مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
فیزیکالیسم
منبع:
معرفت سال ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ شماره ۲۹۷
79-90
حوزه های تخصصی:
مسئله ذهن بدن یکی از مهم ترین مسائلی است که همواره در طول تاریخ فلسفه مورد توجه محققان قرار داشته است. اما این مسئله همواره به شکلی واحد نبوده و با تقریرات مختلفی همراه بوده است. هدف از این مقاله بررسی تطبیقی دو تقریر قابل توجه این مسئله؛ یعنی تقریر دکارت و تقریر شایع در فلسفه ذهن به روش تحلیلی تطبیقی است. بدین جهت نخست توضیحی اجمالی از مسئله ذهن بدن ارائه کرده و سپس به فلسفه دکارت پرداخته و شاخصه های تقریر وی را در حد توان به تصویر کشیده ایم. سپس به ارزیابی تقریر شایع از این مسئله در فلسفه ذهن پرداخته ایم و هم زمان تا حد امکان بعضی از تفاوت های شاخص میان روش فلسفی دکارت و فلاسفه تحلیلی را برجسته ساخته ایم. در آخر به بررسی تطبیقی دو رویکرد و دو تقریر مورد بحث پرداخته و ضمن توضیح تفاوت های موجود میان آن دو، به تأثیراتی که این تفاوت ها در نحوه پاسخ به مسئله ذهن بدن می گذارند، اشاره کرده ایم.
«همه روان انگاری» تامس نیگل به عنوان مبنایی برای رویکرد «عصب-تربیت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به بررسی دیدگاه تامس نیگل درباره ی همه روان انگاری می پردازد تا معلوم دارد که آیا این رویکرد در مقایسه با رویکردهای فیزیکالیستی مبنای مناسب تری برای رویکرد عصب-تربیت است یا خیر. در این پژوهش از روش توصیفی - تحلیلی استفاده شده است. مبنای فیزیکالیستی رویکرد عصب-تربیت به جای حل مسأله رابطه ذهن و بدن و همچنین تبیین حالات ذهنی، با طرح دیدگاه های حذف گرایانه و تقلیل گرایانه و حذف صورت مسأله و بدون توجه به ویژگی های پدیداری و اول شخص ذهن (با حذف یا تقلیل آگاهی پدیداری به رخدادها و فرایندهای مغزی) از منظر عینی و سوم شخص به حالات ذهنی نظر می کند. نیگل تصور بیرونی/عینی از جهان را ناتمام می داند و به منظور پر کردن شکاف تبیینی ذهن و بدن، و تبیین خاستگاه آگاهی و عقل، «همه روان انگاری» را پیش فرض می گیرد. رویکرد همه روان انگاری تامس نیگل در مقایسه با رویکردهای فیزیکالیستی، برای حوزه کلی تعلیم و تربیت، و بخصوص برای حوزه ویژه یاددهی-یادگیری، از جهت توجه به کلَیت وجود آدمی و ذهنیت و عینیت درهم تنیده ، مناسب تر می باشد. با این همه، از آنجایی که همه روان انگاری نیگل در مواجهه با مسأله ترکیب تبییین مناسب به دست نداده است، نمی تواند یک راه حلِ فاقد اشکال در تبیین علیَت ذهنی و آگاهی باشد و در نتیجه رابطه ذهن و بدن همچنان به عنوان یک مسأله سخت گشوده باقی می ماند.
