مقاله حاضر با استفاده از روش نظریه داده بنیاد (زمینه ای) اشتراوس و کوربین به بررسی نحوه تشکیل هویت حرفه ای در میان دانشجویان رشته علوم اجتماعی دانشگاه های وزارت علوم پرداخته است. این پژوهش از نوع پژوهش های کیفی بوده که با روش نمونه گیری نظری و تکنیک اشباع نظری انجام شده است. جامعه آماری پژوهش، 528 نفر بوده که با 22 نفر از آن ها به شیوه نیمه ساختارمند، مصاحبه شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که مجموع شرایط علی، زمینه ای، مداخله گر و استراتژی ها، باعث شده اند که هویت حرفه ای دانشجویان دوره دکترای تخصصی علوم اجتماعی در ایران، نامتوازن شود، یعنی آن ها از آینده حرفه ای خود اطمینان نداشته و با یک دانش سطحی و مبهم و دستگاه فکری ناپایدار در زمینه حرفه خود، در یک وضعیت سردرگمی به سر می برند. پدیده هویت حرفه ای نامتوازن، به خود نامنسجم ربط می یابد. خود نامنسجم، خودی است که در آن فرد صاحب حرفه، فاقد هویت علمی یکپارچه و متعادل است و ازاین رو نمی تواند اهداف ازپیش تعیین شده و برنامه دار کنش حرفه ای را انجام دهد.