خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد
آرشیو
چکیده
دربارهى موضوع «خسارت تأخیر تأدیه»، حقوق کشور ما پیش و پس از انقلاب اسلامى، مسیر پرفرازونشیبى را طى کرده است. حقوقدانان عموماً معتقدند باید میان خسارت ناشى از دیرکرد و ربح پول یا ربا تفاوت گذارد. شوراى نگهبان در برخى از آراى خویش آن را غیرمشروع اعلام نموده و در برخى نیز با استفاده از راهکار «شرط ضمن عقد» خواسته است وجه شرعى براى آن بیابد. قوانین تازه تصویب شده، خسارت تأخیر تأدیه را با شرایطى پذیرفتهاند، ولى فقیهان، عموماً آن را غیرمشروع اعلام کردهاند. به نظر مىرسد باید میان «وجه التزام» که نوعى شرط کیفرى است، و «ربا» که هرگونه زیاده بر مال قرض داده شده در سررسید است، تفاوت قایل شد.متن
طرح بحث
گاهى موضوع تعهدْ انجام کار یا تحویل کالاست و زمانى پرداخت وجه نقد. تعهد به پرداخت وجه نقد نیز، گاه ناشى از عقد قرض و زمانى ناشى از عقد دیگر، مثل بیع، اجاره و غیر اینهاست که گیرندهى کالا و خدمات را متعهد به پرداخت وجه نقد مىسازد.
خسارتى را که از بابت دیرپرداخت وجه نقد، از طرف مدیون باید به طلبکار داده شود، «خسارت تأخیر تأدیه» مىگویند. در زبان حقوقى، وقتى موضوع تعهدْ وجه نقد نباشد، اصطلاح خسارت تأخیر انجام تعهد و هنگامى که موضوع تعهدْ پرداخت وجه نقد باشد، خسارت تأخیر تأدیه را بهکار مىبرند. در این مقاله برآنیم تا خسارت تأخیر تأدیه را در این راستا ابتدا نگاهى به خسارت تأخیر تأدیه، پیش و پس از انقلاب اسلامى ایران انداخته، آنگاه به بحث فقهى دربارهى موضوع مىپردازیم.
ضمناً متذکر مىشویم که مقالهى حاضر صرفاً به بعد حقوقى و فقهى موضوع مىپردازد و بررسى آن از نگاه اقتصادى و روابط مالى را به متخصصان مربوط مىسپارد.
1. خسارت تأخیر تأدیه در قوانین
در بارهى این موضوع، در قوانینِ قبل و بعد از انقلاب اسلامى، به گونههاى مختلف موضعگیرى شده است؛ لذا به منظور مطالعهى سیر تحول آن، بحث را در دو قسمت خلاصه مىکنیم:
1ـ1) خسارت تأخیر تأدیه پیش از انقلاب اسلامى
مادهى 228 قانون مدنى مىگوید:
در صورتى که موضوع تعهد تأدیهى وجه نقدى باشد، حاکم مىتواند با رعایت مادهى 221، مدیون را به جبران خسارتِ حاصل از تأخیر تأدیهى دین محکوم نماید.
در این مادهى قانونى، خسارت تأخیر تأدیه پذیرفته شده، ولى صدور حکم بر اساس آن منوط به رعایت مادهى 221 قانون مدنى است. مادهى اخیر مىگوید:
اگر کسى تعهد اقدام به امرى را بکند، یا تعهد نماید که از انجام امرى خوددارى کند، در صورت تخلف، مسئول خسارت طرف مقابل است، مشروط بر اینکه جبران خسارت، تصریح شده و یا تعهد عرفاً به منزلهى تصریح باشد و یا بر حسب قانون موجب ضمان باشد.
به نظر مىرسد علّت اینکه مادهى 228، امکان مطالبهى خسارت تأخیر تأدیه را منوط به رعایت مادهى 221 ساخته، این است که خسارت مزبور نوعى خسارت قراردادى است و از نظر قانون مدنى، خسارت قراردادى، به خودى خود قابل مطالبه نیست، مگر آنکه در ضمن عقد، شرط صریح یا ضمنى مبنى بر ضمان نسبت به خسارتِ ناشى از تخلف، و یا حکم قانونگذار به طور جداگانه در مورد اصل خسارت و میزان آن وجود داشته باشد.
قانون آیین دادرسىِ مدنى مصوب 1318 باب دهم را به «خسارت و اجبار به انجام تعهد» اختصاص داده و در مادهى 712 چنین مقرر مىداشت:
مدعى حق دارد در ضمن دادخواست یا در اثناى دادرسى، جبران خسارتى که به سبب دادرسى یا به جهت تأخیر اداى دین یا انجام تعهد و یا تسلیم خواسته، به او وارد شده و یا خواهد شد، از طرف دعوا بخواهد....
در این ماده، خسارت تأخیر تأدیه پذیرفته شده بود، ولى در مادهى 713 خسارت از خسارت را غیر قابل مطالبه اعلام مىکرد.
مادهى 712 اعم از خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد بود و تأخیر در اداى دیونِ دیگر را نیز شامل مىگشت، ضمن آنکه میزان دقیق خسارتِ قابل مطالبه را تعیین نمىکرد؛ لذا قانونگذار مزبور، مادهى 719 آن قانون را به خسارت تأخیر تأدیه اختصاص داد و رقم مشخصى را براى آن در نظر گرفت. این ماده نیز چنین مقرر مىداشت:
در دعاوى که موضوع آن وجه نقد است، اعم از اینکه راجع به معاملاتِ با حق استرداد، یا سایرِ معاملات استقراضى، یا غیرمعاملات استقراضى باشد، خسارت تأخیر تأدیه، معادل صدى دوازده (12%) محکوم به در سال است و اگر علاوه بر این مبلغ، قراردادى به عنوان وجه التزام یا مالالصلح یا مالالاجاره و هر عنوان دیگرى شده باشد، در هیچ مورد، بیش از صدى دوازده در سال نسبت به مدت تأخیر، حکم داده نخواهد شد؛ لکن اگر مقدار خسارت کمتر از صدى دوازده معین شده باشد، به همان مبلغ که قرارداد شده است حکم داده مىشود.
ملاحظه مىشود که این ماده، به عقد قرض اختصاصى ندارد و هر گونه دِینى را که موضوع آن وجه نقد است شامل مىگردد. در این ماده دو نکته جلب توجه مىکند: نخست آنکه هرگونه شرط افزایشدهندهى مسئولیت را تحت هر عنوانى، مُلغى اعلام مىکند، ولى شرط کاهشدهندهى مسئولیت را مىپذیرد؛ بنابراین، در زمان اجراى این مادهى قانونى، شرط صریح از سوى طرفین، مبنى بر امکان مطالبهى خسارتِ تأخیرِ بیش از 12% در قالب وجه التزام و غیر آن، بدون اثر بوده و بدان حکم داده نمىشده است؛ بلکه اگر طلبکار ثابت مىکرد که خسارت وارده بیش از این مقدار بوده است، باز قابل مطالبه نبود.