نقد رویکرد معرفتی چرچلندها در بحث از ماتریالیسم حذف گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال نوزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۵۹
41 - 60
حوزه های تخصصی:
ماتریالیسم حذف گرا تبیین رفتار بر اساس حالت های ذهنی را نمی پذیرد و تأکید دارد که رفتار انسانی را صرفاً باید بر اساس رویدادهای عصبی تبیین کرد. طرفداران این دیدگاه برای کنار گذاشتن باور به حالت های ذهنی، آن را دیدگاهی عرفی می نامند که در برابر علم عصب شناسی قرار دارد. مقاله پیش رو با تحلیل مبانی معرفتی ماتریالیسم حذف گرا نشان می دهد که این دیدگاه نوعی انحصارگرایی وجودشناختی است که در تبیین سرشت ذهن، ناتوان است. همچنین استدلال خواهد شد که با انکار وجود حالت های ذهنی نه تنها جایی برای روان شناسی به عنوان یک حوزه معرفت بخش علمی و کاربردی باقی نمی ماند، بلکه جایی برای مفاهیم محوری علوم اجتماعی نیز نمی ماند. روان شناسی علمی با فرض وجودِ اشخاص در زیست جهانی اجتماعی پیش می رود و این فرض که اساس تشکیل روان شناسی علمی است نمی تواند فیزیکالیستی تعبیر شود. ادعای ایجابی مقاله این است که صرفاً با تعامل دو علم روان شناسی و عصب شناسی است که امکان فهم دقیق هویت انسان فراهم می شود. باور به حالت های ذهنی غیرمادی هیچ منافاتی با علم عصب شناسی یا سایر علوم تجربی ندارد و تعریف انسان بر اساس نفس مجرد، مبنای وجودشناختی بی بدیل و منسجمی برای دفاع از روان شناسی علمی است.
بررسی استدلال از طریق نفی نوخاستگی آگاهی بر دیدگاه همه روان انگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همه روان انگاری دیدگاهی است که در مقابل فیزیکالیسم و دوگانه انگاری راه سومی را در تبیین آگاهی مطرح می کند. یکی از استدلال های مهم به نفع این دیدگاه نفی نوخاستگی آگاهی است. بر اساس نوخاسته گرایی درباره آگاهی، آگاهیِ انسان و سایر موجودات ویژگی ای است که در سطح غیربنیادین فیزیکی از سطح بنیادین فیزیکیِ فاقد آگاهی ظهور می کند. در دوره معاصر، ابتدا گالن استراوسون به تفصیل بر همه روان انگاری از طریق نفی نوخاستگی استدلال کرده است. مسئله این مقاله این است که آیا این استدلال درست است؟ استدلال استراوسون یک قیاس ذوحدین است که نوخاسته گرایی را به دو قسم نوخاسته گرایی صحیح و تبیین ناپذیر تقسیم می کند. استراوسون نوخاستگی صحیحِ آگاهی را ناممکن و نوخاستگی تبیین ناپذیر را اساساً نامنسجم می داند. هدف این مقاله این است که نشان دهد این استدلال درست نیست. این مقاله با ارائه چارچوب مفهومی جامعی که دربرگیرنده دیدگاه های اکثر نوخاسته گرایان معاصر باشد، و با توجه به پیشینه تاریخی نوخاسته گرایی (خصوصاً، دیدگاه براود) نشان می دهد که می توان قسم سومی برای نوخاستگی فرض کرد که اولاً منسجم باشد و ثانیاً نوخاستگی آگاهی بر اساس آن ممکن باشد. بر این اساس، قیاس ذوحدین استراوسون برای رد نوخاستگی آگاهی و دفاع از همه روان انگاری قابل دفاع نیست.
