فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۲۱ تا ۶۴۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
منبع:
روانشناسی بالینی سال ۱۷ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
117 - 131
حوزههای تخصصی:
مقدمه: نوجوانی مرحله رشدی منحصر به فردی است که در طی آن چالش های سلامت روان و اختلالات روان شناختی بسیاری آشکار می شوند. پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط ساختاری قلدری سایبری با رفتارهای پرخطر در نوجوانان با نقش میانجی نشخوار خشم انجام شد. روش: جامعه آماری در این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان مدارس متوسطه اول و دوم شهر بوشهر بودند که در بازه زمانی دی الی اسفند ماه سال تحصیلی 1404-1403 بر اساس روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند، و از بین لیست مدارس مقاطع متوسطه اول و دوم منطقه یک شهرستان بوشهر تعداد 4 مدرسه برگزیده و از هر کدام 2 کلاس به صورت تصادفی انتخاب گردید. ابزار مورد استفاده پرسش نامه های قلدری سایبری (CBVEQ)، پرسش نامه رفتار پرخطر، تکانشی و خود مخرب (RISQ)، و مقیاس نشخوار خشم (ARS)، بوده است. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی و مدل یابی معادلات ساختاری در نرم افزار آماری SmartPLS 4 و SPSS-27 استفاده شد. یافته: نتایج نشان داد که قلدری سایبری اثر مستقیم معنادار بر نشخوار خشم (0/36) و رفتارهای پرخطر (0/44) داشت. همچنین، نشخوار خشم اثر مستقیم مثبت و معناداری بر رفتارهای پرخطر (0/47) داشت. به علاوه، اثر غیرمستقیم قلدری سایبری بر رفتارهای پرخطر از طریق متغیر میانجی نشخوار خشم معنادار بود (0/17). نتیجه گیری: به طور کلی، مدل پژوهش از برازش مطلوبی برخوردار است؛ بنابراین، شناسایی و مداخله در عوامل روان شناختی میانجی گر مانند نشخوار خشم در طراحی برنامه های پیشگیری جهت کاهش رفتارهای پرخطر اهمیت فراوانی دارد.
کیفیت والدگری متأثر از وضعیت ذهنی سازی در مادران با تجربه ترومای عاطفی دوران کودکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، مطالعه و تبیین کیفیت والدگری متأثر از وضعیت ذهنی سازی در مادرانی که تجربه ترومای عاطفی در کودکی خود داشتند بود. روش این پژوهش، کیفی و از نوع پدیدارشناسی توصیفی بوده و داده ها با روش پدیدارشناختی هفت مرحله ای کلایزی تحلیل شد. میدان پژوهش شامل مادران فرزندان ۳ تا ۶ سالی بوده که تجربه ترومای عاطفی در کودکی داشتند. از این میان با درنظرگیری اصل اشباع، ۹ نفر با روش نمونه گیری هدف مند جهت شرکت در پژوهش انتخاب شدند. در نتیجه تحلیل داده ها، پنج مضمون اصلی به دست آمد که شامل «وضعیت ذهنی سازی مادر»، «حالات درون روانی مادر»، «رابطه مادر و فرزند»، «وضعیت انتقال تروما» و «وضعیت فرزندپروری» مادر بود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که مادرانی که توانایی بالایی در ذهنی سازی دارند، حالات درون روانی مثبت تری را تجربه کرده، قادر به برقراری رابطه امن با فرزند بوده، رفتار آسیب زای والدین خود را تکرار نکرده و یا سعی در جبران افراطی آن داشتند و در فرزندپروری خود رفتارهای مطلوبی را از خود نشان دادند. درحالی که مادرانی که نقص در ذهنی سازی داشتند، حالات درون روانی نسبتاً منفی تری را تجربه کرده، قادر به ایجاد امنیت در رابطه با فرزند نبوده، رفتار آسیب زای والدین خویش را تکرار کرده و در فرزندپروری خود عملکرد ضعیفی داشتند.
مقایسه اثربخشی درمان پذیرش و تعهد و هیپنوتیزم درمانی شناختی رفتاری بر درد، تنظیم هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی
حوزههای تخصصی:
مقدمه: درمان های روان شناختی، با تأکید بر منابع درونی فرد در مقابله با بیماری های روانی، تدابیر درمانی مناسبی برای کمک بیماران، به خصوص زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی فراهم نموده است. هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان پذیرش و تعهد و هیپنوتیزم درمانی شناختی رفتاری بر درد، تنظیم هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی است. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش - پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه پژوهش کلیه زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی شهر ساری بودند. ۳۶ نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش، آزمایش و گواه تقسیم شدند و گروه های آزمایش، ۸ جلسه درمان دریافت کردند. ابزارها شامل پرسش نامه های تنظیم هیجان گارنفسکی، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی، درد محمدیان و غربالگری سمپتوم پیش از قاعدگی بود. داده ها با روش کوواریانس چند متغیره، آزمون تعقیبی بونفرونی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد بین نمرات میانگین درد، کیفیت زندگی و تنظیم هیجان در اثر درمان پذیرش و تعهد و هیپنوتیزم درمانی شناختی رفتاری تفاوت معناداری وجود ندارد. هر دو درمان با توجه به ماهیت روان شناختی اختلال ملال پیش از قاعدگی باعث بهبود کیفیت زندگی، تنظیم هیجان و درد شدند. نتیجه گیری: درمان پذیرش و تعهد و هیپنوتیزم درمانی شناختی رفتاری بر درد، تنظیم هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی مؤثر است. پیشنهاد می شود برای درد، تنظیم هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی از آن استفاده شود.