دوم آنکه، تعیین مبلغ 12% از سوى قانونگذار، یک امارهى قانونىِ مبنى بر ورود خسارت بر اثر تأخیر در تأدیهى وجه نقد از ناحیهى متعهد بود و لذا مطابق مادهى 725 این قانون: «خسارت تأخیر تأدیه، محتاج به اثبات نیست و صرفاً تأخیر در پرداخت، براى مطالبه و حکم کافى است».
در مادهى 34 قانون ثبت، مصوب 26 اسفند 1310 سخن از «خسارت دیرکرد» به میان آمده بود و قسمتى از مادهى یاد شده چنین مقرر مىداشت:
دفترخانه، بنا به تقاضاى بستانکار، اجراییه براى وصول طلب و اجور و خسارت دیرکرد صادر خواهد کرد.
در مادهى 36 آن قانون هم خسارت تأخیر تأدیه به میزان دوازده درصد قابل مطالبه اعلام شده که به وسیلهى ادارهى ثبت، مأخوذ و تماماً به طلبکار داده مىشد.
همچنین مادهى 11 قانون صدور چک، مصوب 1355، و مادهى 304 قانون تجارت، خسارت تأخیر تأدیه را نسبت به اسناد تجارى مقرر مىداشت.
2ـ1) خسارت تأخیر تأدیه پس از انقلاب اسلامى
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، سرنوشت خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد، فراز و نشیبهایى داشته است. فقهاى شوراى نگهبان که بر اساس اصل 4 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، عهدهدار نظارت بر قوانین از جهت انطباق با احکام شرع انورند، در نظریههاى متعدد، خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد را که در قوانینِ پراکنده، از جمله قانون آیین دادرسى مدنى، مصوب 1318 آمده بود، با اکثریت آرا، خلاف شرع دانستند. از آن جمله مىتوان به نظریههاى شمارهى 9499 مورخ 25 آبان 1362، و 3845 مورخ 12 تیر 1364 و شمارهى 512/21/76 مورخ 1 خرداد 1376 اشاره کرد. در نظریهى شمارهى 3845 چنین آمده است:
مطالبهى مازاد بر بدهى بدهکار به عنوان خسارت تأخیر تأدیه، چنانچه حضرت امام قدسسرّه نیز صریحاً به این عبارت: «آنچه به حسابِ دیرکردِ تأدیهى بدهى گرفته مىشود، ربا و حرام است»، اعلام نمودهاند، جایز نیست و احکام صادره بر این مبنا شرعى نمىباشد؛ بنابراین مواد 719 تا 723 قانون آیین دادرسىِ حقوقى و سایر موادى که به طور متفرق احتمالاً در قوانین در این رابطه موجود مىباشد، خلاف شرع انور است و قابل اجرا نیست.
نیز در همین راستا فقهاى شوراى نگهبان در نظریهى شمارهى 3378 مورخ 14/10/1367 چنین آوردند:
آن قسمت از مادهى 34 قانون ثبت و تبصرهى 4 و 5 آن و مادهى 36 و 37 آییننامهى اجراى ثبت، که اخذ مازاد بر بدهى بدهکار را به عنوان خسارت تأخیر تأدیه مجاز شمرده است، خلاف موازین شرع و باطل اعلام مىشود.
با این حال، شوراى نگهبان در پاسخ به سؤال بانک مرکزى (به شمارهى 4095/ه مورخ 28 بهمن 1361) خسارت تأخیر تأدیه را در قالب شرط ضمن عقد پذیرفت. شرح قضیه از این قرار است که بانک، با مشتریان خود در قراردادهاى سیستم بانکى، مادهاى را تحت عنوان «خسارت تأخیر تأدیه» به این مضمون مىگنجاند:
در صورت عدم تسویهى کامل بدهىِ ناشى از قرارداد تا سر رسید مقرر، به علت تأخیر در تأدیهى بدهىِ ناشى از این قرارداد، از تاریخ سررسید تا تاریخ تسویهى کامل بدهى، مبلغى به ذمّهى امضا کنندهى این قرارداد تعلق خواهد گرفت؛ از این رو وام و یا اعتبار گیرنده، با امضاى این قرارداد، ملزم و متعهد مىشود تا زمان تسویهى کامل بدهى ناشى از این قرارداد، علاوه بر بدهى تأدیه نشده، مبلغى معادل 12% ماندهى بدهى براى هر سال نسبت به بدهى مذکور، برحسب قرارداد، به بانک پرداخت نماید....
شوراى نگهبان نیز طى نامهى شمارهى 7742 مورخ 11 بهمن 1361 عمل به ترتیب یاد شده را، به شرط اصلاح عبارت «تسویهى کامل بدهى» به عبارت «تسویهى کامل اصل بدهى»، بدون اشکال و مطابق موازین شرع شناخت.
نکاتى در این باره قابل توجه است:
نخست آنکه، از عبارت سؤال بهدست مىآید که قرارداد مفروض، اعمّ از عقد قرض است؛ یعنى شرط یاد شده، حتى اگر در ضمن عقد قرض باشد، با مشکل ربا مواجه نخواهد شد. دلیل این امر آن است که در عبارت سؤال، «قرارداد» آمده و قراردادهاى بانکى انواع عقود را شامل مىگردد؛ به علاوه، عبارت: «وام یا اعتبار گیرنده» دلیل واضح بر عمومیت سؤال نسبت به عقد قرض است.
دوم آنکه، تاریخ اعلام نظر یاد شده از سوى شوراى نگهبان 11 اسفند 1361 است، در حالى که در تاریخهاى 12 تیر 1364 و 1 خرداد 1376 این شورا بار دیگر بر نظریهى پیشین خود مبنى بر حرمت خسارت تأخیر تأدیه تأکید ورزیده است، بدون آنکه بر امکان مطالبهى خسارت تأخیر تأدیه در قالب شرط ضمن عقد اشارهاى نماید.
این حقیقت برخى از استادان حقوق کشورمان را بر آن داشته است که نظریات شوراى نگهبان را متزلزل و ناهماهنگ بپندارند (کاتوزیان، 1376، صص820 و 821). ولى به نظر مىرسد جمع عرفى میان نظریههاى شوراى نگهبان امکانپذیر است؛ به این بیان که، خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد، به خودى خود قابل مطالبه، و سازگار با موازین شرعى نیست، مگر آنکه به صورت شرط ضمن عقد در آید. شاهد بر این جمع، نظریهى دیگرى از سوى فقهاى شوراى نگهبان است که در تاریخ 31 خرداد 62 دربارهى اخذ بهره از شرکتهاى خارجى مىگوید:
اکثریت سهامداران غیرمسلمان شرکتهاى خارجى، مجوز دریافت بهره از سایرین نمىشود. چنانکه دریافت جریمه نیز اگر به صورت التزام و شرط در ضمن عقد نباشد، از مسلمان و غیرمسلمان از اقلیتهاى رسمى ساکن ایران جایز نمىباشد. (مهرپور، ص336)
مفهوم مخالف عبارت اخیر، آن است که گرفتن خسارت تأخیر تأدیه، با فرض التزام بدان در ضمن عقد، جایز است، بدون آنکه تفاوتى میان عقد قرض با سایر عقود باشد. بدینترتیب نظریهى اخیر و نظریهى مورخ 11 اسفند 1361 مىتواند اطلاق نظرهاى بعدى شوراى نگهبان را که بدون قید، خسارت تأخیر تأدیه را غیرمشروع اعلام کرده است، مقیّد سازد. بررسىِ فقهىِ این نظریه را به مباحث آینده موکول مىکنیم.