بررسی تطبیقی دیدگاه «استمرار روانی» و «جوهر غیرفیزیکی» در باب این همانی شخصی(مقاله علمی وزارت علوم)
مسئولیت پذیری حقوقی و اخلاقی و همچنین جاودانگی انسان در حیات پس از مرگ و معقولیت آن مبتنی بر پذیرش «این همانی شخصی» است. با توجه به وجود تغییرات گوناگون در انسان، در صورتی می توان این همانی شخصی» را پذیرفت که به لحاظ هستی شناختی، حقیقتی ثابت در طول زمان را بتوان در انسان کشف کرد. از این رو، پرسش مهم از این قرار است که با توجه به وجود تغییرات گسترده در طول حیات انسان، چه ملاکی برای هویت شخصی قابل پذیرش است؟ دیدگاه ای گوناگونی در باب ملاک«این همانی» وجود دارد. مقاله حاضر با روش تحیلی-انتقادی به تبیین و بررسی تطبیقی دو دیدگاه مهم در در باب این همانی، یعنی «استمرار روانی» یا «این همانی عرضی» و دیدگاه «جوهر غیرفیزیکی» می پردازد. توجه به چالش های مهم هر یک از این دو دیدگاه مورد توجه جدی نوشتار حاضر خواهد بود. از آنجا که دیدگاه جناب ملاصدرا ملاک دقیقی برای این همانی جوهری ارائه می کند و هم مشکلات دیدگاه هایی همانند استمرار فیزیکی (به ویژه عرض پنداری من) را ندارد، با حل چالش جمع میان «این همانی» و «حرکت جوهری نفس»، این همانی جوهری غیرفیزیکی دیدگاه برگزیده این مقاله به حساب می آید.
ارزیابی استدلال معرفت در آئینه نظریه توانایی(مقاله علمی وزارت علوم)
فیزیکالیسم در قرن گذشته کمابیش بر مباحث فلسفه ذهن سیطره داشته است. یکی از مهم ترین استدلال هایی که در جهت رد فیزیکالیسم اقامه شده است استدلال معرفت نام دارد. اما این استدلال به سهم خود با مخالفت های متنوعی روبه روست. هدف مقاله بررسی استدلال و ارزیابی وثاقت آن در برابر یکی از مهم ترین دسته اشکالات وارده بر آن یعنی نظریه توانایی است. بدین جهت نخست به جایگاه استدلال معرفت در مباحث معاصر فلسفه ذهن اشاره کرده ایم. سپس با ارائه تقریری منتخب، تصویری روشن از این استدلال فراهم کرده ایم و پس از آن به توضیح نظریه توانایی و تلاش های طرفداران آن در نقض استدلال معرفت روی آورده ایم. بنا بر نظر منتخب می توان نظریه توانایی را در دو ادعا خلاصه نمود: آموخته جدید مری از گونه دانش های چگونگی است و دانش های چگونگی درحقیقت از سنخ توانایی اند. در انتها با بررسی بیشتر به این نتیجه رسیده ایم که هر دو ادعا قابل نقض هستند و از این جهت نظریه توانایی قادر به رد استدلال معرفت نیست.
یک دیدگاه نوپدیدارگرایانه قوی درباره طبیعی گرایی: تصویری یکپارچه بدون فیزیکالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴۲
205 - 224
طبیعی گرایی نوعاً با دیدگاه فیزیکالیستی درهم تنیده شده است. از سوی دیگر، فیزیکالیسم در وضعی نیست که بتواند حالات کیفی پدیده های ذهنی را توضیح دهد. مسأله دشوار آگاهی به نظر مرزی معرفتی است، چنانکه ما حتی واجد هیچ دستگاه مفهومی ای نیستیم که به وسیله آن این امکان را داشته باشیم که حالات ذهنی را در آینده در چارچوب فیزیکالیستی توضیح دهیم. این موضوع به نسخه ای از تکثرِ علّی/هستی شناختی راه می برد، از این حیث که به نظر ممکن نیست بتوانیم همه چیز را با عوامل یکسان تبیین کنیم، ولو اینکه جهان به نحوبنیادین متشکل از یک جوهر واحد باشد. اگر تکثر از حیث تعدد سطوح تبیین علمی لازم باشد، استدلال من این است که نوپدیداریِ قوی، در مقام چهارچوبی متافیزیکی، بهترین نامزد برای توضیح این واقعیت است. من به دو دیدگاه فیزیکالیستی عمده، یعنی دیدگاه کیم و سایدر، می پردازم. کیم نشان می دهد فیزیکالیسم غیرتقلیلی پروژه ای شکست خورده است، حال آنکه فیزیکالیسمِ سایدر که یک سطح بنیادینِ کامل و محض را مسلم می گیرد، موجب می شود پدیده هایِ سطح بالاتر (شامل واقعیت ذهنی) از حیث متافیزیکی بی اساس شوند. در رابطه با آراء کیم و سایدر، تلاش من این است که دیدگاه خودم را بپرورانم. طبق دیدگاه من فیزیکالیسم وقتی تا حد غایی دنبال شود، دروناً تقلیلی و نهایتاً ناتوان از توضیح واقعیت ذهنی است. تأکید من بر این نکته است که اینهمان دانستنِ علّیِ مغز و ذهن مبتنی بر نوعی برش زدنِ دلبخواهی جهان است، یعنی توصیفی از جهان که نمی تواند درونیِ طبیعت باشد. اینها دلایل اصلی من است که نتیجه بگیرم طبیعی گراییِ بازنگری شده ما باید از فیزیکالیسم جدا شود و پذیرای تکثر علّی/هستی شناختیِ نوپدیدارگراییِ قوی باشد بی آنکه فریفته دوگانه انگاریِ جوهر شود.
