مقالات
حوزه های تخصصی:
بهینه سازی سبد پروژه سازمانی به دلیل پیچیدگی ارزیابی پروژه ها و همچنین محدودیت منابع همواره با چالش های تصمیم گیری متعددی روبرو است. مطالعات بسیاری برای ارائه و بررسی عملکرد مدل ها و الگوریتم های بهینه سازی سبد پروژه انجام شده است. با این وجود لحاظ اثرات متقابل بین پروژه ها در بسیاری از این پژوهش ها مغفول مانده است. اگرچه لحاظ کردن اثرات متقابل بین پروژه ها باعث پیچیدگی مضاعف مسئله انتخاب سبد پروژه می شود، صرف نظرکردن از محاسبه این اثرات ممکن است کارایی فرآیند تصمیم گیری و مطلوبیت سبد پایانی پروژه را به شدت تحت تأثیر قراردهد. در این مقاله ابتدا فرمولاسیون مسئله انتخاب سبد پروژه با درنظر گرفتن اثرات متقابل بین پروژه ها انجام شده است. سپس مسئله انتخاب سبد پروژه با درنظر گرفتن اثرات متقابل پروژه ها با استفاده از الگوریتم های بهینه سازی ICA بررسی شده است. لحاظ کردن اثرات متقابل در انتخاب سبد نهایی و برازندگی آن را تحت تأثیرات قابل توجه بالایی قرار می دهد. نتایج حاصل نشان می دهد که روش ICA نسبت به روش الگوریتم هایGA ، PSO و CPSO که پیش از این در این گونه مسائل به کار رفته است برتری دارد.
تحلیل پوششی داده های فازی و رویکرد نوینFIEP/AHP جهت رتبه بندی کامل واحدهای تصمیم گیرنده (مطالعه موردی: دانشکده های علوم انسانی دانشگاه تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدل های شعاعی تحلیل پوششی داده ها برای سنجش کارایی فرض می کنند، یک واحد ناکارا جهت کارا شدن باید تمام ورودی ها (خروجی هایش) را به یک نسبت کاهش (افزایش) دهد. عدم ضرورت، نادرستی و نیز غیرواقعی بودن این فرض کاملاً واضح است؛ بنابراین، برای رفع این نقیصه و افزایش آگاهی از چگونگی استفاده از منابع، انتظار این که ورودی های مختلف دارای کارایی های متفاوتی هستند، واقعی تر است. همچنین به علت عدم اطمینان موجود در قضاوت و تفکر انسانی، مدل های DEA فازی می توانند نقش مهم تری برای ارزیابی کارایی در مسائل واقعی ایفا کنند. در این پژوهش برای ارزیابی کارایی دانشکده های علوم انسانی دانشگاه تهران با دو ورودی و دو خروجی فازی از مدل غیرشعاعی پروفایل فازی استفاده شد. از حل 180 مدل در سطوح برش مختلف کارایی ورودی اول و دوم به صورت اعدادی فازی به دست آمده که این اعداد فازی را با روش چن و کلین رتبه بندی کرده سپس برای رتبه بندی کامل دانشکده ها از تکنیک پیشنهادیFIEP/AHP استفاده کرده که براساس آن دانشکده ادبیات و علوم انسانی رتبه اول و دانشکده حقوق و علوم سیاسی رتبه آخر را به دست آورده است.
توسعه رویکردی تلفیقی از تحلیل پوششی داده ها و شاخص بهره وری مالم کوئیست برای ارزیابی عملکرد پروژه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله رویکردی تلفیقی از تحلیل پوششی داده ها و شاخص بهره وری مالم کوئیست برای ارزیابی عملکرد پروژه ها در پژوهشکده علوم و فناوری زیر دریا ارائه شده است. دراین مطالعه از مدل خروجی محور با بازده به مقیاس ثابت استفاده شده است و نتایج مخصوص به یک زمان مشخص و مربوط به سازمان تحت بررسی هستند. همچنین باتوجه به این که تحلیل پوششی داده ها برای سنجش کارایی واحد های با اهدف یکسان استفاده می شود، فرض شده پروژه ها از نظر اهداف که همان ارائه کیفیت مطلوب با حداقل هزینه و زمان می باشند، همگن به شمار آیند. نتایج این پژوهش امکان استفاده از مدل یادشده را برای تعیین عملکرد پروژه ها در سازمان های پروژه محور نشان می دهد. تلفیق تحلیل پوششی داده ها و شاخص مالم کوئیست برای ارزیابی پروژه ها و همچنین تحلیل حساسیت کارایی آنها از نوآوری های مطالعه حاضر هستند.
