آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

جریان‏شناسى انتقادى سیر پیشرفت علوم در دوران معاصر و به ویژه سده‏ى بیستم از منظر اخلاق است. نویسنده نخست از عدم تعهد و آزادى علوم در سیر خود انتقاد کرده و آثار آن را به ویژه در دو علم بیولوژى و ژنتیک بررسى کرده است. وى با بیان دغدغه‏هاى مختلف علم در سده‏ى بیستم اولین دغدغه را علوم اجتماعى، دومین را علم رفتارى و مسائل روان‏شناختى، سومین دغدغه را انرژى هسته‏اى و در فرجام چهارمین را انقلاب بیولوژیک برمى‏شمارد. در این میان، مؤلف رابطه‏ى اخلاق با فن‏آورى را برمى‏رسد و سپس ماهیت ایدئولوژیک علم و نظرات موافقان و مخالفان آن را نقل و نقد کرده و در نهایت از پررنگ شدن جنبه‏ى عملى علم و بى‏اهمیت شمرده شدن ابعاد تئوریک آن سخن مى‏گوید. مؤلف در پایان نتیجه مى‏گیرد که هیچ جنبش علمى بدون اخلاق نه تنها سودى ندارد که سخت زیان‏بخش نیز هست و هر کوشش علمى باید همسان با اخلاق صورت بگیرد.

متن

مى‏دانیم که اختراعات و اکتشافات امروزى در پرتو تحول صنعتى موجود،
واقعیت انکارناپذیر عصر ماست؛ و چون این تحول بدون پشتوانه‏ى دانش به
دست نیامده، مى‏بینیم همین علم به سبب کاربست نادرست، مشکلات
غیراخلاقى ـ انسانى کلانى را به وجود آورده است. بنابراین ناگزیر از طرح
پرسش زیر هستیم: آیا نوعى هماهنگى میان علم و اخلاق (با ماهیت معیارگرا و
انسانیش) وجود دارد؟
پاسخ‏هاى داده شده به این پرسش متفاوت و متعدد است، هر چند همگى
بر این نکته تأکید دارند که بشریت به فضل اکتشافات علمى و ابداعات
تکنولوژیک در حال گذراندن نقطه عطف بسیار بزرگى است.
در پاسخ به این پرسشْ برخى مى‏گویند که آزادى یکى از مؤلفه‏هاى مهم
ابتکار و ابداع علمى است و علم که به مرحله‏ى فوق پیشرفته‏ى امروزین رسیده
است، همانا به سبب آزادى‏اى است که پژوهش‏هاى علمى در دو بعد تئورى و
عملى از آن برخوردار بوده‏اند.
از سوى دیگر پاره‏اى مى‏گویند: در اهمیت آزادى براى پژوهش و ابداع
دانشمندان و محققان شکى نیست، اما این امر باید با مسؤولیتى بزرگ‏تر از
جانب خود دانشمندان و محققان همراه باشد؛ زیرا میان پژوهشگر یا
دانشمندى که تحقیقات و اعمال خود را بر اساس خواسته‏هاى خویش یا به
دستور مقامات رسمى انجام مى‏دهد و در نتیجه مصلحت نوع انسان را در نظر
نمى‏گیرد، با پژوهشگر دیگرى که در اجراى تجربیات و کاربست نظریاتش
جوانب اخلاقى را مدّ نظر دارد، تفاوت فراوان است؛ «و تفاوت میان دانشمند
غیر مسؤول و دانشمند متعهد و مسؤول مانند فرق میان ابزارى مکانیکى است
که کار خود را بدون هیچ احساس و شعورى انجام مى‏دهد و انسانى که وظیفه‏ى
خود را در پرتو ارزش‏هاى اخلاقى و مسؤولیت در برابر دیگران به انجام
مى‏رساند.»[2]


به عنوان نمونه و براى بررسى، دستاوردهاى تکنولوژیک و کاربردهاى
عملى رشته‏ى مهندسى را به بررسى مى‏گذاریم، بدان امید که سویه‏هاى
موضوع این مقاله بیشتر روشن شود.
در عرصه‏ى مهندسى، برخى از دست‏اندرکاران بر آنند که این ساحت باید در
ابعاد تکنولوژیک محض و در اهدافى که در گام نخست وضع مى‏شود منحصر
بماند.
از آن سو گروهى دیگر معتقدند که عرصه‏هاى پژوهش - در تئورى و عمل -
باید دامنه‏اى فراخ‏تر بیابند؛ به گونه‏اى که آثار مسؤولیت و تعهد در تمام مراحل
پژوهش و اجرا آشکار گردد.
اگر چه در خصوص چگونگى تحقق گسترش مورد نظر و اینکه در این راه چه
ابزارى را مى‏توان به کار گرفت، همچنان اختلاف وجود دارد.
این دیدگاه مى‏گوید: واقعیت تلخ موجود که عملاً بشر با آن دست به گریبان
است، در دشواره‏اى دو سویه نهفته است: یکى آثار منفى امکاناتى است که
دانش مهندسى مى‏تواند براى بشریت فراهم کند و از سوى دیگر فوائدى است
که از پیشرفت این رشته‏ى علمى نصیب بشر مى‏گردد. غرب توانسته است در
پهنه‏ى علم و فن‏آورى معجزاتى پدید آورد، اما آیا تمام این پیشرفت علمى با
پیشرفتى همانند در عرصه‏ى اخلاق نیز همراه بوده است و توانسته روابط میان
انسان‏ها را استحکام بخشد؟ آیا تمام این دستاوردها بدون مشکل بوده است؟
آیا علم به خودى خود توانسته است بر برخى از (و نه همه‏ى) مشکلاتِ
برخاسته از سوء استفاده‏ى انسان غالب آید؟ انسان آن‏هنگام که کشفى جدید
مى‏کند یا هنگامى که ابزارى پیشرفته را ابداع مى‏سازد، سخت احساس فخر
کرده، اعتماد به نفس مى‏یابد، اما از سوى دیگر، غالبا از پاره‏اى معضلات مهم
ناشى از این پیشرفت و ابداع روى مى‏گرداند! به محض آنکه توجه ما ـ گاه و
بیگاه ـ به دشواره‏ى تصادفات وحشتناک در بزرگ‏راه‏ها یا استنشاق پاره‏اى از

بخارهاى زیان‏آور یا هواى آلوده به گازهاى سمى معطوف مى‏شود، عده‏اى از
دانشمندان به فروکاستن این خطرها مى‏شتابند و مى‏کوشند آنها را با این سخن
توجیه کنند که پدیده‏هایى اینچنین، مالیاتى است که باید در راه پیشرفت
بپردازیم.
اما حقیقت آن است که بسیارى، براى از بین بردن مشکلات برآمده از سوء
استفاده‏ى وحشیانه از علم یا دست کم کاهش آن نمى‏توانند کارى انجام دهند[3].
مردم در برابر پاره‏اى مشکلات خطرناک برخاسته از حرکت شتابان به سوى
صنعتى‏شدن، چه مى‏کنند؟ نیز این پرسش مطرح است: کنش آنان در برابر
دیدگاهى که آنان را به دانش‏اندوزى براى شهرت یا کسب مال یا تسلط انسان بر
هم‏نوع خود برمى‏انگیزد، چیست؟
آیا مى‏توان گفت: ممکن است علمى باشد که ابعاد انسانى و اخلاقى در آن
مد نظر نباشد و در عین حال مفید هم باشد؟ علمى که راه به سوى سعادت
انسان یا کاستن از رنج شرور نگشاید، چه سودى دارد؟ و آیا اگر دانشمندان
فعالیتشان را در نتایج علمى محض محصور نمى‏کردند و به سویه‏هاى اخلاقى یا
انسانى اهمیت مى‏دادند، بسیارى از مشکلات و نابسامانى‏ها رخ مى‏داد؟
دیدگاه پاره‏اى از دانشمندان آمریکایى و میزان فاصله‏ى آنها از رخدادهاى
سرنوشت‏ساز جهان معاصرمان قابل تأمل است، از آن رو که به محض درگرفتن
آتش جنگ جهانى دوم و گمان برخى از آنها که جنگ مى‏تواند محل خوبى براى
کسب درآمد باشد، اندیشه‏اى در میان آنان پدید آمد که: حیات ایالات متحده به
صنعت اسلحه‏سازى و پیشرفته کردن آن وابسته است. بر این اساس و به شکلى
بى‏سابقه تمام منابع طبیعى و استعدادهاى بشرى براى دستیابى بدین هدف
بسیج گشت و چنان شد که نهادهاى علمى در این عرصه به مسابقه برخاستند و
دانشمندان در گستره‏ى اسلحه و ویرانى، گوى سبقت از هم ربودند، جز آنکه