استراتژی مفاهیم پدیداری و استدلال چالمرز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیزیکالیست ها به استدلال های آنتی فیزیکالیستی مبتنی بر شکاف های معرفتی/تبیینی پاسخ های متعددی داده اند. یکی از مهم ترین این پاسخ ها به استراتژی مفاهیم پدیداری معروف شده است. طرفداران این استراتژی شکاف تبیینی میان حقایق فیزیکی و پدیداری را می پذیرند، اما با توسل به ویژگی های خاص مفاهیم پدیداری درصددند تا تبیینی از چرایی وقوع این شکاف ارایه دهند، تبیینی که با فیزیکالیسم سازگار باشد. چالمرز استدلالی به شکل یک دوراهی علیه این استراتژی ارایه کرده است. او ادعا می کند دنبال کردن هر دو حالت این دوراهی به شکست استراتژی منجر می شود. در این مقاله، استدلال چالمرز را توضیح می دهم. با تمرکز بر حالت دوم سعی می کنم نشان دهم که یکی از مقدمات استدلال او با اشکال روبه روست؛ هم چنین، استدلال می کنم که با پی گیری حالت دوم، حتی اگر یکی از شرط هایی که او برای موفقیت استراتژی لازم می داند برآورده نشود، استراتژی می تواند موفق باشد.
نظریه استفان دیویس در تبیین مسئله اینهمانی شخصی بر اساس اراده الهی و تحلیل انتقادی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال بیستم تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۵۵)
89 - 102
حوزه های تخصصی:
مسئله اینهمانی شخصی و معیارهای تداوم وجودی انسان به لحاظ نقش مهمی که در فرجام انسان ایفا می کند مورد توجه ویژه الهیدانان است. ایرادات و نقدهایی که در حوزه فلسفه دین و فلسفه ذهن بر امکان تحقق اینهمانی شخصی وارد شده است سبب شده تا به نظر برخی تبیین پیوستگی وجودی میان فرد دنیوی و شخص رستاخیزیافته در زندگی پس از مرگ امکان پذیر نباشد و نظریاتی همچون شبیه ترین فرد جایگزین اینهمانی شخصی شود. این نظریات برخی از متألهان مسیحی مانند استفان دیویس را بر آن داشته است تا در برابر این نوع از ایرادات و تردیدها به دفاع از امکان تداوم اینهمانی شخصی بپردازند. دیویس در مقابل نقدهایی که در فضای دانش هایی چون فلسفه دین و فلسفه ذهن بدون توجه به مبانی الهیاتی این مسئله مطرح شده است از موضعی درون دینی و بر اساس «اراده مطلق الهی در حفظ اینهمانی شخصی» به تبیین این مسئله پرداخته و تلاش کرده است تا در این تبیین نشان دهد در حل مسئله اینهمانی شخصی و پاسخ به نقدهای آن لازم است به مبانی الهیاتی این مسئله توجه شود. در این پژوهش تلاش شده است تا از رهگذر مطالعه توصیفی تحلیلی آثار دیویس به نقد و بررسی این نظریه و میزان توفیق او در روش شناسی استفاده از مبانی الهیاتی در پاسخ به مسائل فلسفه دین و ذهن پرداخته شود.
