باغهای کرمان همچون بخش عمدهای از میراث گران بهای آن، مهجور و مغفول مانده و بسیاری از آنها به غارتِ جهل و طمع و
بیتوجهی رفته اند. باغ فتح آباد و بیرم آباد متعلق به دو دوره تاریخی که در دو ناحیه از شهر کرمان قرارگرفته اند، به لحاظ ساختار، وجوه تشابه فراوانی با یکدیگر دارند. این باغها از معدود و شاید تنها باغ های ایرانیِ موجود هستند که در آنها دو عمارت وجود دارد و این سبب شده تا تفاوت هایی با الگوی شناخته شده باغ ایرانی داشته باشند. لذا در این نوشتار تلاش میشود با تحلیل ساختار باغ، به برخی نقاط اشتراک و افتراق آنها با یکدیگر زیر چهار عنوان : ساختار باغ، استقرار ابنیه، تقسیمات فضایی و ارتباط با طبیعت اشاره شده و در خلال آن فرضیاتی برای دلایل و نتایج فاصله گرفتن آنها از الگوی باغ ایرانی و میزان تأثیر وجود دو عمارت و چند محور بر آن، به بحث گذاشته شود.
در این مقاله نمایش ها و نمایشواره های عصر ناصری از منظری جامعه شناسی بررسی شده اند. هدف از این تحقیق دریافت دو مسئله است: یکی درک چگونگی تأثیر این نمایش ها در تکوین فضایی که به تماشاگران آن مجال رهایی موقت از شرایط سخت و استبدادی آن زمان را میداد و دیگر پاسخ به این سئوال که ناصرالدین شاه در مقام نمایندة قدرت مسلط در پدید آمدن این شرایط، چه نقشی داشته است. چارچوب نظری این مقاله نظریة کارناوال باختین است که در ادامة بحث منطق گفتگویی، تکوین شرایط کارناوالی را دستیابی به نوعی دموکراسی موقت و زندگی غیررسمی در برابر شرایط استبدادی و زندگی غیررسمی میداند. با توجه به زمینة تاریخی حوزة مطالعاتی، روش تحقیق این مقاله اسنادی- تحلیلی است. برای دستیابی به چگونگی نمایش های آن دوره ، بازخورد مردم، شرایط اجتماعی و ویژگیهای فکری ناصرالدین شاه از منابع و اسناد تاریخی آن زمان استفاده شده و بر اساس ضرورت بحث، اطلاعات گرفته شده مقایسه، تحلیل و ارزیابی شده اند. در این مقاله، وضعیت اجتماعی عصر ناصری و ویژگیهای نمایش های تعزیه ، شبیه مضحک و نمایش واره های دلقک بازی درعصر ناصری شرح داده شده و با توجه به نشانه های نمایشی استخراج شده از شرایط کارناوالی بررسی شده اند م تلاش شده است تا به این پرسش ها پاسخ داده شود که این که چگونه اجرای این گونه نمایش ها نوعی تکوین کارناوالیته قلمداد میشود، نقش ناصرالدین شاه در این تکوین چه بوده است و چگونه کارکردهای دوسویة آن هم به تداوم قدرت شاه و هم به حس آزادی موقت و آرامش مردم در شرایط دشوار کمک میکرده است
حضور آب در شهر همواره به عنوان یک عنصر طبیعی و یکی از مهم ترین عوامل ایجاد شادابی و نشاط در طراحی منظر مطرح است. در گذشته به علت جایگاه اساسی آب در ساختار و هویت شهر، این عنصر تأثیر ویژه ای در شکل گیری منظر شهری داشت و در مقیاس های متنوعی در شهر حضور می یافت. چنانکه کاریز یا قنات در شهرهای فلات نسبتاً خشک ایران از دستاوردهای مهم تاریخی و تکنولوژیک تمدن این سرزمین به شمار می رود که با کشف، هدایت و استخراج آب های زیرزمینی آب شهر را تأمین می کرده و در شکل دادن به ساخت و منظر شهر نقشی مهم داشته است. تهران نیز به خاطر موقعیت توپوگرافیک و سطح آب های زیرزمینی از جمله شهرهایی است که به وفور از این شیوه در شکل دادن به شبکه آبی خود بهره برده است. از این رو عناصر این شبکه آبی و جویبارها که محل عبور قنوات در سطح بوده اند، همواره عناصری کلیدی در شکل گیری منظر شهر تهران به شمار می روند.
اما امروز به رغم پیشرفت تکنولوژی و انتقال آب با استفاده از سیستم لوله کشی، استفاده از آب در منظر شهر با محدودیت هایی مواجه شده است. پس از اجرای طرح های توسعه شهری در دهه های اخیر، بسیاری از قنوات تهران خشک شده و جویبارها نیز نقش خود را به عنوان عناصر منظرین شهر از دست دادند و به عناصری فراموش شده تبدیل شدند. در واقع جویبارها که زمانی مانند مویرگ هایی، طبیعت را در جزء ترین فضاهای شهر جاری می ساختند، با آلودگی ها مواجه شده و امروز به تهدیدهای اصلی شهر تبدیل شده اند.