کاربست گسترده‏ى سلاح‏هاى پیشرفته و به ویژه بمب اتمى، براى مردم
چیزهاى مهمى را روشن ساخت؛ از جمله آنکه رابطه‏اى تنگاتنگ میان تئورى و
عمل وجود دارد، و اینکه «کم‏کارى و بى‏توجهى تحقیقات علمى به سویه‏هاى
انسانى، در روند دانش و فن‏آورى خطرناک است.»[4]؛ چه، از آنجا که دولت
سرمایه‏گذار اصلى پژوهش‏هاى علمى در زمان جنگ جهانى دوم بود و با توجه
به باور شایع در میان مردم که بقاى ایالات متحده با نگه داشتن فرآیند صنعتى و
روش‏هاى تولید حاکم در آن وقت مرتبط است، حکومت پس از جنگ همچنان
همان نقش زمان جنگش را ایفا کرد. به بیان دیگر، وظیفه‏اى که دولت ایالات
متحده در زمان جنگ در عرصه‏ى پژوهش و پیشرفت علمى بر عهده داشت،
پس از جنگ و در زمان صلح نیز همچنان مسؤولیت خود دانست.
مطلوبیت این رویکرد به روند دانش و صنعتى‏سازى آنگاه به اوج خود رسید
که در میان افکار عمومى نیز بازتابى نیک یافت. مردم ـ اگر چه براى دوره‏اى
نسبتا کوتاه ـ در این توهم بودند که شکوفایى صنعت و اقتصاد جداى از
اعتبارات اخلاقى و انسانى رخ مى‏دهد.
از جمله کارهایى هم که این توهم را در روح آمریکایى‏ها تثبیت و تقویت کرد،
این بود که دولت ایالات متحده در یک دوره، بودجه‏ى کلانى را براى پژوهش و
تحقیق علمى منظور کرد. آنقدر که بیشتر از سرمایه‏گذارى‏هاى تمام جوامع کره‏ى
خاکى بود.
با مراجعه به پژوهش‏هایى که در پهنه‏ى علم صورت گرفت، مشخص
مى‏شود که چگونه شمار این پژوهش‏ها به شکلى حیرت‏آور افزایش یافت و
چگونه تعداد برندگان جوایز نوبل در عرصه‏ى علوم دقیقه[5]، در دوره‏ى میان

سال‏هاى 1969-1951 فزونى یافت؛ به گونه‏اى که شمار آمریکایى‏هاى
برنده‏ى جایزه‏ى نوبل در این زمینه به چهل نفر رسید. عددى که از شمار برندگان
جوایز نوبل دیگر کشورها فزون‏تر است، بلکه ایالات متحده‏ى امریکا در سال
1968 تمام جوایز نوبل در رشته‏هاى فیزیک، شیمى، پزشکى و فیزیولژى را از
آنِ خود کرد.
فؤاد زکریا در این خصوص معتقد است: «مبالغه نکرده‏ایم اگر بگوییم محور
زندگى انسان معاصر، صنعت است؛ و مشکلات این انسان نیز غیر مستقیم با این
شکل جدید رویکردهاى اقتصادى در پیوند است؛ از این روست که تمام شرور
فروریخته بر انسان معاصر ـ همچون بحران‏ها و جنگ‏ها ـ با رشد صنعتى سریع
جهان معاصر مرتبط است.»[6]
با وجود پیشرفت‏ها و موفقیت‏هاى چشمگیرى که رویکرد کاربردى کردن
علوم در دیگر عرصه‏ها به دست آورده است، امورى که به خاطر آنها جهان
معاصر شکلى عقلانى‏تر به خود گرفته است، اما عقل بشر همچنان میان اهدافى
که دانشمندان در تحقق آن مى‏کوشند و آنچه در عرصه‏ى عمل رخ داده است،
تفاوت‏هایى را ملاحظه مى‏کند. پیشتر تئورى اصل بود در حالى که اکنون عرصه
عمل و فن‏آورى اصل شده است.
به بیان دیگر، معتقدیم که نگرش سنتى به مسئله معتقد است:
«وظیفه‏ى دانش، جستجو در پدیده‏هاى طبیعى و تلاش براى فهم آنها و
گردآورى اطلاعات است، در حالى که فن‏آورى، کاربست این اطلاعات ـ با
روش‏هایى پویاتر و مؤثرتر ـ در ابداع دستگاه‏ها و نظام‏هاى لازم براى رفاه و
پیشرفت انسان است.»[7]


اما، پیشرفت‏هاى جدید تکنولوژیک در دوره‏ى اخیر و در عرصه‏هاى
کاربردى، رویکرد سنتى به "علم" که آن را نظرى و "فن‏آورى" را عملىِ محض
مى‏داند، دگرگون کرده است؛ چرا که رشد روزافزون عرصه‏هاى پژوهش،
صنعت و نهادهاى آموزشى در دهه‏هاى اخیر، همه و همه دست به دست هم
داده‏اند تا عرصه‏ى فن‏آورى را هر چه بیشتر به حوزه‏ى مسؤولیت دانشمندان
نزدیک کنند. نیز بسیارى از شکوک مانده در اذهان دانشمندان در خصوص
اهداف علم را برطرف سازند. بنا بر این جاى شگفتى نیست که در دوره‏ى اخیر
دستاوردهاى تکنولوژیک عظیمى را شاهدیم که به دنبال همکارى مشترک میان
فن‏آورى و جنبه‏ى تئوریک علم به وجود آمده است.
به هرحال، با وجود آنکه شکاف سنتى میان علم و تکنولوژى تا حد زیادى از
بین رفته است، اما شکاف از گونه‏اى دیگر همچنان وجود دارد. گسست امروز نه
به سبب آن است که تئورى و تکنولوژى از یکدیگر دور مانده‏اند، نیز از آن
روست که شبکه‏هاى ارتباط دهنده میان دانشمندان و تکنسین‏ها و نیز
دانشمندان با دیگر بخش‏هاى جامعه وجود ندارد، بلکه مشکل از آنجا برخاسته
که میان آرزوهاى انسان تناسبى وجود ندارد.
به هر حال، نتیجه‏ى روندى که ایالات متحده براى دانش و صنعت
برنامه‏ریزى کرد و در پیش گرفت، آن شد که در دهه‏هاى اخیر این سده در
عرصه‏هاى تحقیق علمى و پیشرفت تکنولوژیک در رتبه‏ى اول جاى گرفت.
همچنین پاره‏اى از نهادهاى صنعتى کوشیدند که آزمایشگاه‏ها و
پژوهشکده‏هایى با هدف ارائه‏ى خدمات به دولت ایجاد کنند. این کوشش آنها
در کنار تلاششان براى تولید مصنوعاتى بود که مصرف‏کننده را راضى نگاه دارد.
در این میان، اگر چه شک نیست که برخى از نهادهاى صنعتى از اهتمام فراوان
ایالات متحده به دانش بسى سود بردند، ولى تذکر این نکته نیز مهم است که بر
خطرات و چالش‏هاى تحمیلى آینده تأکید شود که مردم با اهتمام بیشتر به