وهم انگاری و مسئله ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
364 - 383
حوزه های تخصصی:
نظریات فلسفه ذهن در نسبت پاسخ به مسئله ذهن، به وهم انگاری و غیروهم انگاری تقسیم می شوند؛ وهم انگاری در مورد مسئله ذهن قائل به وهمی بودن هر آن چیزی است که نفس خوانده می شود و به لحاظ مسئله مورد بررسی با وهم انگاری اراده آزاد و وهم انگاری آگاهی متفاوت است؛ اما به لحاظ این که از فیزیکالیسم بهره می برند، با هم اشتراک دارند. نگارندگان تقریر اخیر از وهم انگاری را نزد نوروفیلسوفان و دنیل دنت استقراء کرده اند. مقاله حاضر به تبیین چیستی وهم انگاری نفس، یعنی تبیین دو دیدگاه مذکور در باب مسئله ذهن و نهایتاً مقایسه تطبیقی آن ها اختصاص دارد. برای این منظور از روش فیش برداری کتابخانه ای بهره برده ایم و به این نتیجه رسیدیم که اینهمانی ذهن-مغز که اساسی ترین مبنای فیزیکالیستی وهم انگاری است تبعات فراوانی دارد؛ از جمله تبدیل شدن انسان به ماشین، یگانه انگاشتن انسان با سایر حیوانات و بروز برخی ایده های خاص در مورد ایده زامبی فلسفی. چنین وهم انگاری ای، نفس و آن چه بر آن بنا نهاده شده است (مانند هویت شخصی غیرمادی، تبیین غیرفیزیکال آگاهی، وجود اراده آزاد، اخلاق متافیزیکی و ...)، همه را توهمی می خواند و معتقد است برای این مفاهیم، تبیین های فیزیکال به دست آمده یا به دست خواهد آمد. وجه اشتراک دو نظریه مذکور هم، در وهمی خواندن مفاهیم ذهنی و مخالفت با دوگانه انگاری براساس مبانی فیزیکالیستی-فرگشتی، و وجه اختلاف آن ها در حذف انگاری است. ناگفته پیداست که هر نظریه ای از جمله وهم انگاری، قابل نقادی است؛ اما نگارندگان به دلیل رعایت حدود مقاله نویسی از آوردن آن ها معذوراند.
تلقی «ویژگی بنیاد» از امر فیزیکال در تعریف فیزیکالیسم باتوجه به جدیدترین دیدگاه فلاسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
139 - 165
حوزه های تخصصی:
دیده گاه های متنوعی له و علیه فیزیکالیسم نوشته شده و نوشته می شود. اما لازمه سنجش دقیق فیزیکالیسم، داشتن تلقیّ صحیح از فیزیکالیسم است. در مقاله حاضر فارغ از نقد فیزیکالیسم، می خواهیم به تلقیّ صحیحی از فیزیکالیسم برسیم. در این بین فهم چیستی امر فیزیکال در تعریف فیزیکالیسم نقش کلیدی بازی می کند؛ دو تلقیّ مشهور از امر فیزیکال وجود دارد: «شئ بنیاد» و «نظریه بنیاد». در تلقیّ اول، امر فیزیکال، بر الگوی اشیاء نمونه وار فیزیکی تعریف می شود؛ یعنی امری فیزیکی است که ویژگی اشیاء شاخص فیزیکی را داشته باشد و در تلقی دوم، امری فیزیکی است که علم فیزیک از آن بحث کند. در مقاله حاضر نشان خواهیم داد، هر دو تلقیّ دچار مشکل اند و باید تلقیّ سومی را در فهم امر فیزیکال، جایگزین دو تلقی مذکور کنیم. به اعتقاد ما تلقیّ صحیح، تلقی «ویژگی بنیاد» است ازبین تلقی های ویژگی بنیاد، جدیدترین نظریات در مورد تمایز مادی-مجرد متعلقّ به استاد فیاضی است که ویژگی معیار امر فیزیک را محسوس بودن معرفی می نماید ما ضمن نقد دیدگاه ایشان، درنهایت «استعداد تحقق درجهان فیزیک» را ما به عنوان فرق فارق و اصیل بین امر فیزیکی و غیرفیزیکی معرفی کرده ایم که دراین بین به نتائج دیگری هم رسیده ایم.
