه نراقى پس از تبیین مفهوم عدالت اجتماعى و ستایش از فضیلت و شرافت انسانى که به اینگونه از عدالت مزین گردد، آثار دنیوى آنرا بىشمار دانسته و یادآور شده است که ذکر همه آثار ممکن نیست . وى سپس به چند فایده اشارت کرده، در برخى از آثار به گونهاى مستقیم پیامد آنرا بقاى حکومت دانسته است، ولى با اندک دقتى مىتوان گفت که همه آثار به گونهاى درباره بقا و پایدارى حکومت است:
1 . ایجاد اعتماد و همراهى
نخستین فایده دنیوى عدالتحاکم، ایجاد اعتماد و همراهى و محبتبین او و مردم است:
«عقل و نقل و تجربه و عیان، ظاهر و روشن است که این شیوه پسندیده مایه تحصیل دوستى نزدیک و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دلهاى سپاهى و رعیت است» . (33)
2 . شهرت حاکمان
فایده دیگر عدالتحاکمان، شهرت ایشان در زمان حیات، و پس از آن به نیک نامى است:
«به این صفتخجسته، نام نیک پادشاه در اطراف و اکناف عالم، مشهور [مىشود] و تا صفحه قیامتبه بلند نامى مذکور مىگردد و هر لحظه دعاى خیر، عاید روح بزرگوارش مىشود» . (34)
3 . دوام و پایدارى حکومت
فایده دیگرى که نراقى براى عدالتیادآور مىشود، رابطه مستقیمى با بحث ما دارد و آن دوام و پایدارى دولت و حکومت است:
«شیوه عدالت و دادخواهى باعث دوام و خلود سلطنت مىگردد، چه دولتسراى پادشاهان را پاسبانى از این هشیارتر و کاخ رفیع البنیان سلاطین را نگاهبانى از این بیدارتر نیست» . (35)
نراقى این پیامد و اثر را به روایات ماثوره از على (ع) مستند ساخته و از قول آن بزرگوار نقل مىکند:
«از ملوک و فرماندهان هر کس که به عدل و داد عمل کند، خداى تعالى، دولت او را در حصار امن خود نگاهدارد و هر که جور و ستم نماید، به زودى او را هلاک گرداند» . (36)
نیز از سخنان آن بزرگوار است:
«حسن السیاسة یستدیم الریاسة; (37) نگاهدارى رعیتبر وجه نیکو کردن باعث دوام ریاست و بقاى آن مىگردد» .
4 . آبادانى کشور
اثر و فایده دیگر عدالتحاکم، آبادى و آبادانى کشور است:
«شیمه کریمه دادگرى و صفتخجسته رعیتپرورى، سبب خوشى روزگار و باعث آبادى هر کشور و دیار است» . (38)
5 . اسوه شدن حکومت
فایده دیگرى که مرحوم نراقى در فواید دنیوى عدالتبدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن کشور و حکومتى است که در آن عدالتبر پا شده است:
«آنکه پادشاه کشورى که به عدالت مشهور گردد، بسا باشد که پادشاهان سایر اقالیم را عرق حمیتبه حرکت در آمده، ایشان نیز طریقه دادگسترى و رعیت پرورى، پیشنهاد خاطر خود ساخته و او نیز در ثواب همه اینها شریک خواهد بود» . (39)
6 . افزایش حرمتحاکمان
افزون بر این شان و شوکت و احترام او در دلها چه در داخل و چه خارج کشور بیشتر مىشود . (40)
7 . رضایت مردم و بقاى حکومت
بیان نوعى فلسفه تاریخ از زاویهاى دیگر در بقاى حکومتبهوسیله اجراى عدالت است . اجراى عدالتسبب رضایت مردم و جذب قلبهاى آنها مىشود و این خود پایدارى حکومت را در پى دارد:
«عدالت و رعیتپرورى باعثبر تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مىگردد و همه رعایا و کافه برایا، شب و روز به دعاى او اشتغال مىدارند و بدین جهت از عمر و عزت برخوردار مىگردد . آرى، آن چه از دعاى رنگ زردان آید، از شمشیر شیر مردان نیاید و کارى که از آه فقیران بر آید، از نیزه دلیران نیاید» . (41)
8 . الفتبین مردم و حکومت
حکمت دیگر اجراى عدالت، آسودگى و احساس رضایت مردم است و این دلدادگى مردمان رشته الفتبین مردم و دولت را محکمتر مىکند:
«چون پادشاه طریقه عدالت را پیشنهاد خود گردانید، همه اصناف به فراغ بال به مکاسب و مقاصد خود اشتغال نمایند، و بازار علم و عمل را رونقى و گلستان شریعت را طراوتى بىاندازه حاصل گردد و به این جهت صاحب شریعت، حفظ و حراست او را نماید . همچنان که مشاهده مىشود که هر فرمانروایى که سعى در حفظ ناموس شریعت نماید و آثار دین و ملت را رواج دهد، دولت او دوام نماید، بلکه روزگار دراز در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او میوه درخت عدالت را بچینند» . (42)
راههاى دستیابى به عدالت
علامه نراقى در مقوله عدالت و رابطه آن با پایدارى دولت و حکومت، به آنچه آمد، بسنده نمىکند . وى براى تقویت پایههاى حکومت راه چاره اندیشیده و با شرح و تفصیل به راههاى دستیابى به عدالت پرداخته و بر آن است که جلوى همه راههایى را که به سستى پایههاى حکومت منتهى مىشود بگیرد:
1 . توکل و اعتماد به خدا
نراقى، شرط نخستبراى دستیابى به عدالت را توکل مىداند تا به همه حاکمان و فرمانروایانى که ادعاى حقانیت و اجراى عدالت دارند، بفهماند در هر موقعیتى که باشند، بدون در نظر گرفتن خداوند نمىتوانند قدرت و یا اقتدارى داشته باشند:
«در هر حالى از احوال به ذات پاک ایزد متعال، متوکل و به فضل و رحمتبىغایتخداوند لمیزل و لایزال، متوسل بوده، توفیق انجام هر مهمى را بر وجه صواب از درگاه رب الارباب مسالت نماید و تمشیت هر امرى را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار، سلوک راه درست را طلبد» . (43)
علت تاکید نراقى، بر این مطلب آن است که قدرت همیشه با طغیان و تکبر همراه است، چون نفس انسانى لحظهاى از شر نفس اماره، خلاصى ندارد . کنترل درونى و مراقبه و محاسبه باید بیش از همه در مورد صاحبان قدرت به کار رود .