پاره‏اى از نتایج منفى پژوهش علمى بنگرند. «از آن رو که بسیارى از نمایندگان
کنگره و دیگر مسؤولان این پرسش را مطرح کرده‏اند که آیا مبالغ هنگفت اموال
عمومى که براى مباحث بنیادى صرف مى‏شود، عملاً نیز ثمراتى دارد؟ زیرا در
بسیارى از حالات به نظر مى‏رسد دستاوردهاى علمى چنان به سرعت انباشته
مى‏شوند که بدون تلاشى نفس‏گیر نمى‏توان از آنها در مسیر خدمت به بشریت
سود جست.»[8]
از اینجاست که برخى از دانشمندان، اهمیت پژوهش‏ها و تحقیقات علمى
که کتابخانه‏ها را پر کرده است و عامه‏ى مردم از آنها سود نمى‏برند، به پرسش
مى‏کشند.
به نظر مى‏رسد بخش بزرگى از سرزنش متوجه دانشمندان و متخصصانى
است که از نیازهاى حقیقى مردم روى گردانده، چشم خود را بر مشکلات
خطرناک و مهم ناشى از کاربست دانش بدون در نظر گرفتن هیچ معیار اخلاقى
فروبسته‏اند.
اگر در این مطلب شکى نباشد که دانشمندان موفقیت‏هاى بزرگى را در
عرصه‏ى علوم دقیقه به دست آورده‏اند، اما اینکه دانشمندان در مسیر سنتى
علم به راه افتادند بدون آنکه شرایط مختلف و زمان و مکان، نیز تنوع و تضاد
نیازها را در نظر بگیرند، شکست بزرگى محسوب مى‏شود.
1- اخلاق و تحول بیولوژیک معاصر:
اگر به پیوند موجود میان اخلاق و پیشرفت‏ها و تحولات بیولوژیک معاصر
نگاهى بیفکنیم، دلیل خوبى بر آنچه گفتیم مى‏یابیم.
پیشرفت خیره‏کننده‏اى که در تحقیقات ژنتیک و «ساختن موجودات»[9]ـ اگر
این تعبیر درست باشد ـ مى‏بینیم، ما را دچار سرگردانى و حیرت مى‏کند؛ چرا که

هر روز چیزى جدید را کشف مى‏کنیم؛ بلکه بالاتر از آن، موفقیت‏هاى بزرگى که
در این عرصه با سرعتى عجیب به دست مى‏آید، فاصله‏ى میان آنچه را امروز
مى‏توانیم انجام دهیم، آنچه در این ثانیه توانایى داریم و چیزى را که امید داریم
در آینده‏اى نزدیک انجامش دهیم، از بین برده است.
به عنوان نمونه قضیه‏ى «تولید مثل»[10]را در نظر بگیریم. خواهیم دید مسائلى
که دیروز بیولوژیست‏ها را نگران مى‏کرد، دیگر توجه آنها را جلب نمى‏کند؛ یا به
گونه‏اى شده است که در تحقیقات کنونیشان اولویت را به آنها نمى‏دهند؛ زیرا
میان وسائلى که علم در میانه‏ى سده‏ى کنونى ـ به عنوان مثال ـ براى کاهش
جمعیت یا جلوگیرى از تولید مثل به کار مى‏برد، با فن‏آورى پیشرفته‏اى که
امروزه به ما امکان مى‏دهد در خصوصیات ژنتیکى جنین هم دست ببریم، به‏کل
متفاوت است.
همچنین تأثیر موفقیت‏هاى چشمگیر در ساحت بیولوژى و مهندسى ژنتیک،
دیگر به «ساختن موجوات» یا ایجاد ویژگى‏هاى ژنتیکى در انسان‏ها محدود
نیست، بلکه کارْ بالاتر از اینها، احساسات شخصى و ساحت‏هاى وجودى
درونى انسان را نشانه گرفته است.
نظر شما در خصوص ـ مثلاً ـ قضایاى باردارى و تولید مثل چیست که دیگر
وابسته به عمل تلقیح سنتى نیست و فن‏آورى‏هاى جدید توانسته‏اند با حفظ
تخمک یا انتقال و کشت آن در رحم هر زنى که بخواهد، اختیارات فراوانى را
فراروى ما قرار دهند و چنان جایگزین‏هایى را براى ما به وجود آورند، که حتى
در گذشته‏ى نزدیک هم به ذهن هیچ کس خطور نمى‏کرد؟
ممکن است انسان در آینده‏ى نزدیک با استفاده از فن‏آورى پیشرفته که به او
اجازه دهد تخمک را بدون پیوند جنسى، به یکى از سلول‏هاى بدن تلقیح کند،
بتواند نسخه‏اى کاملاً مشابه خود بیافریند؛ همچنین با دستکارى در ژن‏ها بتواند
انحرافات روحى و بیمارى‏ها و نارسایى‏هاى جسمى را از بین ببرد یا دست کم از

تأثیر ناخوشایند آنها بکاهد؛ زیرا بیمارى‏هاى ارثى یا نارسایى‏هاى جسمى به
سبب نقصى است که ژن‏ها دچار آن مى‏شوند؛ از این رو اصلاح نقص ژن‏ها پیش
از ولادت جنین، مى‏تواند بر این بیمارى‏ها و نارسایى‏ها غلبه کند، اما دانش و
فن‏آورى پیشرفته در دهه‏هاى اخیر، مشکلاتى اخلاقى را پدید آورده است که
توجه و اهتمام بیشترى را مى‏طلبد؛ زیرا به همان قدر که دانش و فن‏آورى بر
اندوخته‏ى معرفتى ما مى‏افزاید و توانایى ما بر دستکارى در اشیاء را افزایش
داده، پیوسته گزینه‏هاى جدیدى را در اختیار ما مى‏نهد، همان قدر نیز مسائل
جدیدى را پدید مى‏آورد که بر محور درست و اشتباه، خیر و شر و... مى‏چرخد.
اما معیارهایى که درستى یا اشتباه امور، یا خیر و شر آنها را مشخص مى‏کنند،
از نیازهاى فعلى انسان سرچشمه مى‏گیرند و نه ضرورتا از منابع سنتى؛ چرا که
در این عصرِ انفجار دانش و زمان فن‏آورى پیشرفته و پیچیده، محک اخلاق اندک
اندک به واقعیت ملموس نزدیک و از ایده‏آل‏هاى دور از دسترس جدا مى‏شود. یا
بهتر است بگوییم که این محک اینک به جاى مدارى انسانى و سنتى، بر گرد
محورى انسانى و عقلانى مى‏چرخد.
حقیقت آن است که مفاهیم اخلاقى، در عصر متغیر ما که تحول سریع و
سرسام‏آور ویژگى جداناشدنى آن گشته است، نمى‏تواند بدون دگرگونى و تحول
به سر برد. «حقیقتا زمان چندانى نیست که بشریت شاهد انقلاب‏هایى در
زمینه‏هاى مختلف علم مانند انقلاب انسان در عرصه‏ى اتم، الکترونیک و جنگ
ستارگان بوده و هست، اما ماهیت انقلاب علمى کنونى، بیولوژیک است.»[11]
طبیعتا این نه بدین معناست که دستاوردهاى علمى مهم در عرصه‏هاى
گوناگون علم متوقف یا کم شده است، بلکه مقصود ما آن است که پهنه‏ى انقلاب
بیولوژیک، امروزه توجه دانشمندان، پژوهشگران، فرهیختگان و علماى دین را
بیش از دیگر عرصه‏ها به خود جلب کرده است؛ چرا که پس از جنگ جهانى اول

و انقلاب‏هاى همراه آن در دهه‏ى بیست، کانون توجهات اخلاقى، پهنه‏ى علوم
اجتماعى بود. سپس توجهات به علوم رفتارى و مسائل روان‏شناختى معطوف
شد؛ و همین که آتش جنگ جهانى دوم برافروخته و به دنبال آن انرژى هسته‏اى
به کار گرفته شد، تحولى جدید در مسائل اخلاقى پدید آمد که علم فیزیک بر آن
تحمیل کرد؛ «اما امروزه با تحولى جدید در رویکرد به مسائل اخلاقى مواجه
هستیم که دستاوردهاى انقلاب بیولوژیک بر ما تحمیل کرده است.»[12]بلکه بالاتر
از این، آن‏قدر که اکتشافات بزرگ در فهم اسرار سلول زنده، مسائل اخلاقى حاد
و مشکلات بزرگى را در عرصه ارزش‏ها خلق کرده، کشف اسرار اتم که با هر
معیار و سنجه‏اى رخدادى بس بزرگ بود، چنین مشکلاتى را مطرح ننمود.
در موضوع مورد بحث ما، نظر س. دوجنسکى[13]خواندنى است که درباره‏ىسویه‏هاى اخلاقى و انسانى انقلاب بیولوژیک مى‏گوید: «دستاوردهاى کلان در
عرصه‏ى علوم بیولوژیک واقعا در ژرفا کردن فهم ما از عواملى که روند تحول
ژنتیک را تحت کنترل درمى‏آورد مؤثر بوده است؛ به ویژه فرآیندهایى که تأثیر
مهم در تطور جنس بشرى دارد. اکنون دیگر مردم مى‏دانند که برخى از اَشکال
فن‏آورى پیشرفته، در عرصه‏ى پزشکى و علوم بیولوژیک به وجود آمده که
مى‏توان از آنها در دستکارى در ژن‏ها بهره برد. همچنین «آینده» بسیارى از
ابزارها و فن‏آورى‏هاى پیچیده را برایمان به ارمغان خواهد آورد که عرصه‏هاى
فراخ‏تر و گسترده‏دامن‏ترى را در خصوص تغییر و تحول ژن‏ها فراهم مى‏آورد. به
اینها بیفزایید وسائلى که اکنون در دست ماست و آنها را مى‏توان تا حد زیادى
تحول بخشید. بنا بر این اگر براى انسان مقرر شده است که عرصه‏هایى جدید و
گسترده‏تر را در علم بیولوژیک بگشاید و سر از راز تطور درآورد، پسین‏تر نیز
مى‏تواند سرعت فرآیند تطور را فزونى ببخشد یا آن‏گونه که مى‏خواهد در آن