نقد و تحلیل رویکرد دنت درباره برهان معرفت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال ۲۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۸۰)
115-129
حوزه های تخصصی:
براساس فیزیکالیسم، تمام واقعیت های جهان امور فیزیکی هستند که برای تبیین آنها تنها به علوم فیزیکی نیاز داریم. فرانک جکسون برای رد فیزیکالیسم آزمونی فکری مطرح کرده است که به برهان معرفت معروف شده است. ایده اصلی این برهان باور به وجود کیفیات ذهنی است. این کیفیات دارای ویژگی های غیرفیزیکی، درونی و ذاتی، خطاناپذیری و بیان ناشدنی هستند که از راه درون نگری و به شکل مستقیم در دسترس شخص قرار دارند. دنت معتقد است که کیفیات ذهنی دارای این ویژگی ها نیستند و درنهایت نتیجه می گیرد که اصلاً کیفیات ذهنی وجود ندارند و فیزیکالیسم را نمی توان انکار کرد. مسئله اصلی این مقاله بررسی و تحلیل انتقادهای دنت بر برهان معرفت است تا مشخص شود که تا چه اندازه در رد این برهان موفق بوده است. نتیجه تأکیدی است بر اینکه دنت در انجام چنین کاری موفق نبوده است؛ زیرا دنت معرفت به کیفیت را که تنها از منظر اول شخص امکان پذیر است در تبیین خود نادیده انگاشته است و قادر به رد ویژگی ذاتی بودن و دسترسی درون نگرانه مستقیم آگاهی شخص به کیفیات ذهنی نیست.
تحلیل و بررسی دیدگاه جیگوان کیم درباره علیت ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۱۹۴-۱۵۹
حوزه های تخصصی:
جیگوان کیم (1934-2019)، فیلسوف کره ای-آمریکایی معاصر است که پژوهش های او در زمینه فلسفه ذهن و متافیزیک بوده است. این مقاله قصد دارد دیدگاه وی درباره علیت ذهنی را تحلیل و نقادی کند. دیدگاه کیم درباره علیت ذهنی، بر نوعی فیزیکالیسم تحویلی استوار است که در آن، رویدادهای ذهنی به واسطه تحویلِ کارکردی به ویژگی های فیزیکی، واجد اثربخشی علی می شوند. وی خوانش غیرتحویلی از فیزیکالیسم را رد می کند؛ و آن را موجب ایجاد مساله تعین چند جانبه می داند. از دید وی، حالات ذهنی درصورتی می توانند توان علی داشته باشند که علت های عصبی-فیزیکی آن ها چنین ویژگی ای را داشته باشند؛ در صورت بندی معمول از علیت ذهنی، مشکل تعین چند جانبه علی، موجب می شود تا ویژگی های ذهنی فاقد شایستگی علی باشند. کیم با بیان اصل برونداد علی، علیت به مثابه علیت تولیدی، و اصل بُستار، می کوشد تا صورت بندی خود از علیت ذهنی را ارائه کرده و، امکان آن را نشان دهد. در نقد دیدگاه کیم می توان به این موارد اشاره کرد: (1) ابتناء ویژگی های ذهنی بر ویژگی های فیزیکی، موجب شبه پدیده بودن ویژگی های ذهنی است. (2) استدلال برونداد علی، در نجات ویژگی های ذهنی و نیز، در پاسخ به اشکالات برآمده از استدلال تعمیم، ناکام می ماند. (3) استقلال ویژگی های ذهنی از ویژگی های فیزیکی، و تلقی آن ها به مثابه قانون، با یکدیگر ناسازگار است؛ و (4) خوانش علیت به مثابه تولید، با قوانین بنیادی فیزیک مغایرت دارد.