در تاریخ 3 دى 1376، مجمع تشخیص مصلحت نظام با تصویب تبصرهى الحاقى به مادهى 2 قانون اصلاح موادى از قانون چک، به دارندهى چک این امکان را مىبخشید که بتواند محکومیت صادرکننده را نسبت به پرداخت کلیهى خسارات و هزینههاى وارد شده، که مستقیماً و به طور متعارف براى وصول طلب خود، از ناحیهى وى متحمل شده است، از دادگاه تقاضا نماید؛ و در یک نظریهى تفسیرى، مجمع یاد شده در تاریخ 21 آذر 1377 چنین مقرر داشت:
منظور از عبارت «کلیهى خسارات و هزینههاى وارد شده...» مذکور در تبصرهى الحاقى به مادهى 2 قانون اصلاحِ موادى از قانون صدور چک، مصوب 10/3/76 مجمع تشخیص مصلت نظام، خسارات تأخیر تأدیه، بر مبناى نرخ تورم از تاریخ چک تا زمان وصول آن، که توسط بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران اعلام شد، و هزینهى دادرسى و حقالوکاله براساس تعرفههاى قانونى است.
روشن است که در این مقرّره، سخنى از شرط ضمن عقد به میان نیامده و از طرف دیگر، تورّم و کاهش ارزش پول مفروض گرفته شده است؛ بنابراین تسرّى حکم مذکور در مصوبهى مجمع به غیر از چک از اسناد تجارى و غیر تجارى فاقد وجاهت قانونى است؛ چنانکه اگر به فرض، نرخ تورّمْ صفر باشد، مطالبهى وجهى به عنوان خسارت تأخیر تأدیه امکانپذیر نخواهد بود.
ولى در سال 1379، قانونگذار، خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد را براى همهى دعاوى که موضوع آن دین و از نوع وجه رایج باشد، مقرر داشت. در مادهى 522 قانون آیین دادرسىِ دادگاههاى عمومى و انقلاب (در امور مدنى) مصوب 21 فروردین 1379 که در تاریخ 28 فروردین 1379 به تأیید شوراى نگهبان رسیده چنین آمده است:
در دعاوى که موضوع آن دِین و از نوع وجه رایج بوده و با مطالبهى داین و تمکّن مدیون، مدیون از پرداخت امتناع نموده، در صورت تغییر فاحش شاخص قیمت سالانه از زمان سررسید تا هنگام پرداخت و پس از مطالبهى طلبکار، دادگاه با رعایت متناسب تغییر شاخص قیمت سالانه، که توسط بانک مرکزى جمهورى اسلامى ایران تعیین مىگردد، محاسبه و مورد حکم قرار خواهد داد، مگر اینکه طرفین به نحو دیگرى مصالحه نمایند.
در این مادهى قانونى، چهار شرط براى امکان مطالبهى خسارت تأخیر تأدیه مقرر شده است:
نخست آنکه موضوع تعهد، وجه نقد رایج باشد؛ پس اگر موضوع آن، کالا یا ارز سایر کشورها باشد، مشمول این حکم نخواهد بود؛
دوّم آنکه طلبکار، بدهى را مطالبه کرده باشد که اظهارنامهى رسمى مىتواند دلیلى بر این امر باشد؛
سوّم آنکه مدیون، متمکّن از پرداخت باشد و با امکان مالى از اداى دین خوددارى کرده باشد؛
و بالاخره چهارم آنکه ارزش پول در فاصلهى سررسید تا زمان پرداخت، تغییر فاحش کرده باشد.
مقایسهى این مادهى قانونى با مصوبهى مجمع تشخیص مصلحت نظام ـ به شرحى که گذشت ـ مىرساند که از نظر قانونگذار سال 1379، تمکن مدیون از پرداخت و تغییر فاحش ارزش پول، دو شرط عمده براى امکان مطالبهى خسارت تأدیهى وجه نقد است، در حالى که در مصوبهى مجمع تشخیص مصلحت نظام، هیچ یک از آن دو قید نشده است. البته در این مصوبه سخن از تورم به میان آمده است، و این بدان معناست که کاهش ارزش پول مفروغ گرفته شده، ولى «کاهش شدید» قید امکان مطالبه نیست؛ و مقایسهى این هر دو با نظریات شوراى نگهبان نشان مىدهد که، نه مجمع تشخیص مصلحت نظام و نه قانونگذار سال 1379، هیچکدام راهکار شرط ضمن عقد را که در نظرهاى شوراى نگهبان منعکس شده بود، مورد استفاده قرار ندادهاند.
2. خسارت تأخیر تأدیه از نگاه حقوقدانان و فقها
در این قسمت ابتدا نظرهاى مطرح شده و سپس ادلّهى فقهى را مورد کاوش قرار مىدهیم.
2 ـ 1) نظرهاى حقوقى و فقهى
حقوقدانان عموماً میان ربح پول و خسارت تأخیر تأدیه فرق مىگذارند. برخى معتقدند ربح به تراضى معین مىشود، در حالى که خسارت را قانون معین مىکند؛ همچنین، ربح در پایانِ موعدى که طرفین براى انجام دادن تعهد معین کردهاند پایان مىپذیرد، حال آنکه خسارت، بعد از آن موعد شروع مىشود. (جعفرى لنگرودى، 1378، ص310)
برخى دیگر تفاوت میان ربا و خسارت تأخیر تأدیه را چنین بیان داشتهاند که، در «ربا» دو رکن اساسى وجود دارد: نخست اینکه مالِ به دست آمده، یکى از دو عرض معامله یا از توابع آن باشد و سببى جداگانه و مستقل نتوان براى تملک فرض کرد.
دوم اینکه چیزى زیاده از آنچه داده شده است باشد. در حالى که هیچ یک از دو رکن یاد شده در خسارت تأخیر تأدیه وجود ندارد. مبلغ پرداختى، مبلغ اضافى نیست، بلکه کمترین خسارت ناشى از سودِ از دست رفته یا ضررهاى متعارف، از جمله کاستىِ توان خرید پول است؛ وانگهى، خسارت تأخیر تأدیه، التزامى است که از تقصیر مدیون ناشى مىگردد و نباید آن را دنبالهى اجراى قرارداد شمرد؛ به تعبیر دیگر، این ضررها ناشى از عهدشکنى بدهکار است و او باید مطابق قواعد ضمان قهرى، ضررى را که سبب آن شده است جبران کند. (کاتوزیان، 1376، ص270)
و اما دیدگاه فقها در این باره این است که بیشتر فقیهان امامیه، گرفتن مبلغى مازاد بر اصل بدهى را تحت عنوان کاهش ارزش پول یا خسارت دیرکرد و مانند اینها غیرمشروع دانستهاند.