دگرگونى ایجاد کند.»[14]
از این منظر است که دوجنسکى معتقد است مسأله صرفا به یک مسأله
بیولوژیک محدود نمى‏شود، بلکه علاوه بر آن، مسأله‏اى اجتماعى و اخلاقى نیز
به شمار مى‏رود.
مهم‏ترین دلیل بر اینکه فن‏آورى سویه‏هایى دیگر هم دارد، شکست فاحشى
است که در یک‏چهارم پایانى سده‏ى نوزدهم و آغاز سده‏ى بیستم در ساحت
دانش به‏نژادى[15]روى داد. همان هنگام که دانشمندان توجه خود را تنها بر بعدبیولوژیک معطوف کردند و به جز آن، براى دیگر ابعاد اهمیتى قائل نشدند.
آیا اینان نمى‏دانستند که این فرآیند در درجه نخست و پیش از هر چیز در نظر
داشت شأن او را بالا ببرد؟
از اینجا اهمیت شناخت عواملى که انسان آینده را انسانى بهتر مى‏سازد،
کاملاً روشن مى‏شود. بارودى دومینیک اندیشمند فرانسوى نیز همین نظر را
دارد؛ آنگاه که مسأله‏ى اخلاق و رابطه‏ى آن با دانش بیولوژى را بررسى مى‏کند[16].
بنا بر این تا وقتى این مسئله با بهبود بخشیدن به جنس انسان و بالابردن شأن
او پیوند دارد، چه غرابتى دارد که این مسأله سویه‏هاى اخلاقى، اجتماعى و
فلسفى نیز داشته باشد؟ غرابت ـ به معناى دیگر ـ در محدود کردن خودمان در
دامنه‏اى تنگ نهفته است؛ و آن اینکه بگوییم مسأله به عنوان مثال، صرفا بعدى
بیولوژیک دارد. از اینجاست که بسیارى از اندیشمندان معتقدند برخى از
دانشمندان بیولوژیست باید چندین و چند بار در فکر و عملشان بازنگرى کنند و
خود را مطلق العنان نپندارند که براى هر چیز حکم صادر کنند یا گمان کنند تمام
ابعاد سودمند به حال بشر و بالابرنده‏ى جایگاه او را شناخته‏اند. انسان معاصر

حق دارد که به اقدام گروهى از افراد و نهادهاى غیر دولتى و دولتى ببالد که به
دنبال مباحث اخلاقى علم بوده، مى‏کوشند از ابعاد اجتماعى آن پرده بردارند.
ابعادى که دانشمندان عمداً یا شاید از روى نادانى و ندانستن اهمیت این سویه،
آنها را به اهمال گذاشتند.
شاید تکرار مکررات باشد که بگویم پرسش مهمى که برخى از دانشمندان
علاقه‏مند و نهادهاى مسؤولِ درون‏مایه‏ى اجتماعى و اخلاقى علم مطرح
مى‏کنند، این است: زندگى انسان در پرتو تحول بیولوژیکى معاصر یا صحیح‏تر
انقلاب بیولوژیکى، چگونه خواهد بود و آیا زندگى آینده براى وى توانایى و
خوشبختى فزون‏ترى خواهد آورد یا بر عکس وى را در سیر قهقرا قرار مى‏دهد؟
البته اهتمامى که از منظر اجتماعى و اخلاقى و فلسفى به دستاوردهاى
بیولوژیک در زمینه‏ى ژنتیک، نشان مى‏دهیم، نسبتا جدید است، جز اینکه این
جریان پیوسته شدیدتر مى‏شود به طورى که انسان خود را در برابر چالش‏هاى
فکرى و مکاتب مختلفى مى‏بیند که با پژوهش علمى و درون‏مایه‏هاى مختلف
پژوهش‏هاى علمى در پیوند است. در این چالش‏ها جریانى را هم مى‏بینیم که
پیروان خود را به برداشتن تمام قید و بندهاى علم و پژوهش‏ها و نتایج آن
فرامى‏خواند. در مقابل، جریان دومى وجود دارد که به بستن قید و بند بر پاى
علم دعوت مى‏کند و حتى بالاتر از آن تمام تحقیقات مربوط به تحول بخشیدن
یا دگرگون کردن خصوصیات ژنتیکى بشر را حرام مى‏شمارد. در کنار این دو
جریان افراطى، جریان‏هاى دیگرى هم هستند که در تأیید یا مخالفت با این و آن
جریان، شدت و ضعف دارند.
اگر چه ما در این نوشتار بر آن نیستیم تمام مسائلى را که جریان‏هاى فکرى
چالشگر بر سر انقلاب بیولوژیک و سویه‏هاى اخلاقى آن مطرح مى‏کنند، بیان
نماییم، اما مى‏کوشیم دست کم مسائل محورى این چالش‏ها را ذکر کنیم.
در آغاز مى‏گوییم که زندگى انسان در نزد بیشینه‏ى فلاسفه‏ى اخلاق امرى
مقدس است، اما دیدگاه‏هاى آنان در خصوص اینکه کدام مرحله از مراحل تطور
زندگى انسان از این قداست به صورت کامل برخوردار است، متفاوت مى‏باشد.

سقراط و کانت هر کدام تأکید دارند که هر انسانى در نفس خود حقایقى اخلاقى
را حمل مى‏کند. بنا بر این نیازى ندارد که آنها را از خارج بگیرد[17]. اما آیا این
حقایق اخلاقى هنگام ولادت انسان ظاهر مى‏شوند یا آن هنگام که حرکات
ارادى از او سر مى‏زند یا قداست زندگى انسان به مجرد آمیزش اسپرم مرد و زن
آغاز مى‏گردد و یا غیر از اینها مانند مراحل رشد کودک پس از ولادت و...؟
حق آن است که باید چنین پرسش‏هایى را مطرح کنیم و بکوشیم مفاهیم را به
خوبى مشخص کنیم. تحدید و مشخص‏کردن مفاهیم با مشکلات اجتماعى و
اخلاقى زیادى ارتباط مستقیم دارد؛ مانند: دشواره‏ى اجراى آزمایش بر روى
تخمک زن یا جنین. برخى از مردم مثلاً معتقدند که زندگى در همان دمِ بارور
شدن تخمک[18]توسط اسپرماتوزوییدها آغاز مى‏شود. این نظریه را به طور خاصعلم بیولوژى تأیید مى‏کند؛ به اعتبار اینکه خصوصیات ژنتیکى فرد[19]از همانلحظه مشخص مى‏شود. از اینجا سؤال ذیل را به عنوان مثال مطرح مى‏کنیم:
سقط جنین عملى جایز است یا جنایتى اخلاقى است؟ بلکه اگر بدین منوال
پیش رویم باید بپرسیم: آیا بارورکردن خارج از رحم[20]یعنى بارورکردناسپرماتوزوییدها بدون آمیزش جنسى مرد و زن کارى جایز است یا ممنوع؟ یا
حتى بپرسیم: آیا مى‏توان این کار را از نظر اخلاقى توجیه کرد یا اینکه کارى
ناپسند است؟ این از آن روست که چون جنین‏هایى که بر روى آنها آزمایشاتمان
را انجام مى‏دهیم ممکن است سرنوشتشان به فاضلاب منتهى شود و کنار
زباله‏ها قرار گیرند، اختلاف در دیدگاه‏ها ممکن است به وجود بیابد و بلکه چنان
بالا بگیرد که دیگر مسئله در چارچوب علم بیولوژى محدود نشود، و علم