پیش بینی گرایش به سوء مصرف مواد بر اساس خودبیگانگی تحصیلی، عملکرد خانواده و اهمال کاری تحصیلی با میانجی گری هوش هیجانی در دانش آموزان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روان شناسی اجتماعی دوره ۱۵ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
17 - 30
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش با هدف پیش بینی گرایش به سوء مصرف مواد بر اساس خودبیگانگی تحصیلی، عملکرد خانواده و اهمال کاری تحصیلی با میانجی گری هوش هیجانی در دانش آموزان انجام شد. روش: روش تحقیق این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری تمامی دانش آموزان پسر مقطع متوسطه دوم شهرستان بیجار در سال تحصیلی 1401-1400 به تعداد 500 نفر بودند که با توجه به جدول گرجسی_ مورگان، 217 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه های گرایش به سوء مصرف مواد جانسون (1989)، خودبیگانگی تحصیلی دیلون و گروات (1976)، عملکرد خانواده اپشتین و همکاران (1983)، اهمال کاری تحصیلی سولومون و راث بلوم (2013) و هوش هیجانی برادبوری و گریوز (2004) بود. داده های پژوهش با آزمون تحلیل مسیر و استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 24 و AMOS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که بین خودبیگانگی تحصیلی، عملکرد خانواده و اهمال کاری تحصیلی با هوش هیجانی در دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد (05/0>P). نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نیز بیانگر این بود که از خودبیگانگی آموزشی 635/0، عملکرد خانواده 520/0، هوش هیجانی 366/0 و اهمال کاری تحصیلی 731/0 از گرایش به مصرف مواد را تبیین می کند. نتیجه گیری: با توجه به اهمیت نقش اساس خودبیگانگی تحصیلی، عملکرد خانواده و اهمال کاری تحصیلی در گرایش دانش آموزان به مواد مخدر نتایج پژوهش حاضر می تواند در زمینه برنامه ریزی و اتخاذ سیاست های مقتضی جهت ارائه برنامه های آموزشی به خانواده ها و دانش آموزان آن ها مفید باشد.
Psychophysiological Responses to Mindful Equanimity Induction in Virtual Reality: An Exploratory Study
حوزههای تخصصی:
Equanimity, as a critical feature of well-being can be strengthened and Virtual reality (VR) can be employed to cultivate this capacity. No previous study has directly investigated the impact of different equanimity practices within VR and compared people’s preferences for different practices. This study was conducted to explore whether practicing equanimity within three VR scenarios can increase mind-body calmness. Three VR scenarios (<10 min) were developed. A within-subject study (n=75) was designed to assess impact of these practices in improving calmness indices. Participants were exposed to VR practice sessions combining sound of a teacher and three animation environments including Mountain, Ocean, and Sky facing with changes during a year or day. Participants’ experience of each session was assessed using heart rate variability (HRV), respiratory rate, and self-reported ratings. Subjective state anxiety was also assessed at baseline and after the end of three VR sessions. Physiological indices were improved in Ocean practice compared to baseline and two other practices. Results showed that physiological indices during practices were correlated with self-reports of mindfulness, self-knowledge, and interoceptive awareness (p<.05). A significant reduction was observed in self-reported assessment of state anxiety. Generally, VR practices of equanimity were shown to induce mind-body calmness.
اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر تنظیم شناختی و بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روان شناسی سلامت سال ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۳)
77 - 92
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر به منظور اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تنظیم شناختی و بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو انجام شد.
روش: پژوهش نیمه آزمایشی حاضر، با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری ۴ماهه با گروه کنترل، روی ۳۰ زن مبتلا به اختلال کندن مو مراجعه کننده به مراکز مشاوره درود (سه ماهه آخر ۱۴۰۲) که تشخیص موکنی بر اساس DSM-5 توسط دو روانشناس بالینی دریافت کرده بودند، انجام شد. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه اختلال کندن مو محققان بیمارستان عمومی ماساچوست (1980)، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1990)، تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و همکاران (۲۰۰۱) بود. افراد به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی با استفاده از نرم افزار اختصاص تصادفی به دو گروه آزمایش (۱۵ نفر) و کنترل (۱۵ نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش هشت جلسه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی طبق پروتکل سگال و همکاران (2013) دریافت کرد، درحالی که گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس با اندازه گیری مکرر در SPSS26 تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تنظیم شناختی هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو به طور معناداری مؤثر است (۱/۰>p).
نتیجه گیری: شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان یک روش مؤثر برای بهبود تنظیم شناختی هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو مورد استفاده قرار گیرد.