فقیه سترگ، سید محمدکاظم یزدى، صاحب عروة، معتقد است کاهش ارزش پول قبل از سررسید و بعد از آن در ضمان بدهکار نیست، هر چند وى توانایى پرداخت داشته و طلبکار نیز دین را مطالبه کرده باشد. ایشان در پاسخ به سؤالى درمورد کاهش شدید ارزش پول مىگوید:
هرگاه آن دین مؤجّل باشد و تنزّل قیمت پیش از حلول اجل باشد، خسارت بر طلبکار است... و امّا اگر مطالبه کند و مدیون در دادن مماطله کند بدون وجه شرعى، پس در صورت تنزل قیمت، از کیسهى طلبکار رفته است چنانچه در غصب مىگویند.... (یزدى، ص279، ش445)
امام خمینى(ره) در پاسخ به یک سؤال دربارهى شخصى که در ضمن عقد قرض، شرط ضمان نسبت به قدرت خرید کرده است، مىنگارند:
شرط مذکور نافذ نیست و همان مبلغى را که قرض گرفته ضامن است و قدرت خرید پول در این مسأله اثر ندارد. (امامخمینى، 1375، صص290ـ291)
مرحوم آیةاللّه گلپایگانى در پاسخ به سؤالى دربارهى جریمههاى بانکى مىنویسد:
شرط زیاده، اگر چه به عنوان حق الزحمه و سایر مذکورات در سؤال باشد، ربا و حرام است و جریمه نیز حرام است؛ ولى اگر مدیون به نحو شرعى در ضمن عقد خارج لازم، ملتزم شده باشد که اگر از موعد مقرر تأخیر انداخت، مبلغ معیّنى مجّاناً بدهد، اشکال ندارد. (گلپایگانى، 1405، ص91)
دربارهى مبناى فقهى قسمت اخیر از پاسخ ایشان، بعد از این بحث خواهیم کرد.
ولى مقام معظّم رهبرى در پاسخ به سؤال رئیس کل دادگسترى تهران در تاریخ 27 آذر 1375 در این زمینه چنین نگاشتهاند:
خسارت ناشى از تأخیر بدهى، اگر ثابت شود که مستند به تأخیر تأدیه است، در ضمان بدهکار است و حکم ربا را ندارد. (روزنامه اطلاعات، 2/2/1378)
در این نظر، بدون آنکه از راهکار شرط ضمن عقد استفاده شود، خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد پذیرفته شده و آن را خارج از حکم ربا دانستهاند، ولى در مورد قلمرو خسارت مزبور و چگونگى استناد آن به تأخیر تأدیه توضیح ندادهاند؛ به طور مثال، معلوم نیست که آیا خسارت قابل مطالبه، از دست دادن سود را نیز شامل است، یا فقط کاهش قدرت خرید را دربرمىگیرد. چنانکه مشخص نیست آیا خسارت مزبور، در صورت کاهش شدید قابل مطالبه است، یا کاهش به میزان متعارف هم در ضمان بدهکار است. هرچند بعید نیست که اطلاق عبارت، همهى این صورتها را دربرگیرد.
برخى از معاصران با فرق گذاشتن میان غصب و غیرغصب، کاهش ارزش پول در خصوص غصب، را در ضمان غاصب دانسته و در غیر غصب، گرفتن مبلغ مازاد را تحت عنوان ضمانِ کاهشِ ارزش پول، خلاف ادلّهى روایى قلمداد کردهاند (حائرى، 1378، صص76ـ77). البته خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد، غصب نیست و بدهکار با تأخیر در پرداخت دین، عین مالى را غصب نمىکند؛ ولى چون با تمکّن از پرداخت و با وجود مطالبهى داین، از اداى دین خویش خوددارى کرده و در فرض کاهش شدیدِ ارزش پول، موجب ورود ضرر به وى شده است، به قاعدهى لاضرر باید خسارت او را جبران کند.
برخى نیز، با آنکه خسارت دیرکرد را ربا و حرام دانستهاند، معتقدند اگر فاصلهى زمانى و تورّم خیلى زیاد باشد، به طورى که پرداختن مبلغ مزبور عرفاً اداى دین محسوب نشود، باید به حساب امروز بپردازد، یا مصالحه کنند (مکارم، ص150). فقیهانى نیز هستند که حکم به لزوم جبران کاهش ارزش پول کرده، ولى به صورت احتیاط یا فتوا، مصالحه را مطلوب و یا لازم شمردهاند.(1)
مرحوم شهید صدر نیز در مباحث علمى خویش مىپذیرد که در شرایط کنونى که ارزش پول به طور مستمر رو به کاهش است، به گونهاى که دیگر نمىتوان پول امروز را «مثل» پول چند سال پیش دانست؛ لذا اگر بانک هنگام وفا به دین خویش، ارزش واقعى پولى را که قبلاً گرفته است بپردازد، ربا و حرام نخواهد بود. (صدر، 1399، ص19)
2 ـ 2) ادلّهى فقهى
به منظور بررسى ادلّهى فقهى مرتبط با خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد، بحث را در چهار قسمت ارائه مىدهیم: شرط در ضمن عقد اصلى، شرط در ضمن عقد خارج لازم، ضمان نسبت به کاهش ارزش پول و بالاخره، ضمان نسبت به خسارت عدمالنفع.
2 ـ 2 ـ 1) شرط در ضمن عقد اصلى
دینى که مدیون از پرداخت آن خوددارى کرده و طلبکار نیز خسارت دیرکرد مطالبه مىکند، گاه ناشى از عقد قرض است و گاه از عقود دیگر منشأ مىگیرد. تفاوت این دو در روایاتى است که در خصوص قرض وارد شده و هرگونه شرطى را که به نفع قرضدهنده باشد حرام اعلام مىکند (عاملى، ص356، ح23838 و 23840)؛ به همین دلیل، بیشتر بر این باورند که خسارت تأخیر تأدیه، حتى اگر به صورت شرط ضمن عقد قرض درآید، باز حرام و نامشروع است؛ زیرا مفاد این شرط، نفعى را به صورت معلّق به قرض دهنده بازمىگرداند. پیش از این به برخى از فتاواى فقهى در این باره اشاره شد.
