مقالات
حوزه های تخصصی:
قلدری در مدارس یک چالش جهانی با عوارض جانبی متعدد و نامطلوبی است که پیامدهای اجتماعی گسترده ای دارد. این پژوهش با هدف بررسی نقش میانجی شایستگی های اجتماعی_هیجانی در رابطه بین سبک دلبستگی و قلدری انجام شد. روش پژوهش همبستگی در قالب الگویابی معادلات ساختاری و جامعه آماری شامل تمام دانش آموزان مقطع متوسطه اول شهر ارومیه در سال تحصیلی 1400-1399 بود که تعداد 360 نفر از دانش آموزان به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و مقیاس های دلبستگی بزرگ سال بشارت (2011)، مقیاس قلدری ایلی نویز (2001) و مقیاس شایستگی اجتماعی_هیجانی زو و جی (2012) را تکمیل نمودند. بعد از حذف پرسشنامه های مخدوش و داده های پرت 356 پرسشنامه با روش الگویابی معادله های ساختاری و با استفاده از نرم افزار AMOS ویراست 24 تحلیل شدند. نتایج نشان داد که مدل مفروض واسطه مندی شایستگی اجتماعی_هیجانی در رابطه بین سبک دلبستگی و قلدری دانش آموزان برازش قابل قبولی با داده ها دارد. همچنین سبک های دلبستگی ناایمن و شایستگی اجتماعی_ هیجانی به صورت مستقیم رفتار قلدری دانش آموزان را پیش بینی نمودند. علاوه بر این سبک های دلبستگی ناایمن بر رفتار قلدری دانش آموزان به واسطه شایستگی اجتماعی_ هیجانی اثر غیرمستقیم دارد. این پژوهش شامل تلویحاتی برای متولیان عرصه تعلیم و تربیت است تا با تکیه بر نتایج در راستای تعدیل و کاهش رفتارهای قلدری دانش آموزان اقدامات مطلوبی انجام دهند.
نقش میانجی خودهای ممکن تحصیلی در رابطه بین یادگیری خودتنظیمی با فراشناخت و احساس عاملیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی روابط ساختاری فراشناخت و احساس عاملیت بر یادگیری خودتنظیمی با نقش میانجی خودهای ممکن تحصیلی در بین دانش آموزان دوره دوم متوسطه انجام شد. این پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر، تمامی دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهر بوکان بودند که 591 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه های خود تنظیمی بوفارد (1995)، آگا هی های فراشناختی شراو و دنیسون (1994)، احساس کنترل شاپیرو (1994) و مقیاس خودهای ممکن تحصیلی کادلی (2011) استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و Amos مورد تحلیل قرار گرفت و شاخص های برازش مدل استخراج و مدل پژوهش تأیید گردید. نتایج نشان داد که اثرات مستقیم احساس عاملیت بر خودهای ممکن تحصیلی، فراشناخت بر خودهای ممکن تحصیلی، احساس عاملیت بر یادگیری خودتنظیمی، فراشناخت بر یادگیری خودتنظیمی و خودهای ممکن تحصیلی بر یادگیری خودتنظیمی معنادار می باشند. همچنین اثرات غیرمستقیم احساس عاملیت و فراشناخت با واسطه گری خودهای ممکن تحصیلی بر یادگیری خودتنظیمی معنادار نبود. پس با این وجود می توان از طریق ارائه برنامه های آموزشی بر بنیاد فراشناخت، احساس عاملیت و خودهای ممکن تحصیلی به بهبود یادگیری خودتنظیمی در دانش آموزان و افزایش آن کمک کرد.
اثربخشی برنامه درسی سواد رسانه ای ویژه والدین بر استفاده آسیب زا از اینترنت مادران و تفکر انتقادی کودکانشان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی برنامه درسی سواد رسانه ای ویژه والدین بر استفاده آسیب زا از اینترنت مادران و تفکر انتقادی کودکانشان بود. روش پژوهش حاضر، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون_پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش را دانش آموزان دوره ابتدایی در شهر اصفهان در سال 1402 به همراه مادرانشان تشکیل دادند. از این تعداد 30 مادر_دانش آموز به صورت در دسترس انتخاب و به تصادف در گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند و از مادران خواسته شد تا پرسشنامه تفکر انتقادی (CTQ) را در مورد کودک خود و پرسشنامه استفاده آسیب زا از اینترنت (IAUQ) را در رابطه با خود تکمیل نمایند. در ادامه، مادران گروه آزمایش بر اساس برنامه درسی سواد رسانه ای مورد آموزش در یک نیم سال قرار گرفتند؛ در حالی که گروه کنترل هیچ آموزشی در این زمینه دریافت نکرد. تحلیل آماری داده ها، با نسخه 26 نرم افزار SPSS و روش تحلیل کوواریانس انجام شد. نتایج پژوهش نشان داد اثر برنامه درسی سواد رسانه ای ویژه والدین دارای کودک دوره ابتدایی بر استفاه آسیب زا از اینترنت در مادران و تفکر انتقادی کودکان معنادار است (05/0>p). بنابراین برنامه درسی سواد رسانه ای ویژه والدین می تواند به عنوان یک فوق برنامه به منظور کاهش استفاده آسیب زا از اینترنت مادران و افزایش تفکر انتقادی دانش آموزان دوره ابتدایی در نظر گرفته شود.