پژوهشی در رفتار شهروندی سازمانی: یک مرور مفهومی
منبع:
سلامت روان در مدرسه دوره ۳ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱
56 - 83
حوزههای تخصصی:
طی سال های اخیر، رفتار شهروندی سازمانی به عنوان یکی از مفاهیم مهمِ رفتار سازمانی مورد توجه پژوهشگران بوده و محققان بسیاری در سراسر جهان در حال انجام تحقیقات تجربی در این زمینه هستند. ما در این پژوهش به بررسی مطالعات مرتبط با رفتار شهروندی سازمانی طی دو دهه اخیر پرداخته و روندها و ویژگی های متمایز آن را شناسایی کردیم. در این پژوهش از تحقیقات منتشر شده در دو دهه اخیر که عبارت «رفتار شهروندی سازمانی » در چکیده آن ها شامل می شده است، تعداد 120 مقاله را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و خلاصه بررسی ها را به ترتیب از گذشته تا کنون ارائه نمودیم. هدف از این پژوهش ارائه سیر مطالعات انجام شده در دو دهه اخیر و بیان نقطه نظرات محققان این حوزه و نیز نتایج تجربی حاصل از پژوهش های ایشان بوده است. هر چند که ممکن است این پژوهش برای درک کل تحقیقات رفتار شهروندی سازمانی ناکافی باشد، لیکن برای درک وضعیت فعلی این تحقیقات می تواند مفید واقع گردد.
اثربخشی فرزندپروری مبتنی بر طرح واره بر پذیرش والدینی و خستگی مادران دانش آموزان کم توان هوشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی کاربردی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
80 - 102
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی فرزندپروری مبتنی بر طرح واره بر پذیرش والدینی و خستگی مادران دانش آموزان کم توان هوشی انجام شد. این پژوهش، یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. روش: جامعه آماری شامل همه مادران دانش آموزان کم توان هوشی شهر اصفهان می شد که 30 نفر از آن ها به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. آن ها با روش تصادفی به دو گروه 15 نفری تقسیم و دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش در 12 جلسه در برنامه فرزندپروری مبتنی بر طرح واره لوئیس و لوئیس (2017) شرکت کردند در حالی که گروه کنترل در این جلسات شرکت نکردند. آزمودنی ها با استفاده از مقیاس پذیرش والدینی پروتر (1954) و مقیاس خستگی اسمتس و همکاران (1995) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مختلط در نسخه 26 نرم افزار SPSS تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد که پذیرش والدینی و خستگی گروه آزمایش در مراحل پس آزمون و پیگیری به طور معناداری به ترتیب بیشتر و کمتر از گروه کنترل بود (001/0P=)، در حالی که بین مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0<P). نتیجه گیری: با توجه به این که برنامه فرزندپروری مبتنی بر طرح واره سبب بهبود پذیرش والدینی و کاهش خستگی مادران دانش آموزان کم توان هوشی در مراحل پس آزمون و پیگیری شد. بنابراین، برنامه ریزی برای آموزش برنامه فرزندپروری مبتنی بر طرح واره نقش مهمی در افزایش پذیرش والدینی و کاهش خستگی مادران دانش آموزان کم توان هوشی دارد.
اثر برداشت مثبت یا منفی بر ارزیابی درد توسط پرستاران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روان شناسی سلامت سال ۱۴ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۵۳)
19 - 30
حوزههای تخصصی:
مقدمه: ارزیابی درد بیمار ممکن است تاثیر قابل توجهی بر سطح مراقبتی داشته باشد که بیمار دریافت می کند. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که عوامل زمینه ای ممکن است بر تخمین درد ناظر تأثیر بگذارد؛ ازجمله مشخص شده است که چگونگی برداشت مثبت یا منفی درباره فرد دردمند ممکن است موجب ارزیابی بیشتر یا کمتر درد در آنان شود. هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثر برداشت مثبت و منفی درباره فرد دردمند بر ارزیابی درد آنها در پرستاران و افراد عادی است.
روش: 60 فرد پرستار و عادی زن و مرد (هرگروه 30 نفر) روایت هایی را درباره چهار شخصیت مثبت و چهار شخصیت منفی (مرد و زن) همراه با نام و عکس آنها شنیدند. سپس ویدیوهای از چهره دردمند همان افراد در چهار سطح (خنثی، خفیف، متوسط، شدید) مشاهده کردند. از آنان خواسته شد تا میزان درد هر کدام را از 1 تا 100 ارزیابی نمایند. داده های دو گروه با کمک نرم افزار SPSS-21 مقایسه شد.
یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر (4×2) در دو گروه مشخص نمود که اولاً افراد عادی، درد شخصیت های مثبت را بیش از شخصیت های منفی ارزیابی نموده بودند؛ درحالی که ارزش گذاری مثبت یا منفی در پرستاران تفاوتی ایجاد نکرده بود. دوماً پرستاران درمجموع سطح درد کمتری را گزارش کرده بودند.
نتیجه گیری: این نتایج در کنار تاکید بر اهمیت برداشت ناظران عادی از فرد دردمند، همچنین مشخص نمود که تجربه و دانش حرفه ای پرستاران در زمینه های درمانی، اثر سوگیری برداشت را در آنان کاهش داده است.