2 . پاسدارى از شریعت
پس از آنکه قدرتمند و صاحب اقتدار فهمید که قدرتمند حقیقى خداست و باید تنها در برابر او تسلیم باشد، نوبتبه گام بعدى مىرسد و آن پاسدارى از شریعت و گردن نهادن به قوانین الهى است:
«در هر امرى به قدر مقدور، پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملتبیضا را مکنون ضمیر منیر و پیشنهاد خاطر حقپذیر گرداند» . (44)
چون حاکمان بر این مواظبت کنند و در ترویج دین و اجراى حکم آن اهتمام نمایند، به حکم «الناس على دین ملوکهم» هیچ یک از حاکمان و کارگزاران دیگر شهرها دستبه سوى گناه دراز نخواهند کرد و مجالسى براى انحراف پدید نخواهد آمد و به برکت اجراى شریعت، خانه دین و دنیاى خود و همه مردم آباد و معمور گردد . (45)
3 . جلوگیرى از ستم و تجاوز به حقوق مردم
آیا به همین اندازه که حاکم به اجراى احکام و قوانین شریعت پاىبندى داشت، کافى است و دیگر مسؤولیتى نخواهد داشت؟
علامه نراقى در این جا نیز گامى به جلو نهاده و مىنویسد:
«سوم به بازداشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا نکند، بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاستبساط امن و امان را گسترده، ساحت، مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار، به جاروب معدلتبروبد، چه در هر ظلمى که در ولایت فرمانروایى بر مظلومى شود، فى الحقیقه دامنگیر او مىشود» . (46)
حاکم نباید به این بسنده کند، بلکه پاسدارى کشور از شر دشمنان و امنیت راهها و شهرها را نیز بر خود لازم شمرد . علامه نراقى، عوامل دیگرى چون بهرهگیرى از افراد کاردان و شایسته و نظارت بر آنان، رسیدگى به مستضعفان و دورى از تجمل و رفاهگرایى را از راههاى دستیابى به عدالت مىداند . چون ما این عناوین را بهصورت جداگانه بحثخواهیم کرد، در اینجا به همین اندازه بسنده مىکنیم .
2 . امر به معروف و نهى از منکر
یکى دیگر از اصول و عواملى که در بقا و زوال دولت نقش اساسى دارد، توجه یا بىتوجهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر است .
از نگاه اسلام، افرادى که در اجتماع زندگى مىکنند، همانند سرنشینان یک کشتى، سرنوشت واحدى دارند; همان گونه که کوچکترین تخریبى در کشتى، زندگى به هم پیوند خورده آنان را در معرض خطر جدى قرار مىدهد، در محیط زندگى انسانها هم اگر گناهى صورت گیرد، با زندگى دیگران به گونهاى مستقیم ارتباط پیدا مىکند . بنابراین، عقل حکم مىکند که همگان از گناه و معصیت جلوگیرى کنند .
امر به معروف و نهى از منکر، نظارت همگانى مردم در روابط و مسائل اجتماعى سیاسى امت اسلامى است، بنابراین مسلمانان حق ندارند در برابر رفتار دیگران در اجتماع بىاعتنا باشند، زیرا رفتار آنها در سرنوشت مشترک اجتماع تاثیرگذار است . هیچ کار زشتى در اجتماع انسانى، در نقطه خاصى محدود نمىماند، بلکه به همه جامعه سرایت مىکند . از اینرو، در اندیشه سیاسى اسلام بر عمل به این واجب بزرگ الهى بسیار تاکید شده است . علامه نراقى، چهار فصل از کتاب گرانسنگ «معراج السعاده» را با عناوین زیر به این بحث اختصاص داده است:
1 . در بیان اهتمام به امر به معروف و نهى از منکر .
2 . مراتب امر به معروف و نهى از منکر .
3 . در بیان مجملى از محرمات شایع میان مردم .
4 . کوتاهى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منکر .
اهمیتبحث
در فصل نخست، در اهمیت امر به معروف و نهى از منکر چنین مىنویسد:
«و این اعظم شعائر دین و اقوى علامتشریعت و آیین است و آن مقصد کلى است از بعثت انبیا و ائمه و اوصیا و نایب گردانیدن متدینین از علما، بلکه مدار گردش آسیاى جمیع ادیان است و اختلال آن موجب بازماندن از دوران است و از این جهت مدح و ترغیب به آن در آیات و روایات بى پایان رسیده» . (47)
آن بزرگوار، پس از بیان بخشهاى یاد شده، آیات و روایاتى را که بر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر دلالت دارد، آورده است . (48) نیز به پیامدهاى مثبت و منفى عمل یا عمل نکردن این واجب بزرگ اجتماعى اشاره کرده است . از این آیات و روایات استفاده مىشود که روابط مردم مسلمان با یکدیگر و نیز با حکومت و دولتخود، همچنین روابط حکومت اسلامى با مردم بر اساس «امر به معروف و نهى از منکر» پىریزى شده است .
1 . روابط مسلمانان با یکدیگر براساس امر به معروف و نهى از منکر
اسلام براى پاکسازى محیط و کوتاه کردن دستان گناه آلود از پیکر جامعه به مسلمانان دستور داده است، که با توجه به این اصل بزرگ زشتىها را ریشه کن و خوبىها را رواج دهند و جامعهاى بر اساس خوبىها بنیان نهند:
«والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر; (49) مردان مؤمن و زنان مؤمنه، برخى از آنان، ولى بعضى دیگرند . به معروف فرمان مىدهند واز منکر باز مىدارند» .
اسلام با وضع این قانون مسؤولیتآفرین، مردم را به حضور در اجتماع و حاکمیت ارزشها و جلوگیرى از گناه و فساد فراخوانده است .
آیات و روایات در این باره فراوان است، علامه نراقى، پارهاى از این روایات را گرد آورده است . یکى از روایاتى که ایشان آورده وایتبسیار مهم زیر است:
امام باقر (ع) مىفرماید:
«امر به معروف و نهى از منکر طریقه پیغمبران و شیوه نیکان است . فریضه عظمایى است که سایر فرایض به واسطه آن به پاى داشته مىشود و به آن راهها امن مىگردد و مکاسب حلال مىشود و مظلمهها به صاحبانش رد مىشود و زمین آباد مىگردد و از دشمنان دین انتقام کشیده مىشود . امر شریعت استقامتبه هم مىرساند . پس به دلهاى خود بر معصیت و اهل آن انکار کنید و انکار ایشان را به زبان آورید و روهاى ایشان بخراشید و در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان خوف و اندیشه ننمایید . پس اگر قول شما را قبول کردند و از معصیتباز ایستادند و به حق رجوع کردند، دیگر راهى و تسلطى برایشان نیست . به درستى که تسلط بر کسانى است که مردمان را ظلم مىکنند و در زمین به ناحق سرکشى مىکنند و ایشانند که عذاب دردناک از براى ایشان آماده است . و با این کسان جهاد کنید، با بدنهاى خود و دشمن دارید ایشان را به دلهاى خود» (50) .
