مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
اروپامحوری
حوزه های تخصصی:
هنگامی که دانش ادبیات تطبیقی، مرزهای اروپا را درنوردید و به سرزمین های عربی راه یافت، موضع گیری های متفاوت و بعضاً متناقضی از سوی ناقدان عرب در برابر آن مطرح شد؛ برخی با استقبال از ادبیات تطبیقی، آن را روزنه ای برای تقویت فرهنگ و ادبیات ملی و ابزاری برای گفت و گو، دوستی، فهمیدن و شناخت دیگران و ... دانسته و گروهی دیگر با نگاه تردید و اتهام به آن نگریسته و بر این باورند که «اروپا محوریِ» مکتب های ادبیات تطبیقی و پیوند آن با «ناسیونالیسم» و «امپریالیسم» غرب، کوششی برای غربی نمودن اندیشه های عربی – اسلامی و آغازی برای استعمار نوین (فرهنگی) از سوی اروپاییان است. این پژوهش نظری، بر آن است تا با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی به مرور موشکافانه و تحلیل دیدگاه های انتقادی گروه دوم بپردازد. یافتة اساسی آن نیز در این نکته است که این گروه ناقدان از زاویة هویت و فرهنگ به نقد و آسیب شناسی ادبیات تطبیقی پرداخته و بر این عقیده هستند که ادبیات تطبیقی دچار اروپا محوری و نژادپرستی فرهنگی است.
سیاست خارجی ایتالیا در قبال جمهوری اسلامی ایران: مطالعه موردی پرونده هسته ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایتالیا در طول تاریخ همواره شریک تجاری خوبی برای ایران بوده است، اما روابط سیاسی دوطرف هرگز به عمق و گستردگی روابط اقتصادی آن دو نرسیده است. در سال های اخیر که بحث پرونده هسته ای به عنوان مهمترین موضوع سیاست خارجی ایران مطرح شد، همواره این سئوال وجود داشت که چرا ایتالیا بر سر میز مذاکرات هسته ای با ایران حاضر نیست؟ این مقاله می کوشد تا با پرداختن به پارادایم های حاکم بر سیاست خارجی ایتالیا به این پرسش پاسخ دهد که چه عواملی بر سیاست خارجی این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران تاثیر می گذارند و باعث تغییر یا تدام آن می شوند؟ ایران قطعه ای از پازل سیاست خارجی ایتالیا است و در نتیجه برای فهم رفتار ایتالیا باید منطق حاکم بر آن را شناخت. مطالعه سیاست خارجی ایتالیا پس از پایان جنگ سرد نشان می دهد که دو پارادایم اروپامحوری و آتلانتیک گرایی بر آن حاکم بوده است. با تغییر دولت ها در ایتالیا هربار نقش یکی از این پارادایم ها پررنگ می شود و رویکرد سیاست خارجی ایتالیا نسبت به ایران تغییر می کند. این پژوهش از نظریه واقع گرایی نوکلاسیک استفاده می کند که در آن نقش عوامل داخلی و بین المللی در شکل دهی به سیاست خارجی مدنظر قرار می گیرد. در نهایت خواهیم دید که حضور یا عدم حضور ایتالیا برسر میز مذاکرات هسته ای با ایران، تصمیمی نبوده که دولت های این کشور بر سر آن اتفاق نظر داشته باشند. جابه جا شدن دولت ها میان احزاب چپ و راست و تغییر این پارادایم ها منجر به تغییر سیاست ها در قبال ایران می شود
فلسفه میان فرهنگی بر مبنای فلسفه فرهنگ هردر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲ (پیاپی ۵۴)
137 - 163
حوزه های تخصصی:
آیا می توان از فلسفه فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفه میان فرهنگی می نامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفه میان فرهنگی، اندیشه ای است که در دنیای معاصر مطرح می شود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفه های فلسفه میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی رام ادهر مال و در یک مورد ویمر به همین مقصود مطرح خواهد شد. مهم ترینِ این مولفه ها از این قرارند: رد ایده هایی از قبیلِ اروپا محوری، جهان رواگری، مرکزگرایی و نسبیت گرایی؛ در عین حفظ هویت ها، تکثرها و مرکزها. با توجه به این مولفه های موجود در مال و ویمر (به شرحی که در متن خواهد آمد) به بازخوانی بخش هایی از اندیشه های فلسفه فرهنگ هردر می پردازیم تا اندیشه های پنهانِ هردردر این موضوعِ معاصر آشکار شود. هردر، پیش از دوره معاصر، با اندیشه تکثر فرهنگی، بستر اندیشه میان فرهنگی را در فلسفه فرهنگ خود آماده ساخت و با نقد اروپا محوریِ روشنگری و نژادگراییِ فلاسفه نامیِ این دوره، بزرگترین مانع را از راه آن برداشت. مرز دقیق اندیشه هردر، آنجاست که در عین باور به تکثر فرهنگی، حفظ هویت ها، مرکزیت ها و «تفاوت»ها، راه را بر نسبیت گراییِ بنیادین و شکاکیت بسته است، چنان که در عین باور به امور یاد شده در و پنجره های ارتباطات یا گفتگوی چند جانبه را در «منادها»ی فرهنگی و تمدنی گشوده است؛ گفتگویی که می تواند به داد و ستد آگاهانه و انتخابی در فرهنگ ها و تمدن ها منجر شود و انسان ها را در انسانیت گرد آورد.
