عدالت و آزادى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بحث از عدالت و آزادى یکى از سوال هاى شایع این بوده و هستکه آیا در بین این دو مفهوم، مشکل همگرایى و تنافر غایات واهداف وجود دارد؟ آیا این دو ارزش اصلى به هر شکل که تعریفشوند دچار تعارض مى گردند و یکدیگر را تهدید یا تحدید مىکنند؟ آیا دین، عدالت را مبناى تفکیک میان آزادى و بى بند وبارى مى گیرد و آزادى معارض با عدالت را از بن، آزادى نمىداند و به دیگر سخن (آزادى ناعادلانه) را مفهومى متنافى الاجزاء(پارادوکسیکال) مى شناسد؟
هم چنین مى توان پرسش نمود که آیا این دو جمله متناقض به نظرنمى رسد: آزاد هستید که عادلانه رفتار کنید یا آزادى تا جایىاست که عادلانه باشد؟
دیدگاه هاى غربیاندرباره آزادى و عدالت
ابتدا بى مناسبت نیست که نظرى به تعاریف آزادى در فلسفه سیاسىغرب بیفکنیم. آثار و نوشته هاى مربوط به این موضوع آکنده ازمعانى متعدد هستند و به گفته (آیزا برلین) دویست تعریف در اینباره تاکنون مطرح شده است (1) . هابز در (لویاتان)، آزادى را دالبر غیبت مخالفت مى داند. هم چنان که لاک آن را قدرتى مى داند کهانسان براى انجام یا احتراز از عملى خاص داراست. از نظر کانت،آزادى عبارت از استقلال از هر چیز سواى فقط قانون اخلاقى است. (2)
در فلسفه سیاسى غرب مفهوم آزادى هم در مورد رابطه میان آدمیان(شهروند و حاکم) و هم در مورد شرایط کلى زندگى سیاسى به کاررفته است. دو دیدگاه کلى (ابزاروار) و (اندام وار) دولت همدرباره معنا و ماهیت و حدود آزادى تفاسیر جداگانه و متفاوتىعرضه نموده اند.
در دیدگاه ابزاروار دولت، آزادى به معناى فقدان اجبار و سلطهخارجى بر فرد تفسیر مى شود که همان مفهوم آزادى منفى است. اینمفهوم را به بهترین وجه مى توان در رساله (آزادى) (3) جاناستوارت میل یافت. به گفته میل تنها آزادى که شایستگى این نامرا دارد این است که هرکس به شیوه خاص خودش مصلحتخویش رادنبال کند به شرطى که به مصالح دیگران آسیب نرساند.
آزادى فردغایت زندگى سیاسى است و باید از آزادى اندیشه دفاع کرد، زیراذهن آدمى مهم ترین عامل دگرگونى و تکامل جامعه است. (4) از نظرمیل، اعمال انسان به دو بخش معطوف به خود و معطوف به دیگرانتقسیم مى شود و هیچ کس حق ندارد در اعمال مورد اول به غیراز موارد استثنایى و در جهت منافع فرد دخالت کند.
از سوى دیگر در اندیشه افرادى مانند (لاک)که تعریف عدالت را درقرارداد اجتماعى معنا مى کنند، (قدرت سیاسى براساس رضایت افرادآزاد و خردمند تاسیس شده است.) بنابراین اطاعت از این قدرتباید در جهتحفظ و تقویت آزادى فرد صورت گیرد. پیوستن فردآزاد به جمع یا دولت اختیارى است، نه به این معنا که وى مىتواند قدرت دولت را به عنوان قدرت مشروع بپذیرد یا نپذیرد. حقعصیان در مقابل قدرت یکى از جلوه هاى اساسى آزادى در برداشتابزاروار از دولتبه شمار مى رود. (5)
پس در ایده (لاک) و در نظر اصحاب قرارداد اجتماعى، رابطه عدالتو آزادى بدین گونه است که انسان ها مى بایستى فارغ از هرگونهمانع و اراده خودسرانه دیگران بتوانند آزادانه در عقد قراردادبا همنوعان خود شرکت جویند و آن چه را که آن ها آزادانه بهعنوان توافق خویش مورد قرارداد لحاظ مى کنند عادلانه است.
رفتار اجتماعى و سیاسى آزادانه افراد در پرتو توافق هاىآزادانه و مورد پیمان آن ها شکل مى گیرد، و زندگى مدنى کهکمال انسان ها در پرتو آن میسر مى شود این گونه پدید آمده واستمرار مى یابد.
اما در برداشت اندام وار، آزادى به معناى پذیرش عقل یا ارادهکل جامعه و دولت تلقى شده و فرد با شرکت در نظم اخلاقى کهمبتنى بر اراده عمومى است، به آزادى راستین دست مى یابد.
بنابراین آزادى نه در تبعیت از اغراض و امیال شخصى بلکه درتبعیت از اراده اخلاقى جامعه تحقق مى یابد. این معنا از آزادىشبیه معنایى است که از آزادى مثبت مطرح شده است.
در توضیح دو اصطلاح مشهور آزادى منفى و مثبتباید گفت: در حقیقتاز زمانى که (آیزا برلین) سخنرانى معروف خود را با عنوان (دومفهوم آزادى) در (آکسفورد) ایراد کرد و سپس متن آن را در سال1958 منتشر ساخت چهارچوب بحث درباره آزادى بر دو محور معناىمثبت و منفى آزادى ریخته شد. به گمان برلین، آزادى دو صورتدارد: یکى مفهوم منفى آزادى که مراد از آن، نبود محدودیت استو با حرف اضافه (از) مشخص مى گردد: فرد از محدودیت رهاست و درراهى که پیش گرفته است کسى مزاحمتى برایش فراهم نمى کند; مثلاآزادى بیان و عقیده از این نوع آزادى اند. دیگرى مفهوم مثبت،آزادى است و مراد از آن، نبود مانع در راهى است که فرد در آنقدم برمى دارد. حرف اضافه آزادى مثبت (براى) مى باشد و فرد درراهى که پیش گرفته از امکاناتى برخوردار است. تحصیلات رایگاندر نظام هاى آموزشى عامل و نگهبان آزادى مثبت است و فرد بهکمک آن سطح دانش و بینش خود را ارتقا مى دهد. (6)
از این دیدگاه آزادى منفى رهایى فرد از دخالت و اجبار خارجىاست; یعنى این که فرد آن چه خود مى خواهد فارغ از دخالتدیگران انجام دهد، ولى آزادى مثبت در این است که فرد آن چه راواقعا و عقلا باید انجام دهد، انجام دهد. به اعتقاد (برلین) ازلحاظ تاریخى نظریه آزادى مثبتبه پیدایش دولت اقتدارطلب منتهىشده و به نظریه اى در باب قدرت تحول یافته است، زیرا نظام هاىسیاسى، خود و اندیشه شان را نماینده و مترادف عقلانیت دانسته وعملکرد جبارانه خویش را عقلانى، و در نتیجه مساوى با آزادىمعنا نموده اند. برلین با لحاظ تکثر و تنافر ارزش ها و غایاتانسانى و براساس این تکثر غایات و ارزش ها، مفهوم منفى آزادىرا که خواستار وجود حداقلى از آزادى دستیافتنى و نقض ناپذیراست، واقعى تر و انسانى تر دانسته است.
