ویژگی عمده سیاست خارجی ترکیه در دوران پس از جنگ سرد توجه به مناطق پیرامونی و به ویژه کشورهای اسلامی می باشد. ترکیه در حال کشف مناطقی است که به لحاظ تاریخی و فرهنگی با آن ها قرابت زیادی دارد. تحت تأثیر مشترکات فرهنگی از قبیل دین و تاریخ مشترک و همچنین پتانسیل این مناطق برای سرمایه گذاری و کسب سود اقتصادی، ترکیه سیاست خارجی خود را در جهت افزایش حضور و تأثیرگذاری در مناطق پیرامونی اش پی ریزی نموده است. مسلماً تحولات داخلی ترکیه نیز بر جهت گیری سیاست خارجی این کشور تأثیر عمده ای گذاشته است. عدم تناسب ایده های ارائه شده از سوی آتاتورک با هویت فرهنگی و اجتماعی مردم ترکیه و تأثیر عوامل خارجی چون انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا پس از جنگ سرد احزاب اسلام گرا بیشترین سهم را از قدرت سیاسی در ترکیه داشته باشند. این احزاب در تغییر جهت گیری سیاست خارجی ترکیه به سمت کشورهای اسلامی که از آن تحت عنوان «نگرش به شرق» نیز یاد می شود نقش اصلی را داشته اند. در این مقاله پس از بررسی زمینه های تحول سیاست خارجی ترکیه پس از جنگ سرد، روند منطقه گرایی جدید ترکیه با تأکید بر نقش مؤلفه های فرهنگی و اقتصادی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این مقاله با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی انجام شده است.
تلاش فراوان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی در طول بیش از یک قرن برای محو یک هویت مسلم و قطعی تاریخی به نام هویت مردم مسلمان فلسطین و قدس به عنوان قبله اول مسلمین صورت گرفت. و در کنار سه فعالیت اول، تلاش های خستگیناپذیر دیپلماسی نیز برای مشروعیت بخشی حکومت جعلی اسرائیل انجام گرفت. از جمله این تلاش ها، در قالب قراردادها و صلح های تحمیلی بین این دولت جَعلی و کشورهای اطراف و مردمان اصلی سرزمین فلسطین، خود را نمایان کرد که نتیجه تدریجی آن، قبول محو هویت فلسطین و اکتفا به دولت خودگردان به عنوان دولت غزه و کرانه باختری در تحت حکومت اسرائیل، توسط اندک رهبران سازشکار منطقه بود. البته در جنگ بیست و دو روزه اسرائیل با کمترین تعداد از فلسطینیان در غزه مشخص شد همه تلاش ها بیحاصل بود.
این مقاله به دنبال آن است که در چارچوب مطالعه ای تاریخی ـ تطبیقی، رویکردهای مطرح دربارة رویارویی سنت و مدرنیته را در سه جامعة ایران، ترکیه و مصر به مثابة ""سه منزلگاه مدرنیته"" در جهان اسلام بررسی کند. هدف مقاله طبقه بندی و تبیین گذار و گفتمان های غالب در میان نخبگان ایرانی، مصری و ترک در مواجهه با مدرنیته و پیوندهای میان دگرگونی های عینی و تحولات ذهنی در این سه جامعه است. روش تحقیق مقاله مطالعة اسنادی و تاریخی و تحلیل و فراتحلیل تطبیقی آنهاست. این مقاله نشان می دهد سه جهان ایرانی، مصری و ترک به اعتبار اشتراک ها و افتراق های فرهنگی و تمدنی، تجربه های متفاوتی دربرابر مدرنیته داشته اند. نقد سنت، نه نفی آن، و نقد مدرنیته، نه نفی آن، ازجمله رویکردهای غالب اجتماعی و سیاسی در این سه جامعه بوده است که درمیان روشنفکران و اندیشمندان معاصر نیز نمایندگان شاخصی دارد.
وجه اشتراک این رویکردها در هر سه جامعه، تلاش برای پیشبرد فهمی گشوده و دموکراتیک از اسلام در جهان معاصر و وجه افتراق آنها، وجود، عدم یا ضعف نهادها و ساختارهای مدنی و سیاسی است، به گونه ای که بتواند پشتیبان و پیش برندة اندیشه ای گفت وگویی و انتقادی باشد. مسیری که سه جامعة ایران، مصر و ترکیه در حوزة نظر اجتماعی و کنش سیاسی از آغاز مدرنیته تا به امروز پیموده اند متفاوت است که این تفاوت را می توان برپایة جایگاه جامعة مدنی در آنها تفسیر کرد.