در دهه های پایانی قرن بیستم و در طلیعه قرن جدید ، امنیت به ویژه در جوامع اروپایی ، معانی جدید و حوزه های گسترده تری نسبت به تلقی سنتی یعنی «امنیت نظامی» یافته است . این تحول عمدتا به این معناست که دیگر حوزه های روابط اجتماعی و سیاسی نیز از اهمیتی امنیتی برخوردار شده اند . بر این اساس توسعه مفهوم امنیت نه به معنای تسری بعد نظامی به دیگر حوزه های روابط بین الملل بلکه به منزله انعطاف پذیری شدن هسته سخت امنیتدر برابر اشکال و ابعاد نوین امنیت سازی است .
دین همواره نیرومندترین عامل ایجاد نظم و ثبات در ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و سیاسی بوده است و باورهای مذهبی ، تداوم اجتماع را از طریق معنابخشی به حیات جمعی و قاعده مند سازی است مناسبات گروهی ، تضمین کرده اند . در عین حال دین مقوله ای تفسیر پذیر است و از این رو منشاء تاریخی شکل گیری نحله ها ،فرقه ها و دستجات مختلف بوده است که پیامد آن شقاق اجتماعی و ناپایداری ها سیاسی است .