این مقاله سعی دارد با تأکید بر حضور آب در ساختار منظر شهری تهران گذشته به نقش جوی ها در ساختار شهر امروز و عوامل مؤثر بر نقش منظرین آب بپردازد و معضلات ناشی از حذف این عناصر در ساختار شهر را بیان کند.
دنیای مدرن ما هرچه می گوید یا انجام می دهد، اساساً بر پایه ایده فضای به طور همگن گسترش یافته است. این جهان از جایی که ما قرار داریم به سوی بی نهایت بسط می یابد. این گسترش در مقیاسی بسیار وسیع انجام گرفته است به طوری که سالها طول می کشد تا نور ستاره ای تازه متولد شده به ما برسد. امروز این آگاهی نسبت به وجود جهانی با عظمت که زمین ما که [در نظر ما] بسیار بزرگ است در آن تنها یک کره کوچک مینیاتوری به شمار می آید، احساس روزمره ما را نسبت به فضا از جهات مختلف متاثر ساخته است. با اینکه این تصور از فضا قدیمی نیست و نتیجه کشفیات متعددی است که تنها با وجود تجهیزات مدرن امکان پذیر شده اند اما برای ما امروز این اندیشه آنقدر بدیهی به نظر می رسد که غیر ممکن است تصور کنیم که زمانی غیر از این بوده است.کتاب اُ. اف. بالنو «انسان و فضا» این دیدگاه جدید را به وسیله روبرو کردن مفاهیم ریاضی فضا با ابعاد انسان شناختی فضا شکل می دهد. اگر این نظریه انسان شناختی در مورد فضا در مقیاس وسیع به کار برده می شد، یعنی در [مطالعات] پیش از تاریخ، تاریخ و نژاد شناسی و یا به طور کلی در علوم انسانی، آنگاه «علوم عقلی» (بشری) که در طول قرنها در گستره جهانی جمع آوری شده اند باید بازبینی می شدند.در یک روش شناسی علمی، مساله قطعی اینست که اگر در نظر بالنو، فضا در مفهوم اولیه اش دیگر نمی تواند به عنوان یک بیکرانه تهی تصور شود، ولی به عنوان یک جایگاه انسانی و اکولوژیکی [می تواند] چیزی که امروزه به صورت فضای همگن در فیزیک می شناسیم تلقی گردد. آنگاه فضا اساساً چندگانه و از نظر کیفی محدود به محیط بشری، می شود. اکنون از دیدگاه انسان شناختی ساختار آن می تواند به طور کلی و استنتاجی به شکلی کاملاً مرتبط با تجارب و رفتارهای بشری، بررسی گردد. اصطلاحات و روابط متافیزیکی بنیادین و فراگیر عملاً وارد حوزه بشر، فرهنگ سنتی ملموس او می شوند. بدین ترتیب بالنو نه تنها به طور فردی بلکه به طور علمی یک دگرگونی ایجاد می کند. در دیدگاه توماس کانوس [Kuhnos]، او یک الگوی تازه معرفی می کند که در هر حال خود را تنها در این یا آن شاخه این یا آن انتظام بازنمایی نخواهد کرد. بلکه فراتر از آن، در این حالت از نظریه بالنو درباره مفهوم انسان شناختی فضا، ما با یک الگو مواجهیم که «درخت آگاهی» علوم مدرن ما را سراسر دیگرگون خواهد ساخت.
زمانی که « پل کله » در اواخر عمر خود غرق در مطالعه خطوط تصویر شده بود و آثاری همچون « باغ نزدیک لوسرن » را می آفریند عشایر این سامان با همین دیدگاه تصاویر کوچ را با زبان تصویری ، در طنابهایی می بافتند که وسیله زندگی آنان بود . در واقع اینان با آثارشان زندگی می کردند و هنرشان جزء لاینفک زندگی آنان بود . بسیاری از تصاویر بافته شده در قالی و گلیم می تواند یادآور دوره سوم آثار « پل کله » باشد . گاه این تصاویر آنقدر بهم نزدیک هستند که می توان گفت : شخصی که این گلیم ها و قالی ها را بافته است از نظر تفکر هیچ چیز از کار « پل کله » کمتر نداشته است ...
پژوهش حاضر، حاصل بررسی همه جانبه ای از وضعیت کتابخانه هنرهای زیبا و مقایسه آن با استانداردهای کتابخانه های دانشگاهی ایران است. در این بررسی علاوه بر ارائه اطلاعاتی در حوزه علوم کتابداری و اطلاع رسانی به موارد ویژه ای از قبیل ساختار تشکیلات، عملکردها، بافت نیروی انسانی و تحلیل آماری پرداخته شده است. یافته های این پژوهش بیانگر این واقعیت است که بجز وضعیت نیروی انسانی، مجموعه و خدمات کتابخانه در مقایسه با استانداردها کمتر از 50% را نشان می دهد. در پایان پیشنهادهایی برای بهبود وضع موجود ارائه شده است.