در تقلیل گرایی هستی شناختی؛ بررسی و نقد کتاب دروغ / اراده آزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۴)
187 - 213
کتاب دروغ / اراده آزاد بررسی دو سئوال کلیدی و مهم را مطمح نظر قرار داده است؛ 1)پدیده دروغ چیست و چگونه می توان مکانیسم کارکردی آن را کنترل نمود؟.2) آیا انسان، صاحبِ اراده آزاد است که به تکالیف اخلاقی وفادار بماند؟. نویسنده در تحلیل پدیده دروغ، دیدگاه خود را از منظری فلسفی، با تاکید بر پیامدهای منتج شده از یک عمل(بد بودن نتیجه دروغ) بیان می کند. بدین معنا که نتیجه واکنش انسانی در عرصه عمل بر کنشِ عصبِ زیست شناختی تقدم و برتری دارد. چه اینکه در بررسی پدیده اراده آزاد، نگرشی طبیعت گرایانه (علمی- تجربی) اتخاذ می کند؛ بدین معنا که بر تقدم کنشِ زیست شناختی بر نتیجه واکنش انسانی در عرصه عمل، اصرار می ورزد. نوشتار حاضر، ضمن معرفی دقیق و تفصیلی این کتاب، در تلاش است تا اثر را از حیث ساختاری، محتوایی، شکلی و روش شناختی مورد بازخوانی انتقادی قرار دهد. بررسی های نوشتار حاضر نشان می دهد، نویسنده به عنوان یک فیلسوف غیر سیستماتیک، توانسته ایده اصلی خود را به شکلی نسبتاً منسجم پردازش نماید؛ اما نتایج حاصل از بررسی ها و تأملات علمی- فلسفی وی گواه این دارد که کتاب از نظر محتوایی و روشی در دام جبرگرایی/ تقلیل گرایی هستی شناختی در حوزه سلسه مراتب معرفتی علم گرفتار شده است. به نظر می رسد رویکرد تلفیقی (فلسفی/ علمی/ الحادی) نویسنده، حامل نوعی پارادوکس منطق درونی است. این پارادوکس در چارچوب دو گونه نقد، نقد ساختاری از بطن استدلال نویسنده و نقد برون گفتمانی از منظر سنت فکری ایرانی-اسلامی مورد واکاوی قرار خواهد گرفت. از دیگر نقایص کتاب می توان به ایرادات نگارشی و ویرایشی آن اشاره کرد.