Designing a Structural Model of Marital Satisfaction Based on the Components of Systemic–Spiritual Couple Therapy with the Mediating Role of Power Structure in the Family(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: This study aimed to design and validate a structural model of marital satisfaction based on the components of systemic–spiritual couple therapy, with the mediating role of the family power structure. Methods and Materials: The research adopted a descriptive–correlational design with an applied objective. The statistical population included all couples in Isfahan who had been married for at least five years. Using convenience sampling, 384 participants (192 couples) were selected from counseling centers. Participants completed the ENRICH Marital Satisfaction Questionnaire, the Family Power Structure Questionnaire, and the Systemic–Spiritual Couple Therapy Scale. Data were analyzed using Pearson correlation, multiple regression, and structural equation modeling (SEM) with AMOS software. Findings: Results showed that systemic–spiritual couple therapy had a significant positive effect on marital satisfaction (β = 0.54, p < 0.001) and on the family power structure (β = 0.61, p < 0.001). The family power structure also significantly predicted marital satisfaction (β = 0.24, p < 0.01), confirming its mediating role. The overall model demonstrated good fit indices, supporting the hypothesized relationships among variables. Regression analysis also revealed that the components of systemic–spiritual couple therapy and family power structure together explained 25% of the variance in marital satisfaction (R² = 0.25, F = 66.51, p < 0.001). Conclusion: The findings support the effectiveness of systemic–spiritual couple therapy in enhancing marital satisfaction, both directly and indirectly through improvements in family power dynamics. The proposed model underscores the importance of integrating spiritual and systemic interventions with structural family variables to improve relationship outcomes.
اثر بخشی آموزش عزت نفس بر روی شفقت برخود در دوران بلوغ دختران متوسطه اول (مدرسه عصمت نوشهر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف این پژوهش بررسی اثربخشی آموزش عزت نفس بر میزان شفقت برخود در دوران بلوغ دختران پایه نهم متوسطه اول در مدرسه عصمت نوشهر بود. روش شناسی: پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل ۱۱۰ نفر از دانش آموزان دختر پایه نهم بود که ۶۰ نفر از آنان با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب و به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش در ۸ جلسه ۹۰ دقیقه ای آموزش عزت نفس بر اساس بسته های آموزشی معتبر شرکت کردند، در حالی که گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه شفقت برخود فرم کوتاه بود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس (ANCOVA) و نرم افزار SPSS تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش عزت نفس تأثیر معناداری بر افزایش سطح کلی شفقت برخود دارد (p < 0.05). همچنین، این آموزش به طور معناداری موجب افزایش مهربانی به خود، تجارب مشترک انسانی، ذهن آگاهی و کاهش قضاوت گری و احساس انزوا شد. اما در بعد همانندسازی افراطی، تفاوت معناداری مشاهده نگردید. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد که آموزش عزت نفس می تواند به عنوان مداخله ای اثربخش در بهبود مؤلفه های روان شناختی مرتبط با خودپذیری و کاهش خودانتقادی در دختران نوجوان به کار گرفته شود. چنین مداخلاتی در بافت مدرسه می تواند در ارتقاء سلامت روانی و اجتماعی نوجوانان مؤثر واقع شود.
اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر شرم از خود و ناگویی هیجانی در زنان متقاضی طلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر شرم از خود و ناگویی هیجانی در زنان متقاضی طلاق بود. روش: در این پژوهش از طرح تجربی تک موردی از نوع خط پایه چندگانه ناهم زمان استفاده شد. جامعه پژوهش شامل کلیه زنان متقاضی طلاق بود که در سه ماهه اول سال 1402 به مرکز مشاوره اندیشه و احساس شهر مشهد مراجعه کرده بودند. از بین افراد مراجعه کننده تعداد 3 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس مبتنی بر هدف و بر اساس داوطلب بودن آزمودنی ها به عنوان نمونه انتخاب شدند. آزمودنی ها در طول خط پایه و درمان به پرسش نامه های شرم درونی شده کوک و ناگویی هیجانی تورنتو پاسخ دادند. داده ها به روش ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا و فرمول درصد بهبودی تحلیل شدند. یافته ها: نتایج بررسی نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد توانسته است به صورت معناداری بر شرم از خود و ناگویی هیجانی در زنان متقاضی طلاق تأثیر بگذارد و سبب بهبود آن ها شود (P<0/05). بنابراین، می توان از این رویکرد در جلسات درمانی زنان متقاضی طلاق استفاده کرد. نتیجه : یافته های پژوهش حاضر نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد توانسته است؛ از طریق ایجاد انعطاف پذیری روانشناختی، پذیرش، خودشفقتی و خودمهربانی، ذهن آگاهی و کاهش اجتناب تجربه ای بر شرم از خود و ناگویی هیجانی زنان متقاضی طلاق موثر واقع شود و آن ها را کاهش دهد. در نتیجه می توان از درمان مذکور ( با در نظر گرفتن شرایط خاص هر مراجع و هم چنین ملاک های ورود و خروج مطرح شده در این پژوهش)، در جهت تقویت انعطاف پذیری روانشناختی، پذیرش، خودشفقتی و خودمهربانی، ذهن آگاهی و کاهش اجتناب تجربه ای برای کمک به زنان با مسائل و مشکلات مشابه کمک گرفت.
