مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
نیمایوشیج
حوزه های تخصصی:
در بازآفرینی، هنرمند با الهام گرفتن از اثری کهن و به مدد تخیّل خویش، دست به آفرینش اثری مستقل، تازه و بدیع می زند و بنا به سلایق، خواسته ها و اهداف خویش، موضوعی را از ژانری به ژانر دیگر تبدیل می کند؛ ولی این باز آفرینی ها همیشه آشکار نیست. این مقاله با مقایسه تطبیقی میان دو اثرکاملاً متفاوت ادبی، به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که آیا شعر مهتاب نیمایوشیج، باز آفرینی حکایت تمثیلی شبتاب کلیله و دمنه است؟ بی گمان یکی از آبشخورهای اندیشه نیما، توجه او به ادبیات گذشته ایران بوده است. او بسیاری از مضامین اولیه اشعارش را از آثار کهن ادب فارسی اخذ می کرد؛ ولی همان اندیشه های کهن، در بیرون آمدن از کارگاه اندیشه آفرینش گر نیما، شمایل درونی و بیرونی کاملاً تازه، ابتکاری، متفاوت و امروزی به خود می گرفت. با توجه به همانندی های فراوانی که از حیث شخصیت ها، گفت و گوها، کردارهای اشخاص، حوادث، زمان، فضا و سایر ویژگی ها بین شعر مهتاب نیما و حکایت تمثیلی شبتاب از کلیله و دمنه به چشم می خورد، به این نتیجه می رسیم که نیمایوشیج در سرودن شعر مهتاب، تحت تأثیر حکایت تمثیلی شبتاب از کلیله و دمنه بوده است. به عبارت دیگر می توان گفت شعر مهتاب نیما، بازآفرینی حکایت ""شبتاب"" است.
نقد و بررسی عاطفه در اشعار نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عاطفه یا احساس، زمینه ی درونی و معنوی شعر و عنصر بنیادین در شکل گیری هر اثر ادبی است. از همین روی بررسی آن بیش از عناصر دیگر متن ادبی ضروری می نماید. هدف این مقاله تحلیل عنصر عاطفه در شعر نیمایوشیج از زوایای مختلف آن است.در این مقاله ابتدا همه ی رویکردهای عاطفی به دو دسته دریافت و انتقال عاطفه تقسیم شده و بعد از نگاهی گذرا به نوع عاطفه در شعر نیما به تشریح حوزه دوم پرداخته و مسائلی مانند تناسب عاطفه با عناصری مثل تصویر، زبان، اندیشه، موسیقی، فضاسازی، تجربه شعری و ...، و استمرار عاطفه در سراسر شعر مورد بررسی قرار گرفته شده است. استمرار عاطفه و هماهنگی آن با عناصر دیگر شعر، موجب انسجام و وحدت ارگانیک شعر او شده است به گونه ای که در اشعار توصیفی و روایی کوتاه تمام عناصر هماهنگ در طول شعر در راستای عاطفه حرکت می کنند و در اشعار روایی بلند هرچند عواطف مختلفی حس می شود اما هر یک به اقتضای موقعیت و فضای شعر تغییر یافته است.
الطبیعه الرمزیه فی شعر بدرشاکرالسیاب ونیمایوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بما أن الرمزیه هی مدرسه تأویلیه وفنیه تزید النص حِرفیه وبهجه، حاولنا أن نتطرق إلیها من خلال الطبیعه ونظامها الحرکی. فالطبیعه الرمزیه هی حصیله مخیله وبیئه. والشاعر فی خضم البیئه یجسد لنا ألَم الإنسان المعاصر بالأسلوب الرمزی. لکن یبقی سؤالٌ جوهریٌ، هل الطبیعه الرمزیه فی شعر نیما یوشیج وبدرشاکرالسیاب تأخذ طابعاً اجتماعیاً (سوسیولوجیاً) وسیاسیاً؟
نری الشاعرین یعیشان فی بیئه خضراء. لذا نری مدلولات الطبیعه کالنخیل والغابه والصفصاف والنیلوفر والصنوبر والبحر والمطر تهیمن علی المعجم اللغوی لهذین الشاعرین وتأخذ دلالات رمزیه کالثوره والوطن والخصب.