روشنگری، دانش روایی ، قدرت (نقد و بررسی دو تاریخدان اروپامحور توسعه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روشنگری بسیاری از پیش پنداشت های گفتمان «غرب» و «دیگری» را تولید کرد. در چارچوب علم -اجتماعی نوظهوری که ریشه در مفروضات روشنگری داشت، روایت هایی از تاریخ ارائه گردید که طی آن غرب نمونه و مقیاس پیشرفت اجتماعی، عقلانیت و تحول در نظر گرفته می شد و «دیگری» نفی و ضد هر آنچه که غرب مظهر آن بود. بر این مبنا این پژوهش با این ادعا که آثار تاریخدانان مهم غربی در زمینة توسعه دارای سوگیری ایدئولوژیک است، تلاش کرده است تا کارکردهای این سوگیری ایدئولوژیک برای انسان غربی را نشان دهد. این پژوهش بر این فرضیه استوار است که فلسفه تاریخ روشنگری مبتنی بر مقولات ارزشی دوگانه، دارای دو کارکرد مهم بوده است. نخست، نیاز به معنادارسازی زندگی مدرن در غیاب دین را برطرف می کند و دوم اینکه به لحاظ ارزشی برتری هویت غربی نسبت به سایر هویت های تمدنی را تایید می کند. در این راستا آثار دو تاریخدان مهم و تاثیرگذار غربی یعنی ماکس وبر و جارد دایاموند با هدف آشکارسازی روایت های اروپامحور موجود در آن ها مورد مطالعه قرار گرفته است و تلاش شده است تا بی اعتباری این روایت ها نشان داده شود.
اروپامحوری و تأثیر قدرت-دانش در شکلگیری علوم انسانی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۴ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۹۶
119 - 133
رابطه میان قدرت و دانش در چشم انداز هستی شناختی از جمله مسائلی است که در قلمرو علوم انسانی مورد توجه قرار گرفته است. در قرن بیستم فوکو با تفصیل روش تبارشناختی نیچه به این اعتقاد بنیادین هستی شناختی دست یافت که قدرت دانش را تولید می کند و این دو مستقیماً بر یکدیگر تأثیرگذارند. نتیجه ای که این موضع هستی شناختی در زمینه معرفت شناسی داشت، این بود که علم ویژگی عینیت و یا به عبارتی دیگر بازنمایی حقیقت را ندارد؛ بلکه اساساً بازنماینده قدرت و منافع بشری است. براین اساس می توان گفت که دانش علوم انسانی جدید برآمده از روابط قدرت بوده و تبارشناسی گفتمان های آن نشان از مناسبات قدرت-دانش در برساختن و اشاعه ارزش های علم انسانی مدرن و در مقابل طرد و نفی ارزش های قدیم دارد. این پژوهش چگونگی درگیری تاریخی علوم انسانی مدرن با منافع و قدرت اروپایی در مقابل دیگر جوامع را نشان می دهد و بررسی می کند که چگونه علوم انسانی مدرن حاصل روابط قدرت – دانش گفتمان اروپامحوری بوده و مفصل بندی خاص آن گفتمان را همراه خود دارد