بررسی میزان بهره گیری تفکر انتقادی در تدوین عناصرهدف و فعالیت های یاددهی و یادگیری برنامه درسی در دوره اول متوسطه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ بهار (اردیبهشت) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۶
۲۷۹-۲۵۵
حوزههای تخصصی:
زمینه: تفکر انتقادی یکی از موضوعات اصلی است که در هر برنامه درسی فارغ از محتوای موضوعی بایستی در نظر گرفته شود. با بررسی ادبیات این حوزه به ویژه در دوره اول متوسطه پژوهشی که به بررسی میزان بهره گیری از این سازه پراهمیت در برنامه های درسی بپردازد یافت نشد. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان بهره گیری تفکر انتقادی در تدوین عناصرهدف و فعالیت های یاددهی و یادگیری برنامه درسی در دوره متوسطه اول انجام شد. روش: در پژوهش حاضر، از طرح ترکیبی و از نوع اکتشافی متوالی استفاده شد. در بخش کیفی، از روش پدیدارشناسی و در بخش کمی، از روش توصیفی – پیمایشی بهره گرفته شده است. در بخش کیفی با 11 نفر از اساتید دانشگاه ها، دبیران و کارشناسان که در حوزه اهداف و برنامه درسی اهل نظر هستند، مصاحبه نیمه ساختاریافته به عمل آمد. ابزار جمع آوری داده های پژوهش مصاحبه نیمه ساختاریافته و پرسشنامه مستخرج از بخش کیفی بوده است. جامعه آماری بخش کمی دبیران و کارشناسان در آموزش و پرورش بودند که به روش خوشه ای چندمرحله ای، تعداد 300 نفر انتخاب شدند. برای تعیین روایی سؤال های مصاحبه و پرسشنامه از روایی صوری و محتوایی و برای برآورد پایایی پرسشنامه از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد. برای تحلیل داده-های پژوهش در بخش کیفی از روش تحلیل مضمون و در بخش کمی از آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون تی استیودنت) در نرم افزار spss نسخه 26 بهره گرفته شد. یافته ها: یافته های کیفی پژوهش حاکی از آن بود که 30 شاخص از منظر مصاحبه شوندگان مهم ترین شاخص های اهداف و 33 شاخص مهمترین شاخص های فرایند یاددهی یادگیری بودند و می توان از شاخص های شناسایی شده برای ارزشیابی و بازنگری اهداف و فرایند دروس دوره متوسطه اول استفاده نمود. یافته های کمی نشان داد میانگین عمل به شاخص های اهداف و فرایند برای دروس دوره متوسطه اول نامطلوب بوده و نیاز به توجه بیشتری دارد. نتیجه گیری: تفکر انتقادی بسان یک بعد پایه ای و مهم در زنجیر نظام آموزشی کشور به ویژه در دوره متوسطه اول
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور بر ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی در زنان دارای تعارض زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (تیر) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۸
۱۳۶-۱۱۷
حوزههای تخصصی:
زمینه: تعارض زناشویی با سلامت روانی ضعیف و کاهش بهزیستی روانشناختی مرتبط است و یک عامل خطر برای سلامت روان از جمله اختلال افسردگی و اضطرابی است. عوامل متعددی از جمله ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی بر آن تأثیر می گذارد. همچنین، مطالعات نشان می دهد که ابراز هیجان مثبت و منفی و الگوهای ارتباطی ناکارآمد با رضایت زناشویی مرتبط است. هدف: هدف از این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور بر ابرازگری هیجانی و الگوهای ارتباطی در زنان دارای تعارض زناشویی بود. روش: روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری یک ماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان مراجعه کننده دارای تعارض زناشویی به مرکز مشاوره روان پلاس شهر مشهد در سال ۱۴۰۲ بودند که به شیوه نمونه گیری هدفمند و داوطلبانه، ۴۵ نفر انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه ۱۵ نفر) جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تعارض زناشویی (ثنائی و همکاران، ۱۳۸۷)، پرسشنامه ابرازگری هیجانی (کینگ و آمونز، ۱۹۹۰) و پرسشنامه الگوهای ارتباطی (سالاوی و کریستنسن، ۱۹۸۳) بودند. گروه های آزمایش به مدت دو ماه، هرهفته به مدت ۹۰ دقیقه درمان را دریافت کردند. داده های پژوهش با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و از طریق نرم افزار SPSS نسخه ۲۳ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج بیانگر اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور در مقایسه با گروه گواه بر الگوهای ارتباطی و ابرازگری هیجانی در آزمودنی ها بود (05/0 p<). همچنین، طبق نتایج آزمون تعقیبی، بین دو مدل درمانی در متغیرهای پژوهش تفاوت معناداری مشاهده نشد (05/0 p>). نتیجه گیری: براساس نتایج پژوهش، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان راه حل محور موجب بهبودی در تعاملات، افزایش کیفیت ارتباط و نحوه ابراز هیجان زنان شده است.
