در جوامع سنتی، مرزها بیشتر مبتنی بر ویژگی های زبانی، مذهبی، و فرهنگی بودند، ولی در عصر مدرن، مرز در چارچوب دولت معنادار است. درواقع، تا یک دهه پیش، رویکردهای جهانی شدن و دوره پسامرزی مطرح می شد، ولی امروزه به دلایل مختلف، ازجمله ناامنی، مرزها بیش از پیش مستحکم شده اند و نظارت و کنترل بیشتری بر آنان اعمال می شود. در این شرایطی، تقریباً نیمی از محیط پیرامون کسانی که در نزدیکی مرز زندگی می کنند، تحت این نظارت و کنترل قرار می گیرد؛ ازاین رو، به نظر می رسد که تجربه های این افراد از مرز، با کسانی که در مرکز نقاط غیرمرزی ساکن هستند، متفاوت است، زیرا این افراد، از هر چهار جهت، فاقد نظارت و کنترل هستند. پژوهش حاضر، در راستای درک بهتر این موضوع، با استفاده از روش پدیدارشناسی، تجربه های زیسته مردم شهر نودشه را (به عنوان نمونه موردی) بررسی کرده است. دراین راستا، برپایه روش تحلیل تماتیک، چهار بُعد نگرش فرهنگی، زیست محیطی، اقتصادی، و سیاسی در مورد مرز، شناسایی شد. در رویکرد فرهنگی و محیطی، مرز به عنوان دیوار محدودکننده و عامل سلب ارتباط انسانی قلمداد شده است، ولی از بُعد سیاسی، مرز، رهایی بخش تلقی می شود. از بعد اقتصادی، وضعیت پیچیده تر است و سه دیدگاه متفاوت به پدیده مرز، مطرح است. براساس دیدگاه نخست، مرز، «محدودکننده حیات بخش» است، در این معنا، مرز، مانعی در برابر روابط اقتصادی است، ولی این موانع، بیش از نبود آن برای گذران زندگی، اهمیت دارد. در دیدگاه دوم، مرز، «آزادی بخشِ بازار» است، در این معنا، مرز، عامل پیوند دست کم اقتصاد دو کشور با هم است و مبادله دوسویه بین آنان رواج می یابد که این ظرفیت، برای شهرهای غیرمرزی فراهم نیست. در رویکرد سوم، مرز، عاملی برای «محرومیت از مرکز» تلقی می شود که براین اساس، مرز به عنوان مانعی در برابر توسعه و پیشرفت و حتی دریافت امکانات رفاهی به شمار می آید.