این در حالى است که فیلسوف معاصر انگلیسى (مکفرسون)، ضمن متهمنمودن آزادى منفى به (فردگرایى سودجویانه)، مدافع آزادى مثبتاست و عقیده دارد با از بین رفتن ندرت منابع، آزادى مثبت تحققپذیر است و انسان نه به عنوان مجموعه اى از امیال که به دنبالارضا است، بلکه به عنوان مجموعه اى از توانایى ها، که در پىتحقق یافتن است، پدیدار خواهد گردید. (7)
از سوى دیگر در بین فلاسفه سیاسى معاصر، (جان رالز) از جملهکسانى است که درباره رابطه عدالت و آزادى مباحث مبسوطى ارائهنموده و تلاش دارد تا این دو مفهوم را همساز نماید. همان طور کهقبلا ذکر شد آزادى از دید وى شامل برابرى و عدالت هم هست وعدالت از درون آزادى سر برمى آورد. نظریه عدالت وى به معناىانصاف، شامل دو اصل است که اصل اول و مقدم آن، تصدیق حق مساوىهمگان براى برخوردارى از آزادى هاى اساسى است.
آزادى از دیدگاه اسلام
اما آزادى از دیدگاه اسلام و ربط آن با عدالت چگونه و به چهمعناست؟ (روزنتال) در کتاب خویش درباره دیدگاه هاى مسلماناندرباره آزادى، بیانى مقارن با واقعیت در این زمینه عرضه کردهاست. به باور وى:
(در زبان سیاسى اسلامى براى آزادى از واژه (حریت) استفاده مىشود که در نقطه مقابل عبودیت [غیر خدا] قرار دارد و در دومعنا به کار مى رود: یکى در معناى رهایى از هر آمریت دنیایى ودیگرى رهایى از تمنیات درونى براى وسوسه هاى مادى.) (8)
در آثار اسلام شناسان معاصر نیز همین معنا از آزادى به خوبىمشهود است. به اعتقاد آن ها با چنین فهمى از آزادى، همه انبیاپیام دار آزادى بشر و معارض خودخواهى و خودکامگى بوده اند. درآثار معصومین (ع) نیز پیام آزادى خواهى موج مى زند هم چنان کهعلى (ع) در سندى گویا خطاب به فرزندش امام مجتبى (ع) مىفرماید: (بنده غیرخدا مباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریدهاست.) (9) با چنین نگرشى تفاوت دیدگاه اسلام و مکاتب دیگر دربارهآزادى نمایان است. آیه الله جوادى آملى با استناد به آیات وروایات متعدد در این باره مى نویسد:
(آزادى از دیدگاه اسلام یعنى رها شدن از بردگى و اطاعتغیرخدا... پس آزادى حقیقى انسان در این است که با استغفار، خود را از بند گناهان پیشین برهاند و با ایمان و عمل صالح درزمره (اصحاب یمین) قرار گیرد. این آزادى است که مى تواند مقدمهحیات اصیل و رفیع باشد و (فک رقبه)ى حقیقى همین است.
اما صاحبان و پیروان مکاتب حقوقى دیگر معتقدند که آزادى انسانبه معناى توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز، و از جمله بردگىغیرخدا است. در نگاه آنان، انسان آزاد است که دین را بپذیردیا نپذیرد; زیرا دین را همانند امور قراردادى عادى مى دانندکه انتخاب آن تابع سلیقه است. به این ترتیب، انسان همان گونهکه خانه، لباس، یا غذایش را انتخاب مى کند، دین و اعتقاد خودرا نیز برمى گزیند. بنابراین اعتقاد، دین اساسا برهان پذیرنیست و در عرف و آداب مردم ریشه دارد. اما در مکتب وحى، اینرهایى مطلق به معناى بردگى است، زیرا اگر انسان آزاد باشد کههرچه را مى پسندد به عنوان دین و آیین خود برگزیند، آن گاهاسیر آرزوها و هوس هاى خود مى گردد و از آن پیروى مى کند. وخطاب قرآن در سوره جاثیه (10) مربوط به این افراد است.) (11)
به تعبیر این اندیشمند، انسان اگرچه تکوینا آزاد و در پذیرشعقیده مختار است و در انتخاب هیچ دینى مجبور نیست لیکن تشریعاموظف است دین حق اسلام را بپذیرد و عقیده اى غیر از اسلاماز او پذیرفته نمى شود. اسلام خود را برترین عقاید و ادیاندانسته و بر این باور است که اگر فردى سالم و منصف آزادانه بهتحقیق و تفحص بپردازد، با کمال میل اسلام را برخواهد گزید وسعادت کامل اخروى و ثواب تمام، بهره مسلمانان است.
به این ترتیب اگرچه قرآن (زمر، 1718) (12) انسان ها را تشویق مىکند که سخن هاى گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزینند، امادر همین حال، سخن بهتر را در آیات دیگر (فصلت، 23) (13) معرفى مىکند و دست انسان را در تعیین و تشخیص آن باز نمى گذارد. لذاانسان اگرچه تکوینا و در نظام آفرینش آزاد بوده و مجبور بهانتخاب راه و عقیده اى نیست، اما تشریعا نیز یله و رها نیست وموظف به انتخاب راه حق اسلام استبنابراین آزادى تکوینى درکنار وظیفه تشریعى قابل تفسیر است.
از نگاه قرآن، آزادى مقدمه حیات و ضامن حیات اصیل و ارجمندمادى و معنوى است و این آزادى در پرتو رهایى از بند طواغیتنفسانى و غیر نفسانى و انقیاد و تبعیت از شریعت اسلام پدید مىآید.