اثربخشی تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (تیر) ۱۴۰۴ شماره ۱۴۸
۳۰۳-۲۸۵
حوزههای تخصصی:
زمینه: داشتن کودک معلول، سلامت جسمی و روانی والدین را به مخاطره انداخته و آن ها را با رویدادهای نامطلوب و چالش زا مواجه می کند. این زوجین فشارهای روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را تجربه می کنند که می تواند بر روابط آن ها تأثیرگذار باشد و حتی منجر به طلاق شود؛ بنابراین با اتخاذ تدابیر و استفاده از آموزش و روش های درمانی مناسب باید به گونه ای عمل کرد که از شدت این تنش ها کاسته شود. هدف: پژوهش حاضر با هدف اثربخشی تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی انجام شد. روش: روش پژوهش طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی زوج های دارای کودکان کم توان ذهنی و تحت پوشش اداره بهزیستی ساکن شهرستان دره شهر (استان ایلام) و نمونه آماری شامل 20 نفر از زوج های دارای فرزند معلول ذهنی بودند که با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت کاملاً تصادفی در دو گروه آزمایش (10 نفر) و گروه گواه (10 نفر) جایگزین شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه تحت مداخله تکنیک های تنظیم هیجان (گراس، 2002) قرار گرفتند، درحالی که گروه گواه هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه مهارت های تنظیم هیجان (برکینگ، 2016)، پرسشنامه تعارضات زناشویی (ثنایی ذاکر و براتی، 1378) و پرسشنامه میزان بی ثباتی ازدواج (ادواردز و همکاران، 1987) در پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS.25 و به روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیری نشان داد تکنیک های تنظیم هیجان بر کاهش تعارضات و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی مؤثر است (05/0 >P). نتیجه گیری: بر اساس یافته های پژوهش با آموزش مهارت های تنظیم هیجان به زوجین دارای کودک کم توان ذهنی می توان گام مهمی در کاهش تعارضات زناشویی و تنظیم هیجانی آن ها برداشت. لذا به مراکز آموزشی پیشنهاد می شود از راهبردهای تنظیم هیجانی به عنوان یک مداخله مستقل و ترکیبی در کنار سایر مداخلات مبتنی بر شواهد برای کاهش تعارضات زناشویی و احتمال طلاق زوجین دارای کودکان کم توان ذهنی استفاده شود.
مقایسه اثربخشی درمان ترکیبی واقعیت مجازی و ذهن آگاهی با مداخله ذهن آگاهی کوتاه مدت بر انعطاف پذیری شناختی در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (شهریور) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۰
۲۹۱-۲۷۵
حوزههای تخصصی:
زمینه: اضطراب و نگرانی بیش از حد و مداوم که کنترل آن دشوار است و با فعالیت های روزمره تداخل دارد، ممکن است نشانه اختلال اضطراب فراگیر باشد. در سال های اخیر، تکنیک های دیجیتال، مانند واقعیت مجازی همراه با مداخلات روانشناختی سنتی تر مورد استفاده قرار گرفته اند. بنابراین به کارگیری این مداخلات به خاطر مقون به صرف بودن در کنار مداخلات سنتی یک ضرورت پژوهشی و تجربی است. هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثر بخشی درمان ترکیبی واقعیت مجازی و ذهن آگاهی با مداخله ذهن آگاهی کوتاه مدت بر انعطاف پذیری شناختی در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر انجام شد. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد داری علائم اضطراب فراگیر مراجعه کننده به کلینیک مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره رکن منطقه 3، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی بهزیستی منطقه 6 و خدمات روانشناختی و مشاوره آریاز منطقه 6 تهران در سال 1401 بودند. نمونه شامل 45 نفر از افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر بود که به شیوه هدفمند انتخاب و بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل گمارده شدند. پیش آزمون برای هر سه گروه شرکت کننده توسط پرسشنامه های اختلال اضطراب فراگیر (اسپیتزیر و همکاران، 2006) و پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی (دنیس و فندروال، 2010) اجرا شد و گروه های آزمایش بصورت مجزا و هفتگی مداخله را طی 8 جلسه دریافت نمودند. داده ها با آزمون تحلیل تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و با استفاده از نرم افزار SPSS-23 تحلیل شد. یافته ها: یافته ها حاکی از آن بود که در هر دوگروه آزمایش درمان ترکیبی مبتنی بر واقعیت مجازی و ذهن آگاهی و آموزش ذهن آگاهی کوتاه مدت نسبت به گروه کنترل در مرحله پس آزمون و پیگیری در انعطاف پذیری شناختی تفاوت معنی داری وجود داشت (05/0 >P). نتایج حاصل از آزمون های تعقیبی بنفرونی نشان داد که تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایشی وجود ندارد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که درمان ترکیبی واقعیت مجازی و ذهن آگاهی با مداخله ذهن آگاهی کوتاه مدت بر افزایش انعطاف پذیری شناختی اثربخش بوده است.