طراحی و اعتباریابی الگوی سواد دیجیتال برای معلمان استان خراسان جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این مطالعه، طراحی و اعتباریابی الگوی سواد دیجیتال برای معلمان استان خراسان جنوبی بود. روش پژوهش، ترکیبی بود و از طرح اکتشافی در دو مرحله کیفی و کمی استفاده شد. در مرحله کیفی با استفاده از روش داده بنیاد و بر مبنای نمونه گیری هدفمند، به مصاحبه با 22 نفر از متخصصان، دبیران و آموزگاران پرداخته شد و ویژگی های مدل در قالب الگوی پارادیمی و بر اساس نظریه داده بنیاد استخراج شد. در مرحله کمّی پرسشنامه استخراجی، بر اساس نمونه گیری خوشه ای و بر مبنای جدول مورگان در بین 375 نفر از دبیران و آموزگاران استان توزیع شد. داده های کمّی در دو بخش 1) آمار توصیفی و 2) آمار استنباطی (تحلیل عاملی تأییدی) تجزیه و تحلیل شدند. تحلیل عاملی تأییدی نشان داد که همه مؤلفه های مدل در سطح 05/0 معنا دار و از برازش کافی نیز برخوردارند. یافته ها نشان داد که نیازهای فردی و جمعی زندگی باعث می شود که معلمان به توسعه سواد دیجیتال خود گرایش پیدا کنند. محور اصلی این گرایش انگیزه های شغلی و سازمانی است. ازجمله عوامل مداخله گر می توان به زمان کم آموزش، محتوای حجیم و سطح سواد معلمان اشاره کرد. تجهیزات مربوط به مدرسه و سازمان می تواند شرایط محیطی لازم برای رشد سواد دیجیتال را فراهم کند. با استفاده از راهبردهای یادگیرنده محور و گروه محور معلمان می توانند به رشد سواد دیجیتال خود کمک کنند، رشد حرفه ای معلمان، رشد همه جانبه شاگردان و ایجاد مدرسه نوآور ازجمله پیامدهای شکل گیری سواد دیجیتال است.
تدوین و اعتباریابی بسته آموزشی مهارت زندگی مبتنی بر خرد در شاهنامه فردوسی و اثربخشی آن بر معناداری زندگی، هوش بین فردی و تنظیم هیجان در نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف تدوین و اعتباریابی بسته آموزشی مهارت زندگی مبتنی بر مؤلفه های خرد در شاهنامه فردوسی و اثربخشی آن بر معناداری زندگی، هوش بین فردی و تنظیم هیجان در نوجوانان به انجام رسید. تحقیق حاضر از نظر هدف، در بخش نخست، از نوع بنیادی و در بخش دوم، از نوع کاربردی و بر اساس ماهیت تحقیق، پژوهشی ترکیبی مبتنی بر تئوری داده بنیاد و نیمه آزمایشی بود. جامعه آماری در مرحله نخست شامل متن شاهنامه فردوسی و در مرحله دوم دانش آموزان دوره متوسطه شهر تهران و نمونه آماری در مرحله اول به صورت تمام شماری و در مرحله دوم برابر با 40 نفر بود. گروه آزمایش در معرض 13 جلسه آموزش قرار گرفت. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه هوش بین فردی چیسلت و چاپمن (2006)، معناداری زندگی استگر (2010) و تنظیم هیجان گارنفسکی و کرایج (2001) بود. یافته ها نشان داد که اعتبار بسته مبتنی بر دیدگاه متخصصان برابر با 89/0 تأیید گردید. تحلیل کوواریانس نشان داد که در پس آزمون، در سطح معناداری 001/0، معناداری زندگی، هوش بین فردی و تنظیم هیجان در آزمودنی های گروه آزمایش بیشتر از گروه کنترل بود. درنتیجه، آموزش مهارت زندگی خردمندانه مبتنی بر شاهنامه فردوسی می تواند ابزاری کاربردی برای خانواده ها، روان شناسان و مشاوران به منظور آموزش نوجوانان و در مسیر رسیدن به زندگی بهتر باشد.