اخلاق، جامعه‏شناسى، روان‏شناسى و حقوق و حتى دیگر علوم هم وارد این
عرصه شوند و هر یک در این امور دشوار نظر خود را بدهند. شاید همین سبب
شده که پیشرفت علمى و دستاوردهاى تکنولوژیک بزرگ ـ خواه دستاوردهایى
که براى توسعه‏ى آن مى‏کوشیم یا آنها که امید داریم در آینده تحقق یابد ـ دیگر با
یک علم در پیوند نباشد، بلکه فشارهاى خارجى و امور مهمى وجود دارد که در
این خصوص باید در نظر گرفته شوند[21]؟ بدین ترتیب، آیا دیگر تردید اخلاقى یا
غیر اخلاقى بودن در خصوص تجربه‏هاى زندگى‏سازى[22]از طریق سلول‏هاى غیرجنسى جاى تعجب ندارد؟
وقتى آزمایش‏هاى پدید آوردن انسان از سلول‏هاى غیر جنسى به ما افرادى
کاملاً مطابق با هر چیز و هر کس را به ما مى‏دهد، این پرسش بس مهم مطرح
مى‏گردد که هویت و شخصیت انسان چه مى‏شود؟ چرا که هر انسانى هویتى
خاص دارد که او را از دیگرى متمایز مى‏کند. حال اگر هزاران انسان دقیقا مثل هم
باشند، از هویت انسانى چه باقى مى‏ماند؟ البته برخى از بیولوژیست‏ها این
اعتراض را بى‏اهمیت مى‏شمارند. آنان معتقدند که خود طبیعت چنین کارهایى
را بسیار کرده است؛ مثلاً دو قلوهایى که از یک تخمک متولد شده‏اند؛ بلکه بالاتر
از آن، چنین تطابق کاملى میان انسان‏ها را مایه‏ى فخر و سرافرازى فردى
مى‏دانند که با این فن‏آورى پیشرفته به وجود آمده است؛ زیرا سلول‏هایى که به
وسیله‏ى آنها موجودى زنده ساخته مى‏شود، از افرادى متمایز و داراى
خصوصیات ژنتیکى عالى جدا مى‏شود. بنا بر این، مردمى که از این طریق به
وجود مى‏آیند، سزامند است خوشحال باشند؛ چرا که آنها عملاً به سبب
برخوردارى از این خصوصیت‏هاى ژنتیکى، از جمله افراد بختیار هستند.
در این میان برخى از دانشمندان تأییدکننده‏ى آزمایش‏هاى مربوط به ساخت

انسان، بر آنند که هویت افراد را تنها عوامل بیولوژیک محض تعیین نمى‏کند.
درست است که وراثت ـ به نظر آنها ـ نقشى مهم را ایفا مى‏کند، اما تأثیر محیط[23]ـهر محیطى که باشد ـ از اثرگذارى عوامل بیولوژیک هیچ کمتر نیست. بنا بر این
نمى‏توان میان افراد یا خانواده‏ى انسان‏هاى ساختگى تطابق تام و تمامى برقرار
کرد مگر در محدوده‏اى بسیار تنگ ـ چنان‏که معتقدند ـ زیرا هر کدام از افراد در
زندگى خویش رفتارهاى مشخص و ویژه‏ى خود را دارند و شرایط هر فرد نیز با
شرایط دیگرى متفاوت است. بنا بر این، هویت هر شخص ـ بنابر ارجح ـ هویتى
منحصر به خود اوست.
اما در خصوص دشواره‏ى هویتى انسان و اینکه این هویت چه زمان پدید
مى‏آید، انتخاب مرحله‏اى مشخص که مردم بر آن اتفاق داشته باشند و آن را
مرحله‏ى نهایى این موضوع بدانند، در اصل به خود مردم و قانون‏گذاران
بازمى‏گردد. از اینجاست که میان جوامع در خصوص این مسئله و مثلاً سقط
جنین و مشروعیت آن اختلاف نظر پدید مى‏آید. بنا بر این، دانشمندان
مى‏توانند دوران حاملگى و تولد و بعد از آن را به مراحل مختلفى تقسیم‏بندى
کنند. بنا بر این به عنوان مثال مى‏گوییم: تقسیمات سلولى[24]مرحله‏اى دارد،دوران بارورى[25]، دوران کاشت یا بذرافشانى[26]، دوره‏ى جان‏دمیدن یاروح‏بخشى[27]، مرحله‏ى تولد و سپس سخن گفتن تا آخر، اما واقعا دشوار استکه بگوییم هویت انسان دقیقا در کدام مرحله پدید مى‏آید؟ بر این اساس اگر
نگوییم محال اما بسیار دشوار است که مثلاً انسان را در مراحل رشد جنینیش از

حقوقى معین یا احکامى مخصوص برخوردار بدانیم.
شاید تمایل برخى از مردم در مشخص ساختن مرحله‏اى زودهنگام از رشد
جنین که در آن مرحله مشروعیت مشخص خویش و حقوق خاص خود را
مى‏یابد، به اعتقاد دینیشان بازمى‏گردد که روح[28]در جسم هبوط مى‏کند؛ آنگاه آنکه پیشتر حیاتى نداشت، به واسطه‏ى روح عملاً حیات مى‏یابد؛ یا بگوییم آنکه
پیش از هبوط روح انسان نبود، پس از هبوط روحْ انسانى مى‏گردد که حمایت و
حفظ وى بر قانون واجب و بایسته است. به هر حال، اینها اعتقاداتى است که
علم در آن دخالتى ندارد. همه‏ى آنچه در علم مى‏تواند مطرح شود، آن است که
رشد جنینْ ناگهانى به وجود نمى‏آید، بلکه بر اساس مراحلى صورت مى‏پذیرد.
تخمک ـ بارور یا نابارور ـ این امکان یا بگوییم توانایى را دارد که در صورت
فراهم شدن شرایط مشخص، نهایتا انسانى را براى ما پدید آورد. به بیانى دیگر و
فلسفى‏گونه مى‏گوییم که آنچه بالقوه انسان است، در طول زمان و در مراحل
متوالى انسانى بالفعل مى‏گردد و تطور مراحل بدین شکل، بیشتر به روندى
تاریخى یا قطعه‏اى موسیقایى همانند است. بدین سان، در صورت تعیین
مرحله‏اى خاص به عنوان مرحله‏ى پدیدآمدن هویت، ممکن است بپرسند چرا
در این مرحله آرى و در آن مرحله نه؟ و همین که از نو به موضوع مورد بحثمان
یعنى سقط جنین بازگردیم، مى‏بینیم دشواره همچنان تا حد زیادى پیچیده باقى
مى‏ماند. پس تقسیم‏بندى ما از فرآیند حاملگى و مرحله‏اى دانستن آن و جایز
شمردن عمل سقط جنین در مرحله‏ى اول آن مثلاً، ضرورتا نه به این معناست که
ما تمام موانع بزرگى را که در مسیرمان است پشت سر گذاشته‏ایم؛ زیرا احیانا
اعتراض مى‏شود که تا وقتى مرحله‏ى اول حاملگى مرحله‏ى مورد نظر ما و مورد
اهمیت است، چه چیزى اجراى سقط جنین در مرحله‏ى اول را جایز و در
مرحله‏ى دوم و سوم را ـ مثلاً ـ جایز نمى‏شمارد؟ بلکه بالاتر از این، بر فرض که
عمل سقط جنین را در مرحله‏ى اول ـ مثلاً ـ جایز بشماریم، چه چیزى آن را در