تدوین مدل واکاوی آسیب های خانواده های جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه به روش آمیخته اکتشافی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۴ تابستان (شهریور) ۱۴۰۴ شماره ۱۵۰
۳۱۵-۲۹۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: مطالعات نشان داده اند که جنگ های شدید، ناتوانی طولانی مدتی برای بازماندگان به همراه دارد. بروز ناتوانی و اختلال روانی نظیر اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، با میزان نزدیکی و مواجهه با جنگ ارتباط مستقیم دارد. بنابراین واکاوی آسیب های روانشناختی در این افراد، مراقبین و خانواده های آن ها در جهت کاربرد مداخلات دارویی برای جانبازان و روانشناختی برای خانواده های آنان یک ضرورت اساسی است که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. هدف: هدف از پژوهش حاضر تدوین الگوی واکاوی آسیب های خانواده های جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بود. روش: این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش شناسی از سری طرح های تحقیق آمیخته اکتشافی (کیفی- کمّی) است. جامعه آماری در بخش کیفی را کلیه کارشناسان و صاحبنظران حوزه خانواده (مشاوران مرکز مشاوره و مددکاران)، خانواده های جانبازان (همسران و فرزندان جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه) استان کرمانشاه در سال 1401 بود. نمونه پژوهش 42 نفر از متخصصان و صاحب نظان حوزه خانواده و خانواده های جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بود که به روش نمونه گیری هدفمند تا رسیدن به اشباع نظری انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها در بخش کیفی از مصاحبه های نیمه ساختار یافته استفاده شد. داده های به دست آمده به سه روش کدگذاری باز، محوری و انتخابی با استفاده از روش اشتراوس و کوربین (1998) مورد تحلیل قرار گرفتند. جامعه آماری در بخش کمی را کلیه خانواده های جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه شهر کرمانشاه در سال 1401 بود. نمونه پژوهش 200 نفر از اعضای خانواده های جانبازان شهر کرمانشاه بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه محقق ساخته آسیب های خانواده های جانبازان پاسخ دادند. داده های جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار Smart PLS مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج حاصل از مجموعه داده های به دست آمده در بخش کیفی در قالب 138 مقوله فرعی، 15 مقوله اصلی و 1 مقوله مرکزی سازماندهی شدند. 15 مقوله اصلی شامل مشکلات ناشی از افراد پیرامونی و شبکه های حمایتی اجتماعی، مشکلات ویژگی های شخصیتی، مشکلات چرخه زندگی، مشکلات کیفیت زندگی، مشکلات عملکرد خانواده، مشکلات روان شناختی، مشکلات ارتباط تعامل والد- کودک، مشکلات مالی و اقتصادی، مشکلات ارتباط با همسر، مشکلات محیط درون خانواده، مشکلات در روش های مقابله ای، مشکلات اقدامات سازمانی و فرهنگ ساز، مشکلات پیامدهای خانوادگی، مشکلات پیامدهای اجتماعی و مشکلات پیامدهای فردی بودند. نتایج حاصل از تحلیل عاملی تأییدی 15 مقوله اصلی شناسایی شده در بخش کیفی را مناسب با داده ها تشخیص داد که از روایی و پایایی ترکیبی برخوردار بودند. نتیجه گیری: بر اساس نتایج این مطالعه می توان گفت خانواده های جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه در حوزه های متعددی با چالش های مهمی روبرو هستند و الگوی ارائه شده که از برازش مطلوبی برخوردار است، می تواند در جهت کاهش آسیب های خانواده ها، به روان شناسان بالینی، مشاوران خانواده، مددکاران و نهادها و سازمان های متولی کمک کننده باشد.
مدل علّی امید به تحصیل دانش آموزان براساس ادراک حمایت اجتماعی و بهزیستی روانی: نقش واسطه ای اشتیاق تحصیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روانشناسی تربیتی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۴ شماره ۵۷
33 - 1
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی مدل علّی امید به تحصیل دانش آموزان براساس ادراک حمایت اجتماعی و بهزیستی روانی با نقش واسطه ای اشتیاق تحصیلی بود. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی است و جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه دانش آموزان پسر متوسطه اول شهر یاسوج در سال تحصیلی 1403-1402. بود که از میان آنها نمونه ای به تعداد 360 نفر به روش خوشه ای چندمرحله ای انتخاب گردید. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه های اشتیاق تحصیلی ریو و تسینگ (2011)، ادراک حمایت اجتماعی زیمت و همکاران (1988)، امید به تحصیل خرمایی و کمری (1396) و بهزیستی روانی ریف (1995) استفاده گردید. به منظور تحلیل داده ها از آزمون های آماری همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و معادلات ساختاری و همچنین، از نرم افزار SPSS و Smart PLS استفاده شد. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد بهزیستی روانی و اشتیاق تحصیلی توانستند به طور معناداری امید به تحصیل را پیش بینی کنند اما ادراک حمایت اجتماعی قادر به پیش بینی نمرات امید به تحصیل نبود؛ نتایج تحلیل مسیر نیز نشان داد نقش میانجی اشتیاق تحصیلی در مسیر ادراک حمایت اجتماعی با امید به تحصیل معنادار نیست؛ همچنین اثر غیر مستقیم اشتیاق تحصیلی در این مسیر معنادار نیست. اما اثر غیر مستقیم اشتیاق تحصیلی بر امید به تحصیل از مسیر بهزیستی روانی معنا دار است (16/0ß=). اشتیاق تحصیلی در رابطه بین بهزیستی روانشناختی و امید به تحصیل نقش میانجیگرانه دارد. در واقع بهزیستی روانشناختی با افزایش اشتیاق تحصیلی منجر به افزایش امید به تحصیل در دانش آموزان می گردد. بنابراین، تقویت بهزیستی روانی و اشتیاق تحصیلی می تواند نقش مهمی در افزایش امید به تحصیل دانش آموزان داشته باشد. پیشنهاد می شود برنامه هایی برای ارتقای بهزیستی روانی و اشتیاق تحصیلی طراحی و اجرا شود. مدارس و مشاوران می توانند با ایجاد محیط های حمایتی و ارائه فعالیت های انگیزشی، اشتیاق تحصیلی دانش آموزان را افزایش دهند و به این ترتیب به بهبود امید به تحصیل آنان کمک کنند.