رابطه آزادى و عدالت از دیدگاه اسلام
اما تبیین رابطه آزادى و عدالت در اندیشه هاى سیاسى اجتماعىاسلام، رابطه مستقیمى با نوع تعریفى دارد که از این دو مفهوملحاظ مى گردد. پس از شرح مفهوم آزادى باید گفت که مبنایى ترینتعریفى که از عدالت توسط اسلام شناسان و اندیشمندان سیاسى قدیمو جدید صورت گرفته استبه ترتیب اولویت در دو تعریف مرتبط ومکمل زیر خلاصه مى شود:
1- عدالتبه معناى (وضع کل شىء فى موضعه) یا قرار دادن هر چیزدر جاى مناسب خویش.
2- عدالتبه معناى (اعطاء کل ذى حق حقه) یا عطاء به میزاناستحقاق و حق را به حق دار رساندن و استیفاى حقوق.
آیه الله جوادى آملى مانند بسیارى از علماى پیشین، ضمن انتخابتعریف اول جهت عدل، این مفهوم را مانند بسیارى از مفاهیم ارزشىدیگر، در واقع برگرفته از جهان آفرینش و امور تکوینى مى داند.
از دیدگاه وى در نظام آفرینش، هر پدیده اى به جاى خود نشستهاست و سرگرم انجام وظیفه اى متناسب با وضع خود است. اینسازگارى، هم آهنگى، و تناسب کامل بیانگر عدل آفرینش است. وانسان هم همین حالت را از امور تکوینى انتزاع مى کند لذا دراجتماع نیز اگر هرکس به وظیفه خاص خود به طور مناسب عمل کندآن وضع عادلانه است.
اما آیا تعریف (وضع الشى فى موضعه) داراى ابهام است و فقطنمایان گر اصلى کلى فاقد مصادیق واضح مى باشد؟ پاسخ آن است کهبر کلیتیا عمومیت این تعریف نقدى وارد نیست و براى تعیینمصادیق عدالت مى باید به منبعى که عهده دار تطبیق آن ها استمراجعه کرد، که در درجه اول همان شریعت اسلامى و در درجه دومبیان پیامبر(ص) و سایر معصومین(ع) است. به اعتقاد آیه اللهجوادى اگر معصوم، عدل را در قالب مصادیق نشان ندهند، نمى تواندر میان مصادیق بى شمار عدل را شناخت. (14)
از مباحث پیشین نیز به خوبى استنتاج مى شود که بسیارى ازاندیشمندان اسلامى، مبناى عدالت و تعادل و توازن، و (حق) راشریعت اسلامى دانسته اند و اجراى شریعت را منجر به ظهور عدالتمحض دانسته اند; مثلا عالم سده پیشین ملا احمد نراقى عدل را اینگونه تعریف مى کند: (میزان عدل در وسط هر امرى نیست مگر شریعتحقه الهیه و طریقه سنیه نبوى که از سرچشمه وحدت حقیقت صادر شدهپس آن، میزان عدل است در جمع چیزها) از نظر وى عادل واقعى کسىاست که عالم به شریعت الهى و نوامیس نبوى باشد. (15)
با این توضیح رابطه عدالت و آزادى مشخص مى شود. عدالتبه معناىعمل بر مبناى معیار شریعت و انجام تکالیف خاص شرعى در جهتوصول به سعادت الهى است و آزادى هم بدین معنا است که در مسیراین عمل، مانعى وجود نداشته باشد و فرد از موانع و محدودیت هاىنفسانى و طاغوتى رها باشد تا بتواند با کنار زدن بندگىغیرخدا، خود را خلاصى بخشیده و با امتثال شریعتبه آزادىواقعى، که همان سعادت اخروى است، برسد. البته همین عمل بهتکلیف و وظیفه شرعى موجد حق است و فرد با انجام وظیفه بهتر وبیش تر، از استحقاق بالاترى برخوردار گشته و بنا به آیه (اناکرمکم عند الله اتقاکم) (16) با تقواى بیش تر و پرهیز الهه هاىنفسانى و غیرخدایى، از کرامتبیش ترى بهره خواهد برد. و اینعین عدالت و ناشى از ملازمه حق و تکلیف است.
هم چنین آزادى در این معنا فقط به رفع محدودیت ها و موانعمزبور خلاصه نمى شود بلکه همه افراد مى بایستى داراى آزادى عملدر شرکت در مسابقه انجام تکالیف بوده و جهت تحقق استعدادهاىخویش از امکانات مساوى و برابر برخوردار شوند. قبلا یادآورى شدکه استاد شهید مطهرى نیز همین نوع رابطه میان عدالت و آزادىرا تصریح و تشریح نموده اند و ضمن همدوش دانستن حق و تکلیف،زندگى را بنا به آیه 39 سوره نجم (17) مسابقه انجام وظیفه وتکلیف به شمار مى آورند. از نظر ایشان نتیجه و جایزه مسابقههمان بهره مند شدن از حقوق اجتماعى است. جامعه خود داراىمراتب اجتماعى و سیاسى متفاوت است و راه منحصر به فرد تقسیم ودرجه بندى افراد، آزاد گذاشتن آن ها و زمینه مسابقه را فراهمکردن است. آزادى به معناى مذکور اجازه مى دهد که استعدادهاىمتفاوت تکوینى و ذاتى افراد در میدان مسابقه و در شرایطبرابر، تحقق هاى مختلف پذیرد و اختلاف و تفاوت در مراتباجتماعى سیاسى افراد به وجود آید و حیات اجتماعى نیز به همینتنوع و تفاوت مراتب است.
هم چنین آقاى فرهنگ رجایى ضمن بحث از نظریات (آیزا برلین) درمورد آزادى منفى و مثبت معتقد است که در اندیشه اسلامى (آزادىاز یک سو نبود محدودیت و از سوى دیگر تضمن درجه اى از امکاناتو اسباب تحقق آن ها است). به نظر وى بین این تعریف و تعاریفبرلین از آزادى تفاوت عمده اى به چشم نمى خورد.
آقاى رجایى با ترسیم یک چهار ضلعى، روابط عدالت و آزادى رابیان کرده است. در چهار ضلعى مذکور، یک ضلع فرد یا عامل بازىاست، دیگرى نبود محدودیت، سومى توان مندى و میدان عمل [امکاناتجهت تحقق توانایى ها]، و چهارمى جامعه است. آزادى منبع ونیروى محرکه این چهار ضلعى است و در صورتى معنا و تحقق مىیابد که این چهار عامل به صورت متوازن یا عادلانه عمل نمایند.