با این همه، برخى عقیده دارند که ربا در صورتى است که قرضدهنده با شرط مزبور، قرض گیرنده را مجاز به تأخیر، در فرضِ پرداخت مبلغى پول سازد، ولى اگر مقصود وى، الزام قرض گیرنده به اداى دین در سررسید و در اصطلاح، «وجه التزام» باشد، بدون اشکال خواهد بود؛ مثلاً قرض دهنده شرط مىکند که اگر دین را در سررسیدِ معین نپرداخت، به ازاى هر سال، 12% اصل بدهى به ذمّهى وى بیاید. چنین چیزى مشمول روایات نهى از ربا نخواهد بود.(2)
آنچه در این فتوا قابل توجه است، تفاوت میان ربا و وجه التزام است که گاه از آن به «شرط کیفرى» تعبیر مىکنند. ربا، مبلغى افزون بر میزان اصل بدهى، در ازاى اعطاى مهلت است، در حالى که قرضدهنده، در فرض مورد بحث، چیزى به جز اصل بدهى در سررسید نمىخواهد و اگر شرط مبلغ در فرض تأخیر مىکند، براى وادار کردن مقترض به پرداخت وام در رأس مدّت است؛ به همین دلیل، فقهاى شوراى نگهبان ـ چنانکه پیش از این گذشت ـ خسارت تأخیر تأدیه را در قالب شرط ضمن عقد پذیرفتهاند. بدیهى است که مقصود آنان چیزى نیست، بهجز آنچه در فتواى مذکور آمده است.
و امّا در صورتى که دین، ناشى از عقود دیگر غیر از قرض باشد، (مثل آنکه در ضمن بیع سلف یا بیع نسیه، شرط پرداخت مبلغ اضافى در صورت تأخیر نماید) ادلّهى ویژهى قرض جریان نمىیابد؛ لذا همانگونه که بایع در بیع نسیه مىتوانست بر خریدار شرط کند که تا آخر سال، ماهانه مبلغ معینى را به او مجاناً هبه کند، به همان ترتیب مىتواند شرط کند که در صورت تأخیر در پرداخت ثمن در رأس مدت مقرر، ماهانه مبلغى معین را به وى تملیک کند. (صدر، ص174)
در این صورت، شرط مورد بحث، مشروعیت و نفوذ خود را از دلیل لزوم بیع و ادلّهى نفوذ شرط مىگیرد، نه از قرض، تا ربا پدید آید. از طرف دیگر، پرداخت مبلغ مازاد، در برابر تمدید مدّت و اعطاى مهلت نیست، تا مشمول روایاتى باشد که هرگونه مبلغ اضافى را در ازاى تمدید سررسید، حرام اعلام مىکند.(3) (عاملى، ص376، ح23882)
بدین ترتیب، ممکن است کسى بین عقد قرض و سایر عقودى که دینى را مىآفریند، فرق بگذارد؛ به این نحو که شرط مبلغ اضافى تحت عنوان «وجه التزام» را در عقد قرض، مصداق ربا، و شرط مزبور در سایر عقود را صحیح و نافذ بشمارد، هر چند برخى ـ چنانکه اشاره شد ـ در هر دو، شرط یاد شده را معتبر تلقى کردهاند.
2 ـ 2 ـ 2) شرط در ضمن عقد خارج لازم
برخى از فقها که مطالبهى خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد را به صورت شرط ضمن عقد اصلى نپذیرفتهاند، از راهکار شرط ضمن عقد خارج لازم بهره جسته و همان هدف را در این قالب تأمین کردهاند. (گلپایگانى، ص91)
به نظر آنان، داین مىتواند کالاى هر چند کوچک را به مدیون بفروشد و در ضمن شرط کند که اگر وى دین را در رأس مدّت مقرر نپرداخت، مبلغى (مثلاً 12% اصل بدهى) را مجاناً به داین تملیک کند. علّت قید «مجانى بودن»، آن است که اگر تملیک مزبور در ازاى اعطاى مهلت باشد، مشمول روایات خاص است که پیش از این بدانها اشاره شد.
در این صورت نیز، شرط تملیک مجّانىِ مبلغى در صورت تأخیر در پرداخت، مشروعیت و نفوذ خود را از عقد قرض نمىگیرد و در ازاى تمدید سررسید نیست، تا ربا لازم آید.
2 ـ 2 ـ 3) ضمان کاهش ارزش پول
ارزش پول همواره در حال کاهش است و گسترش نقدینگى در جامعه موجب کاهش قدرت خرید مىشود و، بر اثر تورّم، از قیمت حقیقى پول مىکاهد، به گونهاى که اگر شخص، مدت مدیدى عین پول خویش را در گوشهاى نگه دارد، فقط از نظر شکلى، پول خود را نگه داشته، ولى از نظر اقتصادى آن را بىارزش کرده است.
اکنون مباحث گوناگونى در این باره مطرح است: آیا قرضگیرنده مىتواند قیمت واقعى پول را در برابر قرضدهنده تضمین کند؛ مثلاً اگر یک میلیون ریال را قرض مىگیرد، تعهد کند تا پس از یک سال، رقمى معادل یک میلیون ریال امروز را به وى بازگرداند؟ آیا قرضدهنده مىتواند بدون آنکه قرض گیرنده ارزش واقعى پول در سررسید را تضمین کرده باشد، در رأس مدت مقرر، مابه التفاوت مبلغ اسمى با ارزش واقعى روز ادا را مطالبه نماید؟(4) و آیا کاهش شدید ارزش پول، با کاهش به میزان متعارف در این زمینه فرق دارد؟
این پرسشها ارتباط نزدیکى با موضوع بحث دارد، ولى خارج از آن است؛ زیرا موضوع بحث، خسارت دیرکرد است و سؤالات مزبور، در فرض اداى به موقعِ دین نیز مطرح است. آنچه مورد بحث ماست این است که اگر مدیون، دین را در رأس مدّت مقررنپرداخت و ارزش پول پس از سررسید کاهش یافت، آیا طلبکار مىتواند مابهالتفاوت را مطالبه کند؟
بدون شک، اگر مدیون دین خود را در رأس مدّت مقرربپردازد و شرایط اقتصادى در این مدّت دگرگون نشده و کاهش ارزشْ اندک و به میزان متعارف باشد، طلبکار نمىتواند مبلغى بیشتر از رقم اصلى را بخواهد؛ چرا که عقد قرضْ یک عقد احسانى است و قرضدهنده با نیت خیر و ثواب اقدام کرده و کاهش ارزش پول به میزان اندک را نادیده گرفته است؛ ولى اگر مدیون به موقع اقدام به پرداخت دین نکرد، ممکن است گفته شود قرض دهنده کاهش اندک در ارزش پول را فقط تا سررسید نادیده گرفته و، به اصطلاح، «اقدام به ضرر» خویش کرده است، ولى اگر از سررسید گذشت، چنین اقدامى از رفتار وى استنباط نمىشود.