ارزیابی عوامل کلیدی پیاده سازی موفق تولید در کلاس جهانی با استفاده از رویکرد یکپارچه مدل سازی ساختاری تفسیری (ISM)، تئوری گراف و رویکرد ماتریسی (GTMA) (مطالعه موردی:گروه ایران خودرو و سایپا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تولید در کلاس جهانی (WCM) یک مفهوم کلیدی و مهم در جهان معاصر است که توجه بسیاری از صنایع را به خود جلب کرده است. بسیاری سازمان ها از سیستم تولید در کلاس جهانی به منظور رقابت در بازار جهانی استفاده می کنند. دیدگاه های گوناگونی درمورد فلسفه و مفاهیم ویژگی های WCM مطرح است اما آنچه به عنوان عنصر کلیدی مطرح است، رسیدن به عملکردی مطابق با "بهترین ها در سطح جهانی" است. تاکنون عوامل متعددی شناسایی شده اند که بر پیاده سازی موفق تولید در کلاس جهانی مؤثر هستند، اما پژوهش های کمی در حوزه ارزیابی این عوامل در کشورهای در حال توسعه انجام شده است. هدف اصلی این مقاله، ارائه تکنیکی برای ارزیابی عوامل کلیدی پیاده سازی موفق تولید در کلاس جهانی و مقایسه توانایی دو شرکت مورد مطالعه در پیاده سازی WCM، با توجه به شاخص نهایی به دست آمده برای هر شرکت است. این تکنیک ترکیبی از دو رویکرد مدل سازی ساختاری تفسیری (ISM)، تئوری گراف و رویکرد ماتریسی (GTMA) است که در دو شرکت خودروسازی (ایران خودرو و سایپا) به کار گرفته شده است. براساس نتایج این پژوهش، امکان تعیین میزان توانایی شرکت ها در پیاده سازی WCM، همچنین مقایسه و رتبه بندی شرکت ها از حیث توانایی در پیاده سازی WCM با توجه به شاخص هر شرکت فراهم می شود.
ارزیابی عملکرد سازمان با رویکرد ترکیبی BSC، AHP و TOPSIS(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش ارزیابی عملکرد شعب استان تهران شرکت همکاران سیستم به روش ترکیبی TOPSIS, AHP, BSC است؛ به طوری که کاستی های ناشی از ذهنی بودن و توجه گزینشی مدیران (ارزیابان) را در ارزیابی شاخص های عملکرد کاهش داده، یکپارچه سازی ارزیابی را با لحاظ کردن سهم هر شاخص و هر گروه شاخص BSC در دست یابی به اهداف فراهم کند. این پژوهش یک رویکرد تصمیم گیری چندمعیاره را برای ارزیابی عملکرد شعب شرکت همکاران سیستم به عنوان یک شرکت فعال در صنعت IT ارائه می کند. روش پژوهش به کار رفته تجربی و از نوع مطالعه موردی است. ابزار جمع آوری داده ها نیز مصاحبه، پرسشنامه و مطالعه ی اسناد و مدارک موجود در سازمان است. برای تحلیل داده ها از نرم افزارهایExpert Choice و SPSS استفاده شد. نتایج این پژوهش افزون بر این که می تواند به طور کاربردی برای برنامه ریزی و بهبود عملکرد شرکت های مشابه مورداستفاده قرار گیرد، در توسعه مدل BSC در صنعت IT مؤثر بوده، ترکیبی مناسب از دو تکنیک را برای جمع بندی نتایج ارزیابی مناظر مختلف BSC ارائه می کند.