در این چهارچوب، محدودیت فراوان مانع تحقق توان مندى ها گشته واحساس ناامنى، باعثبسته شدن عرصه مدنى به روى افراد است، لذارفع محدودیت و میدان عمل آزادانه ضرورى است. مشکل اساسى ازدید آقاى رجایى، در شرح عمل متوازن و عادلانه و درک درست از حدو حدود است و این که چیزها را چگونه باید در جاى خود قرارداد؟ از نظر ایشان اگر بنا به تعریف قدما از عدالت، هر چیز درجاى خود قرار گیرد در آن صورت نه به فرد احساس ناامنى و نه بهجامعه احساس نامتعالى دستخواهد داد. (18)
البته باید خاطر نشان کرد که پاسخ آیه الله آملى در رفع ابهامپیرامون حدود عدالت در این جا نیز از کفایت و صحت لازم برخورداراست.
از دیگر اندیشمندان معاصر که از رابطه عدالت و آزادى سخن گفتهاند مى توان از آقاى عبدالکریم سروش یاد نمود، ایشان ضمن لحاظو تایید دو تعریف بیش گفته از عدالت، تعریف وضع الشىء فى موضعه(هر چیز در جاى خود) را تعریفى مجمل و سربسته دانسته که درمقایسه با مفهوم آزادى چیز زیادى را به دست نمى دهد. وى باانتخاب تعریف دوم (ایفاى حقوق)، آن را فاقد منافات با تعریفاول مى داند و به شرح رابطه آن با آزادى مى پردازد.
از نظر ایشان عدالت در معناى استیفاى حقوق، وظیفه استیفاى حقآزادى را براى همه دارد. آزادى تنها یکى از حقوقى که بدینصورت عدالت وظیفه تامین آن را براى همگان دارد نیست، بلکهآزادى از حقوق اساسى و از اجزاى فربه عدالت است و اجزاى دیگرعدالت، بقیه حقوق ما را تشکیل مى دهد.
به اعتقاد آقاى سروش آزادى را نمى توان بدون عدالت مطرح کرد،زیرا دچار نقصان مى شود و باید آزادى همدوش و همراه عدالتبوده و تعریف شود. تنها قید بر آزادى همان عدالت است و آزادىدر خانه عدالت است. (19)
با تکیه بر آراى اندیشمندان یاد شده به ویژه با تاکید بردیدگاه هاى استاد مطهرى و آیه الله جوادى آملى مشخص مى گرددکه بین عدالت و آزادى تناقض و واگرایى وجود ندارد و عدالت،تنها حدود آزادى را بر مبناى شریعت الهى و منابع آن تحدید مىنماید و وظیفه تامین و استیفاى متعادل آن را براى همه افرادبرعهده دارد. پس این دو مفهوم نه تنها متنافى الاجزاء نیستندبلکه مکمل و متمم یکدیگرند. (20)
پىنوشتها:
1- ر. ک به: آیزا برلین، چهار مقاله درباره آزادى، محمد علىموحد (چاپ اول: تهران، خوارزمى، 1368).
2- براى اطلاع بیشتر از این تعاریف و سایر معانى آزادى، ر.ک به:
موریس گرنستون، تحلیلى نوین از آزادى، جلال الدین اعلم (تهران،امیرکبیر، 1370) ص1350.
3- این کتاب با عنوان زیر به فارسى ترجمه شده است: جان استوارتمیل، رساله درباره آزادى، جواد شیخ الاسلامى (چاپ سوم: تهران،مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1363).
4- حسین بشیریه، دولت عقل، پیشین، ص22.
5- همان، ص23، 22.
6- فرهنگ رجایى، (در آزادى، به بهانه درگذشت آیزا برلین)،اطلاعات سیاسى اقتصادى، بهمن و اسفند 1376. شماره 125126،ص22.
7- براى اطلاع بیشتر ر. ک به: حسین بشیریه، همان، ص25،24.
PP.14-28.the Nineteenth century, Leiden: E. J. Brill, 1960,8. Franz Rosental, The muslim concept of Freedom, Prior to
فرهنگ رجایى معقد است که این نگرش روزنتال، یادآور بحثبرلیناز آزادى منفى است. به نظر وى بحث او زمانى جالب مى شود که دربخشى تحت عنوان (آزادى در فلسفه سیاسى) به مرورى بر آراىفلاسفه مسلمان در مورد آزادى در رابطه با اجتماع و قدرت دولتدست مى زند. وى بر اساس آراى فلاسفه اى مانند فارابى، ابن سیناو حتى غزالى نشان مى دهد که آزادى از لوازم جهان دارى مناسباست و این که فارابى (اهیمت مفهوم آزادى سیاسى را براى سعادتو توسعه فردى) کاملا درک مى کرده است. او در ادامه مى افزاید کهحتى براى متفکرى چون غزالى (قدرت سیاسى براى آزادى خطر بالقوهزیادترى دارد تا بردگى)، زیرا بردگى صرفا تصرف فیزیکى برده راتوسط اربابان اقتصاد دربر دارد، در حالى که قدرت سیاسى، کهغزالى آن را جاه مى خواند، نه فقط به دنبال تسلیم مختارانهجسم فرد که تسلیم روح و قلب او نیز هست.
ر. ک به: فرهنگ رجایى، همان، ص22.
9- (ولاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا)، نهج البلاغه، نامه 31،بند 87، ص128.
10- (افرایت من اتخذ الهه هواه; آیا دیدى آن کسى را که هوس خودرا بندگى کرد). (جاثیه، 23)
11- جوادى آملى، همان، ص190، 189.
12- (فبشر عبادى الدین یستمعون القول فیتبعون احسنه; مژده بدهبه بندگان من که سخن را مى شنوند و بهترینش را دنبال مى کنند.)
13- (ومن احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى منالمسلمین; سخن چه کسى بهتر از گفتار آن کس است که به سوى خدافرا خواند و کار نیک انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم؟)
14- ر. ک. به: جوادى آملى، همان، ص198 187.
15- ر. ک به: نراقى، همان، ص4647.
16- حجرات (49) آیه13.
17- (لیس للانسان الا ما سعى; براى آدمى جز آنچه به سعى (و عمل)
خود انجام داده (ثواب و جزائى) نخواهد بود.)
18- ر.ک. به: فرهنگ رجایى، همان، ص2023.
19- براى اطلاع بیشتر ر.ک به: عبدالکریم سروش، (عدالت و آزادى)،جهان اسلام، قسمت اول، دوم، سوم، چهارم، شماره هاى 1140، 1136،1134، 1132، مورخ 15،11،8، 6 مهر 1377، ص3.