بر اساس روایت فوق، اقامه دین و واجبات الهى، امنیت راهها، کسب حلال، جلوگیرى از تضییع حقوق دیگران، آبادانى کشور، دوام و پایدارى شریعت و ... همه در پرتو تکلیف اجتماعى «امر به معروف و نهى از منکر» امکانپذیر است . درمقابل، بىتوجهى به این اصل سبب از بین رفتن حرمتها و حریمها و ارزشهاى اخلاقى و هنجارهاى اجتماعى شده و زمینه را براى رشد ضد ارزشها و ناهنجارىها در جامعه فراهم مىنماید .
در چنین وضعى فساد و تباهى سیاسى، اخلاقى، فرهنگى و اقتصادى چهره مىنماید و جامعه و افرادش را از مسیر انسانیت دور کرده و در مسیر هواهاى نفسانى قرار مىدهد . در نتیجه خداوند رفاه مادى و معنوى و گاه حیات جامعه را در معرض زوال و نابودى قرار مىدهد چرا که به گفته على (ع):
«ایم الله; ما کان قوم قط فی غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، «ان الله لیس بظلام للعبید» ; (51) به خدا سوگند! رفاه و آسایش جز به خاطر گناه از ملتى زایل نشد، زیرا خداوند به کسى ستم نمىکند» .
بنابراین، سستى در امر به معروف و نهى از منکر سبب رواج گناهان، باعث زوال نعمت و گاه عذاب و هلاکت جامعه مىگردد .
پس، براى بقاى حکومت پاکسازى جامعه از عناصر بیمارىزا و گناه، ضرورى و اجتنابناپذیر است . به دیگر سخن: براى بقاى دین، حکومت و جامعه، تداوم امر به معروف و نهى از منکر ضرورى است . چون نراقى براى سستى و ترک امر به معروف، فصل جداگانهاى آورده است، ما نیز به گونهاى مستقل در اینباره سخن خواهیم گفت .
روابط مردم با حکومتها براساس امر به معروف و نهى از منکر
برخورد مردم مسلمان همان گونه که بایکدیگر بر اساس انتقاد سازنده، و امر به معروف و نهى از منکر مىباشد، با حاکمان اسلامى نیز، بر همین مبنا استوار است . هر نظام سیاسى اجتماعى در مسیر حرکتخویش، احتمال لغزش و انحراف از هدفهاى اعلام شده را دارد . این خطر گریبانگیر بسیارى از حکومتها و تحولات اجتماعى بوده است . اسلام به عنوان یک نظام همه سونگر با وضع قانون «نظارت همگانى» از این خطر، پیشگیرى نموده و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمین کرده است . اسلام با طرح تکالیف اجتماعى: امر به معروف، نهى از منکر، اهتمام به امور مسلمانان و ... روش نوینى را براى استحکام بخشیدن به نظام و صیانت آن از آلودگىها در نتیجه سستى و فروپاشى، پى ریخته است . امت اسلامى نمىتواند نسبتبه مسائل سیاسى کشور بىاعتنا باشد، چرا که پیامبر اسلام (ص) فرموده:
«هر که اهتمام در امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست» . (52)
دولتحاکم بر مسلمانان یا عادل است و یا ستمگر در صورت نخست، مردم باید از دولتى که شریعت اسلام را پیاده مىکند و با زشتىها مبارزه مىنماید ومردم را از تجاوز به حقوق یکدیگر باز مىدارد، حمایت کنند و اگر لغزشى از آنان و یا کارگزاران مشاهده کردند، به ارشاد بپردازند .
در صورت دوم، بر اساس مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منکر با دولتبرخورد نمایند .
یکى از یاران رسول خدا (ص) عرض کرد: کدام یک از شهیدان نزد خدا گرامىترند فرمود:
«مردى که پیش حاکم ظالمى سخن حق گویدو آن ظالم او را بکشد و اگر نکشد، دیگر گناه بر او نوشته نشود» . (53)
روابط حکومت اسلامى با امت اسلامى
رابطه حکومت اسلامى با مردم باید بر اساس امر به معروف و نهى از منکر باشد . حکومت اسلامى وظیفه دارد ارزشها را رواج داده و از بدىها و زشتىها در جامعه جلوگیرى نماید . حکومت اسلامى مىتواند براى انجام این مهم نهادهاى ویژهاى را بنیان نهد، چنان که در گذشته چنین بوده است .
برخى از فقیهان، بعضى از مراتب امر به معروف و نهى از منکر را ویژه امام و حاکم اسلامى دانستهاند . علامه نراقى در این باره مىنویسد:
«مرتبه هفتم، شمشیر کشیدن و سلاح داشتن و مجروح کردن [مىباشد] و این مرتبه در نزد اکثر علماى ما موقوف به اذن امام است و از براى رعیتبدون اذن امام جایز نمىدانند، ولى سید مرتضى و جماعتى، از براى کسى که متمکن باشد و موجب فساد نباشد، تجویز کردهاند، اگر چه اذن امام در آن بخصوص نباشد» . (54)
در کتابهاى فقهى اجراى حدود و تعزیرات پس از بحث امر به معروف و نهى از منکر آمده و اجراى آن به حاکم شرع و ولى فقیه واگذار شده است .
3 . گزینش کارگزاران سالم و کارآمد
یکى از اصول پیشنهادى نراقى براى استوارى نظام سیاسى و برپایى عدالت، گزینش کارگزاران سالم و کارآمد براى اداره کارهاى حکومتى است:
«چون خواهد زمام اختیار جمعى از رعایا و فقرا را به دست کسى [بسپرد] و احدى را به تفویض شغلى و عملى ارجمند سازد، همین به کفایت و کاردانى او (55) در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید، بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده، پاکى و ناپاکى او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید . اگر رعیت را به ظالمى سپارد، در امانتى که خدا به او سپرده، خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگرى خواهد کرد و غبار بد نامى آن بر صفحات و جنات او خواهد ماند وادعاى مظلومان نیز به او خواهد رسید» . (56)
در قسمتهاى یاد شده، علامه نراقى، از حاکم مىخواهد که در گزینش همکاران از انسانهاى ناپاک و ستمگر دورى گزیند، چرا که این گونه افراد بنده ثروت و جاهطلبى هستند . حضور این افراد در حکومتباعثسستى پایه حکومت مىگردد . این درد مزمن یکى از مشکلات ناگشودنى بشر امروز است . این گونه افراد در هر کجا باشند، آن جا را آلوده مىسازند و همان گونه که آهنربا جذب آهن مىشود، اینان براى رسیدن به هدفهاى دنیوى خود در پى جذب دیگرانند; دیگرانى که با آنان مشابهت داشته باشند تا به اهداف شوم خود دستیابند . چنین افرادى بىشک، پایدارى نظام سیاسى را متزلزل مىسازند .
