جهانی شدن که آزادسازی بازارهای داخلی و خارجی از آن استنباط می شود، شرایطی را در کشورهای فقیر فراهم می آورد که مستعد ظهور جنبش های افراطی، بی ثباتی و درگیری می باشد. ازادسازی همراه تقاضا برای تثبیت اقتصاد کلان، مردم را به تغییرات سریع و گاهی مخرب در اینده سوق می دهد. علاوه بر این ،جهانی شدن، اثرات گوناگونی به میزان وسیع در کشورهای فقیر مختلف داشته است. بسیاری با رشد فردی یا رکود، نابرابری و آشوب از پا درآمده اند، اگرچه دیگر کشورها عمدتا به یک موفقیت.
سازمان های غیردولتی آفریقایی با حمایت اتحادیه آفریقا و برخی سازمان های بین المللی تلاش خود را در دهه اخیر افزایش داده، درصددند در الگوی جدید توسعه، کارآیی و کارآمدی، پاسخگویی، شفافیت، نهادینه ساختن تنوع و تکثر و نظم را ارائه دهند و به تدریج مردم سالاری و شایسته پروری را در مردم نهادینه کنند. در دو دهه اخیر، جوامع آفریقایی با پذیرش شیوه تعدد احزاب و کاسته شدن از هیجان های قبیله گرایی اوایل دوران استقلال، غیرایدئولوژیک شدن جوامع و مسلط شدن گفتمان، ضرورت پیشرفت و توسعه، و جایگزینی تدریجی مردم سالاری، شاهد نوعی خردمحوری در امور دولتی، اقتصادی و سیاسی بوده است که راه را برای حضور نخبگان و افراد شایسته هموار می سازد. در دو دهه پس از نود، جوامع مدنی آفریقایی به رغم محدودیت ها و وجود کانون های مقاومت، از رشد، تنوع و پویایی نسبتاً چشمگیری برخوردار شده و راه پیشرفت را، به کندی اما پیوسته، طی کرده اند؛ اگرچه علی رغم شکل گرفتن و رشد سازمان های غیردولتی و جوامع مدنی در آفریقا، هنوز شهرنشینی و مردم سالاری نهادینه نشده و چه بسا آن آتش آگاهی به اندک باد مخالفی فرو کاسته، به سردی گراید. در این امر، علاوه بر بی مهری سیاستمداران، باید به بی توجهی و بی علاقگی روشنفکران آفریقایی به ارائه راه حل های موردی برای مشکلات و علاقه آن ها به مهاجرت از قاره، سستی در تولید ادبیات مناسب، نبود امکان دسترسی و مبادله آزاد اطلاعات در جوامع آفریقایی و ضعف تئوریک تلاشگران جوامع مدنی و برخی وابستگی ها به دنیای غرب اشاره کرد.
سقوط رژیم اقتدارگرا و قبیله محور قذافی پس از کشته شدن وی در جریان جنگ داخلی لیبی به دست انقلابیون، پرسش از آینده ساختار سیاسی این کشور را جلوه گر ساخت. قذافی در طی چهار دهه حکومت فرد محور خود با سیاست هایی چون نابودی هر نوع گروه اجتماعی خود بنیاد، نابودی هر نهاد سیاسی و ملی در برابر قبیله گرایی و جلوگیری از چرخش نخبگان، جامعه ای از هم گسیخته، واگرا و مضمحلی به ارث گذاشته است که پس از کشته شدنش، عرصه سیاسی در این کشور را در فضای ابهام و تیره ای فرو برده است. در این راستا نوشتار حاضر سعی دارد با محوریت این پرسش که « مهم ترین عوامل بحران زا در شکل گیری سامان سیاسی نوین لیبی چیست؟» به بررسی آینده سیاسی این کشور بپردازد. برای پاسخ به این پرسش تلاش شده تا با مرور مفاهیمی در مورد سامان سیاسی، مهم ترین عوامل بحران زای پیش روی این کشور مورد بررسی قرار گیرد که پاسخ موقت به این پرسش آن است که نوع ساختار اجتماعی لیبی که برساخته ارتباط قبایل مختلف در این کشور است و نابودی هر نوع نهاد اجتماعی و سیاسی در دوران حکومت قذافی در کنار عوامل داخلی و خارجی دیگر موجب شده تا تعادل بخشی و اجماع بین گروهای متضاد سیاسی انجام نگیرد که در نتیجه رسیدن به سامان سیاسی در لیبی بسیار سخت و ناممکن شود.
برخلاف انتظار جهانیان که گمان داشتند با عبور از قرن بیستم ، مشکل وابستگی به انرژی های فسیلی و به طور بهتر هیدروکربورها حل خواهد شد ، چنین نشد و اکنون در پنجمین سال سده ی بیست و یکم ، تقاضای انرژی افزایش یافته و در این افزایش تقاضا ، هیدروکربورها و به ویژه نفت همچنان نقش اساسی ایفا می کند . در عین حال ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهانی دارای بیشترین میزان مصرف انرژی و به طور اخص نفت است . لذا روز به روز در صحنه داخلی و جهانی و به ویژه در بیرون از مرزهایش به دنبال نفت می گردد و در این راه در مجموع از هیچ وسیله ای نیز فروگذار نیست ، چرا که باور دارد هدف ، وسیله را توجیه می کند . ...