20- البته بحث درباره جایگاه آزادى در اسلام بحثبسیار مفصلىاست که در این جا فقط به رابطه این مفهوم با مبحث عدالتبسندهشد. براى اطلاع بیشتر ر. ک. به: (دین و آزادى)، قبسات، سالدوم، شماره پنجم و ششم، پاییز و زمستان 1376، ص244، و مرتضىمطهرى، (اسلام و آزادى عقیده (دست نوشته هاى منتشر نشده».
کیهان، شماره 16374، مورخ27/8/77
هم چنین مى توان پرسش نمود که آیا این دو جمله متناقض به نظرنمى رسد: آزاد هستید که عادلانه رفتار کنید یا آزادى تا جایىاست که عادلانه باشد؟
دیدگاه هاى غربیاندرباره آزادى و عدالت
ابتدا بى مناسبت نیست که نظرى به تعاریف آزادى در فلسفه سیاسىغرب بیفکنیم. آثار و نوشته هاى مربوط به این موضوع آکنده ازمعانى متعدد هستند و به گفته (آیزا برلین) دویست تعریف در اینباره تاکنون مطرح شده است (1) . هابز در (لویاتان)، آزادى را دالبر غیبت مخالفت مى داند. هم چنان که لاک آن را قدرتى مى داند کهانسان براى انجام یا احتراز از عملى خاص داراست. از نظر کانت،آزادى عبارت از استقلال از هر چیز سواى فقط قانون اخلاقى است. (2)
در فلسفه سیاسى غرب مفهوم آزادى هم در مورد رابطه میان آدمیان(شهروند و حاکم) و هم در مورد شرایط کلى زندگى سیاسى به کاررفته است. دو دیدگاه کلى (ابزاروار) و (اندام وار) دولت همدرباره معنا و ماهیت و حدود آزادى تفاسیر جداگانه و متفاوتىعرضه نموده اند.
در دیدگاه ابزاروار دولت، آزادى به معناى فقدان اجبار و سلطهخارجى بر فرد تفسیر مى شود که همان مفهوم آزادى منفى است. اینمفهوم را به بهترین وجه مى توان در رساله (آزادى) (3) جاناستوارت میل یافت. به گفته میل تنها آزادى که شایستگى این نامرا دارد این است که هرکس به شیوه خاص خودش مصلحتخویش رادنبال کند به شرطى که به مصالح دیگران آسیب نرساند.
آزادى فردغایت زندگى سیاسى است و باید از آزادى اندیشه دفاع کرد، زیراذهن آدمى مهم ترین عامل دگرگونى و تکامل جامعه است. (4) از نظرمیل، اعمال انسان به دو بخش معطوف به خود و معطوف به دیگرانتقسیم مى شود و هیچ کس حق ندارد در اعمال مورد اول به غیراز موارد استثنایى و در جهت منافع فرد دخالت کند.
از سوى دیگر در اندیشه افرادى مانند (لاک)که تعریف عدالت را درقرارداد اجتماعى معنا مى کنند، (قدرت سیاسى براساس رضایت افرادآزاد و خردمند تاسیس شده است.) بنابراین اطاعت از این قدرتباید در جهتحفظ و تقویت آزادى فرد صورت گیرد. پیوستن فردآزاد به جمع یا دولت اختیارى است، نه به این معنا که وى مىتواند قدرت دولت را به عنوان قدرت مشروع بپذیرد یا نپذیرد. حقعصیان در مقابل قدرت یکى از جلوه هاى اساسى آزادى در برداشتابزاروار از دولتبه شمار مى رود. (5)
پس در ایده (لاک) و در نظر اصحاب قرارداد اجتماعى، رابطه عدالتو آزادى بدین گونه است که انسان ها مى بایستى فارغ از هرگونهمانع و اراده خودسرانه دیگران بتوانند آزادانه در عقد قراردادبا همنوعان خود شرکت جویند و آن چه را که آن ها آزادانه بهعنوان توافق خویش مورد قرارداد لحاظ مى کنند عادلانه است.
رفتار اجتماعى و سیاسى آزادانه افراد در پرتو توافق هاىآزادانه و مورد پیمان آن ها شکل مى گیرد، و زندگى مدنى کهکمال انسان ها در پرتو آن میسر مى شود این گونه پدید آمده واستمرار مى یابد.
اما در برداشت اندام وار، آزادى به معناى پذیرش عقل یا ارادهکل جامعه و دولت تلقى شده و فرد با شرکت در نظم اخلاقى کهمبتنى بر اراده عمومى است، به آزادى راستین دست مى یابد.
بنابراین آزادى نه در تبعیت از اغراض و امیال شخصى بلکه درتبعیت از اراده اخلاقى جامعه تحقق مى یابد. این معنا از آزادىشبیه معنایى است که از آزادى مثبت مطرح شده است.
در توضیح دو اصطلاح مشهور آزادى منفى و مثبتباید گفت: در حقیقتاز زمانى که (آیزا برلین) سخنرانى معروف خود را با عنوان (دومفهوم آزادى) در (آکسفورد) ایراد کرد و سپس متن آن را در سال1958 منتشر ساخت چهارچوب بحث درباره آزادى بر دو محور معناىمثبت و منفى آزادى ریخته شد. به گمان برلین، آزادى دو صورتدارد: یکى مفهوم منفى آزادى که مراد از آن، نبود محدودیت استو با حرف اضافه (از) مشخص مى گردد: فرد از محدودیت رهاست و درراهى که پیش گرفته است کسى مزاحمتى برایش فراهم نمى کند; مثلاآزادى بیان و عقیده از این نوع آزادى اند. دیگرى مفهوم مثبت،آزادى است و مراد از آن، نبود مانع در راهى است که فرد در آنقدم برمى دارد. حرف اضافه آزادى مثبت (براى) مى باشد و فرد درراهى که پیش گرفته از امکاناتى برخوردار است. تحصیلات رایگاندر نظام هاى آموزشى عامل و نگهبان آزادى مثبت است و فرد بهکمک آن سطح دانش و بینش خود را ارتقا مى دهد. (6)
از این دیدگاه آزادى منفى رهایى فرد از دخالت و اجبار خارجىاست; یعنى این که فرد آن چه خود مى خواهد فارغ از دخالتدیگران انجام دهد، ولى آزادى مثبت در این است که فرد آن چه راواقعا و عقلا باید انجام دهد، انجام دهد. به اعتقاد (برلین) ازلحاظ تاریخى نظریه آزادى مثبتبه پیدایش دولت اقتدارطلب منتهىشده و به نظریه اى در باب قدرت تحول یافته است، زیرا نظام هاىسیاسى، خود و اندیشه شان را نماینده و مترادف عقلانیت دانسته وعملکرد جبارانه خویش را عقلانى، و در نتیجه مساوى با آزادىمعنا نموده اند. برلین با لحاظ تکثر و تنافر ارزش ها و غایاتانسانى و براساس این تکثر غایات و ارزش ها، مفهوم منفى آزادىرا که خواستار وجود حداقلى از آزادى دستیافتنى و نقض ناپذیراست، واقعى تر و انسانى تر دانسته است.