مرحله‏ى سوم ـ مثلاً ـ ناروا و عملى غیر قانونى و قابل مجازات مى‏داند؟
2- دیدگاه انسانى در خصوص پیشرفت علمى:
علم فرآیندى کنشمند و کاربردى است نه مجموعه‏اى از اطلاعات انباشته.
علم فعالیتى مستمر است که ما را براى حل مشکلات به فعالیت وامى‏دارد. این
قدرت فعال به خاطر معرفت[29]است و این معرفت در آزاد شدن انسان و مسؤولدانستن او به یکسان است. همچنین روشن است که انسان با پیشرفت ادوات
معرفت و تحقیقات علمى به حال خویش غبطه مى‏برد، در عین حال همین
انسان در حیرت و نگرانى روزافزونى به سر مى‏برد. کشف شدن نظریه‏ى
پیشرفت علمى تنها یک شاهد سخن ما به شمار مى‏رود؛ زیرا مرجع حیرت در
اینجا پرسش ذیل است: آیا مردم پا به پاى روند پیشرفت علمى آن‏گونه که
مى‏خواهد به ما شکل دهد پیش مى‏روند یا این انسان است که باید روند
پیشرفت علمى را مشخص ساخته، آنچنان‏که خودش مى‏خواهد براى آن تعیین
مسیر کند؟
آرى، شاید انسان بانک اسپرم درست کرده باشد تا از آن هر گونه که خواست
و به هر شکلى که سزاوار است استفاده بکند، شاید دانشمندان بتوانند بسیار
فراتر از این گام بردارند، بدین گمان که دقیقا مى‏دانند چه چیزى براى بشر
سودمند است و نتایج تحقیقاتشان هم خطرناک و برباد دهنده‏ى بشریت نیست!
اما این را هم باید بدانیم که آنان در این چالش تنها یک سوى قضیه‏اند و در طرف
دیگر کسانى هستند که تبعیت انسان و مصنوع شدن او را ـ چنان ماده‏اى جامد
که بر روى آن فعل و انفعالاتى صورت مى‏گیرد ـ رد مى‏کنند. گروهى از مردم و
برخى از دانشمندان و نیز مؤسسات علمى معتقدند که ساختن انسان در کارگاه و
دست بردن در خصوصیات ژنتیکیش حداقل مى‏توان گفت عملى غیر اخلاقى
است.


به هر حال، در خصوص مشکلاتى اینچنین و اختلاف نظر در خصوص آن،
باور مهمى که باید به کنارش زد آن است که گمان بریم حکم‏هاى ماکلى و مطلق
است و نظرات ما دگرگونى نمى‏پذیرد و مناقشه بر نمى‏دارد.
3- ماهیت ایدئولوژیک علم:
علاوه بر آنچه پیشتر گفتیم، سویه‏ى دیگرى هم از ارتباط علم با اخلاق وجود
دارد و آن بى‏طرفى علم است.
با تلاش‏هاى اتحاد جماهیر شوروى براى سمت و سو بخشیدن به علم،
تغییراتى در روند پیشرفت علم به وجود آمد؛ چرا که ده سال پس از انقلاب
شوروى تلاش‏هایى صورت گرفت تا دانش را ماهیتا با ایدئولوژى حاکم در
شوروى همسو کند، به گونه‏اى که از «فیزیک سوسیالیستى» و «بیولوژى
سوسیالیستى» و مانند آن سخن رفت. در نزد بانیان این رویکرد جدید به علم،
آن‏قدر که سوسیالیستى شدن علم و تفاوت آن با علم شایع در کشورهاى
سرمایه‏دارى مهم بود، منطق ویژه‏ى خود علم اهمیت نداشت.
شایان ذکر آنکه علم در اتحاد جماهیر شوروى سابق به سبب کنترل و
هدایت آن، در ساحت‏هاى تحقیقات بیولوژیکى شکست سختى خورد[30]؛ و بهخطا رفته‏ایم اگر گمان کنیم بى‏طرفى در علم تنها آماج نقد تند جریان چپ
سیاسى [کمونیست‏ها] بود، که در این خصوص جریان راست [غربیان ]هم در
نقد بى‏طرفى علمى و حمله بدان، دست کمى از جناح چپ نداشت. این نقد از

لحظه‏ى پیدایش ایدئولوژى نازیسم در آلمان و تحت لواى «دانش آریایى» والا و
غیر آریایى پست آغاز شد[31].
نتیجه‏ى این رویکرد راست‏گراى تندروانه در سیاست آن شد که نظریه‏ى
نسبیت در معرض هجوم قرار گرفت. علاوه بر آن نظریات علمى دیگرى نیز آماج
انتقادات و تشکیکات مشترک راستگراها و چپى‏ها قرار گرفت؛ زیرا با مفهوم
آریائیسم نازى‏ها و رویکرد ایدئولوژیک سوسیالیست‏ها همخوانى نداشت. در
عین حال که شدت نقد یا هجوم به نظریات علمى از سوى نازى‏ها و
سوسیالیست‏ها، دست کم در نتایج متفاوت بود؛ چه، در همان وقت که مخالفت
نازى‏ها با علم تشدید شده، گروهى از دانشمندان یهودى از آلمان اخراج شدند،
اما در جماهیرى شوروى سابق شدت کمترى داشت؛ زیرا هدایت علم و سمت
و سوى مارکسیستى بخشیدن به آن از سوى مارکسیست‏هاى تندرو، به علم
ژنتیک محدود شد.
از آن سو در بریتانیا در دوره‏ى پیش از جنگ جهانى دوم صداهایى به گوش
مى‏رسید که خواهان مسخر کردن علم به سود انسان بود. این صداها به سبب
همدلى برخى از دانشمندان و اندیشمندان آنجا با گرایش‏هاى سوسیالیستى
بود. شاید ذکر این مطلب نیز خالى از فایده نباشد که در لا به لاى اندیشه‏هاى
اصلاح‏گران و دانشمندان مارکسیست خوش‏بینى‏ها و بشارت‏هایى بود مبنى بر
اینکه با برنامه‏ریزى براى علم طبق منطق خاص آن، مى‏توان از آن براى خدمت
به انسان و آزادکردن بشر از بسیارى از مشکلات بهره برد؛ و مى‏دانیم که شناخت
علمى به همان قدر که اشیاء به اجزاى تشکیل‏دهنده‏شان احاله شوند، فزون‏تر
مى‏گردد[32].


هر چند، به محض آنکه آتش جنگ جهانى دوم شعله‏ور شد، دانشمندان
بسیج شدند تا در عرصه‏هاى تحقیقاتى متناسب با شرایط و نیازهاى جنگى به
فعالیت بپردازند و گفتگو درباره‏ى قضیه‏ى بى‏طرفى علم خاموش شد، حتى
انسانى‏ترین و معقول‏ترین دانشمندان آلمانى خود را با جریان جنگ همسو
مى‏دیدند و اینکه در برابر شرایط تحمیلى تسلیم شده‏اند.
همین امر در بریتانیا رخ داد؛ چه در آنجا نیز دانشمندان و محققان براى
خدمت به جنگ و تحقیقات نظامى به کار گرفته شدند. اما در ایالات متحده،
بزرگ‏ترین بسیح نیروهاى انسانى و مادى در عرصه‏ى نظامى، در قالب پروژه‏ى
مانهاتان[33]به کار گرفته شد. همان پروژه‏اى که در نهایت، به ساخت بمب‏هاى
هسته‏اى منجر شد.
اما مهم در اینجا، آن است که رئیس جمهور آمریکا روزولت نیز با این پروژه‏ى
خطرناک موافقت کرد و فعالیت‏ها در قالب این پروژه، با سرمایه‏گذارى دولت
آمریکا انجام گرفت. این کار اندیشه‏ى بى‏طرفى علم را از بنیان ویران کرد. نتیجه
هم کاملاً واضح بود: فاجعه‏ى ژاپن با بمباران اتمى دو شهر هیروشیما و
ناکازاکى.
نکته‏ى دیگر آنکه چرا دانشمندان بزرگ کار کردن در قالب این پروژه را آغاز
کردند؟ این به اعتقادشان بازمى‏گشت مبنى بر آنکه هیتلر در مسیر تولید بمب
اتمى گام برمى‏دارد؛ و از آنجا که فیزیکدان‏هایى مثل انیشتین بیم آن داشتند که
دیکتاتورى مانند هیتلر به بمبى مرگبار همچون بمب هسته‏اى دست یابد، از
ایالات متحده خواستند که به آنها اجازه دهد آزمایش‏هایى را انجام دهند که
پیش از دستیابى هیتلر به بمب هسته‏اى، آنان به بمب اتمى دست پیدا کنند.
بعدها که مشخص شد هیتلر قصد دستیابى به بمب هسته‏اى نداشته و نیز
پس از آنکه معلوم شد دو بمبى که بر هیروشیما و ناکازاکى انداخته شد، ساخت
آمریکا بود، فیزیکدان‏هاى شاغل در پروژه‏ى مانهاتان دچار عذاب وجدان