شناسایی شاخص های مطلوب ارزشیابی عملکرد دانشجویان در رشته های علوم انسانی دانشگاه ها و میزان توجه به آنها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارزشیابی به عنوان یکی از ابزارهای بسیار ارزشمند ارتقای کیفیت تدریس و یادگیری محسوب می شود، زیرا می تواند بازخورد مفیدی برای استادان و دانشگاه در مورد کیفیت عناصر برنامه درسی فراهم سازد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی شاخص های مطلوب ارزشیابی عملکرد دانشجویان در رشته های علوم انسانی دانشگاه ها و میزان توجه به آنها انجام شد. در پژوهش حاضر، از طرح آمیخته اکتشافی متوالی از نوع ابزارسازی استفاده شد. در بخش کیفی، از روش مطالعه موردی کیفی و در بخش کمی، از روش توصیفی _ پیمایشی بهره گرفته شده است. در بخش کیفی با 20 نفر از متخصصان و اعضای هیئت علمی دانشگاه های کشور که در حوزه ارزشیابی اهل نظر هستند، مصاحبه نیمه ساختاریافته به عمل آمد. جامعه آماری بخش کمی دانشجویان کارشناسی دانشگاه ها بودند که به روش خوشه ای چندمرحله ای، تعداد 360 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. داده های پژوهش در بخش کمی از طریق پرسشنامه محقق ساخته مستخرج از بخش کیفی جمع آوری شد. برای تعیین روایی سؤال های مصاحبه و پرسشنامه از روایی صوری و محتوایی و برای برآورد پایایی پرسشنامه از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. برای تحلیل داده های پژوهش در بخش کیفی از روش های ساختاری و تفسیری و در بخش کمّی از آمار توصیفی و استنباطی بهره گرفته شد. نتایج نشان داد که ده شاخص از منظر مصاحبه شوندگان مهم ترین شاخص های ارزشیابی بودند و می توان از شاخص های شناسایی شده برای ارزشیابی و بازنگری ارزشیابی عملکرد دانشجویان در دروس رشته های علوم انسانی دانشگاه ها استفاده نمود. یافته های کمی نشان داد میانگین توجه به شاخص های ارزشیابی عملکرد دانشجویان در دروس رشته های علوم انسانی دانشگاه ها نامطلوب بوده و نیاز به توجه بیشتری دارد.
ارائه نظریه ای برای پرورش کودکان پژوهنده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرورش روحیه پژوهندگی در کودکان به عنوان مهم ترین سرمایه های انسانی آینده هر جامعه ای، از هوشمندانه ترین راهبردها برای مواجهه با تحولات و دگرگونی های روزافزون به شمار می رود؛ لذا در مطالعه حاضر تلاش شد تا ابعاد و راهکارهای پرورش کودکان پژوهنده با رویکرد کیفی و روش نظریه برخاسته از داده ها از نوع تحلیل ابعاد مورد شناسایی و بازنمایی قرار گیرد. برای گردآوری داده ها از فن مصاحبه نیمه ساختارمند استفاده شد. مطلعان کلیدی، 20 نفر از متخصصان تعلیم وتربیت، مربیان و والدین، ساکن در دو شهر قم و تهران بودند که بر اساس دو روش ملاکی و گلوله برفی انتخاب شدند. تحلیل داده ها نیز به روش تحلیل طبیعی انجام شد. داده های گردآوری شده با 2650 کد اولیه، 45 زیرمقوله و10 مقوله در قالب ابعاد پنج گانه شامل؛ چشم انداز (واکنش والدین در برابر کُنش های پژوهشی کودکان)، زمینه (وضعیت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حاکمیتی)، شرایط (عوامل خانوادگی، محیطی و آموزشی)، فرایند (بسترسازی های والدین و بسترسازی های کلان) و پیامد (بالندگی و پژوهندگی کودکان و فرصت ها و چالش های ناشی از آن)، به صورت ماتریس تبیینی روش تحلیل ابعاد ارائه شد. نتایج نشان می دهد که تقویت روحیه پژوهندگی در کودکان، تابعی از روابط بین عوامل چندگانه و چندسطحی برآمده از کیفیت شرایط، زمینه، چشم انداز و فرایندهای تربیتی است که در آن پرورش می یابند.
