حقوق بشر از حوزه های مورد اختلاف در اندیشه سیاسی است و توافقی بر سر اینکه مبنای توجیه حقوق بشر چیست، وجود ندارد. افزون بر این، حقوق بشر با انتقادهای فلسفی مانند اروپامحوری، انتزاعی بودن، فردگرا بودن و بی توجهی به تکالیف بشری نیز روبه روست که اندیشمندانی چون هانا آرنت، السدر مک اینتایر، اونارا اونیل و ماکائو موتوا مطرح کرده اند. در عین حال، شواهد حاکی از آن است که نظام بین الملل با پیدایش چین به عنوان قدرتی بزرگ می تواند در آستانه تحولی مهم باشد که از نشانه های آن اولویت یافتن دوباره نگرانی های امنیتی برای پیگیری مسائلی چون ترویج حقوق بشر و شاید اهمیت یافتن روایت هایی بدیل از حقوق بشر است که در کنار نگرانی های نظری پیشین، روایت عام گرا یا جهان شمول انگار از حقوق بشر را با چالش جدی روبه رو می سازد. پرسش اصلی این است که «به حاشیه رفتن روایت عام گرا از حقوق بشر در نظم نوظهور چه تهدیدها و فرصت هایی را برای حقوق بشر به همراه دارد؟» در فرضیه استدلال می شود که از منظر تهدیدها، این فرایند می تواند بدون اینکه مابه ازای شایان توجهی برای دفاع از حقوق افراد در چارچوب ارزش های موجود ایجاد کند، ترتیبات حقوق بشری بین المللی فعلی را از بین ببرد و از منظر فرصت ها، ظرفیتی برای نقش آفرینی سنت های بدیل در زمینه شناسایی حقوق بشر و درونی سازی ارزش های حقوق بشری همراه با تعدیل در برداشت های مسلط از حقوق بشر فراهم سازد. از روش کیفی مقایسه نقدهای نظری و فلسفی، و روایت های بدیل در زمینه حقوق بشر و تناقض های درونی آن در سنت های فکری و فرهنگی غربی و غیرغربی به ویژه سنت کنفوسیوسی استفاده می شود تا احتمال دگرگونی در وضعیت آینده حقوق بشر در نظام بین المللی بررسی شود.