نقش کانت در ترویج نژادگرایی افراطی در اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با اینکه کانت در تاریخ فلسفه اغلب به عنوان معمار اصلی مدرنیته و به عنوان فیلسوفی طرفدار عقلانیت، اخلاق و اصالت انسان معرفی شده، اما در چند دهه اخیر آثار بسیاری درباره نقش کانت در ترویج نژادگرایی افراطی منتشر شده است. در این مقاله ضمن بررسی جنبه های نژادگرایانه دیدگاه کانت از مبانی و نتایج آن بحث خواهیم کرد. ماتریالیسم و نسبی گرایی دو مبنای اصلی نژادگرایی در دوران جدید است. با این حال کانت در نژادگرایی بیشتر تحت تأثیر فیلسوفانی مانند جان لاک و هیوم است که در چارچوبی حقوقی و تجربی از نژادگرایی دفاع کرده اند. البته او به دلیل آنکه با تفصیل بیشتری از نژادگرایی دفاع می کند و آن را به عنوان یک ضرورت توجیه می کند، بیشترین نقش را در ترویج نژادگرایی در دوران جدید داشته است و به عنوان پایه گذار نژادگرایی معرفی شده است. در نقد دیدگاه کانت نیز استدلال خواهد شد که برداشت او از مفهوم نژاد، نامنسجم و غیرعلمی است. شواهدی که کانت به آن تمسک می کند تا تفاوت ماهوی نژادهای بشری را نشان دهد غیرمعتبر و جانبدارانه هستند و در نهایت نژادگرایی به عنوان یکی از عوامل اصلی بسط خشونت در جهان معاصر با اخلاق قابل جمع نیست.
مدرنیته اروپامحور و سیاسی شدن سنت در جوامع مسلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۰ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳
803 - 825
حوزه های تخصصی:
غلبه یافتن گفتمان اسلام سیاسی در جدال گفتمانی با مدرنیته اروپامحور موجب فهمی از سنت شده است که می توان آن را بیشتر به واسطه دغدغه های سیاسی وپیوند آن با منابع «قدرت» فهمید. بدین معنی که اسلام سیاسی از یک سو سنت را به مثابه اصول مرجعی لحاظ می کند که برای ارزیابی انتقادی گذشته و امروز و ساختن آینده باید به آن بازگشت و از سوی دیگر، دعوت به سنت را به عنوان واکنشی در برابر چالش های سلطه غربی و دفاع از هویت خود بر می سازد. معنادهی به سنت در اسلام سیاسی به منظور سازمان دهی به یک نظم اجتماعی خودی و طرد دیگر نظم های اجتماعی است که مشخصاً از اروپامحوری منبعث شده اند. این ساختار را می توان سیاسی شدن سنت در عصر مدرن نامید. بر این اساس، برساخت سنت و انسجام عناصر آن را باید با توجه به شکل گیری فهم مدرن از آن، تابعی از روابط قدرت و حوزه تخاصمات گفتمانی درنظر گرفت که به واسطه آن جریان سنت در مقام یک عامل هویت بخش به خود و تمایزآفریندر مقابل دیگری ظاهر می شود. پژوهش حاضر با تکیه بر روش تحلیل گفتمانی و با فرض اینکه تولید معنا و اندیشه در تثبیت قدرت ضروری است، بازنمایی و برساخت سنت در اسلام سیاسی را تابعی از روابط قدرت دانسته و در تقابل با گفتمان اروپامحوری تحلیل کرده است.