واکاوی تجرد نفس ابن سینا در بوته نقد فیزیکالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۱
209 - 233
حوزه های تخصصی:
درباره ساحت های وجودی انسان دو دیدگاه کلی مطرح شده است. طرفدارانِ دیدگاه اوّل، به دو ساحت وجودی جوهر غیرمادی (نفس) و بدن مادی باور دارند و افعال انسان را اصالتاً به جوهر غیرمادی نسبت می دهند. پیروانِ دیدگاه دوم، انسان را تک ساحتی و منحصر در وجود جسمانی می دانند. آن ها تمام اعمال انسان را به فیزیک او به ویژه مغز، فرومی کاهند و منکر جوهر غیرمادی هستند. پژوهش حاضر با هدف تبیین دیدگاه اول، به واکاوی تجرد نفس ابن سینا در بوته نقد دیدگاه دوم پرداخته است. روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است. یافته ها و نتایج نشان می دهد ابن سینا با ارائه عناصر حجّت و انواع براهین در مقام اثبات تلاش نموده با تبیین چگونگی افعال نفس، تجرد نفس را نتیجه گیرد. بر این اساس، تجرد نفس در پارادایم ابن سینا بر سه محور تعقل، حلول و استقلال استوار است. فیزیکالیست ها معتقدند اعتقاد به وجود ماهیتی مستقل از جسم برای تبیین و توضیح ادراکات انسان، ناشی از عدم آگاهی لازم نسبت به عملکرد مغز و اعصاب و پیچیدگی های آن است. افزون بر این، این ادعا که تغییرات جسمانی به واسطه رابطه ابزاری جسم برای نفس است، قابل اثبات نیست. از این رو، انکار و اشکالات فیزیکالیستی بر سه محور توانایی مغز و اعصاب، ابهام فلسفه در تبیین منطقی رابطه نفس و بدن و جهل شناختی شکل گرفته است. ابن سینا با اقامه هفت استدلال در اثباتِ تجرد نفس، پاسخگوی اشکالات فیزیکالیستی متناظر است؛ امّا پاسخ به دو اشکالِ فیزیکالیستی در پارادایم ابن سینا مبهم باقی می ماند: اشکالِ تبیین ناپذیریِ پیوندِ نفس و بدن و اشکالِ مبتنی بر مقدمه مبتنی بر درک وجدانی.
تحلیلی از برهان معرفتی: رابطه معرفت پدیداری با معرفت فیزیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
113 - 139
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله تحلیل آزمون مری و از این راه، بازتعریف رابطه ی دوگانه انگاری با فیزیکالیسم است. آزمون مری یکی از مشهورترین آزمون های فکری است که در دفاع از برهان معرفتی و به طورکلی دوگانه انگاری در فلسفه ذهن مطرح شده است. برهان معرفتی به مجموعه استدلال ها و آزمون های ذهنی گفته می شود که دوگانه انگار ها در وجود نوع دیگری از معرفت به جز معرفت فیزیکی اقامه کرده اند که اصطلاحاً به آن معرفت پدیداری می گویند. علی رغم نام این برهان، دامنه ی آن در نهایت به معرفت ختم نمی شود. قائلین به دوگانه انگاری تفاوت در معرفت را ناشی از تفاوت وجودی امر پدیداری با امر فیزیکی می دانند. فرض ابتدایی ما این است که آزمون مری صحیح است. سپس می پرسیم چه شرایطی باید فراهم باشد تا آزمون به همان شکلی پیش رود که دوگانه انگارها روایت کرده اند. استدلال خواهیم کرد که شرط لازم برای صحت آزمون این است که معرفت پدیداری نسبتی با معرفت فیزیکی داشته باشد. سپس با کمک نظریه مجموعه ها تلاش می کنیم مختصات صوری نسبت میان امر پدیداری و امر فیزیکی را ترسیم کنیم. نتیجه ای که حاصل می شود این است که نسبت مذکور باید از نوع نسبت هم ارزی باشد. در آخر تبعات فلسفی هم ارزی میان امر پدیداری و امر فیزیکی را بررسی می کنیم و شرایطی را که هریک از این دو رویکرد باید پذیرا شوند بررسی می کنیم.
ارسطو و نظریه عدمی انگاری شر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۲۰ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۷۷)
211 - 232
حوزه های تخصصی:
طبق نظریه عدمی انگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید به طور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز به طور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات به روشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریه عدمی انگاری شر، خیر و شر رابطه عدم و ملکه دارند و شر فقدان خیر است. از سوی دیگر، به نظر می رسد که قطعاتی از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو نظریه عدمی انگاری شر را تأیید می کنند. در این مقاله، به شواهد موافق و مخالف برای عدمی انگاری شر در ارسطو پرداخته خواهد شد. استدلال می شود که (1) به قطعات مؤید عدمی انگاری شر در مابعدالطبیعه، باید در پرتوی رابطه پیچیده تقابل تضاد با تقابل عدم و ملکه در ارسطو نگاه کرد، و (2) مؤیدات رهیافت وجودی ارسطو به شر محدود به کتاب مقولات نیست.