فی بحث الطبیعه الرمزیه حاول الشاعران أن یصورا الوطن کحقل محروق. تضافرت حوله عوامل سیاسیه ملتهبه متمنیین هطول أمطار الثوره. لتزدهر حال الأمه وتنقشع الغمه وین زاح غبار الاستعمار وینسحب الاستبداد لیجری فی خلیج الحیاه، الحنین إلی العوده وإلی المستقبل الواعد.
گونه های حس آمیزی در سروده های سعید عقل و نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حس آمیزی ازمنظر علم زبان شناسی یکی از وجوه «رستاخیز واژگان» است که با شکستن ساختار سطحی واژه ها و نه ساختار عمیق، باعث لذّت ادبی مخاطب می شود. در این شیوه از نگارش، شاعر مرزهای نظام رایج تصوّرها و ذهنیات خواننده یا شنونده خود را درهم می شکند و با آفرینش تصویری پیچیده و ناب، موجب شگفتی مخاطب می شود. در این جستار نگارندگان با الهام گیری از مکتب آمریکایی در ادبیّات تطبیقی، به شیوه توصیفی – تحلیلی، حس آمیزی را در سروده های دو شاعر صاحب نام ادبیّات عربی و فارسی یعنی «سعید عقل» و «نیما یوشیج» نقد و بررسی می کنند. نوشتار پیش رو نشان از آن دارد که حس آمیزی در سروده های این دو شاعر افزون بر جنبه زیباشناختی و هنری، ابزار انتقال معانی مبهمی است که به آسانی تن به بیان صریح نمی دهند. از شیوه های جالب توجّه در اشعار این دو شاعر تلفیق وکاربست سایر آرایه های ادبی با حس آمیزی است تا بر جنبه هنری ابیّات بیفزایند و بافت بلاغی و هنری بیت را مستحکم تر نمایند. گاه رابطه بین دو طرف حس آمیخته در سروده هایشان آن چنان دور است که آشنایی زدایی در آن بیشتر به چشم می خورد. سعید عقل با انتخاب شگرد «تزاحم» یا «انباشتِ» حس آمیزی سبب دیریابی معنا شده است که از کارکردهای مهمّ این تکنیک بیانی، برجستگی جنبه زیبایی شناختی بیت است. نیمایوشیج نیز به منظور ارتقابخشیدن به شأن و مرتبه امور محسوس و پیوند جهان ذهنی و عینی، به حس آمیزی انتزاعی - محسوس توجّه ویژه ای کرده است.
«آرگو» در گفتمان ادبی نیمایوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«آرگو» یکی از کلمات کلیدی در گفتمان ادبی نیمایوشیج است. مفهومی که در آثار و تحلیل های شاعران و منتقدان پس از او به «زبان عامیانه و محلی» ترجمه و تعبیر شده است. در حالی که این کلمه در پژوهش های زبانشناسی براساس فرهنگ های لغت فرانسوی و انگلیسی به معنای «زبان مخفی» آمده است؛ زبانی مختص گروهی خاص که دیگرانِ خارج از آن گروه از فهم آن عاجز و ناتوان اند. این مقاله به شیوه توصیفی - تحلیلی در گام نخست نمونه هایی از نظرات نیما در باب «آرگو» و مصادیقی از شعرهای وی را آورده و سپس برداشت ها و دریافت های شاعران و منتقدان ادبی پس از وی را از این اصطلاح تحلیل کرده و نشان داده که این دریافت ها ناقص است. نتیجه دیگر این مقاله این است که آنچه نیمایوشیج به عنوان «آرگو» یادکرده نه صرفاً زبان عامیانه بلکه توجه به زبان مخفی و تمام جنبه های فرهنگ عامیانه است که یکی از جلوه های اساسی آن در نمایش های عامیانه متجلی شده است.