ارزیابی انتقادی تاریخ نگاری ناسیونالیستی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ملی سال ۱۵ تابستان ۱۳۹۳ شماره ۲ (پیاپی ۵۸)
95 - 126
تاریخ نگاری جدید ایرانی به شدت تحت تأثیر گفتمان ناسیونالیستی است. در بازتعریف هویت جدید ایرانی در دوره قاجار و پهلوی، این تاریخ نگاری تأثیرات عمده ای در صورت بندی هویت جدید ایرانی برجای گذاشته است. دولت پهلوی به عنوان یک دولت شبه مدرن در تولید و بهره برداری از این متون تاریخی اهتمام جدی از خود نشان می داد. این پژوهش با نگاهی به برساخته شدن هویت و با روشی تاریخی تحلیلی در صدد است، چرایی ناسیونالیستی بودن اکثر متون تاریخ نگاری جدید ایرانی و مهم ترین مؤلّفه های آن را بررسی و تحلیل کند. یافته های پژوهش بر آن است که متون تاریخ نگاری جدید ایرانی تحت تأثیر گفتمان ناسیونالیستی و در پاسخ به نیازهای سیاسی و اجتماعی خاصی تولید شده است. تأثیرپذیری از مدرنیزاسیون، نژادگرایی، شرق شناسی، اسلام ستیزی، غرب گرایی و شخصیت محوری از مهم ترین ویژگی های تاریخ نگاری ناسیونالیستی است که در برسازی هویت جدید ایرانی در دوره قاجار و پهلوی کاملاً آشکار است.
نظم نوظهور بین المللی و آینده حقوق بشر: دیدگاه ها و نقدهای نظری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۱ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴
1147 - 1125
حوزه های تخصصی:
حقوق بشر از حوزه های مورد اختلاف در اندیشه سیاسی است و توافقی بر سر اینکه مبنای توجیه حقوق بشر چیست، وجود ندارد. افزون بر این، حقوق بشر با انتقادهای فلسفی مانند اروپامحوری، انتزاعی بودن، فردگرا بودن و بی توجهی به تکالیف بشری نیز روبه روست که اندیشمندانی چون هانا آرنت، السدر مک اینتایر، اونارا اونیل و ماکائو موتوا مطرح کرده اند. در عین حال، شواهد حاکی از آن است که نظام بین الملل با پیدایش چین به عنوان قدرتی بزرگ می تواند در آستانه تحولی مهم باشد که از نشانه های آن اولویت یافتن دوباره نگرانی های امنیتی برای پیگیری مسائلی چون ترویج حقوق بشر و شاید اهمیت یافتن روایت هایی بدیل از حقوق بشر است که در کنار نگرانی های نظری پیشین، روایت عام گرا یا جهان شمول انگار از حقوق بشر را با چالش جدی روبه رو می سازد. پرسش اصلی این است که «به حاشیه رفتن روایت عام گرا از حقوق بشر در نظم نوظهور چه تهدیدها و فرصت هایی را برای حقوق بشر به همراه دارد؟» در فرضیه استدلال می شود که از منظر تهدیدها، این فرایند می تواند بدون اینکه مابه ازای شایان توجهی برای دفاع از حقوق افراد در چارچوب ارزش های موجود ایجاد کند، ترتیبات حقوق بشری بین المللی فعلی را از بین ببرد و از منظر فرصت ها، ظرفیتی برای نقش آفرینی سنت های بدیل در زمینه شناسایی حقوق بشر و درونی سازی ارزش های حقوق بشری همراه با تعدیل در برداشت های مسلط از حقوق بشر فراهم سازد. از روش کیفی مقایسه نقدهای نظری و فلسفی، و روایت های بدیل در زمینه حقوق بشر و تناقض های درونی آن در سنت های فکری و فرهنگی غربی و غیرغربی به ویژه سنت کنفوسیوسی استفاده می شود تا احتمال دگرگونی در وضعیت آینده حقوق بشر در نظام بین المللی بررسی شود.