این در حالى است که فیلسوف معاصر انگلیسى (مکفرسون)، ضمن متهمنمودن آزادى منفى به (فردگرایى سودجویانه)، مدافع آزادى مثبتاست و عقیده دارد با از بین رفتن ندرت منابع، آزادى مثبت تحققپذیر است و انسان نه به عنوان مجموعه اى از امیال که به دنبالارضا است، بلکه به عنوان مجموعه اى از توانایى ها، که در پىتحقق یافتن است، پدیدار خواهد گردید. (7)
از سوى دیگر در بین فلاسفه سیاسى معاصر، (جان رالز) از جملهکسانى است که درباره رابطه عدالت و آزادى مباحث مبسوطى ارائهنموده و تلاش دارد تا این دو مفهوم را همساز نماید. همان طور کهقبلا ذکر شد آزادى از دید وى شامل برابرى و عدالت هم هست وعدالت از درون آزادى سر برمى آورد. نظریه عدالت وى به معناىانصاف، شامل دو اصل است که اصل اول و مقدم آن، تصدیق حق مساوىهمگان براى برخوردارى از آزادى هاى اساسى است.
آزادى از دیدگاه اسلام
اما آزادى از دیدگاه اسلام و ربط آن با عدالت چگونه و به چهمعناست؟ (روزنتال) در کتاب خویش درباره دیدگاه هاى مسلماناندرباره آزادى، بیانى مقارن با واقعیت در این زمینه عرضه کردهاست. به باور وى:
(در زبان سیاسى اسلامى براى آزادى از واژه (حریت) استفاده مىشود که در نقطه مقابل عبودیت [غیر خدا] قرار دارد و در دومعنا به کار مى رود: یکى در معناى رهایى از هر آمریت دنیایى ودیگرى رهایى از تمنیات درونى براى وسوسه هاى مادى.) (8)
در آثار اسلام شناسان معاصر نیز همین معنا از آزادى به خوبىمشهود است. به اعتقاد آن ها با چنین فهمى از آزادى، همه انبیاپیام دار آزادى بشر و معارض خودخواهى و خودکامگى بوده اند. درآثار معصومین (ع) نیز پیام آزادى خواهى موج مى زند هم چنان کهعلى (ع) در سندى گویا خطاب به فرزندش امام مجتبى (ع) مىفرماید: (بنده غیرخدا مباش، زیرا خداوند تو را آزاد آفریدهاست.) (9) با چنین نگرشى تفاوت دیدگاه اسلام و مکاتب دیگر دربارهآزادى نمایان است. آیه الله جوادى آملى با استناد به آیات وروایات متعدد در این باره مى نویسد:
(آزادى از دیدگاه اسلام یعنى رها شدن از بردگى و اطاعتغیرخدا... پس آزادى حقیقى انسان در این است که با استغفار، خود را از بند گناهان پیشین برهاند و با ایمان و عمل صالح درزمره (اصحاب یمین) قرار گیرد. این آزادى است که مى تواند مقدمهحیات اصیل و رفیع باشد و (فک رقبه)ى حقیقى همین است.
اما صاحبان و پیروان مکاتب حقوقى دیگر معتقدند که آزادى انسانبه معناى توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز، و از جمله بردگىغیرخدا است. در نگاه آنان، انسان آزاد است که دین را بپذیردیا نپذیرد; زیرا دین را همانند امور قراردادى عادى مى دانندکه انتخاب آن تابع سلیقه است. به این ترتیب، انسان همان گونهکه خانه، لباس، یا غذایش را انتخاب مى کند، دین و اعتقاد خودرا نیز برمى گزیند. بنابراین اعتقاد، دین اساسا برهان پذیرنیست و در عرف و آداب مردم ریشه دارد. اما در مکتب وحى، اینرهایى مطلق به معناى بردگى است، زیرا اگر انسان آزاد باشد کههرچه را مى پسندد به عنوان دین و آیین خود برگزیند، آن گاهاسیر آرزوها و هوس هاى خود مى گردد و از آن پیروى مى کند. وخطاب قرآن در سوره جاثیه (10) مربوط به این افراد است.) (11)
به تعبیر این اندیشمند، انسان اگرچه تکوینا آزاد و در پذیرشعقیده مختار است و در انتخاب هیچ دینى مجبور نیست لیکن تشریعاموظف است دین حق اسلام را بپذیرد و عقیده اى غیر از اسلاماز او پذیرفته نمى شود. اسلام خود را برترین عقاید و ادیاندانسته و بر این باور است که اگر فردى سالم و منصف آزادانه بهتحقیق و تفحص بپردازد، با کمال میل اسلام را برخواهد گزید وسعادت کامل اخروى و ثواب تمام، بهره مسلمانان است.
به این ترتیب اگرچه قرآن (زمر، 1718) (12) انسان ها را تشویق مىکند که سخن هاى گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزینند، امادر همین حال، سخن بهتر را در آیات دیگر (فصلت، 23) (13) معرفى مىکند و دست انسان را در تعیین و تشخیص آن باز نمى گذارد. لذاانسان اگرچه تکوینا و در نظام آفرینش آزاد بوده و مجبور بهانتخاب راه و عقیده اى نیست، اما تشریعا نیز یله و رها نیست وموظف به انتخاب راه حق اسلام استبنابراین آزادى تکوینى درکنار وظیفه تشریعى قابل تفسیر است.
از نگاه قرآن، آزادى مقدمه حیات و ضامن حیات اصیل و ارجمندمادى و معنوى است و این آزادى در پرتو رهایى از بند طواغیتنفسانى و غیر نفسانى و انقیاد و تبعیت از شریعت اسلام پدید مىآید.
رابطه آزادى و عدالت از دیدگاه اسلام
اما تبیین رابطه آزادى و عدالت در اندیشه هاى سیاسى اجتماعىاسلام، رابطه مستقیمى با نوع تعریفى دارد که از این دو مفهوملحاظ مى گردد. پس از شرح مفهوم آزادى باید گفت که مبنایى ترینتعریفى که از عدالت توسط اسلام شناسان و اندیشمندان سیاسى قدیمو جدید صورت گرفته استبه ترتیب اولویت در دو تعریف مرتبط ومکمل زیر خلاصه مى شود:
1- عدالتبه معناى (وضع کل شىء فى موضعه) یا قرار دادن هر چیزدر جاى مناسب خویش.