گفتارهایى که از نراقى، در این بخش نقل کردیم، برگرفته از عهدنامه مالک اشتر و کلمات قصار آن بزرگوار است . از باب نمونه على (ع) درباره گزینش همکاران مىفرماید:
ثم انظر فی امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباة و اثرة فانهما جماع من شعب الجور و الخیانة; (57) سپس در امور کارگزاران خود به درستى بیندیش و آنها را بر اساس بررسى و آزمایش برگزین . بدون بررسى و یا به جهت دوستىهاى اختصاصى و تبعیض، کسى را به کار مگمار، که این عمل مجموعهاى از شاخههاى ظلم و خیانت است» .
على (ع) در ادامه سخنان فوق از مالک اشتر مىخواهد که از افراد با تجربه و خانوادههاى پاک و صالح و سابقهدار در اسلام استفاده کند که از نظر اخلاقى بهتر و آبرومندتر و طمعشان کمتر و دوراندیشترند .
على (ع) در سخنانى دیگر اشاره مىکند که چند چیز حکومت را بر باد مىدهد، از جمله:
«تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل; (58) جلو انداختن افراد دون مایه و بىکفایت و بى اصل و ریشه و عقب راندن افراد شایسته و لایق» .
در جاى دیگر با صراحت مىفرماید:
«تولى الاراذل و الاحداث الدول دلیل انحلالها و ادبارها; (59) روى کار آن افراد دون مایه و تازه به دوران رسیده، نشانه انحلال حکومت و انحطاط آن است» .
چرا که آنان به هیچ روى، درد و رنج ملتها و مصلحت دین و دولت را نمىدانند . نمونه روشن سخنان امام على (ع) روزگار خود آن بزرگوار و دوران امامت فرزندانش بود که در نتیجه روى کار آمدن احزاب اموى و مروانى و عباسى و فرومایگان، امامان معصوم (ع) از صحنه رهبرى کنار زده شدند و کار به دست نااهلان افتاد . افرادى بىهویت و تبهکار برجان و مال و ناموس مردم مسلط شدند و هر آنچه خواستند کردند و مردان آزادهاى چون حجربن عدى و میثم تمار را سر و دست و زبان بریدند و به چوبههاى دار سپردند و زندانها را از مردان خدا پر کردند .
4 . نظارت بر کارکرد کارگزاران حکومتى
افزون بر نوع افرادى که حاکم، آنان را به همکارى دعوت مىکند، میزان نظارتى که بر کارکردشان دارد، در بقا و زوال حکومت نقش مؤثرى دارد .
به گفته نراقى، به رغم گماردن اشخاصى که «گوهر آنان را بر محک اعتبار زده» (60) باز نباید جانب احتیاط را رها کند و آنها را آسوده گذارد، بلکه، وظیفه دارد، که در جریان چگونگى گردش امور و شیوه رفتار کارگزاران خود با مردم به وسیله بازرسان قرار گیرد، چرا که به بیان نراقى «دامن تزویر دراز و در تلبیس و خدعه باز است» . (61)
نکته مهم و اساسى این است که چه کسى و یا چه کسانى شایستگى دارند این مهم را بر عهده گیرند، نراقى در این باره مىنویسد:
«از خبرداران خداترس و آگاهان قوى النفس خالى از غرض، استفسار فرماید، زیرا که بسى باشد جمعى را که مظنه عرض حال به خدمت صاحب اختیار به ایشان دارد، به رشوت و مال فریفته باشد، چه ظالم و شریر پیوسته در رضاجویى مقربان پادشاه یا امیر، ساعى مىباشند و به انواع خدمات، ایشان را از خود راضى مىدارند . و باشد طایفهاى که رشوت قبول نکنند و از اهل تدین باشند، [اما] از ضعف نفس و اندیشه عاقبتخود زبان در کام خموش کشیده باشند، یا از عاقبت اندیشى از بیان واقع احتیاط کنند، بر مکلفین مهام عباد لازم است همچنان که از دقایق احوال خود باخبر مىباشند، نظر اطلاع بر کیفیت اوضاع سایر ولایات دور دست نیز که حضرت عزت در زیر نگین حشمت ایشان در آورده افکنند . الحاصل صاحبان اختیار را از چگونگى سلوک کارکنان خود در هر ناحیه و بلوک از نزدیک و دور، همیشه مطلع بودن، لازم و ضرور [ى] است» . (62)
تلاش نراقى، براى بستن راههاى نفوذ و انحراف، تحسین برانگیز است . آن بزرگوار پس از یادآورى و ضرورت شایستگىهاى لازم براى کارگزاران و همچنین ضرورت نظارت بر عملکرد کارگزاران، به سیره حاکمان عدل اشاره کرده و سیره آنان را براى همه حاکمان در خور پیروى مىداند . یکى از حکومتهاى مورد نظر نراقى، حکومت عدل على (ع) است . امام على (ع) براى نظارت برکار کارگزاران و مدیران خود، نیروى اطلاعاتى مىگماشت . حتى گاه براى ارزیابى و وارسى کار این نیروها، نیروهاى دیگرى مىگمارد و از این راه کارکرد کارگزاران خود را زیر نظر مىگرفت . در چندین جا از نهج البلاغه از حضرت جملههایى چون: «به من خبر دادهاند» ، (63) «گزارشگران، گزارش دادهاند» (64) خطاب به کارگزاران بازتاب یافته که بیانگر حضور نیروهاى امام، در جاى جاى سرزمین اسلامى براى رساندن اخبار به مرکز است .
افزون بر این، حضرت به کارگزاران برجسته خود سفارش مىکرد: از این شیوه بهره گیرند . در نهج البلاغه نمونههاى فراوانى از این گزارشها و برخورد على (ع) گزارش شده است . (65) علامه نراقى نیز، در فرازهاى زیر به همین مطلب اشاره مىکنند:
«از این جهت «بازرسى» بود که سلاطین معدلتشعار و حکام خیر آثار جاسوسان و خبرگیران در اطراف و جوانب ولایات خود بوده تا ایشان را از احوال گماشتگان ایشان مخبر سازند و بسیار بود که به کسى بر مىخوردند و نام و نشان خود را از او پنهان کرده استفسار احوال مملکت را مىنمودند .» (66)
عوامل زوال دولت
برخى از اصول و عواملى که سبب بقا و پایدارى دولتبودند آوردیم . در این بخش به عواملى که دولت را در معرض زوال و فروپاشى قرار مىدهند خواهیم پرداخت . عالمان و متفکران اسلامى شناسایى و پیشگیرى از عوامل زوال دولت را امرى لازم و ضرورى مىدانند . به عنوان نمونه، فارابى، این کار را از وظایف علم مدنى دانسته و دراینباره مىنویسد:
«علم مدنى، عوامل و شرایطى را در بیشتر اوقات سبب دگرگونى ریاستهاى فاضله و ارزشهاى مدینه فاضله مىگردد شناسایى مىکند و به ریشهیابى چگونگى دگرگون شدن آنها به غیر فاضله مىپردازد .» (67)
از نگاه فارابى و بسیارى از متفکران اسلامى از جمله نراقى، ستم و تجاوز به حقوق مردم، فساد و انحراف جامعه، تجمل گرایى، رعایت نشدن حقوق متقابل دولت و مردم، تفرقه، غفلت دولتمردان از اصول و سرگرم شدن آنها به کارهاى فرعى و ... موجب سستى و فروپاشى حکومت مىگردد .