شدند و دریافتند که تحقیقات و آزمایش‏هایى که در قالب این پروژه‏ى کلان انجام
داده‏اند، چه ابعاد خطرناکى دارد[34].
پس از وقوع فاجعه‏ى ژاپن، دانشمندان رو به این اندیشه نهادند که آزادى
تحقیقات باید از بعد دیگرى تضمین شود. بعدى که آنان در نظر گرفتند، تفکیک
میان فیزیک و نتایج آن بود؛ یعنى: میان علم فیزیک از این نظر که علمى است
بى‏طرف ـ آن‏چنان‏که در آن زمان تصور داشتند ـ و نتایج یا پیامد عملى آن علم.
اعتقاد به این تفکیک در روندى که در بسیارى از اوقات بر علم تحمیل مى‏شد،
افزایش یافت. چرا که هر گاه در عرصه‏ى علم کشفى جدید رخ مى‏داد و ثابت
مى‏شد که به بشریت خدمت نمى‏کند، دانشمندان هر چه بیشتر به تفکیکى که
میان علم و نتایج آن قائل شده بودند، اعتقاد مى‏یافتند.
دانشمندان جز ایجاد چنین تفکیکى و تلاش براى رهایى از تنگنایى که خود
را محصور در آن مى‏دیدند، چه مى‏توانستند بکنند؟ آنان با تأکید مى‏گفتند که
پیشرفت بشریت مرهون پیشرفت علم به وسیله‏ى آزاد گذاشتن تحقیقات علمى
است؛ از این رو به سوى آزمایشگاه‏هایشان شتافتند و براى ما تفکیکى ساختگى
میان علم و نتایج آن برساختند. این امر پس از آن بود که خطر عارض بر روند
علم و زیان‏هاى ناشى از آن به صورتى واضح عیان شد.
اما بزرگ‏ترین دلیل بر کم‏رنگى بى‏طرفى در علم معاصر در فشارهایى که
امروزه آن را احاطه کرده است، نمود مى‏یابد[35]. این فشارها از جانب افرادى
حقیقى یا حقوقى است که در علم سرمایه‏گذارى مى‏کنند. به این معنا که
سرمایه‏گذار در امر علم یا از روى انگیزه‏هاى ایدئولوژیک است یا ارزش‏هاى
خاص و مورد نظر سرمایه‏گذار و یا اهداف خاص.
روشن است که برگزیدن چیزى به جاى چیزى دیگر به این معناست که آن
شى‏ء برگزیده را از دیگر چیزها برتر مى‏دانیم. بر این اساس علمى که مى‏کوشد

اهداف ما را برآورده سازد، علمى بى‏طرف نمى‏تواند باشد. در این خصوص
برخى معتقدند که علم جداى از ارزش‏هاست، در حالى که اگر علم را در
گستره‏ى وسیع‏ترى بکاویم؛ یعنى آنکه مبادى و آثار اجتماعى آن را بررسى
کنیم، به نظرى کاملاً مخالف مى‏رسیم و آن، تأثیر متبادل علم و ارزش‏هاست[36].
در این میان اگر کسى بپرسد: سبب اینکه آزمایشگاه‏هاى علمى و
پژوهشگاه‏ها سرمایه‏گذارى‏ها را مى‏پذیرند چیست؟ پاسخ آن است که
تحقیقات علمى هزینه‏هاى هنگفتى را مى‏طلبند و کار علمى جز با فراهم شدن
سرمایه‏ى لازم استمرار نمى‏یابد.
به هر حال، عامل سرمایه‏گذارى و هزینه‏کردن براى تحقیقات علمى تنها یک
بعد موضوع است ـ موضوع بى‏طرفى علم ـ و این همان عامل خارجى است که
علم را در فشار قرار مى‏دهد، اما در اینجا بعدى دیگر هم وجود دارد که داخلى
است و آن مسؤولیت دانشمندان و پژوهشگران در قبال تحولات آینده در
عرصه‏هاى علم و تأثیر آن بر پیشرفت یا سیر قهقرایى انسان است.
دکتر فؤاد زکریا این جنبه از پژوهش را در کتابش التفکیر العلمى به بحث
گذاشته است. وى اولاً معتقد است که اهمیت علم از آغاز سده‏ى بیستم از دیگر
ابعاد زندگیمان ـ چه در قدیم و چه اکنون ـ اهمیت بیشترى یافته است.
از دیدگاه او، اهمیت علم نه به خاطر کم‏رنگ کردن و پشت سر گذاردن
دستاوردهاى گرانقدر بشرى در عرصه‏ى هنر و ادبیات است، بلکه اهمیتش از
آن روست که براى بقاى بشریت و شکوفایى آن یا سقوط انسان و فناى او نقشى
سرنوشت‏ساز یافته است.
و از آنجا که امیدهاى زیادى به علم بسته شده تا بتواند پاره‏اى از مشکلات
مهم گریبانگیر انسان در زندگى معاصرمان را از میان بردارد؛ مشکلاتى مانند:
کمبود غذا و رشد بى‏رویه‏ى جمعیت، آلودگى محیط زیست، کمبود منابع
طبیعى، خطر دستکارى در خصوصیات ژنتیکى انسان که به خود او زیان

مى‏رساند و خطر تسلیحاتى شدن جهان، بنابر این دانشمندان نیز مقدارى از
مسؤلیت را بر دوش دارند تا علم را در خدمت بشر درآورند. مسؤولیت
دانشمندان در پاره‏اى از مؤلفه‏هاى اخلاقى نهفته است؛ مواردى همچون:
بى‏طرفى و لوازم آن مانند روح انتقادى و دورى از غرض‏ورزى، اما این را هم
باید در نظر بگیریم که بى‏طرفى دانشمندان در ارزش‏یابى مسائل نباید به معناى
دورى آنان از مشکلات زندگى باشد؛ چرا که عدم موضع‏گیرى در قبال حوادث،
تبعات خطرناک و بسیارى را به دنبال خواهد داشت. «زیرا بى‏طرفى از زاویه‏اى
مى‏تواند نامطلوب باشد و این گونه نیست که همیشه صفتى مطلوب در علم
باشد. این امر، هنگامى رخ مى‏دهد که بى‏طرفى به معناى توجه نداشتن یا تحجر
اندیشه و احساس باشد؛ به طورى که فرد محقق بدون توجه به عواقب خوب یا
بد کار خویش، آن را ادامه دهد. در این حالت، هدف او استمرار بخشیدن به
تحقیقات علمى، غلبه بر چالش‏هایى که در پیش رو دارد و تلاش براى رسیدن به
آخرین نتایج تحقیق یا کارى است که بدان دست زده است. یعنى آنکه ادامه
دادن تحقیقات علمى به خود خود هدف مى‏شود، بدون توجه به آنکه
پژوهش‏ها و تحقیقات ممکن است در خدمت هدفى اخلاقى یا غیر اخلاقى
باشند. چنین رویکردى به خودى خود بى‏طرفانه است، اما نوعى بى‏طرفى که
در درون خود تبعات خطرناک اخلاقى دارد.»[37]
4- بعد اخلاقى علم:
بزرگ‏ترین دلیل بر اهمیت علم در زندگى معاصرمان و اینکه باید ابعادى
اخلاقى و انسانى به خود بگیرد، همین اهتمام روزافزون ـ در سطح دولتى و
مردمى و همچنین نزد متخصصان و فرهیختگان ـ به علم و نتایج آن است. در
این خصوص مى‏بینیم که مردم عادى نیز به مسائل علم و مشکلات آن اهمیت