به نظر مىرسد این سخن در جوامعى که عرف، دقت در محاسبهى ارزش پول دارد پذیرفتنى است؛ ولى در جامعهى کنونى ما، عرف چنین دقتى ندارد و اگر کاهش به میزان اندک و متعارف باشد و فاصلهى زمانىِ میان سررسید و اداى دین زیاد نباشد، مدیون، از نظر عرفى، با پرداخت رقمى معادل با رقم اصل بدهى، دین خویش را ادا کرده است و کاهش ارزش یاد شده تأثیرى در ضمان مدیون به بیش از رقم نخستین نخواهد داشت؛ درنتیجه، هرگونه مبلغ اضافى در قبال کاهش ارزش پول، «ربا» خواهد بود.
اکنون اگر کاهش ارزش به میزانى غیرمتعارف باشد (مثلاً در اثر حادثهاى مثل جنگ، شرایط اقتصادى آنچنان دگرگون شود که ارزش پول به کمتر از نصف کاهش یابد)، مىتوان گفت هر چند فاصلهى زمانى میان سررسید دین و اداى آن زیاد نبوده، ولى چون کاهش شدید رخ داده است، پرداخت رقمى معادل با رقم اصلى دین، از نظر عرفى، اداى دین محسوب نمىشود.
به دیگر سخن، پول، مال مثلى است و بر اساس یک قاعدهى عرفى، ضمان مثلى به مثل و ضمان قیمى به قیمت است؛ مثلاً اگر قرض گیرنده صد مَن گندمِ ورامین قرض گرفته، موظف است به همان مقدار گندم ورامین در سررسید بازپس دهد. البته ارزش حقیقى پول همیشه در زمرهى اوصافى نیست که در مثلى بودن دخالت کند، ولى وقتى کاهش شدید ارزش رخ مىدهد، عرف، مبلغ اسمى پول را «مثل» مبلغ اولیه نمىبیند و اگر مدیون رقم نخستین را تأدیه کرد، عرفاً وى را برئ الذمّه نمىدانند.
البته این استدلال ویژهى تأخیر تأدیه نیست و حتى در پرداخت به موقعِ دین نیز سارى و جارى است. بر همین اساس، اگر در طول مدّت دین، شرایط اقتصادى به گونهاى غیر مترقِّبه تغییر کند و کاهش یابد، در ضمان بدهکار خواهد بود. البته در عکس مسئله، یعنى جایى که ارزش پول به میزانى غیر قابل انتظار افزایش یابد، بدهکار حق ندارد مبلغى از رقم اصلى دین کم بگذارد؛ چرا که تحلیل ارادهى طرفین اقتضا مىکند که ارزش اضافى نادیده گرفته و رقم نخستین پرداخت شود؛ مثلاً اگر شخصى صد دلار به دیگرى بدهکار بود و ناگهان ارزش دلار از چهار هزار ریال به هشت هزار ریال افزایش یافت، ارزش افزوده از آنِ قرضدهنده بوده، براى وى گرفتن رقمى معادل رقم نخست بدون اشکال است.
به نظر مىرسد هرچند استدلال بالا ویژهى تأخیر تأدیه نیست و در پرداخت به هنگامِ دین هم جارى است، ولى در فرضِ تأخیر در پرداخت، روشنتر است؛ زیرا اگر به فرض، قرض دهنده، به مبلغ اسمى دین ـ حتى در فرض کاهش شدید ارزش ـ رضا داشته، در فرض تأخیر در پرداخت، چنین رضایى را نداشته است.
بلکه مىتوان ادّعا کرد که اگر قایل شویم پول به لحاظ آنکه حالت واسطه دارد، مثلى و قیمى بودن دربارهى آن قابل طرح نیست، باز هم مدیون را نسبت به کاهش شدید ارزش ضامن مىدانیم؛ زیرا از نظر عرفى وقتى یک شبه، ارزش پول مثلاً به کمتر از 50% کاهش مىیابد، پرداخت مبلغ اسمى، دیگر اداى کامل دین محسوب نمىشود و بر فرض تردید در صدق عرفى، استصحاب اشتغال جارى است؛ و اگر به لحاظ آنکه مجراى استصحاب، شبههى حکمیه است، در استصحاب تردید کنیم، در جریان قاعدهى اشتغال که مبنایى عقلایى دارد، جاى تردید نخواهد بود.
2 ـ 2 ـ 4) ضمان خسارت عدم النفع
اگر قرضدهنده طلب خویش را به موقع دریافت مىکرد، مىتوانست آن مبلغ را در تجارت و مانند آن به کار گیرد و از این طریق کسب سود کند. اکنون آیا مىتواند خسارتى را که ازمحروم شدن از نفع مسلّم در اثر تأخیر بدهکار ناشى شده است از وى مطالبه نماید؟
این مسأله در جایى است که قرضدهنده در شرایطى باشد که اگر پول به دست او مىرسید، آن را به جریان مىانداخت و از گردش آن سود مىبرد؛ در غیر این صورت، یعنى اگر شخص با دریافت پول نیز آن را به کنارى مىگذاشت، نفعْ احتمالى بوده و مسئولیتى از این جهت براى مدیون متصور نخواهد بود.
بیشتر فقها برآناند که دلیلى بر ضمان نسبت به خسارت عدم النفع وجود ندارد و «تلف مال» برآن صدق نمىکند، تا قواعد عمومى اتلاف و تسبیب مصداق داشته باشد، چنانکه قاعدهى ضمانِ ید نیز دربارهى نفعِ از دست رفته مصداق ندارد. (نراقى، ص50 و مراغى، ص310)
در خصوص قاعدهى لاضرر نیز، برخى عقیده دارند که عدم النفع ضرر نیست، تا مشمول قاعده باشد و برخى دیگر هم معتقدند که عبارت «لا ضرر و لا ضرار» دلالت بر ضمان مالى ندارد؛ زیرا زبان روایت، برداشتن یک حکم شرعى است، نه قرار دادن حکم، و ضمان مالى، قرار دادن مسئولیت بر عهدهى شخص است؛ و یا گفتهاند که مفاد قاعده، نهى تکلیفى از ایرادِ خسارت به دیگران است و دلالتى بر حکم وضعىِ ضمان ندارد.(5)
در برابر مشهور، فقیهانى چون وحید بهبهانى (مجمع الفائدة والبرهان، ص614)، سیدعلى طباطبائى (ریاض المسائل، ج2، ص302) و شهید سیدحسن مدرس (الرسائل الفقهیه، ص110) عقیده دارند که عنوان «ضرر» بر عدم النفع صادق است و بر اساس قاعدهى لا ضرر، خسارت عدم النفع موجب ضمان و مسئولیت مدنى است.
براساس این نظریه، خسارت عدم النفع ناشى از تأخیر تأدیه قابل مطالبه است، به شرط آنکه رسیدن نفع در آینده، از نظر عرفى محقق الوقوع باشد. تفاوتى هم بین عقد قرض و سایر عقودى که دینى را ایجاد مىکنند نیست؛ زیرا مبلغى که طلبکار به عنوان خسارت عدم النفع مطالبه مىکند، مشروعیت خود را از عقد نگرفته است و در برابر اعطاى مهلت پرداخت نمىشود، تا عنوان «ربا» بر آن صادق باشد، بلکه ناشى از تعهّدى است که بر اثر ایراد خسارت، به حکم شارع، بر دوش مدیون آمده است.