تحلیل انواع موسیقی میانی در اشعار نو و نیمه سنتی نیمایوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مشخصات اصلی شعر نیمایی، در مقایسه با شعر کلاسیک ،تحول در انواع موسیقی کلام به ویژه کاربرد موسیقی میانی و درونی است که در اشعار نیمایوشیج قابل توجه و بررسی است. در این مقاله به شیوه توصیفی، تحلیلی و کمی به بررسی کاربرد انواع موسیقی درونی در اشعار نو و نیمه سنتی نیما پرداخته می شود. ابتدا به طور کوتاه به اهمیت موسیقی درونی توجه شده و سپس انواع موسیقی میانی شامل سجع، جناس و اقسام تکرار،تکرار واج، واژگان و عبارت با شواهد و نمونه هایی تحلیل و ارزیابی شده است. باتوجه به بررسی صورت گرفته، تکرار صامت و مصوت بیش از موارد دیگر به کار رفته است؛ در این میان مصوت (آ) بیش تر تکرار شده و آن اغلب ناله و فریاد را تداعی می کند، که بیانگر روحیه بیدارگر شاعر است. پس از آن در بین انواع جناس، جناس لاحق، بیش ترین بسامد را دارد. تکرار جمله و عبارت و جناس لفظ، کمترین بسامد را دارند. آنچه مشخص است، نیما با آگاهی از موسیقی درونی در شعر بهره برده است، تا بتواند کمبود وزن را جبران کند.
دیالکتیک عین و ذهن و این همانی سوژه و ابژه در نظریه و شعر نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«عینیت گرایی» از اصلی ترین و مهمترین مفاهیم نظریه شعری نیمایوشیج است. عده ای منظور او را خلق شعرهایی کاملاً عینی دانسته و با ذهنی یافتن بخشی از اشعارش، نظریه و شعر وی را دچار تناقض یافته اند. برخی نیز با نسبت دادن نادرست این مفهوم به دیگر اجزاء نظریه و شعر او، تعریفی متفاوت از این مفهوم به دست داده اند. با دقت در آراء نیما و همچنین در نظر گرفتن سیر تاریخی این مفاهیم در شعرش، درمی یابیم که اساس تفکر و رویکرد نیما «دیالکتیکی» است و وی با توجه به آراء فیلسوفانی نظیر «هگل» و «مارکس»، به این همانی سوژه (ذهن) و ابژه (عین) دست زده و در نهایت بدون آنکه اصل عینیت گرایی مورد نظرش مخدوش شود، از تضاد بین این دو به سود عینیت عبور کرده است؛ به این صورت که خود او نیز به جزوی از آن عینیت تبدیل می شود. به بیان دیگر، آنچه منتقدان را در مواجهه با این مفاهیم به اشتباه انداخته است، درنیافتن این همجواری و تقابل دیالکتیکی بوده است. توجه به ساختار دیالکتیکی مورد نظر نیما، در فهم و تحلیل اشعار وی بسیار راهگشا است و در این مقاله علاوه بر ترسیم دقیق رویکرد او در این زمینه، با نقد چهار شعر وی، پاره ای از اشتباهات منتقدان در مواجهه با شعر او برطرف شده است.
بررسی و تحلیل «رنگ سیاه» در اشعار نیما و محمود درویش
منبع:
پژوهش های ادبی و بلاغی سال اول پاییز ۱۳۹۲ شماره ۴
64 - 77
حوزه های تخصصی:
عنصر رنگ، با ادبیات، پیوند تنگاتنگ و عمیقی دارد. رنگ ها، احساسات و نشانه های گوناگونی را القا می کنند که از طریق آن می توان بسیاری از راز و رمزها را کشف نمود و از اوضاع سیاسی – اجتماعی عصر شاعر پرده افکند. نیمایوشیج در ادبیات معاصر فارسی و محمود درویش در ادبیات معاصر عربی، با هوشیاری و هنرمندانه از امکان برجسته رنگ ها در تصویرسازی های خویش بهره جسته اند. در این نوشتار برآنیم تا بازنمود «رنگ سیاه» را در تصاویر شعری این دو شاعر بررسی و تحلیل نماییم. نگاه های تقریباً همسان و دریافت های همگون در به کارگیری رنگ سیاه، بیانگر استفاده آگاهانه این رنگ، در روانشناسی هر دو شاعر است و نشان می دهد که در لایه های پنهان ذهن این دو شاعر، خوش بینی چندانی به تحولات اجتماعی وجود ندارد. در تصویرسازی نیما، عنصر رنگ گسترده ترین سمبل ها و سیاه پربسامدترین رنگ ها است. سیاه اختناق جامعه، ظلم و فساد و استبداد و بى عدالتى حاکم بر آن، و همدردی با فقرا است. در رمزگرایى محمود درویش نیز، عنصر رنگ وسیعترین عنصر تداعى است. شاعر، همچون شاعری چیره دست، عمق غم، خشم، آوارگى، و خفقان حاکم بر وطن خود را به وضوح به تصویر مى کشد. واژگان کلیدی: نیمایوشیج، محمود درویش، رنگ سیاه، خفقان، غم و اندوه، شب.