مى‏دهند، در حالى که در گذشته برایشان چندان اهمیتى نداشت. همچنین توجه
برخى از دانشمندان به مسائل انسان و ابعاد اخلاقى دانشى که بدان مشغولند.
بنا بر این مشکلات انسان و مسائل علم را در جهان معاصر نمى‏توان بدون
تحقیقى دقیق یا راه‏حل‏هایى قاطع به کنار نهاد. آرى، شاید کسانى پیدا شوند که
بگویند علم به خودى خود مى‏تواند مشکلات خاص خویش و یا تبعات منفى
خویش را حل کند، به شرط آنکه بیش از پیش از علم پشتیبانى شود و سرمایه‏ى
بیشترى صرف آن شود، اما اینان از یاد برده‏اند که مشکلات ناشى از فعالیت
علمىِ بدون تعهد به مثابه کابوسى وحشتناک زندگى انسان را تیره و تار و
اندیشه‏اش را سرگردان کرده است. امیدهایى هم که پژوهشگران ـ همانان که
خواهان آزادى و پشتیبانى بیشتر پژوهش علمى هستند ـ به علم بسته‏اند،
همچنان رؤیا و وعده‏هایى است که نمى‏توان به تحقق حتمى آن در آینده‏ى
نزدیک یا دور یقین پیدا کرد.
این از سویى، از سوى دیگر اصلى که باید علم و تحقیق علمى بر آن بنیان
شود، امکان استفاده‏ى همه‏ى انسان‏ها ـ بدون استثنا ـ از این تلاش انسانى است.
در عین حال که خود این تلاش علمى، عوارض جانبى یا پیامدهاى بر عکس
نداشته باشد که باز تلاش بشود تا این مشکلات حل شوند. بنا بر این عاقلانه
نیست که روند تحقیقات علمى بدون توجه به حکمت یا بینش یا برنامه‏ریزى و
بررسى نکردن تمام احتمالات منفى رها شود و آنگاه ببینیم در دام مشکلاتى
افتاده‏ایم که هرگز محاسبه نکرده بودیم.
آیا واقعا براى از بین بردن مساحت گسترده‏اى از گیاهان سبز و جنگل‏ها
توجیهى وجود دارد؟ با توجه به اینکه مى‏دانیم جنگل‏ها دى اکسید کربن هوا را
گرفته، به جاى آن به ما اکسیژن مى‏دهند؟ بنا بر این مى‏گوییم: آیا پیش بردن
پروژه‏هاى اقتصادى که هدف اولیه‏ى آن سودآورى باشد، جاى توجیه دارد؟ آیا
از یاد برده‏ایم که نابود کردن گیاهان و جنگل‏هاى سبز موجب مى‏شود دى اکسید
کربن جو افزایش یافته، طبقات فوقانى جو گرم‏تر شود. امرى که در ایجاد
پدیده‏ى «گرماى گلخانه‏اى»[38]تأثیرگذار است؟ این پدیده هم نه فقط زندگى بشر

را تهدید مى‏کند و به اکولوژى یا آب و هواى زمین زیان مى‏رساند که اثر سوء آن
به قطب شمال هم کشیده شده، موجب مى‏شود کوه‏هاى یخى قطب شمال آب
شوند. آب شدن کوه‏هاى یخ نیز سطح آب دریاها، اقیانوس‏ها و رودخانه‏ها را
بالا برده، سبب مى‏شودبرخى از شهرها به طور کامل غرق و از سطح زمین محو
شوند.
درباره‏ى خطر پدیده‏ى دیگر یعنى سوراخ شدن لایه‏ى ازون چه مى‏توان
گفت؟ پدیده‏ى سوراخ شدن لایه‏ى اوزون ناشى از آن است که مواد فلورکربنیک
را غیر مسؤولانه به کار مى‏بریم و این مواد، لایه‏ى اوزون جو را مى‏بلعند. لایه‏ى
اوزون هم بخشى از پوسته‏ى جو است که زمین را از تشعشعات زیان‏بخش براى
محیط زیست و انسان حفظ مى‏کند. به ویژه از اشعه‏ى ماوراى بنفش که به وجود
آورنده‏ى شکل‏هاى مختلف سرطان پوست است.
در عین حال نمى‏خواهیم مانند بدبینان به علم، بخواهیم که علم از زندگیمان
دور شود؛ یا مانند کسانى شویم که از اهمیت علم مى‏کاهند و در توانایى آن براى
خوشبخت کردن بشر تردید مى‏ورزند، بلکه بر استمرار علم و تحقیق مى‏کوشیم
به شرط آنکه با ابعاد اخلاقى و انسانى قرین باشد؛ به تمام بشریت خدمت
برساند و به شیوه‏اى عقلانى به‏کار گرفته شود.
ما معتقدیم اخلاق عنصرى ضرورى و بنیادین در تمدن به شمار رود؛
بنابراین لااخلاقى‏گرى نمى‏تواند جنبش و تحولى را به وجود آورد و این اخلاق
است که باید زمام امور را در دست بگیرد و اعتقادات و افکارى را که مى‏خواهد
واقعیت موجود را به رنگ خود درآورد، رهنمون باشد. براى چنین کنش اخلاقى
است که باید کوشید تا دامنه‏ى آن گسترش یافته، تمام جهان را در بر بگیرد.


________________________________________
[1]-ترجمه‏ى فصل سوم کتاب قضایا معاصرة فى مشکلات الفکر و الأخلاق با عنوان
«مسائل العلم و الأخلاق فى العالم المعاصر». مشخصات کتاب‏شناختى: جبر، محمد فوزى، دمشق، دار علاءالدّین، اول 2003.م
[2]-ر.ک: وهود، دانیل کیفلس، الشفرة الوراثیة للإنسان، ترجمه‏ى احمد مستجیر، کویت،
1997، ص 269.
[3]-Bossenbrook. N.: Development of Contemporary, New York,1940. P 151-158و نیز ر.ک: ظاهرة العلم الحدیث اثر دکتر عبد الله عمر.
[4]- کرمى، زهیر، العلم و مشکلات الإنسان المعاصر، سلسلة عالم المعرفة، ش 5، کویت، ص 35.
[5]- میادین البحث العلمى الدقیق
[6]-ر.ک: زکریا، فؤاد، الإنسان و الحضارة، ص 108.
[7]1- Eric A. Walker: "Engineers and Nation's future, in Approaching the benign
Environment", Ws. By: Taylor Littieton, Fredrick Muller Limited, London, 1973, p 82
[8]1- Eric A. Walker: "Engineers and Nation's future", p86.
[9]- تصنیع الکائنات.
[10]- مسألة الإنجاب
[11]- بیلث، جان مارى، عودة الوفاق بین الإنسان و الطبیعة، ترجمه السید محمد عثمان،
کویت 1994، ص 125.
[12]-ر.ک: کریم، زهیر، العلم و مشکلات الإنسان المعاصر، ص 145.
[13]1- Dogenski
[14]- صالح عبد المحسن، التنبؤ العلمى و مستقبل الإنسان، ص 45.
[15]1- Eugenics
[16]- بارودى، دومینیک، المشکلة الأخلاقیة و الفکر المعاصر، ص 60.
[17]- ر.ک: مدین، محمد، ألفرید یونج ـ دراسة فى منطق النقد الأخلاقى، ص 17.
[18]1- Zygote
[19]2- Genatic Endaument
[20]3- Inritrs
[21]-ر.ک: کیفلس، دانیل، الشفرة الوراثیة للإنسان، ص 195.
[22]2- Coloning
[23]1- Environment
[24]2- Meiotic Division
[25]3- Fertilition
[26]4- Implantation
[27]5- Animations
[28]1- Spirit
[29]1-Knowledge
[30]-Stven Rose & Hilary Rose: " Social responsibility (III): The myth of the
Neutrality of Science", in thepact of science on society, pp 283-288.
دانشمندان شوروى سابق براى سمت و سو بخشیدن به علم و تحقیقات علمى متناسب با ایدئولوژى سوسیالیستى تلاش‏هایى کردند. از جمله کتابى منتشر کردند به نام الوراثة و السلوک و الضمیر، [ژنتیک، رفتار و وجدان] چاپ سن‏پطرزبورگ، 1984.
[31]- برخى از اندیشمندان آلمانى و فرانسوى نیز بر رویکرد تقسیم نژادى جهان به اقوام
سامى و آریایى تأکید مى‏ورزیدند. از جمله: ارنست رنان، ویکتور کوزانا و لئون جویتیه.
[32]-ر.ک: رایل، کافین، الغرب و العالم، ج2، ص 329.
[33]1-Manhaten
[34]-زکریا، فؤاد، الإنسان و الحضارة، ص 158.
[35]-ر.ک: زکریا، فؤاد، التفکیر العلمى، ص 297-298.
[36]-زکریا، فؤاد، آفاق الفلسفة، ص 383.
[37]-زکریا، فؤاد، «التفکیر العلمى» سلسلة عالم المعرفة، ش 2، المجلس الوطنى للثقافة و
الفنون و الآداب، کویت، ص 299-298.
[38]- البیت الزجاجى.

تبلیغات