البته ـ چنانکه اشاره شد ـ این نظر را بیشتر فقیهان نپذیرفتهاند و از نظر حقوقى هم مطابق آخرین مصوّبات قانونى، مطالبهى خسارت عدم النفع با اشکال مواجه است. تبصرهى 2 مادهى 515 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب مصوب 1379 مىگوید:
خسارت ناشى از عدم النفع قابل مطالبه نیست و خسارت تأخیر تأدیه در موارد قانونى قابل مطالبه مىباشد. حمل مقرّرهى مزبور بر خسارت عدمالنفع احتمالى، برخلاف ظاهر ماده است و قابل پذیرش نیست.
نظر برگزیده
از نظر حقوقى راهکار شوراى نگهبان مبنى بر امکان مطالبهى خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد در قالب شرط ضمن عقد، با مقررهى مذکور در مادهى 522 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور مدنى قابل جمع است؛ یعنى اگر طرفین، شرطى را در ضمن عقد، به منظور الزام طرف به رعایت دقیق سررسید بگنجانند، آن شرط نافذ است و شرایط ذکر شده در مادهى 522 مزبور لازم الرعایه نیست و اگر شرط ضمن عقد ـ به ترتیبى که گفته شد ـ موجود نباشد، خسارت تأخیر تأدیه را فقط مىتوان در قالب مادهى یاد شده مطالبه کرد؛ یعنى با فرض تمکّنِ مدیون از اداى دین در سررسید و مطالبهى داین، مىتوان خسارت تأخیر را در فرض کاهش شدید ارزش پول، بر اساس شاخص قیمت سالانه که توسط بانک مرکزى اعلام مىشود، مطالبه کرد.
از نظر فقهى، بیشتر فقها راهکار شوراى نگهبان را نپذیرفتهاند و گویا در نظر آنان، همین که شرط مبلغ اضافى مىشود، خود به خود در قبال اعطاى مهلت قرار مىگیرد و نمىتوان «وجه التزام» را از پرداخت مبلغ در ازاى مهلت تفکیک کرد. به نظر ما این دو قابل تفکیک است و بستگى به قصد طرفین، به ویژه داین دارد. اگر قصد او این نباشد که درآمدى را از طریق شرط به دست آورد، بلکه این باشد که از این طریق، مدیون را مقیّد به پرداخت در سررسید نماید، این ضمانتِ اجراست و نمىتوان آن را ربا دانست.
ولى اگر شرط ضمن عقد نباشد، چنانچه مدیون، در سررسید، تمکن از پرداخت ندارد، اطلاق مقامىِ آیهى شریفه، که دستور اعطاى مهلت به مدیون مُعسِر مىدهد(6)، اقتضا مىکند که هیچ گونه خسارتى را نتوان از وى مطالبه کرد، ولى اگر توانایى پرداخت دارد و در اداى دین کوتاهى مىکند، در شرایط فعلى، که نرخ تورم رو به تزاید است، مىتوان از باب قاعدهى لا ضرر و لا ضرار، خسارت ناشى از تأخیر تأدیهى وجه نقد را مطالبه کرد.
نتیجهگیرى و پیشنهاد
دربارهى خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد، تاریخ حقوق ما، پیش و پس از انقلاب اسلامى، فراز و نشیبهاى بسیارى را پشتسر گذاشته است. پیش از انقلاب اسلامى، حداکثر مبلغ قابل مطالبه در صورت تأخیر در اداى بدهى، 12 درصد محکوم به در سال و بدون آنکه نیاز به اثبات ورود خسارت باشد، به صرف اثبات تأخیر در پرداخت، قابل مطالبه بود.
پس از انقلاب اسلامى، فقهاى شوراى نگهبان آن را غیر شرعى اعلام کردند، ولى در خصوص بانکها، مطالبهى خسارت دیرکرد را بر اساس شرط ضمن عقد، که به عنوان وجه التزام در قراردادِ اصلى گنجانیده مىشود، پذیرفتند. نظریهى شوراى نگهبان اختصاص به بانک ندارد و هر کس مىتواند از این راهکار استفاده کند، به شرط آنکه هدف از شرط یاد شده الزام مدیون به پرداخت در سررسید باشد، نه به دست آوردن سود در ازاى تمدید مهلت.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1376 این امکان را به دارندهى چک بخشید که بتواند محکومیت صادرکنندهى چک را به پرداخت کلیهى خسارات، ازجمله خسارت تأخیر تأدیه، تقاضا کند؛ و بالاخره در سال 1379، قانونگذار آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب، با چهار شرط، مطالبهى خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد را بهطور کلى امکانپذیر ساخت.
فقیهان، عموماً، خسارت تأخیر تأدیهى وجه نقد را به هر شکلى «ربا» و حرام دانستهاند، ولى هستند فقیهانى که، با تفکیک میان «وجه التزام» و «ربا»، درج شرطى در ضمن عقد به منظور الزام مدیون به رعایت زمان سررسید را مشروع مىدانند؛ چنانکه برخى از فقیهان هم مطالبهى خسارت تأخیر تأدیه را در فرض کاهش شدید ارزش پول و تمکّن مدیون از اداى دین در سررسید پذیرفتهاند.
در پایان پیشنهاد مىکنیم، اولاً، مادهى 522 قانون آیین دادرسى دادگاههاى عمومى و انقلاب در امور مدنى، از این قانون، که مربوط به امور شکلى است، حذف و در قانون مدنى، که محتوى مقررات ماهوى است، گنجانده شود؛ ثانیاً راهکار پذیرفته شده از سوى شوراى نگهبان، با تصریح به عمومیت آن نسبت به غیر بانکها از اشخاص حقیقى و حقوقى، مورد تصریح قانونگذار قرار گیرد.
منابع
ـ امام خمینى؛ استفتاءات، ج2، چاپ سوم، قم: انتشارات اسلامى، 1375.
ـ بهبهانى، وحید؛ حاشیه مجمع الفائدة والبرهان، چاپ اول، کنگره بزرگداشت مقدس اردبیلى، 1417ق.
ـ جعفرى لنگرودى، محمد جعفر؛ حقوق تعهدات، چاپ سوم، تهران: گنج دانش، 1378.
ـ حائرى، سیدکاظم؛ «بررسى فقهى اوراق نقدى»، مجلهى فقه اهل بیت، سال پنجم، شماره 19 و 20، 1378.
ـ رشتى، میرزا حبیباللّه؛ کتاب غصب، چاپ سنگى.
ـ نجفى، محمدحسن؛ جواهر الکلام، ج37، چاپ هفتم، بیروت، 1981، داراحیاء التراث العربى.
ـ موسوى خلخالى، مرتضى؛ «قاعده لا ضرر و لا ضرار»، تقریر بحثهاى محقق عراقى، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1376.