به پارهاى از عوامل یاد شده اشاره خواهیم کرد:
1 . ستم و پیامد آن
از نگاه نراقى و بسیارى از دیگر متفکران اسلامى، (68) یکى از عواملى که به از بین رفتن دولت و آبادانى کشور کمک مىکند و موجب فرسودگى و ضعف آن مىشود، ظلم و ستم است . آن بزرگوار، بحث مشروحى را در این باره ارائه کرده و از بین رفتن دولت و جامعه را به سبب ستم، طبیعى و اجتنابناپذیر دانسته است . وى سخن را در این باب، از تعریف ستم و نکوهش آن در منابع دینى آغاز مىکند و با ریشهیابى و سپس پیامدهاى زیانبار آن به ویژه سستى و زوال دولتبه عنوان یکى از پیامدهاى ستم، بحث را ادامه مىدهد:
«ظلم در لغتبه معناى کار بىجا کردن است وتعدى نمودن از حد وسط . ظلم به این معنى، جامع همه رذائل و ارتکاب هر یک از قبایح شرعیه و عقلیه را شامل است و این ظلم به معناى اعم است . از براى ظلم معناى دیگرى است که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن به غیر، از کشتن و یا زدن و فحش دادن یا غیبت او کردن، یا مال او را به غیر حق تصرف کردن و گرفتن و یا غیر اینها از کردار و یاگفتارى که باعث اذیت غیر باشد . و این ظلم به معناى اخص است، و بیشتر آنچه در آیات و اخبار متعارف مردم ذکر مىشود، این معنى مراد است» . (69)
آن بزرگوار سپس اشاره مىکند که همه مکاتب عالم چه مادى و چه غیر مادى و همه اصناف بنىآدم، ظلم را قبیح شمردهاند، ولى هیچ مکتبى در گذشته و حال به اندازه اسلام در نکوهش ظلم و مبارزه با ظالم سخن نگفته است . در بسیارى از آیات قرآن کریم از ظلم نکوهش شده و ستمگران لعن و نفرین شدهاند . (70) نیز روایات بى شمارى در این باره از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) نقل شده است .
نراقى با نقل برخى از آیات و روایات به ابعاد این مساله پرداخته و سپس به نقل از امام صادق (ع) روایت مىکند که خداوند به پیامبرى از بنىاسرائیل که در کشور پادشاه ستمگرى زندگى مىکرد، وحى فرستاد که به نزد او رفته و به او بگوید:
«من تو را وا نداشتهام از براى ریختن خون بىگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلکه تو را صاحب اختیار کردم، به جهت آنکه صداى مظلومان را از درگاه من باز دارى و نالههاى ایشان را کوتاه کنى . من نخواهم گذشت از ظلمى که بر احدى شود، اگر چه از جمله کفار باشد . پادشاه حکم شبانى دارد که آفریدگار عالم او را بر رعیت گماشته و از او محافظت ایشان را خواسته و اندکى در حفظ و حراست ایشان اهمال و مسامحه نماید، به زودى دست او را از شبانى ایشان کوتاه فرماید» . (71)
در روایتیاد شده به چند نکته اساسى اشاره شده است:
1 . حاکم از دستدرازى به اموال مردم و خون ریزى بناحق نهى شده است .
در نهج البلاغه نیز على (ع) به مالک اشتر چنین توصیه مىکند:
«ایاک و الدماء بغیر حلها فانه لیس شیء ادعى لنقمته، ولااعظم لتبعته، ولا احرى بزوال نعمة و انقطاع مدة من سفک الدماء بغیر حلها; (72) مالک، از خون ریزى بهناحق بپرهیز، چرا که هیچ چیزى در ایجاد نقمت و تیره روزى و بازتابهاى زیانبار و زوال نعمت و انقطاع مدت حکومت، بیش از خونریزى مؤثر نیست» .
خداوند در روز قیامت نخستین چیزى که درباره آن حکم مىکند، مساله خونریزى بناحق است:
«بنابراین، اى مالک; حکومتخود را با ریختن خونى که حرام است، تقویت نکن، که این عمل نه تنها حکومت را تقویت نمىکند که آن را سست و تضعیف مىکند و بلکه آن را نابود کرده و به دیگران انتقال مىدهد» . (73)
2 . یکى از اهداف حکومت رسیدگى به ستمدیدگان است .
3 . ستم به مردم از سوى حکومت هر چند به کافران، کیفر دنیوى (از بین رفتن حکومت) و اخروى (عذاب آخرت) را در پى خواهد داشت .
4 . پاسدارى از مردم و حفظ حقوق آنان بر عهده حاکم است .
5 . اگر حاکم به وظایف خود عمل نکند، خداوند حکومت او را در معرض زوال و نابودى قرار خواهد داد .
نراقى پس از یادآورى چند روایت دیگر به نصیحت قدرتمندان و حاکمان پرداخته، با اشارات بسیار دقیق و ظریف، آنان را از ستم و ستمگرى بر حذر مىدارد:
«اى کسانى که زمام اختیار بندگان خدا را در دست دارید و خلعت مهترى و سرورى در بر کردهاید! یاد آورید روزى را که در دیوان اکبر ملوک و سلاطین عدالت گستر به خلعت زیباى آمرزش ارجمند و تاج وهاج کرامتسربلند گردند، مبادا شما لباس یاس در بر، و خاک مصیبتبر سر و اشک حسرت از دیده ببارید و دست ندامتبر سرزنید!» . (74)
نراقى براى باز پسگیرى قدرت از سوى خداوند به روایاتى از على (ع) استناد کرده است . از باب نمونه، على (ع) مىفرماید:
«هیچ سلطانى نیست که خداى تعالى او را قوت و نعمتى داده باشد و او به دستیارى آن قوت و نعمتبر بندگان خدا ظلم کند، مگر این که بر خداى تعالى لازم است که آن قوت و نعمت را باز گیرد . نمىبینى که خداى تعالى فرماید: ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (75) به درستى که خداوند تغییر نمىدهد آن چه با طایفه هست از شادى و ذلت و رنج و محنت، تا آن که ایشان نیات و اعمال خود را تغییر دهند» . (76)
نیز آن حضرت مىفرماید:
«بالظلم تزول النعم; (77) به سبب ظلم، نعمتها زایل مىگردد و به نکبت مبدل مىشود» .