جدال یأس و امید در ویران شهر "نیما یوشیج" و "بدرشاکر السیاب" با تکیه بر دو سروده «سوی شهر خاموش» و «مدینه بلا مطر»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
148 - 173
حوزه های تخصصی:
ویران شهر، جامعه ای خیالی است که در آن هرج و مرج به نهایت خود رسیده و امید چندانی به بهبودی آن نیست. نیمایوشیج و بدر شاکر السیاب دو شاعر پرآوازه ی معاصر فارسی و عربی، در پی اعتراض به اوضاع نابسامان جامعه و تلاش در بهبود امور، ویران شهری را در قصائد خود با نام «سوی شهر خاموش» و «مدینه بلامطر» ترسیم می کنند. این جستار با بررسی جلوه های یأس و امید در کلام دو شاعر به روش توصیفی تحلیلی در پی پاسخ به پرسش ذیل است: عوامل اصلی پیدایش فضای ویران شهر در کلام دو شاعر چیست و در جدال یأس و امید، پیروزی نهایی با کیست؟ نگارنده بر این باور است که هر دو شاعر با به تصویر کشیدن فضای جامعه و نشان دادن عوامل اصلی پیدایش ویران شهر که همانا ظلم و فساد حاکمان و سکوت و سرخوردگی مردم جامعه است سعی در اصلاح و بیداری ملت داشته اند. در جدال یأس و امید، پیروزی نهایی با امید است و هر دو شاعر چشم انتظار تغییر و انقلابی عظیم در جامعه هستند.
بررسی تطبیقی آثار و اندیشه های «نیما یوشیج» و «کریم قربان نفس» (شاعر کشور ترکمنستان) بر اساس طبقه بندی فرانسوا یوست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیّات تطبیقى یکى از بخش هاى ارزشمند و مفید ادبیّات به شمار مى آید و ما را از تأثیر و تأثّر ادبیّات دیگر ملّت ها آگاه می سازد و امکان توسعه و تبادل فرهنگى و ادبى را میان ملّت ها فراهم مى سازد. مقایسه ی ادبیّات دو ملّت که از نظر زبان و جغرافیاى سیاسى با هم تفاوت دارند، به کشف اندیشه ها و تحوّلات ادبى مشترک مى انجامد و نشان مى دهد دو شاعر، على رغم تفاوت زبانى و جغرافیایی، تا چه اندازه در سبک و محتوا به هم شبیه و داراى چه شباهت ها و اشتراکات فکری و روحى هستند. در این پژوهش، به بررسی و مقایسه ی آثار، اشعار و اندیشه های دو شاعر معاصر و نوپرداز ایرانى و ترکمنستانی، نیمایوشیج و کریم قربان نفس پرداخته شده است. این دو شاعر، با وجود تفاوت زبانی و جغرافیایی و بدون آگاهی از سروده های یکدیگر، به دلیل برخوردارى از زمینه هاى سیاسی، فرهنگى و اجتماعىِ یکسان و موقعیّت هاى زمانى، در ابعاد گوناگونِ اندیشه و شعر، داراى شباهت هاى زیادى مى باشند تا اندازه اى که علاوه بر شباهت در اندیشه و محتوا، در ساختار زبانى و شیوه هاى بیانى و نگاه هاى هنرى آنان نیز مشابهت هاى فراوانى وجود دارد. نمایاندن اندیشه های مشترک این دو شاعر می تواند راه را برای پژوهش های تطبیقی مشابه، هموار سازد، چرا که تاکنون پژوهشی در خصوص مقایسه و تطبیق آثار و اندیشه های شاعران ایرانی با شاعران معاصر ترکمنستانی انجام نگرفته است. این تحقیق، بر اساس تقسیم بندی و دیدگاه تطبیقی «فرانسوا یوست» به دنبال واکاوی تطبیقی آثار و اندیشه های این دو شاعر بوده است.