2- عدالتبه معناى (اعطاء کل ذى حق حقه) یا عطاء به میزاناستحقاق و حق را به حق دار رساندن و استیفاى حقوق.
آیه الله جوادى آملى مانند بسیارى از علماى پیشین، ضمن انتخابتعریف اول جهت عدل، این مفهوم را مانند بسیارى از مفاهیم ارزشىدیگر، در واقع برگرفته از جهان آفرینش و امور تکوینى مى داند.
از دیدگاه وى در نظام آفرینش، هر پدیده اى به جاى خود نشستهاست و سرگرم انجام وظیفه اى متناسب با وضع خود است. اینسازگارى، هم آهنگى، و تناسب کامل بیانگر عدل آفرینش است. وانسان هم همین حالت را از امور تکوینى انتزاع مى کند لذا دراجتماع نیز اگر هرکس به وظیفه خاص خود به طور مناسب عمل کندآن وضع عادلانه است.
اما آیا تعریف (وضع الشى فى موضعه) داراى ابهام است و فقطنمایان گر اصلى کلى فاقد مصادیق واضح مى باشد؟ پاسخ آن است کهبر کلیتیا عمومیت این تعریف نقدى وارد نیست و براى تعیینمصادیق عدالت مى باید به منبعى که عهده دار تطبیق آن ها استمراجعه کرد، که در درجه اول همان شریعت اسلامى و در درجه دومبیان پیامبر(ص) و سایر معصومین(ع) است. به اعتقاد آیه اللهجوادى اگر معصوم، عدل را در قالب مصادیق نشان ندهند، نمى تواندر میان مصادیق بى شمار عدل را شناخت. (14)
از مباحث پیشین نیز به خوبى استنتاج مى شود که بسیارى ازاندیشمندان اسلامى، مبناى عدالت و تعادل و توازن، و (حق) راشریعت اسلامى دانسته اند و اجراى شریعت را منجر به ظهور عدالتمحض دانسته اند; مثلا عالم سده پیشین ملا احمد نراقى عدل را اینگونه تعریف مى کند: (میزان عدل در وسط هر امرى نیست مگر شریعتحقه الهیه و طریقه سنیه نبوى که از سرچشمه وحدت حقیقت صادر شدهپس آن، میزان عدل است در جمع چیزها) از نظر وى عادل واقعى کسىاست که عالم به شریعت الهى و نوامیس نبوى باشد. (15)
با این توضیح رابطه عدالت و آزادى مشخص مى شود. عدالتبه معناىعمل بر مبناى معیار شریعت و انجام تکالیف خاص شرعى در جهتوصول به سعادت الهى است و آزادى هم بدین معنا است که در مسیراین عمل، مانعى وجود نداشته باشد و فرد از موانع و محدودیت هاىنفسانى و طاغوتى رها باشد تا بتواند با کنار زدن بندگىغیرخدا، خود را خلاصى بخشیده و با امتثال شریعتبه آزادىواقعى، که همان سعادت اخروى است، برسد. البته همین عمل بهتکلیف و وظیفه شرعى موجد حق است و فرد با انجام وظیفه بهتر وبیش تر، از استحقاق بالاترى برخوردار گشته و بنا به آیه (اناکرمکم عند الله اتقاکم) (16) با تقواى بیش تر و پرهیز الهه هاىنفسانى و غیرخدایى، از کرامتبیش ترى بهره خواهد برد. و اینعین عدالت و ناشى از ملازمه حق و تکلیف است.
هم چنین آزادى در این معنا فقط به رفع محدودیت ها و موانعمزبور خلاصه نمى شود بلکه همه افراد مى بایستى داراى آزادى عملدر شرکت در مسابقه انجام تکالیف بوده و جهت تحقق استعدادهاىخویش از امکانات مساوى و برابر برخوردار شوند. قبلا یادآورى شدکه استاد شهید مطهرى نیز همین نوع رابطه میان عدالت و آزادىرا تصریح و تشریح نموده اند و ضمن همدوش دانستن حق و تکلیف،زندگى را بنا به آیه 39 سوره نجم (17) مسابقه انجام وظیفه وتکلیف به شمار مى آورند. از نظر ایشان نتیجه و جایزه مسابقههمان بهره مند شدن از حقوق اجتماعى است. جامعه خود داراىمراتب اجتماعى و سیاسى متفاوت است و راه منحصر به فرد تقسیم ودرجه بندى افراد، آزاد گذاشتن آن ها و زمینه مسابقه را فراهمکردن است. آزادى به معناى مذکور اجازه مى دهد که استعدادهاىمتفاوت تکوینى و ذاتى افراد در میدان مسابقه و در شرایطبرابر، تحقق هاى مختلف پذیرد و اختلاف و تفاوت در مراتباجتماعى سیاسى افراد به وجود آید و حیات اجتماعى نیز به همینتنوع و تفاوت مراتب است.
هم چنین آقاى فرهنگ رجایى ضمن بحث از نظریات (آیزا برلین) درمورد آزادى منفى و مثبت معتقد است که در اندیشه اسلامى (آزادىاز یک سو نبود محدودیت و از سوى دیگر تضمن درجه اى از امکاناتو اسباب تحقق آن ها است). به نظر وى بین این تعریف و تعاریفبرلین از آزادى تفاوت عمده اى به چشم نمى خورد.
آقاى رجایى با ترسیم یک چهار ضلعى، روابط عدالت و آزادى رابیان کرده است. در چهار ضلعى مذکور، یک ضلع فرد یا عامل بازىاست، دیگرى نبود محدودیت، سومى توان مندى و میدان عمل [امکاناتجهت تحقق توانایى ها]، و چهارمى جامعه است. آزادى منبع ونیروى محرکه این چهار ضلعى است و در صورتى معنا و تحقق مىیابد که این چهار عامل به صورت متوازن یا عادلانه عمل نمایند.
در این چهارچوب، محدودیت فراوان مانع تحقق توان مندى ها گشته واحساس ناامنى، باعثبسته شدن عرصه مدنى به روى افراد است، لذارفع محدودیت و میدان عمل آزادانه ضرورى است. مشکل اساسى ازدید آقاى رجایى، در شرح عمل متوازن و عادلانه و درک درست از حدو حدود است و این که چیزها را چگونه باید در جاى خود قرارداد؟ از نظر ایشان اگر بنا به تعریف قدما از عدالت، هر چیز درجاى خود قرار گیرد در آن صورت نه به فرد احساس ناامنى و نه بهجامعه احساس نامتعالى دستخواهد داد. (18)
البته باید خاطر نشان کرد که پاسخ آیه الله آملى در رفع ابهامپیرامون حدود عدالت در این جا نیز از کفایت و صحت لازم برخورداراست.