علامه نراقى، همه ابعاد ستم را بررسى کرده و همه راهها و توجیههایى را که ستمگران براى ستم به کار مىبرند، مىبندد و تا آن جا پیش مىرود که آه مظلوم را در سستى و زوال حکومت مؤثر مىداند:
«آرى، چه بسا، که ستمکار ظالم، بیدادى بر بیچاره کند که در چارهجویىاش از همه جا بسته و دست امیدش از همه جا گسسته مىشود . ناچار، شکوه و دادخواهى به درگاه پادشاهى برد که ساحت رحمتش گریزگاه بىپناهان و غمخوارى مرحمتش فریادرس دادخواهان است . میر دیوان عدلش به دادخواهى گداى بى سرو پایى، خسرو تاجدارى را دست اقتدار در زیر تیغ انتقام مىنشاند و سرهنگ سیاستش براى خاطرپریشانى سلطان والا شانى را پالهنگ عجز در گردن افکنده و به پاى دار مکافات مىدواند . مظلومى از ضرب چوب ظالمى برخود نپیچد که شحنه غضبش با وى در نپیچد و ستم کیشى اشگى از دیده درویشى فرو نریزد که سیلاب عقوبتش بنیان دولت وى از هم بریزد» . (78)
افزون بر این، ظلم و ستم باعث پریشانى رعیت و موجب ویرانى کشور است، همان گونه که على (ع) مىفرماید:
«آفة العمران من جور السلطان; (79) خرابى آبادىها از جور و ستم پادشاه است» .
نیز مىفرماید:
«من ظلم رعیته نصر اعدائه; (80) هر کس بر رعیتخود ستم کند، دشمنان خود را یارى کرده است» .
نراقى نه تنها سلطان و راس حکومتستم را نشانه مىرود که یاوران ستمگران و یا کسانى را که راضى به کارهاى ستمگرانه آنها باشند و یا به ستمگران خدمت کنند، در گناه و عقوبت، آنان را، همانند ستمگران دانسته و با یادآورى چند حدیث این بحث را خاتمه مىدهد .
2 . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر
همان گونه که قوت و بقاى نظام سیاسى اسلام، وابسته به این واجب بزرگ اجتماعى است، ضعف و آسیب پذیرى آن نیز از همین موضع است . کوتاهى و یا ترک امر به معروف و نهى از منکر، تداوم حکومت را با دشوارىهاى جدى روبه رو مىسازد . به دیگر سخن، این راهبرد، عامل سلامتحرکت ونظام اسلامى است و نبود آن، جامعه و نظام را دچار ضعف و آسیب پذیرى مىکند . در این صورت ممکن است کوچکترین آفت، جامعه و نظام ضعیف و از هم گسیخته را از پاى درآورند .
علامه نراقى، آثار و پیامدهاى زیانبار سهلانگارى در اقامه امر به معروف و نهى از منکر را چنین به تصویر مىکشد:
«و آن [سستى در امر به معروف و نهى از منکر] از جمله مهلکات [مىباشد] و ضرر آن عام و فساد آن تام است، چه اگر بساط امر به معروف ونهى از منکر پیچیده شود و اساس آن برچیده شود، آیات نبوت از میان مردم برطرف [مىشود] و احکام دین و ملت ضایع و تلف مىگردد، و جهل و نادانى عالم را فرا مىگیرد، و ضلالت و گمراهى آشکار مىشود و آثار شریعت رب العالمین فراموش و چراغ آیین سیدالمرسلین خاموش [مىشود] و فتنه و فساد شایع و ولایات و اهل آنها نابود و ضایع مىگردند» . (81)
آن بزرگوار سپس اشاره مىکند در هر دورهاى که عالمى صاحب نفوذ یا حاکمى قدرتمند اقدام به این واجب کرده و در راه دین و آیین، از سرزنش هیچ کس اندیشه نکرد، همه مردمان به طاعات و نیکىها و تحصیل علم و عمل راغب شدند و برکات از آسمان برایشان نازل گشت و ذخیره دنیا و آخرت ایشان حاصل شد . در هر زمانى که عالم عاملى و یا سلطان عادلى همتبر این امر خطیر نگماشت و این کار بزرگ را سهل انگاشت، امر مردم، فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته، مردم به لهو و لعب مشغول و به هوا و هوس گرفتار و خودسر شدند و یاد خدا و فکر روز جزا را فراموش نمودند واز باده معاصى مست و مدهوش گشتند . (82)
از این روى، در آیات و روایات نکوهش بسیار بر ترک امر به معروف و نهى از منکر شده است . از باب نمونه به پارهاى از آیات و روایاتى که نراقى در این باب آورده، اشاره مىکنیم:
خداوند در قرآن مىفرماید:
«لولا ینههم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون; (83) چرا دانشمندان نصارا و علماى یهود، آنها را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال حرام نهى نمىکنند؟ چه زشت است عملى که انجام مىدادند!» .
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:
«باید البته امر به معروف و نهى از منکر نمایند والا بدان شما بر شما مسلط مىشوند . پس خوبان شما دستبه دعا برمى دارند ودعاى ایشان به درجه اجابت نمىرسد» . (84)
از على (ع) همانند سخن فوق آمده است . (85)
پیامبر اسلام (ص) و على (ع) در این دو روایت، درباره تداوم حکومت و زوال آن سخن آخر را فرموده که بر اساس سنت تغییرناپذیر آفرینش، با ترک امر به معروف و نهى از منکر، هیچ چیز، حتى دعاى خوبان نمىتواند جلوى سلطه زورگویان و اشرار را بر جامعه بگیرد و تداوم نظام اسلامى را تضمین نماید .
3 . تجمل گرایى
یکى از عواملى که موجب سستى و ناپایدارى حکومت مىگردد، تجملگرایى است . از نگاه نراقى به هر اندازه جامعه و رهبران آن بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهى فرو روند، به همان میزان از استحکام حکومت کاسته شده و به نابودى و زوال نزدیکتر مىشوند، چرا که تجمل خواهى از پایدارى انسان در برابر دشمنان و مشکلات مىکاهد و حمیت و غیرت دینى را از بین مىبرد و در حقیقتسلاحى که براى پیروزى بر دشمنان لازم است، کاهش یافته و آن وقت است که در برابر تهاجم دشمنان مغلوب واقع خواهند شد .
علامه نراقى در این باره مىنویسد:
«مقصود از مملکتدارى و فرمانفرمایى، استیفاى حظوظ نفسانیه و پیروى لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهى ومناهى باز دارد و همه همت او بر آسایش و آرایش مصروف نباشد» . (86)
سپس آن بزرگوار با استناد به سخن على (ع):
«راس الآفات الوله باللذات; (87) سر همه آفاتها شیفته شدن به لذتهاست» .