حسین العطاس و مسئله اسارت ذهنی: امپریالیسم فکری در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات اجتماعی ایران سال شانزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
23 - 42
سید حسین العطاس یکی از معدود متفکران پسااستعماری است که در زمان برچیده شدن ساختارهای قدرت استعماری، توجه جهانیان را به ایده «اسارت ذهنی و امپریالیسم فکری» جلب کرد. وقتی بسیاری از روشنفکران فکر کردند استعمارزدایی کامل شده است، او به مسئله اسارت ذهنی و حضور ذهن اسیر، «ذهنی غیرانتقادی و تقلیدی تحت سلطه یک منبع خارجی که دارای تفکری مستقل نیست»، برای تداوم سلطه پارادایم های اروپامحوری و امپریالیسم فکری اشاره کرد. در این مقاله سعی شده است تا نحوه دریافت مفهوم «اسارت ذهنی» سید حسین العطاس در ایران ترسیم شود و چگونگی انتقال این مفهوم به ایران و سپس نحوه استقبال از آن در ایران پس از انقلاب 1357 تبیین شود. این مقاله نشان می دهد که چگونه گفتمان هایی مانند غرب زدگی جلال آل احمد و آمریکا زدگی صمد بهرنگی دریافت مفهوم «اسارت ذهنی» العطاس را در ایران شکل می دهند. خواندن آثار این متفکران ما را به مضامین امپریالیسم فکری و فساد دانشگاهی در بستر آموزش ایرانی سوق می دهد. سپس این مقاله از مفهوم ذهن اسیر به عنوان ابزاری تحلیلی برای کشف علل فساد آکادمیک استفاده خواهد کرد.
سید حسین العطاس و مسئله روشنفکران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات اجتماعی ایران سال شانزدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳
97 - 101
درک سید حسین العطاس از مفهوم «روشنفکر» را چگونه باید فهمید؟ مسئله روشنفکران در جهان مدرن یکی از چالش برانگیزترین پرسش های علوم انسانی و اجتماعی است. العطاس میان نقش روشنفکران در جوامع در حال توسعه و توسعه یافته تمایز قائل است. مفروضات بنیادی نگرش العطاس، به عنوان یک اندیشمند پسااستعماری از مالزی، درباره نقش روشنفکران در جوامع در حال توسعه چیست؟ روایت های غیراروپامحور زیادی درباره نقش روشنفکران در جهان معاصر وجود دارد. برای مثال می توان به علی شریعتی، جلال آل احمد و ادوارد سعید اشاره کرد. اما تنها اندکی بر نگرش العطاس در ارتباط با آینده روشنفکران مدرن در دنیا و به خصوص در جوامع در حال توسعه کار کرده اند. به عبارت دیگر، در این مقاله بر مفهوم روشنفکر، آنگونه که العطاس آن را می فهمد، متمرکز خواهیم بود و تلاش خواهیم کرد مربوطیت این رویکرد را در بستر امروز جوامع در حال توسعه پیدا کنیم و در این باره که آیا تعامل انتقادی با این رویکرد غیراروپامحور می تواند در به کارگیری رویکرد العطاس در سطحی کلی و جهانی مؤثر باشد بحث کنیم؟
علوم اجتماعی اروپامحور و جامعه شناسی ابن خلدون: بررسی دیدگاه انتقادی سید فرید العطاس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن خلدون در مقدمه علم عمران را بنیاد نهاد و بدین سبب اغلب به عنوان بنیان گذار یا دست کم پیشگام جامعه شناسی شناخته شده است؛ اما جامعه شناسی وی بسط نیافته و از او به عنوان نظریه پرداز غفلت شده است. فرید العطاس تداوم اروپامحوری در علوم اجتماعی را مانع توجه به منابع غیر اروپایی نظریه ها و مفاهیم دانسته؛ به طوری که تفکر ابن خلدون را در حاشیه علوم اجتماعی مدرن قرار داده است. طرح اسلامی کردن دانش به عنوان واکنشی به اروپامحوری در جهان اسلام مطرح شد. فرید العطاس این طرح را در بسط جامعه شناسی ابن خلدون به عنوان نمونه ای برای جامعه شناسی دگرواره ناموفق دانسته است. هدف این پژوهش بررسی دیدگاه انتقادی فرید العطاس درباب علوم اجتماعی اروپامحور و نقش آن به مثابه مانع برای بسط جامعه شناسی ابن خلدون است. روش این پژوهش اسنادی است و با مراجعه به آثار فرید العطاس به شیوه توصیفی _ تحلیلی این پرسش ها بررسی شد: فرید العطاس چگونه اروپامحوری را به مثابه مانعی برای بروز نظریه اجتماعی ابن خلدون مطرح می کند؟ چرا فرید العطاس طرح اسلامی کردن دانش را در بسط جامعه شناسی ابن خلدون ناموفق می داند؟ و این که فرید العطاس فراهم آوردن چه شرایطی را برای بسط جامعه شناسی ابن خلدون لازم می داند؟ بنابر یافته های پژوهش فرید العطاس هم مخالف علوم اجتماعی اروپامحور است و هم خصم آن یعنی طرح اسلامی کردن دانش را مکفی نداسته است؛ لذا جامعه شناسی ابن خلدون در جریان اصلی جامعه شناسی و نیز در علوم اجتماعی اسلامی توفیقی نیافته است. بدین روی فرید العطاس پیشنهاداتی برای ورود ابن خلدون به جریان اصلی جامعه شناسی و بسط جامعه شناسی نو _ ابن خلدونی ارائه داده است.