مقایسه تاثیر آموزش مهارت های توجه آگاهی و بازی های شناختی رفتاری بر حل مساله در دانش آموزان ابتدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه تاثیر آموزش مهارت های توجه آگاهی و بازی های شناختی رفتاری بر حل مساله در دانش آموزان ابتدایی انجام شد. روش شناسی: روش تحقیق حاضر نیمه آزمایشی است و برای جمع آوری داده ها از طرح پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری (سه گروهی) با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان دوره دوم ابتدایی (کلاس 4 تا 6) منطقه 7 شهر تهران در سال تحصیلی 1401-1402، تشکیل دادند که از بین آنها، 45 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (هر گروه 15 نفر) و یک گروه کنترل (15 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش توجه آگاهی به مدت 12 جلسه 90 دقیقه ای و گروه آزمایش بازی های شناختی رفتاری نیز 12 جلسه 90 دقیقه ای تحت آموزش قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در پژوهش حاضر شامل پرسشنامه حل مسئله (هپنر و پترسون،1987) بود. تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده از اجرای پرسشنامه از طریق نرم افزار spss-v24 در دو بخش توصیفی و استنباطی (تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر) انجام گرفت. یافته ها: یافته ها نشان داد که هر دو مداخله به کار رفته در این پژوهش می توانند به طور معناداری حل مساله دانش آموزان ابتدایی را بهبود بخشند. با این تفاوت که میزان تغییر در حل مساله در گروه بازی درمانی بازی های شناختی رفتاری بهبود بیشتری نسبت به آموزش مهارت های توجه آگاهی داشته است (0.01 > p). نتیجه گیری: این یافته ها نشان دهنده اهمیت توجه آگاهی در فرآیند یادگیری و حل مسأله در سنین ابتدایی است و می تواند به عنوان مبنای طراحی برنامه های آموزشی مؤثر برای دانش آموزان مورد استفاده قرار گیرد.
مقایسه اثربخشی آموزش تاب آوری و آموزش تنظیم شناختی هیجان بر پردازش هیجانی و اضطراب کودکان با ضرب آهنگ شناختی کند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش تاب آوری و آموزش تنظیم شناختی هیجان بر پردازش هیجانی و اضطراب کودکان با ضرب آهنگ شناختی کند بود. روش شناسی: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل شامل کلیه دانش آموزان مقطع ابتدایی پسر 9 تا 12 ساله مبتلا به ضرب آهنگ شناختی کند شهر تبریز در سال 1402 بود. حجم نمونه شامل 45 نفر از جامعه آماری به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و در گرو ه های آزمایش و گواه جایگماری شدند. برای گروه آزمایشی اول آموزش تاب آوری طی 10 جلسه 45 دقیقه ای در طول چهار هفته و برای گروه آزمایشی دوم، آموزش تنظیم شناختی هیجان طی 10 جلسه 45 دقیقه ای در طول چهار هفته اجرا شد. در حالی که گروه کنترل آموزشی دریافت نکردند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ضرب آهنگ شناختی کند، مقیاس پردازش هیجانی و مقیاس اضطراب کودکان اسپنس بود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش تاب آوری و آموزش تنظیم شناختی هیجان بر پردازش هیجانی و اضطراب کودکان با ضرب آهنگ شناختی کند تاثیر دارد (05/0p<). همچنین نتایج آزمون تعقیبی نشان داد که بین دو روش درمانی در پردازش هیجانی و اضطراب تفاوت معنی داری وجود ندارد (05/0p>). نتیجه گیری: یافته های این پژوهش اهمیت استفاده از مداخلات روان شناختی هدفمند مانند آموزش تاب آوری و تنظیم شناختی هیجان را در بهبود مؤلفه های هیجانی کودکان با ضرب آهنگ شناختی کند نشان می دهد و بر لزوم توجه به این کودکان در برنامه های آموزشی تأکید دارد.