از دیگر اندیشمندان معاصر که از رابطه عدالت و آزادى سخن گفتهاند مى توان از آقاى عبدالکریم سروش یاد نمود، ایشان ضمن لحاظو تایید دو تعریف بیش گفته از عدالت، تعریف وضع الشىء فى موضعه(هر چیز در جاى خود) را تعریفى مجمل و سربسته دانسته که درمقایسه با مفهوم آزادى چیز زیادى را به دست نمى دهد. وى باانتخاب تعریف دوم (ایفاى حقوق)، آن را فاقد منافات با تعریفاول مى داند و به شرح رابطه آن با آزادى مى پردازد.
از نظر ایشان عدالت در معناى استیفاى حقوق، وظیفه استیفاى حقآزادى را براى همه دارد. آزادى تنها یکى از حقوقى که بدینصورت عدالت وظیفه تامین آن را براى همگان دارد نیست، بلکهآزادى از حقوق اساسى و از اجزاى فربه عدالت است و اجزاى دیگرعدالت، بقیه حقوق ما را تشکیل مى دهد.
به اعتقاد آقاى سروش آزادى را نمى توان بدون عدالت مطرح کرد،زیرا دچار نقصان مى شود و باید آزادى همدوش و همراه عدالتبوده و تعریف شود. تنها قید بر آزادى همان عدالت است و آزادىدر خانه عدالت است. (19)
با تکیه بر آراى اندیشمندان یاد شده به ویژه با تاکید بردیدگاه هاى استاد مطهرى و آیه الله جوادى آملى مشخص مى گرددکه بین عدالت و آزادى تناقض و واگرایى وجود ندارد و عدالت،تنها حدود آزادى را بر مبناى شریعت الهى و منابع آن تحدید مىنماید و وظیفه تامین و استیفاى متعادل آن را براى همه افرادبرعهده دارد. پس این دو مفهوم نه تنها متنافى الاجزاء نیستندبلکه مکمل و متمم یکدیگرند. (20)
پىنوشتها:
1- ر. ک به: آیزا برلین، چهار مقاله درباره آزادى، محمد علىموحد (چاپ اول: تهران، خوارزمى، 1368).
2- براى اطلاع بیشتر از این تعاریف و سایر معانى آزادى، ر.ک به:
موریس گرنستون، تحلیلى نوین از آزادى، جلال الدین اعلم (تهران،امیرکبیر، 1370) ص1350.
3- این کتاب با عنوان زیر به فارسى ترجمه شده است: جان استوارتمیل، رساله درباره آزادى، جواد شیخ الاسلامى (چاپ سوم: تهران،مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1363).
4- حسین بشیریه، دولت عقل، پیشین، ص22.
5- همان، ص23، 22.
6- فرهنگ رجایى، (در آزادى، به بهانه درگذشت آیزا برلین)،اطلاعات سیاسى اقتصادى، بهمن و اسفند 1376. شماره 125126،ص22.
7- براى اطلاع بیشتر ر. ک به: حسین بشیریه، همان، ص25،24.
PP.14-28.the Nineteenth century, Leiden: E. J. Brill, 1960,8. Franz Rosental, The muslim concept of Freedom, Prior to
فرهنگ رجایى معقد است که این نگرش روزنتال، یادآور بحثبرلیناز آزادى منفى است. به نظر وى بحث او زمانى جالب مى شود که دربخشى تحت عنوان (آزادى در فلسفه سیاسى) به مرورى بر آراىفلاسفه مسلمان در مورد آزادى در رابطه با اجتماع و قدرت دولتدست مى زند. وى بر اساس آراى فلاسفه اى مانند فارابى، ابن سیناو حتى غزالى نشان مى دهد که آزادى از لوازم جهان دارى مناسباست و این که فارابى (اهیمت مفهوم آزادى سیاسى را براى سعادتو توسعه فردى) کاملا درک مى کرده است. او در ادامه مى افزاید کهحتى براى متفکرى چون غزالى (قدرت سیاسى براى آزادى خطر بالقوهزیادترى دارد تا بردگى)، زیرا بردگى صرفا تصرف فیزیکى برده راتوسط اربابان اقتصاد دربر دارد، در حالى که قدرت سیاسى، کهغزالى آن را جاه مى خواند، نه فقط به دنبال تسلیم مختارانهجسم فرد که تسلیم روح و قلب او نیز هست.
ر. ک به: فرهنگ رجایى، همان، ص22.
9- (ولاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا)، نهج البلاغه، نامه 31،بند 87، ص128.
10- (افرایت من اتخذ الهه هواه; آیا دیدى آن کسى را که هوس خودرا بندگى کرد). (جاثیه، 23)
11- جوادى آملى، همان، ص190، 189.
12- (فبشر عبادى الدین یستمعون القول فیتبعون احسنه; مژده بدهبه بندگان من که سخن را مى شنوند و بهترینش را دنبال مى کنند.)
13- (ومن احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى منالمسلمین; سخن چه کسى بهتر از گفتار آن کس است که به سوى خدافرا خواند و کار نیک انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم؟)
14- ر. ک. به: جوادى آملى، همان، ص198 187.
15- ر. ک به: نراقى، همان، ص4647.
16- حجرات (49) آیه13.
17- (لیس للانسان الا ما سعى; براى آدمى جز آنچه به سعى (و عمل)
خود انجام داده (ثواب و جزائى) نخواهد بود.)
18- ر.ک. به: فرهنگ رجایى، همان، ص2023.
19- براى اطلاع بیشتر ر.ک به: عبدالکریم سروش، (عدالت و آزادى)،جهان اسلام، قسمت اول، دوم، سوم، چهارم، شماره هاى 1140، 1136،1134، 1132، مورخ 15،11،8، 6 مهر 1377، ص3.
20- البته بحث درباره جایگاه آزادى در اسلام بحثبسیار مفصلىاست که در این جا فقط به رابطه این مفهوم با مبحث عدالتبسندهشد. براى اطلاع بیشتر ر. ک. به: (دین و آزادى)، قبسات، سالدوم، شماره پنجم و ششم، پاییز و زمستان 1376، ص244، و مرتضىمطهرى، (اسلام و آزادى عقیده (دست نوشته هاى منتشر نشده».
کیهان، شماره 16374، مورخ27/8/77