ـ صدر، سیدمحمدباقر؛ «الاسس العامّة للبنک فى المجتمع الاسلامى»، الاسلام یقود الحیاة، ش6، چاپ دوم، بیروت: دارالتعارف، 1399ه .
ـ ـــــــــــــــــــــ ؛ البنک اللاربوى فى الاسلام، چاپ هشتم، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ه .
ـ طباطبائى، سیدعلى؛ ریاض المسائل، ج2، قم: مؤسسه آلالبیت، 1404ه .
ـ مدرس، سیدحسن؛ الرسائل الفقهیة، چاپ اول، تهران، ستاد بزرگداشت شهید مدرس، 1408 ق.
ـ عاملى، شیخ حر؛ وسائل الشیعة، ج18، بیروت: داراحیاءالتراث العربى، چاپ پنجم، 1403 ق .
ـ کاتوزیان، ناصر؛ قواعد عمومى قراردادها، ج4، چاپ دوم، تهران، شرکت انتشار، 1376.
ـ گلپایگانى، سیدمحمدرضا؛ مجمع المسائل، ج2، چاپ دوم، قم، دارالقرآن الکریم، 1405 ه .
ـ مکارم شیرازى، ناصر؛ ربا وبانکدارى اسلامى، چاپاول، قم:مطبوعات هدف، 1376.
ـ مهرپور، حسین؛ مجموعه نظریات شوراى نگهبان، (دورهى اوّل)، چاپ اول، تهران: مؤسسه کیهان، 1371.
ـ نراقى، ملااحمد؛ عوائد الایام، چاپ اول، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1375.
ـ مراغى، میرفتاح؛ العناوین، ج1، چاپ اول، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1418 ه .
ـ یزدى، سید محمدکاظم؛ سؤال و جواب، چاپ اول، تهران: نشر علوم انسانى، 1376.
________________________________________
1. محمدتقى بهجت، پاسخ به پرسش شمارهى 5690، مورخ 4/4/79 پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهى اسلامى، دفتر قم، شمارهى پاسخ 1/5690 مورخ 7/8/79؛ عبدالکریم موسوى اردبیلى، پاسخ به پرسش کمیسیون قضایى و حقوقى مجلس شوراى اسلامى، مورخ 16/12/77.
2. آیةاللّه صافى گلپایگانى در مورخ 12/1/1382 به استفتاى پژوهشکده حوزه و دانشگاه؛ پاسخى با این مضمون دادهاند. متن سؤال و جواب از این قرار است:
سؤال: در قرارداد قرض یا غیر آن شرط مىشود که: «در صورت عدم تسویهى کاملِ اصل بدهىِ ناشى از قرارداد، در سررسید مقرر، علاوه بر اصل بدهى، مبلغى معادل 12 درصد ماندهى بدهى براى هر سال، به ذمّهى متعهد این قرارداد تعلّق خواهد گرفت». آیا شرط مزبور با مشکل «ربا» و غیر آن مواجه مىباشد یا خیر؟ و آیا میان قرض و غیر آن، همچون بیع نسیه یا سلف، در این باره فرقى هست یا نه؟
جواب: «اگر مفهوم شرط مذکور مجاز بودن مدیون در تأخیر اداى دین در مقابل 12 درصد باشد، ربا و حرام است و اگر مقصود الزام مدیون بر اداى دین در رأس مدّت مقرر باشد، که وجه التزام در مقابل عدم ادا باشد، ظاهراً اشکال ندارد و اللّه العالم.» اطلاق عبارت ایشان مىرساند که در زمینهى مورد بحث، تفاوتى بین قرض و غیر آن نیست.
آیةاللّه رضوانى، از اعضاى شوراى نگهبان هم، در مصاحبهى بانک مرکزى با ایشان دربارهى بانکدارى اسلامى (ص 33)، جریمهى تأخیر را از نظر این شورا بدون اشکال مىداند. متن سؤال و جواب بدین شرح است:
سؤال: آیا جریمهى تأخیر حکم ربا را دارد؟
جواب: بر اساس نظر شوراى نگهبان، ربا نیست. ربا بر دو نوع است: یکى قرضى و یکى هم معاملى. در هر دو آن زیادى در یک معامله گرفته [مى] شود و حرام است. اگر یک کیلو گندم را به دو کیلو گندم فروختى، این زیادى، اگر هم قرضى باشد، باز ربا مىشود؛ ولى اگر یک کیلو گندم را به ده تومان فروختى و با ده تومان دو کیلو گندم خریدى، زیادى در دو معامله حاصل شده و اشکال ندارد. جریمهى تأخیر، هیچکدام از این دو شکل نیست. بلکه بانک مىگوید: سر ماه باید قسط خود را بپردازى، اگر نیاوردى در همان موقع باید فلان مبلغ را به عنوان جریمه بپردازى. نه اینکه جریمه را مىدهى تا مبلغ یک ماه دیگر پیش تو بماند؛ لذا تأخیر تأدیه ربا نیست. حال که ربا نیست، اگر در ضمن عقد یا قرض، شرط شده باشد، حکم «المؤمنون عند شروطهم» دارد و اشکال به وجود نمىآید.
3. سؤال راوى از امام باقر(ع) این است: «فى الرجل یکون علیه دینٌ الى أجلٍ مسمّىً فیأتیه غریمه فیقول: أنقدنى من الّذى لى کذا و کذا و أضَعُ لک بقیَّتَه، أو یقول: أنقدنى بعضاً و أمُدُّ لک فى الأجل فیما بقى. عبارت امام(ع) چنین است: «لا أرى به بأساً مالم یَزِدْ على رأس مالِه شیئاً، یقول اللّه عزّوجلّ: فلکم رؤوسُ أموالِکُم لا تَظلِمُونَ و لا تُظْلَمون».
4. شهید صدر چنین چیزى را امکانپذیر مىداند، حتى اگر قرارداد، عقد قرض باشد و در مقام استدلال مىگوید: «فإنّ البنک یضمنها بقیمتها الحقیقیّة، لأنّ الاوراق النقدیّة و إن کانت مثلیّةً و لکن مثلها لیس هو الورق فحسب، بل ما یمثل قیمتها، فلیس من الربا أن یدفع البنک لدى الوفاء ما یمثل قیمة ما أخذ و تقدّر القیمة الحقیقیة على أساس الذهب و سعر الصرف بالذهب» «الأسس العامّة للبنک فى المجتمع الاسلامى»، ش6 از مجموعهى الاسلام یقود الحیاة، ص19.
5. براى دیدن آراى فقهى ر.ک: میرزا حبیب اللّه رشتى، کتاب غصب، ص21؛ شیخ محمدحسن نجفى، جواهر الکلام، ج 37، 40؛ مرتضى موسوى خلخالى، قاعده لا ضرر و لا ضرار، تقریر بحثهاى محقق عراقى، ص131.
6. «وإن کانَ ذو عسرةٍ فَنَظِرَةٌ إلى مَیْسَرَة» .