نقش تشخیصی خودبازداری، معنا در زندگی و افسردگی در احتمال خودکشی دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر باهدف متمایز ساختن دانش آموزان با احتمال خودکشی بالا و پایین از یکدیگر، بر اساس مؤلفه های خودبازداری، معنا در زندگی و افسردگی انجام شد. روش پژوهش حاضر علی_ مقایسه ای بود. جامعه آماری شامل همه دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه دوم شهرستان اسکو در سال تحصیلی 1401-1400 بود که با توجه به جدول کرجسی و مورگان، 766 نفر از آنها با دو روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای و روش هدفمند انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از مقیاس خودبازداری وینبرگر و شوارتز (1990)، مقیاس معنا در زندگی استگر و همکاران (2006)، پرسشنامه افسردگی بک (1966) و پرسشنامه احتمال خودکشی کال و گیل (2002) استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار 22spss و آزمون تحلیل تشخیصی مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته های تحلیل تشخیصی، منجر به یک تابع تشخیص معنادار شد که طبق این تابع متغیر افسردگی و مؤلفه های کنترل تکانه و مسئولیت پذیری دارای بالاترین توان تمایز بودند. مؤلفه های بعدی متمایزکننده گروه ها به ترتیب مؤلفه های کنترل خشم، وجود معنا، جست وجوی معنا و مراعات دیگران بودند (01/0< p). همچنین نتایج تحلیل تشخیصی نشان داد که بیشتر دانش آموزان با احتمال خودکشی پایین با بالاترین درصد تشخیص (8/89 درصد) به درستی از دیگر دانش آموزان متمایز شده بودند و 9/84 درصد از افراد دو گروه طبق تابع به دست آمده به طور صحیح مجدداً طبقه بندی شده بودند. نتایج این طبقه بندی مجدد نشانگر توان متغیرهای یادشده در تمایز میان دانش آموزان با احتمال خودکشی بالا و پایین بود؛ لذا به متولیان عرصه تعلیم و تربیت پیشنهاد می شود که برنامه هایی را در راستای ارتقای مهارت های خودبازداری و معنابخشی به زندگی دانش آموزان در نظر بگیرند.
تقاطع جنسیت با هویت عاطفی زنان دانشجوی دوره دکتری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مطالعه با هدف شناخت تجاربی که در طول دوره دکتری بر تقاطع هویت عاطفی و جنسیت دانشجویان زن تأثیر می گذارند، با رویکرد کیفی و با استفاده از روش پدیدارشناسی هرمنوتیک انجام شده است. یکی از کاربردهای پژوهش های پدیدارشناسانه، بررسی تکامل زندگی و روش هایی است که یک زن می تواند جهان را به عنوان یک زن تجربه کند. مشارکت کنندگان پژوهش، چهار تن از دانشجویان زن دوره دکتری در رشته های علوم انسانی و علوم پایه دانشگاه های دولتی هستند. روایت های این زنان از تجارب زیسته شان به وسیله مصاحبه تلفنی جمع آوری و مراحل تکمیلی از طریق پیام رسان واتساپ انجام شد. داده های حاصل از شناسایی و جداسازی تم ها (مضمون ها) با بهره گیری از رویکرد تحلیل تفسیری، تحلیل شدند. یافته ها در قالب دو مضمون «نگاه غیر جنسیتی استادان مرد» و «نگاه جنسیت زده به دانشجو» ارائه شدند که نشان می دهد «فرهنگ دانشگاه در برابری جنسیتی» و « فراروایت اقتدار در استادان زن» بر هویت عاطفی این زنان در تقاطع با جنسیت تأثیرگذار است
نقش شاکله در تربیت اخلاقی با توجه به مفهوم عاملیت انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش در راستای تبیین نقش شاکله و عاملیت در تربیت اخلاقی انجام شده است. تبیین جایگاه و نقش هر یک در تربیت اخلاقی نوع رابطه این دو مفهوم را در صورتبندی عمل انسانی آشکار می سازد تا از این رهگذر مشخص شود چگونه عاملیت انسان با اصل شاکله در تعارض قرار نمی گیرد. این پژوهش از زمره پژوهش های کیفی است که با روش تبیینی _ تحلیلی انجام شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که تنها موجود بی شکل در هستی که کاملاً بالقوه است، انسان است و به هرگونه که شکل بگیرد، آن طور در عالم زندگی می کند. نقش شاکله و عاملیت در تربیت به گونه ای است که این دو عامل مکمل هم می باشند؛ شاکله بدون عاملیت معنی ندارد و عاملیت انسان سبب شکل گیری شاکله می شود. لذا شاکله نافی اراده و امکان تغییر نیست، همان طور که اراده نیز بی تأثیر از شاکله نیست. در روند تربیت اخلاقی و رسیدن به شاکله ای مطابق با ارزش های الهی، باید اصول مهمی مانند تشخیص درست سبیل، باور به سبیل، تصمیم مقتضی، اقدام به موقع، پیگیری و پایداری، تلقین و تکرار و همچنین مداومت شاکله بخشی به انسان در اعمال و رفتارش، مورد تأکید باشد. از نتایج بااهمیت آیه 84 سوره اسراء این است که عمل انسان صبغه ای از ویژگی های پایدار روانی او را متجلی می سازد. این ویژگی ها مانند اعتقاد، نگرش، انگیزه، قدرت مقاومت و صفات شخصیتی دیگری است که در نفس شکل می گیرد و سبب تمایز هر فرد از دیگری می شود.