سوژه بی آشیانه ویژگی سبکی شعر سیاسی- انتقادی معاصر فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شناخت گونه ها و زیرگونه های شعر فارسی مسئله ای اساسی است؛ پژوهش حاضر با هدف کمک به گونه شناسی شعر معاصر فارسی، «سوژه بی آشیانه» را به عنوان خصیصه سبکی بخشی از شعر نو و سپید که شعر سیاسی- انتقادی نامیده می-شود، معرفی می کند و بر همین مبنا به مطالعه و گونه شناسی شعر سیاسی- انتقادی چهار شاعر برجسته معاصر- نیما یوشیج، اخوان ثالث، شاملو و شفیعی کدکنی- می پردازد. با طرح این پرسش ها که طردشدگی در قالب چه ابژه های هراس آوری در شعر واقعیت پیدا کرده و سوژه طردشده از طریق چه گفتمان هایی به طرد و رد قدرت به عنوان امر آلوده پرداخته است و در نهایت چگونه در درون شبکه پیچیده قدرت اتخاذ جایگاه نموده و نقطه های مقاومت ایجاد کرده است. با مطالعه شعر معاصر برمبنای نظری مذکور، نتایج پژوهش چهار زیرگونه شعری را نشان می دهد: زیرگونه شعر سیاسی- انتقادی نیما یوشیج امیدوارانه، سازش پذیر و مصالحه جو است. شعر مهدی اخوان ثالث مقاومتی ضروری، تنها و سازش ناپذیر را نشان می دهد که طرد هویتی در گفتمان سیاسی آن آشکار است؛ از این رو شعر اخوان را در زیرگونه مبارزه و خشم طبقه بندی می کنیم. در شعر شاملو، سوژه در جدال دائم بین مرگ و زندگی به سر می برد و مرگ وجه غالب شعر سیاسی- انتقادی او است، سوژه برای نجات از نابودی به دامن معشوق پناه می برد و دو گفتمان عشق و مبارزه درهم می آمیزد؛ از این رو عنوان شعر انتقادی- تغزلی را برای آن مناسب می دانیم و سرانجام در شعر انتقادی شفیعی کدکنی مویه و درد از دست دادن شکوه و شکوت دیرین برجسته است، لذا شعر انتقادی او را شکوه های دردآمیز می نامیم.
ساخت کلان رباعیات نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساخت کلان به ساختار زیرین و بنیادینی اطلاق می شود که نظام و سازمان متن یا گفتمان را تبیین و تفسیر می کند. در بررسی و توصیف ساخت کلان رباعیات نیما، که برپایه طرح ساخت گفتمانی و متنی لطف الله یارمحمدی درباره رباعیات خیام صورت گرفته و مبتنی بر سه سازه «توصیف»، «توصیه» و «تعلیل» است، علاوه بر این سه سازه، سازه های «تمنا و آرزو»، «تأسف»، و «تعجب» نیز قابل تشخیص است. براساس این طرح، رباعیات نیما را می توان به سه دسته رباعیات تک سازه ای، دوسازه ای و سه سازه ای تقسیم کرد. رباعیات تک سازه ای بیش از نیمی از کل رباعیات نیما را به خود اختصاص داده است. سازه اصلی و محوری در رباعیات نیما سازه توصیف است که بیشترین بسامد را دارد و در آن نیما به توصیف احوال خود، به ویژه احوال عاطفی خویش، در قالب گفت وگوهایی عاشقانه با معشوق پرداخته است. همچنین، توصیف طبیعت، انسان، جهان و دیگر مقوله های کلی از دیگر عناصر سازه توصیف در رباعیات او به شمار می آید. ازآنجاکه در دستگاه ارتباطی رباعیات نیما، جزء فرستنده در مرکز و کانون توجه قرار دارد، گفتمان رباعیات او از نوع توصیفی است. نگاه نیما در این اشعار به مقوله هایی همچون عشق، انسان و جهان، غالباً مبتنی بر نگرش سنّتی است و فقط در رباعیاتی که در آنها به توصیف طبیعت پرداخته، نشانه هایی از بینش نو و تازه او دیده می شود.