بررسی تأثیر اندازه متوسط صنعت و سرمایه اولیه بر بقای شرکت های تولیدی با استفاده از تابع هزارد در استان مازندران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر متوسط اندازه صنعت و سرمایه اولیه بر بقای شرکت های تولیدی استان مازندران در فاصله سال های 1390-1360 است. برای جمع آوری داده ها و اطلاعات از پایگاه داده اداره صنایع و معادن استان مازندران استفاده شده، با استفاده از رویکرد تجزیه و تحلیل تاریخی- رویدادی به بررسی تأثیر متغیرهای مستقل بر بقای شرکت ها پرداخته شده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از مدل برآوردکننده حد محصول (کاپلان- مایر) استفاده شده است. جهت آزمون فرضیه ها، مدل نیمه پارامتریک رگرسیون Cox (تابع هزارد) و مقایسه توابع بقا مورد استفاده قرار گرفته است. در نتیجه این پژوهش، رابطه معنادار میان متوسط اندازه و سرمایه اولیه صنعت با بقای شرکت های تولیدی تأئید شد. همچنین براساس مقایسه توابع بقای صنایع، این گونه نتیجه گیری شد که تأثیر متوسط اندازه و سرمایه اولیه در هر صنعت، متفاوت با سایر صنایع است.
ارائه روشی جهت اولویت بندی استراتژی های چابکی سازمان با استفاده از تکنیک تاپسیس و سیستم استنتاج فازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تلاش می شود با استفاده از تکنیک های تصمیم گیری چندمعیاره و سیستم های استنتاج فازی، رویکردی کمی برای اولویت بندی توانمندسازهای استرتژیک چابکی سازمان ارائه شود. پژوهش حاضر در سه مرحله متوالی انجام شده است. در ابتدا، عواملی به عنوان محرک ها، قابلیت ها و استراتژی های چابکی با استفاده از ادبیات پژوهش و نظر خبرگان سازمان و اساتید دانشگاه استخراج و انتخاب شده اند. سپس عوامل محرک چابکی صنعت، با استفاده از تکنیک تاپسیس فازی و براساس اهمیت و فوریت پاسخ گویی برای صنعت، رتبه بندی شده و محرک های کلیدی انتخاب می شوند. در مرحله ی دوم، قابلیت های چابکی با بهره گیری مجدد از تکنیک تاپسیس فازی و براساس اثربخشی و توانشان برای غلبه بر محرک های کلیدی صنعت اولویت بندی شده، قابلیت های اساسی موردنیاز صنعت برای پاسخ گویی به تغییرات محیط انتخاب می شوند. در مرحله ی آخر، با طراحی و به کارگیری یک سیستم استنتاج فازی، استراتژی های چابکی برمبنای تأثیرشان بر بهبود قابلیت های موردنیاز صنعت، وزن دهی و اولویت بندی می شوند. نتایج به دست آمده از پژوهش نشان دهنده برتری نقش فناوری اطلاعات و مدیریت تکنولوژی نسبت به سایر استراتژی ها، در بهبود چابکی صنعت موردمطالعه و پاسخ گویی به نیازهای محیطی آن است.
تحلیل چندمعیاره رضایت: به کارگیری و موارد ضعف MUSA در عمل (مطالعه صنعت بانکداری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تحلیل چندشاخصه رضایت (MUSA) از جمله تکنیک های نوین توسعه داده شده به منظور تحلیل رضایت مشتریان، مبتنی بر برنامه ریزی آرمانی خطی است. این تکنیک به منظور غلبه بر ضعف مدل های پیشین تحلیل چندمعیاره رضایت، شامل فرض مقیاس فاصله ای داده ها و برازش ضعیف مدل ها توسعه داده شده است. این تکنیک از داده های حاصل از قضاوت مشتریان در قالب پرسشنامه رضایت سنجی استفاده کرده و همزمان با تبدیل داده ها به مقیاس فاصله ای، رضایت مشتریان و عوامل مؤثر بر آن را تعیین می کند.. هدف از این مقاله، مرور ادبیات نوین تحلیل رضایت و تبیین روش شناسی MUSA به همراه شناسایی نقاط قوت و ضعف آن است. در این راستا، پس از شرح مدل سازی، نتایج حاصل از اجرای این تکنیک در یک مثال واقعی با نتایج حاصل از دو روش سنتی رایج تحلیل رضایت، شامل رگرسیون معمولی و ترتیبی مقایسه شده است. یافته های پژوهش نشان دهنده عملکرد مناسب تر این تکنیک نسبت به دو روش دیگر همزمان با تأیید اعتبار ملاکی آن است. درنهایت در بخش نتیجه گیری این مقاله، به بررسی نقاط قابل بهبود روش های تحلیل چندمعیاره رضایت مشتریان پرداخته می شود تا راه گشای پژوهشگران و متخصصان در پژوهش های آتی باشد.