همچنین در اشعار فارسى و عربى، مردم و حاکمان را از رو آورى به لذتها و غفلت از امور مملکتبرحذر مىدارد، چرا که تجمل در نهاد آدمى انواع بدىها و فرومایگىها و عادتهاى زشت را پدید آورده و صفات نیکى را که نشانه و راهنماى کشور دارى است، از میان مىبرد .
«اذا غدا ملک باللهو مشتغلا
فاحکم على ملکه بالویل و الخرب; (88)
چون پادشاه مشغول لهو ولعب و مفتون لذتهاى نفسانى گردد و اوقات خود را صرف آن سازد، پادشاهى او تباه و ویران خواهد شد .»
مضمون شعر فوق در بسیارى از آموزههاى دینى آمده است . در آیات و روایات زیادى مسلمانان به کار و تلاش سادهزیستى فراخوانده شده و از راحتطلبى و تجمل گرایى برحذر داشته شدهاند . براى این که کلام به درازا نکشد، از نقل همه آنها خوددارى کرده و تنها به نقل آیهاى بسنده مىکنم:
«و کم اهلکنا من قریة بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلا و کنا نحن الوارثین; (89) چه بسیار از شهرها و آبادىهایى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم . این خانههاى آنهاست که ویران شده و پس از آنان جز اندک کسى در آنها سکونت نکردو ما وارث آنان بودیم» .
ابنخلدون (90) و بسیارى از متفکران اسلامى درباره آثار زیانبار تجملگرایى، به تفصیل سخن گفته و به تحلیل عزت و شوکت مسلمانان وعلل افول وسقوط آنان پرداختهاند و یکى از علتها را تجملگرایى برشمردهاند .
4 . رواج گناه و فساد
از نگاه نراقى از بین رفتن رشد و رفاه و عظمت هر ملتى رابطه تنگاتنگ با گناه و بیمارىهاى اجتماعى دارد .
حکومت دینى هنگامى مىتواند بدون دغدغه به حیات خود ادامه دهد که گناهان به ویژه گناهان بزرگ در جامعه ریشه کن گردد . نراقى با استشهاد به آیه:
«ان الله لایغیر مابقوم حتى یغیروا ما بانفسهم; (91) خدا حال هیچ قومى را دگرگون نخواهد کرد مگر زمانى که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند» .
تغییر اوضاع جوامع را به تغییرى که مردم جامعه در خود ایجاد کنند، وابسته دانسته است . علامه طباطبایى (92) در ذیل آیه فوق اشاره مىکند که سنتخدا بر این است که وضع هیچ قومى را دگرگون نکند مگر آن که خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شکرگزار بودند، به کفران مبدل سازند و یا اگر اهل اطاعت و پیروى از دستورهاى الهى بودند، گناه و معصیت را پیشه خود سازند و یا اگر اهل ایمان و عمل صالح بودند، به شرک بگرایند . در این صورت خداوند نعمتخود را به نقمت وهدایتش را به گمراهى و سعادت را به شقاوت مبدل مىسازد .
علامه نراقى، با استناد به آیات، اثبات مىکند که هر کس گناه کند، نتیجه آن را خواهد دید:
«به واسطه معاصى، قومى بى شمار را خدا در دنیا به انواع عذابها معذب ساخت . خلقى را به طوفان غرق کرد و جماعتى را به صاعقه هلاک ساخت . آتش بر طایفهاى بارانید و شهر گروهى را سرنگون ساخت . شمشیر به دستحبیب خود داد که «رحمة للعالمین» بود تا خلقى بىشمار را از دم تیغ آبدار گذرانید و زن و اطفال ایشان را به اسیرى داد» . (93)
در قسمتهاى یاد شده علامه نراقى با بهرهورى از قرآن، از سقوط و زوال ملل پیشین، چون قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، مدین و ... سخن گفته و چگونگى سقوط و نابودى آنها را براى عبرت آیندگان آورده است . نمونههاى یاد شده هر چند مربوط به مشرکان و کافران است، ولى از برخى آیات و روایات بر مىآید که این یک قانون عام است و اختصاص به کافران و مشرکان ندارد، بلکه همه امتها مشمول این قانونند . امام على (ع) مىفرماید:
«اذا فسد الزمان ساد اللئام; (94) هر گاه زمانه فاسد شود، فرومایگان، سیادت و آقایى مىکنند و حکومت را به دست مىگیرند» .
فساد زمان چیزى، جز به معناى اهل زمان نیست . هر گاه مردم میان على (ع) ومعاویه تفاوت قائل نشوند و مردم بر اساس هوا و هوس در برابر على (ع) بایستند و یا از یارى او تن زنند، در چنین زمانى حکومتهاى فاسد سرکار مىآیند . پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«کما تکونون یولى علیکم; (95) هر گونه باشید، همان گونه بر شما ولایت و سلطه پیدا مىشود» .
اگر گوش به فرمان خدا و پیامبر (ص) و راهبران الهى باشید، خوبان بر شما سلطه و ولایت پیدا خواهند کرد و اگر سخنان آن بزرگوار را نشنوید و از آنها پیروى نکنید، به سلطه و ولایت اشرار گرفتار خواهید شد . این یک قانون کلى است و اختصاص به امت اسلام ندارد، بلکه امتهاى گذشته نیز مشمول همین قانون بودهاند . هر امتى نسبتبه دین و ارزشهاى الهى بىاعتنایى کرد، گرفتار سلطه بدان شد . امام جواد (ع) مىفرماید:
«هر امتى نسبتبه دین بىاعتنایى کرد، خداوند علم کتابش را از آن امت گرفت و هر گاه از خداوند روبرگردانیدند، خداوند دشمنان را بر آنها مسلط کرد» . (96)
پیامبر اسلام (ص) مىفرماید:
«خداوند فرمود: «هر گاه خلق من که مرا مىشناسند، نافرمانى کنند، آن دسته از بندگانم را که مرا نمىشناسند، برآنهامسلط مىکنم» . (97)
بنابراین، عمل و رفتار مردم در این مقوله نقش اساسى دارد . این مردم هستند که در هر زمان با عمل درستسرنوشتخود را رقم مىزنند، زیرا آنها هستند که حکومتها را سرکار مىآورند و اگر قصور کنند و به اشتباه بیفتند، ناگزیر غرامت عمل خود را باید بپردازند .
پىنوشتها:
1) در روزگار صفویه، عبدالکریم بن محمد بن یحیى قزوینى، کلمات قصار على (ع) را در رسالهاى به نام «بقا و زوال دولت در کلمات سیاسى امیرمؤمنان (ع)» گردآورى کرد . این رساله اینک به کوشش: رسول جعفریان، توسط کتابخانه آیةالله مرعشى نجفى، چاپ و منتشر شده است .