از ذات گرایی تا پیوندگرایی تاریخی: سهم شرق در سامان نظری تحلیل تمدنی از منظر جامعه شناسی تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۳
261-295
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار سعی می کنیم تا نشان دهیم که چارچوب روشی «ذات گرایی تاریخی» (نفی غربی و مفصل بندی خود به عنوان دیگریِ غربی) که مبنای مفهوم پردازی برخی محققان ایرانی از جغرافیای شرق در برابر جغرافیای غرب است، نتیجه ای جز بازتولید چرخه شوم چارچوب های نظری دوگانه «شرق شناسی» و «اروپامحوری» در تحلیل تمدنی ندارد. پرسش اساسی آن است که چطور در زمانه تسلط نظم تمدنیِ مدرنیته غربی، ما غیر غربیان می توانیم بر مبنای ویژگی های تاریخی و جغرافیایی خود سخن گفته، نظم تمدنی خود را مفصل بندی نماییم؟ فرضیه این پژوهش در پاسخ به این پرسش بنیادین، آن است که یک سوژه غیر غربی نمی تواند راه حل «دیگریِ» بودن نظم تمدنیِ مدرنیته غربی را در قالب «ذات گرایی تاریخی» پیش گیرد. استراتژی ذات گرایانه، فرجامی غیر از بازتولید همان مفردات شرق شناسی دانشگاهی غربی به عنوان ماهیت تاریخی شرقی ندارد. برعکس، یک سوژه غیر غربی، زمانی می تواند بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، نظم تمدنی اش را شکل دهد که از یک میراث مشترک جهانی که پیونددهنده او با سوژه غربی است، در قالب یک «پیوندگرایی تاریخی» برای سخن گفتن استفاده کند. یافته های این مقاله نشان می دهد که «جامعه شناسی تطبیقی مبتنی بر تحلیل تمدنی» ساموئل آیزنشتاد متاخر، کاربست پذیرترین نظریه برای بررسی این ادعاست. این نظریه، در عین حالی که از میراثی مشترک به عنوان «شرایط امکانی نظم تمدنی» در تاریخ جهانی سخن می گوید، بر کثرت گرایی «صورت بندی های متمایز نظم ِ تمدنی» و فقدان یک نظم تمدنی هژمونیک در تاریخ جهانی که مدعی «مشروعیت» باشد، تأکید دارد. این نوشتار، چارچوب مفهومی «پیوندگرایی تاریخی» را جایگزین «ذات گرایی تاریخی» در کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان ارائه می دهد. منظور از «پیوندگرایی تاریخی»، بیان یک رابطه «تکاملیِ تک خطی» بین جوامع غربی با غیر غربی نیست که جوامع غیر غربی باید و لاجرم همان مسیر جوامع غربی را در مفصل بندی صورت بندی اجتماعی خود طی کنند؛ بلکه برعکس، «پیوندگرایی تاریخی» به دنبال یک «تاریخ جهانی بدون مرکز» است که غربی و غیر غربی بر مبنای یک میراث مشترک و پیوندگرایانه، هر یک بر مبنای مفردات تاریخی و جغرافیایی جوامع خود، به صورت مستقل سخن بگویند و صورت بندی های متمایز و متفاوتی از نظم تمدنی را در سطح تاریخ جوامع خود تولید کنند. به بیانی «پیوندگرایی تاریخی»، یک «وحدت در عین کثرت» است. روش این مقاله، تاریخ ایده ها یا تاریخ تفکر مبتنی بر رویکرد جامعه شناسی تطبیقی و روش گردآوری داده ها، رجوع به منابع اصیل نظریه پردازان نظم تمدنی است.