تحلیل روش تربیتی تجربه گرایانه پدری در قابوس نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ابعاد کمتر شناخته شده در کتاب قابوس نامه اثر عنصرالمعالی از آثار اواخر قرن چهارم در نثر فارسی، رویکرد تربیتی آن است. این کتاب که خطاب به گیلانشاهِ نوجوان؛ پسر عنصرالمعالی نوشته شده است، مجموعه ای از پندها در چهل و چهار باب است و به این دلیل از نظر تربیتی برجسته است که با گفتمانی عاری از نصیحت و با لحنی عاری از امر و نهی مستقیم و با آگاهی کافی از روان شناسی نوجوان با او به صحبت می پردازد و تلاش می کند با رویکردهای تربیتی از ورود نوجوان به عرصه های مخاطره آمیز جلوگیری کند. داعیه پژوهش حاضر واکاوی رویکردهای نوین تربیتی در این کتاب بر اساس رابطه والد_ نوجوان است و نتایج پژوهش نشان می دهد که نویسنده قابوس نامه، پیری آگاه، خوش فکر، مسامحه گر و روان شناس است که با آگاهی از روحیات نوجوان بر چگونگی صحبت بر وی آگاهی دارد و چهار مقوله ارتباط و درک نوجوان، فرزندپروری، کنترل عشق هیجانی و مدیریت ارتباط با دوستان از موضوعات تربیتی در قابوس نامه است.
ادراکات و تجارب زیسته معلمان از وضعیت آموزش هنر در کلاس های چندپایه (مورد مطالعه: استان چهارمحال و بختیاری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مطالعه، شناسایی تجارب زیسته معلمان از وضعیت آموزش هنر در کلاس های چندپایه ابتدایی بوده است. در این پژوهش برای گردآوری اطلاعات از روش پدیدارشناسی و ابزار مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. شرکت کنندگان در پژوهش، معلمان کلاس های چندپایه ابتدایی استان چهارمحال و بختیاری بودند که از آنها 16 نفر به عنوان نمونه با روش نمونه گیری هدفمند گلوله برفی انتخاب شد. تحلیل داده ها با روش کوربین و استراوس صورت گرفت. یافته ها نشان داد که تعداد کدهای باز استخراج شده (2091) بود که به ترتیب در چهار هسته اصلی هنرهای ترسیمی (89/29)، دستی (30/26)، ادبی (63/24) و نمایشی (18/19) دسته بندی شد. کد محوری «نقش مشارکتی معلم و دانش آموزان» دارای بیشترین فراوانی در هنرهای ترسیمی (88/14)، نمایشی (22/17) و ادبی (24/25) و کد محوری «تلفیق هنرهای دستی با دروس مختلف» دارای بیشترین فراوانی در هنرهای دستی (36/14) بود. در ارتباط با کمترین کد های محوری نیز می توان به «انجام فعالیت های انفرادی» اشاره داشت که دارای کمترین فراوانی در هنرهای دستی (45/1) و ادبی (58/0) بود. کد های محوری «بی توجهی معلم به ارزشیابی» و «استفاده از فضای کلاس» دارای کمترین فراوانی در هنرهای نمایشی (2) و کد محوری «بی توجهی به گروه بندی» دارای کمترین فراوانی در هنرهای ترسیمی (96/0) بود. در نهایت یافته ها حاکی از این امر است که اهمیت انواع هنرها در نزد معلمان کلاس های چندپایه، به یک میزان نبوده است؛ بنابراین پیشنهاد می گردد که متصدیان امر با برگزاری آموزش های ضمن خدمت، اهمیت آموزش و توجه به انواع هنرها را برای معلمان کلاس های چندپایه تبیین نموده و حمایت های لازم را در این راستا به عمل آورند.