2) ابنخلدون، مقدمه، ص294، چ دارالکتب العلمیه، بیروت .
3) ابونصر فارابى، المله، تحقیق دکتر رفیق العجم، ص56 - 60، دار المشرق، بیروت .
ترجمه «المله» در فصلنامه «علوم سیاسى» سال دوم، شماره ششم، ص96 - 97 آمده است .
4) روضة الانوار عباسى، سبزوارى، با مقدمه و تحقیق و تصحیح اسماعیل چنگیزى اردهایى، ص 182 - 192، آیینه میراث .
5) میزان الملوک و الطوائف و صراط المستقیم فى سلوک الخلائف، به کوشش عبدالوهاب فراتى; تحفة الملوک، ج2، ص210 - 212، چ کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س)، شماره 5858 (مجموعههاى نسخ خطى) .
6) رعد (13) آیه11 .
7) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) آیه 43 و فتح (48) آیه 23 .
8) بقا و زوال دولت، ص35 .
9) معراج السعاده، ص345; میزان الملوک و الطوائف، ص54، به کوشش عبدالوهاب فراتى، چ مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى .
10) تحف العقول، ابنشعبه حرانى، ص244، چ مؤسسه اعلمى، بیروت .
11) غرر الحکم، عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، با مقدمه و تصحیح جلال الدین حسینى ارموى، ج3، ص353، چ دانشگاه تهران .
12) همان، ج1، ص64 و 104 .
13) همان، ج6، ص64 .
14) همان، ج4، ص196 .
15) تحف العقول، ص278 .
16) شورى (42) آیه 15 .
17) اعراف (7) آیه 29 .
18) غرر الحکم، ج3، ص420 . نیز فرمود: «خیر السیاسات العدل و العدل خیر الحکم» . ر . ک: همان، ص81 .
19) همان، ج2، ص90 . نیز: «العدل قوام الرعیة و جمال الولاة و العدل نظام الامرة» . ر . ک: همان، ج1، ص198 .
20) همان، ج5، ص355
21) همان، ج5، ص70 و ج2، ص62 و 178; بقا و زوال دولت، ص99 و 105 و ...
22) معراج السعاده، ص44، چ انتشارات جاویدان .
23) همان .
24) همان، ص47 - 49
25) خواجه نصیرالدین طوسى در این کتاب از ابنمسکویه متاثر است . خود آن بزرگوار در مقدمه به صراحت این نکته را آورده است . ر . ک: اخلاق ناصرى، ص4 - 5، مقدمه، چ انتشارات علمیه .
26) عالمان و متفکران مسلمان هر چند پارهاى از مطالب را از ارسطو گرفته، ولى مقلد صرف نبودهاند، بلکه مطالبى بر آن افزودهاند و یا از آن کم کرده و آن را با دیدگاههاى اسلامى مطابقت دادهاند .
27) معراج السعاده، ص46
28) با توجه به سخنان فوق مىتوان گفت که ملامهدى نراقى نیز به ولایت فقیه باور داشته است، چرا که معراج السعاده، ترجمه جامع السعادات است . ر . ک: جامع السعادات، ج1، ص79 .
29) عدل الهى، شهید مطهرى، ص62، انتشارات صدرا; معراج السعاده، ص340 .
30) نهج البلاغه، حکمت 429 .
31) معراج السعاده، ص480 و 347 و 340 .
32) برخى از این مباحث و مطالب را استاد شهید مرتضى مطهرى در کتابهایش آورده است . ر . ک: عدل الهى، ص59 - 63; بیست گفتار، ص27 و 42 - 43; بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص170 - 172 .
33) معراج السعاده، ص350 .
34) همان .
35) همان، ص351 .
36) همان .
37) همان .
38) همان .
39) همان .
40) همان، ص352 .
41) همان .
42) همان .
43) همان، ص353 .
44) همان .
45) همان .
46) همان .
47) همان، ص369 .
48) همان، ص369 - 371 .
49) برائت (9) آیه 71 .
50) معراج السعاده، ص370 .
51) نهج البلاغه، خطبه 178 .
52) معراج السعاده، ص362; اصول کافى، ج2، ص164، کتاب الایمان و الکفر، حدیث 5 .
53) معراج السعاده، ص371 .
54) همان، ص375 .
55) امیرالمؤمنین على (ع) در بسیارى از کلمات قصار خود نبود این شرط را سبب زوال حکومت دانسته است: «سوء التدبیر سبب التدبیر» و «سوء التدبیر ضعف السیاسة» و «من حسنتسیاسته دامت ریاسته» و «حسن السیاسة قوام الرعیة» .
56) معراج السعاده، ص354 .
57) نهج البلاغه، نامه53 .
58) غررالحکم، ج6، ص450 .
59) همان، ج3، ص295 و 129 .
60) معراج السعادة، ص354 .
61) همان جا .
62) همان، ص354 .
63) نهج البلاغه، نامه 40 و 43 .
64) همان، نامه 33 .
65) مجله «حوزه، شماره 99/182 به نمونههایى از بازرسى حضرت اشاره شده است .
66) معراج السعاده، 354 .
67) المله، ابونصرفارابى، 56 - 60 .
68) مقدمه، ابنخلدون، ج2، ص744 .
69) معراج السعاده، ص340 .
70) در قرآن کریم حدود سیصد بار ماده «ظلم» در شکلهاى گوناگون مورد نکوهش قرار گرفته است . نراقى تنها به چند آیه اشاره کرده است .
71) همان، ص342 .
72) نهج البلاغه، نامه53 .
73) همان، نامه53 .
74) معراج السعاده، ص344 .
75) رعد (13) آیه 11 .
76) معراج السعاده، ص344 - 345 .
77) همان .
78) همان، ص345 .
79) همان .
80) همان، ص346 .
81) همان، ص367 .
82) همان، ص 367 .
83) مائده (5) آیه 63 .
84) معراج السعاده، ص367 .
85) نهج البلاغه، نامه47 .
86) همان، ص359 .
87) همان .
88) همان .
89) قصص (28) آیه 58 .
90) مقدمه، ص294، دارالکتب العلمیه، بیروت، مقدمه ابنخلدون با ترجمه پروین گنابادى، ج1، ص320، انتشارات علمى و فرهنگى .
91) رعد (12) آیه 11 .
92) المیزان، ذیل آیه شریفه .
93) معراج السعاده، ص472 .
94) غررالحکم، ج3، ص129 .
95) کنزالعمال، ج6، ص89 . روایت همانند روایت فوق در معراج السعاده، ص353 آمده است .
96) بحارالانوار، ج78، ص358، چ مؤسسه الوفاء .
97) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص289 .